خانه » همه » مذهبی » ارمغانی از ميراث شهيد ثانی (قدس‌‏سره)

ارمغانی از ميراث شهيد ثانی (قدس‌‏سره)

ارمغانی از ميراث شهيد ثانی (قدس‌‏سره)

علامه ملامحسن فيض كاشاني ــ قَدَّس اللَّهُ روحَه العَزيز ــ «بعد از تحصيل عقايد حَقّه» يكي از آدابِ بيست و پنج گانه سلوك شرعي و زندگاني دين‏ورزانه را كه «اخلال آن به هيچ وجه جايز نيست1»، «صحبت عالم و سؤال از او و استفاده علوم دينيّه

8b4dcc5f a25b 4e83 b055 ab12151fd611 - ارمغانی از ميراث شهيد ثانی (قدس‌‏سره)

0012200 - ارمغانی از ميراث شهيد ثانی (قدس‌‏سره)
 

 

نویسنده : جويا جهانبخش

 

1. علامه ملامحسن فيض كاشاني ــ قَدَّس اللَّهُ روحَه العَزيز ــ «بعد از تحصيل عقايد حَقّه» يكي از آدابِ بيست و پنج گانه سلوك شرعي و زندگاني دين‏ورزانه را كه «اخلال آن به هيچ وجه جايز نيست1»، «صحبت عالم و سؤال از او و استفاده علوم دينيّه به قدر حوصله خود» مي‏داند و به مؤمنان گوشزد مي‏كند كه باوردارِ رهرو «اگر چنين كسي نيابد و اعلم از خود نيز نيابد، با كتاب صحبت دارد…»2.
البته «بايد هوشيار بود، همه كتابي قابل خواندن نيست. بسا كتابها كه فقط به درد سوختن مي‏خورد و افسوس كه باز هم دود آن چشمها را آزار مي‏كند»3.
متأسفانه از اين «كتابهايِ نخواندني» در ميانِ مطبوعات و منشورات ريخته خامه متأخران و معاصران، كم نيست؛ و ــ با اندكي تسامح ــ مي‏توان گفت: «در ميان كتب ما مشرقيان، اگر كتابهاي قابل خواندن و لايق استفاده كردن بجوئيم، باز همان كتب قدماست كه مملو از فوايد است.»4
به دست آوردن و خواندنِ كتابهاي قدما نيز همواره كار آساني نيست؛ زيرا بيشترينه اين نگارشها هنوز حتي يكبار نيز به طبع نرسيده و دسترسي به اصل يا تصوير دستنوشتهاي آنها هم، اگر شدني باشد، مستلزم صرف وقت و هزينه فراوان و ــ معمولاً ــ انتظارهايِ طولاني و ملال‏آور و مذلّت كاغذبازي و رواندازي و… است. تازه بايد ديد پس از گُذر از موانع منْ‏درآوردي و قوانينِ خود ساخته برخي كتابخانه‏ها، مثلاً تصويري كه از فلان نسخه به دست شما مي‏دهند خوانا هست يا نه؛ و…5. حكايتِ غلطْ‏نويسي‏هاي رونويسگران و نقصِ دستنوشتها و مانند آن هم كه حديث عادي چنين تكاپوهايي است.
شايد بخواهيد دامنه استفاده و انتخاب را تنگ‏تر كنيد و به كتابهاي چاپ شده قدما بسنده نماييد. ولي در اين صورت هم چاپهاي مغلوط و بازاري و آشفته‏اي كه تنها به كار انباشتنِ جيبِ طابعِ طامع مي‏آيند و بس، طاقت خواننده خواهنده را طاق خواهند كرد.
با اين مضايق تنها مي‏توانيد قليلي از كتابهايِ صحيح و مضبوط و موردِ اعتماد را كه به حوزه علائق و مطالعاتِ شما مربوط‏اند، انيس كنج تنهايي خويش6 بسازيد و بازخواني را ــ كه بهتر است از بسيارخواني7 ــ پيشه كنيد.
