خانه » همه » مذهبی » اخلاق معاشرت (قسمت چهاردهم)

اخلاق معاشرت (قسمت چهاردهم)

اخلاق معاشرت (قسمت چهاردهم)

در برخوردهاى اجتماعى، يكى از عوامل محبت‏آفرين و تحكيم روابط، داشتن حالت و روحيه‏ى «سپاسگزارى» و «قدردانى» و «حق‏شناسى» نسبت به مردم است.
همواره سپاس و تشكر، در مقابل «نعمت» است. نعمت و احسان هم يا مستقيما از سوى خدا به ما مى‏رسد، يا بندگان خدا واسطه‏ى خيرند و نيكى بر دست آنها جارى مى‏شود و ما از نيكوكاريها و ياريها و مساعدتهاى مردم بهره‏مند مى‏شويم و «نعمت الهى» از اين طريق شامل ما مى‏گردد.

6eb3c2ae dcf9 44a1 8fab 4a4364183f4d - اخلاق معاشرت (قسمت چهاردهم)
mkk41 - اخلاق معاشرت (قسمت چهاردهم)
اخلاق معاشرت (قسمت چهاردهم)

23. تقدير و سپاس

در برخوردهاى اجتماعى، يكى از عوامل محبت‏آفرين و تحكيم روابط، داشتن حالت و روحيه‏ى «سپاسگزارى» و «قدردانى» و «حق‏شناسى» نسبت به مردم است.
همواره سپاس و تشكر، در مقابل «نعمت» است. نعمت و احسان هم يا مستقيما از سوى خدا به ما مى‏رسد، يا بندگان خدا واسطه‏ى خيرند و نيكى بر دست آنها جارى مى‏شود و ما از نيكوكاريها و ياريها و مساعدتهاى مردم بهره‏مند مى‏شويم و «نعمت الهى» از اين طريق شامل ما مى‏گردد.
تصور نشود كه «شكر خدا» با «سپاس از مردم» منافات دارد، بلكه گاهى شكر الهى در سايه‏ى تقدير و تشكر و حق‏شناسى از مردم تحقق مى‏پذيرد و خداوند به اين گونه سپاسگزاريها راضى است، بلكه به آن دستور مى‏دهد.
پس، بحث شكر، اختصاص به زبان ذاكر و قلب شاكر و سجده‏ى شكر در برابر نعمتهاى الهى و در پيشگاه خداوند متعال ندارد، بلكه جلوه‏اى از شكر هم در ارتباط با نعمتها و نيكيهايى است كه از مردم به ما مى‏رسد و نسبت به آنان هم بايد شاكر باشيم.

جلوه‏هاى نعمت

در «شكر»، گام اول شناختن «نعمت» است، و گام دوم شناخت «ولى نعمت». از اين دو شناخت، حالتى در قلب انسان نسبت به نعمت و دهنده‏ى نعمت پديد مى‏آيد كه او را نسبت به نعمت و صاحب آن، قدردان و ستايشگر و سپاسگزار مى‏سازد. براى اينكه بنده‏هاى شكورى باشيم، ابتدا بايد نعمتهاى خدا را كه از آن برخورداريم، چه نعمتهاى آشكار و روشن، چه نعمتهاى پنهان و ناشناخته بشناسيم، تا حق نعمتها را ادا كنيم.
در سپاسگزارى نسبت به مردم نيز توجه به نعمتهاى مادى و معنوى كه از ديگران به ما مى‏رسد، گام نخست پيدايش حالت سپاس نسبت به آنان است.
برخى از اين نمونه‏ها از اين قرار است:
پدر و مادرى كه در تربيت و رشد ما سهم عمده‏اى داشته‏اند،
معلمان و مربيانى كه در تعليم و تربيت ما كوشيده‏اند،
هدايتگرانى كه ما را با دين و خدا و قرآن و معارف اسلامى آشنا ساخته‏اند، آنان كه در «خوب شدن» ما سهمى داشته‏اند،
كسانى كه در موفقيت علمى، شغلى، ادارى، اقتصادى و رفاه و آسايش ما بهره‏اى داشته‏اند،
آنان كه امنيت اجتماعى ما را تأمين مى‏كنند،
آنان كه در گرفتاريها به كمكمان مى‏شتابند و در مشكلات، با ما همدردى مى‏كنند،
كارگران، كشاورزان، دامداران، باغبانان، توليدكنندگان، صنعتگران، مخترعان و… كه وسايل زندگى و رفاه انسانها را فراهم مى‏سازند،
دوستى كه با نظر مشورتى‏اش ما را در كارمان كمك مى‏كند،
همكلاسى كه در درسها به ما يارى مى‏رساند،
همسايه‏اى كه هنگام نياز، از مساعدت دريغ نمى‏كند،
رسانه‏هاى گروهى و مراكز اطلاع رسانى و چاپ و نشر، كه در ارتقاى سطح فكر و دانش و شناخت ما مى‏كوشند و… دهها و صدها شخص و گروه و صنف و نهاد و مركزى كه به نحوى از سوى آنها متنعم و برخوردار مى‏شويم.
قدردانى از زحمات و خدمات تلاشگران و خادمان، آنان را در كارشان با انگيزه‏تر و مصمم مى‏سازد و ناسپاسى از آنان، سست و مأيوس و دلسردشان مى‏سازد.
فرهنگ تقدير و تشكر و زبان سپاس و حق‏شناسى از نيكيها و نيكوكاران، از تعاليم اسلام و برنامه‏هاى دينى است و هر چه اين فرهنگ در بين مردم رواج يابد، كمكى به توسعه‏ى خيرات و افزايش و تداوم نيكوكارى و احسان در جامعه است.
در روايات اسلامى، هم به سپاس از مردم و خوبيهايشان سفارش شده و هم از ناسپاسى و قدرنشناسى نكوهش شده است و ناسپاسان به عنوان «رهزنان خير» قلمداد شده‏اند.

سپاس از مردم

در مقابل نيكيهايى كه از ديگران به ما مى‏رسد، سه حالت مى‏توانيم داشته باشيم:
1. مكافات و جبران(كه عالى‏ترين برخورد است)
2. شكر و سپاس، با زبان و قلم
3. ناسپاسى و قدرنشناسى(كه بدترين برخورد است).
از حضرت على عليه‏السلام روايت است كه فرمود: بر عهده‏ى كسى است كه به او انعام و احسانى شده، اينكه به خوبى و به نحو شايسته، بر نعمت دهنده نيكى كند و نعمت و احسان او را جبران نمايد. اگر از جبران عملى و «مكافات» ناتوان بود، با ستايشى شايسته و ثناى نيك برخورد كند، اگر از ستايش زبانى هم ناتوان بود، حداقل نعمت را بشناسد و به نعمت دهنده محبت داشته باشد. اگر اين را هم ندارد و نتواند، پس شايسته‏ى آن نعمت نيست! (1).
در روايتى هم از امام باقر عليه‏السلام روايت شده كه: هر كس، آن گونه كه به او نيكى شده، رفتار كند، مكافات و جبران كرده است و اگر ناتوان باشد، شاكر است و اگر شاكر باشد، بزرگوار است. (2).
از حضرت رضا عليه‏السلام روايت است:
«من لم يشكر المنعم من الخلوقين لم يشكر الله عزوجل»؛ (3).
هر كس مخلوقهاى نعمت دهنده را سپاس نگويد، خدا را سپاس نگفته است.
اين حقيقت، به تعبيرهاى گوناگون و به صور مكرر در روايات اسلامى آمده است.
از امام سجاد عليه‏السلام نقل شده است:
«اشكركم لله اشكركم للناس»؛ (4).
شكرگزارترين شما نسبت به خدا، كسى است كه نسبت به مردم سپاسگزارتر باشد.
و از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل شده كه فرمود: «من لا يشكر الناس لا يشكر الله»؛ (5).
كسى كه مردم را سپاس نگويد، شكر خدا را هم انجام نمى‏دهد.
و به فرموده‏ى امام كاظم عليه‏السلام: خداوند، بنده‏ى سپاسگزار را دوست مى‏دارد. در قيامت، خداوند به برخى از بندگانش خطاب مى‏كند: آيا نسبت به فلانى سپاس و تشكر كردى؟ مى‏گويد: پروردگارا! من تو را شكر كردم. خداوند مى‏فرمايد: اگر او را تشكر نكرده‏اى، پس مرا هم تشكر نكرده‏اى! (6).
امام سجاد عليه‏السلام در «رسالة الحقوق»، در مورد حق كسى كه بر شما نيكى كرده و وظيفه‏اى كه در برابر او داريد، چنين فرموده است:
«و اما حق ذى المعروف عليك فان تشكره و تذكر معروفه…»؛ (7).
حق كسى كه صاحب نيكى بر توست، اين است كه سپاسگزار او باشى و كار نيك او را ياد كنى و خالصانه بين خود و خدايت در حق او دعا كنى و گفتار نيك درباره‏ى او داشته باشى، اگر چنين كنى در نهان و آشكار او را سپاس گفته‏اى و اگر هم روزى قدرت بر جبران داشته باشى، نيكى او را جبران كنى.

تشكر از والدين

از ميان همه‏ى صاحب نعمتها، خداى متعال از خدمتى كه والدين، بخصوص مادر در حق فرزند انجام مى‏دهد و زحمتى كه مى‏كشد، ياد كرده و «شكر از والدين» را در كنار شكر خدا آورده است. در وصيتهاى حكيمانه‏ى حضرت حق به انسان، يكى هم همين نكته است. در قرآن كريم مى‏خوانيم، ضمن آنكه پروردگار، انسان را وصيت و سفارش نسبت به پدر و مادر كرده و ياد اينكه مادر، او را در مدت دو سال دوران باردارى و زايمان و شير دادن و جدا كردن از شير، با همه‏ى سختيها و ضعفها او را حمل كرده است، مى‏فرمايد:(… أن اشكر لى و لوالديك)؛ (8) نسبت به من و پدر و مادرت شاكر باش!
اين قدردانى خدا از زحمات مادر و توصيه‏ى حضرت او است كه انسان هم قدرشناس و شاكر مادر و پدر باشد. در همين مورد نيز، امام زين‏العابدين عليه‏السلام مى‏فرمايد:
«حق مادرت بر تو آن است كه بدانى او تو را در جايى حمل و نگهدارى كرده كه هيچ كس به نگهدارى ديگرى در آنجا اقدام نمى‏كند، او از ميوه‏ى دلش و شيره‏ى جانش به تو داده است، با همه‏ى اعضا و جوارحش تو را نگهدارى و حمايت كرده است و باكى از اين نداشته كه گرسنه بماند و تو را سير كند، تشنه باشد و تو را سيراب گرداند، عريان باشد ولى تو را پوشيده دارد، خود در برابر آفتاب بماند ولى سايه‏بان تو شود، به خاطر تو بى‏خوابى بكشد و تو را از گزند سرما و گرما نگه دارد تا تو از آن او باشى. و بايد بدانى كه تو هرگز قدرت و توان سپاس او را ندارى، مگر با يارى و توفيق خداوند.» (9).
آيا با اين همه حقى كه والدين، مخصوصا مادر بر گردن ما دارد، ما نعمت وجود مادر را قدر مى‏دانيم و از زحماتش تشكر مى‏كنيم و به يادمان مى‏ماند كه درباره‏ى ما چه رنجها كشيده و چه فداكاريها كرده است؟ آيا سپاس از مادر، تنها با يك كارت تبريك يا لوح تقدير يا قاب عكس يا جشن عادى، انجام شدنى است؟ و آيا فرمان الهى كه «سپاسگزار پدر و مادرتان باشيد»، از سوى ما انجام و امتثال مى‏شود؟ در سخنى از حضرت رضا عليه‏السلام آمده است كه طبق همين آيه، هر كس كه از والدين خود سپاسگزارى نكند، خدا را هم سپاس نگفته است. (10).

رهزنان خير

پيشتر اشاره شد كه ناسپاسى از مردم، موجب دلسردى و سلب انگيزه از آنان مى‏شود. البته وظيفه‏ى كسى كه احسان و نيكى به مردم مى‏كند، آن است كه به خاطر خدا خدمت كند و انتظار پاداش هم از خدا داشته باشد و قدرنشناسى مردم او را سرد نكند. در نهج‏البلاغه است كه: «لا يزهدنك فى المعروف من لا يشكره لك»؛ (11).
كسى كه سپاسگزار نيكيهاى تو نيست، تو را در انجام كار معروف و شايسته، بى‏رغبت نسازد. اين، يك سوى قضيه است، اما در سوى ديگر وظيفه‏ى مردمى قرار دارد كه از خدمات و احسانها برخوردار مى‏شوند. مردم اگر با سپاس و تقدير، اهليت و شايستگى خود را نشان ندهند، موجب سلب نعمت و موجب منصرف شدن نيكوكاران از عمل خير مى‏گردند. و اين نوعى «رهزنى» در كار خير است كه در روايات نيز آمده است.
از امام صادق عليه‏السلام روايت است:
«لعن الله قاطعى سبيل المعروف، و هو الرجل يصنع اليه المعروف فتكفره، فيمنع صاحبه من ان يصنع ذلك الى غيره»؛ (12).
خدا لعن كند رهزنان راه معروف و نيكى را، رهزن خير كسى است كه به او خوبى مى‏شود و او ناسپاسى و كفران مى‏كند، در نتيجه آن نيكوكار را مانع از آن مى‏شود كه به ديگرى نيكى كند.
وقتى ببينند نيكى‏هايشان مورد توجه و تقدير نيست و گاهى هم بدتر از بى‏توجهى مى‏شود، يعنى خوبى را با بدى مقابله مى‏كنند، مى‏گويد: بخشكد اين دست كه نمك ندارد. و آنگاه تصميم مى‏گيرد كه ديگر به كسى خوبى نكند، چون قدر نمى‏شناسند.
تباه شدن عمل صالح و ضايع شدن احسان و نيكى گاهى هم از همين رهگذر است. در حديثى حضرت امير عليه‏السلام پنج چيز را تباه شده و ضايع مى‏شمارد، از جمله بارش باران به شوره‏زار و افروختن چراغ در روز روشن و تقديم غذا به انسان سير و يكى هم نيكى كردن به كسى كه سپاسگزارى از آن نمى‏كند «و معروف تصطنعه الى من لا يشكره.» (13).

آثار و نتايج سپاس

در كنار آثار سوء و پيامدهاى منفى ناسپاسى، نتايج درخشان و ثمربخش قدرشناسى و سپاس قابل طرح است. همچنان كه گفته شد، تقدير و سپاس، هم ايجاد الفت و محبت و محبوبيت مى‏كند، هم فرهنگ نيكوكارى را ترويج مى‏كند، هم موجب رضايت الهى است. در توصيه‏هاى دينى هم سفارش به سپاس از صاحبان خير و نيكى شده است. هم به نيكوكاران توصيه شده كه بر شاكران، احسان و نيكى بيشترى كنند.
وقتى سپاس از نيكوكار، و نيكى بيشتر به سپاسگزار، در كنار هم و با هم مورد عمل قرار گيرد، جامعه رو به نيكوكارى و خدمات بيشتر و ايثارهاى بزرگتر مى‏رود.
به روايت امام صادق عليه‏السلام، در تورات چنين نوشته است:
«اشكر من انعم عليك، و انعم على من شكرك، فانه لا زوال للنعماء اذا شكرت و لا بقاء لها اذا كفرت و الشكر زيادة فى النعم و امان من الغير»؛ (14).
نسبت به كسى كه بر تو نعمتى داده، سپاسگزارى كن، و نسبت به كسى كه از تو سپاسگزارى كرده، احسان و انعام كن، چرا كه اگر نعمتها سپاس شود، زوال نمى‏پذيرد و اگر ناسپاسى شود، دوام نمى‏يابد. شكر و سپاس، موجب افزايش نعمتها و ايمنى از تغيير و دگرگونى است. داشتن زبان تقدير و تشكر، نرم كننده‏ى دلها، افزاينده‏ى عواطف و زداينده‏ى كدورتها و دشمنى‏هاست.
مهم، داشتن چنين تربيت و ترويج چنين فرهنگ در جامعه است. مقدارى حال و حوصله و مجال، و مقدارى هم هزينه و مخارج لازم دارد كه به صورت شفاهى، كتبى، تلفنى، با ارسال هديه، با ارتقاء رتبه، دادن جايزه و ابراز محبت و نشان دادن عنايت و توجه، قدردانى خود را از كارهاى خوب كه عمل مى‏شود و از خوبان و شايستگان جامعه، نشان دهيم.
امام على عليه‏السلام مى‏فرمايد:
سپاسگزارى تو از كسى كه از تو راضى است، رضايت و وفاى او را مى‏افزايد، و سپاسگزارى تو از كسى كه بر تو خشمگين است، موجب صلاح و تمايل و عاطفه از سوى او نسبت به تو مى‏گردد:
«شكرك للراضى عنك يزيده رضا و وفاء، شكرك للساخط عليك يوجب لك منه صلاحا و تعطفا.» (15).
مقوله‏ى «سپاس از مردم»، بى‏ارتباط با «فرهنگ تشويق» نيست كه در مباحث پيشين در آن مورد بحث شد.
چه خوب كه هميشه گله و انتقاد از بديها و نارساييها و عيوب نكنيم، بلكه چشم «نيك بين» هم داشته باشيم و از خوبيها و خوشرفتاريها و محاسن اخلاقى و عملهاى شايسته‏ى فرزندانمان، همسرانمان، دوستان و همكارانمان، خدمتگزاران جامعه، تلاشگران زحمت‏كش و فداكاران گمنام، به هر نحو و با هر زبانى كه مى‏توانيم، تقدير و تشكر كنيم، كه… سپاس از خوبى‏ها و خوبان، «تكثير خوبى‏ها» ست!

24. سازگارى

تلاش براى داشتن يك زندگى دور از تنش و پرخاش و مشكلات رفتارى، موجب آسايش روح و سلامت خانواده است.
همه‏ى افراد، در خصلتهاى اخلاقى و شيوه‏ى رفتار، يكسان نيستند. اين تفاوت در برخى موارد بروز مى‏كند و مايه‏ى اختلاف مى‏شود، اختلافى كه البته قابل اجتناب است، آن هم با شيوه‏ى «مدارا و سازگارى» در اخلاق و برخورد.
بعضيها با ديگران، چه در محيط خانه و محل كار، يا در محله و منطقه‏ى سكونت، با ديگران «ناسازگارند». ناسازگارى با ديگران نشانه‏ى نوعى غرور و خودخواهى و خود برترى‏بينى نسبت به مردم است و نتيجه‏ى آن هم تنها ماندن و انزواست.
از سوى ديگر، بى‏طاقتى در مقابل حالات و رفتار دشوار و ناهنجار ديگران نيز، ريشه در كم‏ظرفيتى دارد و به تشديد اين تعارض و ناسازگارى مى‏انجامد.
اگر در دستورهاى دينى ما به «حسن خلق»، تأكيد شده است، يكى از مصداقهاى بارز آن «مدارا» است. به قول حافظ:

آسايش دو گيتى تفسير اين دو حرف است
با دوستان مروت، با دشمنان مدارا

«مدارا» يك تكليف اخلاقى در اسلام است. از رسول خدا صلى الله عليه و آله روايت است:
«امرنى ربى بمداراة الناس كما امرنى بأداء الفرائض»؛ (16).
همان گونه كه پروردگارم مرا به انجام واجبات فرمان داده است، به مدارا با مردم دستور داده است.
در حديث ديگرى چنين آمده است كه جبرئيل، به محضر رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و از سوى خدا چنين پيام آورد كه: «اى محمد! پروردگارت سلام مى‏رساند و به تو مى‏گويد: با بندگان من مدارا كن.» (17).
نيز در حديث است از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله كه فرمود:
«مداراة الناس نصف الايمان و الرفق بهم نصف العيش»؛ (18).
نيمى از ايمان، مداراى با مردم است و نيمى از زندگى، رفق و ملاطفت با آنان است.
حتى خارج از قلمرو دين و آيين هم، آنان كه خواستار يك زندگى دلنشين و پسنديده باشند، در سايه‏ى همزيستى مسالمت‏آميز و رفق و نرمش با ديگران و رفتار شايسته، بهتر به اين خواسته مى‏رسند، تا در سايه‏ى خشونت و برخورد ناسازگارانه و بهانه جويانه و عيب گيرانه و خود پسندانه!
سعه‏ى صدر و ظرفيت براى تحمل ديگران، لازمه‏ى دست يافتن به يك زندگى خوب است. در مواردى كه اختلاف سليقه و ديدگاه، يا تفاوت در مشى و رفتار و روش وجود دارد، باز هم با وسعت نظر و «مدارا» مى‏توان مانع بروز مشكلات شد.

مدارا، يا تولى و تبرى

تعيين مرزهاى دقيق در مباحث اخلاقى و مسايل فرهنگى، مهم است. ما به همان اندازه كه به مدارا و حسن خلق و حلم و معاشرت شايسته مأموريم، به تولى و تبرى و مرزبندى مكتبى در دوستيها و دشمنيها و صف‏آرايى در برابر دشمن و مقاومت بر سر «مواضع» و بى‏تفاوت نبودن در مقابل بديها و بدان موظف هستيم. و اين دو مسأله از هم جداست و هر كدام جاى خاص خود را دارد.
درست است كه در مسايل اعتقادى نبايد كوتاه آمد و ارزشها را نبايد فروخت و با دشمنان فكرى و مرامى و سياسى نبايد كنار آمد، اما معاشرت با مردم موضوع ديگرى است. حتى در ارتباط با دشمن هم بحث «مدارا» تأكيد شده است، چرا كه گاهى سبب جذب آنان مى‏شود، بى‏آنكه از مبانى و اصول خويش، دست برداريم.
حضرت امير عليه‏السلام مى‏فرمايد: «خالطوا الناس مخالطة ان متم معها بكوا عليكم و ان عشتم حنوا اليكم»؛ (19).
با مردم آن گونه مخالطت و معاشرت داشته باشيد كه اگر مرديد، با رفتارى كه داشته‏ايد، بر شما گريه كنند و اگر زيستيد، بر شما دلسوزى و شفقت كنند.
اين همان مفهومى است كه در شعر «عرفى» آمده است:

 

چنان با نيك و بد خو كن، كه بعد از مردنت «عرفى»
مسلمانت به زمزم شويد و هندو بسوزاند

و اين، نه به معناى بى‏تفاوتى در مقابل حق و باطل و صلاح و فساد، يا زير پا نهادن ارزشهاى مكتبى و ناديده گرفتن اصول و مبانى است، بلكه «سلوك شايسته» و «حسن خلق» و اخلاق نيك و جاذبه‏ى رفتارى است، كه حتى بيگانه را هم جذب مى‏كند.
از امام صادق عليه‏السلام در تفسير آيه‏ى(و قولوا للناس حسنا) (با مردم نيكو سخن بگوييد) نقل شده كه فرمود: «يعنى با همه‏ى مردم، چه مؤمن چه مخالف (خودى و بيگانه). اما رفتار با مؤمنان، همراه با چهره‏ى گشاده باشد و اما با مخالفان، گفتارى مداراتى باشد، تا آنان را هم به ايمان(و خط فكرى) خويش جذب كنيد، چرا كه خيلى با كمترين از اينها مى‏توان شر آنان را از خود و از برادران ايمانى باز داشت.» (20).

مدارا با دشمن

مدارا، سلاح پيامبران در جامعه پر از دشمن و مخالف بود و بدين وسيله، هم مخالفان را جذب مى‏كردند، هم با اين شيوه، به پيروان باايمان، در مقابل دشمنيها و كينه‏توزيهاى عنودان و دشمنان سرسخت، مصونيت مى‏بخشيدند.
امام سجاد از حضرت رسول صلى الله عليه و آله روايت كرده كه فرمود: خداى متعال، از اين رو پيامبران را بر مردم ديگر برترى و فضيلت بخشيد، كه با دشمنان دين خدا بيشترين مدارا را مى‏كردند و به خاطر خدا و حفظ جان پيروان خويش، بهترين «تقيه» را به كار مى‏بستند. (21).
روشن است كه اين در دوران خاصى بوده كه پيامبران(و حتى رسول اكرم) از نظر نيرو و نفرات و شرايط، دوران سخت و عسرت و كمى ياران را مى‏گذراندند. آنگاه كه فداكاران راه خدا افزون شدند، دشمنيهاى كفار و منافقان را با شدت عمل جواب دادند و به فرمان «جهاد» و «برخورد قاطع» عمل كردند، نه سازشكارانه و مداهنه جويانه، كه البته آن هم به اقتضاى شرايط و موقعيت بود.
در برخوردهاى اجتماعى با مردم كه قلمروى جدا از برخورد با دشمنان داخلى و خارجى دارد مدارا و نشان دادن ملاطفت و روحيه‏ى سازگارى، كار انسان را هم بيشتر پيش مى‏برد و دلها را هم بيشتر جلب و جذب مى‏كند. بويژه در مواجهه با كسانى كه به هر حال، مثل استخوان لاى زخم و مانند يك جراحت‏اند كه ناچار بايد به نحوى آنان را تحمل كرد. به اين تحمل از روى ناچارى امام على عليه‏السلام اشاره فرموده و آن را نوعى حكمت به شمار آورده است. مى‏فرمايد:
«ليس الحكيم من لم يدار من لا يجد بدا من مداراته»؛ (22).
كسى كه مدارا نكند، با شخصى كه چاره و گريزى از مدارا كردن با او ندارد، حكيم و فرزانه نيست.
راستى!… با يك جراحت و زخم، چه مى‏توان كرد، جز ساختن و مدارا و تحمل، تا خوب شود؟ گاهى بعضيها مثل همان زخمند بايد با آنان ساخت و جز نشان دادن صبورى و سازگارى هيچ راهى نيست.
حكمت بودن «مدارا با مردم» را در سخن ديگرى، حضرت على عليه‏السلام چنين بيان فرموده است:
«رأس الحكمة مداراة الناس.» (23).
نشان دادن سازگارى و خوشرفتارى، حتى كينه‏ها را هم مى‏زدايد و به جاى آن دوستى و علاقه مى‏آورد. باز هم از حضرت امير عليه‏السلام بشنويم كه مى‏فرمايد:
«دار الناس تستمتع باخائهم و القهم بالبشر تمت اضغانهم»؛ (24).
با مردم مدارا كن، تا از برادرى آنان بهره‏مند شوى و با آنان با روى گشاده ملاقات كن، تا كينه‏هايشان بميرد.

تحمل ناسازگارى

در يك زندگى جمعى، آيا چاره‏اى جز حسن سلوك و مدارا وجود دارد؟
«گذشت»، يكى ديگر از جلوه‏هاى «مدارا» است. اگر بنا باشد در مقابل هر مسأله انسان حساسيت و سرسختى نشان دهد و هر حرف را به دل بگيرد و از هيچ چيز نگذرد، پديد آمدن ناهنجارى در زندگى جمعى، حتمى است.
تحمل كردن ناسازگارى ديگران، پديد آورنده‏ى سازگارى است. اگر بدى را با بدى و تندى را با تندى جواب دهيم، مشكلات بالا مى‏گيرد. گاهى بايد چشم را بست و بعضى رفتارهاى آزار دهنده و ناراحت كننده‏ى ديگران را ناديده گرفت، يا درگذشت و بخشود، تا ريشه‏ى بحران در روابط بخشكد.
در تفسير آيه‏ى(يدرءون بالحسنة السيئة) (بدى را با نيكى رفع مى‏كنند) آمده است كه به وسيله‏ى حلم، جهل و نابخردى جاهل را دفع مى‏كنند و به وسيله‏ى مدارا با مردم، اذيت و آزار آنان را از خودشان دور مى‏سازند. (25).
بالاتر از اين چشم‏پوشى، آن است كه بدرفتاريهاى ديگران را با خوشرفتارى مقابله كنيم، نه مقابله به مثل، بلكه مقابله به بهتر و برتر. اين اوج كرامت نفس و اخلاق والا و پيامبرانه است كه مى‏سزد در امت پيامبر صلى الله عليه و آله تجلى يابد.
در اخلاق خانواده، بروز اين نمونه مكارم اخلاقى به آن است كه هر يك از زن يا شوهر، ضعفها و بداخلاقيهايى در طرف مقابل ديد، تصميم بر مقابله به مثل و شاخ به شاخ شدن نگيرد، بلكه بنا را بر سازگارى و تحمل بگذارد، آن هم به حساب خدا و براى رضاى او تحمل كند، تا به دو نتيجه‏ى خوب برسد: يكى بهبود وضعيت داخلى خانه، ديگرى رسيدن به اجر و پاداش الهى.
امام صادق عليه‏السلام فرمود:
«ثلاث من مكارم الدنيا و الاخرة: تعفو عمن ظلمك و تصل من قطعك و تحلم اذا جهل عليك»؛ (26).
سه خصلت، از بزرگواريهاى دنيا و آخرت است: يكى آنكه از كسى كه بر تو ستم كرده، درگذرى، ديگر: با كسى كه از تو بريده است، پيوند برقرار كن. سوم: اگر با تو به جهالت رفتار شد، حلم و خويشتن‏دارى نشان دهى.
حلم و بردبارى در برابر جهالت، عفو و گذشت در مقابل ستم و جفا، صله‏ى رحم با خويشاوندانى كه قطع رابطه كرده‏اند، ادب و متانت و احترام در مقابل آنكه بى‏ادبى كرده است، خوبى و احسان در برابر بديها و بدرفتاريهاى ديگران، همه و همه از نشانه‏هاى «سازگارى» و كرامت نفس و روح بلند است.
در مسايل تربيتى نيز، تحمل فرزندان «دشوار» و ساختن با ناهنجاريهاى رفتارى آنان و به هنجار آوردن آن، هم دشوار است، هم گامى مهم در ساختن انسانهاى بالنده و مستعد. از اين رو، معلم و مربى، همچنين پدر و مادر براى تربيت شايسته‏ى فرزندان، نيازمند «سازگارى» اند، نيز تحمل در برابر ناسازگاريهاى شاگردان و فرزندان. (27).

پی نوشتها:

(1). بحارالانوار، ج 68، ص 50
(2). همان
(3). ميزان الحكمه، ج 5، ص 153
(4). همان، ص 148
(5). نهج الفصاحه، حديث 1202
(6). اصول كافى، ج 2، ص 99
(7). مكارم الاخلاق، ص 422
(8). لقمان (31) آيه‏ى 14
(9). مكارم الاخلاق، ص 421
(10). ميزان الحكمه، ج 5، ص 154، حديث 9639.(من لم يشكر والديه لم يشكر الله)
(11). نهج‏البلاغه، فيض الاسلام، حكمت 195
(12). وسائل الشيعه، ج 11، ص 539
(13). بحارالانوار، ج 68، ص 47
(14). همان، ص 55
(15). غررالحكم،(به نقل از ميزان الحكمه، ج 5، ص 152)
(16). وسائل الشيعه، ج 8، ص 540
(17). همان
(18). ميزان الحكمه، ج 3، ص 239
(19). نهج‏البلاغه، صبحى صالح، حكمت 10
(20). بحارالانوار، ج 72، ص 401
(21). همان
(22). ميزان الحكمه، ج 3، ص 239
(23). غررالحكم، ج 4، ص 52
(24). همان، ص 16
(25). بحارالانوار، ج 72، ص 423
(26). همان، ج 71، ص 400
(27). در زمينه‏ى شناخت عوامل تحكيم خانواده و بهبود روابط زوجين و مراعات حقوق خانوادگى به كتاب الفباى زندگى از نويسنده مراجعه شود.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد