خانه » همه » مذهبی » اخلاق و عرفان اسلامی و شیعی چند مکتب دارد؟ مکتب عرفانی ملا حسینقلی همدانی دارای چه ویژگی‌هایی است؟

اخلاق و عرفان اسلامی و شیعی چند مکتب دارد؟ مکتب عرفانی ملا حسینقلی همدانی دارای چه ویژگی‌هایی است؟

گرچه شاید نتوان مرزبندی دقیقی بین انواع مکاتب مشهور عرفانی و اخلاقی ارائه داد، اما با توجه به برخی نکات می‌توان دریافت که کدام یک از عارفان، بر کدام یک از ویژگی‌ها تأکید بیشتری داشته‌اند:
1. عرفان اسلامی یا اخلاق اسلامی، به دو بخش نظری و عملی تقسیم می‌شود. عرفان نظری، در واقع نتیجه عرفان عملی است.[1]
2. گاهی مقصود از عرفان عملی، دانشی است که به چنین عرفانی می‌پردازد و آن عبارت از مجموعه دستورها و قواعدی می‌باشد که معطوف به اعمال و احوال قلبی(ریاضت‌‌ها) است که پیروی از آنها به حصول کمال نهایی(توحید یا مقام فنا و مشاهده‌ی حق) می‌انجامد. اما حقیقت عرفان عملی؛ همان نفس عمل کردن است و مسیر عملی سیر و سلوکی است که عارف به سوی حق می‌پیماید.[2]
3. چند مطلب به عنوان عناصر عرفان عملی مطرح است:
الف) ریاضت و تهذیب نفس: ریاضت و تهذیب نفس، عنصر محوری در علم اخلاق و عرفان عملی است. عالمان اخلاق و عرفان بر این باورند که سالک در اثر ریاضت‌هایی که به جان می‌خرد، به تدریج عشق سوزانی در قلب وی به حق تعالی ایجاد می‌شود و این عشق در شدیدترین مرحله به فنای عارف و وصال او با حق تعالی می‌انجامد. البته در موارد نادری نیز برخی از انسان‌ها به دلیل آمادگی خاص معنوی از همان آغاز قلبشان ظرفیت محبت الهی را می‌یابد. این گروه که نیاز به پیمودن منازل سیر و سلوک ندارند «مجذوب سالک» خوانده می‌شوند، و در مقابل آنهایی که باید از راه سیر و سلوک به مقصد برسند «سالک مجذوب» نامیده می‌شوند.[3]
ب) عشق: پس از عنصر «ریاضت»، عنصر «عشق» نیز اهمیت بسیاری در مباحث عرفان عملی دارد. به منظور دست‌یابی به این عشق، صد منزل یا هزار منزل باید پیموده شود. مکاشفه‌‌های عارفان معمولاً، مکاشفه‌‌های عشقی است؛ یعنی همراه با احساسات شدید حب الهی رخ می‌دهد. عارف با شعله‌‌ور شدن عشق به خداوند در درون جانش می‌تواند به مکاشفه‌‌های قلبی دست یابد و به اسرار هستی نفوذ کند؛ از همین‌رو، عشق را به اسطرلاب که ابزاری برای کشف اسرار آسمان بود، تشبیه کرده‌‌اند؛[4] یعنی همان‌گونه که اسطرلاب اسرار آسمان را برای انسان می‌گشاید، عشق نیز از اسرار آسمان معنا رمزگشایی می‌کند.[5]
به نظر می‌رسد ریاضت و عشق دو عنصر اصلی در اخلاق و عرفان و وجه مشترک میان تمام نحله‌‌ها و فرقه‌‌های عرفانی است. اما اختلاف عالمان اخلاق و عرفان گاهی در برخی مقدمات این دو بوده؛ مثلاً برخی از علما بر «معرفت نفس» به عنوان پایه اصلی ریاضت و به اصطلاح پیش‌نیاز سیر و سلوک نام می‌برند که بدون آن ورود در سیر و سلوک نمی‌تواند مفید و مثمر ثمر باشد؛ چنان‌‌که طریقه و روش آخوند ملّا حسینقلی همدانی[6] در سیر و سلوک توجه به نفس و تحصیل معرفت نفس بوده است؛ و شاگردان وی همه طریق معرفت نفس را می‌پیموده‌اند؛ روش  آقای قاضی نیز طبق رویه آخوند ملّا حسینقلی، همان طریق معرفت نفس بوده است. این روش بر گرفته از روایاتی است که بیان می‌کند معرفت و شناخت نفس ملازم و موجب معرفت رب است.[7]
بر اساس این روش، توجه به نفس موجب انصراف انسان از عالم کثرات و حرکت به سوی وحدت است و سبب می‌شود انسان به فقر ذاتی خود پی ببرد، و وقتی فقر ذاتی خود را درک کرد موجب می‌شود که غنی بالذات یعنی خداوند متعال را ادراک کند. از سوی دیگر، معرفت نفس، سبب سعه و گنجایش نفس می‌گردد؛ زیرا سالک پس از تدبّر، نفس خود را بدون ماده و صورت مشاهده می‌نماید و از هر موجود زمانی و مکانی برتر می‌یابد. و چون هر محدودی به اندازه‌ی خود، به نامحدود علم پیدا می‌کند و مانند دریچه‌‌ای‌ که نور به آن می‌تابد، به اندازه‌ی خود نور می‌گیرد، کسی‌ که طالب معرفت خداوند است، باید به نهایت سعه و گنجایش نفس برسد تا بالاترین درجه‌ی معرفت را بیابد.
نکته دیگری که در مورد مکتب اخلاقی حسینقلی همدانی باید متذکر شویم؛ این است که در این مکتب، «قرآن و سنّت» راه ورود به معنویات و پلکان عروج به کمالات است. در اندیشه‌های عرفانی او قرآن راهنمای صراط مستقیم است و امامان صراط عینی قرآن‌اند. وی ریاضت را از غیر راه شرع، جهالت و گمراهی می‌شمارد.[8]
نکته‌ی قابل توجه این است که معرفت نفس و توجه به آن به معنای عام، در تمام طرق معنوی و عرفانی وجود دارد، ولی امر به توجه نفس و تشویق به رسیدن به معرفت حقیقتی از طریق معرفت نفس، در بسیاری از مکاتب وجود ندارد. چنان‌‌که از مکتب منسوب به سید بحرالعلوم چنین برمی‌‌آید که معرفت نفس را شاه‌راه و اساس سلوک تلقی نکرده و اهتمامشان به آن ضعیف است.[9]

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد