اسامی حضرت فاطمه زهرا(س) (1)
اسامی حضرت فاطمه زهرا(س) (1)
نام گذارى حضرت زهرا (سلاماللَّهعليها)
نامگذارى حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام است از طرف خداوند متعال مىباشد، همانند اسمگذارى حضرت محمد صلى اللَّه عليه و آله و سلم ، و امام على و امام حسن و امام حسين عليهمالسلام؛ و همين مطلب دلالت دارد بر اين كه اين پنج نفر- در برابر پروردگار – از خود هيچ گونه اختيارى ندارند، و تمام امورشان حتى انتخاب نام شان، مربوط به خداى متعال بوده، و به كسى در مورد آنان اجازهى دخالت داده نشده است.
حضرت محمد بن عبداللَّه صلى اللَّه عليه و آله وسلم هرگز مجاز نيست كه از جانب خود فاطمه و حسن و حسين عليهمالسلام را نامگذارى كند. همچنين در اسمگذارى على بن ابىطالب كه مولود كعبه و خانهزاد خداست، پيامبر گرامى صلى اللَّه عليه و آله وسلم و ابوطالب را اختيارى نيست.
پیرامون اسامى حضرت زهرا سلاماللَّهعليها
قال الصادق عليه السلام:
«لفاطمة تسعة أسماء عند اللَّه عزّ و جل: فاطمة والصديقة والمباركة والطاهرة والزكية والراضية والمرضية والمحدثة والزهراء ثم قال:…؛
امام صادق علیه السلام می فرمایند:
حضرت فاطمهى زهراء عليهاالسلام در پيشگاه خداوند نه اسم مخصوص دارند: فاطمه، صديقه، مباركه، طاهره، زكيه، راضيه، مرضيه، محدثه و زهراء.» (1)
حضرت فاطمهى زهرا عليهاالسلام يك نام رسمى داشت كه همان فاطمه مىباشد. اين نام را پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله و سلم هنگام تولد به امر خداوند براى دخترش برگزيد؛ لكن به تصريح امام صادق عليه السلام، فاطمهى زهرا عليهاالسلام نه اسم مخصوص، در پيشگاه خداوند متعال دارد، لذا يكى از كنيههاى آن حضرت «اُمّالأسماء» است؛ يعنى بانويى كه اسامى فراوان دارد. و اين مطلب، دلالت بر عظمت روحى صديقه كبرى عليهاالسلام مىكند، زيرا حضرت فاطمه عليهاالسلام زن نمونه بودند. زن نمونه؛ يعنى انسانى كامل كه براى بشريت الگو و سرمشق مىباشد، لذا همهى صفات عالى انسانى در صديقهى طاهره عليهاالسلام جمع بود و ايشان در برابر هر صفت نيك، داراى لقبى خاص هستند. اين نه نام كه از شهرت والايى برخوردار است.
پىنوشتها:
1 ـ بحارالانوار، ج 43، ص 10، ر 1 از امالى صدوق و عللالشرايع.
شرح اسامى حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)
فاطمه
فَطَمَ- فِطاماً فَطْماً الولدَ: فصله عن الرضاع.
در لغت وقتى طفل از شير گرفته مىشود، مىگويند: فَطَمَ الولدَ.
«فاطمه وصفى است از مصدر فطم. و فطم در لغت عرب به معنى بريدن، قطع كردن و جدا شدن آمدن است. اين صيغه كه بر وزن فاعل معنى مفعولى مىدهد، به معنى بريده و جدا شده است. فاطمه از چه چيز جدا شده است؟» (1)
در روايات بسيارى به وجه تسميهى آن حضرت به «فاطمه» اشاره شده است.
فاطمه از جهل و پليدى جدا شده است:
عن الباقر عليه السلام قال:… ثم قال:
«إنّي فطمتك بالعلم، و فطمتك عن الطّمت. ثم قال أبوجعفر عليهاالسلام: واللَّه لقد فطمها اللَّه تبارك و تعالى بالعلم و عن الطّمث بالميثاق.
امام باقر عليه السلام فرمودند: خداوند فاطمهى زهراء عليهاالسلام را از جهل و پليدى جدا نموده است، لذا «فاطمه» نام گرفته است. ايشان سپس ادامه دادند: به خدا قسم، خداوند در عالم پيمان و عهد (يعنى عالم ذر) فاطمه عليهاالسلام را از جهل و پليدى جدا كرده است.» (2)
فاطمه از شرّ به دور است:
قال الصادق عليه السلام:
«أتدرون أىّ شىء تفسير «فاطمة»؟ قلت: أخبرني يا سيدي! قال:
فطمت من الشّر. ثم قال: لولا أن أميرالمؤمنين عليهاالسلام تزوجها لما كان لها كفو إلى يوم القيامة على وجه الأرض آدم فمن دونه،
امام صادق عليه السلام فرمودند: مىدانيد تفسير فاطمه چيست؟ و فاطمه چه معنايى دارد؟ عرضه داشتم: مرا آگاه بنما چه معنايى دارد. فرمودند: «فاطمه» از شر و بدى جدا گرديده است.
سپس فرمودند: اگر اميرالمؤمنين عليه السلام با حضرت زهرا عليها السلام ازدواج نمىكرد، هيچكس همتاى زهرا عليهاالسلام نبود، از زمان حضرت آدم تا روز قيامت كفو و همتايى براى زهرا عليهاالسلام يافت نمىشد.» (3)
فاطمه و دوستانش از آتش بازگرفته شدهاند:
ولى شيرينترين تفسير از علت نامگذارى فاطمهى زهرا عليهاالسلام رواياتى است كه مىگويد «فاطمهى زهراء عليهاالسلام» «فاطمه» ناميده شد، زيرا شيعيان آن حضرت، از آتش جهنم بازگرفته شدهاند.
عن الرضا عن آبائه عليهمالسلام قال رسولاللَّه صلى اللَّه عليه و آله و سلم:
«يا فاطمة! أتدرين لم سميتِ «فاطمة»؟ قال على عليهاالسلام: لِمَ سمّيتْ؟ قال: لانها فطمتْ هى و شيعتها من النار؛
امام رضا عليه السلام از اجدادشان نقل مىفرمايند: پيامبراکرم صلى اللَّه عليه و آله وسلم فرمودند: اى فاطمه! آيا مىدانى كه چرا «فاطمه» نام گرفتى؟ اميرالمؤمنين عليه السلام عرضه مىدارند: شما بفرماييد چرا فاطمه، «فاطمه» ناميده شده است. پيامبر صلى اللَّه عليه و آله وسلم فرمودند:
زيرا «فاطمه عليهاالسلام» و شيعيان فاطمه از آتش جهنم بازگرفته شدهاند و به آتش نخواهند رفت.» (4)
پيمان خدا، بر آزادى دوستداران فاطمهى زهرا عليهاالسلام:
عن محمّد بن مسلم قال: سمعت أباجعفر عليه السلام يقول:
«لفاطمة عليهاالسلام وقفة على باب جهنم فإذا كان يوم القيامة، كتب بين عيني كل رجل مؤمن أو كافر. فيؤمر بمحبّ قد كثرت ذنوبه إلى النار. فتقرء بين عينيه محبّا. فتقول: إلهي و سيدي سميتني فاطمة و فطمت بي من تولاني و تولى ذريتي من النار و وعدك الحق و أنت لاتخلف الميعاد. فيقول اللَّه عز و جل: صدقت يا فاطمة انى سميتك «فاطمة» و فطمت بك من أحبك و تولاك و أحب ذريتك و تولاهم من النار و وعدى الحق و أنا لا اُخلف الميعاد و إنّما امرت بعبدي هذا إلى النار لتشفعي فيه فاشفعك ليتبين لملائكتي و أنبيائي و رسلي و أهل الموقف موقفك مني و مكانتك عندي فمن قرأت بين عينيه مؤمناً فجذبت بيده و أدخلته الجنة.
امام باقر عليه السلام فرمودند: در روز قيامت حضرت فاطمه عليهاالسلام بر در جهنم توقفى دارند. روى پيشانى هركس نوشته شده است كه مؤمن است يا كافر. در اين هنگام به يكى از دوستان خطاكار حضرت فاطمه عليهاالسلام، فرمان مىدهند به طرف جهنم برو. فاطمهى زهراء عليهاالسلام روى پيشانى او را مىخواند: (بر روى پيشانى او نوشته شده است) «دوستدار زهراء».
«فاطمهى زهراء عليهاالسلام به درگاه خداوند عرضه مىدارد: خدايا! پروردگارا! نام مرا «فاطمه» نهادى و فرمودى: «به خاطر تو، دوستدارانت و دوستداران فرزندانت را از آتش جهنم رهايى مىبخشم.» وعدهى تو هميشه حق بوده و هيچگاه خلاف وعدهى خود عمل نكردهاى.
«خداوند متعال مىفرمايد: فاطمه جان! چنين است كه مىگويى. من تو را فاطمه نام نهادم و هركس كه تو را دوست بدارد، يا فرزندان تو را دوست بدارد، او را از آتش جهنم رهايى مىبخشم، وعدهى من راست است و من خلاف وعدهى خود عمل نمىكنم. من اين بندهام را به طرف جهنم فرستادم تا تو او را شفاعت كنى و فرشتگان و پيامبران من و هركس در محشر است مقام تو را پيش من ببينند. هركس را كه مؤمن (و عاشق) يافتى دستش را بگير و داخل بهشت نما.» (5)
خلايق از معرفت فاطمه عاجزند:
قال الصادق عليه السلام:
«إنا أنزلناه فى ليلة القدر، الليلة، فاطمة والقدر، اللَّه. فمن عرف فاطمة حق معرفتها، فقد أدرك ليلة القدر و إنّما سميت «فاطمة» لأنّ الخلق فطموا عن معرفتها،
امام صادق عليه السلام درباره آيهى كريمه «إنّا أنزلناه فى ليلة القدر» فرمودند: مراد از «ليلة» فاطمه است. مراد از «قدر» خداوند است، پس هركس مادرم فاطمهى زهرا عليهاالسلام را آن گونه كه بايد، بشناسد، شب قدر را درك كرده است. مادرم «فاطمه» ناميده شد، زيرا خلايق از معرفت او عاجزند.» (6)
فاطمه مشتق از فاطر است.
قال النبى صلى اللَّه عليه و آله وسلم لفاطمة عليهاالسلام.
«شق اللَّه لك يا فاطمة! إسماً من أسمائه، فهو «الفاطر» و أنت «فاطمة.»
پيامبر اكرم صلى اللَّه عليه و آله وسلم به حضرت فاطمه عليهاالسلام فرمودند:
اى فاطمهى من! خداوند براى تو اسمى از اسامى خود برگرفته است. (7) خداوند «فاطر» است و نام تو را «فاطمه» گذاشته است.» (8)
نام فاطمه برگرفته از نام خداوند
هذه«فاطمة» و أنا فاطر السماوات والأرضين فاطم، أعدائي عن رحمتي يوم فصل قضائي و فاطم أوليائي عمّا يعتريهم و يشينهم فشققت لها إسماء من إسمي، من فاطر زمين و آسمان هستم (يعنى خالق آسمان و زمين هستم.) و در روز قيامت دشمنان خود را از رحمتم محروم مىگردانم و اولياى خود را، از هر چه آنها را مىآزارد و ناپسند دارند، جدا نمودهام، پس نام «فاطمه» را از نام خود مشتق نمودم. (9)
پىنوشتها:
1- سيد جعفر شهيدى، زندگانى فاطمهى زهرا عليهاالسلام، ص 34.
2- بحارالانوار، ج 43، ص 13، ر 9 از عللالشرايع.
3- فاطمه الزهراء من المهد إلى اللحد، ص 71 از مقتل الحسين خوارزمى، ص 65 و مناقب ترمذى.
4- فاطمة الزهراء من المهد إلى اللحد، ص 70.
5- بحارالانوار، ج 8، ص 50، ر 58 از عللالشرايع.
6- بحارالانوار، ج 43، ص 65 ر 58 از تفسير فرات بن ابراهيم.
7- اشتقاق بر سه قسم است. 1- صغير 2- كبير 3- اكبر، اشتقاق صغير آن است كه مشتق مشتمل بر حروف مشتق منه باشد و ترتيب حروف نيز در آن رعايت شده باشد، مانند يضرب و ضارب و مضروب كه از «ضرب» مشتق مىشود. اگر در اشتقاق، مشتق مشتمل بر حروف مشتق منه باشد، لكن ترتيب حروف ملحوظ نباشد، آن را «اشتقاق كبير» گويند، مانند جذب و جبذ، حمد و مدح، غرد و رغد. اگر در اشتقاق مشتق مشتمل بر بعض حروف مشتق منه باشد و در معنى چنان مناسبتى داشته باشد كه صلاحيت رجوع معنا به سوى آن باشد، آن را «اشتقاق اكبر» گويند، مانند: ثلم و ثلب، قصم و فصم، خضم و هضم، حزوجز، فطر و فطم، نبع و نيع، نزح و نزف. لفظ فطر به معناى شق و ابتداء و انشاء و امثال اينها آمده است و فطم به معناى فصل و قطع و منع آمده و هر يك مستلزم ديگرى هستند، پس اشتقاق فاطمه از فاطر، اشتقاق اكبر است. شايد اشاره باشد به اينكه حضرت زهرا عليهاالسلام مظهر صفت فاطريت حق جل و علا و متادب به آداب اللَّه و متخلق به اخلاق اللَّه مى باشد (با قدرى تلخيص و تصرف از جنه العاصمه، ص 49.)
8- بحارالانوار، ج 43، ص 15.
9- بحارالانوار، ج 26، ص 326.
منبع: http://www.yazahra.net