اخلاق معاشرت (قسمت دوازدهم)
دوست، همدم تنهاييهاى انسان، شريك غمها و شاديها، بازوى يارى رسان در نيازمنديها، تكيهگاه انسان در مشكلات و گرفتاريها و مشاور خيرخواه در لحظات ترديد و ابهام است.
بعضى از مردم، به خاطر خصلتهاى خودخواهانه يا توقعات بالا يا تنگ نظرى يا سختگيرى يا دلايل ديگر، نمىتوانند براى خود، دوستى برگزينند و از «تنهايى» درآيند.
اخلاق معاشرت (قسمت دوازدهم)
19. آيين دوستى
نعمت دوست
از قديم گفتهاند: هزار دوست كم است و يك دشمن بسيار.
دوست، همدم تنهاييهاى انسان، شريك غمها و شاديها، بازوى يارى رسان در نيازمنديها، تكيهگاه انسان در مشكلات و گرفتاريها و مشاور خيرخواه در لحظات ترديد و ابهام است.
بعضى از مردم، به خاطر خصلتهاى خودخواهانه يا توقعات بالا يا تنگ نظرى يا سختگيرى يا دلايل ديگر، نمىتوانند براى خود، دوستى برگزينند و از «تنهايى» درآيند. اين به تعبير حضرت امير عليهالسلام نوعى ناتوانى و بىدست و پايى است.
هم دوست يافتن، «هنر» است، هم دوست نگه داشتن، هم دوستيهاى تعطيل شده و به هم خورده را دوباره پيوند زدن و برقرار ساختن. على عليهالسلام مىفرمايد:
«اعجز الناس من عجز عن اكتساب الاخوان، و اعجز منه من ضيع من ظفر به منهم»؛ (1).
ناتوانترين مردم كسى است كه از دوستيابى ناتوان باشد. ناتوانتر از او كسى است كه دوستان يافته را از دست بدهد و قدرت حفظ آنها را نداشته باشد.
تأمل در اينكه چه خصلتها و برخوردها و روحيههايى سبب مىشود انسان، دوستان خود را از دست بدهد و تنها بماند، يا آنكه از آغاز، نتواند دوستى براى خويش بگيرد، ضرورى است. سعدى گفته است: «دوستى را كه به عمرى فراچنگ آرند، نشايد كه به يك دم بيازارند.»
همرنگ و هماهنگ
دوستان هر كس، مبناى قضاوت ديگران نسبت به اخلاق و شخصيت و افكار او است. بعلاوه، تأثير پذيرى انسان از دوستان، در سنين مختلف، چه كودكى، چه جوانى و چه حتى ميانسالى،بسيار است. از اين رو دقت در گزينش «دوست موافق»، به سلامت اخلاقى و رفتارى انسان كمك مىكند. به فرمودهى حضرت على عليهالسلام:
«الصاحب كالرقعة فاتخذه مشاكلا»؛ (2).
دوست، همچون وصلهى جامه است، پس آن را همشكل و همسان با خودت برگزين.
ارتباط قلبى و درونى ميان انسانها، به پيوندهاى اجتماعى و بيرونى مىانجامد. روابط اجتماعى هم، در روحيات و اخلاق افراد، اثر مىگذارد. بنابراين، آنان كه به تعالى فكر و سلامت اخلاق و تهذيب نفس و تكامل شخصيت خويش علاقهمندند، ناگزير بايد در انتخاب دوست، «معيارهاى مكتبى» را لحاظ كنند و به آنچه از دوست «مىگيرند»، اهتمام ورزند. اينكه گفتهاند:
تو اول بگو با كيان زيستى
پس آنگه بگويم كه تو كيستى
نشان دهندهى معيار «دوستان» در ارزيابى شخصيت يك فرد است كه مردم نيز آن را در داوريها و ارزيابيهاى خويش به كار مىگيرند.
اين سخن زيباى حضرت رسول صلى الله عليه و آله، خواندنى و شنيدنى است:
«مثل الجليس الصالح مثل العطار، ان لم يعطك من عطره اصابك من ريحه و مثل الجليس السوء مثل القين ان لم يحرق ثوبك اصابك من ريحه»؛ (3).
مثل همنشين شايسته و خوب، مثل عطار است، كه اگر از عطر خودش هم به تو ندهد، ولى از بوى خوش او به تو مىرسد، و مثل همنشين بد، همچون كورهپز آهنگرى است كه اگر لباس تو را هم(جرقههاى آتش كوره) نسوزاند، ولى بوى كوره به تو مىرسد!
اين همان سرودهى حكمتآميز سعدى است، در مورد گل خوشبوى در حمام، كه در اثر همنشينى با گل، معطر مىشود و از «كمال همنشينى» بهره مىبرد، «وگرنه من همان خاكم كه هستم!….»
دوست شايسته
در منابع دينى، در اينكه «دوست خوب» كيست؟ و با چه كسانى بايد دوستى و مودت داشت و از معاشرت و همنشينى چه كسانى بايد پرهيز كرد، و… احاديث بسيارى است، با رهنمودهاى كاربردى و جالب.
درصدد بررسى و نقل اين گونه احاديث نيستيم، اما در قلمرو بحث از آداب معاشرت با دوست و آيين دوستى، توجه به نكاتى كه به عنوان صفات دوست خوب مطرح شده است، ضرورى است. همان معيارها، حاوى دستورالعمل چگونگى معاشرت هم هست. به عنوان نمونه به يكى از اين روايات، اشاره مىكنيم.
امام حسن مجتبى عليهالسلام در بستر بيمارى بود و پس از آن مسموميت كه به شهادتش منجر شد، در ديدارى كه جناده(از اصحاب وى) با حضرت داشت، امام چنين توصيه فرمود:
«اصحب من اذا صحبته زانك، و اذا خدمته صانك و اذا اردت منه معونة اعانك و…»؛ (4).
با كسى همنشينى و مصاحبت و دوستى كن كه:
1. هر گاه با او همنشين شدى، مايهى آراستگى تو باشد،
2. آنگاه كه خدمتش كنى، تو را نگهبان باشد،
3. هر گاه از او يارى خواستى، كمكت كند،
4. اگر سخنى گفتى، تو را تصديق كند،
5. اگر(بر دشمن) حمله بردى، قدرت و صولت تو را بيفزايد،
6. اگر دستت را به فضل و نيكى دراز كردى، او هم دست، پيش آورد،
7. اگر در تو(و زندگيت) رخنهاى پديد آمد، آن را برطرف سازد،
8. اگر از تو نيكى ديد، آن را در شمار و حساب آورد،
9. اگر چيزى از او طلبيدى، عطا كند،
10. و اگر تو ساكت بودى(و چيزى نخواستى) او آغاز كند(و نيازت را برطرف سازد).
اينها اوصاف كسى است كه شايستهى رفاقت و دوستى از ديدگاه امام مجتبى عليهالسلام است. از اينها برمىآيد كه آيين دوستى عبارت است از: آراستن دوست، يارى رساندن، قدرشناس بودن، تقويت كردن، همكارى داشتن و در راه دوست، فداكارى و خدمت كردن.
از سوى ديگر، اگر در سخنان ائمه از دوستى با بعضى نهى شده، آنها نيز به عنوان صاحبان «رفتار ناپسند» محسوب مىشوند كه در قلمرو آيين دوستى نمىگنجد، از قبيل: عيبجويى، نابخردى، كينهتوزى، پرتوقعى، كمظرفيتى، بددهانى و بدزبانى، بىتقوايى، لجاجت و ستيزهجويى، شوخيهاى بيجا و آزار دهند، خودپسندى و بدرفتارى و از اين دست خصلتها و رفتارها. اينها، هم موجب كاهش دوستان و سستى دوستيها مىگردد، و هم شيوههاى ناپسند در معاشرت با دوستان است كه بايد از آنها پرهيز كند.
دوستى حد و مرزى دارد كه بايد آن حريم حفظ و آن حق، ادا شود. امام صادق عليهالسلام در سخن بلندى اين حدود و حقوق را بيان فرموده، مىافزايد: مراعات اين حدود، در هر كس بود(همهاش يا مقدارى) او دوست است، وگرنه نسبت دوستى و صداقت به او نده. اين پنج نكته عبارت است از:
اول: آنكه نهان و آشكار دوست، براى تو يكسان باشد.
دوم: آنكه زينت تو را زينت و آراستگى خودش ببيند و عيب و نقصان تو را عيب خويش بشمارد.
سوم: اگر به رياست و ثروت و پست و مقامى رسيد، اين پست و پول، رفتار او را نسبت به تو عوض نكند.
چهارم: اگر قدرت و توانگرى دارد، از آنچه دارد نسبت به تو دريغ و مضايقه نكند.
پنجم:(كه جامع همهى آنهاست) اينكه تو را در گرفتاريها، رها نكند و تنها نگذارد. (5).
آرى… اينهاست آيين دوستى و برادرى دينى.
جلوهى دوستى كامل و راستين، در مودت قلبى، حفظ حرمتها، مراعات حقوق، يارى در هنگام نياز ومساعدت در وقت گرفتارى است و بدون اينها ادعاى دوستى پذيرفته نيست.
امام على عليهالسلام مىفرمايد: مردم، جز با امتحان و آزمايش شناخته نمىشوند. پس همسر و فرزندانت را در حال غيبت و نبودنت امتحان كن، و دوستت را در مصيبت و گرفتارى، و خويشاوندان خود را هنگام نيازمندى و تهيدستى… «و صديقك فى مصيبتك.» (6).
دوست بىعيب
واقعگرايى در همهى مسايل، پسنديده است از جمله در دوستيابى و دوست گزينى.
بعضيها چنان آرمانى فكر مىكنند كه از واقعيتهاى ملموس و عينى فاصله مىگيرند و در عالم خيال و ذهن، سير مىكنند. «دوست بىعيب» از اين گونه آرمانهاى دست نيافتنى است.
البته بايد كوشيد تا حد امكان و توان، در دوستيها سراغ افرادى رفت كه نقطه ضعف كمترى داشته باشند و اگر بىعيب باشند، چه بهتر. ولى… آيا انسان بىعيب(غير از معصومين) مىتوان يافت؟ هر كس در موردى ممكن است نقصان و نقطه ضعفى داشته باشد. همان طور كه طالبان همسر ايدهآل و صددرصد بىعيب و نقص، مجرد و بىهمسر مىمانند، آنان هم كه در پى دوست صددرصد بىضعف باشند، تنها مىمانند. اين حقيقت، به عنوان توجه به يك واقعيت عينى در كلام مولا على عليهالسلام اين گونه آمده است:
«من لم يواخ الا من لا عيب فيه قل صديقه»؛ (7).
كسى كه بخواهد جز با افراد بىعيب دوستى و برادرى نكند، دوستانش كم خواهند شد.
نكات ديگر
در باب دوستى، گوهرهاى فراوانى در گنجينههاى حديثى ما نهفته است كه در اين مختصر، مجال بسط سخن نيست. براى اينكه از آن محتواهاى سودمند و كاربردى بىبهره نباشيم، در اينجا فهرستى از نكات ديگر كه در آيين دوستى بايد به كار بست، مىآوريم كه برگرفته از احاديث اين موضوع است:
– از هر چيز، تازهاش را انتخاب كن و از دوست، قديمىاش را.
– از نشانههاى بزرگوارى انسان، حفظ دوستان قديمى است.
– بهترين دوستان، آنانند كه در نصيحت و خيرخواهى، سازشكارى و مصانعه نمىكنند، عيبهايتان را به شما مىگويند، در كارهاى اخروى كمك كار شمايند، شما را از گناهان باز مىدارند، و از لغزشهاى شما چشم مىپوشند.
– دوست خود را خيلى عتاب و سرزنش نكنيد كه «كينه» مىآورد.
– بدترين دوستان، آنانند كه دوستى آنان، شما را به تكلف و رنج و زحمت بيندازد.
– دوست واقعى كسى است كه عيب دوست خود را در نهان به خودش بگويد، نه در آشكارا و نزد ديگران.
– هر گاه با كسى دوست شديد، از نامش، نام پدرش، نام قبيله و شهر و ديارش بپرسيد، كه اين گونه كسب شناختها نشانهى صدق در دوستى است.
– هر گاه به دوستى علاقه و محبت داشتيد، آن را ابراز كنيد و به او بگوييد، كه موجب افزايش محبت و علاقهمندى مىشود.
– آنچه از دوست مىرسد تحمل كنيد، تحمل و بردبارى، عيبها را مىپوشاند.
– برادران و دوستانتان را نسبت به هر خطا مؤاخذه و محاسبه نكنيد، كه دوستانتان كاهش مىيابند.
– خداوند، تداوم دوستيها را دوست مىدارد. پس بر دوستيهاى خود، استمرار بخشيد.
– با كسانى كه صرفا از روى طمع يا ترس يا تمايلات يا براى خوردن و نوشيدن با شما دوست مىشوند، دوستى نكنيد. در پى يافتن دوستان باتقوا باشيد!
– محبت و دوستى خود را بيجا و بىمورد صرف نكنيد، كه اين گونه دوستيها در معرض گسستن است.
پايان اين بخش را حديث جالبى از اميرالمؤمنين عليهالسلام قرار مىدهيم كه ما را به مراعات حقوق دوستان و برادران دينى فرامىخواند و از زير پا گذاشتن حقوق آنان به بهانهى دوستى و خودمانى بودن، نهى مىكند. على عليهالسلام مىفرمايد: «حق برادر دينى خود را با اتكاء به رابطهاى كه ميان تو و او است، ضايع مكن، چرا كه هرگز، كسى كه حقش را ضايع و تباه كردهاى، برادر تو نيست:
«لا تضيعن حق اخيك اتكالا على ما بينك و بينه، فانه ليس لك باخ من اضعت حقه.» (8).
قدر دوستيها و پيوندهاى عاطفى و دوستانه را بدانيم،
از دوستان صادق و وفادار و پاك و پرهيزكار، دست برنداريم،
چراغ محبت را در دلهاى خويش، روشن و شعلهور نگاه داريم،
از زخم زبان و كلمات تحقيرآميز و برخورد دشمنى برانگيز با دوستان برحذر باشيم،
«آيين دوستى» را بشناسيم و به كار بنديم. (9).
20. ابراز دوستى
رابطههايى كه بر پايهى دوست داشتن و محبت است، استوارتر و ديرپاتر است. اهرم نيرومند عشق و محبت نيز، در بسيارى از زمينههاى اجتماعى و ارتباطات انسانى، كارسازتر از عوامل ديگر است. از اين رو، ريشهيابى عوامل تقويت كنندهى دوستى، ريشهكنى عوامل سست كنندهى علاقهها و استفاده از عوامل محبتآفرين، در بهبود مسايل معاشرت مهم است.
اگر عقل و انديشه، در زندگى نقش «چراغ راهنما» دارد كه روشنى مىبخشد و راه را نشان مىدهد، عشق و محبت قلبى نيز نقش «موتور محرك» را دارد كه پيش برنده است و حركتآفرين و زبان دل، قوىتر از زبان عقل است و گاهى هم كه محبت و عشق، فرمان مىدهد، عقل از پاى مىماند و مطيع مىگردد.
آثار مثبت و منفى محبت
در روابط انسانى، عشق و علاقه، هم آثار نيك و جهات مثبت دارد و هم اگر بىحساب و بىمعيار و خارج از كنترل باشد، پيامدهاى سوء خواهد داشت.
به همان اندازه كه دوست داشتن و عشق ورزيدن، در انسان دوستدار، كشش و اميد و دلگرمى ايجاد مىكند، او را به همرنگى و همسانى با محبوب و اطاعت از معشوق مىكشاند و عاشق را به فداكارى، گذشت و ايثار در راه محبوب مىكشاند، گاهى هم حقايق را بر انسان پوشيده مىسازد و عيبها را كتمان مىكند و نقاط ضعف را به نقاط قوت تبديل مىنمايد و زشت را زيبا جلوه مىدهد و اين، از عوارض سوء «افراط در محبت» است.
به تعبير حضرت رسول صلى الله عليه و آله: «حب الشىء يعمى و يصم»؛ (10) علاقه به چيزى انسان را كور و كر مىكند.
و به فرمودهى حضرت امير عليهالسلام: «من عشق شيئا اعشى بصره و اعمى قلبه…»؛ (11) كسى كه به چيزى عاشق و شيفته شود، اين محبت، چشم صورت و چشم دل او را نابينا مىسازد، پس او با چشمى ناسالم مىنگرد و با گوشى ناشنوا مىشنود و خواستهها و تمنيات، عقل او را از هم مىگسلد و دنيا، دلش را مىميراند…
محبت، گاهى در داورى انسان نسبت به ديگران هم اثر مىگذارد و محبت را به داورى ناحق مىكشاند. علاقه، در نپذيرفتن نقد و انتقاد هم مؤثر است. اگر شما دوستدار كسى باشيد، اغلب حاضر نيستيد دربارهى او انتقاد و عيبجويى بشنويد.
محبت، بعضى محبوبها را مغرور مىسازد. برخى ظرفيت آن را ندارند كه طرف محبت قرار بگيرند و گرفتار عجب مىشوند. بعضى كودكان اگر محبت زيادى ببينند، لوس و پرتوقع و دشوار و خودپسند مىگردند. به هر حال، اينها عوارض نيك و بد محبت است كه نبايد از نظر دور بماند.
ابراز علاقه
آنچه بيشتر به جنبهى معاشرتى مربوط مىشود، آشكار كردن محبت و علاقه به ديگران است. اگر كسى را دوست داريد، چه از دوستان و برادران ايمانى، يا نسبت به فرزندان و همسر و… اين محبت را بر زبان آوريد و آن را ابراز كنيد، تا محبتها افزوده شود و دوستيها تداوم و استمرار يابد.
انسان علاقه دارد كه مورد علاقه و محبت ديگران باشد. اگر آن دوستداران، محبت خود را آشكار كنند، محبوب هم به محبان علاقهمند مىشود و اين محبت دوجانبه، زندگيها را از صفا و صميميت بيشترى برخوردار مىسازد. ما اگر بدانيم كه خدا دوستمان دارد، ما هم خدا را بيشتر دوست خواهيم داشت. اگر بدانيم و بفهميم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و اهلبيت عليهمالسلام به ما شيعيان عنايت و محبت دارند و اين علاقه را بارها نشان داده و اظهار كردهاند، محبت عترت در دل ما بيشتر خواهد شد.
اينكه خداوند بارها در قرآن كريم، محبت خويش را ابراز كرده و در آياتى كه(ان الله يحب الذين) دارد، مىفرمايد كه دوستدار پاكان، توبه كنندگان، پاكى جويان، نيكوكاران، متقين، متوكلين، صابران، اهل قسط و عدل است. و در جايى از كسانى ياد مىكند كه هم خدا آنان را دوست دارد و هم آنان به خدا علاقه دارند(«يحبهم و يحبونه») (12) توجه به اين نكته، «حب خدا» را در دلها شعلهور مىسازد. وقتى ائمهى معصومين عليهمالسلام محبتهاى خويش را نسبت به هوادارانشان ابراز مىكنند، متقابلا اين اظهار عشق، عشق مىآفريند.
از حضرت على عليهالسلام مىپرسند: يا على! چگونهايد؟ مىفرمايد: دوستدار دوستانمان و دشمن دشمنانمان هستم: «اصبحت محبا لمحبنا و مبغضا لمن يبغضنا». (13) آيا اگر بدانيم كه مولاى متقيان به دوستانش علاقه دارد، نخواهيم كوشيد كه گوهر عشق او را در سينه داشته باشيم؟!
آنچه روابط دوستانه را نيرومندتر مىسازد، ابراز علاقه است. ممكن است شما به كسى علاقه و ارادت داشته باشيد، ولى به دليل تنبلى و بىحالى، يا خجالت و شرم يا به هر علت ديگر هرگز بر زبان نياوريد و به او نگوييد كه دوستش داريد، او از كجا پى به علاقهمندى شما ببرد و به شما علاقه پيدا كند؟ كليد جلب محبت او، ابراز علاقهى خودتان است. اين نكته در دستورالعملهاى اخلاقى آمده و حتى بابى براى آن گشوده شده است. (14).
امام صادق عليهالسلام فرمود: «اذا احببت رجلا فأخبره»؛ (15) اگر به كسى علاقه و محبت داشتى، او را آگاه كن.
در روايت است كه مردى از مسجد گذر كرد، در حالى كه امام باقر عليهالسلام و امام صادق عليهالسلام نيز در مسجد نشسته بودند. يكى از اصحاب امام باقر عليهالسلام گفت: به خدا قسم من اين شخص را دوست مىدارم. امام فرمود: پس به او خبر بده، چرا كه اين خبر دادن هم مودت و دوستى را پايدارتر مىكند، هم در ايجاد الفت، خوب است «الا فأعلمه فانه ابقى للمودة و خير فى الألفة». (16).
از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نيز روايت است كه فرمود:
«اذا احب احدكم صاحبه او اخاه فليعلمه»؛ (17).
هر يك از شما دوست يا برادر دينىاش را دوست بدارد، پس به او اعلام كند.
در حديث ديگرى همين مضمون آمده، با اين اضافه كه «فانه اصلح لذات البين»؛ (18) اين اعلام دوستى، براى اصلاح و آشتى ميان افراد، شايستهتر و مفيدتر است.
نقش ابراز علاقه در خانواده
نكتهاى كه ياد شد، غير از محيط اجتماعى و روابط انسانى مسلمانان با يكديگر، در محيط خانه و ميان افراد خانواده هم مطرح است. صفاى زندگى به حاكميت عشق و علاقه بر محيط زندگى و معاشرت است و اگر دوستى و علاقه نباشد، زندگى جهنمى است سوزان و محيطى است سرد و بىروح.
گاهى گفتن كلمهى «دوستت دارم»، شعلهى محبت را فروزان مىكند و به زندگيها روح و نشاط مىبخشد. ابراز عشق و علاقه در محيط خانواده، ميان دو همسر، يا ميان پدر و مادر نسبت به فرزندانشان خانه را به بهشت تبديل مىكند. چه دوزخهاى سوزانى كه معلول كمبود محبت و عاطفهى فرزندان از جانب والدين است و حسرت شنيدن «عزيزم، دلبندم، تو را دوست دارم و…» سالها بر دل كودكان مىماند و گرفتار عقدهى كمبود محبت مىشوند.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:
«قول الرجل للمرأة انى احبك لا يذهب من قلبها ابدا»؛ (19) اينكه مرد، به همسر خود بگويد، «تو را دوست دارم»، هرگز از دل همسر بيرون نمىرود!
شگفتا كه يك جملهى كوتاه و ساده، ولى يك دنيا تأثير و عشقآفرينى! و چقدر بخيلند آنان كه از گفتن چنين واژههاى محبتآورى نسبت به همسر و فرزندان و دوستان و بستگان خويش، مضايقه دارند و از عواقب و پيامدهاى نيكو و آثار سازندهى آن غافلند.
ابراز دوستى و محبت، تنها به گفتن و لفظ نيست. گاهى احترام كردن، بوسيدن، نوازش كردن، هديه و سوغات خريدن و اين گونه حركات، نشانهى عشق و دوستى است.
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «احبوا الصبيان و ارحموهم»؛ (20)كودكان را دوست بداريد و به آنان ترحم و شفقت نماييد. لطف و مهربانى به خردسالان، گواه عشق و محبت نسبت به آنهاست. و ترحم، خود نشانهى محبت داشتن به فرزندان است. در روايات بسيارى به بوسيدن فرزند توصيه شده و براى هر بوسيدن اولاد، درجهاى در بهشت منظور گشته است «من قبل ولده كتب الله له حسنة….» (21).
در روايت است: روزى حضرت رسول صلى الله عليه و آله، دو فرزندش امام حسن و امام حسين عليهماالسلام را بوسيد. اقرع بن حابس كنار حضرت بود. گفت: من ده فرزند دارم تاكنون هيچ كدام را نبوسيدهام! پيامبر خدا فرمود: من با تو چه كنم، كه خدا رحمت و عطوفت را از دلت كنده است. (22) در روايات متعددى هم به رعايت عدالت در بوسيدن و پرهيز از تبعيض در بوسيدن و ابراز محبت به فرزندان تأكيد شده است.
راستى، فرزندى كه از پدر و مادر محبت نديده و سخن گرم و عشقآفرين نشنيده است، آيا به اين نتيجه نمىرسد كه دوستش ندارند و در خانه جايى ندارد و كسى او را به حساب نمىآورد؟ و آيا اين «عقده»، بعدها براى او چه پسر باشد و چه دختر، مشكل به بار نمىآورد؟ كودكانى كه از خانه فرار مىكنند، پسران و دخترانى كه جذب برخوردهاى عاطفى دشمنان دوستنما مىشوند و به فساد مىگرايند، آيا جز معلول فقدان محبت و عاطفه در درون خانواده است؟ اگر فرزندان در محيط خانه از نظر عاطفى و محبت اشباع شوند، هرگز به دام شيادان كه با تور محبت به شكار جوانان و نوجوانان مىپردازند، نمىافتند.
بررسى پروندهى برخى از بزهكاران و مجرمين يا فراريان از خانه يا اقدام كنندگان به خودكشى، نشان دهندهى كمبود محبت آنان در خانه و از سوى والدين است. در نامهى دخترى كه پش از آلوده شدن و گرفتارى در دام شيادان و گرگهاى عفاف، اقدام به خودكشى كرده، چنين آمده است(دربارهى مادرش):
«او مادر من بود. براى تربيت من كه تنها فرزندش بودم رنج بسيار كشيد، ولى هرگز نخواست دوست من باشد… روزى رسيد كه اين كمبود را شيطان ديگرى جبران كرد. من كه تشنهى محبت بودم، دست پرمهر او را به گرمى فشردم و به رويش آغوش گشودم. يقين دارم كه دختران محبت ديده، هرگز دچار اين لغزش نمىشوند. كسى كه در خانهاش چشمهى آب حيات دارد، به دنبال سراب نمىرود….» (23).
نتيجه آنكه؛ حيات اجتماعى، شادابى و صفاى خود را مديون محبت و دوستى است.وقتى به كسى علاقه و محبت داريم، چه پدر و مادرمان باشد، چه برادر و خواهرمان، چه فرزندانمان، چه استادمان، چه شاگردمان، چه هر انسان ديگرى كه به دليل داشتن فضيلتى و برخوردارى از عملكردى شايسته و تحسين برانگيز، محبوب ما شده و در خانهى دلمان جاى گرفته است، اين دوست داشتن و ارادت و عشق را بر زبان آوريم و در دل نگه نداريم.
ابراز دوستى و اظهار علاقه، خود ما را هم مورد علاقه و محبت ديگران قرار مىدهد. معاشرت گرم و محبتآميز با ديگران، هنرى است شايسته كه بايد كوشيد اين ادب اجتماعى را فراگرفت و به كار بست.
پی نوشتها:
(1). نهجالبلاغه، فيض الاسلام، حكمت 11
(2). شرح نهجالبلاغه، ابنابىالحديد، ج 20، كلام 546
(3). ميزان الحكمه، ج 9، ص 50
(4). بحارالانوار، ج 44، ص 139
(5). ميزان الحكمه، ج 5، ص 310
(6). همان، ص 313
(7). همان، ج 1، ص 55
(8). نهجالبلاغه، نامهى 31
(9). در اين زمينه از جمله ر. ك: آيين مهرورزى، محمدرضا كاشفى
(10). بحارالانوار، ج 74، ص 165
(11). نهجالبلاغه، صبحى صالح، خطبهى 109
(12). مائده (5) آيهى 54
(13). سفينة البحار(چاپ اسوه)، ج 2، ص 17
(14). باب استحباب «اخبار الأخ فى الله يحبه له و ان القلب يهدى الى القلب».(بحارالانوار، طبع بيروت، ج 71، ص 181)
(15). همان، ص 181
(16). همان
(17). همان، ص 182
(18). همان
(19). وسائل الشيعه(چاپ آل البيت)، ج 20، ص 24
(20). همان، ج 21، ص 483
(21). ميزان الحكمه، ج 10، ص 699
(22). همان، ص 100
(23). تربيت كودك در جهان امروز، احمد بهشتى،(چاپ جديد)، ص 136
/خ