اختلاف نظر فقها در مساله غنا در دوره صفوى (3)
اختلاف نظر فقها در مساله غنا در دوره صفوى (3)
رساله شاه محمد دارابى
يكى از رسالههاى بسيار مفصل و پر مطلب غنائيه كه از موضع صوفيانه و طبعا خالفتبا حرمت مطلق غنا نوشته شده است، رساله مقامات السالكين از محمد بن محمد دارابى (زنده در 1130ه.ق) از اقطاب سلسله ذهبيه و از اساتيد قطبالدين نيريزى (م1173ه.ق) صاحب فصلالخطاب و رساله طب الممالك است. وى كه مذاق صوفيانه دارد، ضمن اين رساله فارسى، با احتياط و ظرافت تمام كوشيده است تا ضمن اثبات حرمت غنا، صوت حسن يا صداى نيكو را از دايره غنا خارج كند. تاريخ تاليف رساله، براساس آنچه در خاتمه آن آمده، سال 1105 هجرى قمرى است; روزگارى كه فشار بر صوفيان رو به فزونى بوده و بازار تكفير و تفسيق صوفيان، رواج داشته است.
وى بحث را با تحرير محل نزاع آغاز مىكند كه اصولا «غناى حرام مذموم كدام است وصوت حسن ممدوح به احاديث در چه مقام؟». مقدمه در تعريف غناست; فصل اول در نقل و تحليل احاديثى است كه در حرمت غنا وارد شده; و فصل دوم درباره احاديثى است كه «دلالت دارد بر اين كه صوت حسن، غير غناست». تعريفى كه وى انتخاب مىكند، مناسب با نظر اوست:
هر صوت حسنى كه با آلات لهو و يا صوت زنى كه مرد بشنود يا شهوتانگيز باشد و نفس بهيمى را به حركت درآورد، يا كلام كذب و لاطائلى باشد، مسما به غناست و حرام است و هر صوت حسنى كه مقابل اين باشد… مسما به صوت حسن است نه غنا. (70)
بنابراين وى، در تعريف غنا با برخى ديگر، اختلاف نظر داشته و بر اين باور است كه اگر غنا بودن چيزى ثابتشود، بىترديد حرام است:
و مؤلف را اعتقاد اين است كه غنا حرام است، اگرچه در قرآن و ذكر و مرثيه باشد; اما بالفعل آنچه قاريان و ذاكران مىخوانند، غنا نيست; چه در عرف آن را غنا نمىخوانند. (71)
طبعا خود وى گاه از زبان «فرقه ثانيه»، صوت حسن را از روى تسامح غنا مىنامد و در اختلاف نظر موجود، مىگويد كه دو عقيده وجود دارد: نخست اعتقاد به «حرمت جميع افراد غنا» و ديگر قول مقابل آن كه غناى در «قرآن را مستحب مىدانند». تا آنجا كه به اعتقاد خود او مربوط مىشود و تا اندازهاى با عقيده فرقه ثانيه متفاوت است، جميع افراد غنا را حرام مىداند، اما صوت حسن را غنا نمىداند. (72)
نخستين فصل، ارائه روايات حرمت غناست كه هر چند حرمت فىالجمله آن، «احتياج به دليل ندارد» و اجماعى است; اما مؤلف از روى تيمن و تبرك چند آيه و 25 حديث مىآورد. وى اشكالى به اين اجماع وارد كرده و ضمن پاسخگويى به آن، تصريح دارد كه قائلين به قول دوم(يعنى غنايى نبودن صوت حسن كه ممكن است از روى تسامح غنا هم خوانده شود) معتقدند «اجماع بر حرمت غنا فىالجمله واقع است، نه بر حرمت جميع افراد غنا». (73)
دارابى در آغاز فصل دوم، با اشاره به اختلاف نظرى كه درباره تفسير غنا وجود دارد، معيار را فهم عرف گرفته و مىنويسد:
اگر كسى به غلام خود بگويد كه مغنى براى من بطلب; قارى و ذاكر و مرثيه خوان را نمىطلبد!
به نظر وى «حليت صوت حسن اشهر و اقوا از آن است كه محتاج بيان باشد، مثل حرمت غنا فىالجمله».
در ادامه، دارابى 27 حديث را از زواياى مختلف در تاييد صوت حسن، آورده است. (74) بحثهاى وى در اطراف رواياتى كه آورده، قابل استفاده و همراه با نقد و بررسى است; در عين حال، جهتگيرى او روشن است; چرا كه مىكوشد تا ديدگاه فرقه ثانيه را ثابت كند.
پس از بحث از احاديث صوت حسن، مبحثى را با عنوان «تنبيه» باز كرده و در آن مناظرهاى ميان فرقه اول و دوم، كه يكى قائل به حرمت تمام مصاديق غنا و ديگرى قائل به حرمت فىالجمله آن بوده و «بعض افراد غنا مثل غناى در قرآن و آنچه به خدا نزديك كند» را جايز مىداند، آورده است. ضمن اين مناظره، بحثهاى حاشيهاى، سندى و اصولى و اخبارى و غيره نيز آمده است. از جمله در بخشى از بحث، به مناسبت، اين مطلب را مىآورد كه «از بعضى از اكابر دين، كه شك و شبههاى در عدالت او نيست، انكار بعض ضروريات دين نقل كردهاند». پس از آن براى نمونه، به انكار معاد نفس ناطقه توسط شيخ مفيد، اعتقاد به سهو انبيا توسط شيخ صدوق، پذيرفتن قياس نادرست توسط ابن جنيد، انكار بداء توسط خواجه نصير و ميرداماد، اشاره كرده است. (75) وى همچنين بحثى را درباره روش قدما، كه مسلك اخبارى داشتند و عموم احاديث را فقط در صورت مخالفت صريح با اصول مذهب مىپذيرفتند، و روش متاخرين، كه معتقدند «تا تصحيح سند نكنيم نزد ما حجيت ندارد»، مطرح كرده و روش قدما را مىپذيرد تا بتواند به 27 روايتخود در باب صوت حسن، استناد كند. به علاوه به نظر وى، رد كردن27 روايت «به عنوان حكم به ضعف يا به تكلف در تاويل تا آن كه حرمت غناى مطلق» ثابتشود «نهايت تعسف است».
دارابى با تاكيد بر اين كه غناى ارائه شده در مجالس حرام، حرام است، مىنويسد:
«مولانا محمد باقر خراسانى (76) (سبزوارى) و فاضل كاشى و قمى [؟قدس سره و غير ايشان از فضلا… جمع كردهاند به اين وجه كه غنا دو قسم است: حرام، آن كه مقارن معصيتى باشد، و حلال، آن كه از اسباب معصيتخالى باشد، بلكه مذكر خدا و جنتباشد. (77)
دارابى از افراط فرقه اولى در اثبات حرمت مطلق غنا، از اين كه اينان «قاريان قرآن به صوت حسن و ذاكران و مرثيه خوانان را جلا، بل كلا فاسق دانند» اظهار شگفتى كرده و آن را خلاف احتياط دانسته است. حال كه سخن از احتياط شد، بايد اين نكته جالب را هم از زبان دارابى گفت كه وى قائلان به احتياط را مورد انتقاد قرار داده و بر آن است كه فقيه بايد تابع دليل شرعى بوده، تكليف را مشخص كند، نه آن كه با احتياط «عوام را اجتناب از حلال فرمودن [كندقدس سره كه مبادا به حرام افتند». (78)
به هر روى، به اعتقاد اين مجتهد صوفى مسلك «هرگاه آن خواندن خوش، دل را صفا دهد و شخص را به طاعتخدا نزديك كند و دل را از معصيت دور كند و بهشت و حور و قصورى كه براى پرهيزكاران مهياست، به ياد دهد و همچنين نعيم مقيم و جنات نعيم كه براى اولياء الله، حق تعالى آماده كرده و آن درجات رفيعه و مقامات شريفه به ياد دهد و سامع به سبب شوق آن به افعالى بپردازد كه موجب وصول به سعادت اخروى باشد، شنيدن همچو آوازى، حرام نخواهد بود، بلكه مستحب خواهد بود». (79)
در ادامه به بحثشعر و شاعرى و حسن و قبح اشعار و قرائت آنان پرداخته و در هايتبه عشق و عاشقى هم مىرسد و از آن نيز گفتگو مىكند و به تدريجبه دفاع از تصوف مىپردازد و به صراحت انتساب حديقة الشيعه را به مقدس اردبيلى انكار كرده و آن را از ملا معزاى اردستانى دانسته است. (80) در خاتمه، نمونههايى از سماع شيخ صفىالدين اردبيلى نيز آورده و آداب سماع و سماع حلال و حرام را در انتها بحث و رساله را از صورت فقهى آن خارج كرده است. حاصل كلام، باز در انتها به صورتى مختصر اما مفيد آمده است. (81)
رساله سيد ماجد بحرانى
اين رساله، آخرين رسالهاى است كه ميتوان گفت در دوره صفوى نگاشته شده است. وى به خلاف دو همنام خود، كه يكى در 1028هجرى قمرى و ديگرى پيش از 1104هجرى قمرى در گذشتهاند، (82) در سال 1152هجرى قمرى زنده بوده و به نام سيد ماجد بحرانى كاشانى شناخته مىشود. رساله وى در مساله غنا ايقاظ النائمين و ايعاظ الجاهلين نامبردار شده و پس از وى، مورد نقد و ايراد چندين رساله ديگر قرار گرفته است. وى جانبدار نظريه حرمت مطلق نيست و مىكوشد تا نشان دهد كه هر صوت نيكو و غنايى كه البته در تعريف وى به هيچ روى خالى از ترجيع نيستحرام نيست.
روش وى در بحث، با رسالههاى ديگر كه نوعا به سبك اخبارى است، متفاوت است. وى بحث را با دو اصل اصولى، يك اصل فلسفى و پس از آن شرحى كوتاه درباره دانش موسيقى آغاز مىكند و نشان مىدهد كه به موازات فقه، در حكمت و اصول نيرومند بوده و با آثارى كه در علم موسيقى نوشته شده، آشنايى داشته است. وى پس از اشاره به تعريف علم موسيقى كه شناخت مناسبات عددى موجود در ماده صوت است، يك برداشت اجتماعى نيز از تعريفى كه بر اساس دادههاى علم موسيقى و غنا و ارتباط آن با مراتب مختلف اصوات دارد، مىكند و آن اين كه وقتى اين مناسبات عددى ميان اصوات، اينچنين صداهاى نيكويى مىسازد، مىتوان ارزش مؤالفت و وحدت ميان اعضاى جامعه را هم دريافت. به همين دليل است كه شارع مقدس بر اقامه جمعه و جماعات تاكيد دارد تا ائتلاف ميان امتبرقرار بماند. يا وقتى غيبت كردن را از زنا بدتر مىداند، از آن روست كه الفت ميان جامعه را از ميان مىبرد. (83)
وى در ابتدا از دشوارى موجود در اين بحثبراى «الظاهرين المتفقهة» كه تنها اكتفاى بر تعليم فروع دارند و طبعا از دانشهاى ديگر بىبهرهاند، ياد كرده و در ادامه، تعريف لغوى غنا را بر اساس كتابهاى لغت ارائه مىدهد كه البته معناى وسيعى دارد.
پس از آن، تحت عنوان «تبصرة» تاريخچهاى از آوازهخوانى در جاهليت و عصر نخست اسلامى ارائه مىدهد و از آموزش كنيزكان براى خواندن و نواختن سخن مىگويد و اين كه اينان به صورت حرفهاى براى اين كار آماده مىشدند از پگاه تا شامگاه به اين كار مىپرداختند. اين وضعيت در دوره اموى و عباسى فزونى گرفته و مردم به پيروى از خلفا به اين كار روى آوردند، به طورى كه قيمتبرخى از اين كنيزكان تا سه هزار دينار و بالاتر رسيد. وى داستانهايى از اين افراد گويا به نقل از اغانى آورده است. اين وضعيتسبب شد تا مفهوم لغوى غنا، به طور خاص بر اين وضعيت اطلاق شود. بنابر اين، كاربرد غنا در روايات، به معناى غناى لغوى نيست، بلكه غناى عرفى آن زمان است كه شامل صداهاى خوشى است كه همراه با آلات موسيقى نواخته مىشده و در مجالس عيش و عشرت اجرا مىگشته است. اما آنچه در احاديث مباح دانسته شده، غناى لغوى است. اين چيزى است كه مؤلف در اين رساله، در صدد اثبات آن است. (84)
تا اينجا مقدمه كتاب بود. اما مؤلف در مقصد اول، به بررسى احاديثى كه درباره غنا وارد شده، پرداخته است. نخستين رواياتى كه آورده، آنهاست كه به تعبير او، اشاره به تحليل غناى لغوى دارد: امام باقر(ع) به ابو بصير مىفرمايد: «رجع بالقرآن; فان الله عزوجل يحب الصوت الحسن».
بنا به آنچه در قرب الاسناد آمده، از امام درباره استفاده از غنا در روز عيد فطر و قربان و ايام شادى سؤال مىشود، مىفرمايد:«لاباس به ما لم يعص به». و رواياتى ديگر.
به نظر وى صوت حسن بدون ترجيع نيست و هر كجا كه باشد، نامش به لحاظ لغوى غناست و بر اساس اين احاديثحلال است. آنچه حرام است مصداق غناى عرفىزمان صدور احاديث است كه اسباب لهو و لعب و تهييجشهوات و غيره مىباشد. وى بسيارى از رواياتى را كه اشاره به خريد و فروش كنيزكان آوازهخوان دارد، مؤيد همان مطلبى مىداند كه ضمن تبصره بيان كرده كه مربوط به حرمت غناى عرفى است.
بحرانى مقصد دوم رساله خود را بر اين فرض بنا كرده است كه اگر غناى وارده در تمامى روايات، غناى لغوى باشد; در اين صورت چه مىتوان گفت.
به نظر وى، هر معنايى كه براى غنا در نظر گرفته شود، بايست در تمامى احاديث اعم از روايات تحريم و تحليل در يك مورد و معنا و در چارچوبه مبدا اشتقاق اسمى و فعلى آن باشد. طبعا غناى حرام بر صوت ترجيعدار فرحانگيز اطلاق مىشود و غناى حلال بر صوت ترجيعدار حزنانگيز. در اين صورت، چگونه مىتوان از روايات موجود، تحريم مطلق غنا را ثابت كرد؟ در ادامه، به طرح چند پرسش و پاسخ درباره اين موضوع پرداخته است. در خاتمه با اشاره به نامه امام كاظم(ع) در اين باره كه در هر مساله غير قطعى دينى لازم است تا قائل به آن، از كتاب و سنت و عقل دليلى بياورد و تا وقتى نياورد، خواص و عوام مىتوانند در آن ترديد داشته باشند، مىنويسد:
ترديدى نيست كه حرمت غنا [به صورت مطلققدس سره از مسائل ضرورى دين نيست و الا اختلافى در آن صورت نمىگرفت; آن هم در ميان مجتهدان برجسته. (85)
اين رساله داراى سبك و ديدگاهى تازه بود كه چندان رنگ صوفيانه هم نداشت. به همين دليل، قائلان به حرمتبايد براى رد آن جديت مىكردند. به همين دليل است كه چهار رساله در رد بر رساله سيد ماجد بحرانى نوشته شد. (86) نخست رساله تحريم الغناء ميرزا ابراهيم اصفهانى خوزانى (مقتول به سال 1160ه.ق) كه معالاسف، تا كنون نسخهاى از آن يافت نشده است. دوم رسالة في الغناء از محمد رسول كاشانى، سوم رسالة في الغناء و عظم اثمه از ملا اسماعيل خواجوئى، و چهارم ذريعة الاستغناء از ملاحبيب الله شريف كاشانى. سه رساله اخير در ميراث فقهى: غنا و موسيقى ،دفتر اول چاپ شده است.
پي نوشت ها :
70. دارابى،مقامات السالكين، ص323.
70. دارابى،مقامات السالكين، ص323.
72. همان، ص427.
73. همان، ص359.
74. همان، ص362.
75. همان، ص402.
77. همان، ص407.
80. همان، ص463.
81. همان، ص491.
82. اين مطلبى است كه مصحح رساله نوشتهاند. خاتون آبادى (وقايع السنين، ص535) در ذيل حوادث سال 1090هجرى قمرى نوشته است: فوت سيد ماجد ولد سيد محمد بحرانى قاضى اصفهان در كمال اعتبار در سال يك هزار و نود هجرى است: و له من العمر چهل و سه سال. تاريخ در يك هزار و نود و يك.
83. سيد ماجد بحرانى، ايقاظ النائمين، ص511-512.
84. همان، ص516.
85. همان، ص531.
86. همان، مقدمه، ص503.
منابع:
دارابى، سيد محمد بن محمد: «مقامات السالكين»، تحقيق سيد جعفر نبوى، ميراث فقهى: غنا و موسيقى، دفتر اول، 1376
:«رسالة في الغناء»، تحقيق حسين شفيعى، ميراث فقهى: غنا و موسيقى، دفتر اول، 1376ش.
بحرانى كاشانى، سيد ماجد: «ايقاظ النائمين و ايعاظ الجاهلين»، تحقيق على مختارى، ميراث فقهى: غنا و موسيقى، دفتر اول، 1376ش.
ايرانى، اكبر: موسيقى در سير تلاقى انديشهها، حوزه هنرى سازمان تبليغات اسلامى، تهران1374ش.
: «رسالة في الغناء»، تحقيق رضا مختارى، ميراث فقهى: غنا و موسيقى، دفتر اول، 1376ش.
رضوى، عبدالحى: حديقة الشيعة، نسخه مرعشى، ش1124.
خوانسارى اصفهانى چهارسوقى، محمدباقر: روضات الجنات، مكتبة اسماعيليان، قم 1391ق.
افندى، ميرزا عبدالله: رياض العلماء و حياض الفضلاء، تحقيق سيد احمد حسينى، كتابخانه آية الله مرعشى، قم 1406ق.
عاملى، شيخ حر: امل الامل، تصحيح سيد احمد حسينى، مطبعة الآداب، نجف1385ق.
سبزوارى، محمد على: تحفة العباسية، شيراز، كتابخانه احمدى، 1326ق.
عاملى، شيخ حسن: الدر المنثور من الماثور و غير الماثور، كتابخانه آية الله مرعشى، قم1398ق.
مختارى، رضا و محسن صادقى: ميراث فقهى(1): غنا و موسيقى، دفتر اول و دوم (قم، مدرسه ولى عصرع) دفتر سوم (دفتر
كركى، محقق: جامع المقاصد، تحقيق مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، قم1410ق.
زراقط، عبدالمجيد: «الحر العاملي مؤرخ ثقافة و شاعرا» مجلة المنهاج، ش11، سال 1988م.، ص138-180.
مجلسى، محمد تقى: «رساله مسؤولات»، تصحيح ابوالفضل حافظيان، ميراث اسلامى ايران، دفتر سوم، 1374ش.
سبزوارى: «رسالة في تحريم الغناء»، تحقيق على مختارى، ميراث فقهى: غنا و موسيقى، دفتر اول، 1376ش.
فاضل، محمود: فهرست نسخههاى خطى كتابخانه جامع گوهرشاد مشهد، آستان قدس رضوى، مشهد1371ش.
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سايت : sm1372