برخی منابع نسبتاً متأخر اهل سنت،[1] چنین ماجرایی را در مورد داستان غار نقل کردهاند:
در دوران خلافت عمر، گروهى در صدد اثبات برتری او بر ابوبکر بودند که عمر خطاب به آنان گفت: سوگند به خدا که یک شب و روز از زندگى ابوبکر به مراتب برتر از اعمال تمام خانواده عمر است. سپس گفت: آن شب، شبى بود که پیامبر(ص) از دست مردم مکه گریخت و ابوبکر هم به دنبال آنحضرت حرکت میکرد؛ گاهى در جلو، گاهی از پشت سر و گاه در سمت چپ و راست پیامبر(ص) حرکت میکرد. پیامبر فرمود: «چرا چنین میکنى و هدفت چیست؟» گفت: گاه به فکر این میافتم که در جلو کمین نکرده باشند و گاه میترسم که از دنبال سرمان تعقیب شویم یا در چپ و راست ما باشند. بر جان شما میترسم و چنین میکنم.
پیامبر(ص) روى سر پنجه پاهاى خود حرکت میکرد؛ زیرا پاهایش زخم گردیده بود و توان حرکت نداشت، وقتی ابوبکر متوجه شد، آنحضرت را بر دوش کشید و به سرعت راه افتاد تا به دهانه غار رسیدند و آنجا ابوبکر، پیامبر را سوگند داد که داخل غار نشود تا اول او وارد شود و اگر خطرى باشد متوجه او گردد، وارد غار شد و چیزى در آن ندید. آنگاه پیامبر را به دوش گرفت و وارد غار کرد، و در غار متوجه سوراخى شد که چند افعى و مار در آن بودند، ابوبکر از ترس اینکه مبادا آنها خارج شده و آزارى به پیامبر برسانند پاشنه پاى خود را در سوراخ نهاد. مارها خود را به پاشنه او میکوفتند و ابوبکر میگریست و پیامبر میفرمود: «نترس خدا با ماست» تا آنجا که خداوند متعال آرامش و طمأنینه به ابوبکر عنایت فرمود[2] و …».
پیرامون این نقل، باید به این نکات توجه داشت:
1. پیرامون اصل این روایت و نیز افراد موجود در سندهای آن، در میان خود اهل سنت نیز بحثهایی وجود دارد که نتیجهاش آن است که چنین روایتی حتی بر مبنای اهل سنت ضعیف بوده و چندان قابل پذیرش نیست.[3]
2. صحاح سته و دیگر منابع اولیه روایی و تاریخی اهل سنت – که از ذکر کوچکترین فضیلتی برای خلفا نیز چشمپوشی نمیکنند – کوچکترین اشارهای به این ماجرا نداشته و تنها در کتب قرن چهارم به بعد است که میتوان ردپایی از آن یافت. این امر، اعتماد به این نقل را بسیار تضعیف میکند.
3. در شأن نزول آیه «لا تحزن إن الله معنا»[4] که در روایت فوق بدان استناد شده، بیشتر نقلهایی که از اهل سنت وجود دارد نشانگر آن است که این حزن ابوبکر جهت ترس از مشرکان مکه بوده و نه ترس از مارها و افعیها![5]
4. علاوه بر اینها؛ اشکالات دیگری نیز بر این نقل وجود دارد که برخی از محققان بدانها پرداختهاند[6] و این مختصر مجال ذکر آنها نیست.
در دوران خلافت عمر، گروهى در صدد اثبات برتری او بر ابوبکر بودند که عمر خطاب به آنان گفت: سوگند به خدا که یک شب و روز از زندگى ابوبکر به مراتب برتر از اعمال تمام خانواده عمر است. سپس گفت: آن شب، شبى بود که پیامبر(ص) از دست مردم مکه گریخت و ابوبکر هم به دنبال آنحضرت حرکت میکرد؛ گاهى در جلو، گاهی از پشت سر و گاه در سمت چپ و راست پیامبر(ص) حرکت میکرد. پیامبر فرمود: «چرا چنین میکنى و هدفت چیست؟» گفت: گاه به فکر این میافتم که در جلو کمین نکرده باشند و گاه میترسم که از دنبال سرمان تعقیب شویم یا در چپ و راست ما باشند. بر جان شما میترسم و چنین میکنم.
پیامبر(ص) روى سر پنجه پاهاى خود حرکت میکرد؛ زیرا پاهایش زخم گردیده بود و توان حرکت نداشت، وقتی ابوبکر متوجه شد، آنحضرت را بر دوش کشید و به سرعت راه افتاد تا به دهانه غار رسیدند و آنجا ابوبکر، پیامبر را سوگند داد که داخل غار نشود تا اول او وارد شود و اگر خطرى باشد متوجه او گردد، وارد غار شد و چیزى در آن ندید. آنگاه پیامبر را به دوش گرفت و وارد غار کرد، و در غار متوجه سوراخى شد که چند افعى و مار در آن بودند، ابوبکر از ترس اینکه مبادا آنها خارج شده و آزارى به پیامبر برسانند پاشنه پاى خود را در سوراخ نهاد. مارها خود را به پاشنه او میکوفتند و ابوبکر میگریست و پیامبر میفرمود: «نترس خدا با ماست» تا آنجا که خداوند متعال آرامش و طمأنینه به ابوبکر عنایت فرمود[2] و …».
پیرامون این نقل، باید به این نکات توجه داشت:
1. پیرامون اصل این روایت و نیز افراد موجود در سندهای آن، در میان خود اهل سنت نیز بحثهایی وجود دارد که نتیجهاش آن است که چنین روایتی حتی بر مبنای اهل سنت ضعیف بوده و چندان قابل پذیرش نیست.[3]
2. صحاح سته و دیگر منابع اولیه روایی و تاریخی اهل سنت – که از ذکر کوچکترین فضیلتی برای خلفا نیز چشمپوشی نمیکنند – کوچکترین اشارهای به این ماجرا نداشته و تنها در کتب قرن چهارم به بعد است که میتوان ردپایی از آن یافت. این امر، اعتماد به این نقل را بسیار تضعیف میکند.
3. در شأن نزول آیه «لا تحزن إن الله معنا»[4] که در روایت فوق بدان استناد شده، بیشتر نقلهایی که از اهل سنت وجود دارد نشانگر آن است که این حزن ابوبکر جهت ترس از مشرکان مکه بوده و نه ترس از مارها و افعیها![5]
4. علاوه بر اینها؛ اشکالات دیگری نیز بر این نقل وجود دارد که برخی از محققان بدانها پرداختهاند[6] و این مختصر مجال ذکر آنها نیست.