براي روشن شدن جواب نكاتي تحت عنوان مقدّمه بيان ميشود.
1ـ جايگاه حديث ثقلين: حديث ثقلين از احاديث متواترة اسلامي است كه علماء و دانشمندان آن را از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ نقل كردهاند، مراجعه به اسناد و روايات اين حديث، صدور حديث را از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ قطعي ميسازد و هيچ فرد دير باور هم، نميتواند در صحّت و استواري آن شك و ترديد نمايد،[1] و اين حديث را پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فقط يكبار نگفته، بلكه بارها و در موارد مختلفي بيان نموده است[2] كه در منابع اهل سنّت و شيعيان نقل شده است.
2ـ ابن تيميّه كيست: ابوالعباس احمدبن عبدالحليم معروف به «ابن تيميّه» از علماي حنبلي است كه در سال 728 در زندان شام درگذشت[3] كه از چند جهت حرف او و نقل او قابل اعتبار نيست 1ـ چون در زمان پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ نبوده تا بتواند از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ حديث نقل كند. 2ـ او حتّي در نزد علماي اهل سنّت هم اعتبار و جايگاهي ندارد، ائمه چهارگانة اهل سنّت او را كافر ميدانند.[4] 3ـ عناد و دشمني سرسختي با ائمه اطهار ـ عليهم السّلام ـ و شيعه دارد. 4ـ سند محمّد بن مسلم قرائني در خود روايت دارد كه ميرساند جعلي و نادرست ميباشد كه بعداً بيان ميشود.
3ـ نكات مهمّي كه از حديث ثقلين استفاده ميشود: اين حديث شريف خطوط مهمّي را در بردارد كه به طور فشرده به قسمتي از آن اشاره ميشود:
1ـ قرآن و اهلبيت ـ عليهم السّلام ـ هميشه همراه يكديگرند و جدايي ناپذيرند.
2ـ پيروي اهلبيت ـ عليهم السّلام ـ مثل قرآن بدون قيد و شرط واجب ميباشد.
3ـ با توجّه به دو نكتة قبلي عصمت اهلبيت به خوبي اثبات ميشود.
4ـ در هر عصر و زمان بايد فردي يا افرادي از اهلبيت ـ عليهم السّلام ـ در كنار قرآن باشند.
5ـ جدايي و يا پيشي گرفتن از اهلبيت ماية گمراهي است.
6ـ آنها از همه افضل و اعلم و برترند.[5]با توجه به نکات بيان شده بايد گفت: اوّلاً كه در اين نقل قرائني وجود دارد كه ميرساند اين نقل درست نيست چون در اين نقل آمده است: «نساؤه من اهل بيته» و در پايان زيدبن ارقم ميگويد اهل بيت علاوه بر زنها شامل آل علي و آل عقيل و آل جعفر و آل عباس[6] ميشود با اينكه فخر رازي بعد از تطبيق اهل بيت بر خمسة طيبّه ـ عليهم السّلام ـ در آيهي مباهله ميگويد «و بدان كه صحت اين روايت بين اهل تفسير و حديث متفق عليه است و همه صحّت آنرا پذيرفتهاند»[7] خود صحيح مسلم هم اين روايت را نقل نموده است كه مراد از اهلبيت خمسة طيّبه ميباشد[8] پس ذيل روايت مذكور در سئوال دليل بر عدم صحت آن است.
ثانياً بر فرض كه تنها طريق صحيح حديث شريف ثقلين همان باشد كه ابن تيميّه گفته است باز هم تا حدودي مدعاي شيعيان را ثابت ميكند، و ميرساند كه بههرحال دو ثقل اكبر جا مانده از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ قرآن و اهلبيت (ولو به معناي وسيع آن) ميباشد و اتفاقاً در مورد اهل بيت سه بار تأكيد ميكند كه «خدا را بياد شما مياندازم در مورد اهل بيتم» هر چند جملات لن يفترقا را ندارد، اي كاش ابن تيميّه و وهابيها به همين مضمون عمل ميكردند، و اين همه مضامين قرآن را كه دربارة شفاعت، تحصيل نمودن وسيله به سوي خدا، متوسل شدن به پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ براي استغفار، نفي تجسيم، زير پا قرار نميدادند و اي كاش به تأكيد حديث توجّه ميكردند كه سه بار دربارة اهلبيت تأكيد نموده است و اين همه بيحرمتيها به اهلبيت و قبور آنها در بقيع و كربلا و… روا نميداشتند.[9]ثالثاً: كه محدّثين ديگري از اهل سنّت حديث ثقلين را بهگونهاي كه شيعه نقل نموده است، نقل كردهاند، كه ما به يك نمونه اشاره و بقيّه را به مراجع مربوطه ارجاع ميدهيم ترمذي در صحيحش با سندي منتهي به همان زيدبن ارقم كه ناقل روايت مذكور در سئوال است، چنين نقل ميكند[10] كه پيامبر اسلام فرمود «يا ايها الناس اني قد تركت فيكم ما ان اخذتم به لن تضلوا كتاب الله و عترتي اهل بيتي» اي مردم بيدار باشيد كه من در بين شما چيزي را باقي گذاشتم كه اگر آنرا بگيريد و بدان تمسك كنيد هرگز گمراه نخواهيد شد آن كتاب خدا و خانوادة من اهلبيت من هستند.
مرحوم سلطان الواعظين حدود چهل طريق از علماي عامّه را نام ميبرد كه حديث را به اين صورت نقل كردهاند «اني تارك فيكم الثقلين كتابالله و عترتي اهل بيتي لن يفترقا حتّي يردا عليّ الحوض من توسل (أو تمسك) بهما فقد نجي و من تخلّف عنها فقد هلك … ما إنْ تمسكتم بهما لن تضلّوا ابداً»[11] آيا ميشود چشمها را بست و گفت نقل دقيق همان است كه ابن تيميّه ميگويد با اينكه اين همه از علماي عامّه برخلاف ايشان و موافق با شيعه نقل نمودهاند.
رابعاً: اين است كه اگر در مورد نقل كلامي از شخصيتي اختلاف پيش آيد و بر فرض هم آن شخصيّت از دنيا رفته باشد بايد رفت و در خانة اهل بيت و بستگان او زانو زد و پرسيد كه حقيقت آن كلام او چه بوده است؟ زيرا «اهل البيت ادري ما في البيت»: اهل يك خانه از هركس به آنچه در آن خانه است آگاهند. با رفتن به در خانة اهل بيت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ همان اهلبيتي كه – همان گونه كه قبلاً نقل نموديم – فخر رازي اتّفاق اهل تفسير و حديث را بر آن مدّعي شده است ميگويند پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ جدّ ما چنين فرمودند : «اني مخّلف (در بعضي از نقل ها تاركٌ ) فيكم الثقلّين كتاب الله و عترتي اهلبيتي لن تضلّوا (ما تمسكتم بهما)»[12] و به عبارتهاي ديگري كه مقداري با اين عبارت تفاوت دارد نيز نقل شده است[13].
بنابراين نتيجه بحث اين است كه:
اوّلاً خود ابن تيميه در زمان پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ حضور نداشته تا بتواند مستقيم حديث نقل كند و بگويد نقل شيعيان صحيح نيست، بلكه هم او و هم شيعيان بايد با واسطه نقل كنند و آن واسطهها را بايد بررسي نمود.
ثانياً: در خود روايت قرائني داريم كه ميرساند اين نقل كه در سئوال آمده و سخن ابن تيميّه است صحيح نميباشد.
ثالثاً: همين متنِ مورد تأييد ابن تيميّه نيز ، تا حدودي مدّعاي شيعيان را ثابت ميكند مخصوصاً كه سه بار دربارة اهلبيت تأكيد و سفارش نموده است، آيا خود ابن تيميّه به اين سفارشات عمل كرده و يا وهابيها به آن عمل نمودند؟ و يا برعكس قبور ائمه ـ عليهم السّلام ـ را تخريب نمودند.
رابعاً: اكثر محدّثين اهل سنّت، حديث را شبيه آنچه كه شيعيان نقل نمودهاند، نقل كردهاند.
خامساً: بر فرض اختلاف در مورد كلام پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ بايد از اهلبيت او سئوال كنيم كه «أدري بما في البيت» ميباشند و اهلبيت هم برخلاف نقل ابن تيميّه نقل كردهاند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ سلطان الواعظين شيرازي، شبهاي پيشاور.
2ـ سيّد هاشم بحريني، غايته المرام.
3ـ صحيح مسلم، ج7، ص122.
4ـ سنن ترمذي، ج2، ص307.
5ـ سنن دارمي، ج2، ص432.
6ـ مسند احمد، ج3، ص14، 17، 26،…
7ـ خصائص العلوي نسائي، ص30.
8ـ مستدرك حاكم، ج3.
9ـ طبقات محمدبن سعد زهري.
10ـ پيام قرآن.
پي نوشت ها:
[1] . ر.ك: سبحاني، جعفر، پيشوائي از نظر اسلام، قم، انتشارات مكتب اسلام، 1374، ص203.
[2] . ر.ك: مكارم شيرازي، ناصر و جمعي از دانشمندان، پيام قرآن، قم، انتشارات نسل جوان، ج9، ص62.
[3] . ر.ك: سبحاني، جعفر، آئين وهابيّت، قم، انتشارات اسلامي، چاپ پنجم، 1372، ص33.
[4] . ر.ك: ابن حجر عسقلاني، الدرالكافة، بيروت، ص145؛ و ر.ك: عمر عبدالسلام، مخالفة الوهابيّة للقرآن و السنة، بيروت، دارالهداية، چاپ اوّل، 1416ق، ص11.
[5] . پيام قرآن، همان، ج9، ص77ـ76.
[6] . ابوالحسين مسلم بن حجّاج القشيري، صحيح مسلم بشرح النووي، بيروت، دارالفكر، 1401ق، ج15، ص179.
[7] . فخر رازي، التفسير الكبير، بيروت، دار احياء التراث العربي، ج8، ص80.
[8] . صحيح مسلم بشرح النوري، همان، ج15، ص514؛ و همچنين ديگر محدثين عامه همچون حاكم در مستدرك و… نقل نمودهاند.
[9] . ر.ك: سبحاني، جعفر، آئين وهابيت، همان، تمام كتاب.
[10] . محمدبن عيسي ترمذي، صحيح ترمذي، مطبعة بولاق، 1292، ج2، ص308.
[11] . شيرازي، سلطان الواعظين، شبهاي پيشاور، تهران، دارالكتب الاسلاميّة، چاپ سي و هفتم، 1376، ص226ـ224؛ و ر.ك: خوارزمي، مناقب خوارزمي، با مقدمة محمدرضا موسوي خراسان، تهران، مكتبة، نينوي الحديثه، ص224ـ222.
[12] . حر عاملي، اثبات الهداة، قم، مطبعة العلمية، ج1، ص562.
[13] . ر.ك: همان مدرك، ج1، ص568 و ج1، ص571 و ج1، ص693 و ج1، ص529؛ و ر.ك: محمدبن بابويه الصدوق القمي، معاني الاخبار، تهران، مطبعه الحيدري، مكتبه الصدق، ص90.