اگرچه قرآن کریم میفرماید: «جزای بدی؛ بدیی مانند آن است. پس هرکس در گذرد و اصلاح کند، اجرش بر عهده خدا است. به یقین او ستمکاران را دوست نمیدارد».[1]
عفو و گذشت از ویژگیهای انسانهای بزرگوار است. کسی که اهل گذشت نیست دارای ضعف شخصیت است. چه زیبا فرمود امام صادق(ع): «سیره و منش ما اهلبیت گذشت و عفو در حق کسانی است که به ما ظلم نمودهاند».[2]
آیا سزاوار است انسان این ارزشها و این ثوابها را رها کرده و با انجام کارهای زشت و قبیح به کمک و یاری نفس امّاره بشتابد؟! نفسی که انسان را بسیار به بدیها و زشتیها فرا میخواند. آیا معقول است انسان از ثواب الهی که خداوند آنرا برای انسانهای اهل بخشش آماده نموده روی گردان باشد؟[3]
با این وجود، اگر شخص ظالم از گذشت و بخشش انسان درس نگرفته باشد، و این بخششها باعث غرور وی شود، همانگونه که در آیه فوق آمده، میتوان از بخشش صرف نظر کرد. همین رویکرد در موارد دیگر؛ مانند خدمت مجانی به دیگران نیز وجود دارد. امام صادق(ع) فرمود:
«هرکس حق کسى را بدهد که حقش را نمیدهد گویا او را به جاى خدا پرستش کرده است».
«به برادرت خدمت کن، اما اگر او (سوء استفاده کرده و) تو را به خدمت و بیگاری گیرد، پس خادم او نباش و این خدمت هیچ ارزشی هم ندارد!».
گفتند: حق کسى را بشناسم که حق مرا نمیشناسد؟ دوبار فرمود: «خوبى ندارد».[4]
عفو و گذشت از ویژگیهای انسانهای بزرگوار است. کسی که اهل گذشت نیست دارای ضعف شخصیت است. چه زیبا فرمود امام صادق(ع): «سیره و منش ما اهلبیت گذشت و عفو در حق کسانی است که به ما ظلم نمودهاند».[2]
آیا سزاوار است انسان این ارزشها و این ثوابها را رها کرده و با انجام کارهای زشت و قبیح به کمک و یاری نفس امّاره بشتابد؟! نفسی که انسان را بسیار به بدیها و زشتیها فرا میخواند. آیا معقول است انسان از ثواب الهی که خداوند آنرا برای انسانهای اهل بخشش آماده نموده روی گردان باشد؟[3]
با این وجود، اگر شخص ظالم از گذشت و بخشش انسان درس نگرفته باشد، و این بخششها باعث غرور وی شود، همانگونه که در آیه فوق آمده، میتوان از بخشش صرف نظر کرد. همین رویکرد در موارد دیگر؛ مانند خدمت مجانی به دیگران نیز وجود دارد. امام صادق(ع) فرمود:
«هرکس حق کسى را بدهد که حقش را نمیدهد گویا او را به جاى خدا پرستش کرده است».
«به برادرت خدمت کن، اما اگر او (سوء استفاده کرده و) تو را به خدمت و بیگاری گیرد، پس خادم او نباش و این خدمت هیچ ارزشی هم ندارد!».
گفتند: حق کسى را بشناسم که حق مرا نمیشناسد؟ دوبار فرمود: «خوبى ندارد».[4]