ابوذر غفاري (3)
ابوذر غفاري (3)
منبع : سایت راسخون
بنی امیه و دیدگاه آن ها در خصوص بیت المال
بنی امیه اعتقاد داشتند: بیت المال به آن ها تعلق دارد و هیچ گاه نتوانستند باور کنند بیت المال از آن خداست و باید در راه خدا مصرف شود . این مطلب را با دلایل ذیل می توان اثبات کرد:
1 . پس از کشته شدن عثمان به دست شورشیان حضرت علی علیه السلام سربازان خود را فرستاد تا سلاح ها و شترهایی را که در خانه عثمان بودند و همه آن ها به بیت المال تعلق داشتند، باز پس گیرند و به بیت المال مسلمانان تحویل دهند . ولیدبن عقبه در این باره اشعاری سرود که ترجمه آن ها چنین است: ای بنی هاشم، سلاح خواهرزاده تان را برگردانید و آن را غارت نکنید … چگونه میان ما و شما آرامش برقرار باشد، در حالی که شمشیرها و اسب های عثمان نزد علی است؟ ای بنی هاشم، چگونه میان ما و شما صفا باشد، در حالی که طلا و نقره عثمان نزد شماست؟
شیخ مفید می نویسد: زره، اسب ها و اشیای دیگری که در خانه عثمان نگه داری می شدند همه از مال فی ء بودند و به تمام مسلمانان تعلق داشتند . اما عثمان تمامی آن ها را به زور تصاحب کرده و در خانه خود گرد آورده بود، و چون حضرت علی علیه السلام بر مسند حکومت نشست، تمامی آن ها را باز پس گرفت و به بیت المال مسلمانان برگرداند .
2 . دلیل دوم سخن سعیدبن العاص است که گفت: «عراق، باغی است برای قریش » بزرگان کوفه بدین سخنی بر او اعتراض کردند و شکایت وی را نزد عثمان بردند، ولی عثمان و تمام بنی امیه در برابر شکایت معترضان از او پشتیبانی کردند . همین امر باعث بروز واکنش شدید از سوی دشمنان شد .
3 . معاویه گفت: «مال الله لنا و الارض ارضنا» ; مال خدا مال ماست و زمین از آن ماست . در پاسخ به این گفته، صعصعة بن صوحان و احنف بن قیس به این سخن او اعتراض کردند .
4 . سعد بن مسیب می گوید: ابن برصاء لیثی از همنشینان و ندیمان مروان بود . روزی نزد مروان از فی ء سخن گفته شد; گفتند: فی ء مال خداست و خداوند در قرآن مصرف آن را بیان نموده . مروان گفت: فی ء مال امیرالمؤمنین معاویه است، به هرکس بخواهد می دهد و به هرکس نخواهد نمی دهد و هرچه انجام دهد، همان صحیح است .
مشاهده این اوضاع برای مسلمانانی که زندگانی پیامبر و دست کم سیره دو خلیفه گذشته را پیش چشم داشتند، ناگوار بود و از گوشه و کنار، زبان به اعتراض می گشودند . ابوذر غفاری، یکی از محترم ترین صحابه پیامبر، از جمله مسلمانانی بود که بیش از همه لب به اعتراض گشود و اشرافیت هیات حاکمه و ریخت و پاش های آن ها را تحمل نکرد و به سخن درآمد و خلیفه وقت و اطرافیانش وی را سخت نکوهش می کردند . خطمشی و موضع گیری های سرسختانه وی بازتاب های متفاوتی در بین مسلمانان و دانشمندان اسلامی داشت و آراءگوناگون و بعضا متباینی ارائه شدند .
نظرات دانشمندان مسلمان و موضع گیری های ابوذر در برابر عثمان و معاویه
همان طور که اشاره شد، خط مشی ها و موضع گیری های سرسختانه ابوذر در برابر عثمان و معاویه بازتاب های متفاوتی در بین دانشمندان مسلمان داشت، به گونه ای که آنان آراء گوناگون و حتی متباینی ارائه داده اند .
در این نوشتار به بعضی از آراء و نظریه های گوناگون آن ها اشاره می شود:
1 . نظر ابو هلال عسکری
«ابوذر معتقد بود: مسلمان از مال دنیا چیزی بیش از قوت یک شبانه روز خود و خانواده اش، یا بیش از مالی که بخواهد در راه خدا انفاق کند، یا بیش از مقداری که بتواند از مهمان خود پذیرایی کند، نباید داشته باشد . او برای اثبات عقیده خود، به آیه 34 سوره توبه تمسک می کرد: «والذین یکنزون الذهب و الفضة و لا ینفقونها فی سبیل الله فبشرهم بعذاب الیم .»
در این آیه خداوند می فرماید: ای پیامبر صلی الله علیه و آله، به کسانی که طلا و نقره را ذخیره می کنند و در راه خدا انفاق می نمایند، وعده عذابی دردناک بده . او برای آنکه به عقیده خویش را در میان تمامی مسلمانان نشر دهد و به اطلاع همگان برساند، در کوچه، بازار، خیابان و رهگذار شام به راه می افتاد; در میان مردم، از هر گروه و طبقه می گشت و بر سر هر رهگذر می ایستاد و فریاد می زد: «ای ثروتمندان و توانگران و ای فقرا و مسکینان! بدانید آن هایی که طلا و نقره را انبار می کنند و در راه خدا انفاق نمی کنند، عذابی سخت در انتظارشان است . عذابی بدین سان که آهن گداخته و سوزان بر پیشانی و پهلو و پشت شان نهاده می شود تا اعضای پیکرشان بسوزد .»
این گونه تبلیغات ابوذر باعث تحریک و انگیزش فقرا شد، تا جایی که فقرا علیه توانگران جامعه بسیج شدند و بر این عقیده پافشاری کردند که توانگران باید اموال خود را در راه خدا انفاق کنند و با بذل مال، به دست گیری فقرا بپردازند . از سوی دیگر، توانگران شام از جوی که بر اثر تبلیغات ابوذر علیه آن ها ایجاد شده بود، به هراس افتادند و شکایت از ابوذر را نزد معاویه بردند و او را عامل تحریک و ایجاد ناراحتی در جامعه شمردند .
معاویه به قصد راضی کردن ابوذر و تطمیع وی، شب هنگام توسط یکی از غلامان خود، هزار دینار طلا برای او فرستاد . ابوذر نیز تمام دینارها را قبول کرد و همان شب همه آن ها را بین فقرا تقسیم نمود . چون شب به پایان رسید، معاویه غلام خود را خواست و به او گفت: هم اکنون نزد ابوذر برو و به او بگو که معاویه آن دینارها را برای کس دیگر فرستاده بود و من به اشتباه آن را به تو دادم; از این رو، معاویه به خشم آمده و درصدد است مرا به شدیدترین صورت تنبیه کند . اکنون آن دینارها را پس بده تا مرا از مجازات نجات دهی . غلام بی درنگ نزد ابوذر آمد و سخنان معاویه را با ابوذر در میان گذاشت . ابوذر در پاسخ گفت: به معاویه بگو، حتی دیناری از آن پول نزد من باقی نمانده است و اکنون که پول را باز پس می خواهی، سه روز مهلت بده تا آن را از کسانی که اکنون پول ها در اختیارشان است پس بگیرم و برایت جمع آوری کنم . معاویه چون دید حرف و عمل ابوذر یکی است و تطمیع نمی شود و به زبان می آورد و به طور جدی عمل می کند، دریافت که هرگز نمی تواند با او بسازد . پس نامه ای به عثمان نوشت و ماوقع را برای او شرح داد .»
2 . نظر ابن اثیر
نظر ابن اثیر در کتاب الکامل مثل نظر ابوهلال عسکری در کتاب اوایل می باشد . (54)
3 . نظر ابن کثیر
«… ابوذر را عقیده بر آن بود که انسان شرعا نمی تواند از مال دنیا چیزی افزون بر مصرف خود و خانواده اش، نزد خود نگه داری کند . از این رو، همواره طبق همین نظر فتوا می داد و مردم را نیز مجدانه به عمل بر فتوای خود دعوت می کرد، به گونه ای که اگر کسی مخالفتی نشان می داد، با خشم و شدت عمل وی روبه رو می گشت .
معاویه ابوذر را از این طرز رفتار برحذر داشت، ولی هرگز تحذیر او در عزم راسخ ابوذر تاثیری نکرد . وحشت معاویه از آن بود که ابوذر با این رفتار و عمل خود، مردم را به خشم و ناآرامی کشاند و بر پیکر اجتماع آرام و تسلیم شام ضربه وارد کند . از این رو، برای پیش گیری از هرگونه خطر احتمالی نامه ای به عثمان نوشت و در آن از ابوذر و اعمال او شکایت کرد . وی در نامه خود، درخواست کرد: عثمان بی درنگ ابوذر را به مدینه احضار کند . عثمان نیز ابوذر را نخست به مدینه خواست و سپس او را به ربذه تبعید کرد; به همان مکانی که ابوذر در آن تنها زندگی کرد و تنها مرد …»
ابن کثیر در کتاب دیگر خود، البدایة و النهایة، می نویسد: «ابوذر به کسانی که سیم و زر می اندوختند، ایراد و اشکال می گرفت و معتقد بود: هیچ مسلمانی حق ندارد بیش از مصرف خود و خانواده اش از مال دنیا چیزی داشته باشد و افزون بر نیاز را باید بین مسلمانان دیگر انفاق کند . وی برای اثبات ادعای خود، آیه 34 سوره توبه را تلاوت می کرد که می فرماید: «ای پیامبر، به کسانی که طلا و نقره را ذخیره می کنند و در راه خدا انفاق نمی کنند، وعده عذابی دردناک بده .» معاویه نخست کوشید تا ابوذر را از اشاعه فکر خود برحذر دارد، ولی چون ابوذر به توصیه های او توجهی نکرد، معاویه نیز شکواییه ای علیه او به عثمان نوشت .»
4 . نظر شوکانی
«… در این مورد که آیا کلمه “کنز” بر جمع آوری و ذخیره مالی که زکات آن را داده اند نیز صدق می کند یا نه، در میان علما و صاحب نظران اختلاف نظر وجود دارد . ابوذر از گروه کسانی است که معتقدند: نگه داری آنچه مازاد بر احتیاج است کنز به شمار می آید .»
5 . نظر آلوسی
«از جمله کسانی که به ظاهر آیه شریفه «والذین یکنزون الذهب …» تمسک می جستند و انفاق تمامی مازاد بر مصرف و احتیاج را واجب می دانستند، ابوذر بود . میان معاویه و ابوذر اختلاف سختی ایجاد شد . چون معاویه در مقام حاکم شام نتوانست ابوذر را از چنان طرز تفکری برحذر دارد و از اعمالش جلوگیری کند، به ناچار شکایت او را نزد عثمان برد . عثمان نیز ابوذر را به مدینه احضار کرد و آن گاه دریافت که او در گفته و عقیده خود به راستی محکم و پابرجاست و اندک تردید و تزلزلی به خود راه نمی دهد .»
6 . نظر علمای الازهر
«… ابوذر غفاری عقیده داشت: مسلمانان در صورت داشتن مال اضافه بر احتیاج خود و خانواده شان، مؤظفند آن را در راه خدا انفاق کنند، و گرنه نگه داری و ذخیره آن حرام است .
علمای الازهر ادامه می دهند: چنین اظهارنظری، آن هم از مردی چون ابوذر غفاری، که از بزرگان صحابه پیامبر است، شگفت انگیز می نماید; زیرا چنین نظریه ای از روح واقعی اسلام به دور است . از همین روست که در تاریخ، مشاهده می شود مردم آن زمان، سخن ابوذر را مردود شمردند و حتی آن را سخن بی معنا و مستهجن خواندند .»
7 . نظر احمد امین
احمد امین، نویسنده صاحب نام مصری، رای ابوذر را درباره اموال و دارایی ها با نظریه مزدک برابر دانسته است . وی پس از نقل روایت طبری می گوید: «… پس رای ابوذر درباره اموال به طوری که دیدید، شباهت بسیار با رای مزدک دارد .»
احمد امین سپس می افزاید: ابوذر این نظریه را از ابن سبای یهودی آموخت . به احتمال زیاد، اصل این عقیده از طریق مزدکیان عراق یا یمن به ابوذر رسیده و او را با حسن نیت و صفای باطن خود، آن را پذیرفته و آن گاه به رنگ زهد، که با طبع وی سازگار بوده، درآورده است .»
8 . نظر علامه طباطبائی
«… آیه شریفه آن گونه کنزی را تحریم می کند که با امتناع از ادای حقوق شرعیه واجب همراه باشد، و این حقوق شرعیه شامل تمام مواری که شئون اجتماعی بدان نیاز دارد، می شود; مانند جهاد و حفظ نفس محترم و نظایر آن ها . بنابراین، آیه مزبور مخصوص زکات تنها نیست … بنابراین، آیه شریفه انسان را از جمع کردن مالی بازمی دارد که صاحبش آن را از آن خود دانسته است، در حالی که خود او به آن احتیاج ندارد، ولی مردم به آن احتیاج دارند .
داستان اختلاف ابوذر با عثمان و معاویه، که خیلی معروف است و در کتاب های تاریخی ضبط شده است . با تدبر و تفکر در همان روایات و گفت وگوهای ابوذر با معاویه، چنین فهمیده می شود که این آیه مخصوص اهل کتاب نبوده و ابوذر نیز – چنان که از بحث ها و گفت وگوهایش با عثمان و کعب الاحبار استنباط می شود – چنین برداشت کرده بود که آیه مبارکه به کسانی وعده عذاب می دهد که از انفاق واجب در راه خدا امتناع می کنند، نه هرگونه انفاقی که ممکن است به اشکال گوناگون باشد .
تبیین نظرات واقعی ابوذر
ابوذر هیچ گاه نگفت مازاد بر نیاز انسان و خانواده اش باید در راه خدا انفاق شود . همچنین وی هرگز هیات حاکمه را به خاطر داشتن ثروت و مال مؤاخذه نمی کرد و مردم را به ترک دنیا فرا نمی خواند . گذشته از این ها، ابوذر حتی مردم را به انفاق واجب هم ارشاد نمی کرد، بلکه معتقد بود: مسلمانانی که مالی از راه حلال به دست آورده و حقوق خداوند از قبیل خمس و زکات را پرداخت نموده اند، آن مال و ثروت به ملکیت شخصی شان درآمده و انفاق آن واجب نیست .
تمامی منازعات ابوذر با عثمان، معاویه و دار و دسته آن ها بر سر این بود که آن ها بیت المال مسلمانان را به انحصار خود درآورده بودند و در راه امیال نفسانی خود خرج می کردند و عامه مسلمانان را از بیت المال محروم می ساختند . از این رو، ابوذر به این عمل آن ها معترض بود .
در اثبات این سخنان، می توان به ادله ذیل استناد جست:
1 . ابوذر همواره به عثمان می گفت: تو نیز در امور مربوط به بیت المال روش و سیاست مالی دو رفیقت ابوبکر و عمر را دنبال کن و به کار ببند .
عثمان در پاسخ می گفت: «دروغ گفتی، تو ماجراجو هستی و فتنه و آشوب را دوست می داری; چنان که مردم شام را علیه معاویه و علیه من شوراندی .»
ابوذر به وی می گفت: «تو در مسائل بیت المال طبق سیاست ابوبکر و عمر عمل کن، آن گاه مطمئن باش که هیچ کس با تو کاری نخواهد داشت .»
پس از آنکه عثمان ابوذر را به شام تبعید کرد تا در محل حکومت معاویه محصور باشد و پس از آن که او را از شام به طرز موهن و زجرآوری به مدینه آورد، به طوری که وی را بر شتری برهنه سوار کردند، چنان که هنگام ورود به مدینه گوشت ران و کفل هایش زخمی و خونین شده بود، حضرت علی علیه السلام رو به عبدالرحمن بن عوف کرده و فرمود: «این اوضاع نتیجه میل و عمل توست .» [اشاره به تمایل و خدعه عبدالرحمن به خلافت عثمان در ماجرای شورا] . عبدالرحمن گفت: «اگر حاضری تو شمشیر خودت را به دست بگیر و من نیز شمشیر خودم را تا هر دو با عثمان بجنگیم; زیرا وی به وعده هایی که به من داده بود نیز عمل نکرده است .» [اشاره به وعده های عثمان به عبدالرحمن مبنی بر عمل به کتاب خدا، سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و روش ابوبکر و عمر ].
از این روایت آشکارا استفاده می شود: نظر ابوذر با نظر ابوبکر و عمر، که انفاق مازاد بر احتیاج را واجب نمی دانستند و آن را در صورت ادای حقوق الله در ملکیت شخص مسلمان می شمردند، مطابقت دارد .
2 . بزرگان صحابه همچون حضرت علی، امام حسین، امام حسین علیهم السلام، عمار یاسر، عبدالرحمن بن عوف و سایر صحابه در اختلاف های ابوذر و عثمان، از ابوذر پشتیبانی می کردند و از عمل و گفتار عثمان ناراحت و منزجر بودند . و این خود نشان می دهد که آن ها با ابوذر همفکر و هم عقیده بودند .
بی شک، اگر عقیده ابوذر مخالف با جمع مال بود، عبدالرحمن بن عوف از او پشتیبانی نمی کرد; زیرا ثروت او به حدی زیاد بود که پس از مرگش، طلاهای به جامانده از او را با تبر می شکستند .
مسعودی می نویسد: «بعد از مرگ عبدالرحمن بن عوف، وقتی کیسه های طلای به جامانده اش را نزد عثمان آوردند و برزمین نهادند، حجم کیسه ها مانع از آن شد که عثمان شخصی را که در آن طرف کیسه ها ایستاده بود، ببیند .»
ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نهج البلاغه، می نویسد: «تمامی مردم مدینه با ابوذر هم عقیده بودند و نسبت به عثمان، به خاطر اعمال ناهنجارش در خشم و ناراحتی به سر می بردند، گرچه بعضی از آن ها ناراحتی خود را اظهار نمی کردند . ولی همه اهل مدینه به خاطر سختی ها و ناراحتی هایی که برای ابوذر به وجود می آمد، غمگین و افسرده بودند . کسی که به کتب تاریخ مراجعه کند، به خوبی و آسانی به این واقعیت ها پی خواهد برد .»
3 . چرا ابوذر از میان همه مردم ثروتمند فقط هیات حاکمه، بخصوص عثمان و معاویه، را مورد حمله قرار داده و علیه آن ها به مبارزه برخاسته بود؟ به نوشته زمخشری، عده کثیری از صحابه مانند عبدالرحمن بن عوف و طلحة بن عبیدالله ثروتمند بودند و هرگونه تصرفی هم در اموال خود می کردند و هیچ کس به آن ها اعتراضی نمی کرد .
بدین گونه، اگر ابوذر به همه ثروتمندان می تاخت و آن ها را مورد اعتراض قرار می داد، پس چه سبب داشت که مردم شام را فقط علیه معاویه برمی انگیخت؟ و چه علتی داشت که عثمان و معاویه در ترس و وحشت به سر می بردند؟ و چرا آن دو بیم داشتند که مبادا مردم شام علیه معاویه و مردم مدینه علیه عثمان قیام کنند؟ چرا موج اعتراض مردم متوجه ثروتمندان جامعه نمی شد و فقط هیات حاکمه را در برمی گرفت؟ هیات حاکمه چه جرمی مرتکب شده بود که باید حملات مردم فقط متوجه آن ها شود؟
این موج اعتراض نشان می دهد: ابوذر نسبت به اعمالی اعتراض داشت که مختص هیات حاکمه بوده و فقط از آن ها سر می زد و ناراحتی و نارضایتی مردم را تشدید می کرد . در مدینه، ثروتمندان زیادی وجود داشتند که به آسودگی زندگی می کردند و کسی با آن ها کاری نداشت . برای نمونه، (1) عبدالرحمن بن عوف هزار نفر شتر، ده هزار راس گوسفند و صد راس اسب داشت و سایر دارایی هایش به دو میلیون و ششصد و هشتاد و هشت هزار دینار بالغ می شد .
(2) طلحة بن عبیدالله خانه هایی ساخت که صدهزار دینار برآورد شدند و در عراق روزانه هزار وافی و در شام ده هزار دینار درآمد داشت و مقدار زیادی طلا و نقره به جای گذاشت .
(3) قبس بن سعد و عبدالله بن جعفر نیز از ثروتمندان مدینه به شمار می رفتند که از ثروت خود و از نقدینه های درهم و دینارشان هزار هزار به این و آن می بخشیدند .
(4) ابوسعید خدری ثروت هنگفتی داشت . او در مورد ثروت خود گفته است: در میان انصار کسی را نمی شناسم که ثروتش از ثروت من بیشتر باشد .
(5) زید بن ثابت، وارثان او پس از مرگش طلا و نقره های او را با تبر می شکستند و تقسیم می کردند و مزارع و چشمه ها و اموال دیگر به مبلغ صد و پنجاه هزار دینار از وی به جا ماند .
(6) درباره حکیم بن حزام نیز داستان های زیادی در کتب و تواریخ آمده که از ثروت هنگفت وی حکایت می کند .
(7) یعلی بن منیه پانصد هزار دینار طلا، زمین ها، خانه ها و طلب هایی به مبلغ سیصد هزار دینار از او به جا ماند .
4 . آیا در زمان حیات پیامبر، مردم ثروت و سرمایه نداشتند؟ پس چگونه ابوذر در آن زمان، احساس وظیفه نمی کرد و در راه انجام وظیفه قیام نمی نمود؟ آیا این مسئله و تحقیق در آن بر ما آشکار نمی کند که ابوذر با داشتن سرمایه و ثروت و جمع آوری مال و دارایی مخالف نبود و آن را از نظر اسلام، مردود نمی دانست؟
5 . لازمه تشریع زکات این است که مالکیت مازاد بر زکات به هر مقدار که باشد، حلال است . اگر انفاق مازاد بر حقوق واجب، واجب بود، چه دلیلی داشت که این همه روایت درباره شکل و چگونگی مقدار زکات صادر شود . این مطالب گویای آن هستند که انفاق مازاد بر حقوق واجب از نظر ابوذر لازم نیست . در غیر این صورت، موضوع صدقات مستحبی را چگونه می توان توجیه کرد؟
6 . در تاریخ طبری نقل شده است: ابوذر به عثمان گفت: «خود را تنها به همین دل خوش نسازید که مردم به شما کاری نداشته باشند . به دریافت زکات واجب هم بسنده نکنید و از مردم بخواهید اضافه بر واجب هم انفاق کنند . چقدر زیباست که مردم به دادن زکات واجب بسنده نکنند، بلکه اضافه بر آن نیز به برادران و همسایگان خود کمک و یاری رسانند و صله رحم به جای آورند . کعب الاحبار یهودی الاصل مسلمان نما گفت: کسی که زکات واجب خود را پرداخت کرده است، وظیفه اش را انجام داده است . ابوذر در این هنگام، عصای خود را بلند کرد و بر سر کعب فرود آورد و او را مجروح ساخت .»
علامه طباطبائی می نویسد: «کلام ابوذر صراحت کامل دارد که او انفاق مازاد بر مؤونه را در صورت پرداخت زکات آن واجب نمی داند . ابوذر انفاق در راه خدا را بر دو گونه واجب و مستحب تقسیم می کند . ولی در عین حال، به مردم این اعتراض را هم می کند که چرا فقط به انفاق واجب اکتفا می کنید و درهای خیر و نیکی را می بندید؟»
7 . اعتراض ابوذر به معاویه مبنی بر اینکه «چرا کاخ خضراء را ساخته ای؟ اگر با پول بیت المال ساخته ای مرتکب خیانت شده ای و اگر با پول خودت ساخته ای، اسراف کرده ای » دلالت بر این دارد که ابوذر معتقد بوده است دو گونه ثروت وجود دارند: یکی از آن خداست که همان بیت المال است و دیگری از آن خود انسان است; یعنی انسان می تواند مالی را تملک کند و حتی می تواند با آن کاخ خضراء بسازد، ولی نباید دست به چنین کاری بزند; زیرا در آن صورت اسراف کرده است .
8 . از جریانی که بلاذری و ابن ابی الحدید معتزلی نوشته اند، فهمیده می شود: «اعتراض ابوذر به زمامداران و حکام به خاطر آن بوده است که آن ها بیت المال را حیف و میل می کردند و در راه های غیرشرعی به مصرف می رساندند و تمام آن ها را به خود اختصاص می دادند .» این جریان به این قرار است که پس از آنکه عثمان قسمتی از بیت المال مسلمانان را به مروان و دیگران بخشید و قسمتی دیگر را به زید بن ثابت اختصاص داد، ابوذر سخت خشمگین شد . خروشان به کوچه و بازار آمد و به میان مردم رفت و پی در پی این سخن را تکرار می کرد: «آن کسانی را که اموال را ذخیره می کنند به عذاب دردناک بشارت ده » و با صدای بلند این آیه شریفه را تکرار می کرد: «والذین یکنزون الذهب …» و مروان نیز جریان امر و چگونگی رفتار و گفتار ابوذر را مکرر به عثمان گزارش می داد . عثمان نخست واکنشی نشان نداد و سخنی در این باره نگفت; ولی بعدا که ابوذر رفتار خود را تکرار و دنبال کرد، یکی از غلامان خود را نزد ابوذر فرستاد و به او پیام داد: «از کارهایی که به تو نسبت می دهند و گزارش آن به من رسیده است، خودداری کن!» ابوذر در پاسخ پیام او چنین گفت: «آیا او مرا از خواندن کتاب خدا و از مذمت کسانی که امر و حکم خداوند را ترک گفته اند، برحذر می دارد؟
سفیانیه جاحظ نقل می کند: عثمان به ابوذر گفت: «آیا تو همانی که ادعا می کنی ما گفته ایم که دست خدا بسته است، خدا فقیر است و ما ثروتمندیم؟» ابوذر در پاسخ گفت: «اگر چنین نمی گفتید، مال خدا را در راه بندگان خدا خرج می کردید، به خدا سوگند که من خود، از زبان رسول خدا شنیدم که می فرمودند: زمانی که تعداد فرزندان عاص به سی نفر برسد، مال خدا را بین خود تقسیم می کنند و آن را بازیچه قرار می دهند و در میان خود دست به دست می گردانند و بندگان خدا را بندگان خود به حساب می آورند و به دین خدا خیانت می ورزند …»
ابوذر زمانی که از شام به مدینه بازگشت، در مدینه می گفت: «… ای عثمان! کارهای مملکتی را به دست کودکان می سپاری و چراگاه ها را به خود اختصاص می دهی و فرزندان کسانی را که آزاد شدگان رسول خدا، بوده اند، در اطراف خود گرد می آوری و به پست های دولتی می گماری …»
بنابراین، ابوذر از خلاف کاری های عثمان رنج می برده، نه از این که چرا مازاد بر احتیاج خود را انفاق نمی کرده است .
9 . پیامبراکرم صلی الله علیه و آله درباره سرنوشت ابوذر پس از وفات خود و نیز درباره حامیان و مخالفانی که در ماجراهای اختلاف عقیده اش با هیات حاکمه داشت به او خبر داده بود . رسول خدا نسبت به خطمشی آتی ابوذر اعتراض نکرده و به او نفرموده بود که حق با آن هاست و بدین دلیل، او موظف است که سخن آنان را بپذیرد و در برابرشان سکوت کند . تنها نکته ای که حضرت به ابوذر سفارش کرد، این بود که «با آن ها به وسیله شمشیر مقابله مکن .»
پیامبر به ابوذر فرمودند: «هنگامی که با زمام داران خود سری که اموال مسلمانان را به یغما می برند روبه رو شوی چه خواهی کرد؟ »
ابوذر پاسخ داد: سوگند به خدایی که تو را مبعوث کرد، در آن هنگام، شمشیر خود را برمی دارم و تا مرز شهادت با آنان می جنگم، تا آن گاه که به تو ملحق شوم .» پیامبر فرمود: «آیا می خواهی که راهی بهتر از این نشانت دهم؟ پس صبر کن تا روزی که به من ملحق شوی .»
10 . زمانی که عثمان می خواست بر اعمال خلاف شرع خود سرپوش بگذارد و آن ها را برای مردم توجیه کند، از صحابه پیامبر، که در اطرافش جمع شده بودند، پرسید: «آیا جایز است برای رفع نیاز شخصی، از اموال بیت المال استفاده کنیم و پس از رفع احتیاج، آن را به بیت المال برگردانم؟ کعب الاحبار پاسخ داد: آری، جایز است . ابوذر خشمگینانه با عصای خود به سینه کعب الاحبار کوفت .
بنابر آنچه گذشت، روشن است که ابوذر مالکیت مازاد بر احتیاج شخصی را منکر نبود و نیز درصدد نبود که مردم را به زهد و ترک دنیا تشویق کند، بلکه اعتراض او متوجه هیات حاکمه بود و بدان ها می گفت: «چرا در بیت المال تصرف می کنید و آن را به خود اختصاص می دهید؟»
11 . ابوذر همواره در سخنان خود به آیه 34 سوره توبه استدلال می کرد: «یا ایها الذین آمنوا ان کثیرا من الاحبار و الرهبان لیاکلون اموال الناس بالباطل و یصدون عن سبیل الله و الذین یکنزون الذهب و الفضة و لا ینفقونها فی سبیل الله فبشرهم بعذاب الیم » ; ای کسانی که ایمان آورده اید، عده زیادی از علمای یهود و رهبان اموال مردم را به ناحق تصاحب کرده، مردم را از راه خدا باز می دارند و به آن ها که طلا و نقره را ذخیره می کنند و در راه خدا انفاق می نمایند وعده عذابی دردناک بده .
ابوذر این آیه را همواره با صدای بلند در کوچه و بازار می خواند و مردم را به مفهوم آن متوجه می ساخت . تا وقتی معنای این آیه شریفه روشن نشود، منظور اصلی ابوذر درک نخواهد شد .
خداوند سبحان در این آیه، مؤمنان را مخاطب قرار داده، می فرماید: علمای یهود و نصارا اموالی را که از مردم جمع می کردند و مصارف آن ها معلوم و مشخص بود، تصرف می کردند و در راه امیال و خواهش های نفسانی خود به مصرف می رساندند و مردم فقیر را از آن ها محروم می کردند . سپس خداوند یک قاعده کلی را بیان می فرماید: هرکس به چنین کاری دست بزند، عذاب دردناک الهی دامنگیرش خواهد شد، خواه مسلمان باشد، خواه از اهل کتاب . بنابراین، آیه شریفه به اموال عمومی اشاره دارد که باید در راه مصالح عموم مصرف شود و به اموال شخصی و مازاد بر احتیاج نظر ندارد . علاوه بر این آیه شریفه تنها علمای یهود و نصارا را، که اموال عمومی در اختیار آن ها بوده است، مورد سرزنش قرار می دهد نه عموم اغنیای اهل کتاب را .
12 . اگر ابوذر معتقد بود مسلمان نباید از مال دنیا چیزی بیش از قوت یک شبانه روز خود و خانواده اش یا بیش از مالی که بخواهد در راه خدا انفاق کند یا بیش از مقداری که بتواند از مهمان خود پذیرایی کند داشته باشد و باید آن را در راه خدا انفاق کند، پس چرا مخالفان ابوذر از جمله کعب الاحبار، روحانی دربار خلیفه، به آیات مربوط به تجارت، احکام زکات و ارث، نفقه های مستحبی و آیه 20 سوره نساء استناد نمی کردند . خداوند متعال در این آیه شریفه می فرماید: «و آتیتم احداهن قنطارا فلا تاخذوا منه شیئا اتاخذونه بهتانا و اثما مبینا» ; اگر به یکی از آن زنان مال بسیاری به عنوان مهر داده اید، نباید چیزی از مهر او بازگیرید، آیا از راه تهمت زدن آن مهر را بازمی گیرید؟ این گناهی آشکار است .
منظور آیه این معنا است که انسان می تواند مال بسیاری داشته باشد و آن را هم به کس دیگری بدهد و به ملکیت شخص دیگری درآورد .
توطئه های عثمان و هیات حاکمه برای سرکوبی ابوذر
عثمان و هیات حاکمه وقت برای مقابله با انقلابی که ابوذر علیه آنان شروع کرده بود، نقشه ها و سیاست های گوناگونی به کار بسته بودند که اهم آن ها عبارت بودند از:
1 . حذف حرف واو از ابتدای آیه ای که ابوذر دایم به آن استناد می کرد . هدف عثمان از این عمل، که به آن اصرار هم می ورزید، این بود که وانمود کند آیه ای که ابوذر به آن استناد می کند و مردم را علیه وی می شوراند، مربوط به اهل کتاب است و شامل مسلمانان از جمله وی و هیات حاکمه نمی شود . آیه به صورت «والذین یکنزون الذهب …» نازل شد، ولی عثمان در سال 30 هجرت، یعنی همان سالی که اختلاف هیات حاکمه با ابوذر به اوج شدت خود رسیده بود، نظر مردم را به مصحف مورد نظر خود جلب کرد و مابقی مصحف ها را سوزانید .
در صورت حذف حرف «واو» ، «الذین » صفت برای «احبار» و «رهبان » می شود، ولی با ثبت حرف واو «الذین » به «الذین » اول آیه عطف می شود و هر دو مشمول «فبشرهم بعذاب الیم » می شوند .
ولی ابی بن کعب، پس از آگاهی از قصد عثمان، به مخالفت برخاست و تهدید کرد: اگر عثمان به این کار دست بزند، وی نیز سلاح برمی گیرد و علیه عثمان و یاران و همراهانش به جنگ برمی خیزد . بدین سان، عثمان و یارانش ناگزیر شدند از اعمال چنین تحریفی چشم بپوشند و آن آیه را با همان حرف واو، که در ابتدای آن بود، ثبت نمایند .
معاویه نیز سعی داشت به عامه مردم بقبولاند که این آیه اختصاص به اهل کتاب دارد و شامل مسلمانان نمی شود . قصد معاویه این بود که شاید به این وسیله بتواند سخن خود را که می گفت: «مال الله لنا و الارض ارضنا» به کرسی بنشاند و به آن جامه عمل بپوشاند تا در صورت دخل و تصرف در بیت المال، هیچ کس متعرض وی نتواند شد . ولی احنف ابن قیس و صعصعة بن صوحان در برابر او به اعتراض برخاستند و سخنش را نادرست و مردود شمردند .
معاویه بر این قانون از خود درآورده سرسختانه پافشاری می کرد تا بتواند در سایه آن سوءاستفاده های خود را از بیت المال توجیه کند . ولی در مقابل، ابوذر نیز در سنگر مبارزه خود محکم و پا برجا بود، به امید آنکه از این طریق از دزدی های معاویه جلوگیری کند .
زید بن وهب می گوید: روزی از ربذه، تبعیدگاه و مدفن ابوذر، می گذشتم، ابوذر را در آنجا دیدم . از او پرسیدم: چرا به اینجا آمده ای؟ گفت: هنگامی که در شام بودم، این آیه را قرائت می کردم: «والذین یکنزون الذهب …» معاویه به من گفت: این آیه درباره مسلمانان نازل نشده، بلکه درباره اهل کتاب نازل شده است، و من در پاسخش گفتم: این آیه درباره هر دو دسته نازل شده است .
بنابراین، آشکار می شود تبعیدابوذر به خاطرعقیده او در مورد این آیه شریفه بوده است . افراد بسیاری از عقیده ابوذر در تفسیر این آیه جانب داری کرده و آن را صحیح دانسته اند; از جمله:
الف . قرطبی: وی در تفسیرش می نویسد: ابوذر و گروهی دیگر عقیده دارند مقصود این آیه اهل کتاب و مسلمانان هر دو هستند و این سخن صحیح است; زیرا اگر فقط اهل کتاب منظور آیه بود، مناسب آن بود که کلمه «و یکنزون » بیاورد و کلمه «والذین » را حذف کند . چون چنین نکرد، معلوم می شود در اینجا سخن جدیدی شروع شده است . جمله «والذین یکنزون …» جمله مستانفه است و از باب عطف جمله به جمله به شمار می آید .
ب . ابن عباس: وی عقیده دارد آیه شریفه دلالت عام دارد; یعنی شامل اهل کتاب و مسلمانان هر دو می شود .
شوکانی، اسماعیل بن عبدالرحمن بن ابی کریمه معروف به «سدی » ، آلوسی، زمخشری و بیضاوی نیز با ابوذر هم رای می باشند .
2 . بنی امیه ابوذر را تهدید کردند اگر دست از مبارزه برندارد و آن ها را به حال خویش وانگذارد، دچار فقر و گرسنگی و مرگ خواهد شد . سفیان بن عیینه از ابوذر نقل می کند که او گفته است: «بنی امیه مرا به فقروقتل تهدید می کنند . به خداقسم، مرگ برای من بهتر از زندگی دنیا و فقر برایم محبوب تر از ثروت است .»
از میان تمام ثروتمندان آن زمان، چرا فقط بنی امیه ابوذر را تهدید به فقر و مرگ می کردند؟ آیا علت این امر جز این می تواند باشد که ابوذر با هر ثروتی و هر ثروتمندی مخالفت نداشت، بلکه مبارزه اش فقط با کسانی بود که به فرموده حضرت امیر علیه السلام «مال الله را چنان می خورند که حیوانات علف سبز را» و اینان جز بنی امیه کس دیگری نبودند .
یزید بن قیس ارحبی درباره بنی امیه می گوید: هر کدام از آن ها هنگامی که در مجالس می نشینند، از زمین و زمان و خدا و دین سخن می گویند و خود را همه کاره مردم جلوه می دهند . مال خدا را در اختیار خود قلمداد می کنند و خویشتن را معصوم و بری از هر گناه می دانند; چنان می پندارند که مال الله از طریق ارث بدان ها رسیده است و حق دارند و می توانند که در آن هرگونه تصرفی روا دارند، و حال آنکه این مال و ثروت، مالی است که خداوند به وسیله شمشیر خودمان به ما داده است .»
3 . عثمان برای درهم شکستن روحیه ابوذر و به تسلیم درآوردن وی و در نتیجه، سر خورده و مایوس ساختن ابوذر از مبارزه، او را به شام تبعید کرد . ولی این عمل عثمان نتیجه ای نبخشید و به تدریج، مقاومت ابوذر بیشتر و ایمان وی به هدفش افزون تر گشت .
4 . از جمله سیاست هایی که بنی امیه به کار بست، قبولاندن رشوه و حق السکوت به ابوذر بود; زیرا در صورتی که این سیاست به گونه موفقیت آمیزی اجرا می شد، ابوذر از مقام، منزلت و اعتباری که در نظر مسلمانان داشت، سقوط می کرد و آن گاه مردم معتقد می شدند کردار ابوذر با گفتارش تناقض دارد . این سیاست در آغاز درگیری ابوذر با هیات حاکمه و پیش از آنکه مستمری او از بیت المال قطع شود، به مرحله اجرا درآمد و در همان مرحله نیز با شکست روبه رو شد .
ابوهلال و ابن کثیر و ابن اثیر می نویسند: این سیاست هنگامی که ابوذر در شام بود، در مورد وی اجرا شد، ولی ابوذر پیروز و سربلند از بوته آزمایش بیرون آمد و دامن پاک خود را به مال حرام نیالود و با این عملش ثابت کرد، گفتار و عملش یکی است .
آن ها می افزایند: در پی اجرای این سیاست و شکست آن، معاویه نامه ای به عثمان نوشت و شکایت نزد او برد که ابوذر مرا در تنگنا قرار داده است .
5 . اموی ها مستمری ابوذر را از بیت المال قطع کردند تا شاید از این طریق بتوانند زیر فشار اقتصادی و در تنگنای فقر، او را ناگزیر به تسلیم و سازش کنند . اما این سیاست نیز به شکست انجامید و ابوذر حملات خود را افزون تر کرد و مبارزات خود را علیه غارت و چپاول آنان شدت بخشید . در نتیجه، اموی ها مجبور شدند برای مبارزه با او سیاست دیگری در پیش گیرند .
6 . پس از قطع مستمری ابوذر از بیت المال، وقتی معاویه مطمئن شد که او طعم تلخ فقر و گرسنگی را چشیده است، بار دیگر سیصد دینار برای وی فرستاد، به این امید که این بار ابوذر در آن تنگنای مالی دینارها را قبول کند . اما ابوذر به فرستاده معاویه گفت: اگر این پول مجموع مستمری قطع شده یک ساله من است آن را می پذیرم، و اگر صله است هرگز آن را قبول نمی کنم .
پس از آنکه این سیاست نیز به شکست انجامید، معاویه یک بار دیگر نیز توسط یکی از یاران خود به نام حبیب بن مسلمه، سیصد دینار برای ابوذر فرستاد و ابوذر این بار نیز آن مبلغ را نپذیرفت . پس از آنکه ابوذر به ربذه تبعید شد، بار دیگر حبیب بن مسلمه نزد ابوذر رفت و به او پول داد و ابوذر این بار نیز آن را رد کرد . حبیب بن مسلمه همان کسی است که به معاویه هشدار داد که در صورت ادامه تحریکات ابوذر، خطر بزرگی متوجه وی خواهد شد .
شاید منظور معاویه و حبیب بن مسلمه از تکرار این عمل آن بود که ابوذر را به وسیله دینار ساکت کنند .
عثمان نیز برای به تسلیم کشاندن ابوذر، همین سیاست را به کار برد، ولی او نیز از این سیاست حیله گرانه فایده ای نبرد . عثمان توسط دو تن از غلامان خود، دویست دینار طلا برای ابوذر فرستاد . ابوذر از آن دو غلام پرسید: آیا عثمان به تمامی مسلمان ها همین مقدار پول داده است، یا خیر؟ آن ها جواب دادند: خیر . ابوذر هم آن دینارها را از فرستادگان عثمان نپذیرفت و به آن ها گفت: من نه به این دینارهای طلا نیازمندم و نه به آنچه از مال دنیا در نزد عثمان است احتیاج دارم … تا آن که در روز قیامت خدایم را ملاقات کنم، و در آن روز اوست که بین من و عثمان حکم خواهد فرمود .
7 . بعد از آنکه توطئه های مزبور بر عزم راسخ ابوذر خللی وارد نکردند و ادامه روشنگری های ابوذر قیام وی را فراگیر می شد، هیات حاکمه با احساس خطر جدی، تصمیم گرفتند با تبعید وی چند روز بر عمر حکومت ننگین و سراسر فساد و ظلم خود بیفزاید . از این رو، پس از آنکه در پی شکایت معاویه از ابوذر تصمیم گرفته شد ابوذر از شام به مدینه بازگردانده شود، او را بر شتر برهنه سوار کردند و افسار شتر را به دست مرکب داری خشن و درشت خوی سپردند تا او را با وضعی رقت بار و دردآور به مدینه برساند . در طول این سفر رنج آمیز و دردبار، گوشت ران های ابوذر خونین و مجروح شده بود . علاوه بر این، پس از آنکه با چنین وضع رقت باری به مدینه رسید، عثمان تمام مردم شهر را از همنشینی و هم صحبتی با او برحذر داشت . ولی با وجود این، ابوذر هرگز تسلیم نشد و به مبارزه ادامه داد تا آنکه ناچار شدند بار دیگر وی را به تبعید بفرستند . این بار «ربذه » را انتخاب کردند . ربذه از نظر ابوذر، بدترین و منفورترین مکان ها بود . با این همه، ابوذر بنابر وصیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و به احترام سخن آن حضرت که به او فرموده بود: سختی ها و دشواری ها را تحمل کن تا زمانی که به من ملحق شوی، به این تبعید دردناک و وهن آمیز اعتراض نکرد و با شکیبایی و تحمل، راهی آن دیار شد .
ابوذر فریب وعده و وعیدهای آنان را نخورد، از تهدیدها نهراسید و دین خود را به دنیای آن ها نفروخت . در عین حال، شمشیر هم به دست نگرفت . بنابراین، اعمال و موضع گیری های وی در برابر هیات حاکمه مورد تاید پیامبر نیز بوده است; چون پیامبر خدا در عین حال که موضع ابوذر را تایید می فرماید، او را از مبارزه مسلحانه نیز برحذر می دارد و به او گوشزد می کند که مبارزه مسلحانه، هم به خودش و هم به مکتبش آسیب خواهد رساند .
تبعید ابوذر و مرگ وی
همان طور كه قبلا به طور خلاصه اشاره شد، پیش از تبعید در شام می زیست. در تاریخ ابن الاثیر در حوادث سال 23 هـ آمده است: “در این سال معاویه به جنگ روم رفت در حالی که عبادة بن الصامت و ابوایوب انصاری و ابوذر همراه او بودند.”
در حوادث سال 28 هـ آمده است: “در این سال معاویه قبرس را فتح کرد. وقتی در این سال معاویه عزم جنگ کرد، گروهی از صحابه و از جمله ابوذر همراه او شدند.” مدتی نگذشت که معاویه از دست او به عثمان شکایت برد و او را به سوی مدینه فرستاد. عثمان نیز او را به ربذه تبعید کرد.
ابوذر به خاطر آن که هر چه از رسول خدا شنیده بود بی محابا نقل می کرد و به سبب موضع گیری محکمش در برابر مداخله های علمای یهود در امور مسلمانان و نیز به علت اعتراضات آشکار و بی پروایش به سیاست های مالی تبعیض گرانه حکام وقت و همچنین به خاطر تلاشش در راه نشر فضایل حضرت علی علیه السلام و بازگویی مکرر احادیث مربوط به خلافت حضرت علی علیه السلام، چنان مورد خشم و غضب قرار گرفت که عثمان در آن هنگام كه او پيرمردي نودساله بود از حرم خدا و رسولش به «ربذه » تبعید کردند .
در حقيقت اعتراض او به عثمان و پافشارى بر حقيقتِ ديندارى و پارسايى، موجب تبعيدش به ربذه شد؛ محلّى كه آن را هيچ خوش نداشت. اين قضيه، بحثهاى فراوانى را در تاريخ و كلام اسلامى برانگيخت. برخى درصدد برآمدند تا رفتن به ربذه را به ميل ابوذر نشان دهند؛ با اين توجيه كه او تنهايى را دوست مىداشت و فقط براى گريز از اعرابى شدن كه پيامبر(صلى الله عليه وآله)آن را بد شمرده بود، به مدينه رفت و آمد داشت. آلوسى با ذكر اين نكته كه ابوذر در مواجهه با معاويه، به ظاهر آيه تمسّك و تصوّر كرده كه بايد تمام مال زايد بر نياز را انفاق كرد، مىنويسد: اين سخن، مورد اعتراض فراوان واقع و برضدّ ابوذر به آيه ارث استدلال شد و به ناچار عزلت گزيد و در مشاوره با عثمان، به ربذه راهنمايى شد و تا آخر عمر در آنجا ماند. ناسازگارى اين ديدگاه كه در پى اختيارى نشان دادن رفتن به ربذه است، با آنچه در تاريخ آمده كه هرگونه آزادى و اختيار را نفى مىكند، عدّهاى را به نقد عمل ابوذر و توجيه عمل عثمان كشانده است. قاضى عبدالجبّار، در ابتدا، رفتن ابوذر به ربذه را به درخواست خودشدانسته؛ سپس به توجيه عمل عثمان مىپردازد كه سخن تند و كلام خشن ابوذر موجب شد تا همه اصحاب رسولخدا به اخراج وى نظر دهند كه هم به صلاح خود او و هم به مصلحت اصحاب و دين بود؛ ولى عدّهاى ديگر، به استناد دادههاى تاريخى، رفتن ابوذر به آنجا را جبرى و طبق تصميم عثمان دانستهاند و معتقدند: برخلاف خواست او كه مايل بود به مكّه، بصره، يا شام برود، به ربذه فرستاده شد و بدين طريق، عمل خشمآلود عثمان با صحابى بزرگ پيامبر(صلى الله عليه وآله)را به نقد مىكشند.
وقتي عثمان ابذر را تبعيد كرد دستور داد هیچ کس او را بدرقه نکند و کسی جرأت این کار را نداشت، اما وقتی این خبر به علی(ع) رسید به همراه برادرش عقیل و فرزندانش حسن و حسین(ع) و صحابی بزرگ رسول خدا(ص) عمار یاسر، ابوذر را تا دم دروازه مدینه بدرقه کردند و با این حرکت حکم تبعید وی را زیر سوال برده و به حرکات ابوذر مهر تأیید زدند. این امر باعث شد که عثمان بر علی (ع) و اهل بیت او عصبانی کرد. وقتی علی (ع) داشت ابوذر را وداع می کرد به او گفت: “ای اباذر! همانا تو برای خدا به خشم آمدی، پس امید به کسی داشته باش که به خاطر او غضبناک شدی، این مردم برای دنیای خود از تو ترسیدند، و تو بر دین خویش از آنان ترسیدی، پس دنیا را که به خاطر آن از تو ترسیدند به خودشان واگذار و با دین خود که برای آن ترسیدی از این مردم بگریز، این دنیاپرستان چه محتاجند به آنکه تو آنان را ترساندی و چه بینیازی از آنچه آنان تو را منع کردند و به زودی خواهی یافت که چه کسی فردا سود میبرد؟ و چه کسی بر او بیشتر حسد میورزند؟ اگر آسمان و زمین درهای خود را بر روی بندهای ببندند و او از خدا بترسد، خداوند راه نجاتی از میان آن دو برای او خواهد گشود، آرامش خود را تنها در حق جستجو کن، و جز باطل چیزی تو را به وحشت نیاندازد، اگر تو دنیای این مردم را میپذیرفتی، تو را دوست داشتند و اگر سهمی از آن برمیگرفتی دست از تو برمیداشتند.”
سپس عقیل و حسن (ع) و حسین (ع) و عمار بن یاسر نیز با کلماتی حاکی از درست بودن موضع گیری ابوذر، با او سخن گفتند و او را به شکیبایی بر مصایب و سختیها دعوت کردند. ابوذر که پیرمردی شده بود گریست و گفت: “خداوند شما اهل بیت رحمت را مورد رحمت و کرامت خویش قرار دهد. هر گاه شما را می دیدم به یاد رسول خدا می افتادم. در مدینه غیر از شما مایه آرامش نداشتم. حضور من در حجاز بر عثمان گران آمد. همان طور که در شام بر معاویه گران آمدم. او دوست نداشت که من هم نشین برادر و خاله زاده او شوم. مبادا که مردم را بر آن دو تخریب نمایم. از این رو مرا به سرزمینی فرستاد که جز خداوند یاور و مدافعی ندارم. به خدا قسم! من جز خداوند مصاحبی نمی خواهم و جز از خداوند ترس و وحشتی ندارم.”
و پس از مدتی زندگی در صحرای بی آب و علف ربذه، در آنجا مسجدی بنا نهاد. معاویه بعد از این حادثه، خانواده ابوذر را نیز از شهر بیرون کرد و همگی پیش وی رفتند. ابوذر حتی در ربذه، تبعیدگاه وحشتناک و بیابان سوزان در عقیده و آرمان خود پایدار بود و پیوسته حقانیت امامت علی(ع) و اسلام راستین را بازگو می کرد.
ابوذر سرانجام، در اوج رنج و اندوه و گرسنگی، با درماندگی تمام در تبعیدگاهش «ربذه » در كنار همسر و يا تنها دخترش به سال 32هجري چشم از جان فرو بست و به دیدار معبود شتافت .
رسول خدا صلی الله علیه و آله ابوذر را نسبت به آنچه بر او خواهد گذشت خبر داده بود و او را به صبر و تحمل تا هنگامی که خدایش را ملاقات کند، امر فرموده بود . همچنین رسول خدا به ابوذر فرمود بود علیه هیات حاکمه دست به قیام مسلحانه نزند .
زمانی که ابوذر در ربذه وفات یافت، کاروانی از اهل کوفه رسید که “عبدالله بن مسعود” نیز در میان آنها بود و به طرف ابوذر رفتند، ابن مسعود می گریست و می گفت: «پیامبر¬خدا(ص) راست گفت که فرمود، ابوذر تنها می میرد و تنها برانگیخته می شود.»
آری رسول خدا(ص) فرموده بود: «ای ابوذر، تو تنها زندگی می کنی و تنها به درود حیات می گویی و تنها برانگیخته می شوی و تنها داخل بهشت می روی و در هنگامی که می خواهی از این جهان رخت بر بندی، گروهی از اهل عراق به یاریت می رسند که سعادت تغسیل و تجهیز و نماز و تدفینت نصیبشان می شود و عهده دار آن می گردند.» و اينگونه وعده پيامبر كه ابوذر تنها مىميرد، درباره او تحقّق يافت. از ابوذر نسلى باقى نمانده است.
منابع تحقیق :
پژوهشگاه باقر العلوم
www.Sobh.org
tahoorkotob.com
maarefquran.com
bashgah.net
Bayanat.ir
daneshnameh.roshd.ir
ادامه دارد…