از مصائب حضرت زهرا(ع) در منابع اهل سنت
هجوم به خانه وحی و آتش زدن درب
شاید برخی بر این باور باشند که حوادث تلخ و اسف بار تاریخ صدر اسلام که همزمان با جریان ننگین سقیفه به وقوع پیوست، همچون هجوم به خانه حضرت زهرا(ع)و آتش زدن در و مجروح کردن آن حضرت و نیز شهادت حضرت محسن(ع)جملگی مطالبی است که فقط علمای شیعه در کتاب های خود به نقل آن پرداخته اند؛ لیکن با اندکی تحقیق و بررسی آشکار می شود که کتاب های معتبر علمای اهل تسنن نیز مملو از عباراتی است که به تصریح یا اشاره به بیان زوایای مختلفی از این حوادث پرداخته شده است. در این فصل بر آن هستیم تا ضمن بیان گوشه هایی از گفته ها و نوشته های محدثان و مورخان معروف اهل تسنن پیرامون این حوادث، آگاهی و شناخت خوانندگان محترم را نسبت به این مسایل بیشتر نماییم.
اگرچه این روایات پیرامون این موضوع در کتاب های اهل تسنن بسیار است، ولی ما در این جا فقط به ذکر قسمتی از آن ها بسنده می کنیم، و تحقیق و مطالعه بیشتر را به خوانندگان عزیز واگذار می کنیم:
1-ابن ابی شیبه(متوفی235ه.ق)در«المصنف» جلد هفتم، صفحه 432، روایت شماره 37045، چاپ بیروت، چنین می نویسد:
«عمر به سوی خانه فاطمه روانه شد، و گفت: ای دختر پیامبر! به خدا قسم هیچ کس نزد ما، دوست داشتنی تر از پدرت نیست و بعد از پدرت هیچ کس نزد ما دوست داشتنی تر از تو نیست، به خدا قسم! این محبت مانع از آن نمی شود که به خاطر این افرادی که نزد خود جمع کرده ای، دستور بدهم خانه را بر سرتان بسوزانند!»
2-ابن قتیبه(متوفی276ه.ق) در «الامامه و السیاسه» جلد اول، صفحه 12، چاپ مصر، چنین می گوید:
«ابوبکر، عمر را به دنبال آن ها که در خانه علی جمع شده بودند فرستاد، آن ها از بیرون آمدن خودداری نمودند؛ در این هنگام عمر دستور داد که: هیزم بیاورید. پس خطاب به اهل خانه گفت: قسم به جان آن کس که جان عمر در دست اوست! باید خارج شوید والا خانه را با اهلش به آتش می کشم.
شخصی به عمر گفت: آیا می دانی که فاطمه در این خانه است؟! عمر گفت: اگرچه فاطمه در خانه باشد!»
لازم به یادآوری است که بعضی مولف کتاب«الامامه و السیاسه» را شخصی غیر از ابن قتیبه دانسته و گفته اند: این کتاب را یکی از علمای هم عصر ابن قتیبه نوشته است. اما در جواب آنها می گوییم: محمد فرید و جدی در «دایره المعارف» جلد سوم، صفحه 497، می آورد:
«کتاب الامامه و السیاسه، ابن قتیبه یکی از قدیمی ترین و مطمئن ترین کتاب ها در مسایل خلافت اسلامی می باشد.»
3-بلاذری(متوفی 279ه.ق) در «انساب الاشراف» جلد اول، صفحه 586،چاپ مصر،چنین می نویسد:
«ابوبکر برای بیعت گرفتن از علی، به دنبال وی فرستاد، پس علی بعت نکرد؛ در این هنگام عمر با شعله ای آتش، روانه خانه علی شد.فاطمه در پشت در با او مواجه شد و گفت: ای پسر خطاب، آیا می خواهی خانه ام را آتش بزنی؟! عمر گفت: آری! این کار من از دین پدر تو محکم تر است».
4-طبری(متوفی310ه.ق) در «تاریخ الامم و الملوک»جلد دوم، صفحه 443، چاپ بیروت، چنین می نویسد:
«زمانی که طلحه، زبیر و عده ای از مهاجرین در خانه علی جمع شده بودند، عمر بن خطاب به آن جا رفت و گفت: به خدا قسم! باید برای بیعت، خارج شوید و الا خانه را بر سر شما به آتش می کشم!».
5-مسعودی(متوفی346ه.ق) در«اثبات الوصیه»صفحه 142، چاپ، بیروت، می گوید:
«امیرمومنان با عده ای از پیروان و شیعیانش در منزلش جمع شده بودند، در این هنگام عده ای به خانه اش حمله ور شده و به آن جا هجوم آوردند و در خانه اش را به آتش کشیدند و او را به زور از خانه خارج کردند،آن ها سیده زنان (فاطمه(ع»را در پشت در فشار سختی دادند، به طوری که محسن را سقط کرد».
6-ابن عبد ربه(متوفی 328)در کتاب«عقد الفرید»جلد سوم، صفحه64، چاپ مصر، چنین می نویسد:
«ابوبکر به عمر دستور داد: اگر از خروج از خانه از خودداری کردند با آن ها به جنگ بپرداز؛ پس عمر با شعله ای از آتش روانه خانه فاطمه شد تا آن جا را به آتش بکشد. در این هنگام عمر با فاطمه برخورد کرد و فاطمه به وی گفت: ای پسر خطاب! آیا برای آتش کشیدن خانه ما آمدی؟! عمر گفت: آری! مگر آن که با ابوبکر بیعت کنید، همانطور که امت چنین کردند».
7-مقاتل بن عطیه حنفی(متوفی505ه.ق) در«الامامه و الخلافه»، صفحه160،چاپ بیروت، چنین می آورد:
«هنگامی که ابوبکر از مردم با تهدید و شمشیر و زور بیعت گرفت، عمر و قنفذ و جماعتی را به سوی خانه علی و فاطمه فرستاد و عمر هیزم فراهم کرد و در خانه را آتش زد».
8-شهرستانی(متوفی548ه.ق) در«الملل و النحل»، جلد اول، صفحه57 چاپ بیروت،چنین می گوید::
«از جمله عقاید نظام آن بود که می گفت: عمر به خانه فاطمه حمله ور شده در حالی که فریاد می زد: خانه را با اهلش به آتش بکشید، و این در حالی بود که کسی جز علی و فاطمه و حسن و حسین (ع)در خانه نبود».
برخی افراد ابراهیم بن سیار بن هانی معروف به«نظام» را رئیس فرقه نظامیه خوانده اند و بعضی ها او را از صوفیه قلمداد کرده اند؛در این باره هم با استفاده از کتاب های رجال اهل تسنن، مذهب و مسلک او را مشخص می کنیم:
-خطیب بغدادی می گوید:
«ابراهیم بن سیار، ابواسحاق نظام یکی از بزرگان اهل نظر و کلام بود و مذهب معتزلی داشت که در این مورد کتاب هایی به رشته تحریر در آورد».(1)
-ابن حجر عسقلانی می نویسد:
«ابراهیم بن سیار از بزرگان معتزله، و شاعر توانایی بود».(2)
9-ابن ابی الحدید معتزلی(متوفی655ه ق)در «شرح نهج البلاغه» جلد دوم، صفحه 56، چاپ بیروت، از قول جوهری می نویسد:
«عمر به طرف آن ها(که در خانه علی اجتماع کرده بودند) حرکت کرد و خطاب به آن ها گفت: قسم به آن کس که جانم در دست اوست یا برای بیعت کردن از خانه خارج شوید و یا آن که خانه را بر سر شما به آتش می کشیم!».
و نیز در همان صفحه از قول ابوبکر جوهری(3)می نویسد:
«عمر برای آتش زدن خانه به ایشان حمله ور شد که زبیر با شمشیر از خانه بیرون آمد».
و همچنین در «شرح نهج البلاغه»، جلد دوم، صفحه57می نویسد:
«ابوبکر گفت: ای عمر! و ای خالد بن ولید! برخیزید و به مکان آن ها رفته و آن ها را به نزد من بیاورید. پس آن دو به طرف خانه علی روانه شدند، عمر داخل خانه شد و خالد بن ولید در آستانه در خانه ایستاد».
لازم به یادآوری است که ذهبی پیرامون مذهب ابن ابی حدید چنین می نویسد:
«ابن ابی الحدید از بزرگان فضلا و ارباب کلام، نظم، نثر و بلاغت بود و به درستی که او معتزلی بود».(4)
10-اسماعیل عماد الدین(متوفی732ه.ق)در «المختصر فی اخبار البشر»، جلد دوم، صفحه156، چاپ مصر،می نویسد:
«ابوبکر به عمر بن خطاب دستور داد تا علی و کسانی را که با او هستند را از خانه فاطمه خارج کند. ابوبکر به عمر دستور داد که اگر از بیرون آمدن از خانه خودداری کردند با آن ها جنگ کن. در این هنگام عمر با قطعه ای آتش به سوی خانه فاطمه روانه شد تا آنجا را به آتش بکشاند. پس فاطمه گفت: کجا ای پسر خطاب؟! آیا آمده ای خانه ما را به آتش بکشی؟!
عمر گفت: آری! مگر آنکه داخل شوید[در بیعت ابوبکر] همان طور که امت داخل شده اند».
11-عمر رضا کحاله از علمای معاصر اهل تسنن، در«اعلام النساء»، چاپ بیروت، در حرف«فاء»ذیل نام «فاطمه بنت محمد(ص»)با ذکر سند چنین می نویسد:
«عمر روانه منزل فاطمه شد و فریاد کشید(و آنان را به خارج شدن از خانه، برای بیعت با ابوبکر فرا خواند)، آنان از بیرون آمدن خودداری کردند. در این هنگام عمر هیزم طلبید و گفت: قسم به آن کس که جان عمر در دست اوست یا از خانه خارج شوید و یا این که خانه را با اهلش به آتش می کشم!
شخصی به عمر گفت: ای اباحفص! در این خانه، فاطمه است!!
عمر گفت: اگر چه فاطمه [در این خانه]باشد».
12-عبدالفتاح عبدالمقصود از علمای معاصر اهل تسنن، در کتاب«الامام علی بن ابی طالب(ع»)، جلد اول، صفحه 190،چاپ بیروت، می نویسد:
«آری! چنین گفته شده که عمربن خطاب در روز سقیفه، در حالی که در میان اصحاب و یارانش به طرف خانه فاطمه حرکت می کرد به این نتیجه رسید که: آتش بهترین وسیله برای حفظ وحدت و آرامش میان مسلمانان است».
13-محمد حافظ ابراهیم(متوفی1351ه.ق) که از شعرای معاصر و مشهور اهل تسنن است در دیوان خود، جلد اول، صفحه82، چاپ بیروت، در«قصیده عمریه» می گوید:
و قوله لعلی قالها عمر
اکرم بسامعها اعظم بملقیها
حرقت دارک لا ابقی علیک بها
ان لم تبایع و بنت المصطفی فیها
«چه نیکو سخنی عمر به علی(ع)گفت: چه بزرگوار است شنونده آن و چه با عظمت است گوینده آن. در صورتی که بیعت نکنی،به آتش می کشم خانه ات را و نمی گذارم در آن بمانی، اگرچه دختر محمد(ص)در آن خانه باشد.!!»
همان گونه که در ابتدای این قسمت گفتیم: روایات و سخنان علمای اهل تسنن پیرامون این موضوع بسیار است که آوردن همه آن ها در این مجال، ممکن نیست، لذا در پایان این قسمت به ذکر نام چند تن دیگر اکتفا می کنیم و از آوردن عبارت هایشان عبارت هایشان که غالباً مشابه عبارت های گذشته است، خودداری می کنیم.
-متقی هندی،کنزالعمال، جلد پنجم، صفحه651.
-نویری، نهایه الارب فی فنون الادب، جلد نوزدهم، صفحه40.
-صفدی، الوافی بالوافیات، جلد هفدهم، صفحه311.
-ابن عبدالبر، استیعاب، جلد سوم، صفحه975.
-یعقوبی، تاریخ یعقوبی، جلد دوم، صفحه123.
شهادت حضرت محسن بن علی(ع)
یکی از جنایات بزرگ مهاجمان به خانه وحی، شهادت جگر گوشه حضرت فاطمه(ع)، حضرت محسن بن علی(ع)است،که با این جنایت تاسف بار لکه ننگی در کارنامه سیاه غاصبان خلافت ثبت گردید.
1-مسعودی در «اثبات الوصیه»، صفحه142،می نویسد:
«آنان در هجوم به خانه، فاطمه، سیده زنان را در پشت در چنان فشار دادند که محسن را سقط کرد».
2-شهرستانی در «الملل و النحل»، جلد اول، صفحه57،چاپ بیروت،می نویسد،نظام گفته است:
«همانا عمر در روز بیعت چنان ضربه ای به فاطمه زد که جنین خود را سقط کرد».
3-صفدی در کتاب«الوافی بالوفیات»،جلد ششم، صفحه 17، می نویسد:
«نظام معتزلی معتقد است که عمر در روز بیعت، چنان فاطمه را زد که محسن را سقط کرد».
4-سفر ائینی تمیمی در کتاب«الفرق بین الفرق»، صفحه107،مشابه عبارت فوق را می آورد.
5-ذهبی در کتاب«میزان الاعتدال»، جلد اول، صفحه139،رقم552،می نویسد:
«ان عمر رفس فاطمه حتی اسقطت بمحسن؛ بدون شک عمر چنان لگدی به سینه فاطمه زد که محسن از او سقط شد».
7-حموئی جوینی الشافعی در کتاب«فرائد السمطین»، جلد دوم، صفحه35،با اسناد خود از ابن عباس روایت می کند که رسول خدا(ص)فرمودند:«به درستی که می بینم بعد از من، غم و غصه در خانه دخترم فاطمه وارد می شود،حرمت او شکسته و حقش غصب می شود و از ارث خود منع و پهلویش شکسته می گردد و ندا می دهد: یا محمداه! پس جواب داده نمی شود».
8-ابن ابی حدید معتزلی در «شرح نهج البلاغه»، جلد چهاردهم، صفحه 92، چاپ بیروت، می نویسد:
«عده ای از مشرکان از جلمه «هبار بن اسود» به قصد اذیت کردن زینب ربیه(5)رسول اکرم(ص) که از مکه به سمت مدینه حرکت کرده بود-ناقه او را تعقیب کردند. اول کسی که از مشرکان به ناقه زینب رسید، هبار بن اسود بود که به محض رسیدن، نیزه ای به طرف هودج زینب پرتاب کرد. زینب که حامله بود از این حمله ترسید، و زمانی که به مدینه رسید بچه اش را سقط کرد. از این رو پیامبر(ص)دستور داد که هر جا هبار ابن اسود را دیدند، او را به قتل برسانند».
ابن ابی حدید بعد از نقل این جریان می گوید: این خبر را برای استادم«ابی جعفر نقیب» خواندم. نقیب گفت: وقتی رسول خدا(ص) به خاطر ترساندن زینب و سقط شدن فرزند او، خون«هبار بن اسود» را مباح کرد، روشن است که اگر در زمان فاطمه زنده بود، بدون شک خون کسانی که فاطمه را ترسانده تا فرزندش را سقط کند، مباح می کرد!!».
ابن ابی الحدید می گوید: به نقیب گفتم: آیا می توانم این خبر را- که عده ای فاطمه را ترساندند تا اینکه فرزندش محسن را سقط کرد- از شما نقل کنم، نقیب گفت:«نه! از من نقل نکن و بطلان این خبر را نیز از من نقل نکن؛ چرا که من در مورد این خبر، نظر و عقیده ای نمی دهم!!»
در تحلیل سخن نقیب باید گفت که این سخن نشان می دهد که وقوع ماجرای سقط جنین برای او به اثبات رسیده است؛ چرا که اگر چنین نبود با توجه به عقیده، مذهب او ماجرا را به طور کامل نفی می کرد و می گفت: بطلان این خبر را از من نقل کن،ولی از آنجا که برای او اثبات شده و عناد یا ترس، به او اجازه نمی دهد، تا حقیقت را آشکار کند؛ ماجرا را در هاله ای از شک و ابهام می گذارد و درباره نفی یا اثبات آن به طور قطعی، اظهار نظر نمی کند.
اعتراف ابوبکر به اشتباه خود
برای تکمیل بحث، در این قسمت به برخی از روایات علمای اهل تسنن اشاره می کنیم که جملگی حاکی از آن است که ابوبکر در روزهای آخر عمر خود صراحتاً به اشتباهش در مورد هجوم به خانه حضرت زهرا(ع)اعتراف نمود:
1-ابن جریر طبری، تاریخ امم و الملکوک، جلد دوم، صفحه619«ابوبکر گفت: همانا بر هیچ چیز از دنیا تاسف نمی خورم مگر بر سه کار که انجام دادم و ای کاش! انجام نمی دادم…ای کاش! به خانه فاطمه بی احترامی نکرده بودم اگرچه علیه من اعلان جنگ می نمودند».
2- مسعودی، مروج الذهب، جلد دوم، صفحه194.
3-طبرانی، المعجم الکبیر، جلد اول، صفحه62
4-ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، جلد دوم، صفحه46.
«ابوبکر گفت: ای کاش! به خانه فاطمه حمله ور نشده بودم و آن جا را به حال خود وامی گذاشتم؛ اگرچه در آنجا علیه من پیمان جنگ بسته می شد».
5-متقی هندی، کنزل العمال، جلد پنجم، صفحه631
«ابوبکر گفت: ای کاش! به خانه فاطمه حمله ور نشده بودم و آن جا را به حال خود وا می گذاشتم؛ اگر چه علیه من پیمان جنگ می بستند».
در پایان این بخش به برخی از علمای اهل تسنن که عباراتی مشابه، عبارات فوق را در کتاب های خود نقل نموده اند، اشاره می کنیم:
-دهلوی هندی، در ازاله الخفاء، جلد دوم، صفحه29.
-ذهبی، در میزان الاعتدال، جلد دوم، صفحه215.
-ابن حجر عسقلانی، در لسان المیزان، جلد چهارم، صفحه219.
-ابن قتیبه دینوری، در الامامه و السیاسه، جلد اول، صفحه18.
حال اگر هر انسان منصفی، عقل و وجدان خود را حاکم قرار دهد، و این روایاتی را که علمای بزرگ اهل تسنن در کتاب هایشان از زبان خود ابوبکر نقل کرده اند، مطالعه کند، به روشنی ماجرای هجوم به خانه حضرت زهرا(ع)و آتش زدن در؛ بر او آشکار می شود، زیرا اگر مساله بیعت گرفتن از امیرالمومنان (ع) خیلی عادی و معمولی انجام شده بود و جریان یورش و به آتش کشیدن خانه رخ نداده بود، دیگر چه جایی برای پشیمانی و افسوس ابوبکر باقی می ماند؟!
آری، از این اعترافات صریح ابوبکر روشن می شود که باید در جریان بیعت گرفتن، جسارت های بزرگی به خاندان رسالت(ع)شده، که این گونه به اصطلاح خلیفه را ناراحت و پشیمان کرده است.(6)
پی نوشت ها :
1-تاریخ بغداد،ج6،ص96.
2-لسان المیزان:ج1، ص96.
3-لازم به ذکر است که ابوبکر جوهری یکی از علمای قرن چهارم و مولف کتاب«السقیفه و فدک» است که یکی از منابع مهم اهل تسن درباره این موضوع به شمار می رود.
4-سیر اعلام النبلاء، ج23،ص274.
5-«زینب»و «رقیه»دختران«هاله»خواهر حضرت خدیجه(ع)بودند که بعد از فوت مادرشان پیش از خدیجه(ع)زندگی می کردند.
6-علاقه مندان برای مطالعه بیشتر درباره موضوعات این نوشته می توانند از کتاب های «الاحراق فی بیت فاطمه(ع)، «ظلامات فاطمع الزهرا(ع)»، «آتش در خانه وحی»، «الهجوم الی بیت فاطمه(ع)»، «رنج های حضرت فاطمه زهرا(ع)»استفاده کنند.
منبع: جمعی از نویسندگان، (1387)، شهادت مادرم زهرا(س) افسانه نیست، قم، نشر عطر یاس.