خانه » همه » مذهبی » استاد معرفت و دفاع از مبانی اعتقادی شیعه

استاد معرفت و دفاع از مبانی اعتقادی شیعه

استاد معرفت و دفاع از مبانی اعتقادی شیعه

بی‌گمان آموزه‌ها و تعالیم اسلام را تنها می‌‌توان از دو منبع بنیادین «قرآن و سنت مسلّم» به دست آورد. انگیزه‌هایی مانند عوامل سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و … موجب شد تا صدها روایت ساختگی به نام منقولات اسلامی در کتاب‌ها

14238 - استاد معرفت و دفاع از مبانی اعتقادی شیعه

14238 - استاد معرفت و دفاع از مبانی اعتقادی شیعه
 

 

نویسنده: مهدی رستم‌نژاد (1)

 

چکیده

بی‌گمان آموزه‌ها و تعالیم اسلام را تنها می‌‌توان از دو منبع بنیادین «قرآن و سنت مسلّم» به دست آورد. انگیزه‌هایی مانند عوامل سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و … موجب شد تا صدها روایت ساختگی به نام منقولات اسلامی در کتاب‌ها انباشته گردد.
این نوشتار درصدد ارائه بخش‌هایی از نقد و بررسی عالمانه استاد، نمونه‌هایی را در دو بخش تنظیم و ارائه کرده است.

بخش نخست: نمونه‌های از مبانی اعتقادی شیعه:

در این بخش روایات اعتقادی مورد بررسی قرار گرفت و مثال‌هایی از موارد ذکر و نمونه‌هایی از نقد و بررسی استاد فرزانه بیان شد:
1. نفی تشبیه و تجسیم؛
2. دفاع از نسبت‌های ناروا به انبیا و اولیای الهی؛
3. تبیین شئون ولایت ائمه اطهار (علیهم السلام)؛
4. نشان دادن برتری فقه اهل بیت (علیهم السلام).

بخش دوم: ایجاد تردید در فضایل ساختگی؛

می‌دانیم روایات زیادی در منابع اهل سنت یافت می‌شود که در مدح و ثنای برخی از منافقان و معاندان اهل بیت (علیهم السلام) وارد شده‌اند؛ اخبار و آثاری که از جاعلان حدیث در کتاب‌ها باقی مانده و با اصول و مسلّمات کتاب و سنت سازگار نیست.
استاد فرزانه در تحلیل و توزین این روایات نیز نقدی عالمانه ارائه داده‌اند. به گونه‌ای که بی‌اساس بودن آن‌ها را بر هر انسان بی‌غرضی آشکار ساخته‌اند و به ویژه در حوزه فقه، تحقیقات گسترده و شایان توجهی در این زمینه انجام دادند. ولی در حوزه تفسیر تاکنون کار جامع و درخوری صورت نپذیرفته است.
آیت الله معرفت در اقدامی بدیع و سترگ به این کار اقدام کرد و در کشف روایات تفسیری و طبقه‌بندی آن‌ها با عرضه‌ی روایات بر کتاب و سنت قویمه به جداسازی، تمحیص و تنقیح آن‌ها پرداخت.
ایشان هفت سال از عمر بابرکت خودش را به این کار اختصاص داد و تا آخر سوره‌ی بقره را در شش جلد به پایان رساند.
استاد، آنجا که پای یکی از مبانی اعتقادی شیعه به میان می‌آمد، با تمام تجربه علمی و قلمی به دفاع از آن برمی‌خاست و روایات را از جهات گوناگون مورد نقد و بررسی قرار می‌داد.

واژگان کلیدی:

کتاب، حدیث، سنت، عرضه، نقد.
از دیرباز موضوع تنقیح روایات با روش عرضه بر کتاب (قرآن)، در مسائل گوناگون فقهی مورد توجه فقهای اسلام قرار داشت.
آنان هنگامی که در مسأله‌ای با روایاتی مواجه می‌شدند که به نظر آنان، چندان با مذاق شارع مقدس سازگار نبود و یا زمانی که به روایات متعارض برخورد می‌کردند که لازم می‌دیدند برای برون رفت از آن، چاره‌ای اندیشند، بر اساس آموزه‌های به یادگار مانده از پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت اطهارش با روش عرضه‌ی روایات بر کتاب و اخذ به موافق آن، به حل آن عریصه اقدام می‌کردند. یعنی با معیار محکمات قرآن و سنّت، وزن هر گروه از روایات را تعیین، احادیث صحیح از سقیم را طبقه‌بندی کرده، مرزهای آنان را از یکدیگر تفکیک می‌ساختند.
از این رو، جداسازی روایات صحیح از سقیم با روش عرضه بر کتاب در فقه بیش از سایر رشته‌های دینی، مورد استفاده قرار گرفت، به گونه‌ای که اگر زادگاه و قرارگاه اصلی این روش را فقه بدانیم، بیراهه نرفته‌ایم.
پیشتازی فقهای اسلام در نقد و بررسی عالمانه روایات فقهی و عرضه‌ی آن‌ها بر کتاب، امری ستودنی و در خور تقدیر است. کاری که در حوزه‌ی تفسیر، کمتر می‌توان از این کار سترگ نشانه‌ای به دست آورد.
عدم استفاده‌ی بهینه از این روش توسط مفسران- جز در مواردی خاص- موجب شد تا حدود زیادی، روایات تفسیری تا به امروز تقریباً بدون تحلیل و بررسی در خور در کتاب‌های تفسیری باقی بماند و کار شایسته‌ای جهت طبقه‌بندی و کشف روایات صحیح از سقیم صورت نپذیرد.
خوشبختانه در این اواخر، آیت‌الله معرفت- رضوان الله تعالی علیه- در اقدامی مبارک با پشتوانه‌ی عظیمی از اندوخته‌های علمی و پژوهش‌های قرآنی، با قلمی استوار و منطقی محکم برای نخستین بار در دنیای اسلام، در سطحی بسیار گسترده و وسیع که تمام روایات سه قرن نخست اسلام را در برمی‌گیرد، به این امر مهم و حیاتی مبادرت ورزید و با تعدادی از شاگردان مبرّز خویش، به تحلیل روایات تفسیری همّت گماشت.
ایشان در مقدّمه‌ی تفسیر اثر می‌نویسد:
و هذا الذی بین أیدیکم محاولة- مبلغ الجهد- لمعرفة الصحیح من الضعیف من الأخبار، فیما یعود الی التفسیر القرآن الکریم، محاولة فی ضوء محکمات الکتاب و السنّة القویمة، عرضاً فنّیا وفق أصول تقسیم الآثار. (2)
حضرت استاد در دست نوشته‌ی دیگری می‌نویسد:
«روایات تفسیری، جملگی به صورت خام در کتاب‌ها عرضه شده و کاری که فقها بر روی روایات فقهی انجام داده‌اند، بر روی روایات تفسیری انجام نگرفته، و لذا سلیم و سقیم آن به هم آمیخته است. برای جداسازی و تعیین سرنوشت نخبه‌ی تفاسیر روایی، با همّت دوستان فاضل خویش به این کار خطیر اقدام نمودم. (3)»
استاد فرزانه در راستای تحقّق این هدف سترگ، با ژرف اندیشی خاص خویش و تکیه بر روش عرضه‌ی روایات بر قرآن، وارد عرصه‌ی تحلیل و بازشناسی روایات تفسیری شد و آن‌ها را در بوته‌ی نقد و نظر عالمانه قرار داد و به تمحیص و تنقیح آن‌ها پرداخت و هفت سال آخر عمر با برکتش را در پایه‌ریزی این بنای رفیع صرف کرد.
ایشان با این اقدام ابتکاری و نوین، افق جدیدی در عرصه‌ی کاوش‌های قرآنی، پیش روی آیندگان گشود.
شایان توجه است که استفاده از روش عرضه بر کتاب، عمدتاً ناظر به محتوای روایات است، زیرا آنچه که در کشف موافقت یا مخالفت روایت با قرآن و سنّت، در درجه‌ی اوّل اهمیت قرار دارد، همان توجّه به محتوای آن است.
از این رو در این روش، بررسی سندی در حاشیه رانده شده و امری جانبی محسوب می‌شود. لذا حضرت استاد، در این اثر ماندگار، قبل از آنکه به بررسی سندها تکیه کند، به ملاحظه‌ی محتوای روایات اهتمام می‌ورزد. و بررسی سندها را امری ثانوی و غالباً بی‌نتیجه و عقیم معرفی می‌کند.
ایشان در این زمینه یادآور می‌شود:
و علیه فالمعیار الأوّل لتمییز القوی عن الضعیف هو العرض علی محکمات الدین، نظیر عرض المتشابهات من القرآن علی محکمات الآیات … اما البحث عن الأسناد فهو بحث جانبی و عقیم فی غالب الأحیان. (4)
اساساً در این نگاه، مجرد اعتبار سند یا وثاقت و عدالت راوی نمی‌تواند معیار قبولی روایت باشد، بلکه معیار اصلی همان موافقت محتوای روایت با روح حاکم بر قرآن و سنت است که تعیین کننده‌ی خط مشی اصلی در توزین و سنجش روایات است.
مؤلّف عالیقدر در سخنی در این باره ضمن تأکید بر لزوم الگوگیری از روش عرضه بر قرآن و سنّت که ممشای فقهای اسلام بوده و هست، در شناسایی و تنقیح روایات تفسیری می‌نویسد:
و لا بدّ أن تؤخذ أسوة، کما کانت عند السلف و الخلف من فقهائنا العظام و لا یجعل مجرّد اعتبار السند او محض وثاقة الراوی معیارً للقبول. (5)
بایسته یادآوری است که حضرت استاد در این طرح ابتکاری که شیوه‌ای نوین در تفسیرنگاری قرآن به شمار می‌آید، تنها به سنجش روایات شیعه بسنده نکرده است. بلکه تمام روایات اهل سنّت تا سه قرن نخست را در این طرح مورد ملاحظه قرار داده است. ایشان با نهادنِ آن‌ها در کفه‌ی ترازوی عرضه بر کتاب و سنّت قطعی، به نقد و نظر علمی آن‌ها پرداخت و میزان اعتبار یا عدم اعتبار هر یک را معین کرد.
ناگفته پیدا است که این کار علاوه بر ایجاد زمینه‌ی تقریب بین مذاهب اسلامی و پرورش روحیه‌ی اخوّت و وحدت میان آن‌ها، زمینه‌ساز نشر فرهنگ اهل بیت- علیهم السلام- در میان سایر مسلمانان است و بدون آنکه موجب برانگیخته شدن احساسات دیگران شود، جایگاه علمی اهل بیت اطهار (علیهم السلام) و افضلیت آن‌ها را بر دیگر برداشت‌های تفسیری نشان می‌دهد.
کنار هم قرار گرفتن روایات تفسیری شیعه و اهل سنّت در ذیل هر آیه، ضمن ایجاد فضای مقایسه بین آن روایت‌ها، فرصت داوری را برای محقّقان منصف در سراسر عالم اسلام فراهم می‌آورد و در نهایت به طور غیرمستقیم، خواننده را به این اعتقاد راسخ سوق می‌دهد که فهم قرآن بدون بیان اهل بیت، ناقص و ابتر است و اگر دیگران چیزی دارند، در واقع از خرمن علمی آنان خوشه‌چینی کرده‌اند و یا راه به بیراهه برده‌اند.

نمونه‌هایی از عرضه‌ی روایات بر کتاب

در جای جای این اثر گرانسنگ شاهد هستیم که مؤلّف گرامی پس از انتخاب و طرح بخشی از آیات، ابتدا به صورت گذرا به برداشت‌های تفسیری و برجسته کردن محکمات آن، اقدام و مسلّمات آن را تدوین می‌کند، سپس با استفاده از آن محکمات به عنوان معیاری مطمئن به سنجش و موازنه‌ی روایات وارده می‌پردازد و به صورت علمی و فنّی، عملیات عرضه بر کتاب را تعقیب و روایات صحیح از سقیم را بازشناسی می‌کند.
در این اثر ماندگار از این نمونه‌ها، به ویژه در تفسیر سوره‌ی بقره- که ان شاء الله به زودی به زیور طبع آراسته خواهد شد- بسیار فراوان دیده می‌شود. قبل از پرداختن به نمونه‌هایی از آن، به دو نمونه از موارد به کارگیری این روش که نظر مؤلّف محترم را به خود معطوف داشته است و آن‌ها را در مقدمه‌ی تفسیر الاثری تحت عنوان «کیف العرض علی کتاب الله» (6) آورده است، اشاره می‌کنیم.

نمونه نخست

استاد راحل، با استشهاد به قول علامه طباطبایی- ره- در ارتباط با روایاتی که درباره‌ی قصّه‌ی هاروت و ماروت وارد شده‌اند و به آن دو فرشته‌ی الهی گناهانی را نسبت داده‌اند، می‌نویسد که این نسبت‌ها با صریح قرآن که فرشتگان را معصوم معرفی می‌کند، سازگار نیست و لذا نمی‌توان به آن‌ها اعتنا کرد.
علامه طباطبایی در این باره می‌نویسد:
إنّها قصّة خرافیة تُنسَب إلی الملائکة المکرمین ما یخالف نصّ القرآن علی نزاهتهم و طهارة ساحتهم علی الأدناس و الأرجاس. قال تعالی: «بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ * لَا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ» (7) و قال: «لَا یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ (8)». (9)

نمونه دوم

در منابع اسلامی روایاتی در مورد تزویج فرزندان آدم ابوالبشر وارد شده است که بر اساس آن‌ها، یکی از فرزندان آدم- هابیل- با حوریه بهشتی و یکی دیگر- قابیل- با زنی از نسل جنّ ازدواج کردند و از اینجا نسل بشر تکثیر شد. در برابر این روایات، تنها یک روایت مرسله از امام سجّاد (علیه السلام) رسیده است که تزویج فرزندان آدم بین برادر و خواهر بوده است. طبق آن روایت در شریعت حضرت آدم این نوع ازدواج برابر مصلحت اهمّ مشکلی نداشت. زیرا حکم تحریم در این مسأله، امر ذاتی نیست بلکه امرش به دست خدا است و برای مصالحی قابل تغییر است.
علامه طباطبایی- ره- با ترجیح همین خبر واحد مرسل و مقدّم داشتن آن، بر گروهی از روایات مستفیضه می‌نویسد:
و هذا هو الموافق لظاهر الکتاب و للاعتبار أیضاً. (10)
آنگاه با تمسّک به آیه‌ی:
یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُواْ رَبَّكُمُ الَّذِی خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِیرًا وَنِسَاء، (11)
می‌نویسد: ظاهر این آیه بیانگر آن است که نسل بشر تنها به آدم و حوا منتهی می‌شود. زیرا تعبیر به وَبَثَّ مِنْهُمَا حاکی است که نسل بشر تنها به وسیله آدم و حوا گسترش یافت و جز این دو، جنس دیگری از قبیل حوریه یا جنّ، در آن دخیل نبوده است. (و ظاهر الآیة أنّ النسل البشری ینتهی إلی آدم و زوجته حوّاء من غیر أن یاشرکه ما فیه غیرهما، حیث قوله تعالی: «وَبَثَّ مِنْهُمَا» و لم یقل: منهما من غیرهما). (12)
استاد راحل غیر از این دو نمونه، به موارد دیگری از بزرگانی چون، شیخ محمد عبده، علامه تستری و امام خمینی- ره- اشاره می‌کند که به صورت علمی و فنّی با استفاده از متد عرضه‌ی بر کتاب، به کشف روایات صحیح از سقیم نایل آمدند.
آنگاه پس از بیان آن نمونه‌‎ها، در خاتمه متذکر می‌شود: علت اینکه بحث شناسایی روایات، با روش عرضه بر کتاب را به صورت گسترده‌تری آورده است، علاوه بر اهمیت موضوع، برای آن است که استفاده از این روش در روایات تفسیری، امری نوپا و تأسیسی است و چیزی است که از فقها در تنقیح روایات فقهی الگوبرداری شده است.
ایشان می‌نویسد:
إنّما أطنا الکلالم فی هذا الباب، نظراً لأهمیة الموضوع و لکونه تأسیسیاً- قد یبدو جدیداً- لطریقة تمحیص الروایات، یعود عهدها الی عهد السلف من أهل التحقیق من الفقهاء- رضوان الله تعالی علیهم-.
با این نگاه است که روش جدید در عرصه‌‌ی فهم معارف بلند قرآنی ابداع می‌شود. و معیاری مطمئن و علمی جهت تمییز روایات صحیح از سقیم از حوزه‌‌ی فقه به حوزه‌ی تفسیر راه می‌یابد. چیزی که قرن‌ها پیشتر باید چنین حرکتی آغاز می‌شد.
اینک، پس از این مقدمه‌ی نه چندان کوتاه، با مروری بر کتاب تفسیر الاثری، نمونه‌هایی از نقد و بررسی عالمانه روایاتِ تفسیری و عرضه آن‌ها بر کتاب را که توسط استاد راحل به بار نشست در دو بخش ارائه می‌کنیم.

بخش نخست: دفاع از مبانی اعتقادی شیعه

1. نفی تشبیه و تجسیم

دفاع از عقاید صحیح دینی و تحکیم مبانی آن و پاسداری از مرزهای عقیدتی به خصوص در باب توحید و خداشناسی، همواره وجه‌ی همت علمای راستین اسلام بوده و هست. بر اساس تعالیم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، علمای اسلام نگهبانان مرزهای اعتقادی مردمند. آنان با کنکاش در متون دینی و پالایش آن از ناخالصی‌ها، مردم را از آسیب القائات و شبهات در امان می‌دارند.
حضرت استاد در این عرصه، مطابق معمول، ابتدا محکمات آیات را استخراج می‌کند و با در دست داشتن آن، روایات مربوط به آن را می‌سنجد. طبعاً در این ارزیابی و سنجش، تعدادی از روایتِ خارج از چهارچوب، از اعتبار ساقط می‌شوند.
به عنوان نمونه در آیه 255 سوره‌ی بقره در بحث کرسی و عرش، نخست بیان می‌دارد که مراد از «کرسی» کنایه از مُلک و سلطنت خداوند است و منظور از «عرش» نیز، تدبیر شئون خلق است و هر دو به سعه‌ی علم و عظمت قدرت خداوند در خلق و تدبیر اشاره دارد.
آنگاه در تأیید این مطلب، روایت‌هایی را از اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) از کتاب توحید صدوق و کافی نقل می‌کند. (13)
سپس بیان می‌دارد: در برابر این روایاتِ منقول از اهل بیت که با نصوص قرآن هماهنگ است، در منابع اهل سنّت روایاتی وارد شده است که صریح در معنای تجسیم و تشبیه است، به گونه‌ای که گویا خداوند دارای تخت است و بر روی آن مانند یک پادشاه جلوس می‌کند.
از جمله از ضحّاک نقل شده است:
کرسیه الذی یوضع تحت العرش الذی یجعل الملوک علیه أقدامهم. (14)
حضرت استاد با ردّ این گونه روایت‌ها می‌نویسد:
این‌ها حرف‌های سخیفی است که برخی صفحات کتاب‌های خویش را بدون دقّت و بررسی از آن‌ها سیاه کرده‌اند، به گونه‌ای که جلال‌الدین سیوطی پس از نقل برخی از این اخبار، مجبور شد آن را به نوعی تمثیل و استعاره بازگرداند. وی پس از نقل کلام ابوموسی اشعری که کرسی را به معنی جای پا و محل نشستن تفسیر کرد، عنوان نمود که:
هذا علی سبیل الاستعارة، تعالی الله عن التشبیه. (15)

2. دفاع از نسبت‌های ناروا به انبیا و اولیای الهی

نسبت ناروا به انبیا از شیوه‌های ناپسندی است که به عنوان یکی از شگردهای دین ستیزان، در امّت‌های پیشین سابقه دارد. مع‌الأسف دست جعل و دسیسه در حوزه‌ی احادیث و روایات اسلامی موجب شده است که طایفه‌ی گسترده‌ای از این روایات به عنوان «اسرائیلیات» در حوزه این دین مقدس نیز وارد شود و چهره‌ی حقیقت را مخدوش کند.
امروزه در منابع روایی اهل سنّت کم نیست روایاتی که متضمن نسبت‌های ناروایی است که به پیامبران خدا و اولیای الهی نسبت داده شد. حضرت استاد با پیراسته دانستن دامن انبیا و اولیا از این گونه آلودگی‌ها، به دفاع از آنان برخاسته و با تکیه بر اصل مسلم عصمت، این روایت‌ها را مردود و مرهون شمرده است، که به چند نمونه اشاره می‌شود:

الف. داستان ترک نماز در روز خندق

در منابع اهل سنّت در تفسیر آیه 238 سوره بقره (الصَّلاَةِ الْوُسْطَى) روایاتی وارد شده است که بیانگر آن است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و یارانش در روز جنگ خندق به علت درگیر بودن با مسأله جنگ، از خواندن نماز غفلت ورزیدند تا آنجا که خورشید غروب کرد و پیامبر با نفرین کردن دشمنان فرمود:
ملأ الله بیوتهم و قبورهم ناراً کما شغلونا عن الصلاة الوسطی حتّی غایت الشمس.
“خداوند خانه‌ها و قبرهایشان را از آتش پرنماید که ما را از خواندن نماز وسطی بازداشتند تا آنکه خورشید غروب کرد. (16)”
حضرت استاد با مردود دانستن این روایت‌ها، در چند نوبت اعلام می‌دارد این روایات را به هیچ وجه تصدیق نمی‌کنیم، ابتدا قبل از نقل این روایات می‌گوید:
الأمر الذی لا نکاد نصدّقه، کیف و شدّة اهتمامه (صلی الله علیه و آله و سلم) و أصحابه الکرامه، بفریضة حتی فی أشدّ الأحوال.
آنگاه تأسّف خویش را از نقل این گونه روایات سخیف در مجامع حدیثی پنهان نمی‌کند و چنین اظهار می‌کند:
فمن المؤسف إدراج مثل هاتیک الروایات فی المجامع الحدیثیة.
سپس در پایان نیز پس از نقل و نقد این روایات می‌نویسد:
إلی غیر ذلک من روایات لا نکاد نصدّقها فی شیء. (17)

ب. نسبت ترک نماز به حضرت سلیمان (علیه السلام)

از جمله روایتی که در تفسیر الصَّلاَةِ الْوُسْطَى وارد شده، روایتی است که در منابع اهل سنت از امیرمؤمنان علی (علیه السلام) بدین گونه نقل شده است:
الصلاة الوسطی صلاة العصر التی فَرَطَ فیها سلیمان حتّی توارت بالحجاب. (18)
حضرت استاد با ردّ این روایت می‌نویسد:
“این روایت علاوه بر آنکه، الصَّلاَةِ الْوُسْطَى را به معنی نماز عصر گرفته که با طایفه‌ی بیشتری از روایات که آن را به معنی نماز ظهر گرفته مخالف است، اشاره به یک قصّه‌ی افسانه‌ای دارد که با قداست و عصمت انبیا نمی‌سازد. زیرا بر اساس آن قصّه‌ی تخیلی حضرت سلیمان از نژاد اسب‌های اصیل خوشش می‌آمد تا جایی که روزی تعدادی از آن‌ها را به وی پیشکش نمودند، چنان غرق شادی و نشاط شد که از خواندن نماز عصر غفلت نمود تا آنکه خورشید غروب کرد و وی از خداوند خواست تا آفتاب را برگرداند. آفتاب برگشت و وی نماز را در وقت خودش به جا آورد.”
استاد راحل ضمن مردود شمردن این روایت به دلیل تعارض آن با عصمت و قداست انبیاء، به حقیقتِ ماجرا اشاره می‌کند و می‌نویسد:
“این داستان مربوط به نماز عصر نبوده است، بلکه در ارتباط با اوراد و اذکاری بوده است که حضرت سلیمان در هر شامگاه به آن مبادرت می‌ورزید و چون در آن روز همزمان شده بود با زمان ذکر شامگاهی وی، آثار حزن و اندوه در چهره‌اش هویدا شد. یارانش چون چنین دیدند، اسبان را به اصطبل بردند تا سلیمان به اوراد هر روزش بپردازد، و این مسأله ربطی به ترک نماز عصر نداشت. (19)”

ج. نسبت ایستاده بول کردن به برخی از پیامبران الهی

از روایت‌های بسیار موهن و سستی که در منابع اهل سنت وارد شده، روایاتی است که بیانگر چگونگی بول کردن برخی از پیامبران بزرگ است که از نقل مستقیم آن‌ها پوزش می‌طلبیم.
حضرت استاد در تفسیر آیه 286 سوره بقره، در ارتباط با آن می‌نویسد:
یا لها من فضیعة فضیحةٍ، ینسب إلی أعظم خلق الله خُلقاً و أفخمهم عند الله مکرمة ما یتحاشاه الأدب الإسلامی الرفیع، و من الأدب الإسلامی عند الخلاء أن یبتعد المتخلّی عن أعین الناس و یستتر منهم.
آنگاه از منابع روایی شیعه از جمله شهید ثانی در شرح نقلیه می‌نویسد:
أن النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) لم یرَ علی بولٍ و لا غائط. (20)
سپس دوباره گویا آه از نهاد استاد برآمده باشد، با تمام سوز و گداز می‌نویسد:
إذن فکیف یا تُری صدور مثل هذا القبیح من مثل صاحب الخُلُق العظیم!! و حاشاه و حاشاه!! إن هی إلا نسبة ظالمة بل قبیحة و لنیمة، إلی حدٍّ بعید.
در ادامه استاد به نقد راوی خبر می‌پردازد و از نگاه بزرگان اهل سنت می‌آورد که این خبر، علاوه بر موهون بودن محتوای آن، از نظر سند نیز دچار اشکال اساسی است. زیرا در طریق آن زیدبن وهب قرار دارد که یعقوب بن سفیان درباره‌اش گفته است:
فی حدیث زیدبن وهب، خَلَل کثیر.
استاد در ادامه می‌افزاید:
نعم خَلَل کثیر و کبیر و هذا من اکبرها. (21)
آنگاه از منابع اهل سنّت روایاتی می‌آورد که بیانگر آن است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دیگران را از ایستاده بول کردن منع کرده است؛ از جمله:
عبدالله بن عمر از عمر نقل می‌کند که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) او را دیده بود که ایستاده بول می‌کرد. او را از این کار نهی کرده فرمود: از این عمل بپرهیز: (قال عمر: رآنی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) أبول قائماً، فقال: یا عمر! لا تَبُل قائماً). (22)
سپس استاد ادامه می‌دهد:
و حاشاه أن ینهی عن خُلُق و یأتی بمثله؛
ممکن نیست پیامبر دیگران را از این عمل بازدارد، ولی خود مرتکب آن شود. (23)

د. نسبت سوزاندن انسان به امیرمؤمنان (علیه السلام)

در تفسیر آیه 217 سوره بقره، روایت عجیبی در منابع اهل سنّت از اصحاب صحاح و سنن از جمله بخاری و احمد نقل شده است که طبق آن، حضرت علی (علیه السلام) در اقدامی شگفت‌آور دست به سوزاندن تعدادی از مرتدیّن زده است. چون این خبر وحشتناک به ابن عباس رسید، برآشفت و گفت: پیامبر فرمود: کسی را با عذاب خداوند (آتش زدن) تعذیب نکنید، و من اگر بودم، آن‌ها را نمی‌سوزاندم، بلکه تنها با آنان می‌جنگیدم. این کلام ابن عباس چون به علی (علیه السلام) رسید، فرمود: وای بر ابن عباس (عن عکرمة، إنّ علیاً حرّق ناساً ارتدّوا عن الإسلام فبلغ ذلک ابن عباس، فقال: لم اکن لأحرقهم بالنار، و إنّ رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) قال: لا تعذّبوا بعذاب الله و کنت قاتلهم لقول رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم): «من بدّل دینه فاقتلوه» فبلغ ذلک علیاً (علیه السلام) فقال: ویح ابن أمّ ابن عباس). (24)
استاد فرزانه به شدّت در مقابل این خبر از مقام امیرمؤمنان علی (علیه السلام) دفاع کرده، می‌نویسد:
«این روایت، جز یک داستان ساختگی مفتضح بیش نیست که به دستان آلوده آنانی جعل شده است که می‌خواهند چهره‌ی تابناک داناترین مردم پس از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را مخدوش نمایند. ابن عباس کجا و علم امیرمؤمنان کجا؟ دانش ابن عباس در کنار دانش آن حضرت چیزی جز یک قطره در برابر دریا نیست:
قضیة إحراق الإمام (علیه السلام) ناساً ارتدّوا، موضوعة مفتعلة، وضعتها أیادٍ أثیمة أرادت الحطّ من شأن اعلم الناس بعد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و أقضاهم و أفضلهم علی الإطلاق، و ما علم ابن عباس إلی جنب علم علی (علیه السلام) إلا کقطرة من بحر، بل هو مستقاة فکیف یفضل علیه؟
در ادامه، استاد از صحیح بخاری روایات دیگری را به نقل از ابوقلابه و دیگران می‌آورد که بیانگر آن است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و یارانش به سوزاندن و داغ زدن انسان‌ها و حتی به سوزاندن حیواناتی چون مورچه اقدام می‌کردند. (25)
استاد در مقابل این نسبت‌های موهن به شدت برمی‌آشوبید و آن‌ها را از روایات اسرائیلیات می‌شمرد که کعب الاحبارها به امثال ابوهریره‌ها آموختند و آن‌ها هم حسب عادتشان آن را به رسول گرامی اسلام نسبت دادند. وگرنه محال است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به چنین افعالی دستور دهد یا بدان اقدام کند:
لعلّه من اسرائیلیات أملاه علیه کعب الأحبار، فوهم أبوهریرة فأسنده الی النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) و حاشاه من أن یتفوّه بأمثال هذه المخاریق و حاشا الأنبیاء- و هم عباد مُکرَمون- أن یقوموا بعمل الجبّارین.
افزون بر این، استاد راحل در پاورقی همان صفحه می‌نویسد:
به گواهی تاریخ، ابوهریره عادتش این بوده است که حرف‌های کعب الاحبار یهودی را به عنوان روایت به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت می‌داد. (26)
در ادامه استاد به سراغ ابوقلابه- راوی خبر- می‌رود و از قول یکی از شارحان بخاری- ابن التین- نقل می‌کند که ابوقلابه در میان مردم، آدمی ابله به شمار می‌آمد و هو عند الناس معدود فی البُلد!! (27). (28)

3. تبیین شئون ولایت ائمه اطهار (علیهم السلام)

تبیین علمی استاد فرزانه از ولایت اهل بیت (علیهم السلام) و شئون آن، و اعلام برائت از غاصبان حق ولایت، آن هم کاملاً در چهارچوب قواعد پذیرفته شده‌ی تفسیر، به دور از هرگونه تعصب و تحمیل و با استناد به روایات فریقین، از جمله ویژگی‌‎های این تفسیر قیم است. با آنکه نگاه استاد یک نگاه فرامنطقه‌ای است وتمام مذاهب اسلامی را مخاطب خویش می‌داند و تنها برای معتقدان به ولایت، سخن نمی‌گوید، بلکه اساساً با انگیزه‌ی عرضه‌ی روایات تفسیری اهل بیت (علیهم السلام) به جهان اسلام، به تألیف این اثر بدیع اقدام کرده است؛ ولی در عین حال، این انگیزه‌های بلند، هرگز استاد را از دفاع بحقّ از ولایت حضرات معصومین و اظهار مبانی اعتقادی شیعه و تبری از غاصبان حقّ ولایت، باز نداشته است. بر این اساس در جای جای این کتاب، با تکیه بر روایات فریقین بر این اصول و مبانی اصیل شیعی، پافشاری شده است که به چند نمونه اشاره می‌شود:

الف. ائمه اطهار (علیهم السلام) أبواب الله هستند

استاد در تفسیر آیه 189 سوره‌ی بقره وَأْتُواْ الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا می‌نویسد:
مراد آن است که در هر کاری باید از راه خودش وارد شد، راهی که مألوف و مستقیم آن باشد و اعوجاج و انحرافی در آن نباشد.
آنگاه می‌افزاید:
از راه‌هایی که به سوی فلاح و رستگاری ختم می‌شود و راه مألوف و مستقیم رستگاری به حساب می‌آید و در واقع از ابواب رحمت الهی است، پیامبر اکرم و آل آن حضرت می‌باشند.
سپس استاد برای تأیید مطلب فوق به روایاتی تمسک می‌کند که می‌رساند مراد از ابواب همان اهل بیت عصمت و طهارتند که تا قیامت مردم را به سوی بهشت فرامی‌خوانند.
چنان که در روایتی از امام باقر (علیه السلام) می‌خوانیم:
آل محمد ابواب الله و سُبُله و الدعاة إلی الجنّة و القادة إلیها و الأدلّاء علیها إلی یوم القیامة. (29)
در ادامه استاد فرزانه با استناد به آیه 35 سوره مائده وَابْتَغُواْ إِلَیهِ الْوَسِیلَةَ توسل به ذوات مقدس اهل بیت اطهار (علیهم السلام) را بهترین وسیله نجات می‌داند و مطلب را با آیه 64 سوره نساء: وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللّهَ تَوَّابًا رَّحِیمًا تکمیل می‌کند که توسل به ذات مقدس رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) در آن تصریح شده است.
سپس روایت مشهور: مَثَل أهل بیتی مَثل سفینة نوح، من رکبها نجی و من تَخلّف منها غرق و هوی و نیز روایت: مَثَل أهل بیتی مثل باب حطّة بنی إسرائیل را از منابع اهل سنّت نقل می‌کند. (30)
چنان که مؤلّف گرامی در تفسیر آیه 58 سوره بقره وَقُولُواْ حِطَّةٌ روایاتی را از منابع اهل سنّت می‌آورد که اهل بیت (علیهم السلام) به ویژه امیرمؤمنان علی (علیه السلام) را به عنوان باب حطّه معرفی می‌کند.

ب. غاصبان حقّ آل رسول، طاغوتند

مفسّر عالیقدر در تفسیر آیه 256 سوره بقره در معنای «طاغوت» روایات مختلفی را از منابع شیعه و سنّی نقل می‌کند. و در نهایت از قول ابن کثیر- مفسّر معروف اهل سنّت- می‌نویسد:
و معنی قولهم فی الطاغوت: إنّه الشیطان، قوی جدّاً، فإنّه یشمل کلّ شرّ کان علیه أهل الجاهلیة من عبادة الأصنام و التحاکم إلیها و الاستنصار بها. (31)
استاد با توجه به این توسعه‌ای که در معنی طاغوت از ابن کثیر نقل می‌کند، می‌نویسد:
و لعله إلی ذلک ینظر ما ذکره علی بن ابراهیم فی التفسیر: هم الذین غصبوا آل محمد حقّهم. (32)
در واقع حضرت استاد با تکیه بر اعتراف یک عالم محقق اهل سنّت در معنای طاغوت، که هر عاملِ شرّی را می‌توان طاغوت نامید، نتیجه می‌گیرد که بنابراین، کلام علی بن ابراهیم قمی در اینکه: غاصبان حقّ ولایت طاغوتند، سخن صحیح و کاملی است. بر این اساس روایاتی که مصداق طاغوت را غاصبان حق ولایت و امامت معرفی می‌کند، قابل توجیه است.

ج. ائمه اطهار (علیهم السلام) گواهان و هادیان مردمند

استاد راحل در تفسیر آیه 143 سوره بقره وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِّتَكُونُواْ شُهَدَاء عَلَى النَّاسِ ابتدا روایاتی نقل می‌کند که بیانگر محوریت ائمه اطهار (علیهم السلام) بر مرجعیت عامه در تمام امور است. آنان می‌فرمودند:
نحن الشهداء علی الناس. (33)
و یا می‌فرمودند:
إلینا یرجع الغالی و بنا یلحق المقصِّر. (34)
ایشان پس از نقل تعدادی از این نمونه‌ روایات، می‌نویسد:
و غیرها و غیرها و هی کثیر فی کثیر. و الکلّ معقول و مقبول.
آنگاه به تناسب، آیه 7 سوره رعد را مطرح می‌کند:
إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ.
سپس احادیثی را می‌آورد که بیانگر آن است مقصود از َلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ، امیرمؤمنان علی (علیه السلام) و ائمه بعد از وی می‌باشند.
آنگاه با تنبیه بر این نکته، می‌نویسد:
ائمه اهل بیت (علیهم السلام) برترین راسخان در علم می‌باشند چون آنان وارثان علوم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند. لذا آنان به اسرار قرآن و تأویل و تنزیل آن به درستی وقوف دارند.
استاد در ادامه با نقل چند روایت دیگر، مطالب فوق را تکمیل می‌کند. از جمله از امام باقر (علیه السلام) روایت می‌کند که فرمود:
بر مردم است که قرآن را آن‌گونه که نازل شد بخوانند و هنگامی که به تفسیر آن نیازمند شدند، بدانند تفسیر آن با ما و به سوی ما است.
فإنّما علی الناس أن یقرأوا القرآن کما انزل، فإذا احتاجوا إلی تفسیره، فالاهتداء بنا و إلینا. (35)
سپس روایت دیگری را از منابع اهل سنّت نقل می‌کند که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
فی کلّ خلف من أمّتی عدول من أهل بیتی ینفون عن هذا الدین تحریف الضالّین و انتحال المبطلین و تأویل الجاهلین؛ ألا إنّ ائمتکم و فدکم إلی الله- عزّ و جلّ- فانظروا من توفدون.
در هر نسلی از امّت من، عدولی از اهل بیت من حضور دارند که این دین را از دست تحریف گمراهان و توجیه اهل باطل و تأویل نادانان باز می‌دارند، پس آگاه باشید که پیشروان شما، پیشگامانتان به سوی خدا هستند، پس ببینید چه کسانی را پیشگام خویش قرار می‌دهید (36). (37)

د. اهل بیت (علیهم السلام) شهدای دارالفنایند

در تفسیر آیه 154 بقره وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبیلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْیَاء بهانه دیگری دست می‌دهد تا استاد فرزانه به حیات اشرف و اتمّ ائمه‌ی اطهار (علیهم السلام) اشاره کند و طی مباحث جالبی با استناد به روایت‌ها، فلسفه‌ی زیارت قبور ائمه اطهار (علیهم السلام) را بازگو کند و ثابت کند که شهادت شیعیان در کنار مضاجع شریفشان به اینکه: و أعلم أنّ رسولک و خلفائک علیهم السلام أحیاء عندک یرزقون، یرون مقامی و یسمعون کلامی و یردّون سلامی در قرآن ریشه دارد و از تعالیم برجسته و متعالی قرآنی است. (36)

هـ ائمه اطهار (علیهم السلام) نور واحدند

در تفسیر آیه 226 سوره‌ی بقره لِّلَّذِینَ یُؤْلُونَ مِن نِّسَآئِهِمْ در حدیثی از امام صادق (علیه السلام) می‌خوانیم که محمدبن سعید اموی، از آن حضرت در مورد مردی که در یک مجلس، زوجه‌اش را سه طلاقه نمود، سؤال کرد. امام فرمود:
أمّا أنا فأراه قد لزمه و أمّا أبی فکان یری ذلک واحدة.
اما من نظرم این است که این سه طلاق محسوب می‌شود، ولی پدرم (امام باقر (علیه السلام))، آن را یک طلاق می‌دانست. (39)
استاد پیرو نقل این روایت می‌نویسد:
صرف‌نظر از ضعف سندی به علت مجهول بودن محمدبن سعید اموی؛ این مطلب بر اساس اعتقاد ما در باب ائمه، غیرمعقول است. زیرا آن‌ها نور واحدی هستند، چیزی را که اولی‌شان می‌فرماید، دقیقاً همان را آخرینشان نیز می‌فرماید و برعکس؛ چیزی را که آخرین نفرشان بگوید، اولی‌شان نیز می‌گوید. چون همه آن‌ها از یک سرچشمه‌ی صاف و زلال سیراب می‌شوند که هیچ غباری بر آنچه که می‌بینند و روایت می‌کنند نیست:
إنّهم نور واحد، ما یقول أوّلهم هو ما یقول آخرهم و ما یقول آخرهم هو ما یقول أوّلهم، لانّهم انّما یستقون من منهل عذب واحد، صاف زلال، لا غبار علیه لدیهم فیما یرونَ و یروُون.
آنگاه می‌افزاید:
این افترای ناروا ممکن است از کسانی باشد که می‌پندارند ائمه اطهار (علیهم السلام) نیز مانند اصحاب رأی، حقیقت را از ورای پرده‌ی حجاب می‌بینند.
و لعلّه من إلصاق التُّهم بأئمّة أهل البیت و أنّهم کسائر اصحاب الرأی لایرون الحقیقة إلا من وراء حجاب.
در ادامه استاد راحل پس از نقل یک روایت دیگر نظیر روایت فوق می‌نویسد:
این حدیث نیز همانند حدیث قبل، مشوّه و مردود است و دست جعل و تزویر در آن هویدا است.
و ید الجعل و التزویر بادیة علی بوضوح. (40)

و. ائمه اطهار، ابدال روی زمین‌اند

در تفسیر آیه 251 سوره‌ی بقره: وَلَوْلاَ دَفْعُ اللّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَّفَسَدَتِ الأَرْضُ ده‌ها روایت از منابع اهل سنت می‌آورد که مقصود این است که خداوند به خاطر صالحان، از افراد ناصالح عذاب را دور می‌کند، به گونه‌ای که همواره در میان خلایق، ابدال و اوتادی حضور دارند که باعث نجات اهل زمین می‌باشند.
استاد راحل برای تبیین و تقریب حدیث معروف: لولا الحجّة لساخت الأرض بأهلها (41) این روایت‌ها را به گونه‌ای تنظیم می‌کند که نتیجه‌ی مستقیم آن چیزی شود که پیروان اهل بیت (علیهم السلام) نسبت به ائمه اطهار عقیده دارند.
به همین منظور نخست روایتی را از خالدبن هیثم می‌آورد که از امام رضا (علیه السلام) پرسید:
مردم فکر می‌کنند که در زمین «ابدالی» وجود دارند، آنان چه کسانی هستند؟ امام پاسخ داد:
صدقوا، الأبدال هم الأوصیاء جعلهم الله- عزّوجلّ- فی الأرض بدل الأنبیاء، إذ رفع الأنبیاء و ختمهم محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم).
آری! آنان راست گفتند، ابدال همان اوصیای الهی‌اند که خداوند آن‌ها را بدل انبیا در زمین قرار داد. زیرا دوره‌ی انبیا تا آخرینشان محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) سپری گشت. (42)
آنگاه مؤلّف گرامی از منابع اهل سنّت بیش از 20 روایت نقل می‌کند که مضمون آن‌ها تاحدود زیادی به فرازهایی از زیارت بلند جامعه نزدیک است. در این روایات، آمدن باران، دفع بلایا، قوام زمین و شگفت‌آورتر آنکه حتّی احیا و اماته و رویش گیاهان به وجود «ابدال» نسبت داده می‌شود. بخشی از این روایات را از نظر می‌گذرانیم:
ابوهریره از پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می‌کند که فرمود:
لن تخلو الارض من ثلاثین مثل ابراهیم خلیل الله، بِهِم تُغاثون و بِهِم تُرزقون و بِهِم تُمطَرون. (43)
در روایت دوم از ابوقِلابه می‌خوانیم که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
لا یزال فی اُمّتی سبعة لا یدعون الله بشی إلا استُجیب لهم، بهم تُنصَرون و بهم تُمطَرون- و حسب أنّه قال-: و به یدفع عنکم. (44)
چنان که ملاحظه می‌شود، در این دو روایت «ابدال» وسیله رزق و روزی، نصرت الهی و حتّی بارش باران معرفی می‌شوند. گویا خداوند به خاطر وجود آن‌ها، بقیه را مورد لطف و احسان خویش قرار می‌دهد.
در حدیث سوم، مطلب از این هم فراتر است، برابر آن حتّی احیا و اماته و رویش گیاهان نیز به خاطر آن‌ها شمرده می‌شود. مطابق این روایت می‌خوانیم:
… فبهم یحیی و یمیت و ینبت و یدفع البلاء. (45)
در روایت چهارم از انس می‌خوانیم که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
… فبهم تسقون و بهم تنصرون، ما مات منهم أحد إلا أبدال الله مکانه آخر. (46)
در روایت پنجم از شهربن حوشب می‌خوانیم:
لم تبق الأرض إلا و فیها أربعة عشر، یدفع الله بهم عن أهل الأرض، و یخرج برکتها. (47)
و بالاخره در آخرین روایت از زاذان می‌خوانیم:
ما خلت الأرض بعد نوح من اثنی عشر فصاعداً، یدفع الله بهم عن أهل الأرض. (48)
به راستی این عبارات چقدر نزدیک به عبارات زیارت جامعه کبیره است. آنجا که در خطاب به ائمّه اطهار (علیهم السلام) می‌گوییم:
بکم فتح الله و بکم یختم و بکم ینزّل الغیب و بکم یمسک السماء أن تقع علی الأرض إلا باذنه و بکمم ینفّس الهمّ و یکشف الضُرّ.
خداوند به وسیله شما شروع می‌کند و پایان می‌بخشد، و به وسیله شما باران می‌فرستد و آسمان را از سقوط بازمی‌دارد و به وسیله شما اندوه را برطرف می‌کند و سختی را گشایش می‌دهد. (49)

4. نشان دادن برتری فقه اهل بیت (علیهم السلام)

از جمله زیبایی‌های این تفسیر، ورود عالمانه‌ی مفسّر گرامی در آیات فقهی، با نگاهی مقارنه‌ای و مقایسه‌ای بین فقه شیعه و سایر مذاهب است، که در ضمنِ این مباحث، بدعت‌هایی که در سایر مذاهب به وقوع پیوست تبیین می‌شود. به نمونه‌هایی اشاره می‌شود:

الف. عدم جواز تزویج با زنان اهل کتاب

حضرت استاد در تفسیر آیه 221 سوره بقره وَلاَ تَنكِحُواْ الْمُشْرِكَاتِ حَتَّى یُؤْمِنَّ از قول شیخ الطائفه طوسی نقل می‌کند: اصحاب امامیه معتقدند نکاح با اهل کتاب جایز نیست، ولی سایر مذاهب اسلامی با استناد به ظاهر آیه قرآن (آیه 5 سوره مائده) و عمل اصحاب، آن را جایز می‌دانند.
آنگاه شیخ طوسی- ره- آیه 5 سوره مائده را که دارد:
وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْكِتَابَ مِن قَبْلِكُمْ إِذَا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ.
بر ازدواج موقّت حمل کرد. که معنایش آن است، ازدواج دائمی با زنان اهل کتاب نزد امامیه حرام است. (50)
سید مرتضی به طور مطلق- چه دائم و چه موقت- حکم به تحریم کرده، می‌گوید:
مما انفردت به الإمامیة، حظر نکاح الکتابیات. (51)
وی دلیلش را وحدت ملاک در تزویج کتابیه و زنان مشرکه می‌داند. یعنی به عقیده ایشان، همان ملاکی که در ازدواج با زنان مشرک وجود دارد، در تزویج با زنان اهل کتاب نیز وجود دارد. پس بنابراین هر دو باید حرام باشد.
سیدمحمد رشید رضا- مؤلف تفسیر المنار- در ردّ قول سیدمرتضی می‌نویسد:
اگر ملاک تحریم در تزویج با زنان مشرکه، همان ملاک در ازدواج با زنان اهل کتاب باشد که هرگز قرآن به جواز تزویج با کتابیه تصریح نمی‌کرد و هرگز اجماعی بر این جواز شکل نمی‌گرفت، در حالیکه جز همین تعداد اندک از شیعه، همه قائل به جوازند. (52)
جالب است که همین نویسنده در چاپ‌های بعدی تفسیر المنار از نظر نخستش برمی‌گردد و چنین می‌نویسد:
“این چیزی که ما در چاپ اول تفسیر المنار، مبنی بر جواز تزویج با اهل کتاب نوشتیم، باعث فتنه‌های عظیمی در میان جوانان مسلمان مصر شد، به گونه‌ای که بسیاری از آن‌ها به سراغ زنان مسیحی اروپایی رفتند و با تزویج با آنان به فساد کشیده شدند و برخی نیز به طلاق و پرداخت غرامت‌های مالی هنگفت گرفتار گردیدند. حتی یکی از زنان فرنگی، شوهر مسلمانش را به قتل رساند و آنگاه ارثش را مطالبه کرد. و از آن طرف، دختران مسلمان نیز با همان حکم به جواز، با مردان یهودی و نصرانی ازدواج نمودند و برخی از دین خارج شدند.”
آنگاه می‌افزاید:
و لقد عظمت الفتنة، وقی الله البلاد شرّها، و لکن یکون إلا بتحدید التربیة الإسلامیة و إصلاح الحکومة. (53)
استاد راحل پس از نقل این مطالب می‌نویسد:
“این همان نتیجه‌ای است که محققان معاصر از اهل سنت، با ترک تقلید و پیمودن راه تحقیق آزاد، به آن رسیدند و می‌رسند و به چیزی معتقد می‌شوند که فقهای بزرگ شیعه، قرن‌ها قبل، به آن رسیده بودند.”
الأمر الذی دعی بأصحاب النظر ممّن عاصرناهم، رفض التقلید و الأخذ بالتحقیق الحرّ و لیقولوا بما قاله الأکابر من فقهاء الشیعة. (54)
آنگاه مؤلّف گرامی در پایان از قول سیدقطب مطلبی می‌آورد که ذکرش خالی از لطف نیست. ایشان می‌گوید:
“این نکته قابل انکار نیست که زن یهودیه و مسیحی، فرزندانش را بر مرام و مذهب خویش تربیت خواهد کرد. بدیهی است در صورت جواز تزویج با آن‌ها، فرزندان مسلمین گروه گروه از اسلام و جرگه‌ی مسلمین خارج خواهند شد. (55)”
حضرت استاد پس از نقل مطالب فوق، مستنداتِ عدم جواز تزویج با اهل کتاب را با ده‌ها روایت از منابع اهل بیت (علیهم السلام) تبیین می‌کند.

ب. بدعت خلیفه دوم در سه طلاقه کردن

شکی نیست که بر اساس فقه امامیه که برگرفته از نصّ قرآن و سنّت مسلم رسول خدا است، سه طلاقه کردن در یک مجلس واحد، با احراز سایر شرایط، یک طلاق محسوب می‌شود.
بر اساس گواهی تاریخ و روایات فریقین، این سنّت در زمان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و دوره‌ی خلافت ابوبکر و دو سال اوّل خلافت عمر جریان داشت، ولی پس از آن، عمر برخلاف سنّت پیامبر و صریح قرآن، حکم به تنفیذ سه طلاقه در مجلس واحد کرد. این چیزی است که در کتاب‌های صحاح و مسانید اهل سنّت به آن تصریح شده است.
استاد گرامی با نقل این مطالب، روایاتی را در این باب می‌آورد که نشان می‌دهد عمر این بدعت را پایه‌ریزی کرده است. از جمله در سنن ابوداود از ابن عباس نقل شده است که گفت:
إذ قال: أنتِ طالق ثلاثاً بفمٍ واحد، فهی واحدة.
“اگر مردی در یک کلام به زنش گفت تو را سه طلاقه کردم، این تنها یک طلاق محسوب می‌گردد. (56)”
همچنین در صحیح مسلم و مسند احمد از ابن عباس روایت شده است که سه طلاقه کردن در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و دو سال اوّل خلافت عمر، به عنوان یک طلاق بود، ولی پس از آن عمر آن را سه طلاقه اعلام کرد:
کان الطلاق علی عهد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و أبی بکر و سنتین من خلافة عمر، طلاق الثلاث واحدة، فقال عمر بن الخطّاب: إنّ الناس قد استعجلوا فی أمر کانت لهم فیه أناة فلو أمضیناه علیهم، فأمضاه علیهم. (57)

ج. بدعت خلیفه دوم در منع از متعه‌ی حجّ

در افضلیت حجّ تمتّع بر حجّ قرآن و إفراد، اختلافی بین مذاهب نیست، بلکه همه بر آن اتفاق نظر دارند. چیزی که سنّت مسلم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بر آن استوار شده بود؛ ولی به گواهی تاریخ و روایاتِ غیرقابل انکار، عمر بعد از آن منع کرد.
حضرت استاد در تفسیر آیه 196 سوره بقره با نقل این روایات از منابع اهل سنّت، بر این بدعت آشکار عمر و اجتهادش در مقابل نصّ، به شدّت خرده می‌گیرد و برخلاف معمول تصریح می‌کند که این کار عمر در رسوبات فکری دوره‌ی جاهلیت ریشه دارد. زیرا در دوره‌ی جاهلیت نیز تمتّعی بین عمره و حجّ نبود و عمر با نادیده‌ گرفتن حکم صریح و اکید پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)، به حکم جاهلیت حکم و امر رسول خدا را ترک کرد.
استاد عالیقدر در این زمینه می‌نویسد:
إنّ عمر حاول المنع منه، لما استهجنّه من توجّه الناس إلی عرفة و رؤوسهم تقطر ماءً، مجرّد اجتهاد فی مقابلة النصّ!!
آنگاه در ادامه می‌افزاید:
کان [عمر] یصرّ علی فصل العمرة عن الحجّ، و أن لا عمرة فی أشهر الحجّ، کما کان علیه أهل الجاهلیة.
آنگاه پس از آنکه استاد این اصرار عمر را بر کاری که در دوره‌ی جاهلیت انجام می‌شد بیان می‌کند، می‌گوید:
و لعلّها بقیة منها.
سپس حدیث مسلم را که از طریق امام صادق (علیه السلام) از جابر در توصیف حجّ پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد شده است، نقل می‌کند. تا آنجا که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
«هرکس که قربانی به همراه ندارد از احرام خارج شود و آن را به عمره تبدیل کند». سراقه بن مالک برخاست و گفت: یا رسول الله! آیا این حکم تنها مربوط به حجّ امسال است یا هر ساله چنین است؟ پیامبر انگشتانش را یکی بر دیگری خارج کرد و دوبار فرمود: عمره داخل در حجّ قرار دارد و سپس افزود: خیر، بلکه برای همیشه چنین است.
قال: دخلتِ العمرة فی الحجّ، مرّتین، لا، بل لأَبَد أَبَد. (58)
استاد راحل پس از نقل این خبر، مجدّداً از جسارت عمر در برابر حکم خدا و پیامبر برآشفته شده، می‌افزاید:
یا تری، هل بعد هذا التأکید البلیغ، مساغ لاستنکار، استنکاراً یرجع إلی الوراء، حیث عهد الجاهلیة!؟
آنگاه استاد از توجیه خنک برخی‌ها چون نووی در شرح مسلم یاد می‌کند که آن‌ها منع عمر را منع قطعی تحریمی نمی‌دانند، بلکه آن را به عنوان نهی تنزیهی می‌دانند که الزامی در آن نیست. آنان می‌گویند عمر به جای حجّ تمتع قائل به افضلیت حجّ اِفراد بوده است، نه آنکه بدعتی در دین ایجاد کرده باشد! ولی این توجیه ناموجه به هیچ وجه با عباراتی که از عمر رسیده است، سازگار نیست. (59)

بخش دوم: ایجاد تردید در فضایل ساختگی

مؤلف گرامی یکی از آفات تفسیر روایی را، روایات ساختگی‌ای می‌داند که با دسیسه‌ی دروغ‌پردازان و حمایت‌های همه جانبه‌ی حکومت‌های ظالم و جابر، یا علمای احبار و رهبان، در حوزه‌ی اسلام راه یافته‌اند. روایاتی که غالباً بر اساس حقدها و کینه‌ها نسبت به اهل بیت اطهار (علیهم السلام) و یا حب‌های افراطی نسبت به غاصبان حقّ ولایت، شکل گرفت. جاعلان این روایات، گاه در این عرصه چنان پا را از گلیم خویش خارج ساختند که حتی جانب رسول مکرّم اسلام را نیز رعایت نکردند که به چند نمونه اشاره می‌شود:

الف. فهم عمیق خلیفه دوم نسبت به قرآن!!

بخاری از عمر نقل می‌کند؛ هنگامی که عبدالله بن أبی- منافق سرشناس عصر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)- مرد، فرزندش نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و پیراهن حضرت را درخواست کرد تا با پدرش دفن کند و آنگاه تقاضا کرد تا پیامبر برای نماز میت پدرش حاضر شود. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برخاست تا برود. عمر دامنش را گرفت و گفت: آیا می‌خواهی بر او نماز بگذاری در حالیکه خداوند ترا از آن نهی کرد؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: ولی خداوند اختیارش را به من واگذار کرد چون فرمود: اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لاَ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِن تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّةً فَلَن یَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ (60) و من از هفتاد بار بیشتر استغفار خواهم کرد. عمر گفت: ولی او منافق بود. بالاخره پیامبر بر او نماز گذارد و آنگاه این آیه نازل شد: وَلَا تُصَلٌ عَلَی أَحَدٍ مِنهُم مَاتَ أَبَداً وَلَا تَقُم عَلَی قَبرِهِ. (61)
حضرت استاد پس از نقل این روایت، چنان برمی‌آشوبد که می‌نویسد:
قلت: «وَلَقَد صَدَّقَ عَلَیهِم إِبلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ: (62) کیف یظنون بنی الإسلام یستهین حرمات الله و فی تلک التعالیل الواهیة، والتی تتناسب و عقلیة الراوی الهزیلة، دون مقام الرسول الرفیع. (63)»
چگونه آنان طرح این گونه مطالب سست و سخیف را نسبت به مقام شامخ و ارجمند پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) روا می‌دارند؟ مطالبی که بیشتر بیانگر سبک مغزی و یاوه‌سرایی گویندگان آن است.
شگفت‌آور آنکه برخی از بزرگان اهل سنّت به جای انکار این خبر موهون، به توجیه آن روی آوردند و چنان حبّ خلیفه و تبرئه او چشمان آنان را کور کرد که به صراحت قائل شدند میزان فهم خلیفه از قرآن، بیشتر از فهم صاحب شریعت بوده است! (64)
استاد راحل پس از نقل مطالب و توجیهات ناروای آنان می‌نویسد:
و لعلّک أیها القاری النابه، فی غنی عن زنة أمثال هذه السفاسف، ممّا شحن بها أهل الحشو حقائبهم المنتفخة بأقاصیص و أساطیر غریبة و مهینة إلی حدِّ بعید.
آنگاه در ادامه می‌افزاید:
این زشت‌اندیشی و یاوه‌گویی نیست مگر به این جهت که آن‌ها خود را از رجوع به اهل بیت اطهار (علیهم السلام) محروم ساختند. (65)

ب. خدا هم، از کلمات خلیفه دوم در قرآن استفاده می‌کند!

استاد فرزانه در تفسیر آیه 98 سوره‌ی بقره مَن كَانَ عَدُوًّا لِّلّهِ وَمَلآئِكَتِهِ وَرُسُلِهِ وَجِبْرِیلَ وَمِیكَالَ … روایاتی را از عمر نقل می‌کند که وی مدعی می‌شود در چند مورد از جمله همین آیه و آیه‌ی: فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ ابتدا از زبان وی جاری و سپس عین همان کلمات، به عنوان وحی قرآنی بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد.
حضرت استاد در پاسخ این ادّعاهای مضحک در یک سطر می‌نویسد:
خداوند می‌فرماید: اگر انس و جنّ جمع شوند نمی‌توانند همانند قرآن بیاورند، ولی این روایات می‌گوید: به استثنای عمر. (66)

ج. خلیفه اول و انفاق‌های کلان!

به اذعان بزرگ شیعه و اهل سنّت، آیه 274 سوره‌ی بقره: الَّذِینَ یُنفِقُونَ أَمْوَالَهُم بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلاَنِیَةً در مورد امیرمؤمنان علی (علیه السلام) نازل شده است. آن حضرت چهار درهم داشت که یکی را در شب، یکی را در روز، سومی را در خفا و چهارمی را در عَلَن، انفاق کرد و این آیه در تأییدش نازل شد.
ولی سیاست فضیلت‌تراشی و برابرسازی در اینجا نیز بیکار ننشست. بلکه با بالابردن مبلغ آن، این عمل را به ابوبکر و حتّی عثمان و عبدالرحمان بن عوف نسبت داد. غفلتی که دروغ‌ پردازان در این فضیلت‌تراشی مرتکب شدند، باعث شد که دروغ آن‌ها به زودی افشا و توطئه آن‌ها در نطفه خفه شود.
مؤلّف گرامی با چینش منطقی بحث و پیش بردن گام به گام آن، دست آلوده‌ی جعل کنندگان این روایت‌ها را به روشنی آشکار ساخت. استاد ابتدا اصل روایت را به این صورت نقل می‌کند:
آلوسی در تفسیرش از قول برخی نقل می‌کند:
إنّها نزلت فی أبی بکر، تصدّق بأربعین ألف دینار، عشرة لیلاً و عشرة نهاراً و عشرة سرّاً و عشره جهاراً،
آیه درباره ابوبکر نازل شد. او چهل هزار دینار- طلا- را در چهار وعده، شب، روز، علنی و در خفا انفاق کرده بود.
آن‌گاه می‌نویسد:
جلال الدین سیوطی، اصل صدقه دادن ابوبکر را از تاریخ ابن عساکر می‌داند، ولی می‌گوید:
اما اینکه آیا درباره‌ی انفاق ابوبکر نازل شده باشد، من چنین روایتی نیافتم.
و أمّا أنّ الآیة نزلت فیه، فلم أقف علی خیرٍ منه. (67)
در ادامه، استاد راحل از قول علامه امینی چنین می‌نویسد:
“بیضاوی (68) و زمخشری (69) گفتند: «این آیه درباره‌ی ابوبکر نازل شده است که چهل هزار دینار را در چهار نوبت انفاق کرد»، چیزی که قائل بر آن شناخته نشد و از علمای سلف کسی به آن تصریح نکرده است. البته دست جعل و وضع در ساختگی بودن آن مشهود است. زیرا دروغ پردازان، چهار درهم را بسیار ناچیز دیدند و آن را به چهل هزار دینار تغییر دادند. در حالیکه آن‌ها فراموش کرده بودند که سوره‌ی بقره اولین سوره‌ای است که در مدینه نازل شده است و مطابق نقل دیگرشان، ابوبکر در زمان هجرت، تمام دارایی خویش را صرف مسأله هجرت کرده بود! پس علی القاعده نباید چیز دیگری برای او مانده باشد پس چگونه چنین دارایی هنگفتی را می‌تواند انفاق کند؟”
و جالب‌تر آنکه برخی همانند فخر رازی این آیه را درباره‌ی انفاق عثمان و عبدالرحمن بن عوف در جنگ تبوک دانستند. او می‌نویسد:
أمّا عثمان فجهّز جیش العسرة فی غزوة تبوک بألف بعیر بأقتابها و ألف دینار و أمّا ابن عوف فإنّه تصدّق بنصف ماله: أربعة آلاف دینار. (70)
آنگاه علامه امینی در پاسخ می‌نویسد:
“ببینید چگونه حبّ افراطی، چشمان آن‌ها را کور کرده که چنین دست به تحریف زدند. زیرا دروغ پردازان فراموش کردند که آیه مورد بحث، یکی از آیات سوره بقره است، یعنی اولین سوره‌ای که در مدینه نازل شده است، در حالیکه غزوه تبوک در ماه رجب سال نهم هجری بوده است (71).” (72)

پی‌نوشت‌ها:

1. عضو هیأت علمی جامعة المصطفی العالمیّه.
2. التفسیر الاثری الجامع، ج1، ص 6.
3. گلستان قرآنی، شماره 199، ص 9.
4. التفسیر الاثری الجامع، ج1، ص 222.
5. همان، ص 233.
6. التفسیر الاثری الجامع، ج1، صص 246- 222.
7. انبیاء، آیات 27-26.
8. تحریم، آیه 6.
9. المیزان، ج1، ص 241؛ التفسیر الاثری الجامع، ج1، ص 235.
10. المیزان، ج4، ص 157.
11. نساء، آیه 1.
12. المیزان، ج4، ص 145؛ التفسیر الاثری الجامع، ج1، ص 236.
13. کافی، ج1، ص 131؛ توحید صدوق، ص 237، ح2؛ بحارالانوار، ج4، ص 89، ح8.
14. تفسیر طبری، ج3، ص 15؛ العظمة، ج2، ص 627.
15. تفسیر الاثری، تفسیر آیه 255 سوره بقره. (شایان یادآوری است از آنجا که این تفسیر تا این تاریخ هنوز به زیور طبع آراسته نشده است، لذا آدرس مطالب نقل شده با شماره آیات مربوطه، بیان می‌شود).
16. الدرالمنثور، ج1، ص 725؛ مختصر زوائد مسند البزّاز، ج1، ص 195، ح 232.
17. تفسیر الاثری، تفسیر آیه 238 سوره بقره.
18. الدرالمنثور، ج1، ص 727؛ تفسیر طبری، ج2، ص 750.
19. تفسیر الاثری، تفسیر آیه 238 سوره بقره.
20. شرح نقلیه، ص 17.
21. تفسیر الاثری، تفسیر آیه 286 سوره بقره.
22. سنن بیهقی، ج1، ص 101.
23. تفسیر الاثری، تفسیر آیه 286 سوره بقره.
24. مسند احمد، ج1، ص 217؛ صحیح بخاری، ج4، ص 75؛ سنن ترمذی، ج4، ص 59، ح 1458؛ سنن ابوداود، ج4، ص 126؛ سنن نسائی، ج7، ص 104.
25. صحیح بخاری، ج4، صص 76-75.
26. ر. ک: اضواء علی السنّه المحمدیة، ص 208.
27. تقریب التهذیب، ج1، صص 417 و 319؛ تهذیب التهذیب، ج5، ص 225.
28. تفسیر الاثری، تفسیر آیه 217 سوره بقره.
29. مجمع البیان، ج2، ص 27؛ نورالثقلین، ج1، ص 178، ح 623.
30. مستدرک حاکم، ج2، ص 343؛ کنزالعمّال، ج12، ص 94، ح 4144.
31. تفسیر ابن کثیر، ج1، ص 319.
32. تفسیر قمی، ج1، ص 84.
33. کافی، ج1، ص 190.
34. تفسیر عیاشی، ج1، ص 82، ح 113.
35. تفسیر فرات کوفی، ص 258، ح 351.
36. الصواعق المحرقة، صص 91-90.
37. تفسیر الاثری، تفسیر آیه 143 سوره بقره.
38. ر. ک: تفسیر الاثری، تفسیر آیه 154 سوره بقره.
39. التهذیب، ج8، ص 53، ح 93.
40. تفسیر الاثری، تفسیر آیه 219 سوره بقره.
41. کافی، ج1، ص 168؛ بحارالانوار، ج23، ص 29، ح43.
42. بحارالانوار، ج27، ص 28، احتجاج طبرسی، ج2، ص 231.
43. درّالمنثور، ج1، ص 766؛ کنزالعمّال، ج12، ص 187، ح 34602.
44. المصنّف عبدالرّزاق، ج11، ص 250، ح 20457؛ تفسیر ابن کثیر، ج1، ص 310.
45. حلیة الاولیاء، ج1، صص 8-9؛ تاریخ ابن عساکر، ج1، ص 303؛ کنزالعمّال، ج12، ص 194، ح 34629.
46. درّالمنثور، ج1، ص 765؛ معجم الأوسط، ج4، ص 247؛ کنزالعمّال، ج12، ص 188، ح 34603.
47. تفسیر طبری، ج8، ص 249، ح 16588؛ درّالمنثور، ج1، ص 766.
48. درّالمنثور، ج1، ص 766.
49. زیارت جامعه کبیره، مفاتیح الجنان.
50. کتاب خلاف، ج4، ص 311.
51. الانتصار، ص 117.
52. المنار، ج2، ص 355.
53. همان، ص 357.
54. تفسیری الاثری، تفسیر آیه 221 سوره بقره.
55. فی ظلال القرآن، ج1، صص 352-351.
56. سنن أبوداود، ج1، ص 489، ح 2197.
57. صحیح مسلم، ج2، ص 183؛ عبدالرزّاق، المصنّف، ج6، ص 391، ح 11366؛ مسند أحمد، ج1، ص 314.
58. صحیح مسلم، ج4، ص 39.
59. تفسیرالاثری، تفسیر آیه 196 سوره بقره.
60. توبه، آیه 80.
61. صحیح بخاری، ج5، صص 207-206.
62. سبأ، آیه 20.
63. تفسیر الاثری، ج1، صص 179-178.
64. ر. ک: فتح الباری، ج8، ص 252؛ تفسیر قرطبی، ج8، ص 219.
65. تفسیرالاثری، ج1، ص 179.
66. تفسیرالاثری، تفسیر آیه 98 سوره بقره.
67. تفسیر آلوسی، ج3، ص 41.
68. تفسیر بیضاوی، ج1، ص 267.
69. تفسیر کشّاف، ج1، ص 319.
70. تفسری فخر رازی، ج7، ص 45.
71. الغدیر، ج8، صص 85-83.
72. تفسیرالاثری، تفسیر آیه 274 سوره بقره.

منبع مقاله :
نصیری، علی؛ (1387)، معرفت قرآنی، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ اول.

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد