الگو و اسوه حسنه كه در قرآن سفارش به تبعيت از او شده است، وجود مبارك پيامبر مكرم اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ است.
در سيرة پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ در كتب معتبر شيعه و اهل سنّت، سوگواري و عزاداري ايشان در عزاي افرادي مانند: حمزه سيد الشهدا[1]، جعفر ابن ابيطالب[2]، فرزندش ابراهيم[3]، عثمان ابن مظعون[4] و … نقل شده است، كه در اين نوشتار به دنبال تفصيل و بيان آن نيستم.
نكتة مهم در اين باره اينست كه؛ در آيات و روايات. هيچگونه نهي و مذمتي دربارة عزاداري و گريه وجود ندارد و اصل عزاداري و سوگواري، به نحوي كه خلاف شرع در قرآن صورت نگيرد، همواره مورد تأييد و تأكيد پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ و ائمه اطهار ـ عليهم السّلام ـ ميباشد.
و امّا پاسخ روايات مذكور در شبهه، از روايات ديگري كه ابن عباس و عايشه نقل كردهاند و همچنين روش عملي خليفة دوم روشن ميشود.
الف) توضيح ابن عباس و عايشه، در مورد روايات مخالف:
براي روشن شدن اين روايات، شايسته است به چند نكته اشاره كنيم:
1. نووي، شارح صحيح مسلم، دربارة اين روايات چنين مينويسد: «روايات فوق از نظر عايشه امالمؤمنين پذيرفته نشده و او به راويان اين روايات نسبت فراموشي و اشتباه ميدهد، زيرا خليفه دوم و پسرش عبدالله، روايت را به صورت صحيح از پيامبر نگرفتهاند چنانكه ابنعباس نيز ميگويد: اين روايات سخن خليفه است نه سخن پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ، چنانكه ابيمليكه ميگويد: «در مكه يكي از دختران عثمان فوت كرد، براي تشييع جنازة وي، همراه عبدالله عمر و عبدالله عباس حاضر شديم، من بين آن دو نشسته بودم، عبدالله عمر به فرزند عثمان رو كرد و گفت: چرا مردم را از گريه نهي نميكني؟ از رسول خدا شنيدم، فرمود: ميت با گريه اهلش معذّب ميشود. ابن عباس در جواب عبدالله عمر گفت: عمر گوينده اين سخن است، آنگاه ابن عباس ادامه داد و گفت: در هنگامي كه عمر از جراحت وارده در بستر بيماري بود؛ صهيب ـ صحابي پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ گريه كنان و اشك ريزان بر وي وارد شد و با خود ميگفت: وا اخاه و اصاحباه! فقال عمر يا صهيب أتبكي علي و قد قال رسول الله ـ صلي الله عليه و آله ـ : «ان الميت ليعذب ببكاء اهله عليه». ابن عباس ميگويد: «پس از فوت عمر، اين حديث را براي عايشه نقل كردم، گفت: خداوند عمر را رحمت كند! سوگند به خدا كه هرگز پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ چنين نفرمود، بلكه پيامبر فرمود: خداوند عذاب كافر را با گريه بستگانش زيادتر ميكند، آنگاه گفت بيان قرآن، شما را در اينباره كفايت ميكند كه فرمود: هيچكس گناه ديگري را به دوش نميكشد. پس از آن ابن عباس اين جمله را گفت كه خداوند ميخنداند و ميگرياند. ابن ابي مليكه ميگويد وقتي سخن ابن عباس به پايان رسيد عبدالله عمر ساكت شد و چيزي نگفت. [5]اين حديث به وضوح روشن ميسازد كه ابن عباس، حديث عمر و نهي او را چنين توجيه ميكند كه عمر حديثي از پيامبر را كه راجع به گريه كفار بر مردگانشان بوده است، را ملاك قرار داده و اين استدلال را احاديث وارده در صحيح بخاري تأييد ميكند، چرا كه پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ نسبت به گريه يهوديان بر امواتشان هشدار داده كه آن گريه از عذاب جنهم آنها نخواهد كاست، اما عمر خيال كرد، مسلمانها نبايد بر درگذشتگانشان گريه كنند.
2 در روايت ديگر آمده است: در حضور عايشه يادآوري شد كه عبدالله عمر حديثي را از پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ نقل ميكند كه: ميت با گريه خويشانش در قبر عذاب ميشود عايشه گفت: فرزند عمر فراموش كرده است بلكه پيامبر فرمود: ميت در قبر به خاطر گناهانش عذاب ميشود، در حالي كه اهل و نزديكانش هم در آن هنگام گريه ميكنند. [6]3. در روايت ديگر نقل شده است كه عايشه گفت: «انكم لتحدثون عن غير كاذبين ولا مكذوبين و لكن السمع يخطي».[7]مقصود آن است كه عمر و عبدالله از روي عمد و آگاهي نسبت دروغ به پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ ندادند؛ حديث را از پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ اشتباه شنيدهاند. در روايت عمره دختر عبدالرحمان آمده است: « انه لم يكذب و لكنه أخطا أو نسي».[8]در روايت ابي داوود و نسايي چنين ذكر شده: «قالت انما مرّ رسول الله علي قبر فقال: ان صاحب هذا ليعذب و اهله يبكون عليه ثم قرأت: «و لا تزر وازرة وزر أخري»؛[9] رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ از كنار قبري كه نزديكان صاحب آن بر آن ميگرستند عبور نمودند، پس اين آيه را تلاوت نمودند «كسي سنگيني عمل ديگري را به دوش نميكشد».
با توجه به روايات فوق مشخص ميشود كه ابن عباس و عايشه سعي دارند با نقل رواياتي از پيامبر، موضع آن حضرت را در قبال گريه و عزاداري مشخص نمايند و گفتهاند چنين روايتي با قرآن مخالفت دارد و آنچه در آن رابطه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمودهاند مربوط به كفار بوده است، چنانكه آن حضرت در روايات بخش پيشين بارها به روشني به عمر فرمودهاند: رها كن تا گريه كنند.
ب) روش خليفة دوم:
از برخي روايات ديگر نيز چنين به دست ميآيد كه روش عملي خليفه دوم، مخالف با اين احاديث بوده است و حتي خود وي بارها گريه كرده و يا هنگام گريه ديگران از آن جلوگيري ننموده است؛ شايد در اواخر حيات، تعديلي در نظر ايشان پديد آمده كه در اينجا به چند نمونه از آن اشاره ميكنيم:
1. سفيان بن سلمه ميگويد: پس از فوت خالد بن وليد؛ زنان بني مغيره در خانه خالد جمع شده و گريه ميكردند، خبر به خليفه دوم رسيد كه در خانه خالد اجتماع است كه در آن نوحه سرايي ميكنند و از برخي از ايشان سخنان ناپسند شنيده ميشود، كسي را نزد آنان بفرست و آنها را نهي كن. در پاسخ گفت: هيچ اشكالي ندارد كه بر ابوسليمان اشك بريزند؛[10] ولي با اين شرط كه موها را پريشان نكنند و سخنان باطل نيز بر زبان جاري نسازند. نقع به معناي خاك به سر گذاشتن و لقلقه به معناي صداي بلند آمده است؛ زركشي ميگويد اين كلمه به معناي ريختن خاك به سر است.[11]2. در روايت ديگري آمده است: «لم تبق مرأة من بني المغيرة الا وضعت لمتها علي قبر خالد؛ يعني حلقت رأسها»[12] عبدالله بن عكرمه ميگويد: تعجب است از سخن مردم كه ميگويند عمربن خطاب از نوحهسرايي جلوگيري كرده است؛ در صورتي كه پس از مرگ خالد، زنان بني مغيره هفت شبانه روز در مكه و مدينه گريه كردند تا اينكه اين مدت به پايان رسيد ولي عمر از آن جلوگيري نكرد. [13]3. ابوعثمان ميگويد: پس از فوت نعمان عمر را ديدم كه دستش را بر سرگذاشته بود و گريه ميكرد. [14]4. همچنين در سيره عبدالله عمر نيز آمده است كه وي، پس از كشته شدن حجربن عدي، يار با وفاي علي بن ابيطالب به شدت گريه كرد. در هنگام شنيدن خبر شهادت حجر، عبدالله در بازار بوده؛ آنچه در اختيار داشت رها كرد و ايستاد، آنگاه در حالي كه گريه ميكرد فرياد زد. [15]5. در سيره حلبي نقل شده: «رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ در آغاز از نوحهخواني خانمهاي انصار جلوگيري كرد، پس از آن گروهي از انصار خدمت آن حضرت رفتند و اظهار داشتند كه بر اثر گريه و نوحه بر اموات، نوعي راحتي مييابيم؛ شما اجازه بفرماييد گريه كنيم. آن حضرت فرمود: «با اين شرط اجازه ميدهم كه موهاي خود را پريشان و گريبانها را پاره نكنيد و از زخمي كردن صورت پرهيز نماييد.»[16]با توجه به روايات نقل شده روشن ميشود كه از ديدگاه اهل سنت برپايي مجالس سوگواري و عزا در صورتي كه همراه با اعمال خلاف شرع همچون پريشان كردن موي، پاره كردن گريبان، زخمي كردن صورت و… نباشد، مانعي ندارد و نميتوان در منابع آنها استدلالي مبني بر حرمت اصل برپايي مجالس عزا، پيدا كرد.
بدين جهت در شرح نووي از برخي علماي مالكيه نقل ميشود كه گريه حرام نيست، آنچه حرام است اعمال و رفتارهاي دوران جاهليت است و بايستي از آن اعمال جلوگيري كرد.[17]افزون بر اين، روش عملي صحابه ديگر اثبات ميكند كه روايات مخالف گريه و مرثيهسرايي تمام نيست، چنانكه در مرگ عثمان مرثيهسرايي كردند، ام حبيبه همسر رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ ميگويد: «پس از كشته شدن عثمان، شخصي را همراه پيراهن عثمان و لباسهايي كه هنگام كشته شدن به تن داشت و خونآلود بود، نزد عبدالله بن ابي ربيعه برادر عياش بن ابي ربيعه فرستادم تا از كشته شدن عثمان آگاه شود.
پس از رسيدن خبر به او، به سوي مردم آمد و بالاي منبر رفت مردم را از كشته شدن عثمان با اطلاع كرد، مردم نيز گريستند، آنگاه مرثيهاي خواند با اين مضمون كه: به من خبري رسيد كه اندوه و غم بزرگي براي مردم در پي دارد و پس از آن خبر گريهاي طولاني براي چشمها ـ به ارمغان ـ خواهد داشت.»
شعبي ميگويد من مرثيهاي بهتر از اشعار كعب در رثاي عثمان نشنيدم.[18]همچنين در فوت بسياري از صحابه، مرثيه خوانده شده است كه نمونههاي فراواني از آن در كتاب الاصابةْ في تمييز الصحابه آمده است؛ از جمله در سوگ:
1. عثمان بن مظعون؛ 2. قيس بن سفيان؛ 3. قيس بن عاصم؛ 4. شماس بن عثمان.
ابن حجر مينويسد حسان شاعر معروف صدر اسلام براي خواهر او مرثيه خواند:
أبقي حياءك في ستر و كرم
فانّما كان شماس من الناس[19]در پايان، تذكر اين نكته لازم است كه شيعيان همواره مفتخر هستند كه پيروان حقيقي قرآن كريم، سنّت نبوي ـ صلّي الله عليه و آله ـ و ائمه اطهار ـ عليهم السّلام ـ ميباشند و اين پيروي را در اقوال و افعال خود نشان دادهاند، كه عزاداري و اظهار حزن و همدردي با معصومين ـ عليهم السّلام ـ مورد تأييد و سفارش آنها بوده و هست كه آثار و بركات آنرا مجال بيان نيست.
پي نوشت ها:
[1] . حلبي، سيرة الحلبيه، ج 1، ص 260، حّر عاملي، وسايل الشيعه، ج 2، ص 924. و اقداي، مغازي، ج 1، ص 315.
[2] . طبقات، ابن سعد، ج 8، ص 282، سيره ابن هشام، ج 4، ص 22.
[3] . صحيح بخاري، ج 1. كتاب الجنائز، باب 525، ص 158. فتح الباري، ج 3، ص 135.
[4] . محمد بن اثير جزري. جامع الاصول، ج 11، ص 95. شماره 8566.
[5] . مسند، احمد حنبل، ج 1، ص 41؛ صحيح بخاري، كتاب الجنائز، باب قول النبي يعذب الميت ببكاء اهله؛ صحيح مسلم، باب الميت يعذب ببكاء اهله عليه و جامع الاصول، ج 11، ص 99، رق، م 8570.
[6] . فؤاد عبدالباقي، محمد، اللؤلؤالمرجان فيما اتفق عليه الشيخان، ج 1، ص 186.
[7] . مسند، احمد، ج 1، ص 42 و جامع الاصول، ج 11، ص 93، شماره 8563.
[8] . صحيح بخاري، ابواب الجنائز؛ صحيح مسلم، ج 1، ص 344 و ارشاد الساري، ج 2، ص 404.
[9] . سنن، نسايي، ج 4، ص 17، باب النياحه علي الميت و جامع الاصول، ج 11، ص 94، شماره 8564.
[10] . كنزالعمال، ج 15، ص 730، شماره 42907، باب النياحه و فتح الباري، ج3، ص125، باب ما يكره من النياحه.
[11] . ارشاد الساري، ج2، ص404.
[12] . اسد الغابة في معرفة الصحابة، ترجمه خالد بن وليد، ج1، ص588.
[13] . كنز العمال، ج15، ص731، شماره 42908، باب النياحه.
[14] . همان، ج15، ص727 و الاستيعاب، ترجمه نعمان.
[15] . الاستيعاب، زندگي نامه حجربن عدي.
[16] . حلبي شافعي، علي بن برهانالدين، سيره حلبي، ص255، واقعه احد.
[17] . شرح نووي، ج4، كتاب الجنائز.
[18] . حاكم نيشابوري، مستدرك علي الصحيحين، ج3، ص105،كتاب، معرفة الصحابة.
[19] . براي اطلاع بيشتر ر.ك: ترجمة اين اشعار در الاصابه.