در چنين حال و هوا و تنگنايي مي‏توانيد حدس بزنيد وصول كتابي چون دفترِ دومِ رسائل شهيد ثاني (قدس سره) كه دوستي عزيز از شهر مقدس قم تحفه فرستاده است، چه شيريني ناگفتني و زائدالوصفي دارد.
اميرمؤمنان، امام علي بن ابي طالب ــ عليهماالسلام ــ ، فرموده است: «إنّ هذِه القُلُوبَ تَمَلُّ كَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابتَغُوا لَها طَرَائِفَ الْحِكْمَة»؛8 و اين دفترِ دوم رسائل مشحون از طرائف حكمت است.
دفتر دوم رسائل مجموعه‏اي است متنوع در تفسير و كلام و تراجم و رجال و اصول فقه و اخلاق كه در هريك از اين ابواب يك يا دو يا سه رساله دارد. همچنين شماري از «إجازه»ها و «إنهاء»ها و «بلاغ»ها و پاره‏اي فوائد متفرقه را كه از قلم شهيد ــ قدس سرُّه ــ تراوش نموده است، بدين مجموعه مُنْضَم ساخته‏اند.
2. شهيد ثاني ــ قدس الله روحه العزيز ــ را عمدتا به فقاهت مي‏شناسند؛ شايد هم وجه غالب شخصيت علمي وي، همان فقاهت باشد، ولي به هر روي، بُعد فهقي وجْهِ منحصر و رويه يگانه شخصيتِ او نيست.
شهيد ــ طابَ ثراه ــ به اقتضاي دانش وسيع و بينشِ رفيع خويش، در عرصه‏هاي گوناگون دانشهاي ديني، بيش و كم، به عرضه و ساماندهي نگرشها و نگارشهايي دست يازيده است كه خالي از بداعت و نوآوري نيستند و از جهاتي، نبايد، كم‏اهميت‏تر از آثار و آراء فقهي وي قلمداد شوند.
كار كارستاني چون نگارش مُنْيَةُ‏المُريد گواه خدشه‏ناپذير مدعاي ماست. امروزه مُنْيَةُ‏المُريد شهيد وترجمه و تلخيص‏هاي آن در فضايي بس فراختر و پر تكاپوتر از حوزه و دانشگاه مورد بهره‏گيري دانش‏پژوهان است و به يقين، اين كتاب از نگارشهاي فقهي شهيد، نفوذ و كاركرد امروزينه بيشتري يافت.
در عرصه فقه، همآوردانِ بزرگ و آسمان‏فرسايي چون محقق حلي، علامه حلي، شهيد اول، ود يگران ــ كه رضوانِ خداوند بر ايشان باد ــ هستند و حتي به فقيه بلند پايه‏اي چون شهيد ثاني مجالِ يكه‏تازي نمي‏دهند؛ ليك در آنچه به آيين‏ها و هنجارهاي دانش‏اندوزي و تعلم و تعليم در فرهنگ اسلامي و خصوصا حوزه فرهنگي شيعه، وابسته و پيوسته باشد، بي‏گمان مُنْيَةُ‏المُريد را بايد اثري بي‏نظير يا كم‏نظير شمرد.
غرضِ صاحب اين قلم، ثناگستري بر مُنْيَةُ‏المُريد نيست؛ بلكه مي‏خواهم با اين استشهاد نشان بدهم كه شهيد در زمينه‏هايِ غيرفقهي نيز چه مرد مردانه‏اي بوده است. افزون بر اين خاطرنشان كنم كه در نوشته‏هاي غيرفقهي وي، چه اندازه سخن‏هاي دلپذير و مايه‏هاي انديشه‏آفرين مي‏توان سراغ كرد.
نمونه پاره‏اي از مايه‏هاي انديشه برانگيز و درخور نگرش در اين رساله‏هاي شهيد ــ طالب ثراه ــ ، ايستارِ وي در برابر دانش كلام و ميراث متكلمان است.
3. به عقيده شهيد ــ قدس سره ــ آنچه در إيمان شرعي معتبر و موردنظر مي‏باشد، جزم و اذعان است و اين جزم و اذعان ممكن است پيامدِ اسباب مختلفي باشد: الهام، كشف، تعلم، استدلال. مهم آن است كه به هر طريق كه باشد، اين جزم به دست آيد. (نگر: ص 757)
بر اين بنياد، اين كه گروهي از متكلمان، علم كلام را يگانه طريق وصول به ايمان و يا نزديك‏ترين طريق شمرده‏اند، مورد تأييد شهيد نيست. بلكه وي كلام را دورترين و دشوارترين و پربيم و گزندترين راه مي‏داند. (نگر: ص 759)
او، در اين باب، سخت از آراء ابن طاووس ــ رَوَّحَ‏اللّهُ روحَه ــ در كشف المَحَجَّه ــ و احتمالاً غزالي در احياء علوم‏الدين و… ــ متأثر است. چنان كه گُفتآوردِ صريح او از كشف المحجّه (ص761) و احاديثي كه براي تبيين و توثيق مدعاي خويش آورده و مصحح آنها را در كشف المحجّه باز جسته است (نگر: ص 759 و 760)، گواه روشنِ مدعايِ ماست. آنگونه كه پيداست نگره ابن طاووس در باب فطرت و ديانت در كامِ شهيد حلاوت و در انديشه او وثاقتِ بسيار داشته است (سنج: ص 752).
از نظر او، تحصيل ايمان، متوقف بر تعلم دانش كلام و منطق و ديگر دانشهاي مدوّن نيست؛ و در اين زمينه، مجرد فطرت انساني و تنبيهات شرعي كه در كتاب و سنت متواتر و مشهور هست، كفايت مي‏كند. (نگر: ص 758).
از اين منظر، هر ممكن، برهان است؛ هر آيت، حجت است؛ هر حديث، دليل است؛ فهمِ مقصود، يعني استدلال، و هر عاقلي، در پايگاهِ استدلال گر قرار دارد. لازم نيست شخص «صغري» و «كبري» و «تالي» و «مقدَّم» را با اين عبارات و اصطلاحات و عنوان‏ها بشناسد. (نگر: ص 758).
وي مي‏گويد: اگر كسي در ميانه روز به بلوغ برسد، نماز آن روز بر وي واجب است، و در عين حال، نماز بدون ايمان صحيح نيست؛ و معلوم است كه در چنين مقداري از زمان كسي فرصت آموختن علوم مدَوّني مثل كلام و منطق را ندارد. بنابراين، اگر همان فطرت انساني شخص و هدايت شرعي آلهي، براي تحصيل اصول دين بسنده نباشد ــ چون تقليد در اصول دين جائز نيست ــ تكليف ما لايُطاق پيش مي‏آيد (نگر: ص 753و 754).
شهيد، اگرچه كلام را يك «علمِ اسلامي» قلمداد مي‏كند كه متكلمان براي معرفت آفريدگار و صفات وي وضع نموده‏اند (نگر: ص 759) و حتي خود در بعض نوشتارهايش به تبيين متكلمانه هستي و آيين هستي آفرين مي‏نشيند (نگر: صص 727-733)، با اين همه، سهمِ قابل ملاحظه‏اي براي اين علم در تحصيل ايمان لازم و كافي، قائل نيست (نگر: ص 754، 784 و 785).
او به ويژه بر كلامگرايان روزگار خود خرده مي‏گيرد و روش آنان را بيش از پيشينيان درآميخته با ستيز و آويز مي‏بيند (نگر: ص 761).
پرسشگرانه مي‏گويد: «كاش مي‏دانستم كه آيا اين جماعت بر وجوب يا استحبابِ آن دليلي عقلي يا نقلي دارند، و يا [كلامگراييِ ايشان] خود تقليد محض است و ناشي از آن كه پدران و پيشينيان خود را بر روشي يافته‏اند و اينك خود نيز در پي ايشان رهسپارند؟ نيز اين كه آيا ايشان به ايمان كساني كه پيش از تدوين علم كلام مي‏زيستند، خستو هستند، و يا ايمان اين كسان را انكار مي‏كنند؟ و آيا به ايمان عوام كه از كلام غافلند، خستو مي‏شوند يا نه؟
اگر به ايمان ايشان خستو هستند، پس كلام چه سودي دارد؟! وگرنه، با اين اعتقادشان كه عدمِ معرفت بدين اصول كفر است و كافر نجس است، چگونه با رطوبت‏ها با مردم مي‏آميزند [و مثلاً از برخورد به دست و پا و بدن مرطوبِ ايشان احتراز نمي‏كنند]؟!
ديگر آن كه چگونه وقتي مباح يا مستحب مستلزمِ تركِ واجب است، پرداختن بدين مباح يا مستحب روا باشد؟ و پرداختن به واجب درجايي كه مستلزم تركِ واجب‏تر است، چگونه روا باشد؟!»
وي سپس، با خاطرنشان ساختن عبارت قرآني «فَذَرْهُمْ يَخُوضُوا و يَلْعَبوا حتَّي يُلاقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِي يُوعَدُون» (س 43 ي 83)، دوري مسلك و شيوه خويش را از چنين انگاره‏هايي فرا مي‏نماياند (نگر: ص 761 و 762).
در اين ميان، خواننده متتبعي كه ديگر آثار شهيد رانيز به دقت وارسيده باشد، حق دارد بپرسد كه آيا مي‏توان آنچه را شهيد بي‏مهرانه درباره دانش كلام مي‏گويد، با ثنايِ وافري كه در منيَة‏المُريد خوانده است، سازگار شمرد؟
شهيد ــ أَعلَي اللَّهُ مَقامَه ــ در مُنْيَةُ‏المُريد، از «علم كلام» به عنوان «اساس و پايه دانشهايِ شرعي» ياد مي‏كند؛ زيرا شناخت خداي متعال و پيامبر او و خليفه پيامبر و نيز معرفت پاره‏اي امور ديگر را منوط به اين دانش مي‏شمرد و آن را مايه جداسازي و تمييز آراء صحيح و فاسد و حق و باطل قلمداد مي‏نمايد؛ همچنين كتاب و سنت را مشوق اين علم مي‏داند و در اين باره بشرح سخن مي‏گويد.9
خيال مي‏كنم رمز اين ناسازگاري را بتوان در يك اشتراك لفظي يا مشابهت و مداخلت معنايي بازجست.
آن «علم كلام» كه شهيد در مُنْيَةُ‏المُريد مي‏ستايد و در اجازه‏نامه‏اش به شيخ حسين بن عبدالصمد عاملي ــ رضوان الله عليهما ــ هم آن را «اشرف علوم» مي‏خواند (نگر: ص 1113)، به معنايِ اعم، و مُراد همان معرفت عقائد و اصول دين است. ولي آنچه مورد بي‏مهري شهيد است، «علمِ كلام» به معنايِ اخصّ، يعني همان طريق استدلالي مصطلح جمهور متكلمان و گونه‏اي مدَوَّن از معرفت اصول دين مي‏باشد.
به عبارت ديگر، شهيد لزوم ايمان و معرفت و عقيده را بديهي مي‏داند و شناخت نسبت به عقايد اصلي ايماني را ضروري‏ترين و مهمترين و برترين «شناخت»ها مي‏شمرد، ولي با روشي كه غالبِ متكلمان در «تبيين» و «تحديد» و «تدوين» اين شناخت پيش گرفته‏اند، يعني همان علم كلام رائج و مصطلح، موافق نيست، و نوع استدلال و حدود و ثغوري را كه متكلمان در پرسمانهاي ايماني تعيين كرده‏اند، چندان با «كتاب» و «سنت» همسو نمي‏بيند.
اين بياني است كه فعلاً براي تبيين چرايي آن مهر و اين بي‏مهري، به نظر مي‏رسد و مي‏توان بر آن تكيه كرد؛ ولي شايد تأمل و تحقيق بيشتر افقهايي از افكار و احوال شهيد را بگشايد كه بدين ناهمسازي پاسخي برازنده‏تر ارزاني دارد.
باري شهيد ــ قدس سره ــ به دانش منطق هم مهرآميز نمي‏نگرد. او معتقد است كه نسبت علم منطق به انديشه، چونان نسبت عروض به شعر است؛ همانگونه كه مردم صاحب طبع و قوه شاعري بدون آن كه عروض آموخته باشند، شعر مي‏گويند و شعر صحيح را از ناصحيح تميز مي‏دهند، كسي هم كه صاحبِ قوه انديشه باشد، بدون آن كه منطق آموخته باشد، به تفكر و استدلال و تميز فكر صحيح از سقيم مي‏پردازد. احتمال يا وقوع خطا هم، بر عدم كفايت آدمي براي تمييز صحيح از سقيم، دلالت نمي‏كند؛ زيرا اين خطاها ناشي از غفلت و يا عدمِ تأمل كافي است؛ از ديگر سو، اگر منطق مايه تميز بود، خودِ منطقيان كه نزاع‏هاي ديرپاي فراوان دارند بدان دچار نمي‏شدند (تفصيل را، نگر: ص 762 و 763).
از اين منظر، و با اين مباني كه شهيد ــ قدس الله روحه ــ اختيار فرموده است، بهتر مي‏توان فهميد كه وقتي از «ترهاتِ ملاحده و مزخرفات فلاسفه» سخن مي‏راند (نگر: ص 756) مرادش چيست و يا چگونه مي‏انديشيده كه در آغاز رساله الاقتصاد و الإرشاد الي طريق الاجتهاد في معرفة المبدإ والمعاد و احكام أفعال العباد مي‏نويسد:
«… فإِنَّ العمرَ قصير، و العلمَ كثير، و النّاقدَ بصير؛ و إنّ كثيرا من العلوم و المباحث بين العلماء كسراب بقيعة يحسبه الظمآن ماء؛ إذ أكثرهم ينطقون عن الهوي و يتكلّمون بالآراء.
و لهذا كلّ ما نَسَجَته آراءُ قوم نَسَخَتْه أهواء طائفة أُخري، و كلَّما دخلت أمّة لعنت أُختها، و لذلك قال مولانا أميرالمؤمنين (صلوات‏الله عليه): العلم نقطه كثّرها الجاهلون. فاختر لنفسك ما لابدّ لك من اصول و فروع، و دَعِ الفضول مما لايسمن و لايغني من جوع.» (ص 750)
كمْ مهريِ شهيد را به دانشي چون منطق، يا كم ارجي ميراثِ دراز دامن متكلمان را در ديده او، به هيچ روي، نبايد ناشي از آفتِ «ناشناخت» دانست.
ما از رهگذر گزارشهايِ خودِ او باخبريم كه وي كتابهايي كلامي چون قواعدِ ابن ميثم بحراني (نگر: 864) و شرح تجريد ملاعلي قوشچي را با حاشيه ملاجلال دواني بر آن (نگر: ص 866)، نزد استاد خوانده بوده.
بازجُست و بازكاويِ زمينه‏ها و ريشه‏هاي بسياري از نگرشها و انگاره‏هاي شهيد ــ قدس سره ــ ، محتاج تَفَرُّس و تطبيق و تَأَمُل و تدقيق فراوان است. اي بسا كه خود موضوعِ جستارهاي دلكش قرار گيرد.
نمونه را، مي‏دانيم كه عامه (/ اهل تسنن) پيشينه‏اي دراز و كارنامه‏اي ستبر در باب ترديد و تعليق و خوار داشت و حتي تحريم علم منطق دارند10؛ و باز مي‏دانيم كه شهيد ــ طابَ ثَراه ــ بهره معتنابهي از عمرِ خويش را با مشايخ عامه و در مدارس و مَعاهِدِ علمي ايشان سپري كرده، و شماري از كتابهايِ مهم ايشان را نزدِ اين دانشوران خوانده و با آنان حشر و نشر و نشست و خاست داشته است. پس دور نيست تأملات و حساسيتهاي فراخْ‏دامنه فقيهان عامه و دينْ‏پژوهان سنّي، در دغدغه شهيد درباره كم و كيف فائدت علمِ منطق و مساهمتِ آن در دين‏شناسي، مؤثر افتاده باشد.
غزالي، خود، در باب منطق تأملات ظريف و تألّماتِ طريف داشت11 و آشنايي با ميراث همو بسنده است تا شهيد را به تأمل بيشتر و چون وچرا در اين باره وادارد.
شهيد ثاني ــ رَفَعَ اللّهُ دَرَجَتَه ــ با مرده‏ريگِ ابوحامدِ غزالي آشنايي داشته و نگرشهاي وي از نگارشهاي غزالي ــ به ويژه احيا علوم‏الدين ــ نشان‏ها پذيرفته است.
در همين دفتر دوم رسائل در رساله اخلاقيِ وصية نافعة، جاي پاي احياءعلوم‏الدين هويداست (نگر: ص 807 و 808، هامش)؛ چنان كه يكي از منابع سنيِ مُنْيَةُ‏المُريد شهيد هم احياء غزالي است.12
4. بي گفت‏گو، شهيد ثاني ــ طاب ثراه ــ سهم زيادي در ترسيخ و ترويج انديشه‏هايي از دست انديشه‏هاي ابن طاووس ــ أَعْلَي اللَّهُ مقامَه ــ و حتي نوع جهان‏بيني ابوحامد غزالي در ميان عالمانِ عصر صفوي داشته است.
اگر فيض كاشاني ــ نَوَّرَاللهُ مَرقَدَه ــ به تلخيص و تذييل كشف المَحَجّهي ابن طاووس پرداخت، احتمالاً با عنايت فراوان شهيد بدين تأليف منيف بي‏پيوند نبود، و حتي حسن اعتقاد فيض در حق مايه بنيادينِ احياء علوم‏الدين و كمر بستنش به احياي احياء و تهذيب سخن و باور غزالي، به احتمال قوي با پسندها و انگاره‏هايي كه عالمانِ جَبَل عامل به ايران آوردند و آثارِ شهيد ثاني و مشابهاتي كه ميانِ انديشه‏هاي شهيد با غزالي و نيز ابن طاووس بود، ارتباط داشت. اين در جايي است كه مي‏دانيم ابن طاووس ــ قدس سره الشريف ــ نيز به آثار غزالي اعتنا داشته.13 اعتناي فيض هم به آثار شهيد مسلَّم است؛ چُنان كه يكي از آثارِ او را ــ به تمامه ــ در الشّهاب الثّاقب خود مندرج ساخته.14
خوب است همينجا يادآوري كنم كه ــ ظاهرا ــ شهيد از يك عالم برجسته شيعي هم كه واسطه مهمي در روند و سيرِ زُهدگرايي ابن طاووس‏وار به سوي تصوف متشرّعانه امثال فيض كاشاني15 محسوب مي‏شود، تأثر يافته و با آثار او في‏الجمله آشنايي داشته است. اين مرد، همانا ابن ابي جمهور احسائي ــ طاب‏ثراه ــ است كه شهيد به عنوان «بعض الفقهاء» (ص 778 و 779) و «بعض المحققين» (ص 780 و 786 و 788) از وي ياد و نقل قول مي‏نمايد.
بي ترديد اگر روزي ميزانِ اثرگذاري ابن ابي جمهور در آميزش انگاره‏هاي صوفيانه‏وَش با تشيّع، به دقت بررسي شود و سهمِ او در تصوف‏گرايي عالمانِ شيعي عصر صفوي روشن گردد،16 مي‏توان بيشتر به اهميت تأثر عالم بزرگ وجيه و مقبول و فرهنگ آفريني چون شهيد ثاني ــ كه آثارش بر انديشه عالمانِ سپسين بسيار مؤثر افتاده است، از ابن ابي جمهور پي برد.
ذهن شهيد با اشراقگرايي در فلسفه هم آشنا بوده است، و آنگونه كه خود گزارش نموده، پاره‏اي از حكمة‏الاشراق سهروردي را نزدِ شيخ شمس‏الدين محمدبن مكي فراگرفته بوده (نگر: ص 864 و 865). اين احتمالاً نشان مي‏دهد كه انديشه جَبَل عاملي با اشراقگرايي فلسفي بيگانه نبوده و شايد با ورود به ايران در فراهم‏سازي زمينه بروزِ گرايش‏هاي اشراقي امثال ميرداماد و صدرالمتألهين مؤثر افتاده است.17
اگر به همين‏گونه، دامنه حدس را گسترش دهيم، مي‏توانيم گفت احتمالاً آشنايي انديشه جبل عاملي با درسنامه‏اي چون الفوائدُ الضيائيّه (شرح كافيه، مشهور به شرحِ جامي) و تفسيري چون تفسير بيضاوي، در رواج و تداول اين كتابها در حوزه‏هاي علميه شيعه بي‏تأثير نبوده است؛ چنان كه سيدنعمة‏الله جزائري يكي از مشهورترين حواشيِ كافيه و شيخ بهاءالدين عاملي يكي از نامي‏ترين حاشيه‏هاي تفسير بيضاوي را رقم زده‏اند.
شهيد خود گزارش مي‏كند كه در مصر تفسير بيضاوي و شرح جامي بر كافيه (يعني: همان الفوائد الضيائيّه) را از استادان فرا گرفته است (نگر: ص 867).
5. شهيد ــ قدس سره ــ درباره اجتهاد و نحوه استنباط احكام شرعي، براي دلهاي سخن‏پذير سخنان دلپذير دارد (نگر: صص 768-778).
اجتهاد ــ آنگونه كه او مي‏شناساند ــ شدني، و بل «در غايتِ سهولت» است (نگر: صص 770 و 776 و 778).
يكي از مباحثي كه وي ناقدانه در آن مي‏نگرد و اظهار نظر مي‏كند، علومي است كه علما ياد كرده و از شرايط اجتهاد قلمداد نموده‏اند (نگر: صص 783-786).
نمونه‏را، وي درباره علم «اصول فقه» معتقد است كه: اولاً برخي مباحث عمده و فربه آن كه در نگرشها و نگارشهاي اهل تسنن بسط و مرتبه‏اي بلند دارد، مانند قياس و رأي و استحسان، در فقه امامي وزن و جايگاهي ندارد، و از بُن، ما كاري با اين مباحث نداريم (نگر: ص 771 و 785). كاربري اجماع هم از ديدگاه شهيد دائره‏اي تنگ دارد (نگر: ص 785) و بويژه او متفقهان را از فريفته شدن.
منبع:
رسائِلُ الشَّهيد الثَّاني
زين‏الدين بن علي العاملي المشهور بالشهيد الثاني (ج 2)
المحقق: رضا المختاري
بوستانِ كتابِ قم، ط. 1، 1422 ق./ 1380 ش
ارسال توسط کاربر : sm1372

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد