خانه » همه » مذهبی » استاد بهبودي و گزينش احاديث صحيح

استاد بهبودي و گزينش احاديث صحيح

استاد بهبودي و گزينش احاديث صحيح

استاد بهبودي يكي از دانشمندان عصر حاضر در عرصه علوم قرآن، تاريخ اسلام و حديث است. ترجمه كتب اربعه حديثي شيعه، شرح و انتخاب روايات صحيح آن، در قالب گزيده كتب اربعه يا صحاح كتب اربعه، از آثار مهم وي به شمار مي رود. اين مقاله براي شناخت روش او در انتخاب روايات صحيح، به مطالعه ديدگاه هاي وي ، از رهگذار آثار ديگرش از

6f77f604 f1fd 49ca 850e 13e91112a934 - استاد بهبودي و گزينش احاديث صحيح

zz59 - استاد بهبودي و گزينش احاديث صحيح
استاد بهبودي و گزينش احاديث صحيح

 

نويسنده: دكتر مژگان سرشار*

 

چكيده
 

استاد بهبودي يكي از دانشمندان عصر حاضر در عرصه علوم قرآن، تاريخ اسلام و حديث است. ترجمه كتب اربعه حديثي شيعه، شرح و انتخاب روايات صحيح آن، در قالب گزيده كتب اربعه يا صحاح كتب اربعه، از آثار مهم وي به شمار مي رود. اين مقاله براي شناخت روش او در انتخاب روايات صحيح، به مطالعه ديدگاه هاي وي ، از رهگذار آثار ديگرش از جمله علل الحديث، معرفة الحديث و مقالات پراكنده او در مجلات مختلف مي پردازد. تلاش بر اين بوده كه اين ديدگاه ها در دسته بندي هاي جداگانه ترتيب يافته و براي هريك مثال هايي ارائه شود كه موشكافي هاي او را در نقد و انتخاب روايات برتابد. از مهم ترين روش هاي وي در نقد و اصلاح روايات، مقابله و مقايسه آن است. وي توجه ويژه اي به علل حديث و معاريض حديث نيز داشته است.
كليد واژه ها: بهبودي، گزيده كافي، گزيده فقيه، گزيده تهذيب، علل الحديث، نقد حديث، احاديث صحيح.

در آمد
 

در اين مقاله به معرفي و بررسي مباني استاد محمد باقر بهبودي(1) در شناخت حديث و گزينش احاديث صحيح مي پردازيم. پيش از اين حيدر حب الله در كتاب خود، نظرية السنة في الفكر الامامي الشيعي (التكون و الصيرورة) به اجمال، در باره بخش هايي از روش وي در نقد حديث، سخن رانده و مصاحبه اي نيز از وي در اين زمينه در پايان كتاب آورده است.(2)

انگيزه بهبودي در گزينش روايات صحيح
 

بهبودي درباره انگيزه خود در باب نگارش صحاب كتب اربعه و سپس ترجمه آن، اظهار داشت كه به دليل ورشكستگي چاپخانه آخوندي در آن زمان، او ديگر حاضر به چاپ بحارالانوار نبود؛ زيرا براي اين كار بايد هزينه هاي زيادي را متحمل مي شد، از جمله: اجرت براي مقابله و تخريج سند روايات، در آن زمان بهبودي قبول كرد با هزينه كم تر از نصف، مقابله، تحقيق و تصحيح را انجام دهد. وي نهايت تلاش خود را به كار گرفت تا با صرف پايين ترين هزينه، اين كار به ثمر برسد. در همان زمان قرار شد چاپخانه آخوندي تا جلد 51 را به طبع برساند و از آن به بعد را كتاب فروشي اسلاميه چاپ كند. روزي كه او به كتاب فروشي اسلاميه رفته بود، چند صندوق مهيا از كتاب ديد كه قرار بود به جايي ارسال شود؛ زيرا چند تن رجال دانشگاهي از عربستان سعودي براي خريداري اين كتب آمده بوند تا نقايص كارهاي شيعي را به طور مستقيم از منابع موجود به دست آورند. در همان زمان، بهبودي معتقد بود كه بايد منابعي موثق و منقح از اباطيل در ميان كتب مرجع شيعه موجود باشد تا در صورت اعتراض آنان به سخنان ناروا در منابع، امكان پاسخ گويي وجود داشته باشد؛ به گونه اي كه بتوان گفت مانند ديگر آثار حديثي مسلمانان، منابع شيعي نيز از عارضه جعل و تحريف مصون نمانده و عقايد شيعه، جز اباطيلي است كه بر آن به عنوان نقطه ضعف دست گذاشته اند، هم چنان كه وقتي شيعيان به ايشان اعتراض مي كنند كه در منابع خودتان حقانيت امامان شيعه، مطرح شده است، آنان پاسخ مي دهند اين نسخه ها صرفاً گردآوري روايات اسلامي است و تنها آنچه در صحاح ما آمده، قابل استناد است؛ مثلاً بخاري مي گويد كه در تأليف صحيح خود، ششصد هزار حديث در اختيار داشته و تنها دو هزار و ششصد حديث آن را (پس از حذف مكررات) انتخاب كرده است. مسلم نيز مي گويد از ميان سيصد هزار حديث – كه در اختيار داشته – در حدود چهار هزار روايت را (پس از حذف مكررات) برگزيده است. ظاهراً بهبودي وقتي دست به كار يافتن و نوشتن احاديث صحيح شد، دريافت كه شيعيان در ايران بيشتر نياز به چنين كتابي دارند، از اين رو، به ترجمه كامل و شرح برخي از احاديث آن نيز پرداخت.(3)

منابع شناخت روش او در گزينش احاديث صحيح
 

براي شناخت مباني بهبودي در زمينه گزينش روايات صحيح، بايد بيشترين توجه را به دو كتاب حديثي وي، معرفة الحديث و علل الحديث مبذول داشت. نوشته هاي متفرق وي در مقدمه هاي گزيده هاي كتب اربعه، پاورقي هاي بحارالانوار(4) و پاره اي از مسودات وي – كه هنوز به چاپ نرسيده(5) در شناسايي روش و تعريف حديث صحيح در نزد او مؤثر است. در اين امر، لازم است به توضيح هاي او در مقدمه كتاب هايش بپردازيم تا زاويه نگرش وي را به حديث دريابيم.

ضرورت نقد حديث از منظر بهبودي
 

استاد بهبودي در مقدمه معرفة الحديث، سير تاريخ پيدايش علم حديث مسلمانان(6) را براي نمودار شدن اهم مشكلات حاملات مواريث اوليه حديث متذكر شده است. او نوشته است كه امت مسلمان براي دست يابي به موازين اداره اجتماعي اسلامي، سيره پيامبر از دوران جوانيش تا روزگار بعثت، دعوت، ايام هجرت، حكومت، غزوه ها و سريه هايش را نياز داشتند. به اين ترتيب، به فاصله اندكي، علم حديث و بررسي صحت و سقم آن مورد نياز بود؛ زيرا تعارضي كه از قبل در امت اسلامي به وجود آمده بود، در روايات نيز به چشم مي خورد. خواستگاه اين مشكلات در نزد نخستين حاملان مواريث حديثي به چشم مي خورد. اين مشكلات بيان گر ميزان نياز مسلمانان به نقد حديث است. در زير سير اين مشكلات را كه بهبودي به آن اشاره كرده، با اندكي تلخيص مي آوريم:
1. امي بودن نخستين حاملان مواريث حديث و پيروي از مشايخ عشيره و رؤساي قبايل خود از روي تقليد و تعصب: اعراب امي خود قادر به تجزيه و تحليل مشكلات و تمييز صحيح از سقيم نبودند.
2. حضور موالي عرب در مجالس درس و محاوره اي اعراب: موالي از فرزندان روم و عجم، با وجود گنگي در زبانشان، در معارف قرآن و نشانه هاي سنت تفكر مي كردند و يا اين مطالب را از زبان مردم امي كه خود نيز شناخت چنداني نداشتند، دريافت مي كردند؛ و يا پيش از آن كه در شناخت زبان و ادبيات عرب به حد كفايت تبحر يابند و بتوانند بين حقيقت و مجاز در كلامشان تمييز دهند يا شرايط استعاره و تشبيه، كيفيت لغز، كنايه، ايهام و مانند آن را بدانند، در مجالس درس و محاوره اعراب شركت مي كردند.
3. رجوع عالمان نخسيتن به سخنان خرافي يهود و نصارا براي فهم قرآن، شناخت سنت، عمق تفسير و تأويل: آنان حقايق ايمان را با اوهام خودشان به تأويل مي بردند و قواعد فقه را بر شاكله فقه خودشان بنا مي كردند. همين امر سبب ورود شك و ترديد در احاديثشان گرديد. مسلمانان نسل هاي بعد نيز دنباله روي راه همين افراد بودند كه ائمه حديث محسوب مي شدند. اين چنين، حق و باطل ممزوج شد.
استعداد متفاوت صحاب پيامبر از رفتار او و صدور فتوا بر اساس همان برداشت هاي خام و خطا، در بين مردم: مثلاً ابن عباس درباره قصر نماز در سفر فتوايي داده كه نشانه برداشت كاملاً خطاي او از رفتار پيامبر است. بخاري به سند خود از عكرمة از ابن عباس نقل مي كند كه گفت:
أقام النبي تسعة عشر يقصر. فنحن إذا سافرنا تسعة عشر قصرنا و إن زدنا أتمنا؛(7)
پيامبر نوزده روز اقامت كرد و نمازش را قصر كرد. ما نيز اگر نوزده روز در سفر باشيم، نماز را قصر مي كنيم و اگر بيشتر بمانيم، نماز را تمام مي خوانيم.(8)
بهبودي مي گويد اين نهايت فهم و درك ابن عباس، يكي از دانشمندان امت مسلمان، از سيره رسول خداست. ابن عباس مي گويد ما نيز چنان كه پيامبر در سفر رفتار مي كرد، عمل مي كنيم. اما در فتواي او هيچ فهم و درايتي از سنت به چشم نمي خورد؛ زيرا وقتي پيامبر وارد مكه شد، نمي خواست ده روز يا بيشتر در آن جا اقامت كند و به همين دليل، دستور داد قبه اش را بر فراز مكه بر پا دارند؛(9) زيرا اگر مي خواست پس از ورودش، بيش از سه روز در مكه اقامت كند و در آن بماند، هجرت خود را نقض كرده بود. يهودي اين توضيح را نيز اضافه مي كند كه پيامبر پس از هجرت از مكه، ديگر هرگز بيش از سه روز در مكه اقامت نكرد. وي اين فتواي پيامبر را كه مهاجران نبايد در مكه بيتوته كنند، از طرق متعدد نقل مي كند.(10) به عقيده او، درست به همين دليل است كه پيامبر در حجة الوداع نيز به مكه داخل نشد، مگر براي انجام مراسم طواف يا اداي بعضي حاجاتش؛ و قبه اش ر در أبطح افراشت. او مي افزايد با وجود فتواي ابن عباس و عمل به آن، ديگر چه توقعي از انس بن مالك و فتواي او مي توان داشت كه مي گويد:
خرجنا مع النبي إلي مكة. فكان يصلي ركعتين ركعتين حتي رجعنا إلي المدينة. قبل له: أقمتم بمكة شيئاً؟ قال: اقمنا به عشراً؛(11)
به همراه پيامبر از مدينه به مكه رفتيم و همواره پيامبر دو ركعت دو ركعت نمازمي خواند. به او گفتند: آيا در مكه هم مانديد؟ گفت ده روز در آنجا مانديم.
به اين ترتيب، صورت ظاهر درك آنان از عمل رسول خدا اين است كه با وجود ده روز اقامت، قصر نماز واجب است؛ چنان كه رسول خدا قصر كرد.(12)
به نظر يهودي آراي صحابه و تابعان و به تبع تابعان و به تبع آن، اختلاف فقها در اكثر ابواب فقهي، از جمله صلاة، صيام، حج و مانندآن، از همين روست.(13) تعدادي به دسته اي از روايات تمسك مي جويند وشماري ديگر بر اساس روايات ديگر فتوا مي دهند.
4. سقوط در ورطه محنت از يك سو(14) و ظهور و فتنه غلات و زنادقه از خاستگاه واحد از سوي ديگر: بهبودي مي گويد پس از سقوط حكومت شرق و غرب به دست مسلمانان و فتح بلاد روم شرقي، كارگزاران نصراني و سياست مدارانشان دريافتند كه اسلام با ويژگي هايي كه دارد، علاوه بر نفوذ در قلب ها، عقايد مردم را تحث تأثير قرار مي دهد، كيان مذهب و حكومت آنان را به زودي منحل و زبان آنان را نيز متحول خواهد كرد. از اين رو، پس از چاره انديشي از افرد با كفايت و بعد از تبادل آرا با افراد با بصيرت، عمّال خود را به بلاد مسلمانان در مجمع قرّا، فقها و عرفاي آنان گسيل داشتند تا جوان و پير را با القاي شبهه و انتشار اكاذيب، جهت مزيد تفرقه در ميان آنان گمراه كنند.(15)
به عقيده وي، گروه نامبرده در زمينه مسائل زير به القاي شبهه و جعل حديث مي پرداختند: جبر، قدر، مشكلات اختيار، اختبار، معضل تشبيه و تعطيل، نزول، جمع و تدوين قرآن، شبهه تحريف، تشويق به تلاوت آيات، حفظ تجويد، ترتيب و خواندن آن به طور مداوم، در صبح و شام، معجزات خرافي و نشر آن توسط قصه گويان يا مشايخ غافل، دعاهاي عرفاني و وعده به ثواب هاي گزاف، خلق آسمان و زمين و شناخت خورشيد، ماه، ستاره، ايجاد ابر، توفان و باران و علت خسوف، كسوف و زلزله.
بهبودي ادامه مي دهد كه پس از ظهور شيعه در عراق و تأسيس جامعه فرهنگي در آن جا، گروهي از اين زنادقه به سوي شيعه در كوفه شتافتند. احاديثي در غلو و تفويض براي آنان ساختند؛ مانند اين كه اگر كسي امامش را بشناسد، هر چه خواست، انجام دهد و همچنين جعل كردند كه گناهان شيعيان، در روز قيامت بر پيروان اهل تسنن بار مي شود و طاعات اهل سنت به طاعات شيعه اضافه مي شود، به اين ترتيب، شيعيان به خاطر طاعات ديگران به بهشت مي روند اهل تسنن به خاطرگناهان ديگران به جهنم رانده مي شوند. البته امامان شيعه مسلمانان را از نيرنگ هاي آنان بر حذر مي داشتند.
حضور غلات و زنادقه در عرصه اي واحد:(16) بهبودي مي گويد سيد مرتضي، به طور مفصل، درباره اين دو گروه و خاستگاه پيدايش آنان در الامالي سخن رانده است.(17) يكي از اين زنادقه عبدالكريم بن ابي العوجاء است. او به اعتراف خود چهار هزار حديث جعل كرده كه در آن حلال خدا را حرام و حرام را حلال كرده تا آن حد كه مسلمانان روزهايي را كه بايد روزه بگيرند، افطار كنند و روزهايي را كه بايد افطار كنند، روزه داري كنند.(18) به نظر بهبودي اين اعتراف گزاف نيست؛ زيرا نمونه اين روايات در الكافي و الفقيه(19) فراوان است و به نام احاديث عدديه شهرت يافته.(20) .شيخ صدوق بر اساس آن فتوا داده است. صدوق در کتاب الخصال، بعد از ذکر نه مورد از اين گونه احاديث، در باب اين که ماه رمضان هيچ گاه از سي روز کم تر نمي شود و ماه شعبان نيز هرگز تمام نمي شود.(21) بنابراين، بهبودي معتقد است كه اگر كسي از گروه شيعه به اخباري استناد كند كه در شرايط تقيه از امامان صادر شده است، مبني بر اين كه ماه رمضان نيز مانند ماه هاي ديگر ممكن است تمام نشود و زياده و نقصان مي يابد، مانند عامه (اهل تسنن) رفتار كرده است و به شرايط تقيه توجه نكرده است.
مهم ترين روش بهبودي در رد اين اخبار، اين است كه راويان اين دست روايت ها را از طريق كتاب هاي تاريخي در شمار زنادقه معرفي مي كند و اگر كسي از علماي سلف به اين امر توجه كرده باشد، به نظريات آنان نيز ارجاع مي دهد. او ابتدا به رساله سيد مرتضي اشاره كرده كه در باره رد اصحاب عدد است. سپس چنين ادامه مي دهد كه شيخ صدوق نيز درباره اصحاب عدد، رساله اي نوشته كه پس از تأليف، آن را براي حمّاد بن علي الفارسي در رد جنيديه ارسال نمود. اين دسته از روايت ها – را كه بعدها احاديث عدديه خوانده شد- رضي الدين بن طاووس (م664ق) در كتاب خود، اقبال الاعمال نقل كرده است. بهبودي سخن ابن طاووس را نقل مي كند تا بفهماند در سند اين دست روايت ها افرادي چون عبدالله بن معاوية بن عبدالله بن جعفر بن ابي طالب وجود دارد كه از امام صادق (ع) در شناخت ماه ها با حساب نقل كرده است. بهبودي نوشته است كه راوي اين روايت، همان طور كه از نظر ابن طاووس گذشته است، عبدالله بن معاويه جعفري است كه از زنادقه بود و اصحاب او نيز مانند ابن ابي العوجاء از گروه زنادقه بودند. پس از آن، بهبودي براي نشان دادن ريشه اين راويان، از تاريخ ابونعيم نقل مي كند كه عبدالله بن معاويه در ايام مروان به زور شمشير همراه ابوجعفر منصور به مداين وارد شد. از 128 تا 129 ق، در آن جا ماند و سپس به خراسان گريخت و ابومسلم او را به زندان انداخت تا در 131ق، در همان جا در گذشت. بهبودي به اين مطلب اكتفا نكرده و از الملل و النحل ابن حزم نيز آورده است كه او متهم به زندقه گري بود. وي دو تن ديگر از نديمان عبدالله بن معاويه، مطيع بن إباس و بقلي، را به عنوان افراد معروف به كفر و دهري بودن ذكر مي كند. در ادامه بحث، بهبودي تاريخچه اين موضوع را بيان مي كند تا متذكر شود كه در اواخر قرن دوم اين احاديث شهرت يافت و تا قرن پنجم اين موضوع را بيان مي كند تا متذكر شود كه در اواخر قرن دوم اين احاديث شهرت يافت و تا قرن پنجم مشورترين فقهاي شيعه، مانند ابن قولويه، شيخ صدوق و شيخ مفيد در جواني، در حالي كه به تواتر اين روايت ها حكم مي راندند، بر اساس آن فتوا مي دادند و به آن عمل مي شد.(22) در پايان، بهبودي متذكر مي شود كه سرانجام، شيخ طوسي اين احاديث را منكر قلمداد مي كند و در كتاب تهذيب الاحكام آن را رد مي كند. بهبودي پس از ذكر فتواي ابن طاوس درباره روزه در ماه رمضان بر اساس رؤيت، به سخن أبوريحان منجم (م430ق) اشاره مي كند.(23)

تعريف حديث صحيح در نزد بهبودي و شيوه او در نقد روايت
 

بهبودي در مقدمه گزيده الكافي به اين نكته اشاره مي كند كه ضعف و بي اعتباري بعضي روايت ها بيشتر از آن جا ناشي شد كه نسخه هاي دست دوم، با دقت و حوصله كافي مقابله و تصحيح نشد و بي مايگان، هرچه بيشتر، به خود اجازه دادند كه سخنان ائمه را نقل به معنا كنند و در ضمن نقل حديث، برداشت خود را با اصل حديث چاشني كرده و براي ديگران بازگو نمايند. اسف بارتر اين كه جمعي از مشايخ علم حديث در اثر ساده لوحي، هر نسخه اي كه در گوشه كتاب خانه اي پيدا كردند، براي ديگران روايت و در كتاب هاي خود درج نمودند، در حالي كه بايد نسخه اصل را از دست استاد خود دريافت كنند.
در نزد بهبودي تأمل دقيق در متن و سند، براي اعلام صحت احاديث لازم است. او در گزينش اخبار صحيح تنها به صحت سند اكتفا نكرده و به تواتر آن با الفاظ متقارب نيز اعتماد نمي كند، بل بر خود لازم مي داند به هر طريق ممكن به حقيقت دست يابد. او بر اين باور است كه نبايد به شهرت حديث، كثرت فتوا و كثرت راويان فريفته شد.(24)
براي نمونه، بهبودي در مقدمه معرفة الحديث، به بررسي حديثي مي پردازد كه برخي از علما تصريح به صحت و عالي السند بودن آن كرده اند،(25) ولي وي صحت حديث مذكور را نمي پذيرد. اين حديث به نام صحيحه حمادبن عيسي الجهني در آداب نماز و كيفيت آن وارد شده كه بسياري از پيشگامان علم حديث، آن را قبول نموده، در رساله هاي علميه خود ذكر و به آن اعتماد و عمل كرده اند.(26) بهبودي، پس از ذكر سند، متن حديث را از قول حماد بن عيسي به نقل از ابوعبدالله الصادق (ع) آورده است. مبني بر اين كه امام(ع) از حماد كه به ادعاي خود، كتاب حريز را در نماز از حفظ دارد، مي خواهد كه نماز را جلوي حضرت بخواند، حماد نيز به قول خود با رعايت تمام نكات، نماز را مي خواند ولي مورد رضايت امام قرار نمي گيرد. سرانجام امام صادق (ع) به او مي گويد كه به خوبي نماز نمي گزاري و چه قدر زشت است كه مردي شصت يا هفتاد ساله شود، ولي نتواند يك نماز را با رعايت حدود كامل آن به جا آورد. در آخر، حماد از امام مي خواهد كه نماز صحيح را به او ياد دهد.(27)
بهبودي با بررسي عميق اين روايت، در متن و سند، اين حديث را ساختگي مي داند. روش او در نقد اين روايت عبارت است از رجوع به نظر رجاليان درباره شرح حال راوي، توجه به سن راوي در زمان نقل حديث و بررسي سخن امام از لحاظ عقلي كه به ترتيب زير مي آيد: 1. او درباره حماد بن عيسي از الفهرست نجاشي نقل مي كند كه مسموعات وي در قرب الاسناد، به اعتراف خود او، بيست مورد است و از طريق عبدالله بن جعفر حميري از محمد بن عيسي بن عبيد و حسن بن ظريف و علي بن اسماعيل، كه همگي از حماد بن عيسي جهني روايت مي كنند؛ در حالي كه روايت مذكور در بين آن بيست مورد وجود ندارد؛ 2. به نقل از نص صريح كشي و طوسي در اختيار و ابن داود حلي در رجال آورده است كه حماد بن عيسي در 209ق، وفات يافت؛ در حالي كه هفتاد و چند سال داشت. به اين ترتيب، نتيجه گرفته است كه سال تولد حماد تقريباً 135ق، است و در اين صورت حماد در زمان وفات امام صادق (ع) (=148ق) كم و بيش تنها سيزده سال داشته و چگونه ممكن است امام به كودكي سيزده ساله بگويد: «ما أقبح بالرجل يأتي عليه ستون سنة او سبعون سنة فما يقيم صلاة واحدة بحدودها تامة»؟ 3. حماد راوي كتاب حريز در باب صلاة است و امروز آنچه ما در اين باره در دست داريم، از طريق حماد از حريز از زراره از امام باقر (ع) است كه حق مطلب را به جا آورده است. در اين صورت شايسته نيست امام به كسي كه مي گويد من كتاب حريز را در نماز از حفظ دارم، بگويد: «لا عليك، قم فصل». از سوي ديگر، مدعي چنين مطلبي بايد به بهترين وجه با رعايت تمام آداب، نماز را به جا مي آورد؛ در حالي كه مطابق اين حديث، گويا حماد نمازي ناقص انجام داده و امام او را سرزنش كرده است.(28)

روش بهبودي در بررسي احاديث
 

اهل سنت قواعد علم الحديث را از بدو تأسيس اين علم در كتاب هاي حديثي اعمال كرده اند،(29) ولي در جوامع شيعي چنين كاري جز به طور پراكنده،(30) پيش از بهبودي، انجام نشده است. شهيد ثاني – كه در تأليف كتاب الدراية پيش قدم شده – هر جا كه انواع حديث را بر مي شمارد، با استخدام اصول اهل سنت، براي تقريب به ذهن، احياناً يك يا دو مثال از احاديث تحقيق شده آنان را درج مي كند، ولي متأسفانه از حديث شيعه نمونه اي ارائه نمي كند. كسان ديگر از جمله صاحب المعالم،(31) ميرداماد يا مجلسي نيز – كه به راه شهيد ثاني رفته اند – درصدد بر نيامدند كه كار را درباره جوامع حديثي شيعه انجام دهند. ظاهراً بهبودي، براي نخستين بار، به منظور استخراج صحاح شيعه، به وارسي و اعمال قواعد پرداخته و حاصل آن را براي تمرين طالبان علم الحديث در كتاب علل الحديث فراهم آورده است.
به اين ترتيب، براي شناخت روش بهبودي در نقد روايات، لازم است كتاب علل الحديث را، مطالعه كنيم. وي در اين اثر تلاش كرده است تا چهره هاي متفاوت حديث معلل (32) و احاديث ضعيف را به طور فني و علمي، با شواهدي از روايات شيعه تبيين كند. به نظر مي رسد از اين رهگذر معيارهاي وي در عدم گزينش بعضي اخبار از كتاب اربعه و تصحيح سند و متن روايت ها، در صحاح أربعه قابل شناسايي و فهم باشد.

الف. توجه به عيب غير آشكار در سند و متن روايت
 

حديث معلل به حديثي گفته مي شود كه وجه يا وجوه علت و بيماري(33) راجح و مظنون باشد. اگر قطع به بيماري و علت حاصل شود، حديث را به همان نام ويژه علت، مثلاً مرسل، مقطوع، مخلط، محرّف و نظاير آن مي نامند. در صورتي كه وجوه علت و بيماري محتمل باشد، يعني راجح و مرجوحي در ميان نباشد، حديث را متروك و معطل وا مي گذارند تا برائت آن احراز گردد.(34)
بهبودي به انواع گوناگون علت ها، با شواهدي از روايات شيعي اشاره كرده است. در اين جا براي بيان روش او به ذكر اجمالي اين اشكال ها و احياناً بيان كامل نمونه هايي مي پردازيم:

1. توجه به عدم امكان سماع
 

گاه بعضي از روايت ها سند منقحي دارند و در شمار صحاح اند، ولي بهبودي با بررسي دقيق در تاريخ تولد و وفات راويان، انقطاع سند را روشن و آن را از درجه صحت ساقط كرده است. در برخي موارد تولد راوي پس از وفات امام معصوم (ع) بوده و يا زماني به دنيا آمده كه نتوانسته آن امام را درك و در نتيجه، امكان سماع از آن امام را نداشته است، در حالي كه ظاهراً ادعاي سماع دارد.(35) به اين ترتيب، چنين روايتي، در صورتي كه به نقل مستقيم آن راوي از امام معصوم منتهي شود، در شمار روايت هاي مرسل خواهد بود؛ (36) مثلاً به نظر بهبودي حسن بن محبوب (ت149ق) دوره ابوحمزه ثمالي را درك نكرده است و از اين رو، او را در شمار اصحاب امام رضا و كاظم (ع) ذكر كرده اند و در نتيجه، روايت حسن از وي بر سبيل وجاده خواهد بود.(37) به اين ترتيب تعداد ده حديث از روايت هاي كتب اربعه و روايت هاي فراواني كه به اين طريق در جوامع ديگر حديثي نقل گرديده، مرسل بوده و از شمار احاديث صحيح خارج مي شود. همچنين است احاديثي كه از طريق صادقين (ع) و مقاتل بن سليمان (ت 150ق) روايت مي شود.

2. توجه به تقطيع متن و قصه پردازي در حديث
 

به اعتقاد بهبودي، گاهي تقطيع متن و داستان مشاجره اي در متن حديث، از عيوب پنهان در حديث است. بهبودي روايتي را ذكر مي كند كه همان روايت به صورت تقطيع شده در كتب ديگر با زيادت آمده است؛ براي نمونه،(38) گاهي به متن بعضي از روايت ها توجه مي دهد كه به اسلوب قصه پردازي روايت شده و به همين سبب نام قهرمان هاي داستان در موارد ديگر جابجا مي شود.(39)

3. توجه به اشتراك كنيه فرد راوي با امام معصوم (ع)
 

بهبودي توجه كرده است كه در بعضي از سندها با كنيه اي مواجه مي شويم كه راوي تصور كرده آن كنيه امام معصوم است، در حالي كه راوي ديگر با همان كنيه ناميده مي شده است، در نتيجه، آن حديث در شمار احاديث فقهي درج گرديده است؛(40) مانند ابوالحسن كه مراد از آن علي بن يقطين است و نه ابوالحسن الرضا (ع) يا ابوالحسن علي بن مهزيار اهوازي است و نه امام هادي (ع) و ابو عبدالله كه مراد از آن يكي از شاگردان امام صادق عليه السلام است كه سيف بن عمر از او روايت مي كند. مهم ترين روش بهبودي در فهم اين مطلب، مراجعه دقيق به شرح حال راويان و شناخت نسب آنان و تحليل احوال راويان، از رهگذر رجوع به كتب رجالي است.(41) براي نمونه در سند روايتي آمده است:
محمد بن احمد بن يحيي عن محمد بن عيسي اليقطيني قال بعث إلي ابوالحسن (ع) رزم ثياب الحديث.(42) بهبودي مي گويد، با توجه به متن، مراد از ابوالحسن، علي بن يقطيني است، نه ابوالحسن الرضا (ع)، به عقيده وي محمد بن عيسي يقطيني عهد امام رضا (ع) را درك نكرده او از غلات(43) است. او هم چنين مي گويد خطاي اصلي از محمد بن احمد بن يحيي اشعري است كه تصور كرده مراد از ابوالحسن، امام رضا (ع) است و اين حديث را در سلك احاديث فقهي درج كرده است. از سوي ديگر، بهبودي توجه مي دهد كه اين روايت در كامل الزيارات هم آمده، با اين تفاوت كه ابن قولويه متنبه بوده كه يقطيني عهد رضا (ع) را درك نكرده است و به همين دليل سند را به صورت مرسل (با تعبير عن رجل) آورده، بدون اين كه اشكال اصلي را متذكر شود.(44)

4. توجه به تطابق ادعاي راوي با وضعيت جسماني وي
 

در بعضي از روايت ها از اشخاصي چون ابوبصير مرادي يا اسدي و همچنين محمد بن سنان ياد مي شود كه با وجود نابينايي شان، روايت را طوري نقل مي كنند كه گويي همه صحنه را با چشم خود ديده اند؛(45) مانند اين كه در روايتي راوي حديث كه ابوبصير است و به گفته بهبودي، خواه مرادي باشد، خواه اسدي، گفته است:
ابوعبدالله پرده اي را كه بين آن اتاق و اتاق ديگر بود، بالا زد و به آن اتاق سرك كشيد و بعد گفت: هرچه مي خواهي بپرس كه كسي اين جا نيست.(46)
بهبودي با توجه به چنين شواهدي اتهام جعل را قوي تر مي بيند.

5. توجه به ناسازگاري متن روايت با تاريخ و فرهنگ زمان صدور
 

برخي از روايت ها را با توجه به فرهنگ مردم در آن تاريخ مورد نقد قرار مي دهد؛(47) مثلاً روايتي را كه از پيامبر(ص) نقل شده مي آورد كه فرمود هر كه به خدا و روز قيامت ايمان بياورد، بدون لنگ به حمام وارد نمي شود و همسرش را به حمام نمي فرستد.(48) بهبودي به طرز استفاده از حمام يا مستراح در آن زمان اشاره مي كند تا نشان دهد متن حديث مورد نظر، با فرهنگ و روش مردم آن عصر انطباق ندارد؛ مانند اين كه در آن زمان، در عهد رسول خدا در مدينه و مكه حمام نبود و مردم براي رفع حاجت به پشت بام ها، پشت درخت، كنار ديوار، دره ها، خرابه ها يا نخلستان هاي متروكه مي رفتند. بنابراين، راوي نمي تواند اين مطالب را از زبان رسول خدا نقل كند؛ گرچه كه اين اعمال در سال هاي بعد اتفاق افتاده باشد، ولي آن حديث – كه مطلب را از زبان رسول بيان مي كند،(49) ساختگي است. در بعضي از اين دست روايات، از تعابيري چون كراييس و مراحيض استفاده شده كه به گفته بهبودي، آثار تمدن مصر و شام است كه با فتح آن در زمان هاي بعد به عربستان راه يافت. از اين رو، قبول اين روايات به نقل از رسول خدا با شواهد تاريخي انطباق ندارد.(50)

6. عليل دانستن متني كه راوي به سود خود نقل كرده است
 

به عقيده بهبودي، اگر راوي متني را به سود خود روايت كند، آن متن را بايد عليل شمرد؛ خواه متضمن سود معنوي، تمجيد و تقديس او باشد – كه اين گونه احاديث بر اعتبار راوي نمي افزايد – و خواه سود دنيوي او را تضمين كند يا سوء استفاده او را مباح و روا اعلام كند. در اين باره روايت هاي زيادي را مورد بررسي قرار داده كه بسياري از آنها علاوه بر تأمين منفعت مادي يا معنوي براي فرد راوي، با موازين شرعي اسلام و حتي با نص صريح قرآن مخالف است؛(51) براي نمونه در روايتي به نقل از عبدالله ميمون از امام باقر (ع) آمده است كه امام از او سؤال كرد چند بار به مكه رفته اي و او گفت چهار بار. ابن ميمون مي گويد كه ابوجعفر فرمود: تو نوري در تاريكي هاي زمين هستي.(52)

توجه به معاريض حديث
 

يكي از برجسته ترين روش هاي استاد بهبودي – كه نشانه تقطن او در امر تشخيص حديث است – توجه به تعريض در حديث است. تعريف او از معاريض چنين است:
معاريض جمع مِعراض به معناي وسيله تعريض و كنايه است؛ به اين صورت كه امام معصوم نتواند آزادانه سخن بگويد، يعني به خاطر تقيه و حفظ جان خود يا شنونده، نتواند فتواي واقعي خود را با شيعيان در ميان بگذارد، گه گاه به مسائل جنبي مي پردازد و توضيح هاي غير ضروري بر فتواي غير واقعي خود مي افزايد تا موقعيت تقيه آميز خود را براي سؤال كننده و يا هر كس كه حديث را از دست اين راوي دريافت مي كند، روشن كرده باشد.(53)
بهبودي در بحث اصحاب اجماع و خصوصاً مقاله «طلوع و غروب اصحاب اجماع» روشن كرده است كه فراوان بوده اند افراد معمولي كه به خدمت امام خود مي رسيدند و پاسخ مسائل مورد نياز خود را دريافت مي كردند، ولي در مراجعت بايد اين حديث را به يك تن از اين اصحاب اجماع – كه در دسترس بوده اند – عرضه مي كردند تا اگر فتواي صادر شده تقيه آميز بوده، به آن عمل نكنند.(54)
به علاوه، لازمه تشخيص معاريض در احاديث، توجه به معيارهاي متني است كه بهبودي در اين زمينه مثال هاي متعددي طرح مي كند؛ زيرا معاريض سابقه چنداني ندارد و اصل آن بايد از نمونه ها ريشه يابي شود. او در اين باره روايت هايي را مطرح مي كند كه حاوي فتواهاي تقيه آميز ابوعبدالله الصادق (ع)، ابوجعفر الباقر (ع) و يا ابوالحسن الرضا (ع) است، به نظر او حديثي كه دچار تعريض است، از حجيت و اعتبار ساقط، بل روايت هايي كه حكم خلاف آن را شامل مي شود، بر ساير احاديث حكومت دارد. بهبودي در اين فصل از كتاب علل الحديث بيش از پنجاه حديث را – كه با سند صحيح روايت شده – آورده است و آنها را به خاطر انواع تعريضي كه داشته اند، صحيح نمي داند. روش او را در اين بخش مي توان به موارد زير تقسيم كرد:

1. طرح مسائل بي ربط
 

بهبودي مي گويد در برخي روايات امامان ضمن صدور فتوا، مسائل بي ارتباط با موضوع سخن را طرح كرده اند؛ براي نمونه حديثي آورده است با سند صحيح كه از امام صادق (ع) سؤال مي شود آيا موقع وضو گرفتن بايد تمام سر مسح شود؟ و آن حضرت پاسخ مي دهد:
گويا من هم اكنون مي نگرم كه پدرم روي چين و شكن گردنش دست مي كشد و آن را مسح مي كند.
اين متن با همين عبارت، با سند صحيح در چند روايت درج شده است. ولي ملاحظه مي كنيم كه امام صادق (ع) نمي گويد پدرم موضع وضو يا آب غسل را به چين و شكن گردنش مي رسانيد؛ با آن كه گردن حتي به فتواي اهل سنت جزء سر نيست تا موقع وضو گرفتن مسح آن لازم باشد.(55)
همچنين است روايتي كه در آن از امام صادق (ع) مي پرسند اگر شراب تخميري بر زمين بريزد و به لباس من ترشح شود، مي توانم با آن لباس نماز بخوانم يا بايد آن را تطهير كنم و امام صادق (ع) مي گويد: مانعي ندارد. لباس آدم كه مست نمي شود.(56)

2. استناد به روايت يا اعمال ديگران
 

بهبودي معتقد است كه استناد به روايت ديگران يا عمل ديگران، وسيله تعريض است و احاديث از اين دست از درجه اعتبار ساقط است؛ مثلاً در روايتي از امام رضا (ع) درباره عدم غسل جنابت در رمضان تا صبح مي پرسند و امام پاسخ مي دهد جنابت ضرري ندارد و نبايد روزه را باز كرد؛ زيرا پدرم از عايشه روايت كرده است رسول خدا در شب هاي رمضان جنب مي شد و تا صبح غسل نمي كرد.(57)

3. تعليل ناموجه فقهي
 

بهبودي مي گويد تعليل فقهي، بويژه بر اساس فقاهت ناموجه و بدون استفسار، نشانه تعريض است؛ (58) براي نمونه عدم جواز غسل دادن همسران به همراه تعليل و توضيح ناخواسته،(59) عدم جواز وصيت به نيابت زن از مرد در انجام حج به همراه تعليل حكم شهادت زن نسبت به مرد(60) وجواز شلوار پوشيدن بانوان در حال احرام به همراه تعليل ستر بدن.(61)

4. سند گرفتن افراد ناموثق
 

بهبودي اشاره مي كند كه در بعضي روايات ، فردي را سند گرفته اند كه در لسان امامان ملعون است؛ مثلاً روايتي كه درباره حليت ازدواج با زناني كه خلاف سنت طلاق گرفته اند، به روايت علي بن ابي حمزه استناد مي كند، در حالي كه او غالي، واقفي و در لسان امامان ملعون است.(62)

5. نقل فتواي اهل سنت از قول پدران امامان
 

بهبودي مي گويد در برخي روايات، امامي فتواي اهل سنت را از قول پدر خود بازگو كرده است. اين دست روايات، با توجه به چنين تعريضي، مفاد حديث را الغا مي كند و احاديث مقابلش تأييد مي گردد؛(63)براي نمونه امام صادق (ع) از قول پدرش امام باقر (ع) فتوا مي دهد كه اگر كسي در حال نشسته، جمع جور بخوابد وضويش باطل نمي شود.(64)

6. ذكر پدران به نام و نه كنيه
 

گاه امامان پدران خود را به نام خوانده اند و نه كنيه تا بفهامانند كه درصدد فتواي جدي نيستند؛ براي نمونه در اين روايت تعريض است كه از ابوعبدالله صادق به عنوان «جعفر» ياد مي كند و تعبير از ابوالحسن امام كاظم به عنوان «موسي» است.(65) در روايتي ديگر، امام باقر يا صادق از جد خود اميرالمؤمنين، با نام كوچك علي ياد مي كند و هم سند حكم را به روايت مشهوري – كه از اميرالمؤمنين نقل مي شده، حوالت مي دهد.(66)

7. قسم جلاله براي اثبات حكم شرعي
 

بهبودي مي گويد اگر امام معصوم براي اثبات حكم شرعي، بدون ضرورت، قسم جلاله بخورد، روايت از اعتبار ساقط است؛ زيرا فتواي امام نيازمند قسم نيست؛ مثلاً در روايتي، راوي درباره غنيمت در آيه 41 سوره الانفال سؤال مي كند امام صادق مي فرمايد: به خدا سوگند كه اين غنيمت شامل تمام منافعي است كه همه روزه به دست مي آورند!(67)

8. استناد به سنتي از پيامبر كه وجود ندارد
 

بهبودي معتقد است كه اگر امام حكم را منوط به سنتي از رسول خدا كند كه در آن زمينه، سنتي از پيامبر وجود ندارد، نوعي تعريض است؛ براي نمونه روايتي را ذكر كرده است كه در آن راوي درباره نماز قضا مي پرسد، اگر فردي آماده سفر باشد و نماز فريضه را ادا نكرده باشد، مي تواند نماز قضا را در سفر شكسته بخواند؟ امام صادق (ع) پاسخ مي دهد:
نمازش را قصر بخواند و مي گويد اگر نمازش را قصر نخواند، به خدا سوگند كه با رسول خدا مخالف كرده است.(68)
بهبودي مي گويد در اين زمينه سنتي از رسول خدا وجود ندارد و براي توضيح بيشتر به روايت هاي صحيح درباره معيار قصر و اتمام اشاره مي كند.(69)

9. تعليق حكم شرعي به مشيت خدا
 

بهبودي مي گويد اگر امام در روايتي، حكم شرعي را به مشيت خدا معلق كند، با توجه به اين كه تكليف شرعي قابل تعليق نيست، در اين صورت نيز مفاد حديث از حجيت ساقط مي شود.(70) در اين دست روايت ها غالباً جمله «ان شاء الله» تعريض دارد.
گفتني است در بسياري از اين موارد، بهبودي براي تشخيص حكم صحيح و البته شاهدي بر مدعاي خويش، به قرآن يا حديث ديگري كه معارض و راجح است، استناد مي جويد.(71)

مقابله سند و متن روايت هاي مشابه
 

يكي از اساسي ترين روش هاي بهبودي در يافتن عيب و اصلاح حديث، مقابله سند و متن هاي مشابه روايت هاي موجود در تمام كتب اربعه است. مهم است توجه شود كه در اين مقابله ها، بهبودي دقت مي كند كه گاهي روايت ها هم در متن و هم در سند، مشابه هم باشد. او با اين روش عيب هاي متفاوتي را از نظر فني در متن و سند روايت ها يافته و تصحيح كرده است، اين موارد را به طور مجزا در زير مي آوريم. گاهي براي اصلاح اعضال در سند يا اموري مشابه آن، تنها سندهاي مشابه در روايت ها را با هم مقابله مي كند و ممكن است متن حديث مشابه نباشد. گاهي تنها به مشابه بودن متن در روش مقابله اكتفا مي كند. در هريك از سه طريق نامبرده عيب هاي موجود در متن يا سند را مي يابد كه در زير به آن مي پردازيم.

1. يافتن تصحيف، تحريف و اسقاط در متن و سند
 

بهبودي سند بعضي روايت ها را از كتاب هاي اربعه حديثي آورده و رجالي را كه نام آنها تصحيف شده، با توجه به سند ديگر – كه در متن و سند مشابه همان حديث است-(72) متذكر مي شود. به علاوه، با يافتن روايت هاي مشابه و كنار هم قرار دادن آن، به مواردي از اسقاط متن نيز دست يافته است.(73) وي موارد تصحيف يا اسقاط از متن و سند را با علامت{} متمايز كرده و نگارنده نيز به همان سبك شواهد را ذكر مي كند. او گاهي متن يك حديث را از كتاب التهذيب مي آورد و سپس مشابه آن را از كتاب الكافي ذكر مي كند و به اين ترتيب، به ميزان اضطراب و احياناً سقط در متن نيز اشاره مي كند.(74)
لازم به تذكر است، بهبودي هر جا عيب و عوار سند را از نظر تصحيف، اسقاط يا انقطاع و مواردي ذكر كرده است؛ براي نمونه يكي از موارد يافتن تصحيف سند، در روايت هاي زير با توجه به علائمي كه بهبودي استفاده كرده. قابل ملاحظه است:
التهذيب:(75)
علي بن الحسن بن فضال، عن العباس بن عامر،عن أبي المغرا حُميد بن المثني، عن أبي العباس {و عبيد بن زياد}، عن أبي عبدالله (ع) في الصّبي تزوّج الصّبية؟…
الكافي:(76)
محمد بن يحيي، عن أحمد بن محمد، عن ابن فضَال، عن القاسم بن عروة، عن ابن بكير، عن عبيد بن زرارة ، عن أبي عبدالله (ع) قال: سألته عن الصّبي يزوّج الصّبية… .
الفقيه:(77)
روي النضربن سويد، عن القاسم بن سليمان، {عن عبيدبن زرارة} ، عن أبي عبدالله (ع) أنَه سأله عن الصّبي يزوّج الصّبية، هل يتوارثان؟…
بهبودي در اين باره توضيح مي دهد كلمه «عبيد بن زياد» در نسخه التهذيب، تصحيفِ «عبيد بن زرارة» است؛(78) زيرا نسخه هاي الكافي و الفقيه مانند هم است و التهذيب پس از آن دو، به ظاهر دچار تصحيف شده است.
نمونه ديگر تصحيح بهبودي از تصحيف متن و اسقاط در سند، چنين است: در التهذيب آمده است:
محمد بن عبدالجبار، عن محمد بن إسماعيل بن بزيع، عن علي بن النعمان عن سويد القلّا، {عن أبي سعد}، عن أبي عبدالله (ع) قال: يجب الحلق علي ثلاثة نفر: رجل لبّد {و رجل حجّ ندباً} لم يحجّ قبلها ورجل عقّص رأسه.
همين حديث در وسائل الشيعة چنين آمده است: محمد بن عبدالجبار، عن محمد بن إسماعيل، عن علي بن النعمان، عن سويد القلّا، عن أبي سعيد، عن أبي عبدالله (ع) قال: يجب الحلق علي ثلاثة نفر : رجل لبّد و رجل حجّ بدواً لم يحجّ قبلها و رجل عقص رأسه.
در اين روايت به زعم بهبودي، علاوه بر تصحيف ابوسعيد قماط يا ابوسعيد مكاري هاشم بن حيان بن ابوسعد در نسخه التهذيب، جمله «حجّ ندباً»تصحيف نشده است.(79)ظاهراً او نقل وسائل را صحيح دانسته است.
ناگفته نماند که در بسياري موارد، در تحريف، تصحيف و اسقاط در متن، بررسي هاي او تنها به مقابله روايت ها محدود نمي شود، بلکه متن روايت ها را در درجه اول با متن قرآن و فتواي شيعه مورد مقايسه و نقد قرار مي دهد.(80)
يافتن تصحيف با اصل قرار دادن مكتوبات رجالي اقدمين
بهبودي براي يافتن شرح حال راويان به كتب رجالي اقدمين مراجعه مي كند و گفته هاي آنان را در مقام معارضه با روايت هاي منقول، اصل قرار مي دهد؛ يعني اگر بين شرح رجاليان در باره راويان و روايت هاي ايشان در عمل تعارضي حاصل آيد، بهبودي شرح رجاليان را مي پذيرد و براي اصلاح سند تلاش مي كند؛ براي نمونه در باره عبدالله بن مُسكان به قول ابن النجاشي و كشي مراجعه مي كند و از آن دو نقل مي كند كه اين راوي تنها از ابوالحسن موسي (ع) نقل مي كند و از امام صادق (ع) نقل نمي كند. در اين صورت، تصور همگان مبني بر مرسل بودن روايات ابن مسكان از امام صادق (ع) يا عدم پذيرش قول اقدمين در باره روايت هاي وي را نمي پذيرد. بلكه او به دليل قبول قول ابن النجاشي و كشي معتقد است كه در 35 روايتي كه از ابن مسكان از امام صادق آمار شده است، همگي تصحيف عبدالله سنان وجود دارد. البته بهبودي اين مورد تصحيف را در اثر مقابله احاديثي كه در سند و متن كاملاً با هم مشابه است، به دست آورده و اصلاح كرده است؛(81) براي نمونه در التهذيب:
محمد بن يعقوب، عن محمد بن يحيي، عن أحمد بن محمد، عن الحسين بن سعيد، عن النضربن سويد، {عن ابن مُسكان} قال: سمعت أباعبدالله (ع) و هو خارج من الكعبة و هو يقول: الله اكبر…(82)
همين روايت با همين متن و سند در الكافي با اين تفاوت آمده است كه به جاي عبدالله بن مسكان عبدالله بن سنان است.(83) بهبودي با توجه به پذيرش قول ابن النجاشي و كشي و نيز از رهگذر مقابله اين روايات مشابه با يكديگر به مورد و اصلاح تصحيف دست يافته است.(84)

2. يافتن موارد تعليق در سند
 

در اين بخش نيز بهبودي با كنار هم قرار دادن و مقايسه كردن دو يا چند سند كه در يكي از كتب أربعه، پشت سر هم قرار دارند، موارد تعليق را تشخيص داده و سندي را كه در يكي ديگر از كتب اربعه آمده، از حالت تعليق خارج مي كند. او در تمام اين موارد، براي نشان دادن تعليق از علامت {} استفاده مي كند و نگارنده مقاله نيز به همان سبك موارد را مشخص مي كند.
براي نمونه به دو حديث – كه در الكافي پشت سر هم درج شده – اشاره مي كند كه در ابتداي سند روايت نخست، {علي بن ابراهيم، عن ابيه، عن اسماعيل بن مرار، عن يونس} آمده است و در ابتداي سند روايت بعدي كه بلافاصله در الكافي پس از حديث اول آمده، تنها {يونس} ملاحظه مي شود. بهبودي نشان مي دهد كه شيخ طوسي هر دو روايت را از الكافي نقل مي كند. ولي حديث دوم را مرسل معرفي مي كند؛ به اين صورت: محمد بن يعقوب {مرسلاً} ، عن يونس بن عبدالرحمن … در حالي كه به گفته بهبودي سند حديث دوم در الكافي، آن طور كه شيخ تصور كرده، مرسل نبوده بل معلق بر سند حديث او در همان كتاب الكافي بوده است.(85)

3. يافتن ارسال و انواع ارسال و تبيين آن
 

بهبودي ارسال را به انواع مختلفي بيان مي كند؛ گاهي به طور مطلق سقط آخرين راوي در سند حديث را ارسال مي نامد و گاهي اگر اين ارسال ظهور نداشته باشد، آن را ارسال خفي ناميده و شاهد ارسال را ذكر مي كند.
اگر صاحبان كتب اربعه در نقل روايت اختلاف نظر داشته باشند؛ به اين صورت كه مثلاً صدوق روايت عبدالرحمن بن ابي نجران از ابوالحسن موسي بن جعفر را قبول كند ولي تصور طوسي اين باشد كه عبدالرحمن نمي تواند از امام كاظم (ع) روايت كند، در نتيجه، آورده باشد كه {عبدالرحمن عن رجل حدثه} ، بهبودي آن مورد را ارسال محتمل يا مزعوم نام مي نهد. در بخش ارسال محتمل و مزعوم توضيحاتي در باره برخي از راويان و احتمال نقل مستقيم آنان از امامان مي آورد و براساس اين شرح ها با مقابله روايت آن افراد به موارد ارسال دست مي يابد.(86)
در تمام موارد ارسال نيز با مقابله و مقايسه دو سند به بيان آن مي پردازد؛ مانند اين كه ارسال حديثي در الكافي كه با تعبير {عن بعض اصحابه قال : سأل المرزبان} آمده را با سند ديگر همان حديث در الفقيه بيان مي كند كه به اين صورت آمده است: روي {عن صفوان بن يحيي قال: سأل المرزبان} .(87)
همچنين بهبودي با كنار هم قرار دان روايت هاي مشابه به ارسال مخفي در حديث پي برده و شاهد آن را نيز از روايت مشابه مي يابد. براي نمونه روايتي را از الفقيه آورده كه در آن سؤال از زبان أبوأيوب به صورت {سأل} أبوأيوب الخزار أباعبدالله حكايت شده است، ولي در التهذيب آمده است : رَوي أبوأيوب الخزّاز أن أباعبدالله { سئل عن الرجل} ؛ و نسخه الكافي نشان مي دهد كه سائل اصلي منصوربن حازم است، به اين صورت: حميد بن زياد، عن الحسن بن محمد، عن جعفربن سماعة، {عن أبان، عن منصوربن حازم قال: سألت} .(88) بهبودي اين مطلب را از مقايسه متن روايت آخر در الكافي نتيجه مي گيرد؛ زيرا عين متن روايت هايي كه در الفقيه و التهذيب، درج شده، در روايت موجود در الكافي با سند اخير آمده است.(89)

4. يافتن انقطاع و اعضال سند
 

بهبودي با مقابله سندها با يكديگر موارد حذف يك(90) يا دو راوي (91) از وسط سند را نيز معلوم مي كند و به تصحيح سند مي پردازد.(92) براي نمونه از الكافي و التهذيب دو روايت با متن متفاوت آورده است كه زرعة از سماعة نقل مي كند، ولي سند روايت در الكافي انقطاع دارد؛ زيرا از طريق مقابله سند آن با سند روايتي در التهذيب معلوم مي شود كه احمد بن محمد از عثمان بن عيسي از زرعة نقل مي كند، در حالي كه در الكافي نقل احمد بن محمد بدون واسطه از زرعة درج شده است.(93)
تصحيح ارسال، انقطاع و اعضال سند با يافتن طبقه رجال
بايد توجه داشت كه بهبودي ضعف انقطاع و اعضال را در سند روايت ها، تنها از روش مقابله اصلاح نمي كند، بل با رجوع به كتب رجالي و اطلاع از طبقه رجال، احتمال روايت راوي را از مروي عنه دريافته و در نتيجه به مورد انقطاع يا اعضال سند نيز دسترسي پيدا مي كند. براي نمونه به روايتي در التهذيب و الاستبصار اشاره مي كند كه انقطاع در سند آن با اين توضيح مشخص مي شود: سعد بن عبدالله در طبقه عبدالرحمن بن أبي نجران نيست و هماره به واسطه احمد بن عيسي روايت مي كند، چنان که از حسين بن سعيد هم به واسطه احمدبن محمد بن عيسي روايت مي کند. بر اين اساس سند صحيح را درج مي کند. (94)

5. توجه به تخليط و اقتحام سند و متن
 

بهبودي با مقايسه روايت ها نشان مي دهد كه چگونه طوسي در التهذيب، به هنگام نقل دو حديث از الكافي متن حديث اول را با سند حديث دوم درج مي كند ويك حديث واهي خلق مي شود.(95)
هم چنين موقعي كه سه حديث را پشت سر هم از الكافي نقل مي كند، متن حديث سوم را به سند حديث دوم مي چسباند و حديث مرسل به صورت حديث صحيح ارائه مي شود.
براي نمونه بهبودي دو روايت از الفقيه (96) را – كه صفوان بن يحيي از ابوالحسن (ع) نقل كرده – با دو روايت در التهذيب(97) كه متن همه آنها در باره انفاذ ثلث ميت است، مقابله مي كند و مي گويد موقعي كه طوسي با دو حديث در الفقيه مواجه شده، متن حديث دوم را با متن حديث اول خلط كرده است. به اين صورت كه گويي نگاه طوسي در زمان استنساخ روايات، از جمله «يوقف الضيعه» – كه در حديث دوم بوده است – به جمله «يوقف ثلث الميت» كه در حديث اول بوده است – افتاده و به جاي ثبت دنباله حديث دوم كه چهار سطر است، دنباله اول كه نصف سطر است را به حديث دوم افزوده است و در نتيجه، يك حديث مختلق، مغلوط و نامفهوم، ولي با سند كاملاً صحيح و نامخدوش ارائه شده است.(98)

6. يافتن اضمار و بيان آن، تمييز مشتركات
 

گاهي در نتيجه مقابله سندهاي مضر با سند مشابه آن، به مورد اضمار وقوف يافته و آن را اصلاح مي كند؛ براي نمونه روايتي را از الكافي نقل مي كند كه در سند آن اضمار به اين صورت است: {عن سماعة قال: سألته} ، سپس براي رفع اضمار، روايتي را از التهذيب مي آورد كه با سند برابر و متني مشابه، آمده است: {سماعة بن مهران قال: سألت أباعبدالله (ع)} .(99) به همين شيوه مشتركات را نيز در بسياري از موارد تميز مي دهد.(100)

7. يافتن اختلال يا تلخيص بدون اختلال متني، در اثر نقل به معنا
 

بهبودي براي يافتن موارد نقل به معنا نيز علاوه بر مقابله متن روايت هايي – كه حاوي حكم فقهي مشابه هستند – در كتب اربعه، به نص قرآن و روايت هاي صحيح صادر شده از امام معصوم و احتمال وجود تقيه در زمان صدور، توجه مي كند تا معلوم شود چگونه و به چه دلايلي در متن بعضي احاديث اختلال به چشم مي خورد؛(101) مثلاً روايتي از امام باقر (ع) در الكافي (102) و التهذيب(103) آمده كه از او درباره كفاره فردي مي پرسند كه مملوك خود را كشته است و حضرت پاسخ مي گويد: يعتق رقبة و يصوم شهرين منتابعين و يتوب إلي الله عز و جل. همين حكم با سند همان روايت قبلي، در بخش ديگر از التهذيب(104) و الفقيه (105) آمده كه ذيل پاسخ را حذف كرده اند و جواب امام اين است: يعتق رقبة. بهبودي از رهگذر مقابله اين دو روايت، به اختلاف در طرح سؤال توسط راوي نيز اشاره مي كند.(106)
بهبودي براي يافتن موارد نقل به معنا درحديث به روش فوق، گاهي براي نمونه سه روايت از تهذيب مي آورد و سپس متذكر مي شود كه مفهوم يك حديث، با منطوق حديث قبل از آن برابر است.(107) به همين روش، نمونه هايي از تلخيص متن را ذكر مي كند كه گاهي آسيبي به حكم فقهي وارد نمي كند.(108) و گاهي سبب اختلال در حديث مي شود.(109)
يافتن نقل به معنا با توجه به عدم امكان سماع
بهبودي در مبحث نقل به معنا، تنها به روش مقابله روايات اكتفا نمي كند، بل به موقعيت راوياني مانند حريز بن عبدالله اشاره مي كند كه از تشرف به خدمت امام صادق (ع) محروم بود و ادعاي تشرف به حضور امام كاظم (ع) را هم نداشته است. در نتيجه، حريز متن روايت ها را از ديگران مي گرفته است و احتمال نقل به معنا در روايت هاي او زياد مي شود. به علاوه، در اثر اين مقابله در روايات، بر اثر تشابه به متن پي مي برد، كه بعضي از اين دست روايات از طريق اسحاق بن عبدالله اشعري نقل شده و به سبب نقل به معنا اختلالاتي هم به بار آورده است؛ مثلاً در روايتي از التهذيب از طريق اسحاق از امام كاظم(ع) آمده است:
{سألت أباالحسن (ع)} عن رجل دخل مكة مفرداً للحج {فخشي أن يفوته الموقفان} .فقال: له يومه إلي طلوع الشمس من يوم النحر. فإذا طلعت الشمس فليس له حج فقلت: كيف يصنع بإحرامه؟ فقال: يأتي مكة فيطوف بالبيت و يسعي بن الصفا و المروة فقلت له: إذا صنع ذلك فما يصنع بعد؟ قال: إن شاء أقام بمكة و إن شاء رجع إلي الناس بمني و ليس منهم في شيء فإن شاء رجع إلي أهله و عليه الحج من قابل.(110)
بهبودي به روش مقابله، مشابه اين روايت را در متن، از التهذيب شيخ، به طور مرسل يافته است؛ به اين صورت:
حماد {عن حريز قال: سئل} أبوعبدالله (ع) عن مفرد الحج {فاته الموقفان جمعياً}. فقال:… و ليس هو من الناس في شيء.(111)
بهبودي به همين ترتيب، روايت مشابه ديگري را در التهذيب يافته است كه طوسي آن را به صورت مسند آورده است؛ به اين صورت:
الحسين سعيد، عن حمادبن عيسي، {عن حريز قال: سألت} أباعبدالله (ع) عن رجل مفرد الحج الخ.(112)
بهبودي مي گويد تشابه متن احاديث حريز با حديث اسحاق، نشان مي دهد كه حديث حريز همان حديث اسحاق است كه گاهي از امام صادق و گاهي از امام كاظم نقل مي كند و چون نقل به معنا شده، در متن احاديث حريز اختلال به بار آورده است. در روايت حريز عبارت «فاته الموقفان جميعاً» به «يخشي أن يفوته الموقفان» قرار گرفته و تناسب سؤال و جواب را مختل كرده است. از سوي ديگر عبارت آخر حديث حريز، «وليس هو من الناس في شيء» بي جا نشسته و به زعم بهبودي، بايد بعد از جمله «و إن شاء أقام يمني» قرار بگيرد، چنان كه در حديث اسحاق آمده است.(113)

8. يافتن و اصلاح متن به قرينه حضور ديگران در سند
 

يكي ديگر از مواردي كه بهبودي به روش مقابله و مقايسه روايت ها به آن دست يافته، اصلاح متن حديث، به قرينه حضور افراد ديگر در زمان صدور روايت است كه در سند حديث، به گونه هاي مختلف، تصريح شده است؛ مانند اين كه راوي مي گويد:
{سئل ابوعبدالله (ع) و أنا أسمع} يا {سئل ابوعبدالله (ع) و أنا حاضر} .
به عقيده بهبودي با تأمل در اين گونه روايت ها، كيفيت تعليم و نشر حديث و روابط بين محدثان روشن مي شود.(114) وي هم چنين معتقد است كه اگر راوي بگويد: «سمعت أباجعفر؛ يا سمعت أباعبدالله؛ يا سمعت الرضا»، آن شخص صاحب مسأله نيست، بلكه در حضور او راوي ديگري سؤال خود را مطرح مي كند و ديگران نيز مي شنوند.(115) به اين صورت، امكان نقل روايت از طريق افراد متعدد، قابل فهم تر و در صورت بروز اختلاف در روايات، با رجوع به روايت شخص حاضر در هنگام صدور حديث، قابل اصلاح است.(116)

9. يافتن كتاب هاي مشترك
 

بهبودي با مقابله متن حديث هاي مشابه، به وجود كتاب هاي مشترك بين افراد پي برده است و از اين رهگذر رمز نقل مطلب از طريق دو نفر به طور مجزا را قابل فهم مي كند؛ براي نمونه به كتاب مشتركي بين جميل بن دُرّاج و محمدبن حُمران تذكر مي هد و با مقايسه احاديث فراواني كه متن يكسان دارند (در حالي كه يكي از طريق ابن ابي عمير از جميل بن دراج از امام صادق (ع) و ديگري از ابن ابي نجران از محمد بن حمران از امام صادق (ع) نقل شده است)، نتيجه مي گيرد كه محمدبن حمران و جميل بن دراج هر دو يك كتاب داشته اند كه از آن روايت نقل مي كرده اند.(117)

دقت در گفتارهاي رجالي
 

بهبودي در رجوع به شرح هاي رجالي، مفهوم دقيق و فني الفاظ رجاليان را در نظر مي گيرد؛ براي نمونه جمله كشي درباره اصحاب اجماع را به صورت فني تعريف مي كند؛(118) يا توجه مي دهد كه اگر در شرح حال راوي مثلاً آمده باشد «كان كاتباً» معناي آن مقامي سياسي و ادبي است و اگر فقط بنويسند «كان وراقاً» يعني نسخه بردار كتاب حديث.(119) همچنين اگر رجاليان گفته باشند قال، ذكر، اخبرنا يا حدثنا، هر يك مفهوم جداگانه اي القا مي كند. منظور از قال اين است كه به طور شفاهي از راوي شنيده اند. اگر حديث بر مبناي سماع در نزد آنان باشد، مي گويند: «حدّثنا فلانُ»، اگر حديث در نزد آنان بر مبناي اجازه باشد، مي گويند: «أخبرنا فلانُ»، اگر حديث در نزد ايشان بر مبناي كتابت بدون سماع و اجازه باشد، مي گويند: «قال فلانُ»، «ذكر فلانُ»(120) و «وجدنا في كتاب فلان» و زماني كه كيفيت تحمل حديث براي روات، در نزد آنان معلوم نباشد، مي گويند: «نقل فلانُ عن فلان»، يعني سند حديث را به صورت معنعن مي آورند.(121)
همچنين اگر راوي بگويد حدّتكم، يعني شاگرد، براي استاد مي خواند و اگر مثلاً بگويد حدّتكم محمد بن يعقوب كليني، يعني نسخه استاد را در حضور او براي ديگران مي خواند و استاد با سكوت خود، آن را تأييد مي كند.(122)

توجه به عدم تناسب جواب با سؤال در متن روايات اصلاح شده توسط اقدمين
 

بهبودي با مقايسه متن روايت هاي مشابه در الكافي از يك سو و الاستبصار و التهذيب از سوي ديگر؛ يا الكافي و الفقيه از يك سو و التهذيب و الاستبصار از سوي ديگر، مواردي را به دست آورده كه صاحبان اين كتاب ها خود اصلاح كرده اند. گاهي اين اصلاح ها در الكافي به چشم مي خورد. در بعضي بخش ها متذكر شده كه اصلاح آنان، تبديل حكم حديث، مطابق فتواي مشهور بوده است؛ و گاهي نشان مي دهد كه اين اصلاح ها به طوركامل در الوسائل مورد توجه قرار نگرفته، در حالي كه كليني آن مورد حذف و اصلاح را انجام داده است.(123)
يكي از روشن ترين نمونه ها در اين باره چنين است: الاستبصار:
أحمد بن محمد، عن الحسن بن محبوب، عن أبي ولاد الحنّاط قال: سألت أباعبدالله عن رجل قتلته امرأة وله دب و أمٌ وابن. فقال الابن:أن أقتل قاتل أبي … و قال الاب:أناأعفو. و قالت الام أنا آخذ الدّية. قال: فقال: فليعط الابنُ أمٌ المقتول السدس من الدية و يعطي ورثة القاتل السدس من الدية حقّ الاب الّذي عفي و ليقتله.(124)
بهبودي مي گويد در اين روايت تناقض ديده مي شود؛ زيرا قاتل زن است و يك ششم جان او توسط پدر عفو شده است. پس اگر پسر مقتول بخواهد قصاص كند، بايد يك دوازدهم ديه، به ورثه قاتل بپردازد، نه يك ششم. بنابراين، پاسخ امام با صورت مسأله برابر نيست و بايد حديث را طرح كنند. بهبودي ادامه مي دهد كه اين حديث را در الكافي، التهذيب و الفقيه به صورتي عوض كرده اند كه تناقض ندارد، به اين صورت:
أحمد بن محمد، عن الحسن بن محبوب، عن أبي و لاد الحنّاط قال: سألت أباعبدالله عن رجل قتل و له أب و أمّ و ابن. فقال الاين أن أقتل قاتل أبي. و قال الاب: أنا أعفو. و قالت الامٌ: أنا آخذالدية… الحديث بتمامه.(125)
چنان كه ملاحظه مي شود، در اين صورت مسأله جنسيت قاتل معلوم نيست، از اين رو، بهبودي مي گويد پاسخ امام با فرض اين كه قاتل را مرد بدانيم، درست است؛ اما پاسخ آن است كه امام تفصيل كند و بگويد اگر قاتل مرد باشد، يك ششم و اگر قاتل زن باشد، يك دوازدهم ديه، به ورثه قاتل بپردازند. به عقيده بهبودي اين عدم تفصيل در جواب، تأييد مي كند كه نسخه الكافي، التهذيب و الفقيه مطابق فتواي مشهور تبديل شده است.(126)
ارجاع به روايات صحيح براي يافتن زيادات، الحاقات، توضيحات و فتواهاي مدرَّج در متن
از نظر بهبودي برخي زيادت ها در متن روايت ها، فتواي درج شده شيخ صدوق يا راويان است. او اين موارد را نيز در بين دو علامت {} متمايز كرده است. وي براي تأييد اين نظر – كه فلان جمله جزو حديث نيست و فتواي راوي يا شيخ صدوق است – به روايت هاي ديگري كه مطابق با قواعد است و يا روايت صحيح به شمار مي رود، ارجاع مي دهد؛(127)
براي نمونه روايتي را از الفقيه و وسائل الشيعة آورده كه درباره نيت عمره در شوال و بازگشت به وطن است كه حديث، جواز عمره را اعلام مي كند و ادامه مي دهد كه اگر شخصي تا زمان حج بماند، مي تواند حج تمتع به جا آورد؛ زيرا ماه هاي شوال، ذوالقعدة و ذوالحجة از ماه هاي حج است. اما در ادامه، همان طور كه بهبودي فتوا را بين علامت {} گذاشته، در روايت درج شده است كه اگر كسي در اين ايام عمره به جا آورد و تا حج در مكه بماند، عمره او براي تمتع محسوب مي شود و اگر شخص به وطن خود باز گردد در حالي كه به حج مبادرت نكند، اعمال او به حساب عمره گذاشته مي شود.(128)
بهبودي مي گويد آن بخشي كه با {} مشخص كرده ام، مخالف قواعد و مخالف حديث صحيح از امام صادق است. او در اين زمينه به روايتي صحيح از الكافي ارجاع مي دهد كه مطابق آن، اگر عمره مفرده در ماه هاي حج صورت بگيرد، قرباني بر عهده او نخواهد بود و اجباري ندارد تا فصل حج و انجام مراسم حج در مكه بماند؛ زيرا از ابتدا نيت حج نداشته است.(129) بنابراين قطعي است كه عمره تمتع بايد به نيت عمره تمتع باشد.

توجه به وثاقت راوي
 

چنان كه در خلال بخش هاي قبل گذشت، پر واضح است كه بهبودي به وثاقت راويان حديث نيز اهميت زيادي مي دهد. يكي از مهم ترين مطالبي كه در كتاب علل الحديث در اين باره به چشم مي خورد، بخش مكاتيب و توقيعات(130) است. روش بهبودي در اين مورد بر اين اساس است كه مكتوبات و توقيعات اصولاً حجت نيست؛ زيرا پيك و قاصد هماره ناشناس باقي مي ماند، بويژه موقعي كه مكتوب و توقيع به وسيله چند وكيل دست به دست بگردد. در اين صورت، وي حديث را در حد مرسل مي داند، مگر آن كه راوي مشخص باشد. در اين صورت، سند را از حالت ارسال خارج دانسته و اعتبار و حجيت را دائر مدار راويان و پيك ها مي داند. در اين باره نمونه هايي از مكتوبات كه به دليل وثاقت پيك، مورد اعتماد مي داند و نمونه هايي را كه در آن، حامل مشخص نيست و در نتيجه سبب عدم اعتبار روايت مي شود، با توجه به مشكلات ديگر آن بيان مي كند.(131)
بهبودي بسياري از احاديث را كه ديگران به خاطر توثيق نشدن ابراهيم بن هاشم ابن الخليل حسن مي شمارند، صحيح دانسته و در صحيح الكافي درج كرده است. او وثاقت اين مرد را به طور مطلق تأييد مي كند و در عين حال، توثيق نشدن او را هم به وسيله ديگران موجه مي شناسد؛ مثلاً سبحاني معتقد است در باره ابراهيم بن هاشم مدح بالايي به اين صورت رسيده كه وي نخستين كسي است كه احاديث كوفيان را در قم منتشر كرده، ولي با اين حال وي را توثيق نكرده اند؛ زيرا رجاليان در تعريف عدالت حصول ملكه تقوا را شرط مي دانند.(132) اما بهبودي مي گويد اين مرد – كه از ياران خاص امام جواد (ع) است – به سبب وضع نابه ساماني كه براي تشيع و امامان مذهب پيش آمده بود و مردم كم تر مي توانستند به خدمت امام خود برسند، بر آن شد كه احاديث امامان پيش را از حوزه بغداد و كوفه گردآوري و به حوزه قم، ري و قزوين منتقل سازد، مبادا در آينده تاريكي كه رو نموده بود، دچار نابودي گردد. از طرفي، چون با حجم زيادي از آن روايت ها موجه بود و در فرصت كم امكان رسيدگي به اسناد و صحت نسخه هاي كهن وجود نداشت به آن نپرداخت. به همين سبب اگر اهل فن او را توثيق مي كردند، تمام روايت ها و نسخه هايي كه به وسيله او روايت مي شد، يك جا عنوان صحت مي گرفت و اگر او را تضعيف مي كردند، تمام دستاورد او بي اعتبار و بي ارج جلوه مي كرد، در حالي كه اين خود مشكل تازه اي ايجاد مي كرد و خلط شدن صحيح و سقيم را موجب مي گشت. لذا اهل فن از توثيق و تضعيف او سخني به ميان نياوردند و براي اين كه واقعيت بر آيندگان پوشيده نماند، گفتند: ابراهيم بن هاشم اول كسي است كه حديث كوفيان را به حوزه ري و قم منتقل كرده است.(133)

ردّ حديث مخالف اجماع
 

بهبودي متن حديثي را كه مخالف اجماع باشد، از درجه اعتبار و حجيت ساقط مي داند، اگر چه سند آن معتبر باشد. وي گاهي متن اين دست روايت ها را عليل مي داند، براي نمونه متن حديثي مشتمل بر حكم ديه مقتول است و ديه مقتول را بر مردم شهري تحميل كرده كه قاتل در آن جا به دنيا آمده است.(134) او مي گويد: اين حكم مخالف اجماع مسلمانان است؛ زيرا ديه قتل خطا بر وارث طفيلي قاتل است؛ از جمله: برداران، عموها، دايي ها و پسرانشان. آنان بايد ظرف سه سال ديه را تأديه كنند و اگر استطاعت نداشته باشند، به اتفاق اهل بيت، ديه بايد از بيت المال مسلمانان پرداخت شود؛ مثلا حديثي را كه درباره آداب دريافت زكوة در الكافي درج شده است(135) و پس از آن به المقنعة مفيد، (136) التهذيب(137) و وسائل الشيعة(138) راه يافته است، به علت مخالفت با اجماع، از درجه اعتبار ساقط مي داند و آن را در صحيح الكافي درج نكرده است. مفاد اين حديث طولاني آن است كه اميرالمؤمنين به مأمور زكات خود توصيه كرد كه اگر كسي داراي رمه گوسفند، شتر يا گاو باشد، دام هاي او را به دو دسته از هم جدا كن و انتخاب يك دسته آن را به صاحب دام واگذار كن تا هر دسته اي را به صلاح خود بداند، براي خود برگزيند و چون يك دسته دام را انتخاب كرد، ديگر متعرض نشو دوباره دسته باقي مانده را به دو بخش تقسيم كن و انتخاب يك بخش آن را به صاحب رمه تفويض كن. به همين ترتيب، ادامه بده تا در آخر اين بخش و تقسيم، تعدادي كه به حق زكات وافي باشد، باقي بماند و تو آن را دريافت كني، اگر احياناً تصور كرد كه اين تقسيم به مصلحت او نبوده و تقاضاي تجديد برنامه كرد، دوباره رمه او را به حال اول باز گردان و فرصت بگذار تا در هم شوند و تو دوباره همين برنامه را به اجرا بگذار.
بهبودي معتقد است به دلايل مختلف، بويژه به دليل مخالف بودن اين حكم با اجماع، توصيه و برنامه ارائه شده در اين روايت موهوم است. وي مي گويد:
به اجماع شيعه و سني و اتفاق محتواي حديث آنان در باب زكات، زكات چهل گوسفند، يك گوسفند است، آن هم در صورتي كه همان چهل گوسفند، يك سال تمام در تملك اين فرد باشد، بدون شريك و تعويض. از طرفي، كم تر از چهل گوسفند، حتي 39 تا هم زكات ندارد از سوي ديگر، زكات چهل گوسفند، پنجاه گوسفند يا بيش تر تا 120 گوسفند نيز همان يك گوسفند است، با همان شرايط كه صحاب دام شريك نداشته باشد و تعويض هم نكرده باشد. شرط لازم ديگر اين است كه رمه او در تمام دوران سال، در چرا باشند و خرجي بر صاحب رمه تحميل نكنند، حتي اگر در سال خشك سالي، ضايعه مرتع يا در اثر سرما مجبور شود گوسفندان را به سر پناه ببرد و با علوفه شخصي تغذيه كند، اصلاً زكات ندارد. نصاب بعدي در زكات گوسفند از 121 عدد شروع مي شود تا دويست گوسفند كه صاحب رمه بايد دو گوسفند بدهد. به همين ترتيب كسي كه 201 گوسفند دارد و بيشتر تا به سيصد گوسفند برسد، سه گوسفند مي دهد. از 301 گوسفند هر قدر بيشتر داشته باشد تا چهارصد گوسفند، چهار رأس را زكات مي دهد و بر همين منوال.(139) افزون بر اين اگر آن گوسفندي كه باقي مي ماند، شيرده باشد و بره هاي خود را شير دهد، نبايد دريافت شود، اگر گوسفند بلوچي كه از نژاد برتر است باشد، نبايد دريافت شود. دست آخر اگر قوچ رمه باشد كه براي تخم كشي لازم است يا چاق ترين گوسفند باشد، نبايد دريافت شود. در مقابل، اگر گوسفند باقي مانده بيمار، نزار و لاغر و يا پا شكسته باشد نيز نبايد دريافت شود. رعايت اين شرايط و اين مراتب، بر اساس اجماع فريقين از حيث فتوا و روايت قطعي است و به منزله تبصره اي است كه در مورد اصل نصاب بايد اجرا شود. به اين معنا كه بايد از همان نخست بدون اين زحمت ها و مشكل ها؛ مثلاً مطابق نصاب اول، يك گوسفند معمولي دريافت كنند.(140)

محاسبه عقلي در روايات
 

بهبودي گاهي براي تشخيص صحت و سقم روايات، از نظر عقلي به وارسي حديث مي پردازد؛ مثلاً در نمونه قبلي براي زكات گوسفندان، به شيوه اي كه در روايت فوق آمده، مي گويد برنامه كسي كه 120 گوسفند دارد و بايد يك گوسفند بدهد، مطابق روايت مذكور، بايد هفت بار اين بخش و تقسيم تكرار شود تا يك گوسفند باقي بماند. اجراي عملي اين برنامه، بر اساس طبيعتي كه گوسفند دارد، نيازمند 120 كارگر است كه هريك گوسفندي را در بغل بگيرد و يا به گردن او بچسبد تا بتواند آنها را از هم جدا نگه دارد، در غير اين صورت در هم مي شوند و قرار نمي گيرند.(141)

پی نوشت ها :
 

* دکتري تخصصي قرآن و حديث. شايسته است از همکار ارجمندم، آقاي سيدعلي آقايي به خاطر قبول زحمت مطالعه کامل مقاله و تذکر اشکال هاي آن سپاسگذاري کنم.
1. محمد باقر بهبودي در 1307 در مشهد به دنيا آمد و در 1327 تحصيلات مذهبي خود را در حوزه آن شهر آغاز كرد و اساتيدش اديب نيشابوري دوم، ميرزا هاشم قزويني و احمد يزدي بودند. در سال 1333 به قم و سپس به نجف مسافرت كرد در نجف نيز از محضر اساتيدي چون مرحوم سيد ابوالقاسم خويي، سيد محسن حكيم و عبدالهادي شيرازي بهره برد و در سال 1335 به مشهد بازگشت. در سال 1337 به تهران آمد و تصحيح، مقابله، تحقيق و تأليف كتب را آغاز كرد. او چند سالي را (1369-1372) در دانشگاه تربيت مدرس، به تدريس علوم ديني پرداخت، وي همچنين در كتابخانه مسجد جعفري واقع در خيابان قيطريه، در شب هاي ايام تعطيل تدريس مي كرد. از جمله فعاليت هاي او مي توان تصحيح، تحقيق و مقابله الميزان في تفسير القرآن از جلد 7 تا جلد 20 و بحارالانوار از جلد 17 تا آخرين مجلد، بجز جلدهاي 77 و 78 را نام برد. بهبودي آثار فراواني در زمينه قرآن، تفسير، فقه، علوم قرآني، تاريخ و حديث دارد. او با زحمت هاي توان فرسايي كه براي كسب صلاحيت لازم در اين زمينه به كار گرفته و با ذهني نقاد و منطقي، به آثار خود جايگاهي ويژه بخشيده است. وي در طول ساليان دراز، در عرضه داشت ده ها جلد از كتب حديث، فقه، تاريخ و تفسير به شيوه اي منقح و مصحح به نقل و نقد همت گماشته و كارنامه اي درخشان از خود به يادرگار گذاشته است؛ هر چند كه ديدگاه هاي ويژه او در نقد حديث، با نظرهاي متفاوت و گاه مخالفت هاي جدي روبه رو بوده است.
2. ر. ك: نظيره السنة في الفكر الامامي الشيعي التكون و الصيرورة، ص564 – 576 و 775-782.
3. بر اساس مصاحبه منتشر نشده نگارنده با بهبودي.
4. بهبودي قول چاپ جداگانه اين مجموعه گران بها از يادداشت هايش كه در پاورقي هاي بحارالانوار درج شده، داده است و اين اثر، به احتمال قوي، به صورت الكترونيكي نيز منتشر خواهد شد.
5. براي نمونه در باره احمد بن علي بن احمد بن عباس النجاشي و كتاب او، فهرست اسماء المصنّفين، مطالب مهم و نويني در قالب مقاله اي مبسوط نوشته كه تا كنون به چاپ نرسيده است. در باره شيخ طوسي و هم چنين رجال حديثي ديگر نيز مسوداتي در حدود شش دفتر دارد كه آن نيز منتشر نشده است.
6. ر. ك: معرفة الحديث، ص5-6.
7. صحيح البخاري، ج2؛ ص53.
8. مشابه اين فتوا در روايت هاي ديگر منقول از وي نيز قابل ملاحظه است، براي نمونه: «أقام النبي بمكة تسعة عشر يوما يصلي ركعتين؛ پيامبر در مكه 19 روز ماند و دو ركعت نماز خواند. اضافه مي كند: «أقمنا مع النبي في سفر تسع عشرة نقصر الصلاة». و قال ابن عباس: و نحن نقصر ما بيننا و بين تسع عشرة فإذا زدنا أتممنا؛ در سفري با پيامبر نوزده روز همراه شديم، در حالي كه نماز را شكسته مي خوانديم. ابن عباس گفت: و ما تا نوزده روز نماز را شكسته مي خوانيم و اگر مدت اقامت سفر را بيشتر كنيم، نماز را تمام مي خوانيم. (همان، ج5، ص191؛ صحيح مسلم، ج1، ص481؛ سنن ابن ماجه، ج1، ص342)
9. سيرة النبي، ج2، ص407.
10. از جمله ر. ك: طبقات الكبري، ج2، ص125؛ صحيح مسلم، ج2، ص985.
11. به نقل از صحيح مسلم، ج1، ص 481؛ صحيح بخاري، ج2، ص53، و سنن ابن ماجه، ج1، ص342.
12. بهبودي مي نويسد؛ با اين كه رسول خدا به مدت ده روز، پشت سرهم اقامت نكرد، بلكه پيامبر در روز پنجم ذي الحجة به حال احرام به مكه وارد شد، به همراه مهاجران و انصار طواف و سعي انجام داد و سپس همگي پس از احلال فقط و فقط سه روز ماندند. در روز ترويه به منا و فرداي آن به عرفات رفتند و از عرفات به مشعر و سپس در صبح روز عيد به منا و پس از ذبح و حلق به مكه كوچيدند. در آن جا طواف نساء و سپس سعي بين صفا و مروه انجام داده و سپس به مني رفتند. در تمام اين روزها همه نمازها را شكسته خواندند؛ زيرا در حال سفر بودند. پس از اين شرح، به مستند فتواي شيعه درباره قصر نماز پرداخته و در اين باره به ميقات موسي در طور (الاعراف، 142) نيز اشاره نموده است(ر. ك: تدبري در قرآن، ج1، ص634-636). براي مشاهده نمونه هاي ديگر از فتواهاي خطاي ابن عباس از سيره پيامبر، مانند استفاده از مشك در حال احرام، به بقيه بحث در مقدمه معرفة الحديث مراجعه كنيد.
13. براي مشاهده نمونه ديگر از برداشت اشتباه و در نتيجه فتواي خطاي ابن عباس و توضيح آن ر.ك: معرفة الحديث، ص9-11.
14. منظور دوراني است كه نزاع بين اشاعره و معتزله در گرفت و بسياري از مسلمانان يك ديگر را تكفير مي كردند و نيز مسأله خلق قرآن مطرح شد و همگان پس از تفتيش عقايد، دچار رنج هاي فراوان شدند. از جمله احدبن حنبل كه در زندان بسيار مورد آزار قرار گرفت. اين دوران در تاريخ اسلامي به دوران «محنت» نام بردار است. (ر.ك: بحارالانوار، كتاب الفتن و المحن).
15. براي روشن تر شدن بحث به طور مستند ر. ك: معرفة الحديث، ص73-80 در گفت و گويي شفاهي بهبودي اظهار كرد كه اين نتايج را بيشتر علاوه بر منقولات سيد مرتضي در الامالي، بيشتر با تدبر در روايت هايي به دست آورده كه نشان مي دهد جعل بعضي احاديث از فتنه زنادقه نشأت گرفته است؛ او به اخباري درباره فتنه غلات و زنادقه در جله 25 بحارالانوار اشاره كرد كه بر اساس آن، معلوم مي شود بسياري از فرقه هاي ديگر كه در بين مسلمانان به وجود آمدند، از ريشه فردي چون مسيلمه كذاب بودند (ر. ك: بحارالانوار، ج25، ص263). وي به روايت هايي اشاره كرد كه ريشه غلات و زنادقه را از يهود، نصارا و مجوس معرفي مي كند (همان، ص265). با مروري بر اين روايات روشن مي شود كه روشن فكران مملكت هايي كه مغلوب سپاه مسلمانان شدند، اين جريان را به راه انداختند. بهبودي با ريشه يابي دقيق عملكردهاي راويان دروغ پرداز در روايات اين بخش و مطالعه پيدايش نام زندقه در كتب تاريخي، معلوم شود اصل اين دو گروه، مثلاً از اعضاي كاتوليك ريشه مي گيرد. بهبودي مي گويد چرا يك نفر كاتوليك بايد در لباس مسلمانان، بين آنان به القاي شبهه بپردازد؟ (ر. ك: اختيار معرفة الرجال، ص 262 – 265). او همچنين به رواياتي در عيون اخبار الرضا ارجاع مي دهد كه براساس آن معلوم مي شود، هزينه هاي هنگفتي براي تحقيق اهداف اين خراب كاري ها صرف مي شد. به عقيده وي، اين خرج ها از اموال خارجي تأمين شده است. ناگفته نماند پژوهش در اين باره مي تواند خود موضوعي مجزا براي تحقيق جديدي باشد.
16. براي مشاهده نمونه ها، جهت اثبات اين ادعا ر. ك: بحارالانوار، ج10، ص163؛ نيز امالي، ج1، ص134؛ معرفة الحديث، ص67.
17. امالي، ج1، ص88-109.
18. معرفة الحديث، ص14، به نقل از : تاريخ طبري، ج8، ص48؛ الكامل، ج4، ص7؛ ميزان الاعتدال، ج2، ص644، لسان الميزان، ج4، ص51، البته در اين زمينه مخالفت هايي با نظر بهبودي بوده كه به همراه پاسخ آن در «آخرين كلام در عرصه روايت و درايت حديث»، كيهان فرهنگي، 33ش، به چاپ رسيده است.
19. الكافي، ج4، ص78؛ من الايحضره الفقيه، ج2، ص170.
20. نيز ر. ك: مقدمه معجم الرجال، 30-35.
21. گفته است: روش خواص شيعه و اهل بصيرت در ماه رمضان اين است كه در ماه رمضان كه هيچ گاه از سي روز كم تر نمي شود. روزه مي گيرند و اين امر كاملاً موافق با كتاب خدا و مخالف عامه است. (الخصال، باب الثلاثين)
22. يهودي مي گويد؛ اين احاديث توسط برخي از اصحاب مورد عمل قرار گرفت. تا زماني كه محمد بن مسعودبن محمد العياشي (م320ق) كتابي در ردّ احاديث عدديه به نام الردّ علي من صام و أفطر قبل الروية نوشت (الفهرست، ص352 و ص312). نخستين تصنيفي كه در زمينه دفاع از اين دست احاديث تأليف شد، اثر ابوالقاسم جعفربن محمد بن قولويه(م368ق) بود (همان، ص124). در همان زمان ابوالحسن محمد بن احمد بن داود القمي (م378ق) اين فتوا و نظر را با تأليف كتابي به نام الردّ علي ابن قولويه في الصيام مردود اعلام كرد (همان، ص384). وقتي ابن قولويه از اين ردّيه اطلاع يافت، به جهت تأييد كتاب نخست خود، العدد في شهر رمضان، ردّي بر رد ابن داود نوشت. پس از آن شيخ مفيد(م 413ق) در لمح البرهان، در دوران جواني براي دفاع از فتوا بر اساس احاديث عدديه به اجماع فضلا و فتوا به صحت آن توسط بزرگان آن روزگار توجه مي دهد. البته شيخ مفيد از اين عقيده خود در كتاب مصابيح النور برگشته و از سخن ابن داود قمي دفاع كرده است. همين سبك را در دفاع اوليه و سپس برگشت از اين قول، ابن طاووس در باره محمد بن علي كراجي (م429ق) نقل مي كند.
23. او مي گويد كه مجلسي (م1111ق) اين مطلب را در بحاالانوار با ذكر آيه «يسالونك عن الاهلة قل هي مواقيت للناس و الحج» آورده و اين سخن حاكي از آن است كه رؤيت هلال ماه بر سنت واحدي حمل نمي شود؛ زيرا حركت ماه داراي اختلاف است و نيز به سبب اختلاف عرض جغرافيايي كشورها، نزديكي يا دوري ماه از زمين، صعود و هبوط آن در شمال و جنوب و مواردي مانند آن، رؤيت ماه در نقاط متفاوت زمين، دچار اختلاف مي شود.
24. يهودي در اين زمينه متذكر مي شود كه خوانندگان كريم متوجه باشند كه اعتماد به قوانين خشك و بي روح صحيح نيست و درست نيست كه بگوييم هرچه در آن آمده است؛ فلان عن فلان، پس صحيح است. بلكه بايد با دقت كامل حديث را از نظر متن و سند، كلمه به كلمه وارسي كنيم.
25. او نوشته است كه فرزند شهيد ثاني راويان اين سند را از آن جهت موثق مي داند كه دو تن از ائمه رجال آنان را تعديل كرده اند، بر خلاف قول مشهور در احراز وثاقت راويان كه در صحت حديث تنها به تعديل يكي از ائمه رجال كفايت مي كنند.
26. از جمله جمال الدين حسن بن زين الدين، فرزند شهيد ثاني اين حديث را با رمز «صحي» يعني صحيح در نزد من، در كتاب منتفي الجمان في الاحاديث الصحاح و الحسان، باب كيفية الصلاة وبيان مابقي من افعالها، آورده است.
27. «تحسن ان تصلي يا حماد؟ قال: قلت: يا سيد أنا أحفظ كتاب حريز في الصلاة قال: فقال: لا عليك. قم فصل، قال: فقمت بين يديه متوجّها إلي القبلة فاستفتحت الصلاة و ركعت و سجدت، فقال: يا حمّاد! لاتحسن ان تصلّي. ما أقبح بالرجال ان يأتي عليه ستّون سنة او سبعون سنة فما يقيم صلاة واحدة بحدودها تامة. قال حماد: فأصابني في نفس الذل. فقلتُ: جعلتُ فداك. فعلّمني الصلاة… الحديث».
28. اين نقد نمونه روشن از روايت ساده اي است كه بهبودي آن را در مقدمه معرفة الحديث آورده است. نمونه هاي ديگر از اين نوع نقد را مي توان در الاخبار الدخيلة از شوشتري نيز ملاحظه كرد. (ر. ك:«روش شناسي علامه محمد تقي شوشتري در نقد احاديث ساختگي». ص238-240)
29. براي نمونه در سنن ترمذي و سنن ابن ماجه، اعمال اين قواعد تا حدودي به چشم مي خورد.
30. براي نمونه ر. ك.: « روش شناسي علامه محمد تقي شوشتري در نقد احاديث ساختگي». (علوم حديث، 220-243)
31. منظور فرزند شهيد ثاني در منتقي الجمان است.
32. توضيح آن مي آيد.
33. براي شناخت حديث معلل و دريافت علل ناپيدا، موازيني هم ارائه كرده اند؛ از جمله تفرد راوي. به اين معنا كه تنها يك نفر سندي ارائه دهد كه هم درسان او ارائه نكرده اند و يا متني را روايت نمايد كه ساير همگنان او روايت نكرده اند و يا ديگران همان متن و سند را به گونه اي ديگر در اصل خود ضبط كرده اند و يا چون وارسي شود، معلوم گردد كه سند موصول، ارسال دارد و يا حديث موقوف در قالب حديث مرفوع آمده است و يا متن حديث با يك متن ديگر خلط شده است و يا آن كه راوي در نقل به معنا دچار توهم و تحريف گشته است. (يهودي، علل الحديث، ص1 و 2، به نقل از شرح دراية شهيد ثاني)
34. همان.
35. همان، ص3-5. براي نمونه وي در باره سند روايتي كه در آن آمده است:«عن ابن مسكان عن أبي بصير قال: قبض موسي بن جعفر (ع)…» مي گويد: در حالي كه ابن مسكان خود قبل از موسي بن جعفر فوت كرده است و ابوبصير در 150 ق، وفات يافته و عهد امام كاظم (ع) را درك نكرده است تا چه رسد به سال وفات امام كاظم (ع) يعني 183ق. هم چنين، در حديثي عبدالله بن جبله كناني مستقيماً از امام صادق روايت مي كند، در حالي كه بهبودي مي گويد: امام صادق در 148ق، رحلت كرده و عبدالله در 219ق، كه فاصله اين دوتاريخ 71 سال است و چون وي نه در شمار معمرين ذكر شده و نه در شمار اصحاب امام صادق (ع) پس نمي توانسته مستقيماً از او نقل كند.
36. بهبودي توجه دارد كه اگر اين نوع ارسال از طرف مشايخ ثقه حاصل شود، تا حدي قابل اعتماد است، ولي در بسياري از موارد ديده مي شود كه اين روايت ها با كثرت وافري از سوي افراد بسيار ضعيف نقل مي شود به اين ترتيب، با وجود وثاقت شخصي راوي، به مرسلات او اعتماد نمي كند.
37. شرح مفصل اين مطلب را در فصلنامه فقه مندرج كرده است. با رجوع به اين مقاله معلوم مي شود كه بهبودي با توجه به اين كه در الفهرست ابن النجاشي آمده است كه حسن بن محبوب در 224ق، وفات يافت، در حالي كه هفتاد و پنج سال داشت، نتيجه گرفته است كه وي حدود 149ق، به دنيا آمده است (ر .ك: «حسن بن محجوب كوفي». ص411)
38. علل الحديث، ص7-8.
39. همان، ص9-10. او با بررسي چنين روايت هايي در بحارالانوار به اين نتيجه دست يافته است كه همين مسائل به نقل از كتبي مانند المناقب شهر آشوب، الارشاد مفيد و احتجاج طبرسي به راوي ديگري نسبت داده شده است.
40. همان، ص11-12. براي نمونه روايتي در التهذيب، ج8، ص40 آمده كه درباره طلاق و پرداخت متعه است.
41. همان؛ براي شرح مفصل مطلب ر. ك: كيهان فرهنگي، سال5، ش4، 47ص.
42. التهذيب، ج8، ص40: الاستبصار، 3، ص280.
43. رجال الكشي، ص955.
44. كامل الزيارات، ص278.
45. علل الحديث، ص14-19.
46. الكافي، ج1، ص238-240.
47. ر. ك: همان، ص20-23.
48. الكافي، ج6، ص497 و 502؛ الترمذي، ج4، ص199.
49. ر. ك: الكافي، ج6، ص497 و 502؛ سنن الترمذي، ج4، ص119.
50. علل الحديث، ص22.
51. همان، ص23 و 33.
52. اختيار معرفة الرجال، ج2، ص687.
53. علل الحديث، ص35.
54. «طلوع و غروب اصحاب اجماع». ص397-414.
55. همان، ص35و 36.
56. همان، ص36و 37. برخي نمونه هاي ديگر عبارت اند از: عدم نجاست ادراري كه با آب فراوان بر لباس شخص ريخته است (همان، ص37-39).
57. علل الحديث، ص41؛ ر. ك: التهذيب، ج4، ص210، ش610 و ج4، ص213، ش619، برخي نمونه هاي ديگر عبارت اند از: جواز نماز خواندن مرد و زن در كنار يكديگر يا جواز جنب ماندن تا صبح، در رمضان به همراه تعليل با اين قيد كه عايشه در كنار رسول خدا دراز كشيده بود و پيامبر براي سجده پاي او را كنار مي زد يا نقل روايتي از او در باره عدم غسل تا صبح در رمضان(همان، ص40-41)؛ عدم تخيير زن در طلاق به همراه ذكر نام عايشه و روايت او (همان،42. در باره طلاق و تخيير همسران شرح مفصلي در ترجمه صحيح الكافي، ذيل ش3400 مندرج است)؛ جواز نكاح با زنان اهل كتاب به همراه نقل نكاح طلحه با زني يهودي (همان ، ص43، بهبودي در اين باره متن حديث را با نص قرآن مخالف اعلام كرده است و احاديث مقابل آن را كه حاكي از جواز نكاح موقت است، بلا معارض مي داند. براي توضيح بيشتر ر. ك: صحيح التهذيب، ش31317)؛ اعلام بلوغ دختران در نه سالگي به همراه تعريض از سخن عايشه (همان، ص54 و 55. براي توضيح بيشتر ر. ك: صحيح الفقيه،ش 709).
58. همان، ص45-51. نيز براي نمونه همراه با شرح ر. ك: صحيح الكافي ، ش 2304 و 2311.
59. همان، ص39. التهذيب، ج1، ص437. البته بهبودي براي اثبات مدعاي خويش به آيه 12 سوره نساء نيز استناد مي كند.
60. همان، ص45-46. التهذيب، ج9، ص229.
61. همان، ص46-48. ر. ك: التهذيب، ج5، ص74 و 76؛ الكافي، ج346؛ الفقيه، ج2، ص344؛ الاستبصار، ج2، ص309.
62. همان، ص51-52 نيز ر. ك: «حسن بن علي بن ابي حمزه البطائني»، ص297-304.
63. همان، ص70 و 71.
64. التهذيب، ج1، ص7.
65. علل الحديث، ص68-69.
66. همان، ص70 و 71. بهبودي به نظير همين روايت در التهذيب، ج8، ص22، اشاره مي كند كه جمله تعريضيه را حذف كرده اند. به زعم او چنين تلخيص فقيهانه نيست؛ زيرا تعريض را نشانه تشخيص حكم است، از بين برده است.
67. التهذيب، ج4، ص121؛ الاستبصار، ج2، ص54: الكافي، ج1، ص544. ر. ك: علل الحديث، ص75.
68. التهذيب، ج3، ص163؛ ج2، ص13.
69. علل الحديث، ص72-75؛ نيز ر. ك: صحيح الكافي، ح1259 و 1260.
70. علل الحديث، ص76-78.
71. علل الحديث، ص54، 55، 59، 61، 63، 65، 69، 72 و 70.
72. سندهاي مشابه را با ستاره مشخص كرده است.
73. براي نمونه ر. ك: همان، ص83-85 نيز ص92.
74. شوشتري نيز بعضي از روايات را با مشابه خود مقايسه مي كند تا خاستگاه روايت مجعول كند يا به انگيزه جعل پي ببرد؛ براي نمونه به روايتي درباره مهدي صاحب الزمان اشاره مي كند كه در يكي از روايت ها «اسم ابيه اسم ابي» را افزوده واضح تصور مي كند. براي ديدن نمونه هاي ديگر ر. ك: «روش شناسي علامه محمد تقي شوشتري در نقد احاديث ساختگي».ص237-238.
75. التهذيب، ج9، ص382.
76. الكافي، ج7، ص132.
77. الفقيه، ج4، ص309.
78. علل الحديث، ص114، نيز براي تصحيح ارجاع داده است به: وسائل الشيعة، ج17، ص528.
79. همان، ص94 و 95. براي نمونه هاي بيشتر در تحريف و تصحيف متن به روش مقابله، ر. ك: ص 190-237 وبراي اسقاط از متون ر. ك: ص 238-250. هم چنين سقط در التهذيب را ر. ك: ص 251-262.
80. براي نمونه ر. ك: علل الحديث، ص224 و 249، روايت ها را در اين دو نمونه از الفقيه در باره ديه و التهذيب در باره ديه قتل خطايي نقل مي كند و علاوه بر موارد اسقاط يا تصحيف، براي تصحيح به فتواي شيعه و آيه قرآن مراجعه مي كند.
81. روش مقابله در بخش هاي بعدي مي آيد.
82. التهذيب، ج5، ص279.
83. ر. ك: الكافي، ج4، ص529.
84. علل الحديث، ص160 و 161. او موارد ديگري از اين تصحيف را مقابله كرده و در كتاب خود درج نموده است. ر. ك: ص162 و 163.
85. علل الحديث، ص120؛ روايت ها را ببينيد در : التهذيب، ج4، ص111؛ الكافي، ج3، ص503.
86. ر. ك: علل الحديث، ص158-165. مثلاً در باره عبدالله بن مسكان مطالبي را از رجال كشي و فهرست ابن النجاشي آورده تا معلوم كند كه روايت هاي وي از امام صادق مرسل است. وي توضيحات اقدامين را در باره رجال، به دليل اشراف آنان بر اصول ابن مسكان براي پذيرش، اولي مي داند (ر. ك: همان، ص160).
87. علل الحديث، ص133.
88. همان، ص141.
89. روايت ها را ببينيد در : الفقيه، ج3، ص28؛ التهذيب، ج6، ص232؛ الكافي، ج5، ص104.
90. به اين حديث منقطع مي گويند.
91. اين حديث را معضل مي نامند.
92. ر. ك: همان، ص166-176.
93. الكافي، ج7، ص67؛ التهذيب، ج9، ص240.
94. ر. ك: علل الحديث، ص176.
95. ر. ك: همان، ص185.
96. الفقيه، ج4، ص239.
97. التهذيب، ج9، ص144.
98. علل الحديث، ص 184 و نيز ر. ك: ص177-186.
99. ر. ك: همان، ص337-340.
100. همان، ص341-343.
101. همان، براي نمونه ر. ك: همان، ص279 و 291.
102. الكافي، ج7، ص303.
103. التهذيب، ج10، ص235.
104. همان، ج10، 236.
105. الفقيه، ج4، ص125.
106. علل الحديث، ص278.
107. همان، ص283.
108. همان، ص301.
109. همان، ص303.
110. التهذيب، ج5، ص290.
111. همان، ج5، ص480.
112. همان، ج5، ص291.
113. علل الحديث، ج293-294. در اين زمينه بهبودي توضيحات ديگري نيز مي دهد تا معلوم شود كه راويان دست دوم با غفلت از نكات ياد شده در باره حريز، احاديث معلق را به حساب مسند گذاشته اند.
114. علل الحديث، ص330-333.
115. همان، ص332. در بخشي از علل الحديث روايت هايي را ذكر كرده است كه متضمن سفارش و حضور ديگران است (ص327-333).
116. همان، ص331-332.
117. همان، ص334-336.
118. «طلوع و غروب اصحاب اجماع»، ص397-414.
119. كيهان فرهنگي، ص37.
120. بهبودي متذكر مي شود كه ابن النجاشي از هم درس خود، ابن غضايري پسر، به صورت شفاهي نقل مي كرده و از اين رو، با تعبير قال يا ذكر به دليل نقل از نسخه او از وي نقل مي كند (ر. ك: معرفة الحديث، ص112-114).
121. معرفة الحديث، ص65.
122. نقل شفاهي از بهبودي.
123. معرفة الحديث، ص309.
124. الاستبصار، ج4، ص264.
125. الكافي، ج7، ص356؛ التهذيب، ج10، ص175؛ الفقيه، ج4، ص138.
126. علل الحديث، ص305-306. در برخي موارد با توجه به امر تقيه حذف ها و اصلاحات كليني را متذكر شده است (ر. ك: ص 309).
127. همان، ص271.
128. الفقيه، ج2، ص448؛ وسائل الشيعة، ج8، ص195.
129. الكافي، ج4، ص442؛ نيز گزيده كافي، ش2171.
130. مكاتيب نامه هايي است كه اصحاب فقاهت به طور استفتا خدمت امام معصوم ارسال نموده و پاسخ گرفته اند. اگر پاسخ سؤال ها در همان نامه به خط مبارك امام معصوم در زير و روي كلمات، يعني لابه لاي سطرها مندرج گردد، به نام توقيعات خوانده مي شود(علل الحديث، ص344).
131. براي ديدن نمونه ها ر. ك: همان، ص344-360.
132. كليات في علم الرجال، ص39-40.
133. روش بهبودي براي اثبات اين عقيده، توجه به تاريخ زندگي امامان است؛ زيرا به دوران خفقان از زمان امام رضا (ع) تا امام عسكري (ع)، به طور مفصل، اشاره مي كند و نتيجه مي گيرد كه ابراهيم مي ديد كه شيعيان نمي توانند با امام خود براي طرح سؤال هاي مذهبي از امام به حضور آنان شرفياب شوند. از اين رو، دستاورد علمي او براي تمام شيعيان غنيمتي بود كه قدر آن را در حد لازم ادا نكرده اند (ر. ك: «علم رجال و مسأله توثيق» (نقش ابراهيم بن هاشم قمي در حديث شيعه)، كيهان فرهنگي، سال هشتم، ش8).
134. ر. ك: الكافي، ج7، ص364؛ الفقيه، ج4، ص139؛ التهذيب، ج10، ص171.
135. الكافي، ج2، ص536.
136. المقنعة، ص42.
137. التهذيب، ج4، ص96.
138. وسائل الشيعة، ج6، ص88.
139. در واقع نصاب اول يك چهلم است و نصاب دوم يك هشتادم و نصاب هاي بعدي يك صدم است.
140. گفت و گوي شفاهي با بهبودي.
141. همان.
 

منبع:کتاب علوم حديث شماره 49-50

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد