خانه » همه » مذهبی » ابو ايوب انصاري، نخستين ميزبان پيامبر (ص)

ابو ايوب انصاري، نخستين ميزبان پيامبر (ص)

ابو ايوب انصاري، نخستين ميزبان پيامبر (ص)

در بين ياران پيامبر بزرگوار اسلام صلي‏الله‏عليه‏و‏آله گروهي اندك، به سبب ويژگيهايشان، بر ديگر ياران آن حضرت برتري داشتند. ايمان قوي، تقوا و بردباري در برابر مشكلات، حضور مستمر در جبهه‏هاي نبرد، عشق و ارادت كامل به اهل بيت پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله و پيروي از رهبري علي عليه‏السلام پس از پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله بخشي از اين

117eec29 c268 439b 8c14 a1684de4aa79 - ابو ايوب انصاري، نخستين ميزبان پيامبر (ص)

0004599 - ابو ايوب انصاري، نخستين ميزبان پيامبر (ص)
ابو ايوب انصاري، نخستين ميزبان پيامبر (ص)

 

نویسنده : محمد جواد طبسي

 

در بين ياران پيامبر بزرگوار اسلام صلي‏الله‏عليه‏و‏آله گروهي اندك، به سبب ويژگيهايشان، بر ديگر ياران آن حضرت برتري داشتند. ايمان قوي، تقوا و بردباري در برابر مشكلات، حضور مستمر در جبهه‏هاي نبرد، عشق و ارادت كامل به اهل بيت پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله و پيروي از رهبري علي عليه‏السلام پس از پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله بخشي از اين ويژگي هاست. ابوايوب انصاري با داشتن اين خصلت ها در بين ياران پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله از جايگاهي والا برخوردار است.
اين چهره فداكار و مخلص، كه از اولين روزهاي ورود پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله به مدينه، خانه و زندگي ساده‏اش را به آن حضرت تقديم كرد، به شدّت مورد احترام و عنايت شخص پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله ، علي عليه‏السلام و اصحاب و تابعين بود؛ به گونه‏اي كه پيامبر براي مادرش دعا كرد و چشمان نابينايش شفا يافت.(1)
هنگامي كه اميرمؤمنان عليه‏السلام زمام امور مسلمانان را به دست گرفت، عطاي او را پنج برابر افزايش داد.(2)
وقتي ابن عباس تمام دارايي‏اش را، كه در منزل داشت، به احترام كاري كه ابوايوب در باره پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله انجام داده بود، به وي واگذار كرد. ميزان اين انفاق را حدود چهل هزار نگاشته‏اند.(3)

نام و نسب
 

نامش خالد بن زيد بن كليب بن ثعلبة بن عبد عوف بن غنم بن مالك بن النجّار بود؛(4) و ابوايوب انصاري شهرت داشت و از قبيله خزرج شمرده مي‏شد. مادرش هند دختر سعيد بن عمروبن إمرئي القيس بود.(5)
1 – نخستين ميزبان پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)
منابع تاريخي نشان مي‏دهد كه هنگام ورود پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله به مدينه تمام طوايف و قبايل از آن حضرت خواستند بر آنها وارد شود. اما رسول اكرم صلي‏الله‏عليه‏و‏آله مهار شتر را بر گردنش افكند و فرمود: اين شتر خود مأمور است و مي‏داند مرا كجا پياده كند.
شتر در ميان انبوه استقبال كنندگان حركت كرد و در كنار خانه ابوايوب انصاري، كه فقيرترين افراد مدينه بود، نشست. پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله پياده شد. جمعيت بسيار اطراف حضرت را گرفتند. هركس با اصرار وي را به خانه خود فرا مي‏خواند. در اين ميان، مادر ابوايوب انصاري وسايل سفر پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله را به خانه‏اش برد. پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله ، كه همچنان در محاصره جمعيت بود، فرمود: وسايل من چه شد؟
عرض كردند: مادر ابوايوب آن را به خانه‏اش برد.
پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: المرء مع رحلة؛ انسان همراه وسائل سفرش خواهد بود.
به اين ترتيب حضرت وارد منزل ابوايوب شد.(6) و تا زماني كه مسجد و حجره مبارك را نساخته بود، درخانه وي سكونت داشت.(7)

خاطراتي از خانه ابوايوب انصاري
 

خانه ابوايوب داراي دو طبقه بود. از همان ابتداي ورود پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله ، ابوايوب كراهت داشت كه در طبقه بالا زندگي كند. از اين‏رو، به پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله عرض كرد: پدر و مادرم فدايت باد، طبقه بالا را مي پسندي يا زيرين را، چون مايل نيستم بالاتر از شما قرار بگيرم.
پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: باتوجه به رفت و آمد ديگران، همكف برايم مناسبتر است.
ابوايوب مي‏گويد: بدين جهت، من و مادرم در طبقه بالا زندگي كرديم. هرگاه به وسيله دلو و طناب از چاه آب مي‏كشيديم، مراقب بوديم مبادا قطره‏اي ازآن به رسول اكرم پاشيده شود. هنگام بالا رفتن، به گونه‏اي مي‏رفتيم كه صداي پاي ما به گوش او نرسد، هنگام سخن گفتن كاملاً آرام سخن مي‏گفتيم؛ وقتي پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله در بستر مي‏آرميد، حركت نمي‏كرديم تا صداي پاي ما سبب سلب آسايش آن حضرت نشود. وقتي غذايي مي‏پختيم، در اتاق را مي‏بستيم تا دود پيامبر را نيازارد.
روزي ظرف آبي افتاد و آب آن ريخت. مادرم از جاي برخاسته، تنها پارچه موجود در خانه را بر آب افكند و آن را جمع كرد تا قطره‏اي از آن، به طبقه پايين نرسد.(8)

2 ـ نقل حديث
 

از ديگر ويژگيهاي اين صحابي بزرگ نقل روايت از پيامبر بزرگ اسلام صلي‏الله‏عليه‏و‏آله است. محدثان به روايات ابوايوب انصاري اهميت بسيار مي‏دهند.
وي به سبب نزديك بودنش به رسول اللّه صلي‏الله‏عليه‏و‏آله ، روايات زيادي در زمينه‏هاي مختلف از آن حضرت در سينه خود جاي داده بود. بدين جهت نامش در شمار راويان ثبت گرديده و صحابه و تابعين از او روايت كرده‏اند. ابن عباس، ابن عمر، براء بن عازب،
ابوايوب انصاري به شدّت مورد احترام و عنايت شخص پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله ، علي عليه‏السلام و اصحاب و تابعين بود؛ به گونه‏اي كه پيامبر براي مادرش دعا كرد و چشمان نابينايش شفا يافت.
ابوامامة، زيد بن خالد جهني، مقدام بن معدي كرب، انس بن مالك، جابر بن سمرة، عبداللّه بن يزيد خطمي،(9) سعيد بن مسيب، عروة، سالم بن عبداللّه، عطاء بن يسار، عطاء بن يزيد،(10)، افلح،(11) موسي بن طلحه، عبد اللّه بن حنين، عبد الرحمان بن‏أبي ليل، ابوعبد الرحمن حبلي، عمر بن ثابت(12)، جبيربن‏نفير، ابودهم سماعي، ابوسلمة عبدالرحمن، قرشع الضّبي، محمد بن كعب و قاسم بن ابوعبدالرحمن از ابو ايوب روايت نقل كرده‏اند.(13)
برخي از محققان شمار احاديث ابوايوب را به صد و پنجاه و پنج حديث دانسته‏اند كه هفت مورد آن در صحيح بخاري و صحيح مسلم آمده است.(14)
در بسياري از منابع شيعه از جمله كتابهاي خصال و وسائل الشيعه، احاديث ابوايوب به چشم مي‏خورد.

ابوايوب از راويان حديث غدير
 

از ديگر ويژگيهاي ابوايوب انصاري اين بود كه نه تنها حديث غدير را منكر نشد و پنهان نكرد، بلكه به موقع از آن ماجرا ياد مي‏كرد و بر درستي آن شهادت مي‏داد. او در تاريخ اسلام از راويان حديث غدير شمرده مي‏شود.(15)
روزي كه جنگ جمل در بصره خاتمه يافت و اميرمؤمنان همراه امام حسن و امام حسين عليهم‏السلام و عمّار و زيد و ابو ايوب انصاري وارد بصره شد، ابوايوب در جمع سي‏نفر از بزرگان و شيوخ بصره چنين روايت كرد:
به خدا سوگند، شنيدم رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: «انّك تقاتل النّاكثين و القاسطين و المارقين بعدي مع عليّ بن أبي‏طالب»؛ تو پس از من، در كنار علي بن‏ابي طالب با پيمان شكنان و ستمگران وگمراهان جنگ خواهي كرد.
گفتند: آيا خودت اين حديث را از پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله شنيدي؟
پاسخ داد: آري، خودم شنيدم.
گفتند: آنچه خودت در باره علي از پيامبر، شنيدي، براي ما نقل كن.
ابوايوب گفت: از پيامبر شنيدم كه فرمود:
«عليّ مع الحقّ و الحقّ معه و هو الامام و الخليفة بعدي يقاتل علي التّأويل كما قاتلت علي التّنزيل…»
علي همراه حق است و حق همراه او؛ او امام و جانشين پس از من است. و بر تأويل قرآن جنگ مي‏كند، همان‏گونه كه من بر تنزيل آن جنگيدم.(16)

3 ـ دفاع از حريم ولايت
 

ابوايوب انصاري يكي از دوازده صحابه‏اي است كه به طرفداري از علي بن ابي طالب عليه‏السلام سخت موضعگيري كردند. و همراه دوستان خود در مسجد پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله به افشاگري دست يازيده، غاصبان خلافت را رسوا كردند.
او، پس از عثمان بن حنيف، از جاي برخاست و گفت: اي بندگان خدا! در باره حقوق اهل بيت پيامبر، از خدا بترسيد و حق را به اهل آن برگردانيد؛ زيرا اين حقي است كه خداي برايشان قرار داده است.
به تحقيق شما شنيده‏ايد مثل آنچه برادران ما شنيده‏اند. پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله در موارد متعدد مي‏فرمود: اهل بيت من امامان پس از من شمايند؛ و اشاره به علي مي‏كرد و مي‏گفت: اين امير نيكوكاران و كشنده كافران است؛ هر كه او را رها كند، خدا رهايش مي‏كند؛ و هركه ياريش كند، خداي ياري‏اش خواهد كرد. پس به درگاه خدا، از ستمي كه در حق او روا داشتيد، توبه كنيد. بي‏ترديد خدا تواب و رحيم است.(17)

4 ـ پاسداري از ارزشها
 

1 ـ روزي علي عليه‏السلام به ابوايوب فرمود: اخلاقت به چه مرحله‏اي رسيده است؟
ابوايوب چنين پاسخ داد: «لااوذي جاراً فمن دونه و لا امنعه معروفاً أقدر عليه» قرار گذاشته‏ام هرگز همسايه و غير همسايه را نيازارم و از آنچه كه بر آن توانايم محرومش نسازم.(18)
2 ـ روزي پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله ابوايوب انصاري را ديد كه غذاي ريخته شده بر سفره را مي‏خورد. از اين كار بسيار خرسند شد و فرمود: «بورك لك و بورك عليك وبورك فيك» مبارك باد براي تو و بر تو و در تو.
ابوايوب گفت: اي رسول خدا! اين دعا جز من را نيز شامل مي‏شود؟
پيامبر فرمود: هركه چنين كند آنچه برايت گفتم؛ مي‏يابد… هركه چنين كند، خداوند ديوانگي و جذام و برص و صفرا و كم عقلي را از او دور مي‏گرداند.(19)
3 ـ امير مؤمنان مي‏فرمايد: روزي ابوايوب انصاري به حضور پيامبر رسيده عرضه داشت: اي پيامبر خدا! اندرز و سفارشي كوتاه بفرماييد شايد به خاطر بسپارم. حضرت فرمود: تو را به پنج چيز سفارش مي‏كنم؛
1 ـ به قطع اميد از آنچه كه در دست مردم است، زيرا اين عين توانگري است.
2 ـ تا مي‏تواني از حرص و طمع دوري بجوي كه عين فقر است.
3 ـ نماز را چنان بخوان كه گويا آخرين نماز تو است.
4 ـ كاري نكن كه ناگزير به عذر خواهي روي آوري.
5 ـ و آنچه براي خود دوست داري، براي برادرت نيز دوست داشته باش.(20)

5 ـ سرباز فداكار
 

روح تعبد و تسليم پذيري كه در ابوايوب بود وي را بر آن داشت تا هميشه در كنار و همراه پيامبر بزرگوار اسلام در تمام غزوات حضور داشته باشد.(21)
او پس از پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله با علي عليه‏السلام همراه شد و در جنگهاي جمل، و صفين و نهروان شركت كرد.(22)

همراهي با علي در جنگها
 

ابوايوب انصاري، علاوه بر جنگهاي پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله ، در جنگهاي جمل و صفين و نهروان نيز شركت كرد. او سبب همراهي با علي عليه‏السلام در جنگها را نيز براي مردم تبيين مي‏كرد. ابراهيم بن علقمه و اَسود مي‏گويند: روزي به ابوايوب انصاري گفتيم: اي ابوايوب! خداوند به وسيله پيامبر به تو كرامتي عنايت فرموده كه به ديگري نداده است. ميزبان پيامبر بودي، چرا در جنگها با علي عليه‏السلام همراهي كردي و به نبرد با مسلمانان پرداختي؟
ابوايوب پاسخ داد: به خدا سوگند، روزي در همين خانه‏اي كه شما اكنون در آن نشسته‏ايد، در محضر پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله بودم و هيچ كس در خانه نبود. علي در طرف راست پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله نشسته بود و من سمت چپ او؛ انس بن مالك در برابر پيامبر ايستاده بود. ناگاه صداي در شنيده شد. پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله فرمود: اي انس! ببين كوبنده در كيست؟ انس بيرون رفته، عمّار بن ياسر را پشت در خانه ديد. پيامبر فرمود: در را براي عمار باز كن.
عمار بر پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله وارد شد و سلام كرد. پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله پس از خوش آمد گويي به او فرمود: اي عمّار! پس از من حوادث ناگواري پيش خواهد آمد، به گونه‏اي كه بعضي به روي يكديگر شمشير كشيده، يكديگر را خواهند كشت. همچنين گروهي از گروهي ديگر برائت مي‏جويند. اي عمار! اگر آن روز را ديدي بر توباد به پيروي از آن كه سمت راستم نشسته است. اي عمار! اگر تمام مردم از راهي بروند، برتو باد رفتن بدان راهي كه علي مي‏رود… اي عمار! هيچ گاه علي تو را از راه هدايت باز نمي‏گرداند و بر گمراهي راهنمايي‏ات نمي‏كند. اي عمار! پيروي از علي پيروي از من است و پيروي از من پيروي از خدا است.(23)

نقش ابوايوب انصاري در جنگ صفّين
 

ابن اعثم كوفي مي‏نويسد: ابو ايوب در يكي از روزهاي جنگ صفين از صف لشكر اميرمؤمنان عليه‏السلام بيرون آمد و در ميدان جنگ هماورد طلبيد. هرچند آواز داد، كسي از لشكر معاويه به جنگ او روي نياورد. ابوايوب به اسب خود تازيانه زد و بر لشكر شاميان حمله ور شد، اما هم‏چنان كسي در مقابلش قرار نگرفت. ناگزير به سراپرده معاويه روي آورد. وقتي معاويه، ابوايوب را ديد گريخت و از طرف ديگر بيرون رفت.
ابوايوب همچنان ايستاده بود و مبارز مي‏طلبيد تا اينكه گروهي از شاميان به جنگ وي شتافتند. ابوايوب بر آنها حمله برد، چند تن را مجروح ساخت و به سلامت به صف لشكر علي عليه‏السلام پيوست. معاويه با چهره‏اي دگرگون به سراپرده خويش باز گشت و سپاهيان را به شدّت نكوهش كرد كه سواري از صف لشكر علي عليه‏السلام چنين تاخت تا به سرا پرده ما آمد و هيچ يك از شما واكنش نشان نداد. مگر دستهايشان را بسته بودند كه هيچ كس را ياراي آن نبود. مشتي خاك بردارد و به روي اسب وي بپاشد؟!
مردي از شاميان به نام مترفع بن منصور(24)گفت: اي معاويه! نگران مباش، همان گونه كه آن سوار حمله كرد و به سراپرده تو آمد، من نيز به سراپرده علي يورش مي‏برم. اگر بر او دست يابم، زخمي‏اش مي‏كنم و شادمانت مي‏سازم. آنگاه سوار اسب شد و به سراپرده علي عليه‏السلام تاخت.
چون ابوايوب انصاري او را ديد، به سويش شتافته، با يكديگر درگير شدند. ابوايوب ضربتي بر دست و گردنش وارد كرد و او را به قتل رسانيد. سپاهيان علي عليه‏السلام كه اين شجاعت بي‏نظير را شاهد بودند، بر ابوايوب آفرين گفتند.(25)
در انتظار جنگ با مارقين هستم
محمد بن سليمان مي‏گويد: وقتي ابوايوب انصاري بر ما وارد شد و اطراق كرد، خدمتش رفتيم، قدري علوفه براي اسبش برديم و گفتيم: اي ابوايوب! تو با همين شمشيري كه همراه داري در ركاب رسول خدا صلي‏الله‏عليه‏و‏آله با كفّار جنگيدي؛ اكنون با مسلمانان مي‏جنگي؟!
گفت: رسول خدا ما را به جنگ با قاسطين و مارقين و ناكثين فرمان داد. من، طبق دستور او، با دو گره جنگ كردم و در آينده نيز با گروه سوم … در نهروان(26) خواهم جنگيد؛ ولي نمي‏دانم اين در كجاست؟(27)

ابوايوب در جنگ نهروان
 

وقتي خوارج به بهانه‏هاي پوچ در محلي به نام «حرورا»(28) توقف كردند، اميرمؤمنان به ميان آنها رفت تا شبهه‏هايشان را پاسخ دهد و آنان را به راه راست فراخواند. آنگاه پرچم امان را به دست ابوايوب انصاري سپرد تا هركه مي‏خواهد برگردد، خود را به ابوايوب رساند. ابوايوب فرياد بر آورد: هركه به طرف اين پرچم بيايد تا از بين اين گروه بيرون رود ايمن خواهد بود. هشت هزار نفر از آنها برگشتند. خوارج بر طغيان و سركشي خود پاي فشردند و منطقه را به قصد نهروان ترك گفتند.(29)

ابوايوب در ميمنه
 

هنگام تنظيم سپاه براي جنگ با خوارج نهروان، حضرت، ابوايوب انصاري را كه رزمنده‏اي دلير بود، در جناح ميمنه گمارد. علامه مجلسي مي‏نويسد: عبداللّه كفوا، كه از جنگ كناره گرفته بود، همراه هزارتن از خوارج به طرف ابوايوب، كه در ميمنه سپاه قرار داشت، رفتند.(30)
ابوايوب اولين كسي بود كه به جنگ نهروانيان شتافت و زيدبن‏حصين خارجي را به قتل رساند.(31)
* سخنان پرشور ابوايوب در جمع سپاهيان
وقتي مردم سخنان اميرمؤمنان عليه‏السلام را نايده گرفته، از حضور در جنگ و جهاد با دشمنان خود داري ورزيدند، ابوايوب از جاي برخاسته، لب به سخن گشاد و چنين گفت: اي مردم! بدانيد اميرمؤمنان عليه‏السلام پيام خود را به كساني كه گوش شنوا و قلب آگاه و بيدار داشتند، رساند. خداي متعال به شما كرامتي ارزاني داشت؛ اما چنانكه سزاوار بود، نپذيرفتيد. به‏درستيي كه عموزاده پيامبرتان در بين شما فرود آمده تا از دين آگاهتان سازد و شما را به جهاد با پيمان شكنان فرا خواند. گويا گوش شنوا نداريد و بر دلهاتان مهر زده شده است؛ مگر خرد از دست داده‏ايد؟
مردم! چرا شرم نمي‏كنيد؟! آيا همين ديروز نبود كه ستم همه جا را فرا گرفته .
ابوايوب اولين كسي بود كه به جنگ نهروانيان شتافت و زيد بن حصين خارجي را به قتل رساند.
بود. چه بسيار كساني كه از حقشان محروم گشته، سيلي خوردند و گرسنه و سرگردان در بيابانها رها شدند؛ گرد بادها بر آنها مي‏وزيد و در برابر گرما و نور آفتاب، جز همان لباسهاي كهنه و چادرهاي موئيني پوسيده، هيچ پوشش و سرپناهي نداشتند.
تا اينكه خداي، اميرمؤمنان عليه‏السلام را بدين‏جا آورد. او حقيقت را آشكار ساخته، داد گستراند و به كتاب خدا عمل كرد.
مردم! خداي را بر اين نعمتي كه به شما ارزاني داشته، سپاس گزاريد و چون كساني كه گفتند: شنيديم، اما نشنيدند، نباشيد. شمشيرها را تيز كنيد و آماده نبرد با دشمنانتان باشيد. اگر فراخوانده شديد، اجابت كنيد، و اگر فرماني رسيد، بشنويد و پيروي كنيد و آنچه او مي‏گويد حرف دلتان بدانيد تا از راستگويان باشيد.(32)

سرانجام
 

ابوايوب در سال پنجاه و يك هجري نزديك شهر قسطنطنيه(33) كه در دست روميان بود، بيمار شد و از دنيا رفت. يزيد، فرزند معاويه و فرمانده سپاه، فرمان داد مسلمانان شبانه وارد خاك دشمن شده پيكر وي را همانجا دفن كنند و آثار قبرش را محو سازند.(34)
لابد مي‏پرسيد؛ ابوايوب زير چتر معاويه و فرزندش يزيد چه مي‏كرد؟ در پاسخ بايد گفت: ابوايوب لحظه‏اي از علي عليه‏السلام جدا نشد. اما برخي حضور وي را، در كنار مسلماناني كه به جنگ با كفار بيرون رفته بودند، براي تقويت لشكر اسلام مي‏دانند. فضل بن‏شاذان معتقد است حضور فردي چون ابوايوب در سپاه معاويه، خطايي آشكار است. شايد ابوايوب چنان انديشيده كه حضورش سبب تقويت اسلام و سست كردن شرك مي‏شود.(35)
گروهي، اين امر را نوعي خطا در اجتهاد شمرده‏اند كه با سلامت پايه‏هاي اعتقادي‏اش هرگز منافات ندارد.(36)
در «معجم رجال الحديث» در پاسخ به اين شبهه چنين مي‏خوانيم: اعتراض فضل بن شاذان بر ابوايوب وارد نيست؛ زيرا جنگ با كفار در سايه حكومت خلفاي جور، اگر به اذن خاص يا عام امام عليه‏السلام باشد اشكالي ندارد. و حتي موجب اجر و ثواب هم مي‏شود. زيرا افرادي برتر از ابوايوب در كنار حكامي پست‏تر از معاويه با كفار جنگيده‏اند.(37)
گمان من آن است كه چون ابوايوب در ميان ياران پيامبر صلي‏الله‏عليه‏و‏آله و ساير مسلمانان چهره‏اي مبارك شمرده مي‏شد، او را به جهت تبّرك جستن و براي غلبه بر روميان همراه خود بردند.(38)
بدين جهت، نمي‏توان حضور ابوايوب را به معناي تصحيح كارهاي معاويه و عدول از مواضع قبلي وي دانست. او هرگز روي‏خوش به‏معاويه و فرزندش نشان نداد.
عمر بن كثير مي‏گويد: روزي ابوايوب بر معاويه وارد شد، معاويه او را بر تخت فرمانروايي، در كنار خود، جاي داد. سپس با وي به گفتگو پرداخت و پرسيد: چه كسي صاحب آن اسب بلقا را، كه در فلان روز(39) جولان مي‏داد، به قتل رسانيد.
ابوايوب پاسخ داد: من؛ اين در حالي بود كه تو و پدرت بر شتري سرخ سوار بوده، پرچم كفر را همراه داشتيد. معاويه از اين پاسخ كوبنده سخت شرمنده شد، سر به زير افكند و چيزي نگفت.
دوستان معاويه، كه از اين گفتگو سخت عصباني بودند، به نشانه طرفداري از معاويه با ابوايوب تندي كردند. اما معاويه، براي آنكه ماجرا را پايان دهد، به ابوايوب گفت: دست بردار، ما اين را كه از تو نپرسيديم.(40)

زيرنويسها
 

1 ـ سفينة البحار، ج 1، ص 51.
2 ـ اسدالغابه، ج 2، ص 81.
3 ـ سيراعلام النساء، ج 2، ص 404.
4 ـ اسد الغابه، ج 2، ص 80.
5 ـ همان.
6 ـ داستان دوستان، ج 5، ص 130.
7 ـ الاصابة، ج 1، ص 405.
8 ـ سفينة البحار، ج 1، ص 51.
9 ـ اسد الغابة، ج 2، ص 81.
10 ـ همان.
11 ـ سير اعلام النبلاء، ج 2، ص 403.
12 ـ تهذيب التّهذيب، ج 3، ص 79.
13 ـ سير اعلام النّبلاء، ج 2، ص 403.
14 ـ همان.
15 ـ الغدير، ج 1، ص 28.
16 ـ بحار الانوار، ج 36، ص 325.
17 ـ حق اليقين، ص 176؛ احتجاج طبرسي، ج 1، ص 103.
18 ـ سفينة البحار، ج 1، ص 52.
19 ـ همان.
20 ـ همان، ج 2، ص 660.
21 ـ اسدالغابه، ج 2، ص 80؛ تهذيب التهذيب، ج 3، ص 79.
22 ـ همان، ج 5، ص 143.
23 ـ سفينة البحار، ج 1، ص 52؛ سيراعلام النبلاء، ج 2، ص 410.
24 ـ در متن عربي، مبرقع بن منصور است. (الفتوح، ج 3، ص 32)
25 ـ منتهي الآمال، ص 121.
26 ـ محلي است ميان واسط و بغداد و به گفته حموي، سه نهروان داريم. اعلي و اوسط و اسفل. (معجم البلدان، ج 5، ص 324)
27 ـ رجال كشي، ص 169؛ تحفه الأحباب، ص 81.
28 ـ بحارالانوار، ج 32، ص 353.
29 ـ همان، ص 390.
30 ـ همان، ج 8، ص 554.
31 ـ مروج الذهب، ج 2، ص 406.
32 ـ سفينة البحار، ج 1، ص 51.
33 ـ شهر استانبول فعلي، (معجم البلدان، ج 4، ص 347)
34 ـ سير اعلام النبلاء، ج 2، ص 412.
35 ـ رجال كشي، ص 177؛ تنقيح المقال، ج 1، ص 390.
36 ـ تنقيح المقال، ج 1، ص 390.
37 ـ معجم رجال الحديث، ج 7، ص 26.
38 ـ سفينة البحار، ج 1، ص 52.
39 ـ شايد مقصود معاويه از فلان جنگ، روز جنگ بدر باشد.
40 ـ سير اعلام النّبلاء، ج 2، ص 411.
 

* ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : sm1372

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد