خانه » همه » مذهبی » از جمله عللي كه بيان‌گر عدم اعتقاد علي ـ عليه السلام ـ به امامت منصوص است اين مي‌باشد كه بعد از مرگ عمر ايشان در جلسه شوراي تصميم گيري خلافت شركت كردند و هيچ گونه اشاره اي به تعيين خود بر خلافت بعد از پيامبر اكرم – صلي الله عليه و آله – ننمودند؟

از جمله عللي كه بيان‌گر عدم اعتقاد علي ـ عليه السلام ـ به امامت منصوص است اين مي‌باشد كه بعد از مرگ عمر ايشان در جلسه شوراي تصميم گيري خلافت شركت كردند و هيچ گونه اشاره اي به تعيين خود بر خلافت بعد از پيامبر اكرم – صلي الله عليه و آله – ننمودند؟

در جواب اين سؤال بايد بگويم كه شركت علي ـ عليه السلام ـ  در شورا به هيچ عنوان دليل بر عدم اعتقاد علي ـ عليه السلام ـ  به امامت منصوص نيست، چون آن حضرت شديداً اعتقاد به امامت منصوص داشتند و در جاهاي مختلف به اين امر تصريح نموده و بر آن احتجاج كردند كه از جمله آن‌ها حديث معروف «رحبه» مي‌باشد و اين واقعه به طرق مختلف از شيعه و سني نقل شده است. بزرگاني چون، ابن ابي‌الحديد، ابن اثير، ابن حجر عسقلاني، ابن كثير، ابن جرير طبري، احمد بن حنبل[1] و … نقل مي‌كنند كه در رحبه يكي از محله‌هاي كوفه، براي اثبات خلافت و امامت خود به نص صريح پيامبر  – صلي الله عليه و آله –  در غدير احتجاج كردند و فرمودند هر كس در مورد من از زبان پيامبر- صلي الله عليه و آله –  شنيده كه فرمودند: «من كنت مولاه فعلي مولاه» بلند شود و شهادت دهد كه طبق نقل معتبر بيست و چهار نفر از بزرگان به اين مطلب شهادت دادند و در جاهاي ديگر هم علي ـ عليه السلام ـ  به نصوص وارده از طرف پيامبر  – صلي الله عليه و آله – نسبت به امامت و خلافت خود احتجاج كرده است.
پس شركت آن حضرت در شورا نمي‌تواند اين مطلب را  اثبات كند چون شركت آن حضرت در شورا دلايل ديگري داشت كه به بعضي از آن‌ها اشاره مي‌شود:
1ـ شركت در شورا، حق علي ـ عليه السلام ـ  بود و براي احقاق حق خود لازم بود در آن شركت بكند و اگر آن حضرت در شورا شركت نمي‌كرد، نمي‌توانست در مقابل آنان به روايات صريح و نشان دهندة امامت خود و مناقب وجوديش احتجاج كند. چه موقعيتي بهتر از اين؟! بنا براين اگر حضور در شورا، هدفي جز اين را در پي نداشت همين دليل براي شركت كفايت مي‌كرد.
2ـ اگر علي ـ عليه السّلام ـ در شورا شركت نمي‌كرد، به معناي سلب صلاحيت از خود، تفسير مي‌شد.
3ـ عامل ديگر شركت علي ـ عليه السلام ـ  در شورا، همان عامل وادار كننده به اظهار بيعت با دوخليفه قبلي و پذيرفتن خلافت آن دو بود[2]. شخصي به نام «محمدبن عرفه» مي‌گويد از امام رضا ـ عليه السلام ـ  پرسيدم كه چرا ولايتعهدي را تحمل كردي؟! امام فرمودند: همان علتي كه سبب شد جدم اميرالمؤمنين، در شوراي خليفه دوم وارد شود[3]». يعني چنان‌كه علي ـ عليه السلام ـ  از روي ناگزيري وارد شورا شد من نيز ناگزير بودم.
4 ـ علي ـ عليه السلام ـ  در خطبة شقشقيه، به رعايت وحدت با اعضاي شورا اشاره مي‌كند، اما در عين حال از نابرابري ساير اعضاء شورا با خودش، به شدت شكوه مي‌نمايد. «… فَصَغا رَجُلٌ مِنْهُم لِضِغْنِهِ،‌ وَ مالَ الآخَرُ لِصِهرِهِ،‌ مَعَ هَنٍ وَ‌ هن» پس يكي از آن‎ها به خاطر كينه از من روي گرداند و ديگري به خاطر فاميلي كه (عثمان) داشت همراه با… .
5 ـ عامل بعدي ورود آن حضرت به شورا اين بود، وقتي ابن عباس پرسيد يا علي چرا در شورا رفتي و شركت كردي؟ گفت: چون عمر گفته بود كه پيامبر  – صلي الله عليه و آله –  فرموده «الامامة و النبوة لا تجتمع في بيت واحد» اگر من لايق اين كار نبودم چرا مرا دعوت كرد پس رفتم تا خلاف سخن او آشكار گردد[4].
اما اين‌كه در شورا به امامت و حقانيت خود احتجاج نكرد اين هم ادعاي بدون دليل مي‌باشد چون آن حضرت بنا به نقل محدثين و مورخين معتبر شيعه و سني در آن شورا از خلافت و حقانيت خود كاملاً  دفاع كرد.
از طرق مختلف و به طور تواتر از «عامر ابن وائله» نقل مي‌كنند كه مي‌گويد: در روز شورا من دربان بودم و شنيدم كه علي ـ عليه السلام ـ  اين طور احتجاج مي‌كرد: شما را به خدا سوگند، آيا در ميان شما كسي هست كه پيش از من به وحدانيت خدا ايمان آورده باشد؟ همه گفتند: نه، آيا در ميان شما كسي هست كه برادري چون جعفر طيار و عمويي چون حمزه و همسري چون فاطمه و دو فرزندي مانند حسن و حسين داشته باشد؟ همگي گفتند: نه. تا رسيد به اين‌جا كه آيا در ميان شما جز من كسي هست كه رسول خدا درباره او فرموده باشد «من كنت مولاه فعلي مولاه» گفتند: نه …[5].
ابن ابي‌الحديد اضافه بر روايتي كه متضمن فضايل و خصايص علي ـ عليه السلام ـ  و احتجاج آن حضرت به آن‌هادر روز شورا است مي‌گويد: وقتي حاضرين با عثمان بيعت نمودند و علي ـ عليه السلام ـ  از بيعت خودداري كرد چنين گفت: «براي ما حقي است كه اگر به ما داده شود آن را مي‌گيريم و اگر منع شود با سختيها مي‌سازيم…[6]»
خلاصه علي ـ عليه السلام ـ  در روز شورا هم به روايت غدير و هم به حادثة مباهله و هم به اكثر فضائل و مناقب خود تمسك نمودند.
براي مطالعة بيشتر در اين مورد مطالعه كتاب فروغ ولايت آقاي سبحاني توصيه مي‎شود.
 
پي نوشت ها:
[1] . شرح نهج البلاغه، چ بيروت، ج 1، ص 362، اسدالغابه، انتشارات دارالشعب، ج 3، ص 307، لاصابه، ج 2، ص 408، البداية و النهايه، ابن كثير، منشورات مكتبة المعارف، چ بيروت، ج 5، ص 210.
[2] . سيد مرتضي، تنزيه الانبياء، انتشارات قدس رضوي، ترجمه رحيمي، ص 231.
[3] . عيون الاخبار الرضا، ج 2، ص 140.
[4] . كامل بهاي، ج 2، ص 113.
[5] . مناقب خوارزمي، ص 217، ابن عبدالله الاستيعاب، ج 3،ص 35، طبري، تفسير، ج 3، ص 418.
[6] . ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 61.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد