با مراجعه به کتاب «اندیشه اسلامی »؛ محور اصلی پرسش که همان «روش تحقیق در دین » است روشن می شود. البته پرسش مطرح شده خالی از ابهام نیست و دقیقا مشخص نیست که منظور از مواجهه و رویارویی با دین» یعنی چه؟ اما به نظر می رسد, منظور شما همان روش تحقیق در دین می باشد. پیش از پرداختن به روش شناسی تحقیق و پژوهش در دین, مقدمه ای بیان می شود:دین اسلام به عنوان مجموعه ای منظومه وار و ارگانیک – که هر جزئی از آن با سایر اجزاء در ارتباط است و یک روح و هدف کلی بر تمام آن ها حاکم می باشد- دارای سه جزء اساسی است:
1. اصول بنیادین یا عقاید: اصول اعتقادات آن بخشی از دین است که ایمان و باور به آن ها از ما خواسته شده است؛ و به بیان دیگر موضوع و متعلق باور و ایمان انسان ها هستند. مثل ایمان به خدا, ایمان به روز قیامت, ایمان به نبوت و …
2. بخش ارزش های اخلاقی: که مربوط به صفات نفس انسان است. این بخش صفات به ما می آموزد که نفس ما به چه صفات خوب و پسندیده ای باید آراسته شود و از چه صفات زشت و نا پسندی بایستی پیراسته گردد.
3. بخش باید ها و نباید های رفتاری که از آن به احکام (فقه) تعبیر می کند. این بخش متکفل آموزه هایی است که انسان در کنش و عملکرد روزانه خود – چه رفتار فردی و چه رفتار اجتماعی – باید به آن ها پایبند باشد.
پس از ذکر این مقدمه باید گفت: شناخت خطوط کلی عقاید بر عهده عقل و استدلال عقلی است. مجهولات و مسائل نظری (غیر روشن) تنها با ارجاع به مسائل بدیهی و روشن قابل حل است. لذا روش شناخت در بخش عقاید, روشی عقلی, برهانی و استدلالی است و غیر از استدلال, روشی دیگر مقبول و پذیرفته نیست. البته اگر چه روش عقلی در حوزه عقاید دینی ارزشمند و لازم است, و لکن استدلال عقلی بر پاره ای از مسائل اعتقادی که امور جزئی اند, همچون نبوت خاصه, امامت خاصه (این که چه کسی باید امام مسلمین باشد), و جزئیات معاد و … ممکن نیست و در این موارد چاره جز مراجعه به «نقل» یعنی آیات و روایات, وجود دارد. اما در مورد روش شناختن اموزه های اخلاقی باید گفت: خطوط کلی خوبی ها و بدی ها( حسن و قبح عقلی ) در ذات و نفس هر انسانی سرشته و نهادینه شده است ونیازی به کسب و تحصیل و آموزش ندارند؛ همه می دانند ظلم بد است, و عدل خوب است. بنابراین در مورد خطوط کلی حسن و قبح (خوبی و بدی), هر کسی با مراجعه به درون و وجدان خویش (از طریق علم حضوری و وجدانی), می تواند به آن ها آگاه شود؛ البته به شرط این که آلودگی ها و گناهان همچون غباری, بر روی فطرت و سرشت خیر خواه انسان,تنشسته باشد.
اما تمام حسن و قبح هایی که انسان باید آن ها را رعایت کند؛ توسط وجدان و عقل فهمیده نمی شود؛ بلکه جزئیات و تفاصیل آن ها بایستی از طریق ایات و روایات (آموزه های وحیانی), فهمیده شود؛ یا اتکا به روش نقلی می توان به جزئیات نیکی ها و بدی ها آگاه شد.
اما در مورد روش پژوهش در بخش احکام و فقه باید گفت:
کشف بخشی از احکام, بر عهده خود عقل نهاده شده, -آن جایی که از طرف خداوند دستوری نرسیده, به بیان دیگر در قلمرو مباحات- اما غالب احکام الهی از طریق آیات و روایات بیان شده و روش و متدولوژی فهم آن ها, روش نقلی است. البته نقش عقل در فرایند استنباط احکام دینی دو چیز است:
1. نقش ابزاری: به گونه ای که عقل در برخی موارد ابزار استنباط است.
2. نقش منبعی: عقل در پاری از مسائل خود منبع و منشأ صدور حکم است. بنابراین در بخش احکام از روش تلفیقی عقلی و نقلی استفاده می شود.
1. اصول بنیادین یا عقاید: اصول اعتقادات آن بخشی از دین است که ایمان و باور به آن ها از ما خواسته شده است؛ و به بیان دیگر موضوع و متعلق باور و ایمان انسان ها هستند. مثل ایمان به خدا, ایمان به روز قیامت, ایمان به نبوت و …
2. بخش ارزش های اخلاقی: که مربوط به صفات نفس انسان است. این بخش صفات به ما می آموزد که نفس ما به چه صفات خوب و پسندیده ای باید آراسته شود و از چه صفات زشت و نا پسندی بایستی پیراسته گردد.
3. بخش باید ها و نباید های رفتاری که از آن به احکام (فقه) تعبیر می کند. این بخش متکفل آموزه هایی است که انسان در کنش و عملکرد روزانه خود – چه رفتار فردی و چه رفتار اجتماعی – باید به آن ها پایبند باشد.
پس از ذکر این مقدمه باید گفت: شناخت خطوط کلی عقاید بر عهده عقل و استدلال عقلی است. مجهولات و مسائل نظری (غیر روشن) تنها با ارجاع به مسائل بدیهی و روشن قابل حل است. لذا روش شناخت در بخش عقاید, روشی عقلی, برهانی و استدلالی است و غیر از استدلال, روشی دیگر مقبول و پذیرفته نیست. البته اگر چه روش عقلی در حوزه عقاید دینی ارزشمند و لازم است, و لکن استدلال عقلی بر پاره ای از مسائل اعتقادی که امور جزئی اند, همچون نبوت خاصه, امامت خاصه (این که چه کسی باید امام مسلمین باشد), و جزئیات معاد و … ممکن نیست و در این موارد چاره جز مراجعه به «نقل» یعنی آیات و روایات, وجود دارد. اما در مورد روش شناختن اموزه های اخلاقی باید گفت: خطوط کلی خوبی ها و بدی ها( حسن و قبح عقلی ) در ذات و نفس هر انسانی سرشته و نهادینه شده است ونیازی به کسب و تحصیل و آموزش ندارند؛ همه می دانند ظلم بد است, و عدل خوب است. بنابراین در مورد خطوط کلی حسن و قبح (خوبی و بدی), هر کسی با مراجعه به درون و وجدان خویش (از طریق علم حضوری و وجدانی), می تواند به آن ها آگاه شود؛ البته به شرط این که آلودگی ها و گناهان همچون غباری, بر روی فطرت و سرشت خیر خواه انسان,تنشسته باشد.
اما تمام حسن و قبح هایی که انسان باید آن ها را رعایت کند؛ توسط وجدان و عقل فهمیده نمی شود؛ بلکه جزئیات و تفاصیل آن ها بایستی از طریق ایات و روایات (آموزه های وحیانی), فهمیده شود؛ یا اتکا به روش نقلی می توان به جزئیات نیکی ها و بدی ها آگاه شد.
اما در مورد روش پژوهش در بخش احکام و فقه باید گفت:
کشف بخشی از احکام, بر عهده خود عقل نهاده شده, -آن جایی که از طرف خداوند دستوری نرسیده, به بیان دیگر در قلمرو مباحات- اما غالب احکام الهی از طریق آیات و روایات بیان شده و روش و متدولوژی فهم آن ها, روش نقلی است. البته نقش عقل در فرایند استنباط احکام دینی دو چیز است:
1. نقش ابزاری: به گونه ای که عقل در برخی موارد ابزار استنباط است.
2. نقش منبعی: عقل در پاری از مسائل خود منبع و منشأ صدور حکم است. بنابراین در بخش احکام از روش تلفیقی عقلی و نقلی استفاده می شود.