ابن تیمیه و اهانت به خاندان پیامبر (ص) (4)
ابن تیمیّه یحتجّ کثیر من الناس بکلامه ، ویسمّیه بعضهم «شیخ الاسلام» ، وهو ناصبیّ، عدوّ لعلیّ(علیه السلام)، واتّهم فاطمه(علیها السلام) بأنّ فیها شعبه من النفاق. التنبیه والردّ ، ص ۷ .
ابن تیمیه و اهانت به خاندان پیامبر (ص) (4)
۴. اهانت به حضرت صدّیقه سلام اللّه علیها
استاد حسن سقّاف از دانشمندان معاصر اردنى در کتاب خود «التنبّیه والردّ على معتقد قِدَم العالم والحدّ» مى نویسد :
ابن تیمیّه یحتجّ کثیر من الناس بکلامه ، ویسمّیه بعضهم «شیخ الاسلام» ، وهو ناصبیّ، عدوّ لعلیّ(علیه السلام)، واتّهم فاطمه(علیها السلام) بأنّ فیها شعبه من النفاق. التنبیه والردّ ، ص ۷ .
برخى از مردم به کلام ابن تیمیّه استدلال میکنند و به او شیخ الاسلام مى گویند ؛ با این که وى ناصبى و دشمن امیر المؤمنین (علیه السلام) است ، و به ساحت حضرت صدّیقه طاهره جسارت کرده و مى گوید:
در او ـ نستجیر باللّه ـ شعبه اى از نفاق وجود داشت . رجوع شود به منهاج السنه ، ج ۴ ، ص ۲۴۵.
در حالی که به اتفاق شیعه و سنی ، پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم ، حضرت زهرا را «سیده نساء العالمین » معرفی کرده است . بخاری مینویسند که پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم خطاب به حضرت صدیقه طاهره فرمود :
اما ترضین ان تکونی سیده نساء أهل الجنه أو نساء المؤمنین . صحیح البخاری – البخاری – ج ۴ – ص ۱۸۳
آیا این تو را خوشنود نمی کند که سرور زنان اهل بهشت یا سرور زنان مومنین باشی ؟
و در جای دیگر مینویسد که پیامبر فرمود :
وقال النبی صلى الله علیه وسلم فاطمه سیده نساء أهل الجنه . صحیح البخاری – البخاری – ج ۴ – ص ۲۱۹ .
و رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرموده اند : فاطمه سرور زنان اهل بهشت است .
آیا امکان دارد که سیده زنان مؤمنان ، منافق باشد ؟ ! نعوذ بالله
قصد علی از تجدید فراش ، اذیت کردن فاطمه بود :
وعلی رضی الله عنه کان قصده ان یتزوج علیها ( على فاطمه ) فله فی أذاها غرض . منهاج السنه ، ج۲ ، ۱۷۱ .
و علی می خواست که بر سر فاطمه هوو آورد ؛ پس او نیز قصد آزار فاطمه را داشته است !!!
پناه بر خدای عزوجل از این افتراء به امیر المؤمنین .
یکی از تهمتهای زشت ابن تیمیه و طرفداران آنها به امیر المؤمنین علیه السلام ، افسانه خواستگاری آن حضرت از دختر ابوجهل است که هدف از آن از طرفی تنقیص مقام امیر المؤمنین و از طرف دیگر فرار از عواقب غضب حضرت زهرا سلام الله علیها بر خلیفه اول و دوم است . روایات بسیاری در کتابهای شیعه و سنی نقل شده است که هر کسی فاطمه سلام الله علیها را ناراحت کند ، همانند آن است که پیامبر را ناراحت کرده است ؛ چنانچه بخاری در صحیحش مینویسد :
۳۴۳۷ – حَدَّثَنَا أَبُو الْوَلِیدِ حَدَّثَنَا ابْنُ عُیَیْنَهَ عَنْ عَمْرِو بْنِ دِینَارٍ عَنْ ابْنِ أَبِی مُلَیْکَهَ عَنْ الْمِسْوَرِ بْنِ مَخْرَمَهَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ فَاطِمَهُ بَضْعَهٌ مِنِّی فَمَنْ أَغْضَبَهَا أَغْضَبَنِی.
صحیح البخارى ، ج۴ ، ص۲۱۰، کتاب فضائل الصحابه، ب ۱۲ ـ باب مَنَاقِبُ قَرَابَهِ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم.
پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم فرمود : فاطمه پاره تن من است ، هر کس او را به غضب آورد ، مرا به غضب آورده است .
و از طرف دیگر خود بخاری در صحیحش نوشته است : فَوَجَدَتْ فَاطِمَهُ عَلَى أَبِی بَکْرٍ فِی ذَلِکَ فَهَجَرَتْهُ فَلَمْ تُکَلِّمْهُ حَتَّى تُوُفِّیَتْ .
فاطمه در حال خشم و غضب ابو بکر را ترک نموده و بر او همچنان غضبناک ماند و با او حرف نزد تا وفات نمود.
ابن تیمیه و همفکران او برای توجیه این مسأله ، تلاش کردهاند ، مطلب را اینگونه جلوه دهند که روایت غضب فاطمه ، در حق امیر المؤمنین نازل شده و او است که فاطمه را غضبناک کرده است . از آنجایی که پیش از این ، به صورت مفصل به آن پرداختهایم ، در این جا فقط به چند جواب مختصر اکتفا میشود . دوستان عزیز میتوانند ، تفصیل مطلب را در این آدرس پیدا کنند :
http://valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=salam&id=4
۱ . مسور بن مخرمه ، از دشمنان امیر المؤمنین :
تنها کسی که این روایت را نقل کرده است ، مسور بن مخرمه است و هیچ یک از صحابه متذکر این مطلب نشده اند . وی از طرفداران پر و پا قرص بنی امیه و از نزدیکان معاویه بن أبی سفیان و عضو گروه جعل حدیث وی بوده است ؛ چنانچه ذهبی مینویسد :
کان یثنی ویصلی على معاویه ، قال عروه : فلم أسمع المسور ذکر معاویه إلاّ صلّى علیه .
سیر أعلام النبلاء: ج۳ ص ۳۹۲ .
مسور ، هر وقت نام معاویه را میبرد بر او صلوات می فرستاد .
آیا سخن چنین کسی در حق امیر المؤمنین علیه السلام ، ارزش شنیدن دارد و میتوان به آن استدلال کرد
۲ . سن مسور ، متناسب با قضیه نیست :
وی در سال دوم بعد از هجرت متولد شده است ؛ چنانچه ابن حجر میگوید :
ولد بمکّه بعد الهجره بسنتین فقدم به المدینه فی عقب ذی الحجه سنه ثمان ومات سنه أربع وستین .
مسور ، دوسال بعد از هجرت در مکه متولد و پس ذی الحجه سال هشتم ، وارد مدینه شد و در سال ۶۴ نیز از دنیا رفته است .
و از طرفی برخی از علمای اهل سنت اعتراف کردهاند که قضیه خواستگاری از دختر ابوجهل در سال دوم هجرت اتفاق افتاده است ؛ یعنی در زمانی که این قضیه اتفاق افتاده هنوز مسور بن مخرمه به دنیا نیامده بوده و شش سال بعد از آن وارد مدینه شده است .
استاد توفیق ابوعلم از اساتید بر جسته مصری و معاون نخست دادگستر مصر است ، کتابی دارد به نام فاطمه الزهرا که جناب آقای دکتر صادقی ترجمه کرده است . ایشان در صفحه ۱۴۶ این کتاب که البته من عربی آن را ندارم ، میگوید :
«این قضیه خواستگاری علی علیه السلام از دختر ابوجهل سال دوم هجرت بوده است » .
با این توضیح چطور میشود سخن وی را پذیرفت ؟
حتی اگر فرض کنیم که این اتفاق در سال هشتم هجری افتاده و مسور بن مخرمه در همان سال که شش ساله بوده ، شاهد ماجرا بوده است ، بازهم نمیتوان سخن او را پذیرفت ؛ چرا که در متن حدیث خودش میگوید :
و أنا محتلم .
یعنی من بالغ بودم . یعنی کسی که در یک مرحله از رشد رسیده است که در عالم خواب محتلم میشده است ؛ یعنی توانائی ازدواج دارد . آیا به بچه شش ساله میگویند محتلم ؟
۳ . مسور ، لخت و عریان در مقابل پیامبر :
شواهدی در کتابهای خود اهل سنت وجود دارد که نشان میدهد وی در همان زمانی که در مدینه بوده ، از نظر عقلی و هوشی به سر حد کمال نرسیده بوده ؛ تا جایی که لخت و عریان جلوی پیامبر اسلام و دیگر مردم راه میرفته است . مسلم نیشابوری در صحیحش به نقل از خود او مینویسد :
من در محضر پیامبر سنگی را به طرف ساختن مسجد میبردم ، یک لنگی را به خودم بسته بودم ، این لنگ من باز شد ، آن چه که نباید پیدا بشود ، هویدا شد ، همینطور این سنگ را میبردم ، پیامبر فرمود :
ارْجِعْ إِلَى ثَوْبِکَ فَخُذْهُ ، وَلاَ تَمْشُوا عُرَاهً . صحیح مسلم: ج۱ ص۱۸۴، ح۶۶۰، کتاب الحیض، ب۱۹ باب الاِعْتِنَاءِ بِحِفْظِ الْعَوْرَهِ .
برگرد شلوارت را بپوش و لخت و عریان راه نرو .
آیا میتوان به سخن بچهای که نمیفهمد نباید لخت و عریان در مقابل دیدگان مردم راه رفت ، اعتماد کرد ؟ چطور شد که از میان آنهمه صحابی در سال هشتم هجری ، فقط مسور بن مخرمه ، بچه نابالغی که نمیداند باید عورتش را پنهان کند ، این مسأله را متوجه شده است و دیگر صحابه نقل نکردهاند !
۴ . حرمت جمع بین دختر رسول خدا و دختر دشمن خدا :
بخاری داستان را این گونه نقل میکند که پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم بعد از آن که شنید علی علیه السلام به خواستگاری دختر ابوجهل رفته است ، با ناراحتی به مسجد آمد و فرمود :
وَإِنَّ فَاطِمَهَ بَضْعَهٌ مِنِّی وَإِنِّی أَکْرَهُ أَنْ یَسُوءَهَا وَاللَّهِ لَا تَجْتَمِعُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ
وَسَلَّمَ وَبِنْتُ عَدُوِّ اللَّهِ عِنْدَ رَجُلٍ وَاحِدٍ . صحیح البخاری – ج ۴ – ص ۲۱۲ – ۲۱۳
فاطمه پاره تن من است ، من دوست ندارم کسی او را ناراحت کند ، به خدا قسم نباید دختر رسول خدا و دختر دشمن خدا در نزد یک نفر جمع شود .
و در روایت دیگری نوشتهاند که آن حضرت فرمود : إِلَّا أَنْ یُرِیدَ ابْنُ أَبِی طَالِبٍ أَنْ یُطَلِّقَ ابْنَتِی وَیَنْکِحَ ابْنَتَهُمْ فَإِنَّمَا هِیَ بَضْعَهٌ مِنِّی یُرِیبُنِی مَا أَرَابَهَا وَیُؤْذِینِی مَا آذَاهَا .
صحیح البخاری ج ۶، ص ۱۵۸، ح ۵۲۳۰، کتاب النکاح، ب ۱۰۹ – باب ذَبِّ الرَّجُلِ عَنِ ابْنَتِهِ، فِی الْغَیْرَهِ وَالإِنْصَافِ و صحیح مسلم، ج ۷، ص ۱۴۱، ح ۶۲۰۱، کتاب فضائل الصحابه رضى الله تعالى عنهم، ب ۱۵ -باب فَضَائِلِ فَاطِمَهَ بِنْتِ النَّبِیِّ عَلَیْهَا الصَّلاَهُ وَالسَّلام .
علی (علیه السلام) اگر میخواهد دختر ابوجهل را بگیرد ، باید دختر من را طلاق بدهد . فاطمه پاره تن من است ، آنچه که موجب رنجش فاطمه بشود ، مرا میرنجاند … .
از این دو روایت استفاده میشود که ازدواج با دختر پیامبر در زمانی که دختر دشمن رسول خدا نیز در همسری شخصی باشد ، حرام است ؛ در حالی که عثمان بن عفان نیز عملاً بین دختران پیامبر و دختران دشمان خدا ، نه یکبار که چندین بار جمع کرده است .
رمله بنت شیبه ، یکی از همسران عثمان است که در مکه با او ازدواج کرد و از کسانی بود که همراه عثمان به مدینه مهاجرت کرد . ابن عبد البر در این زمینه مینویسد :
رمله بنت شیبه بن ربیعه کانت من المهاجرات هاجرت مع زوجها عثمان بن عفان .
الاستیعاب ، ج ۴ ، ص ۱۸۴۶ رقم ۳۳۴۵ .
رمله ، دختر شیبه از کسانی بود که همراه همسرش عثمان به مدینه مهاجرت کرد .
و شیبه از دشمنان پیامبر اسلام است که در جنگ بدر به هلاکت رسیده است ؛ چنانچه ابن حجر مینویسد :
رمله بنت شیبه بن ربیعه بن عبد شمس العبشمیه قتل أبوها یوم بدر کافرا . الإصابه، ج ۸، ص ۱۴۲ – ۱۴۳ رقم ۱۱۱۹۲.
رمله ، دختر شیبه … پدرش در جنگ بدر کشته شد ، در حالی که کافر بود .
در حالی که نوشتهاند در همان زمان رقیه دختر رسول خدا ! نیز همسر عثمان بوده است . ابن اثیر در اسد الغابه مینویسد :
ولما أسلم عثمان زوجّه رسول الله صلى الله علیه وسلم بابنته رقیه وهاجرا کلاهما إلى أرض الحبشه الهجرتین ثم عاد إلى مکه وهاجر إلى المدینه . أسد الغابه، ج ۳، ص ۳۷۶ .
زمانی که عثمان اسلام آورد ، رسول خدا دخترش رقیه را به همسری او درآورد ، هر دوی آنها به سرزمین حبشه مهاجرت کردند ، سپس وقتی از آنجا بازگشتند ، به مدینه مهاجرت کردند .
علاوه براین ، عثمان با أم البنین بنت عیینه و فاطمه بنت الولید بن عبد شمس نیز ازدواج کرده است ؛ در حالی که پدر هر دوی آنها نیز در آن زمان از دشمنان خدا بودهاند .
اگر واقعاً جمع بین دختر رسول خدا و دختر دشمن خدا ، حرام بوده است ، چرا عثمان این عمل حرام را بارها و بارها مرتکب شده است ؟ و اگر حرام نبوده ، چرا پیامبر اسلام به قول اهل سنت اجازه چنین کاری را به امیر المؤمنین نداد و نعوذ بالله میخواست حلال خدا را حرام کند ؟
۵ . جویریه ، اصلاً وارد مدینه نشده است :
این مطلب از قطعیات تاریخ است که جویریه دختر ابوجهل ، همان کسی که ادعا میکنند امیر المؤمنین به خواستگاری او رفته است ، در سال هشتم هجری تازه مسلمان شده و در همان زمان با عتاب بن اسید ازدواج کرده و حتی تا زمان وفات نبی مکرم اسلام صلی الله علیه وآله وسلم اصلاً وارد مدینه نشده است ؛ چنانچه ابن سعد در الطبقات الکبری مینویسد :
لما کان یوم الفتح أسلمت أم حکیم بنت الحارث… فبایعته جویریه بنت أبی جهل بن هشام … وتزوجّها عتاب بن أسید بن أبی العیص بن أمیه ثم تزوجها أبان بن سعید بن العاص بن أمیه فلم تلد له شیئا. الطبقات الکبرى، ج ۸، ص ۲۶۱ – ۲۶۲.
در روز فتح مکه ، ام حکیم اسلام آورد … ، جویره دختر ابوجهل در همان روز با پیامبر بیعت کرد … و عتاب ابن اسید با او ازدواج کرد و پس از وی أبان بن سعید او را به همسری خود درآورد و هیچ فرزندی برای أبان به دنیا نیاورد .
اولاً : احدی از تاریخ نویسان نقل نکردهاند که وی در زمان پیامبر به مدینه آمده باشد ، تا امام علی علیه السلام از او خواستگاری کند ؛
ثانیاً : بلافاصله بعد از اسلام آوردن ، همسر عتاب بن اسید شده است .
پس چطور میتوان قبول کرد که امیر المؤمنین در سال دوم هجرت و یا حتی در سال هشتم هجرت؛ آنهم در مدینه و نه در مکه از وی خواستگاری کرده باشد وهیچ کس غیر از مسوره نیز این روایت را ندیده باشد ؟
انکار فضائل حضرت زهرا سلام الله علیها :
ابن تیمیه نه تنها به حضرت زهرا سلام الله علیها اهانت کرده ؛ بلکه در بسیاری از موارد فضائل آن حضرت را که مورد اتفاق شیعه و سنی است ، انکار نموده است . وی در منهاج السنه مینویسد :
وأما قوله : ورووا جمیعا أن النبی صلى الله علیه وسلم قال : یا فاطمه، إن الله یغضب لغضبک ویرضى لرضاک . فهذا کذب منه ، ما رووا هذا عن النبی صلى الله علیه وسلم ، ولا یعرف هذا فی شئ من کتب الحدیث المعروفه ، ولا له إسناد معروف عن النبی صلى الله علیه وسلم، لا صحیح ولا حسن .
منهاج السنه ۴ / ۲۴۸ .
اما این که وی (علامه حلی) گفته است : تمامی محدثان نقل کردهاند که پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم فرمود : “ای فاطمه ! خداوند عزّ و جلّ براى خشم فاطمه غضب مىکند و به رضایتش خشنود مىگردد ” دروغ است و از پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم نقل نکردهاند و نمیشناسم کتابی از کتابهای معروف حدیثی که آن را آورده باشد ، سند معروفی از پیامبر ندارد ، نه سند صحیح و نه سند حسن .
در حالی که عدهی بسیاری از علمای اهل سنت این روایت را با سند صحیح نقل کردهاند ؛ از جمله حاکم نیشابوری در مسندش مینویسد :
عن على رضى اللّه عنه قال: قال رسول اللّه صلى اللّه علیه وآله وسلم لفاطمه: «إنّ اللّه یغضب لغضبک، ویرضى لرضاک.
علی علیه السلام نقل کرده است که پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم خطاب به حضرت زهرا سلام الله علیها فرمود: به درستی که خداوند عزّ وجلّ براى خشم فاطمه غضب مىکند و به رضایتش خشنود مىگردد .
حاکم نیشابوری بعد از نقل حدیث میگوید : هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه . المستدرک ، ج۳ ، ص۱۵۳ .
این حدیث طبق شرائط بخاری و مسلم صحیح است ؛ ولی آنها نق نکردهاند .
هیثمی نیز بعد از نقل حدیث میگوید : وإسناده حسن . مجمع الزوائد ، ج۹ ، ص ۲۰۳ .
و نیز بسیاری از بزرگان اهل سنت این روایت را در کتابهای خودشان نقل کردهاند از جمله :
الآحاد والمثانی الضحاک: ۳۶۳/۵، المعجم الکبیر للطبرانی: ۱۰۸/۱، ۴۰۱/۲۲، أسد الغابه :۵۲۲/۵، ذیل تاریخ بغداد: ۱۴۰/۲، ۱۴۱/۲، تهذیب الکمال: ۳۵ / ۲۵۰، ترجمه فاطمه علیها السلام، میزان الاعتدال :۴۹۲/۲، الإصابه: ۲۶۵/۸، تهذیب التهذیب: ۳۹۲/۱۲، (۴۴۱/۱۲)، تاریخ مدینه دمشق : ۱۵۶/۳، الخصائص الکبرى للسیوطی: ۲ / ۲۶۵، سبل الهدى والرشاد للصالحی الشامی: ۱۱/ ۴۴، الذریه الطاهره النبویه للدولابی: ۱۱۹، نظم درر السمطین للزرندی الحنفی: ۱۷۸، کنز العمال ۱۲ / ۱۱۱ رقم ۳۴۲۳۸ .
حال ببینید که چه کسی دروغگو است ؟ آیا ابن تیمه این کتابها را نخوانده است ، یا به خاطر بغض و کینهای که نسبت به فاطمه زهرا سلام الله علیها داشته است ، سعی در انکار فضائل حضرت زهرا سلام الله دارد ؟!
۵. اهانت به امام حسین (علیه السلام) :
ابن تیمیه ، در باره قیام تاریخی عاشورا و شهادت حسین بن علی علیه السلام نظرات جالبی دارد که تا به حال کسی جز بنی امیه ، چنین اظهار نظری نکردهاند . از آنجایی که وی به یزید بن معاویه ارادت خاصی داشته است ، نه تنها قیام امام حسین علیه السلام را قیام شرورانه میداند ؛ بلکه در بسیاری از موارد از یزید بن معاویه دفاع جانانهای کرده و نهایت تلاش خود را میکند که دامان یزید را از این لکه سیاهی که در تاریخ از خود بر جای گذاشته ، پاک کند . ما به چند مورد اشاره میکنیم .
وی در باره قیام امام حسین علیه السلام میگوید :
ولم یکن فی الخروج لا مصلحه دین ولا مصلحه دنیا بل تمکن أولئک الظلمه الطغاه من سبط رسول الله صلى الله علیه وسلم حتى قتلوه مظلوما شهیدا وکان فی خروجه وقتله من الفساد ما لم یکن حصل لو قعد فی بلده فإن ما قصده من تحصیل الخیر ودفع الشر لم یحصل منه شیء بل زاد الشر بخروجه وقتله ونقص الخیر بذلک وصار ذلک سببا لشر عظیم وکان قتل الحسین مما أوجب الفتن کما کان قتل عثمان مما أوجب الفتن
وهذا کله مما یبین أن ما أمر به النبی صلى الله علیه وسلم من الصبر على جور الأئمه وترک قتلاهم والخروج علیهم هو أصلح الأمور للعباد فی المعاش والمعاد وأن من خالف ذلک متعمدا أو مخطئا لم یحصل بفعله صلاح بل فساد. منهاج السنه ، ج۴ ، ص ۵۳۰ .
و در قیام (حسین) ، نه مصلحت دین بود و نه مصلحت دنیا ؛ بلکه این ظالمین سرکش بر ضد نوه رسول خدا قدرت پیدا کردند تا این که او را مظلوم و شهید کردند ؛ و در قیام او و کشته شدن او آن قدر فساد بود که اگر در شهر خود نشسته بود آن قدر فساد نمی شد !!! پس آن چیزی که او قصد آن را داشت از به دست آوردن نیکی و دفع بدی ، اصلاً حاصل نگشت ؛ بلکه بدی به سبب قیام او زیاد شد و خیر کم گردید ؛ و این سبب شرّ بزرگی شد ؛ و کشته شدن حسین سبب فتنه های بسیار گشت ؛ همان طور که کشته شدن عثمان سبب فتنه های بسیار گشت .
کار ابن تیمیه به جایی رسیده است که از فرزند رسول خدا و سید جوانان اهل بهشت نیز ایراد میگیرد ، آیا حسین بن علی به اندازه ابن تیمیه نمیدانست که در این کار مصلحتی وجود دارد یا نه ؟
خود آقا امام حسین علیه السلام در روایات فراوانی از این مطلب جواب داده است ؛ از جمله وقتی با لشکریان حرّ بن یزید ریاحی برخورد کردند ، بعد از حمد و ثنای الهی فرمود :
یا ایها الناس إن رسول الله قال من رأی سلطانا جائرا ، مستحلا لحرم الله ، ناکسا لعهدالله ، مخالفا لسنه رسول الله ، یعمل فی عباد الله بالإثم و العدوان ، فلم یغیر علیه بفعل و لا قول ، کان حقا علی الله أن یدخله مدخله ، ألا و إن هؤلاء قد لزموا طاعه الشیطان ، و ترکوا طاعه الرحمان ، أظهروا الفساد و عطلوا الحدود ، و أحلوا حرام الله و حرموا حلاله و أنا أحق من غیر . تاریخ طبری ، ج۴ ، ص۳۰۴ ، کامل ابن اثیر ، ج۴ ، ص۴۸ ، الفتوح ابن اعصم ، ج۵ ، ص۸۱ .
کسى که سلطان ستمکیشى را ببیند که حرام خدا را حلال میکند ، عهد و پیمان خدا را میشکند ، مخالف سنت رسول اللَّه است ، در میان مردم با گناه و عدوان رفتار مینماید ؛ با سخن و یا رفتار خود در برابر او قیام نکند ، خدا حق دارد که وى را در جایی از جهنم جای دهد که همان ظالم را جای داده است . مگر نه این است که این گروه همواره از شیطان پیروی میکنند و از اطاعت خداى رحمان روگردان شدهاند ، فتنه و فساد را ظاهر و حدود و احکام خدا را تعطیل نمودهاند ، حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام کردهاند . و من به مقام خلافت سزاواتر از دیگران هستم .
و نیز بسیاری از بزرگان اهل سنت و از جمله ذهبی در سیر اعلام النبلا نقل کردهاند که امام حسین علیه السلام در سر زمین کربلا فرمودند :
ألا ترون الحق لا یعمل به و الباطل لا یتناهی عنه ، لیرغب المؤمن فی لقاء الله ، فإنی لا أری الموت إلا السعاده و الحیاه مع الظالمین إلا برما .
آیا نمىبینید که به حقّ عمل نمىشود و از باطل دست برنمىدارند ؟ ! به طورى که مؤمن حق دارد ( با شهادتش) به دیدار خدا مشتاق باشد . به راستى ، من چنین مرگى را جز سعادت و زندگى در کنار ستمکاران را جز ننگ و ملامت نمی بینیم !
سیر اعلام النبلاء ، ذهبی ، ج۳ ، ص۳۱۰ و تاریخ اسلام ، ذهبی ، ج۵ ، ص۱۲ و معجم کبیر ، طبرانی ، ج۳ ، ص۱۱۵ و مجمع الزوائد ، هیثمی ، ج۹، ص۱۹۲ و تاریخ مدینه دمشق ، ابن عساکر ، ج۱۴، ص۲۱۷ .
سخنان حسین بن علی علیهما السلام خود بهترین جواب به یزیدیانی مثل ابن تیمیه که تمام همتشان احیای سنت جاهلی ، از بین بردن اسلام حقیقی و جایگزین کردن آن با اسلام ابوسفیانی است .
به راستی آیا میتوان تصور کرد که ریحانه رسول خدا بدون هیچ مصلحتی دست به چنین قیام بزرگی زده باشد ؟
جرم بنی امیه ، از جرم بنی اسرائیل بیشتر نیست !
ابن تیمیه در مواردی ، جرمها و اعمال بدی را که بنی امیه مرتکب شدهاند ، با جرمهای بنی اسرائیل مقایسه کرده و گفته است که جرم بنی امیه بیشتر از جرم بنی اسرائیل نبوده است . وی در این باره میگوید :
ان بنى امیه لیسوا باعظم جرما من بنى اسرائیل: فمعاویه حین أمر بسُمّ الحسن فهو من باب قتال بعضهم. منهاج السنه ، ج ۲ ، ص۲۲۵ .
گناه بنی امیه بیشتر از گناه بنی اسرائیل نیست !: پس معاویه هنگامی که دستور مسموم کردن حسن را داد ، این مانند بعضی از جنگ های ایشان بود.
و باز در جای دیگر در مقام دفاع از یزید و توجیه جنایات او میگوید :
ویزید لیس باعظم جرما من بنى اسرائیل ، کان بنو اسرائیل یقتلون الانبیاء ، وقتل الحسین لیس باعظم من قتل الانبیاء !! . منهاج السنه ، ج۲ ، ص ۲۴۷.
و گناه یزید بیش از بنی اسرائیل نیست ؛ بنی اسرائیل پیغمبران را می کشتند ؛ و کشتن حسین بزرگ تر از کشتن انبیا نیست.
ما به ابن تیمیه و طرفدارانش میگوییم : هر چند که عمل یزید و کارهای زشت او در طول تاریخ بشر سابقه نداشته است و هیچ عملی زشتتر از کشتن فرزند خاتم الأنبیاء و اسیر کردن ناموس پیامبر نیست ؛ اما در عین حال مشکلی نیست ، ما نیز میپذیریم که کار یزید بزرگتر از کار بنی اسرائیل نباشد و همسان با آنها عقاب شود . و این در حالی است که بنی اسرائیل در بسیاری از آیات قرآن به صراحت لعن شده و وعده عذاب به آنها داده شده است . ما به چند آیه اکتفا میکنیم :
لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن بَنىِ إِسرَْ ءِیلَ عَلىَ لِسَانِ دَاوُدَ وَ عِیسىَ ابْنِ مَرْیَمَ ذَالِکَ بِمَا عَصَواْ وَّ
کَانُواْ یَعْتَدُونَ . کَانُواْ لَا یَتَنَاهَوْنَ عَن مُّنکَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ مَا کَانُواْ یَفْعَلُون . المائده / ۷۸ و ۷۹
کافران بنى اسرائیل ، بر زبان داوود و عیسى بن مریم ، لعن ( و نفرین ) شدند ! این بخاطر آن بود که گناه کردند ، و تجاوز مىنمودند .
آن ها از اعمال زشتى که انجام مىدادند ، یکدیگر را نهى نمىکردند ، چه بدکارى انجام مىدادند !
وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّهُ وَ الْمَسْکَنَهُ وَ بَآءُو بِغَضَب مِّنَ اللَّهِ ذَ لِکَ بِأَنَّهُمْ کَانُوا یَکْفُرُونَ بِـَایَـتِ
اللَّهِ وَ یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ ذَ لِکَ بِمَا عَصَوا وَّکَانُوا یَعْتَدُونَ . البقره / ۶۱
و (مهر) ذلت و نیاز ، بر پیشانى آن ها زده شد و گرفتار خشم خداوند شدند ؛ چرا که آنان نسبت به آیات الهى ، کفر مىورزیدند و پیامبران را به ناحق مىکشتند . این ها به خاطر آن بود که گناهکار و متجاوز بودند
إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِـَایَـتِ اللَّهِ وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقّ وَیَقْتُلُونَ الَّذِینَ یَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ
النَّاسِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَاب أَلِیم . آلِ عِمْرَانَ / ۲۱
کسانى که نسبت به آیات خدا کفر مىورزند و پیامبران را به ناحق مىکشند ، و (نیز) مردمى را که امر به عدالت مىکنند به قتل مىرسانند ، و به کیفر دردناک (الهى) بشارت ده !
یزید ، فرمان کشتن امام حسین علیه السلام را صادر نکرد!
ابن تیمیه ، دفاع از یزید و اعمال ننگین او را به جایی رسانده است که حتی بدیهیترین وقایع تاریخ را نیز انکار میکند . وی برای پاک سازی پرونده قطور اعمال ننگین یزید ، تلاش میکند ، کشته شدن امام حسین علیه السلام را به گردن دیگران بیندازد . در این باره میگوید :
وأما قتل الحسین فلم یأمر به ولم یرضى به بل ظهر منه التألم لقتله وذم من قتله ولم یحمل الرأس الیه وإنما حمل الى ابن زیاد . مجموع الفتاوی ، ج۴ ، ص ۴۸۶ .
یزد دستور کشتن حسین را نداده است ؛ و راضی به آن نبوده است ؛ بلکه از کشته شدن او اظهار درد نمود و سر حسین به سوی او حمل نگردید ؛ بلکه به سوی ابن زیاد حمل شد .
قضیه دستور یزید به قتل امام حسین علیه السلام از قطعیات و متواترات تاریخ به حساب میآید و تمامی مسلمانان به این مطلب اذعان دارند . ابن عماد حنبلی در کتاب شذرات الذهب مینویسد :
قال التفتازانى فى (شرح العقائد النسفیه): (اتفقوا على جواز اللعن على من قتل الحسین، او امر به، او اجازه، او رضى به، والحق ان رضا یزید بقتل الحسین واستبشاره بذلک واهانته اهل بیت رسول اللّه (ص) مما تواتر معناه وان کان تفصیله آحادا، فنحن لا نتوقف فى شانه، بل فى کفره وایمانه، لعنه اللّه علیه وعلى انصاره واعوانه) . شذرات الذهب ، ج۱، ص ۶۸ ـ ۶۹.
تفتازانی در کتاب شرح عقائد نسفیه می گوید : بر جواز لعن کسی که حسین را کشت یا امر به آن کرد یا آن را اجازه داد یا به آن راضی شد اجماع کرده اند ؛ و حق آن است که یزید به قتل حسین راضی بود و از کشتن او خوشحال شد و به اهل بیت رسول خدا اهانت کرد و این مطلب متواتر معنوی است ؛ اگر چه تفصیل آن از خبر های واحد است ؛ پس ما در مورد ( لعن) او سکوت نمی کنیم ؛ بلکه حتی در کفر یا مومن بودن او هم شک نمی کنیم . لعنت خدا بر او وبر طرفداران و یاورانش .
و شبراوی از علمای اهل سنت می نویسد : ولا شک عاقل ان یزید بن معاویه هو القاتل للحسین (رضى اللّه) لانه هو الذى ندب عبیداللّه بن زیاد لقتل الحسین. الإتحاف بحبّ الأشراف ، ص ۶۲.
و شکی نیست که یزید به معاویه او قاتل حسین است ؛ زیرا اوست که عبید الله بن زیاد را مامور به قتل حسین ساخت .
و همچنین ذهبی ، در تاریخ الإسلام مینویسد :
قلت : ولما فعل یزید باهل المدینه ما فعل وقتل الحسین وإخوته وآله ، شرب یزید الخمر وارتکب أشیاء منکره بغضه الناس ، وخرج علیه غیر واحد ، ولم یبارک الله فی عمره … تاریخ الاسلام ، وفیات ۶۱ – ۸۰ ، ص ۳۰ .
و چون یزید با مردم مدینه آنچه خواست انجام داد ، و حسین و برادران و بستگان او را کشت ، و شراب خورد و کارهایی ناپسند انجام داد ، مردم او را دشمن داشتند ؛ و بسیاری بر ضد او قیام کردند و خداوند به عمر او برکت نداد .
همچنین ابن اثیر در الکامل و یعقوبی در تاریخش و ابن قتیبه در الإمامه والسیاسه نامه یزید بن معاویه به مروان را آورده که یزید به مروان دستور داد :
أشدد یدک بالحسین ، فلا یخرج حتی یبایع ، فإن أبی فاضرب عنقه.
بر حسین سخت بگیرید تا بیعت کند و اگر بیعت نکرد گردنش را بزنید .
الکامل ابن اثیر، ج۴، ص۱۵ و تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۴۱ و الإمامه و السیاسه ، ص۱۷۵ .
آیا این دستور قتل و شهادت امام حسین (علیه السّلام) نیست؟!
و نیز ابن أثیر مینویسد که برخی از مردم عبید الله بن زیاد را ملامت میکردند که چرا دستت را به خون فرزند پیامبر آلوده کردی ؟ وی در جواب گفت :
أما قتلی الحسین ، فإنه أشار إلی یزید بقتله أو قتلی ، فأختار قتله . الکامل ، ابن اثیر، ج۴، ص۱۴۰
من که حسین را کشتم ، به دستور خود یزید بوده ، به من گفت یا حسین را بکش یا تو را می کشم ؛ من هم برای این که کشته نشوم ، حسین را کشتم .
شبراوی نیز در الإتحاف بحب الأشراف، ص۶۲ می گوید :
لا یشک عاقل أن یزید بن معاویه هو قاتل الحسین ، لأنه هو الذی ندب عبیدالله بن زیاد لقتل الحسین
هیچ عاقلی شک ندارد که یزید بن معاویه قاتل امام حسین (علیه السلام) است و او بود که عبید الله بن زیاد را واداشت تا امام حسین علیه السلام را بکشد .
آیا بازهم میتوان شک کرد که یزید دستور قتل امام حسین علیه السلام را نداده است ؟
یزید حسناتی داشت که اعمال بد او را محو میکند :
فمن أین یعلم الإنسان أن یزید أو غیره من الظلمه لم یتب من هذه أو لم تکن له حسنات ماحیه تمحو ظلمه ولم یبتل بمصائب تکفر عنه وأن الله لا یغفر له ذلک ؟ مع قوله تعالى إن الله لا یغفر أن یشرک به ویغفر ما دون ذلک لمن یشاء . منهاج السنه ، ج ۲ ، ص۲۵۲ .
از کجا معلوم که یزید یا غیر او از ظالمان ، از این کارش توبه نکرده باشند ؛ یا کار نیکی نداشته است که این ظلم های او را از بین ببرد ؛ و مصیبت هایی ندیده است که کفاره آن ظلم ها شود ؟ آیا خداوند او را نمی بخشد ؛ با این که خداوند فرموده است : به درستی که خداوند این را که به او شرک ورزیده شود نمی بخشد و پایین تر از این را برای هر کس که بخواهد می بخشاید !!! .
این ها نمونههای کوچکی بود از اهانتها و جسارتهایی که ابن تیمیه ، مؤسس فکری وهابیت به خاندان رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم کردهاند ، حال در این جا بار دیگر معنای ناصبی را از زبان حسن بن فرحان المالکی مرور میکنیم و قضاوت را به عهده خوانندگان میگذاریم .
النصب فهو کل انحراف عن على واهل البیت سواء بلعنه أو تفسیقه ، کما کان یفعل بعض بنى أمیه أو بالتقلیل من فضائله کما یفعل محبّوهم أو تضعیف الأحادیث الصحیحه فی فضله أو عدم تصویبه فی حروبه أو التشکیک فى شرعیّه خلافته وبیعته أو المبالغه فى مدح خصومه ، فهذا وأمثاله هو النصب .
نحو إنقاذ التاریخ الإسلامی ، ص ۲۹۸، الناشر مؤسسه الیمامه الصحفیّه ، الاردن ، ط. ۱۴۱۸ هجریه .
نصب ، هرگونه انحرافی از علی و اهل بیت اوست ؛ و فرقی ندارد با لعن کردن ایشان باشد یا با فاسق دانستن ایشان – همان کاری که عده ای از بنی امیه انجام می دادند – یا با کوچک کردن فضائل ایشان – همان کاری که دوست داران ایشان (بنی امیه) انجام می دهند – یا تضعیف کردن روایات صحیحه در مدح ایشان یا اعتقاد اینکه علی در جنگ هایش اشتباه کرده است ( معاویه و عایشه و یا خوارج در جنگ با علی بر حق بودند و علی بر حق نبود) یا شک کردن در شرعی بودن خلافت امیر مومنان و بیعتش و یا مبالغه کردن در مدح دشمنان ایشان ، پس اینها و شبیه این نصب است.
والسلام علی من اتبع الهدی
منبع:پایگاه اطلاع رسانی سبطین
/س