“اخلاق پروتستانى” در صد سالگى
“اخلاق پروتستانى” در صد سالگى
اشاره
در سال 1803 – يعنى بيست سال پس از مرگ كارل ماركس – نخستين مقاله دوقسمتى ماكس وِبِر(Max Weber) به نام اخلاق پروتستانى و روح سرمايه دارى، در آرشيو علوم اجتماعى منتشر شد. دومين قسمت اين مقاله در سال 1804، يعنى درست صد سال قبل به چاپ رسيد. اين نوشته سيرى برخلاف مسير فكرى ماركس را مى پيمود و مى كوشيد نشان دهد كه نگرش ماترياليستى درباره رشد سرمايه دارى و روبنا بودن روابط حقوقى ، هنر و دين، بسيار ساده لوحانه است. وبر در اين نوشته كوشيد نشان دهد كه مى توان الگوى معقولى ارائه كرد و طى آن نشان داد كه يكى از عوامل معنوىِ مؤثر و تعيين كننده شكل گيرى و رشد سرمايه دارى جديد، نگرش اخلاقى آيين پروتستان، به ويژه شاخه كالونىِ آن، به مسئله كار، است. اين نظريه از آن زمان تا كنون محل نقض و ابرام بسيار واقع شده و محققان را به جبهه بندى هاى گوناگون واداشته است. اينك پس از صد سال همچنان بحث در باره ديدگاه وبر ادامه دارد و همين نكته نشان دهنده اصالت و عمق كار اوست، كارى كه كتابش را همچنان خواندنى و سرشار از نكات آموزنده مى سازد. نوشته حاضر كوششى در جهت بازخوانى انتقادىِ اين كتاب و بازگويى منابع فكرىِ نويسنده آن است.
درآمد
ماكس وبر از جهات متعددى شبيه كارل ماركس (1883-1818) است. همچون او پرورش يافته سنت فلسفى آلمان بود. مانند او تنوع مطالعاتى داشت و به سنت تاريخى آلمانى تعلق خاطر نشان مى داد. اما آن چه وى را در مقابل ماركس مى نشاند، علاوه بر موضع محافظه كارانه اش در عرصه سياست، دو چيز بود: يكى مطالعه جدى در عرصه دين، و ديگرى مخالفت با نگاه تك علّيتى به مسائل اجتماعى و نگرش انحصارى به نقش عوامل مادى در مسائل معنوى. گستره و عمق مطالعات وبر، دقت نظر و نگاه آكادميك او به نقش دين در جامعه، او را به يكى از بنيانگذاران جامعه شناسى دين بدل ساخته است، به گونه اى كه بى توجه به مطالعه كلاسيك او در عرصه اخلاق پروتستانى و روحيه سرمايه دارى، نمى توان نگاهى جامع به نقش اجتماعى و اقتصادى دين داشت. كافى است بدانيم كه كتاب معروف او ، يعنى اخلاق پروتستانى و روح سرمايه دارى كه حدود صد سال از نشر آن مى گذرد، همچنان محور مجادلات مختلف است و اظهار نظر درباره آن فيصله نيافته است.[1] اين اثر در حقيقت، پاشنه آشيل انديشه ماركس را درباره پيوند زيربنا و روبنا نشانه رفته و با مطالعه اى تاريخى نشان داده است، كه درست برخلاف پندار ماركس در جايى مى توان نشان داد كه اين آموزه هاى دينى است كه شرائط اجتماعى و اقتصادى جامعه را تعيين مى كند و حتى مى تواند در پديدآمدن نظام جديد تأثيرى قاطع داشته باشد. البته نبايد پنداشت كه وبر ماترياليسم تاريخى را يكسره منكر است و هواخواه ايده آليسم است و يا معتقد است كه ماركس يكسره بر خطاست ، نه، چنين نيست، بلكه وى تنها مى كوشد تا نشان دهد كه در اين عرصه ها بايد از ساده سازى مسئله و نگرش تك عليتى پرهيز كرد و به دامن تعميم هاى نادرست پناه نبرد.
زندگى و آثار
ماكس وبر در 21 آوريل 1864، در ارفورت ـ واقع در منطقه وسفالى ـ در ميان خانواده اى با فرهنگ زاده شد. پدرش حقوقدان و سياستمدار بود و به خانواده اى از صاحبان صنايع نساجى وستفالى تعلق داشت. وى در خانواده اى با گرايش هاى دست راستى پرورش يافت. مادرش “هلن فالنشتاين- وبر” زنى فرهيخته و داراى علائق شديد دينى بود و تا پايان عمر خويش در سال 1919 با فرزند خود ماكس مناسباتى بسيار دوستانه و مباحثاتى عالمانه داشت. خانه پدرش محل رفت و آمد روشنفكران ، متفكران و سياستمداران آلمانى بود و ماكس از همان كودكى شاهد گفتوگوهاى كسانى چون ديلتاى، مومسن، زيبل، ترايچكه و كاپ بود و با نظراتشان آشنا مى شد. ماكس در سال 1882، تحصيلات عالى خود را در دانشگاه هيدلبرگ شروع كرد. وى كه در دانشكده حقوق ثبت نام كرده بود، به تحصيل تاريخ، اقتصاد، فلسفه و الاهيات هم پرداخت و حتى در مسائل كلامى معاصر خود مى توانست به عنوان خبره اظهار نظر كند. در ميانه دوران تحصيل خود به خدمت نظام رفت و به عنوان افسر خدمت كرد. هر چند وى اين دوره را با موفقيت از سر گذراند، از شيوه خشن و اطاعت كوركورانه حاكم بر ارتش و از اين كه امكان انديشيدن در چنين فضايى فراهم نبود چنان ناراحت بود كه در ياداشت هاى خود درباره اين تجربه نوشت: «ظاهراً كسى مناسب ارتقا به درجه افسرى است كه از امكان استفاده از مغزش در طول دوره آموزش نظامى محروم باشد».[3] در سال 1894 وى با ماريان شنيتگر ازداوج كرد. بعدها ماريان زندگى نامه وبر را نوشت كه از مهمترين آثار براى فهم زندگى وبر به شمار مى رود.[5] در سال 1894، وى استاد اقتصاد سياسىِ دانشگاه فرايبورگ شد و در سال 1896 به استادى دانشگاه هيدلبرگ رسيد.[7] در سال 1903 وى سفرى به آمريكا كرد و در آنجا بود كه متوجه نقش بوروكراسى در مديريت آمريكايى شد و بر آن شد تا به اين مسئله نگاهى عميقتر داشته باشد. در همان سال نخستين قسمت “اخلاق پروتستانى و روحيه سرمايه دارى” را در آرشيو علوم اجتماعى به چاپ رساند. قسمت دوم اين نوشته در سال بعد به چاپ رسيد.[13] وبر در آغاز جزو دست راستى ها بود، اما بعدها به جمهورى خواهى روى آورد و هرچند قلباً به سوسياليسم علاقه داشت و براى سوسياليست هاى معاصر خود احترامى قائل بود و براى جوانان سوسياليست پناهگاهى به شمار مى رفت، نتوانست يا نخواست به اين آرمان گردن نهد. به گفته همسرش، وبر در اين باره چنين استدلال مى كرد: «انسان تنها در صورتى مى تواند يك سوسياليست يا مسيحى واقعى و صميمى باشد كه آماده باشد همچون بى چيزان زندگى كند، و اين تنها در صورتى ميسر است كه حاضر باشد از زندگى فرهنگى اى كه از دسترنج آنان مهيا مى شود چشم بپوشد. اين كار براى وبر، به خاطر بيمارى اش، ميسر نبود. درآمدِ استادى او به رانت سرمايه بستگى داشت; به علاوه او شخصاً “فردگرا” بود.[14]
مفاهيم عمده وِبِرى
وبر از معدود متفكرانى است كه هم گستره مطالعاتى وسيعى داشت و هم در حوزه هاى گوناگونى صاحب نظر بود. وى در حوزه هاى حقوق، تاريخ اقتصادى، متدولوژى علوم انسانى، جامعه شناسى و جامعه شناسى دين، سرمايه دارى و ابزار تحقق آن، شهرنشينى، تاريخ حقوقى، اقتصاد، موسيقى و مذاهب جهانى به پژوهش پرداخت و تقريباً هيچ رشته اى را دست نخورده باقى نگذاشت. وى در برخى از اين حوزه ها آثارى ماندگار به جاى نهاد. مهم ترين مفاهيمى كه وبر به كار گرفت و آنها را به ميراث گذاشت، عبارتند از عقلانيت، بوروكراسى، كاريزما، و اخلاق پروتستانى.[15] در آثار وبر عقلانيت جايگاه خاصى دارد. عقلانيت از نظر وبر فرايندى است كه عرفى شدن همه ارزش ها را به دنبال دارد و گرچه در آغاز ابزارى در دست انسان براى تحولات اجتماعى او است، در نهايت بر انسان مدرن چيره مى شود و او را اسير خود مى سازد. بوروكراسى در ديدگاه وبر معنايى مثبت دارد و محصول تأملات او در سفر به آمريكا است. تنها از طريق بوروكراسى، امكان پديدآمدن سازمان اقتصادى نيرومندى هست كه مبتنى بر روابط شخصى نيست. اما اين بوروكراسى دست آخر به قفس آهنينى تبديل مى شود كه انسان را در خود نگه مى دارد. كاريزما (يا فرهمندى) ويژگى برخى از رهبران است كه به كمك آن و تنها به اتكاى اقتدار و مشروعيتِ شخصى خود مى توانند بر توده ها حكومت كنند. كاريزما در برابر اقتدار مبتنى بر مشروعيت قانونى قرار مى گيرد. از نظر وبر رهبر داراى اقتدارى كاريزماتيك مى تواند توده ها را صرفاً به دليل داشتن صفات برجسته خود و آن حالتى كه همگان را مجذوب يا مرعوب مى خود مى سازد، بسيج كند و آنان را به دنبال خود بكشاند. اين كاريزما ممكن است واقعاً در شخص وجود داشته باشد، يا ادعا شود كه وجود دارد. آخرين موضوعى كه وبر به آن پرداخت نسبت اخلاق دينى و اقتصاد بود. وى اين طرح كلان را با ارائه مقاله دو قسمتىِ “اخلاق پروتستانى و روحيه سرمايه دارى” آغازيد و آن را بعدها در بحث اخلاق اقتصادى اديان جهانى دنبال كرد.
اخلاق پروتستانى و روحيه سرمايه دارى
زمينه ها
نگاهى به بسترى كه اخلاق پروتستانى در آن شكل گرفت نشان مى دهد كه اين اثر چقدر با شرائط زمانه اش همخوان بود و چگونه مى كوشيد به پرسشى اساسى در عرصه جامعه شناسى، اقتصاد، علوم اجتماعى و تاريخ پاسخ دهد. دغدغه بسيارى از معاصران وبر بررسى نحوه شكل گيرى و ماهيت سرمايه دارى جديد بود. آنان شاهد پديدارى بودند كه از نيمه قرن شانزدهم در پاره اى از كشورهاى اروپايى مانند انگليس و آلمان هويدا شده بود كه نام سرمايه دارى بر خود داشت. بى گمان مال دوستى و زراندوزى ريشه در اعماق تاريخ دارد، لذا نمى توان به سادگى ريشه سرمايه دارى را در عطش ثروت جست و بايد منبع يا منابع ديگرى براى آن يافت، به گفته خود وبر: «تكاپوى ثروت، جستوجوى منفعت، جستوجو به دنبال پول آن هم حداكثر ممكن پول فى نفسه هيچ ربطى به سرمايه دارى ندارد. چنين عطشى براى ثروت ممكن است در ميان پيشخدمتان، پزشكان، درشكه چيان، هنرمندان، روسپيان، كارمندان فاسد، سربازان، دزدان، جنگجويان صليبى، قماربازان و گدايان نيز يافت شود.»[20] كارل ماركس نيز رشد سرمايه دارى نوين را محصول تكامل ابزار توليد و تغيير شيوه توليدى و به تبع آن مناسبات توليدى دانسته بود. در چنين فضايى بود كه اخلاق پروتستانى شكل گرفت.
وبر در اين اثر، نخست تكليف خود را با نگرش ماركسيستى به اين قضيه روشن مى سازد و ادعا مى كند كه پيدايش سرمايه دارى با «تصور ساده لوحانه ماترياليسم تاريخى كه “ايده ها” را “بازتاب” يا روبناى اوضاع اقتصادى تلقى مى كند» قابل تبيين نيست.[23]
وبر اين فرض را پيش مى كشد كه ميان اخلاقيات پروتستانى و پيدايش سرمايه دارى نوين رابطه اى استوار و مستقيم وجود دارد و سپس براى اثبات اين فرض تحليل مفصلى را ارائه مى كند. وبر نخست مقصود خود را از سرمايه دارى روشن مى سازد. سرمايه دارى برخلاف تعاريف رايج صرفاً به معناى ثروت اندوزى و حرص بى پايان براى كسب منفعت نيست، بلكه بر عكس، تلاشى است براى “رام كردن اين غريزه غير عقلانى و يا حداقل تعديل آن”. از اين منظر، سرمايه دارى: «مساوى است با جست وجوى منفعت از طريق فعاليتى مستمر، عقلانى و سرمايه دارانه در پى منفعتى همواره تجديدشونده; در پى “سودآورى”»[24] در نظام سرمايه دارى كسب ثروت از راه هاى – حداقل از نظر صورى- مسالمت آميز و در چهارچوب قوانين موضوعه خاصى حاصل مى شود، از اين رو اين نظام از نظام هاى كسب ثروت از طريق غارت و چپاول متمايز مى گردد.
چنين نظامى صرفاً بر اثر آزمندى به زر و سيم و فزون خواهى مادى شكل نمى گيرد، زيرا «عطش طلا به قدمت تاريخ شناخته شده بشرى است.»[26] بنابراين براى آن كه داراى نظام سرمايه دارى باشيم، مقدم بر آن بايد روحيه آن پديد آمده باشد. اما اين روحيه چيست؟
وبر با نقل قطعاتى از بنيامين فرانكلين، نويسنده و سياستمدار آمريكايى، مى كوشد اين روحيه را نشان دهد. فرانكلين در كتاب هاى اشاراتى ضرورى به كسانى كه مى خواهند ثروتمند شوند(1736) و اندرز به يك تاجر جوان(1748) توصيه هايى دارد كه به خوبى روحيه اى را كه در پديدآمدن سرمايه دارى نقش تعيين كننده اى داشته نشان مى دهد. برخى از توصيه هاى او از اين قرارند: «به خاطر داشته باش كه وقت طلاست. كسى كه مى تواند با كار روزانه ده شلينگ به دست آورد، ليكن نيمى از روز را به تفريح يا به بطالت مى گذراند، اگرچه حتى در اوقات تفنن و فراغت شش پنس خرج كند، نبايد فقط همين مبلغ را هزينه بپندارد، بلكه در حقيقت پنج شلينگ ديگر را هم خرج كرده يا در واقع به دور انداخته است… به خاطر داشته باش كه پول از طبيعت مولد و زاينده اى برخوردار است. پول، پول توليد مى كند و پول توليدشده به نوبه خود پول بيشترى توليد مى كند و الى آخر…اين ضرب المثل را به خاطر داشته باش كه آدم خوش حساب شريك مال مردم است… مبادا آن چه را كه دارى مايملك خود بدانى و متناسب با آن زندگى كنى…اگر به تدبير و امانت مشهور باشى مى توانى از شش پوند، سود صد پوند را به دست آورى… آن كس كه به اندازه ارزش پنج شلينگ از وقتش را تلف كند، پنج شلينگ را از دست داده و مثل اين است كه پنج شلينگ را به دريا انداخته باشد.»[27]
جملات فوق ارزش كار، تلاش، خوددارى از تنعم مادى و صرفه جويى و امانت دارى و جلب اعتماد ديگران را كه اساس روحيه سرمايه دارى را شكل مى دهند، توصيه مى كند. هنگامى كه همه باور داشته باشند، كه وقت طلاست، پول، پول توليد مى كند و همواره بايد مراقب بود كه اعتماد ديگران از ما سلب نشود، روحيه اى پديد مى آيد كه در دراز مدت – در كنار ديگر عوامل مادى – سرمايه دارى را پديد مى آورد.
گمان نرود كه اين توصيه ها را آدم هاى بى اخلاق، نزول خوار و زالوصفت به كار بستند و سرمايه دارى مدرن را ايجاد كردند. در حقيقت اين نظام محصول تلاش مؤمنانى است كه رياضت كشى اين جهانى را دنبال مى كردند و با كوشش هاى شبانه روزى خود موجب پديدآمدن سرمايه دارى شدند. وبر از ما مى خواهد تا هنگام تحليل ريشه سرمايه دارى، خودمان را از مشاهدات و كليشه هاى رايج در باره سرمايه داران معاصر فارغ سازيم. سرمايه داران امروز به هيچ روى نمونه هاى خوبى براى نشان دادن سرمايه داران اوليه نيستند. تنعم مادى و زندگى لوكس آنان و يا زير پانهادن اصول اخلاقى هيچ نسبتى با سرمايه داران اوليه ندارد. از نظر وبر كسانى كه سرمايه دارى را بنا نهادند، به شدت دلبسته اصول دينى و پايبند مبانى ايمانى خود بودند و سخنان فرانكلين در حقيقت پژواك توصيه هاى اخلاقى لوتِر و كالوَن است.
گرچه در آيين كاتوليك كار و تلاش را ارجمند مى دانستند و همواره بر ارزش كار و نان خوردن از طريق كد يمين تأكيد مى كردند، همه در حد نياز و رفع ضرورت بوده است. كار تا جايى لازم است كه شكم انسان را سير كند و به او فرصت به جا آوردن تكاليف دينى را بدهد. لذا فراتررفتن از اين حد نه تنها اخلاقى نيست كه موجب محروم شدن از رحمت الاهى است: «جستوجوى منفعت مادى بيش از حد نياز شخصى بايد علامت بى بهره ماندن از رحمت الاهى تلقى گردد.»[28] اين ديدگاه سنتى آيين كاتوليك بود. اما براى نخستين بار كار در آيين پروتستان ارزش بالاترى يافت. مفهوم Beruf آلمانى يا calling انگليسى تنها گوياى فعاليت مادى يا كار نبود، بلكه فراتر از آن، معنايى دينى و بارى اخلاقى به خود گرفت. اين مفهوم بيانگر كار به مثابه عالى ترين تكليفى بود كه فرد مى توانست در حيات دنيوى به خود بگيرد. از اين منظر، حيات راهبانه كه در سنت مسيحى جايگاه والايى داشت، نه تنها از نظر خداوند بى ارزش تلقى مى شد، بلكه نشان دهنده خودخواهى راهب و بى توجهى به تكاليف اخلاقى او بود. كار فى نفسه و بدون توجه به نقش نياززدايى آن، عبادت و عملى اخلاقى به شمار مى رفت. از اين رو مؤمنان و معتقدان به آيين پروتستان و به خصوص پيروان كالون مهمترين تكليف خود را فعاليت اقتصادى مى دانستند و به اين عرصه به مثابه ميدان جهاد اخلاقى مى نگريستند. از سوى ديگر طبق آموزه تقدير كه در اين آيين وجود داشت و هيچ كس نمى توانست به اتكاى عمل دينى، خود را نجات يافته بداند و هيچ كس فرجام خود را نمى دانست، تلاش ديوانهوارى براى آن صورت گرفت تا هر كس، هر آن چه در توان دارد انجام دهد و تنها اميد نجات را داشته باشد و يا فرض را بر نجات يافتگى خويش بگذارد.
آموزه تقدير نقش قاطعى در اين زمينه ايفا كرد. مؤمنان كه نگران آخرت خود بودند، يكسره به فعاليت اقتصادى روى آوردند و از سوى ديگر طبق ديگر آموزه هاى دينى خود دنيا و استفاده از نعمات و مواهب آن را امورى شيطانى و اغواكننده شمردند. نتيجه اين رهيافت، انباشت سرمايه و پديدآمدن سرمايه دارى بود. به اين ترتيب، سرمايه دارى به وسيله مؤمنانى شكل گرفت كه خود فقيرانه مى زيستند و از هيچ يك از مواهب و دستاوردهاى خود سودى نمى جستند. اين محروميتِ خودْخواسته يا زندگى فقيرانه و رياضت كشانه در كنار آن ثروت انبوه، بر اثر حرص و فزون خواهى نبود، بلكه نوعى عمل دينى و كنترل هواى نفس به شمار مى رفت.
بدين ترتيب، از نظر وبر آيين پروتستان بهويژه شاخه كالونىِ آن به دليل تأكيد بر كار به مثابه عالى ترين نشان برگزيدگى در اين جهان و ترويج آموزه تقدير و نكوهش دنياگروى و دلبستگى به اموال دنيوى و “در دنيا بودن اما از دنيا نبودن” روحيه اى در ميان مؤمنان و پيروان خود پديد آورد كه پس از چند نسل سرمايه دارى اوليه را ايجاد نمود. اگر امروزه مى بينيم كه كشورهاى پروتستان مانند انگليس و آلمان داراى نظام سرمايه دارى پيشرفته هستند و كشورهاى كاتوليكى چون اسپانيا و ايتاليا چنين نيستند، علت آن را بايد نه در عوامل مادى، بلكه در علت ذهنى اى يافت كه در اينجا عبارت است از ترويج زهد و رياضت كشىِ اين جهانى (Worldly asceticism) توسط آيين پروتستان به خصوص شاخه كالونى، و زهد يا رياضت كشىِ آن جهانى (OtherWorldly asceticism)[30]
وبر با تحليل تفهمىِ متون دينىِ كالونى ها در باره آموزه تقدير و مقدس شمردن كار به اين نتيجه مى رسد. مقصود وى از تفهّم يا Verestehen آلمانى، كوشش براى فهم منطق درونى اعمال افراد است. اين منطق كه ميراث ديلتاى و بر اساس تفكيك ميان روش علوم طبيعى و انسانى بود به محققان توصيه مى كرد كه: «بايد خويشتن را به جاى عامل يا عاملان در تاريخ يا جامعه گذاشت و به اين وسيله، عمل تاريخى يا اجتماعى را از درون احساس كرد.»[34]
بررسى و تحليل
انشتار اخلاق پروتستانى، بلافاصله موجى از موافقت ها و مخالفت ها را بر انگيخت، كه همچنان ادامه دارد.[36] ارنست ترولچ همكار وبر و متكلم آلمانى علاوه بر قبول نظر وبر براى آن شواهد ديگرى ارائه كرد تا حدى كه گاه اين نظريه به عنوان نظريه وبر- ترولچ شناخته مى شد. اما مخالفت ها نيز كم نبود و مخالفان جدى وبر دست از كار نكشيدند و به نقد او پرداختند. از ميان مخالفت هاى متعدد مى توان به موارد زير اشاره كرد:
1. سومبارت كه از نظر عده اى هدف وبر واقع شده بود، كوشيد تحقيق خود را براى اثبات آن كه يهوديان – نه به ادعاى وبر، كالونيست ها- پايه گذار سرمايه دارى نوين هستند، گسترش دهد و به نتايج تازه ترى دست يابد. وى در كتاب يهود و حيات اقتصادى مدعى شد كه اخلاق اقتصادىِ آنان برگرفته از تعليمات اخلاقىِ تلمود است. آنان با پيروى از آموزه هاى تلمود و در پى مهاجرت به نقاطى چون هلند، بذر سرمايه دارى را در غرب پاشيدند. اين نحو استدلال بعدها به وسيله ديگران از جمله برنتانو ادامه يافت و او مدعى شد كه كاتوليك ها پس از دوران اصلاحات دست به مهاجرت زدند و در نتيجه سرمايه دارى را پديد آوردند. راشفال در كتاب كالونيسم و سرمايه دارى(1909) وبر و ترولچ را مورد نقد خود قرار داد و ادعا كرد كه پس از دوران اصلاحات، كاتوليك ها به نقاطى رفتند كه كليسا از دولت جدا بود و تسامح مذهبى بيشترى وجود داشت و توانستند سرمايه دارى را به وجود آورند. بدين ترتيب، از نظر اين منتقدان بايد به نقش مهاجرت توجه جدى مى شد، حال آن كه وبر به آن توجهى نكرده بود. از اين منظر همه تقريباً نسبتِ دين و اقتصاد را پذيرفته بودند و اصل سخن وبر را قبول داشتند، اما سخن بر سر مصداق و موردى بود كه وبر ادعا مى كرد. وبر آيين كالون را مؤثر مى دانست، حال آن كه سومبارت، آيين يهود، و برنتانو و ديگران – درست بر ضد نظر وبر كه كاتوليسيسم را مروج زهد آن جهانى مى دانست- آيين كاتوليك را بنيانگذار سرمايه دارى مى دانستند. در اينجا وبر و منتقدان وى در جبهه اى واحد در برابر نگرش ماركسيستى قرار مى گرفتند.
2. نقد ديگرى كه متوجه وبر شد، انكار رابطه ميان دين و اقتصاد بود. منتقدان مى گفتند كه وبر در تحليل خود به خطا رفته است. از اين منظر سرمايه دارى بيش از آن كه محصول ذهنيت دينى باشد، نتيجه تغيير مناسبات سياسى و اجتماعى و ذهنيت عاملان سياسى بود.
3. برنتانو پا را فراتر گذاشت و منابع و شواهد مورد استناد وبر را به نقد گرفت و مدعى شد كه وبر دست به تفسير دلبخواهى از منابع خود زده است. برنتانو مدعى شد كه كمتر كسى به اندازه كالوَن دشمن سرمايه دارى بود و ارجاع به او و گفته هايش به عنوان محرك سرمايه دارى خطاست. از اين بالاتر وبر در فهم گفته هاى فرانكلين كه آنها را به عنوان شاخص روحيه سرمايه دارى قلمداد كرده بود، يكسره به خطا رفته است. از نظر برنتانو سخنان فرانكلين را با توجه به ديگر آثار او و نگرشى كه وى داشت، بايد فهميد. اگر اين سخنان را در متن و بسترى گسترده تر بخوانيم، متوجه مى شويم كه فرانكلين اين سخنان را به طنز گفته و قصد هجو روحيه سرمايه داران معاصر خود را داشته است.[37] به عبارت ديگر، وى به سبك عبيد زاكانى خواسته است سرمايه داران و اخلاقيات آنان را دست بيندازد.
4. همچنين برنتانو مدعى شد كه مفهوم Beruf يا calling بر خلاف پندار وبر ربطى به لوتر ندارد و همزاد اصل مسيحيت است. اين نقدى بود كه بعدها به وسيله كسانى مانند رابرتسون دنبال شد. اگر اين نقد درست باشد، در آن صورت، اساس نظريه وبر فرومى ريزد، زيرا لوتر به اين مفهوم چيزى نيفزوده بود كه آن را به محركى براى پديدآمدن سرمايه دارى بدل كند.
5. منتقدان وبر كوشيدند تا از طريق نشان دادن نمونه خلاف، نظر او را ابطال كنند. اگر هر جا پروتستانتيسم شكل گرفته باشد، سرمايه دارى نيز ضرورتاً پديد خواهد آمد، تكليف اسكاتلند پروتستان چه مى شود؟[38] اين مورد نقيض با ادعاى وبر سازگار نبود.
6. سرانجام كسانى ادعا كردند كه اطلاعات و آمارهايى كه وبر براى اثبات جايگاه سرمايه داران پروتستان در آلمان و جاهاى ديگر ارائه مى كرد، گاه مخدوش و گاه گزينشى بودند و او آنها را چنان بر مى گزيد تا با پيش فرض هاى از قبل پذيرفته اش سازگار باشند. همچنين كسانى اصل روش او را به سؤال گرفتند و آن را نادرست و غير موجه خواندند.[39]
بحث و گفتوگو بر سر ارزش اخلاق پروتستانى همچنان ادامه دارد و همين براى نشان دادن ارزش آن بسنده است. كار وبر بى گمان كارى اصيل و شايان تحسين است. در زمانى كه نگرش هاى ماترياليستى حرف آخر را مى زد و پوزيتيويست ها مدعى بودند كه تنها روش علمى همان روش علوم طبيعى است، وبر با جسارتى خاص بر اين مسئله انگشت گذاشت و كوشيد بى توجه به حاكميت برخى شيوه ها به نتايجى تازه برسد و مسئله اى را كه عده اى مى پنداشتند پرونده اش براى هميشه بسته شده است، بگشايند. گفتنى است كه وبر در اين اثر در پى تحليل ماهيت دين نبود، بلكه فقط مى كوشيد نسبت آن را با يكى از مسائل آن روز نشان دهد. قبول يا رد اثر او مسئله اى است و اعتراف به اصالت كارش مسئله اى ديگر. اين اثر پس از صد سال همچنان خواندنى و سرشار از نكات آموزنده است.
كتابنامه
1. برايان فى، فلسفه امروزين علوم اجتماعى: بانگرش چند فرهنگى، ترجمه خشايار ديهيمى، تهران، طرح نو، 1381
2. ريمون آرون، مراحل اساسى انديشه در جامعه شناسى، ترجمه باقر پرهام، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1370.
3. غلامعباس توسلى، جامعه شناسى دينى، تهران، انتشارات سخن، 1380.
4. لوييس كوزر، زندگى و انديشه بزرگان جامعه شناسى، ترجمه محسن ثلاثى، تهران، انتشارات علمى، 1368.
5. ماكس وبر، اخلاق پروتستان و روح سرمايه دارى، ترجمه عبد المعبود انصارى، تهران، سمت، 1371.
6. ماكس وبر، اخلاق پروتستانى و روح سرمايه دارى، ترجمه عبد الكريم رشيديان و پريسا منوچهرى كاشانى، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1373.
7. ماكس وبر، اقتصاد و جامعه، ترجمه عباس منوچهرى، مهرداد ترابى نژاد و مصطفى عماد زاده، تهران، انتشارات مولى، 1374.
8. ماكس وبر، دانشمند و سياستمدار، ترجمه احمد نقيب زاده، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1376.
9. ماكس وبر، دين، قدرت، جامعه، ترجمه احمد تدين، تهران، انتشارات هرمس، 1382.
10. هـ. ا. استيوارت هيوز، آگاهى و جامعه و جامعه، ترجمه عزت الله فولادوند، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1370.
_. Stephen Turner, The Cambridge Companion to Weber, Combridge University Press, 2000.
[1]. ريمون آرون، مراحل اساسى انديشه در جامعه شناسى، ترجمه باقر پرهام، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1370، ص609.
[2]. ماكس وبر، دين، قدرت، جامعه، ترجمه احمد تدين، تهران، هرمس، 1382، ص9.
[3]. دين، قدرت، جامعه، ص12.
[4]. Marianne Weber, Max Weber: ein Lebensbild, Tubingen, J. C. B. Mohr, 1926.
[5]. هـ. ا. استيوارت هيوز، آگاهى و جامعه، ترجمه عزت الله فولادوند، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1370، ص264.
[6]. مراحل اساسى انديشه، ص617.
[7]. آگاهى و جامعه، ص8-267.
[8]. از اين كتاب دو ترجمه به زبان فارسى با مشخصات زير در دسترس است:
1. ماكس وبر، اخلاق پروتستان و روح سرمايه دارى، ترجمه عبد العبود انصارى، تهران، سمت، 1371، 165صفحه.
2. ماكس وبر، اخلاق پروتستانى و روح سرمايه دارى، ترجمه عبد الكريم رشيديان و پريسا منوچهرى كاشانى، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1373، 252صفحه.
گفتنى است كه ترجمه نخست فاقد يادداشت هاى متن اصلى و داراى اغلاط و ابهاماتى در ترجمه است. اين ترجمه به وسيله يكى از مترجمان متن دوم نقد شده است. مشخصات مقاله شناختى اين نقد به شرح زير است:
ترجمه تأسف بار يك اثر كلاسيك، پريسا منوچهرى كاشانى (كيان، شماره 13، تير و مرداد 72، ص5-42.)
ترجمه دوم با استفاده از متن اصلى به زبان آلمانى و ترجمه هاى آن به زبان هاى فرانسوى و انگليسى فراهم آمده است و يادداشت هاى متن اصلى را با خود دارد. از اين رو ارجاعات اين نوشته به همين متن صورت گرفته است.
همچنين از اين متن كلاسيك ترجمه اى به زبان عربى صورت گرفته و با مشخصات زير منتشر شده است:
الاخلاق البروتستانية وروح الراسمالية، ترجمه محمد على مقلد، مركز الانماء العربى، بيروت، 1989، 198صفحه. رضوان السيد نيز اين كتاب را طى گزارشى معرفى كرده است، السياسيات الاسلامية، ماكس ويبر ص337.
[9]. Wissenschaft als Beruf
[10]. Politid als Beruf
[11]. اين دو سخنرانى در يك جلد و با مشخصات زير ترجمه و منتشر شده است:
ماكس وبر، دانشمند و سياستمدار، ترجمه احمد نقيب زاده، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1376.
[12]. اين اثر با مشخصات زير ترجمه و منتشر شده است:
ماكس وبر، اقتصاد و جامعه، ترجمه عباس منوچهرى، مهرداد ترابى نژاد و مصطفى عماد زاده، تهران، انتشارات مولى، 1374.
[13]. براى نگارش اين زندگى نامه عمدتاً از زندگى نامه كرونولوژيكال ريمون آرون در مراحل اساسى انديشه استفاده شد. براى آگاهى بيشتر از زندگى و آثار وبر، رك: به:
1. ريمون آرون، مراحل اساسى انديشه در جامعه شناسى، ترجمه باقر پرهام.
2. استيوارت هيوز، آگاهى و جامعه.
3. لوييس كوزر، زندگى و انديشه بزرگان جامعه شناسى، ترجمه محسن ثلاثى.
4. ماكس وبر، اقتصاد و جامعه، ترجمه عباس منوچهرى، مهرداد ترابى نژاد و مصطفى عماد زاده.
5. ماكس وبر، دين، قدرت، جامعه، ترجمه احمد تدين.
[14]. دين، قدرت، جامعه، ص49.
[15]. اقتصاد و جامعه، مقدمه، ص. نوزده.
[16]. اخلاق پروتستانى، ص25.
[17]. Baden يكى از شهرهاى آلمان.
[18]. Stephen Turner, The Cambridge Companion to Weber, Combridge University Press, 2000, p.152.
[19]. جامعه شناسى دينى، غلامعباس توسلى، ص281.
[20]. جامعه شناسى دينى، ص283.
[21]. اخلاق پروتستانى، ص58.
[22]. همان، ص34.
[23]. همان، ص90-89. البته گاه در اين متن اشاراتى به چشم مى خورد كه گويى وبر به رابطه اى علّى گرايش دارد و مى كوشد در برابر نظريه ماترياليستى معروف نظر ديگرى را بنشاند. براى مثال پس از نقد نحوه شكل گيرى سرمايه دارى در نيوانگلند، چنين نتيجه مى گيرد: «پس در اين مورد رابطه علّى، عكس آن چيزى است كه ديدگاه ماترياليستى فرض مى كند.» (همان، ص59)
[24]. همان، ص25.
[25]. همان، ص60.
[26]. همان، ص70.
[27]. همان، ص4-52.
[28]. همان، ص82.
[29]. Weber, pp.155-6.
[30]. همان، ص86.
[31]. آگاهى و جامعه، ص276.
[32]. برايان فى، فلسفه امروزين علوم اجتماعى: بانگرش چند فرهنگى، ترجمه خشايار ديهيمى، تهران، طرح نو، 1381، ص163.
[33]. دين، قدرت، جامعه، ص 306.
[34]. همان، 56.
[35]. Veber, p.161.
[36]. Ibid.
[37]. Ibid, p.165.
[38]. Ibid, p.169.
[39]. Ibid, p.168.
منبع:پایگاه دانشگاه ادیان و مذاهب