سئوال كننده : يزدان
اصل روايت :
عن جبير بن مطعم قال: أتت النبي صلي الله عليه[وآله] وسلم امرأة فكلمته في شيء فأمرها أن ترجع إليه، قالت: يا رسول الله أرأيت إن جئت ولم أجدك ؟ كأنها تريد الموت . قال: «فإن لم تجديني فأتي أبابكر».
جبير بن مطعم مي گويد : زني خدمت رسول خدا صلي الله عليه [وآله] و سلّم شرفياب شد و پيرامون موضوعي با حضرت صحبت نمود حضرت به او فرمود : برگرد و بعدا دوباره مراجعه كن ! آن زن عرضه داشت:اگر آمدم و شما را نيافتم چه كار كنم ؟گويا قصد آن زن بعد از رحلت رسول خدا بوده . حضرت فرمودند : اگر آمدي و من را نيافتي به ابو بكر مراجعه كن .
تاريخ اسلام ، ترمذي ( ۲۷۹ هـ ) ، ص ۱۱ و صحيح بخاري ، محمد بن اسماعيل (۲۵۸ هـ ) ، ج ۵ ، ص ۷۳ .
پاسخ اجمالي :
۱ . اين روايت را تماماً از جبير بن مطعم نقل كرده اند كه ذهبي او را از طلقاء دانسته است
۲ . نووي در شرح صحيح مسلم تصريح نموده:
فليس فيه نص علي خلافته وامر بها
اين روايت بر خلافت ابوبكر دلالت ندارد
۳ . همچنين نووي تصريح نموده :
بل هو اخبار بالغيب الذي اعلمه الله تعالي به
إين روايت خبر از غيبي است كه رسول اكرم صلي الله عليه وآله وسلم نسبت به اتفاقي كه در آينده مي افتد (و دلالتي بر تاييد خلافت ابوبكر ندارد) .
۴ . اين روايت در مقابل روايتي قطعي الصدور در فضائل اميرالومنين عليه السلام جعل شده است .
۵ . راوي عبارتي را اضافه نموده تا از روايت بهره برداري خاص نمايد.
۶ . اين سئوال اساسي همواره مطرح مي باشد: كه به چه دليل اهل سنت روايات متقن ومحكمي همچون روايت غدير خم و حديث ثقلين را كه از محكم ترين اسانيد از طريق عامّه و خاصّه بر خوردار است را نپذيرفته ولي در مقابل به هر روايت سست و بي اساس وبا ضعيف ترين سلسله سندي كه به شكلي بتواند خلافت خلفاي ثلاثه را نه اثبات بلكه به ذهن تداعي نمايد را به آن تمسك نموده و نازل منزله وحي الهي فرض ميكنند و در موارد مختلف به آن استناد مي كنند؟
پاسخ تفصيلي :
۱ . تمام كساني كه اين روايت را نقل كرده اند از جبير بن مطعم آورده اند كه ذهبي او را از طلقاء شمرده است .
جبير بن مطعم : ابن عدي بن نوفل بن عبد مناف بن قصي . شيخ قريش في زمانه ، أبو محمد ، ويقال : أبو عدي القرشي النوفلي ، ابن عم النبي صلي الله عليه وسلم من الطلقاء .
سير اعلام النبلاء ، ذهبي ( ۷۴۸ هـ ) ، ج ۳ ، ص ۹۵ .
۲ . نووي در شرح صحيح مسلم راجع به حديث مورد بحث مي نويسد :
واما قوله صلي الله عليه وسلم في الحديث الذي بعد هذا للمرأة حين قالت يا رسول الله أرأيت ان جئت فلم أجدك قال فإن لم تجديني فأتي أبا بكر فليس فيه نص علي خلافته وامر بها بل هو اخبار بالغيب الذي اعلمه الله تعالي به .
شرح مسلم ، النووي ( ۶۷۶ هـ )، ج ۱۵ ، ص ۱۵۵ .
و امّا حديث پيامبر اكرم صلي الله عليه [وآله]وسلم كه بعد از اين مي آيد و در باره زني است كه به رسول خدا صلي الله عليه [وآله]وسلم عرض كرد يا رسول الله ! اگر زماني شد كه آمدم و شما را نيافتم چه كنم ؟ حضرت فرمودند : در آن هنگام به ابوبكر مراجعه كن .در اين حديث هيچ گونه تصريحي بر خلافت ابوبكر و امر به آن از سوي رسول اكرم صلي الله عليه [وآله]وسلم وجود ندارد بلكه صرفا خبري است كه آن حضرت از غيب داده و خداوند او را به اين مطلب آگاه نموده است .
۳ . نووي در شرح صحيح مسلم همچنين مي گويد :
… بل هو اخبار بالغيب الذي اعلمه الله تعالي به
شرح مسلم ، النووي ( ۶۷۶ هـ ) ، ج ۱۵ ، ص ۱۵۵ .
در اين روايت هيچ گونه نصّ صريحي از رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلّم بر اين مطلب كه خليفه بعد از من چه كسي است وجود ندارد.
توضيح اين كه :
نكته جالب توجه ديگري كه مي توان از اعتراف نووي در متن فوق استفاده نمود اين كه بر فرض هم كه اين روايت از رسول اكرم صلي الله عليه وآله وسلم صادر شده مي بود مي توانست به عنوان خبري از غيب توسط رسول اكرم محسوب گردد مبني بر اين كه در آينده چنين اتفاقي خواهد افتاد و اين هرگز دلالت بر محبوبيت و تاييد اين اتفاق از سوي آن حضرت ندارد وچه بسا اين اتفاق مي تواند علي رغم ميل باطني حضرت بوده باشد .
يعني در حقيقت حضرت از يك واقعه خارجي كه در آينده به وقوع مي پيوندد خبر مي دهد به اين شكل كه حضرت به آن زن مي فرمايد: تو هنگام رجوع به من كس ديگري كه ابوبكر باشد را خواهي يافت كه بر جايگاه من تكيه زده است . واين موضوع نظاير ديگري نيز دارد ، مانند آن خبر غيبي كه رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلّم در باره عائشه فرمودند : «تقاتل علي بن ابي طالب و تنبحها كلاب الحوآب» كه حضرت در خبر غيبي خود به عائشه فرمودند :در آينده در منطقه اي بين كوفه و بصره با علي [عليه السلام] به جنگ خواهي پرداخت .
حال آيا مي توان اين خبر از غيب را به منزله امر به اين عمل وتصحيح فعل عائشه تلقي نمود ؟ كاري كه وقتي عائشه در همان سرزمين حوآب به ياد آن سخن رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلّم افتاد به خود لرزيد وگفت : «انا لله و انا اليه راجعون» و خواست منصرف گردد اما چه فائده كه باز هم با فريب عبد الله بن زبير به كارزار خود با امير المومنين عليه السلام ادامه داد .
۴ . اين روايت دقيقا در مقابل روايتي ساخته شده كه احمد بن حنبل و طبراني آن را با سلسله سند صحيح آورده اند و آن اين كه رسول اكرم صلي الله عليه وآله و سلم در شان امير المومنين علي ابن ابي طالب عليهما السلام فرموده اند :
لمّا حضر رسول الله صلي الله عليه وسلم قالت صفية : يا رسول الله ، لكل امرأة من نسائك أهل تلجأ إليهم ، وإنك أجليت أهلي ، فإن حدث حدث فإلي من ؟ قال صلي الله عليه وآله وسلم : ” إلي علي بن أبي طالب ” .
و چون زمان وفات ( شهادت رسول خدا ) صلي الله عليه وآله وسلم فرا رسيد [ ام المومنين ]صفيه به آن حضرت عرضه داشت : يا رسول الله بعد از شما هر كدام از همسرانتان به كسي پناه مي برند حال با وجود آن كه خانواده من به فرموده شما جلاي وطن كرده اند اگر اتفاقي براي شما بيافتد من به چه كسي پناه ببرم ؟ حضرت فرمودند : تو به علي بن ابي طالب مراجعه كن .
مسند ، احمد بن حنبل ( ۲۴۱ هـ ) ، ج ۶ ، ص ۳۰۰ .
هيثمي روايت فوق را صحيح دانسته و در باره آن گفته :
رواه الطبراني ورجاله رجال الصحيح .
اين روايت را طبراني نقل كرده و تمام رجال در سند آن را نيز صحيح دانسته است .
مجمع الزوائد ، هيثمي ( ۸۰۷ هـ ) ، ج ۹ ، ص ۱۱۳ .
۵ . اكثريت قريب به اتفاق كتاب هايي كه اين روايت را ذكر كرده اند در رواياتشان عبارتي دارند كه به وضوح مي رساند اضافه اي از سوي راوي در روايت ايجاد گرديده و آن عبارت « كانها تريد الموت»«كانها تعني الموت » « كانها تعرض الموت » است كه راوي از پيش خود تفسير نموده است . يعني در حقيقت اين بخش از روايت بر فرض صدور دسيسه اي از سوي راوي است كه اگر اين بخش را حذف كنيم در ظاهر روايت هيچ گونه دلالتي براي بعد از شهادت و رحلت رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم نخواهد داشت . به اين معنا كه راوي مي گويد : يا رسول الله ! اگر آمدم و شما را نيافتم اينجا راوي اضافه مي كند يعني بعد از رحلت ، شما را نيافتم در حالي كه چنين اضافه اي از ظاهر روايت فهميده نمي شود . و چه بسا ممكن است در امور دنيوي وروزانه كسي آمده باشد و از رسول خدا تقاضايي نموده باشد و حضرت فرموده باشند برو و بعدا مراجعه كن ، و چون مراجعه نمودي ومرا نيافتي به ابو بكر مراجعه كن .
و با اين قرينه مي توان پي برد كه در چند كتاب معدود ديگر نيز روايت مي توانسته به همين شكل بوده باشد كه در آنها ديگر اضافه از سوي راوي را حذف نموده اند .
متوني كه روايت را با دسيسه و اضافه راوي (« كانها تريد الموت»«كانها تعني الموت » « كانها تعرض الموت »)آورده اند ه شرح زير است :
۱ . سنن كبراي بيهقي ج ص۱۵۳ .
۲ . فتح الباري ابن حجر ج۷ص ۱۶ .
۳ . عمده القاري العيني ج ۱۶ ۱۷۹ ۴ .
۴ . صحيح ابن حبان ج ۱۵ ص ۲۹۲
۵ . التمهيد ابن عبد البر ج ۲۲ ص ۱۲۶
۶ . آسد الغابه ابن اثير ج۱ ص۲۷۲ .
۷ . صحيح مسلم ج ۷ ص۱۱۰ .
۸ . البدايه والنهايه ابن كثير ج۶ ص ۲۳۱ .
۹ . صحيح بخاري ج۴ ص ۱۹۱ و ج۸ ص ۱۲۷ .
۱۰ . جالب تر از همه تاريخ مدينه دمشق ابن عساكر ج ۳۰ ص ۲۲۰ است كه تصريح نموده : « قال ابن حمدان انك تعرض بالموت »( ابن حمدان مي گويد : بعد از موت شما) يعني ابن عساكر تصريح دارد كه اين بخش جزء حديث نبوده و راوي يعني ابن حمدان آن را اضافه نموده است .
سئوال اساسي :
در پايان اين سئوال اساسي همواره مطرح است كه چرا اهل سنت روايات متقن ومحكمي همچون روايت غدير خم و حديث ثقلين را كه از محكم ترين اسانيد از طريق عامّه و خاصّه بر خوردار است را نپذيرفته ولي در مقابل به هر روايت سست و بي اساس و با ضعيف ترين سلسله سندي كه به شكلي بتواند خلافت خلفاي ثلاثه را نه اثبات بلكه به ذهن تداعي نمايد را به آن تمسك نموده و نازل منزله وحي الهي فرض ميكنند و در موارد مختلف به آن استناد مي كنند؟
موفق باشيد
گروه پاسخ به شبهات
مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)