آیا دعا خواندن در کنار قبر یک بدعت است؟
سائب بن یزید از پدرش نقل می کند که پیامبر گرامی (ص) هر گاه دعا می کرد دست های خود را بلند کرده و سپس با آنها صورت خود را مسح می نمود.
پاسخ به شبهاتی در باب دعا
عن سائب بن یزید عن ابیه: «ان النبی (ص) اذا دعا فرفع یدیه مسح وجهه بیدیه»؛
سائب بن یزید از پدرش نقل می کند که پیامبر گرامی (ص) هر گاه دعا می کرد دست های خود را بلند کرده و سپس با آنها صورت خود را مسح می نمود.(1)
وعن انس (رض) قال: «کان رسول الله (ص) یرفع یدیه فی الدعا حتی یری بیاض ابطیه»؛ از انس روایت شده است که گفت: حضرت رسول خدا (ص) در حال دعا دستهای خود را بالا می برد به صورتی که سفیدی زیر بغل آن حضرت نمودار می شد.(2)
و عن عکرمة عن ابن عباس (رض): «ألمسألة أن ترفع یدیک حذو منکبیک او نحوهما و الاستغفار أن تشیر باصبع واحد و الابتهال أن تمدّ یدیک جمیعا»
و فی روایة قال: «و الا بتهال، هکذا و رفع یدیه و جعل ظهورهما مما یلی وجهه»
عکرمه از ابن عباس نقل می کند که: سؤال این است که دو دست خود را برابر محل اتصال بازو به شانه و مانند آن بلند کنی و استغفار این است که با یک انگشت اشاره کنی و ابتهال این است که دو دست خود را دراز نمایی. در روایت دیگری آمده است که گفت: ابتهال این گونه است، آن گاه دست های خود را بالا برد، به صورتی که پشت دست ها رو به صورتش بود.(3)
عن امّ عطیّه قالت: «بعث رسول الله (ص) جیشا فیهم علی، فسمعت رسول الله (ص) و هو رافع یدیه یقول: اللهم لا تمتنی حتی ترانی علیاً»
امّ عطیه می گوید: رسول خدا (ص) لشکری را که علی (ع) در آن بود به سویی گسیل داشت، شنیدم رسول خدا (ص) در حالی که دستانش را بلند کرده بود می گفت: خداوندا جان مرا مگیر تا هنگامی که علی را ملاقات کنم.(4)
در هدایه آمده است: «پیش از دعا باید به ثناگویی و نماز پرداخت؛ این کار دعا را به اجابت نزدیک می کند و در همه ی دعاها این گونه است».
امام مسلم در صحیح خود ذکر کرده است که حضرت رسول خدا (ص) در واقعه بقیع الغرقد سه بار دست های خود را به آسمان بلند کرد.(5)
امام نووی می گوید: «این- کار پیامبر- دلیل استجاب طولانی کردن دعا و تکرار آن و استحباب بلند کردن دست هنگام دعاست.(6)
عن انس عن النبی (ص) انه قال: «ما من عبد بسط کفّیه دبرکلّ صلاة ثم یقول: أللّهم الهی و اله ابراهیم و اسحاق و یعقوب و اله جبرائیل و میکائیل و اسرافیل أسالک أن تستجیب دعوتی فأنّی مضطر و تعصمنی فی دینی فانی مبتلی و تنالنی برحمتک فانّی مذنب و تنفی عنّی الفقر فانّی مستکین الاکان حقّاً علی الله ان لا یردّ به یدیه خائبین».
انس از نبی اکرم (ص) نقل می کند که فرمود: هر بنده ای پس از نماز دست های خود را به سوی آسمان باز کند و بگوید: پروردگارا! ای خدای من و ای خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب و جبرائیل و میکائیل و اسرافیل از تو می خواهم که دعایم را مستجاب کنی چون مضطرم و دین مرا حفظ نمایی چون مبتلای به شیطانم و مرا به رحمت خود رسانی زیرا گناهکارم و فقر را از من دور سازی چرا که درمانده و محتاجم. خداوند بر خویش لازم کرده است که این دست را ناامید بر نگرداند.(7)
قال رسول الله (ص): «اذا سألتم الله فاسألوه ببطون أکفّکم و لا تسئلوه بظهورها».
رسول خدا فرمودند: هر گاه از خداوند چیزی خواستید کف دست هایتان را رو به آسمان بلند کنید و با پشت دستان چیزی از او طلب مکنید.(8)
و فی روایة ابن عباس قال رسول الله (ص): «سلوا الله فاسئلوه ببطون أکفکم و لا تسئلوه بظهورها فاذا فرغتم فامسحوا بها وجوهکم».
ابن عباس از پیامبر گرامی نقل کرده است که آن حضرت فرمود: حاجات خود را با باطن کف دست خود از خدا بخواهید نه با پشت آن و هر گاه از دعا فارغ شدید آن را به صورت خود بکشید.(9)
و قال (ص): «ان ربکم حییّ کریم یستحیی من عبده اذا رفع یدیه أن یردّهما صفراً».
و بازپیامبر فرمودند: پروردگار شما کریم و دارای حیاست و هر گاه بنده اش دست طلب به سوی او دراز کند. از این که او را دست خالی برگرداند حیا می کند.(10)
قال انس: «کان رسول الله یرفع یدیه فی الدعاء حتی یری بیاض ابطیه»؛ از انس روایت شده است که رسول خدا وقت دعا دست های خود را بالا می برد، به صورتی که سفیدی زیر بغل آن حضرت پدیدار می گشت.(11)
و عن سهل بن سعید عن النبی (ص) قال: «کان یجعل اصبعیه- ای اصابع یدیه- ضداء منکبیه و یدعو».
سهل بن سعید از نبی گرامی (ص) نقل می کند که آن حضرت انگشتان دست خود را برابر شانه اش قرار می داد و دعا می کرد.(12)
عن سائب بن یزید عن ابیه: «أن النبی (ص) کان اذا دعا فرفع یدیه مسح وجهه بیدیه».
سائب بن یزید به نقل از پدرش می گوید: پیامبر اکرم (ص) هر گاه دعا می کرد دست های خود را بالا می برد و سپس به صورت خود می کشید.(13)
عن سائب بن یزید عن اببیه: «أن النبی (ص) کان اذا دعا فرفع یدیه مسح وجه بیدیه».
سائب بن یزید به نقل از پدرش می گوید: پیامبر اکرم (ص) هر گاه دعا می کرد دست های خود را بالا می برد و سپس به صورت خود می کشید.(14)
در هدایه آمده است: «ثنای الهی و نماز، پیش از دعا انجام می گیرد تا به اجابت نزدیک شود… و بلند کردن دست، سنت دعا شمرده می شود و بالا بردن دست، سنت دعاست». (15)
و نووی گفته است: «این مطلب ثابت است که نبی اکرم (ص) در وقت دعا، دو دست خود را بالا می برد».
نگارنده این مضمون را در بیست حدیث که در شرح مهذب آمده است مشاهده کرده است.
علامه محمد انور کشمیری می گوید:«ادعیه بدین صورت از رسول خدا ثابت نیست و این که آن حضرت پس از نماز، دستهای خود را – جز در موارد بسیار نادر- بلند می کرده اند به ثبوت نرسیده است ولی درعین حال ترغیبات و توصیه های قولی در این باره رسیده و در چنین امری نمی توان به بدعت حکم کرد.
این دعاها را در زمان ما نه می توان سنت دانست، بدین معنا که پیامبر بدان عمل کرده باشد و نه می توان آن را به بدعت نسبت داد که پایه و اصلی در دین نداشته باشد و جهت آن این است که بیشترین دعای آن حضرت به صورت ذکر الهی ادا شده و همواره زبان ایشان بدان گویا بوده است و در جمیع حالاتی که بر انسان عارض می شده از قیام و قعود و در بستر خواب، بدان اشتغال می ورزیده، و در مورد کسی که در حالات مختلف به ذکر مشغول است، نمی توان پذیرفت که این کار را با بلند کردن دست همراه سازد و در انحصار آن در آورد، زیرا بلند کردن دست حالت خاصّی است که برای مقصد جزیی و درخواست بر آمدن حاجت انجام می شود و با دوام ذکر تناسبی ندارد و این بدان معنا نیست که این عمل بدعت است، زیرا هم با زبان بدان سفارش کرده و هم خود – گرچه کم- بدان عمل کرده است. و این شیوه ی آن حضرت نسبت به ذکر بوده است که بدان چه خداوند برای او مقدر کرده و اختیار کرده بود او نیز همان را برای خود می خواست و نسبت به اموری نیز برای امّت خود رغبت نشان می داد. بنابراین اگر کسی خود را ملتزم کند که پس از نماز با بلند کردن دست، به دعا بپردازد در حقیقت بدانچه سفارش شده است عمل کرده، گر چه خود آن حضرت زیاد بدین کار مبادرت نمی ورزید».(16)
در ادامه ی سخنان ایشان آمده است: «فضایل و آن چه باید در آن رغبت نمود تنها بدان چه پیامبر عمل کرده است منحصر نمی شود زیرا رسول خدا (ص) برخی امور اختصاصی داشت که مناسب مقام شخصی و یا منصب آن حضرت بود و لذا چون همه ی فضایل را نمی توانست به طور عملی ترغیب کند، باید با گفتار خود، امّت را بدان سفارش می نمود. نمونه ی آن نماز ضحی است که خود بدان عمل نمی کرد یعنی آن را وظیفه ی خود قرار نداده بود، ولی برای آن که امت بدان عمل کند و اجر ببرد، فضیلت آن را بیان کرده است و یا این که آیا پیامبر خود اذان گفته است یا نه؟ مودر بحث واقع شده است در حالی که اذان از با فضیلت ترین اعمال است.
پس فضیلت در آن چه آن حضرت عمل کرده است منحصر نمی شود و هر کس باید آن چه مناسب شأن اوست برگزیند. بلند کردن دست در وقت دعا و در حال نماز نیز از این قبیل است که کم بدان عمل شده ولی در فضل آن بیان زیادی وارد شده است و لذا این عمل بدعت نیست و کسی که فکرکند فضیلت تنها در آن چیزی است که ثابت شود آن حضرت بدان عمل می کرده است و قول تنها کافی نیست، از راه درست منحرف شده و بنای فساد را گذاشته است و فساد آن بدین جهت است که دعاهای نبی اکرم (ص) به صورت ذکر بوده است و در ذکرها بلند کردن دست نیست ولی ما چون تنها به ذکر اشتغال نداریم نباید خود را از دعا و بلند کردن دست خود به سوی آسمان در آن حال محروم کنیم زیرا این کار پس از نماز مستحبی از رسول خدا (ص) ثابت است، گر چه در نمازهای واجب عمل آن حضرت بدان به ثبوت نرسیده است. پس وقتی اصل آن ثابت شد حتی در پس نمازهای واجب نیز بدعت نیست، اضافه بر این که در قول نیز بدان سفارش شده است ولی این سخن در مصافحه ی پس از نماز دو عید نیست، زیرا مصافحه در پس هیچ یک از نمازها ثابت نشده است. بلی، تنها در وقت ملاقات فضیلت آن به ثبوت رسیده است…».(17)
و باز در جای دیگر می گوید: «شکی نیست که دعاهای پس از نماز در حد تواتر است که قابل انکار نیست ولی بلند کردن دست پس از نماز نافله، در یک یا دو مورد ثابت است و فقها نماز واجب را هم بدان ملحق دانسته اند ابن تیمیه و ابن قیم آن را بدعت دانسته اند. کلام این است که مواظبت بر کاری که به جز یکی یا دوبار از رسول خدا به ثبوت نرسیده است چه گونه صحیح است؟ پاسخ این است که در تمامی مستحبات، کار بر همین منوال است زیرا همه ی آنها به همین صورت به اثبات می رسند و سپس امت، بر آن مواظبت کرده و استمرار می بخشد. بلی اگر کار به جایی برسد که تارک آن را سرزنش کرده و ترک آن را منکر به حساب آورند، محکوم به بدعت است».(18)
و نیز در جای دیگر می نویسد:«بسیاری از فضایل، تنها در احادیث مورد سفارش قرار گرفته و در مورد اجرای آن، خبری از عمل پیامبر یا بزرگان اسلام به ما نرسیده است و لازم نیست که همه ی افراد به تمام فضیلت ها عمل کرده باشند؛ بلکه فضیلتی را شخصی عمل می کند و فضیلت دیگری را کس دیگر انجام می دهد؛ برای نمونه، اذان، خود ذکراست و دارای اجر است ولی اشخاص خاصی بدان پایبند می شوند و همچنین امام جماعت شدن دارای فضیلت است و آن نیز در حوزه ی عمل افراد معینی قرار می گیرد و قرآن می فرماید: برخی از رسولان را بر برخی دیگر امتیاز دادیم. خداوند با بعضی از آنها گفتگو کرد و بعضی را چندین درجه رفعت و منزلت دادیم(19)»(20).
جواز دعای گروهی- دستجمعی
در این مورد به ذکر چند حدیث می پردازیم.
1- عن حبیب بن مسلمة مرفوعاً: «لا یجتمع قوم فید عوا بعضهم و یؤمّن بعضهم الاّ أجابهم الله».
حبیب بن مسلم در روایتی از پیامبر نقل می کند: «هیچ گروهی اجتماع نمی کنند در حالی که بعضی از آنها دعا کنند و برخی آمین بگویند مگر این که خداوند دعایشان را مستجاب کند».(21)
2- در روایت دیگری نظیر آن آمده است.(22)
3- و عن انس مرفوعاً: «ما اجتمع ثلاثة بدعوة الا کان حتماً علی الله أن لا یردّ أیدیهم».
در روایت دیگری از پیامبر انس نقل می کند: «سه نفر در دعا و طلب حاجتی از خدا، با یکدیگر اجتماع نمی کنند مگر این که خداوند بر خود لازم کرده است که آنان را محروم نفرماید».(23)
دعا پس از نماز
در این باره نیز به ذکر چند روایت می پردازیم:
1- عن مسلم بن ابی بکر قال: «کان ابی یقول فی ذیل کلّ صلاة: اللهم انّی اعوذبک من الکفر و الفقر و عذاب القبر، فکنت اقولهن، فقال: یا نبیّ عمّن اخذت هدا؟ قلت: عنک، قال: انّ رسول الله(ص) کان یقولهنّ فی الصلاة».
مسلم بن ابی بکر می گوید: «پدرم همواره پس از هر نمازی می گفت: پروردگارا از کفر و فقر و عذات قبر به تو پناه می برم. پس از آن من نیز این ذکر را می گفتم تا آن که پدرم آن را از من شنید و پرسید: فرزندم، این ذکر را از چه کسی فرا گرفتی؟ گفتم: از تو شنیدم. در جواب گفت: رسول خدا (ص) این ذکر را در نماز می گفت».(24)
2- عن ابی مالک الا شجعی عن ابیه، «قال: کان رجل اذا أسلم علّمه النّبی (ص) الصلاة، ثم أمره ان یدعو بهولاء الکلمات: اللهم اغفرلی و ارحمنی و اهدنی و عافنی و ارزقنی».
ابی مالک اشجعی از پدرش نقل می کند که گفت: هر گاه شخصی ایمان می آورد. پیامبر بدو نماز را تعلیم می داد سپس فرمان می داد تا با این کلمات دعا کند: پروردگارا! مرا ببخش و رحمت و هدایت کن و عافیت و روزی عطا فرما».(25)
3- روی الترمذی و النسایی: «قیل یا رسول الله (ص) أی الدّعاء أسمع؟ قال: جوف اللیل الآخر و دبر الصلاة المکتوبات»؛ ترمذی و نسایی روایت کرده اند که به رسول خدا (ص) گفته شد: کدام یک از دعاها به اجابت نزدیک تر است؟ حضرت فرمود: دعای قسمت آخر شب و پس از نماز های واجب».(26)
توقف و دعا در کنار قبر
در این باره نیز روایاتی وارد شده است که به برخی از آنها اشاره می کنیم.
1- عن عثمان قال : «کان النبی (ص) اذا فرغ من دفن المیت وقف علیه فقال: استغفرو الأخیکم ثم سلوا له التّثبیت فانّه الان یسئل»؛ از عثمان روایت شده است که گفت: هرگاه پیامبر (ص) از دفن مرده ای فارغ می شد، برابر قبر می ایستاد و می فرمود: برای برادر دینی تان از خدا درخواست آمرزش کنید، سپس از او برایش طلب ثبات کنید که هم اینک مورد سؤال واقع شده است.(27)
2- و عن عمرو بن العاص قال لابنه: – و هو فی سیاق الموت- «اذا أنامتّ فلا تصاحبنی تائحة و لا ناداً فاذا و فنتمونی فشنوا علی التراب شنّاً هم اقیموا حول قبری قدر ما ینجر الجزور و یقسم لحمها حتی استأنس بکم و أعلم ما اراجع به رسل ربی»؛ عمرو عاص در وقت مرگ خود به فرزندش وصیت کرد: هر گاه مردم، کسی به همراه جنازه ام نوحه گری نکند و پس از آن که مرا دفن کردید و خاک بر من ریختید یه اندازه ی زمانی که شتری نحر شود و گوشت آن تقسیم شود، دراطراف قبر من بمانید تا با شما انس بگیرم و بدانم چگونه فرشتگان الهی را پاسخ خواهم داد.(28)
از این دو حدیث دو مطلب را می توان استنباط نمود، نخست آن که رسول خدا (ص) پس از دفن میت در کنار قبر توقف می فرمود و امر به استغفار و طلب تثبیت برای مرده می کرد و دوم شخص میت با زایران خود انس می گیرد.
پی نوشت ها :
1- مسند، احمد، ج4، ص 221؛ سنن، ابی داوود تحقیق محمد محیی الدین، ج2، ص 79، ح 1492؛ مشکاة المصابیح تحقیق الالبانی، ج2، ص 696، ح 2255 و کنز العمال ، ج7، ص 72، ح 18014.
2- مسند، احمد تحقیق الشاویش و الارناطی، ج 3، ص 209؛ شرح السنة، ج4، ص 407، ح 1164 و مشکاة المصابیح، ج3، ص 696، ح 2253.
3- سنن ابی داود، ج2 ص 79، ح 4190 و مشکاة المصابیح، ج2، ص 697، ذیل ح 2356.
4- التاریخ الکبری، ج9، ص 20؛ الجامع الصحیح «سنن الترمذی»، ج5، ص 601 ح 3737؛ مشکاة المصابیح، ج3، ص 1722 و البدایة و النهایه، ج7، ص 356.
5- صحیح، مسلم، ج2 ، ص 669، ح103.
6- شرح صحیح مسلم، نووی، ج7، ص 43.
7- کنز العمال، ج2، ص 134، ح 3476.
8- سنن، ابی داوود، ج2، 78، ح 486 و مشکاة المصابیح، ج2، ص 694، ح 2242.
9- شرح السنة، البغوی، ج 5، ص 204، ح 71400 مستدرک حاکم ج1، ص 536، مشکاة المصابیح ج2، ص 694، ح 2243.
10- المصنف، عبدالرزاق، ج2، ص 251، ح 3250؛ سنن ابی داوود، ج2، ص 87، ح 1488 و کنز العمال، ج2، ص 69، ح 3166.
11- مسند، احمد، ج3، ص 259؛ مشکاة المصابیح، ج2، ص 696، ح 2253 و الدعوات الکبیر، اللبیهقی، تحقیق ابن عبداله، ص 138، ح 182.
12- الدعوات الکبیر، بیهقی، ص 138، ح 182؛ مستدرک حاکم، ج1، ص 536 و مشکاة المصابیح، ج2، ص 696، ح 2254.
13- مسند، احمد، ج4، ص221، سنن، ابی داوود، ج2، ص 79، ح 1492، مشکاة المصابیح، ج2، ص696، ح 2255.
14- مسند احمد، ج4، ص 221، سنن، ابی داوود، ج2، ص 79، ح 1492، مشکاة المصابیح، ج2، ص696، ح 2255. کنز العمال، ج7،ص 72، ح 18014.
15- الهدایة، ج1، ص 224.
16- فیض الباری، شرح صحیح بخاری، ج2، ص 167.
17- همان، ص 431.
18- همان، ج4، ص 417.
19- سوره ی بقره، آیه ی 253.
20- فیض الباری، ج3، ص 173.
21- مستدرک حاکم، ج3، ص 347.
22- همان
23- الکامل فی الضعفاء، ج2، ص 820.
24- سنن، نسایی، ج8، ص 262؛ شرح سیوطی؛ الجامع الصحیح، ج5، ص 494، ح 3503 و مسند، احمد، ج5، ص 44.
25- صحیح، مسلم، ج4، ص 2073، ح35 و مشکاة المصابیح، ج2 ، ص66، ح 72486.
26- جامع الصحیح، تحقیق احمد شاکر، ج5، ص 429، ح 3499 و تسنن الکبری، نسایی، تحقیق بنداری، ج6، ص 32، ح 9936.
27- سنن، ابی داوود، ج3، ص 338، ح 3730، و مشکاة المصابیح، ج1، ص 48، ح133.
28- صحیح، مسلم، ج1، ص 112، ح 192و مشکاة المصابیح، ج1، ص 537، ح 1716.
منبع: تضاد عقاید حنفیّت با وهابیّت: مجموعه مقالات و گفتارهای علمای اهل سنت، مولوی کاشانی و دیگران، (1388)، قم، نشر آثار نفیس، چاپ اول