اخبارى گرى ؛ پيدايش و پيامدها (4)
در رساله سلوة الشيعه نيز از (زراقيه) ياد مى كند و مى نويسد: آنان طرفدار ابومسلم بوده و از سفيان ثورى و حلاّج تعريف كرده اند.
اخبارى گرى ؛ پيدايش و پيامدها (4)
وى از صوفيه زمان خود كه پيرو حلاّج بودند تعبير به زراقيه مى كند و سخت آنها را مورد انتقاد قرار مى دهد.132
در رساله سلوة الشيعه نيز از (زراقيه) ياد مى كند و مى نويسد: آنان طرفدار ابومسلم بوده و از سفيان ثورى و حلاّج تعريف كرده اند.
(يكى از زراقيه سر از جاى برداشت و همّت بر تعصّب ابومسلم گماشت. سبب آن كه عطّار در كتاب: مظهرالعجايب تعريف او كرده بيتى در صفت او گفته است. ظاهراً آن سيد گفته باشد كه: عطار معصوم نيست و بر بطلان جماعتى كه دعواى مكاشفت او مى نمايند امثال اين غلطها كافى است و حال آن كه او بسيار كسى را از مخالفان و ملحدان مانند سفيان ثورى و حلاّج و غيرايشان تعريف كرده كه تعريف ايشان هيچ دخل به تقيّه هم ندارد….)133
در كتاب هداية العوام نام بيش از سى كتاب در رد صوفيه ياد شده كه تا روزگار نويسنده كتاب نگاشته اند.134
سخنى درباره دو اثر
از آنچه ذكر شد روشن گرديد: ميرلوحى تلاشى بسيار در مبارزه عليه صوفيه داشته است و از آن روى كه در مبارزه عليه ابومسلم نام وى بر سر زبانها افتاد و غوغا سالاران زبان به بدگويى وى گشودند در مبارزه خود با اصل و اساس صوفيه تغيير روش داد و با نامهاى گوناگون در نقد آنان كتاب نوشت و رساله اى را با افزودن و يا كاستن مطالبى با عنوان ديگر منتشر ساخت. آنچه از اين گزارشها استفاده مى شود او اين شيوه مبارزه را كاراتر و سودمندتر يافته بود.
از آن جا كه ميرلوحى مخالف سرسخت صوفيه و فلاسفه بود گزارشهاى او را در باره دو كتاب ديگر مورد توجه قرار مى دهيم; زيرا وى نخستين گزارشها را درباره اين دو كتاب داده است و گويا در نگارش اين كتابها بى نقش نبوده است و يا دست كم اگر ديگران اين كتابها را نوشته اند سعى كرده اند آن دو كتاب را همسو با انديشه هاى وى سامان دهند تا وى با توان و نفوذ و ابتكار و پشتكارى كه دارد آنها را در بين مردم بگستراند. بويژه كه در يكى از اين دو اثر محمد تقى مجلسى مدافع صوفيه معرفى شده است كه ما اين مطلب را در پژوهشى كه ارائه خواهيم داد رد خواهيم كرد.
1 ـ توضيح المشربين و تنقيح المذهبين
نسخه اى از اين كتاب شناخته نشده و مختصر آن با نام: اصول فصول التوضيح در دسترس است. نخستين گزارش درباره توضيح المشربين از آن ميرلوحى در كتاب سلوة الشيعه است. او در آغاز سلوة الشيعه كه در سال 1060 نگارش شده و بنابر ادعاى وى گزيده اى از دو فصل توضيح المشربين است مى نويسد:
(در اين اثنا كتابى در اين باب ديد و مجلدى در دست يكى از احباب به نظر رسيد و بعد از تحقيق معلوم گرديد كه: يكى از علماى شيعه رساله اى در ذم اين طايفه [صوفيه] تأليف نموده و حضرت مولانا محمد تقى بن مجلسى حاشيه اى بر آن نوشته و به نزد مؤلف رساله مذكوره ارسال نموده و مشاراليه سطرى چند در جواب او قلمى گردانيده و يكى از فضلا مجموع را به ترتيب در متن كتب مزبور جاى داده و آن را موسوم به (توضيح المشربين و تنقيح المذهبين) ساخته. الحق آن كتاب ارباب انصاف و بصيرت را در شناختن اين فرقه كافى است….)135
چند نكته از سخنان ميرلوحى استفاده مى شود:
نكته اول: ميرلوحى كتاب توضيح المشربين را از يكى از دوستان خود دريافت كرده در نتيجه خود وى در نگارش آن دست نداشته مگر اين كه سخنان وى را از روى تقيه بدانيم كه بعيد است.
دوم: گويا در آغاز روشن نبوده كه رساله در رد صوفيه را چه كسى نوشته و چه كسى رد كرده و چگونه رديه به خامه نويسنده رساله پاسخ داده شده; زيرا اگر نويسنده و پاسخ دهنده شناخته شده بودند ميرلوحى درباره چه چيز تحقيق كرده است. بنابراين بايد فرض را بر اين قرار دهيم كه توضيح المشربين كه ميرلوحى ديده نويسنده رساله و پاسخ دهنده آن شناخته شده نبوده اند و نام كسى در آن نيامده بوده است امّا پس از تحقيق نويسنده رساله شناخته شده كه به عمد نام خود را ذكر نكرده و نقد كننده آن نيز كه همانا محمد تقى مجلسى باشد شناخته شده و نام وى در آغاز رساله يادآورى شده است: زيرا ميرلوحى در كفاية المهتدى رساله عليه صوفيه را كه گفته مى شود مجلسى اول بر آن حاشيه زده از محمد طاهر قمى (م.1098) مى داند136 كه همانند رساله (الفوائد الدينيه فى الردّ على الحكماء والصوفيه) است كه نشانيِ نسخه اى از آن در فهرست كتابهاى مسجد اعظم آمده است.137
نكته سوم: از گزارش ميرلوحى استفاده مى شود: در زمانى كه وى نسخه اى از رساله را ديده هنوز خلاصه ديگرِ توضيح المشربين به نام: اصول فصول التوضيح نگاشته نشده و كتاب توضيح المشربين سه بخش بيش تر نداشته است. بنابراين آنچه در مقدمه اصول فصول التوضيح آمده كه اصل كتاب توضيح المشربين چهار بخش بوده درست نيست و يا دست كم در آغاز انتشار آن چنين نبوده است. چهار بخش آن اين گونه ذكر شده است:
بخش اول: رساله ذم صوفيه.
بخش دوم: حاشيه محمد تقى مجلسى.
بخش سوم: پاسخ مؤلف رساله.
بخش چهارم: داورى نويسنده درباره اشكالها و پاسخها كه در اصول فصول التوضيح قسم چهارم بنابر ادعا حذف شده است.138
از آنچه ذكر شد نتيجه مى گيريم: نسبت دادن پاسخها به مجلسى اول در آغاز روشن نبوده و ميرلوحى پس از تحقيق به اين نتيجه رسيده است.
ميرلوحى در رساله كفاية المهتدى كه آن را درسال 1081هـ. نوشته139 بعد از دستيابى به كتاب رجعت علامه مجلسى نوشته شده در سال 1078 140 و رساله اعتقادات وى نوشته شده در محرم سال 1086 در آن تجديد نظر كرده141 و مطالبى در نقد رساله رجعت علامه و انتقاد از وى و پدرش افزوده و مدعى است:
(رساله محمد طاهر قمى را على بيك نامى از حلاجيان دزديده و در شهرها بگرداند و به دانشمندان بنمود و كسى جز او [پدر علامه مجلسى] آن را رد نكرد. پس چرا حضرت آخند [مجلسى دوم] در رساله (مذمت حكما و مذمت ما) نوشته: (و اياك ان تظن بالوالد العلامه نوراللّه ضريحه انه كان من الصوفيه او يعتقد مسالكهم و مذاهبهم حاشاه عن ذلك….)142
ميرلوحى در ذيل حديث 39 كفاية المهتدى محمد تقى مجلسى را متهم به تصوف مى كند و دليل آن را توضيح المشربين و اصول فصول التوضيح مى داند.
(چه آخند مرحوم تصوف را بسيار دوست مى داشت و توضيح المشربين و تنقيح المذهبين و اصول فصول التوضيح ميان مردم هست و در سپاهان بيشتر از هزار نسخه مى توان يافت و همه آنها را مى خوانند و اين دو گفت وگويى است كه ميان ملامحمد طاهر شيخ الاسلام قم و آخند مرحوم در گرفته و قمى از اقتصاد و غيبت طوسى و اعتقادات ابن بابويه و از مفيد و ديگران بديهاى حلاج را آورده ولى او اين خبرها را مجهول برشمرده است.)143
در برابر اين ادعاهاى ميرلوحى نظر ديگرى نيز وجود دارد. آقا بزرگ تهرانى مى نويسد: ردى كه به محمد تقى مجلسى نسبت داده شده از صوفيه است كه به نام وى نشر داده اند.
وى از نجوم السماء نقل مى كند: اين كتاب بر خلاف انديشه هاى مجلسى در ديگر كتابهاى وى است و پسرش علامه مجلسى نيز پدرش را از چنين انديشه هايى برى مى داند و اين نقد را برخى از صوفيان نگاشته و به وى نسبت داده اند.144
آقا بزرگ تهرانى در جاى ديگر نيز اين انتساب را رد مى كند و مى نويسد:
(هدف اصلى از اين نگارش نسبت دادن اين حواشى به مجلسى اول بوده است. با اين كه ساحت وى از اين گونه مسائل به دور است و ما مى دانيم كه وى تلاش فراوانى در گسترش حديث و شرح آن داشته است. او پاى بند به تهذيب نفس و تخليه و تجليه و مجاهده با آن بوده است امّا برابر آنچه در شرع رسيده نه بر اساس روش صوفيه…
ميرلوحى كه نسبت به مجلسى بد گمان بوده پنداشته اين حاشيه ها را در واقع مجلسى اول نوشته و در ميان مردم منتشر ساخته است.)145
و اين ادعاى ميرلوحى را كه هزار نسخه از آن در سپاهان است رد مى كند; زيرا شيخ عبدالله سماهيجى (م.1135) شيخ الاسلام اصفهان در مسأله 15 كتاب (النفحة العنبريه) خودكه درباره صوفيه است مى نويسد:
(شمارى از انسانهاى امين و مورد اعتماد به من خبر دادند: مولاى امين و جليل ما محمد طاهر قمى رساله اى نوشته و در آن از گمراه بودن صوفيان و خارج بودن آنان سخن گفته است و علامه محقق مولى محمد تقى مجلسى بر آن رد نوشته و اين سخن را درباره شمارى از صوفيه نادرست دانسته مانند: معروف كرخى. ولى من به اين دو رساله دست نيافتم و فرزند وى علامه مجلسى او را برى از اين نسبتها دانسته است.)146
علامه مجلسى در رساله اعتقادات آورده است: پدرم جزو صوفيه نيست و اكنون نوشته هاى وى در نزد من وجود دارند.147
ييادآورى: از آنچه تاكنون ياد شد استفاده مى شود: گرچه برابر ادعاى ميرلوحى كتاب توضيح المشربين در زمان حيات مجلسى اول (م.1070) نوشته شده; اما هيچ گونه شاهدى كه آن را مجلسى اول ديده باشد وجود ندارد و اگر چنين كتابى بود با توجه به دشواريهاى نسخه بردارى در جمع مخالفان صوفيه كه ميرلوحى در آن حضور داشته مطرح بوده است. و حتى در رساله هايى كه پيش از سال 1081 نوشته شده و در دسترس است مانند سلوة الشيعه و هداية العوام واصول مختصرالتوضيح اسم محمد طاهر قمى به عنوان نويسنده رساله ضدصوفيه نيامده و ميرلوحى در كفاية المهتدى كه آن را در سال 1081 به بعد نوشته اين مطلب را مطرح ساخته است.
گواه بر اين ستايش على بن محمد عاملى سبط شهيد ثانى از مجلسى اول است. وى با اين كه مخالف سرسخت صوفيه بوده و از آنان در كتاب (السهام المارقه) انتقاد كرده در اجازه اى كه به سال 1068هـ. به علامه مجلسى داده از پدرش مجلسى اول ستايش كرده است. اگر وى را طرفدار صوفيه مى دانست نيازى به ذكر نام وى در اجازه نمى ديد و در سهام المارقه نيز به گونه ديگر با وى برخورد مى كرد.
در اجازه وى آمده است:
(و بعد فقد التمس منّى الاخ فى الله الفاضل الكامل الزكى الذكيّ الطاهر مولانا محمد باقر نجل المولى الأجلّ الأوحد مولانا محمد تقى الشهير بمجلسى أدام الله توفيقه و سهّل إلى كل خير طريقه.)148
بنابراين در آن زمان يا كتاب توضيح المشربين و اصول مختصر التوضيح منتشر شده و به دست شيخ على نرسيده و يا منتشر نشده و يا اگر منتشر شده اسم مجلسى اول بر آن نبوده است. حتى وى در سهام المارقه با اين كه از آن دو كتاب نامبرده اشاره اى به مجلسى ندارد.149
همان گونه كه ياد شد نسبت دادن رد رساله عليه صوفيه پس از تحقيق ميرلوحى و توسط وى مطرح شده است. اصول فصول التوضيح مطالبى دارد كه با انديشه هاى ملامحمد تقى مجلسى سازگارى ندارد. درست است كه وى بسان شيخ بهائى ميرداماد و ملا احمد اردبيلى مخالف عرفا نبوده بلكه برابر آنچه در اصول فصول التوضيح آمده در آغاز با آنها مدارا مى كرده است و از عرفا به شمار مى آمده 150 ولى اين دليل نمى شود كه با صوفيان همراه و همفكر بوده است. بله تنها چيزى كه مى توان درباره وى گفت همان سخن مجلسى دوم است و به دور از تحقيق و سابقه علمى و گواهان و نشانه هاست كه بگوييم: رساله اى در نقد انديشه هاى صوفيه بوده و مجلسى اول نقد كرده و آن را نزد ملامحمد طاهر قمى فرستاده است.
مجلسى اول مشرب خود را مشرب متوسط مى دانسته و هيچ گاه به كتابهاى چهارگانه شيعه بى احترامى نكرده آن گونه كه در اصول فصول التوضيح آمده است بلكه وى يكى از كتابهاى چهارگانه را شرح داده كه در آن درمقايسه با ديگر كتابهاى چهارگانه روايات بى سند بسيار است و از او به عنوان نخستين ناشر حديث اهل بيت ياد مى شود.151 خود و پسرش علامه مجلسى و دامادش ملاصالح مازندرانى در نشر احاديث تلاش فراوانى كرده اند.
حال چگونه با آن همه تلاش در راه نشر احاديث اهل بيت و ترجمه و شرح من لايحضره الفقيه در فصل دوم از باب سوم اصول مختصر التوضيح متهم مى شود: احاديث غير معلوم را پذيرفته و درباره احاديث كتابهاى چهارگانه نوشته است:
(اخبارى را كه در كتب اربعه است بيش تر آن را به جهت جهل به احوال راويان طرح كرده اند.)152
بنابراين آنچه به مجلسى اول نسبت داده شده به هيچ روى با مشرب وى سازگار نيست و هدف از چنين نسبتهاى ناروايى خراب كردن چهره وى و فرزند بزرگوارش علامه مجلسى بوده است.
2. بخش صوفيه حديقة الشيعه
از كتابهاى ديگرى كه انديشه هاى ميرلوحى را در بردارد بخش صوفيه حديقة الشيعه منسوب به محقق اردبيلى است.
برابر منابع موجود و در دسترس در قديمى ترين اثرى كه حديقه از آن اردبيلى دانسته شده سلوة الشيعه ميرلوحى نوشته شده در سال 1060هـ. است.153 ما در مقاله اى كه به مناسبت كنگره محقق اردبيلى زير عنوان: (نادرستى انتساب حديقة الشيعه به مقدس اردبيلى) نگاشتيم و در شماره 75 مجله حوزه منتشر شد دليلها و شاهدهاى گوناگونى ارائه كرديم كه حديقة الشيعه از اردبيلى نيست بلكه همان كاشف الحق اردستانى است با افزوده شدن بخش صوفيه به آن. در آن مقاله بيش تر شاهدها از بخش غيرصوفيه و يا ناسازگارى اين بخش با ديگر بخشها و انديشه هاى اردبيلى مطرح شده است ولى در اين جا تنها نظر به بخش صوفيه حديقه داريم.
يک یادآورى: ما در اين جا بر آن نيستيم كه به دفاع از صوفيه بپردازيم و از آن سوى نمى خواهيم ميرلوحى را متهم كنيم كه بخش صوفيه را به كاشف الحق اردستانى افزوده و به نام محقق اردبيلى نشر داده است. ولى به گمان ما اين نكته را مى توان درباره وى گفت: ايشان شخص ساده و خوش باورى بوده و چون سرسختانه با صوفيه مخالف بوده گروهى از سادگى و خوش باورى وى استفاده كرده اند و اثرى را به نام حديقه جعل كرده و به نزد او برده اند و چون وى آن را برابر انديشه هاى خود يافته از آن تبليغ كرده است.
پيش از اين كه به نقل نمونه هايى از اين هماهنگى بپردازيم بايسته است به نكته اى اشاره داشته باشيم: با توجه به اين كه سال نگارش سلوة الشيعه 1060ه. است و سال نگارش كاشف الحق 1058هـ. در هند بعيد مى نمايد كه ظرف دو سال يا دو سال و نيم حديقه در ايران منتشر شده باشد.
در پاسخ به اين نكته مى توان گفت:
نخست اين كه: به طور معمولى اگر كسى پس از نگارش كاشف الحق از هند به ايران آمده باشد با توجه به پيوندها و بستگيهاى وسيع فرهنگى آن زمان اين امكان دور نيست.
دو اينكه: دور نمى نمايد كه ميرلوحى بعدها عنوان حديقه را بر نسخه سلوه افزوده باشد; زيرا كتابها نسخه بردارى مى شده و شمارى اندك دراختيار افراد مورد اطمينان قرار مى گرفته است. زيرا گزارشها درباره حديقة الشيعه به جز ميرلوحى مربوط به سالهاى 1073 به بعد است مانند اشاره علامه مجلسى در عين الحيوة نوشته شده در 1073 و سهام المارقه سبط شهيد كه پس از سال 1073 نگاشته شده است.
سه اينكه: نسخه اى از كاشف الحق در مجلس وجود دارد كه تاريخ پايان آن به جاى 1058 سال 1055 ذكر شده است و چون به اشتباه اسم نويسنده علامه حلّى معرفى شده فهرست نويس آن را از ابن خاتون آبادى مترجم اربعين شيخ بهائى دانسته است.154
از اين روى امكان نسخه بردارى آن بعد از كاشف الحق وجود دارد و در مقاله خود كه به مناسبت كنگره محقق اردبيلى نگاشته ايم يادآور شده ايم كه: هيچ نسخه اى از حديقه يافت نشده كه پيش از كاشف الحق نوشته شده باشد.
هماهنگى ديدگاه هاى ميرلوحى و بخش صوفيه حديقه
اينك به گونه خلاصه و فشرده به مواردى اشاره مى كنيم كه بين انديشه هاى ميرلوحى با آنچه در بخش صوفيه حديقه آمده هماهنگى وجود دارد:
1. پيش از اين يادآور شديم: ميرلوحى بر اين باور است كه صوفيه در زمان افول بنى اميه و ظهور بنى عباس به دست ابوهاشم پاگرفت.155
آغاز بحث صوفيه در حديقه كه در كاشف الحق نيست (بعد از جريان حماد بن عيسى) باگزارش اختلاف بنى اميه و بنى عباس شروع شده است و آن زمينه اى براى ورود بحث صوفيه قرار داده شده156 و ابوهاشم نخستين صوفى معرفى شده است.157
2. پيش از اين ذكر شد: ميرلوحى مبارزه سختى را عليه ابومسلم آغاز كرد و اين حركت سبب شد كه به طور گسترده اى عليه وى تبليغ شود. از اين روى به دفاع از وى هفده رساله نوشته شد.
در حديقه شرح حال ابومسلم آن گونه آمده كه در كتابهايى مانند: صحيفة الرشاد و خلاصة الفوائد آمده است. در حديقه مى خوانيم:
(ابومسلم مقوى آل عباس بود و با امام جعفر صادق(علیه السّلام) مخالفت مى نمود… پس كافر و از اهل جهنم است و اين طور كافر را ملحدان و سنيان و صوفيان دوست مى دارند…. سنيان با او محبت دارند به جهت تقويت نمودن او بر آل عباس و صوفيان با او محبت دارند به جهت آن كه او دعواى حلول كرده… و چون ابتداى ظهور صوفيان و مذهب باطل ايشان در زمان حضرت امام جعفر صادق(ع) بوده… چند كلمه در بيان مذاهب و عقايد ايشان… مسطور مى گرداند.)158
هيچ كس از افرادى كه كتاب عليه ابومسلم نوشته اند به حديقه اشاره ندارند.
3. پيش از اين ذكر شد: كه ميرلوحى و طرفداران او صوفيه زمان خود را زراقيه ناميده اند. در حديقه فرقه بيست ويكم كه آخرين فرقه صوفيه است زراقيه دانسته شده و در آن بيش از ديگر فرقه ها درباره اين گروه سخن گفته شده است. در همين بخش از كسانى كه شعر گلشن راز را معنى مى كنند و وجاهت مى يابند159 از كسانى كه لا اله الا الله و قرآن را با ابيات جمع كرده اند160 از كسانى كه به قول صاحب اشارات يا شارح آن يا گفته هاى آملى استناد مى جويند161 و… به بدى ياد شده و احاديثى در نقد اين گروه آورده شده است. در فرهنگ فرق گروهى به نام زراقيه تا قبل از نيمه قرن يازدهم ديده نمى شود.
4. درباره ميرلوحى نوشته اند: وى قبر ابونعيم اصفهانى و ابوالفتوح را پس از آن كه روشن شد ابوالفتوح رازى نيست بلكه ابوالفتوح عجلى سنى است ويران كرد.162
يک يادآورى: مجلسى ابونعيم اصفهانى را جدّ مادرى خود مى دانسته و اين حركت ميرلوحى افزون بر مخالفت با صوفيه مخالفت با مجلسيها نيز بوده است. در حديقة الشيعه براى توجيه كار ميرلوحى از كتاب ايجاز المطالب ابن حمزه نقل شده است كه مى نويسد:
(گذرم به اصفهان و محلت چنبلان و بعضى ديگر از محلات آن شهر افتاد. ديدم كه آن قدر از مردم آن شهر به زيارت شيخ ابوالفتوح عجلى شافعى اصفهانى و حافظ ابونعيم كه پدر استاد اوست و شيخ يوسف بنا كه جد شيخ ابونعيم است و شيخ على بن سهل و امثال ايشان كه سنى و از مشايخ صوفيه بوده اند مى رفتند كه شيعه شهر رى و نواحيش هزار يك از آنها زيارت امام زاده عبدالعظيم نمى رفتند.)
در ادامه از زبان اردبيلى اين جريان را گزارش مى دهد:
(ومؤلف اين كتاب محتاج به رحمت و مغفرت حضرت رب الارباب احمد اردبيلى گويد: مرا گذار به اصفهان افتاد ديدم كه مردم آن بلده شيخ ابوالفتوح عجلى شافعى اصفهانى را ابوالفتوح رازى نام كرده بودند و به اين بهانه به عادت پدران خويش قبر آن سنى صوفى را زيارت مى كردند.)163
اكنون به گزارشى كه شاردن درباره قبر ابوالفتوح در سفرنامه خود ارائه داده توجه مى كنيم تا بيش تر به اين فراز از سخنان حديقه پى ببريم. شاردن در توضيح قبرستان (جماله) كه از بزرگ ترين و قديمى ترين قبرستانهاى شهر اصفهان است مى نويسد:
(در سال 1645م. (1055هـ.ق.) در اين قبرستان در گوشه قبرستان كهنه زمين را مى كندند. سنگ قبرى يافت شد كه نام شيخ ابوالفتوح روى آن نقش بود همه گمان كردند كه: اين سنگ متعلق به شيخ ابوالفتوح رازى است كه تفسير قرآن را به فارسى نوشته و نزد عموم مقدس است. به سرعت مسجدى در آن جا بنا كرده قبرى نيز در محلى كه سنگ پيدا شده بود ساختند. مردم نيز با تقديم نذور و هدايا آن جا را مزين كردند امّا به زودى اين دستگاه برچيده شد; زيرا در اين زمان ملائى كه من او را ديده ام و نام او (ميرلوحى) است و يكى از وعاظ مشهور و گاهى در ميدانها وعظ مى كند بناى مخالفت را با اين كار گذارد و شروع كرد به وسيله تواريخ و روايات ثابت كند كه: شيخ ابوالفتوح رازى حقيقى در رى مدفون و اين ابوالفتوح سنى و يا يك (ترك كافر) است كه دشمن بزرگ ائمه بوده است.
او چنان مردم را به اين كلام معتقد ساخت كه روزى پس از پايان وعظ بيش از هزار نفر به مسجد و مقبره ريختند اثاثه آن جا را به غارت برده و بنا را هم ريشه كن كردند. من حتى اين مكان را ديدم كه تبديل به مستراح و مزبله شده بود.)164
بنابراين گزارش ميرلوحى درباره ابوالفتوح عجلى گفته: ترك كافر.
مردم درباره تركها حساسيت داشتند و دولت عثمانى ترك و سنى مذهب و مخالف سر سخت شيعه بود و به آزار و اذيت شيعه مى پرداخت; از اين روى ميرلوحى مى گويد: قبرى را كه به زيارت آن مى رويد قبر يك ترك است و سنى مذهب و مخالف سر سخت اهل بيت و به عبارتى ترك كافر پس بايد ويران شود. افزون بر اين در همين سخن مى خواهد بنماياند كه صوفيه كه ابوالفتوح عجلى از آن جمله است انتساب به امام على(علیه السّلام) و امام صادق و امام رضا(علیه السّلام) كه در كتابهاى شرح تجريد آمده165 نمى برند بلكه ريشه درتسنن و مردمان ترك مخالف اهل بيت كه همانا دولت عثمانى باشد دارند. تعبير ترك كافر هماهنگ است با تعبيرى كه در شرح حال گروه هيجدهم صوفيه به نام جوريه در حديقه آمده است:
(اكثر اتراك را اين صفت [ستم پذيرى] باشد و الحق آن پيران و اين مريدان گمراه… مناسبت تمام به يكديگر دارند.)166
نكته پايانى: در بخش صوفيه حديقه از گرايشهاى فلسفى انتقاد شده كه آقا حسين خوانسارى از اين حمله به دور نمانده. در آن جا كه به اشارات و شارح آن پرداخته است:
(پس مستمسك شدن به آن كه صاحب اشارات يا شارح آن و امثال ايشان چنين گفته اند يا آملى و اشتباه او چنين نوشته اند….)167
ييا سخن ناروايى كه در حديقه درباره ملاميرزا جان باغنوى شيرازى شارح اشارات آمده است.168
آقا حسين خوانسارى حاشيه اى بر شرح اشارات ميرزاخان باغنوى شيرازى دارد كه بخش طبيعيات آن در چهارم شعبان 1071 به پايان رسيده است.169
باغنوى شيرازى (م.994) همدرس و همدوره محقق اردبيلى بوده و نكته ضعفى به جز تسنن از وى گزارش نشده است.170
از آنچه درباره ميرلوحى و شيوه مبارزه وى عليه صوفيه نگاشتيم به خوبى روشن مى شود: جريان مبارزه عليه صوفيه لايه هاى تو در تو و ناشناخته بسيار دارد كه بسيارى از متفكران و نويسندگان را به اشتباه افكنده و شمارى از اهل فكر و نظر صوفى قلمداد شده در حالى كه مخالف صوفيه بوده اند و گروهى نيز مدافع صوفيه قلمداد شده در حالى كه دفاعى از آنها نكرده اند.
پي نوشت ها :
131 . خاتمه از برگ 120 آغاز مى شود و بيش از سى برگ است.
132. (هداية العوام) برگ 132.
133. (ميراث اسلامى ايران) ج354/2 رساله (سلوة الشيعه).
134. (هداية العوام) برگ 121 ـ 123.
135. (ميراث اسلامى ايران) ج343/2.
136. (فهرست اهدائى كتابخانه مشكاة…) ج1503/5.
137. (فهرست نسخه هاى خطى مسجد اعظم) رضا استادى 120/ شماره 3772.
138 . (الذريعه) ج496/4; (اصول فصول التوضيح) نسخه خطى 4296 در حاشيه اين نسخه مطالبى به نقل از توضيح المشربين ذكر شده است. و در آغاز اين حاشيه ها بدون ذكر توضيح المشربين حاشيه اى همانند ديگر حواشى دارد كه در آن آخوند مجلسى را به رساله (سلوة الشيعه) ارجاع مى دهد. اين نشان مى دهد كه اصول فصول التوضيح پس از (سلوة الشيعه) نوشته شده. و برخلاف ادعاى ميرلوحى مطالبى افزون بر توضيح المشربين دارد: (رساله سلوة الشيعه سراپا در نقض اين مطلب است بايد كه حضرت آخند مطالعه فرمايند و انصاف پيش آورده تعصب واگذارند واللّه يهدى من يشاء الى صراط.)
139. (گزيده كفاية المهتدى)11/.
141. (فهرست اهدايى كتابخانه مشكاة…) ج1497/5 به نقل از كفاية المهتدى برگ24 ـ الف.
142. (فهرست اهدايى كتابخانه مشكاة…) ج1505/5.
143. همان مدرك1503/ 1505.
144. (الذريعه) ج207/10.
144. (الذريعه) ج207/10.
145. همان مدرك ج498/4.
146. همان مدرك.
147. (رساله اعتقادات)48/; (سفينة البحار) ج211/5.
148. (بحارالانوار) ج132/107.
149. (الذريعه) ج260/12.
150. (اصول فصول التوضيح) برگ 26 ـ 27.
151. (روضات الجنات) ج118/2.
152. (اصول فصول التوضيح) برگ29.
153. (ميراث اسلامى ايران) دفتر دوم351/.
154. (فهرست نسخه هاى خطى مجلس) سعيد نفيسى ج67/6 شماره 2078.
155. (هداية العوام) مقدمه برگ 2.
156. (حديقة الشيعه)557/.
157 . همان مدرك580/.
158. همان مدرك562/.
159. همان مدرك596/.
160. همان مدرك600/.
161. همان مدرك604/.
162. (زندگينامه علامه مجلسى) ج150/1.
163. (حديقة الشيعه)609/.
164. (سفرنامه شاردن) بخش اصفهان145/ 146; (زندگينامه علامه مجلسى) ج199/1 به نقل از (سياحتنامه شاردن) ج303/7.
165. (الحاشيه على شرح الجديد للتجريد) اردبيلى332/.
166. (حديقة الشيعة) 592/.
167. همان مدرك604/.
168. همان مدرك582/.
169. (فهرست كتابهاى خطى آستان قدس رضوى) ج95/11.
170. مجله (حوزه) شماره 195/75.
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سايت :sm1372