طلسمات

خانه » همه » مذهبی » استاد یا پیرراه

استاد یا پیرراه

عرفا از انسان کاملى که ضرورتاً باید همراه نوسفران باشد گاهى به « طایر قدس » و گاهى به « خِضْر » تعبیر مى کنند : {S همتم بدرقه راه کن اى طایر قدس # که دراز است ره مقصد و من نو سفرم S}
{S ترک این مرحله بى همرهى خضر مکن # ظلمات است بترس از خطر گمراهى S}
1
انسان سالک و متکامل در سیر و سلوک استکمالى خویش بایسته و شایسته است که در پرتو هدایت ، عنایت و حمایت هاى ظاهرى و باطنى « انسانِ کاملِ مُکَمِّل » که عین صراط مستقیم و سبیل قویم الهى و خلیفه و حجت الهى است به بارگاه توحید ناب دست یابد چه اینکه خِضْر طریق و پیر راه و مرشد کامل در هویت اصیل عرفانِ ناب انسان کاملِ معصوم است و پس از آنها شاگردان مکتب قرآن و ولایت که راه شناسِ راه رفته اند خواهند بود .
به تعبیر مرحوم آیه اللَّه بهاءالدینى ( ره ) : « خود ائمه بهترین استادند و اگر انسان ذوقیّات خوبى داشته باشد تنها با روش ائمه ( علیهم السلام ) مى تواند به مدارج عالیه از عرفان برسد و احتیاج به معلّم و مربى دیگرى ندارد . . . 2
و به تعبیر مرحوم همائى : « چون وجود ناقص با کاملِ مکمل پیوند گرفت ، از پرتو کمال او ، استحاله و تبدّل مزاج روحانى و ولادت ثانیه دست دهد و آن وجود ناقص نیز کامل مى گردد مانند اتصال قطره اى از آب شور به دریاى آب شیرین » . 3
چنانکه آیه اللَّه محمد جواد انصارى همدانى نیز پس از تأکید بر ضرورت استاد و راهنما در پیمودن طریق الهى مسأله هدایت و دستگیرى ذوات نورانى معصومین ( علیهم السلام ) و توسّل به ساحت قدسى پیامبر اکرم ( صلى الله علیه و آله ) و امامان هدایت و نور را مطرح کرده اند . 4
و مرحوم آیه الحق قاضى طباطبایى ( ره ) نیز علاوه بر تأکید بر داشتن استادِ خبیر و بصیر و از هوى بیرون رفته و به معرفت الهیّه رسیده و صرف نیمى از عمر در راه یافتن چنین استادى تأکید فراوانى بر جدا نشدن از قرآن 5 مى فرماید : « اگر من ( در این سیر ) به جایى رسیدم از دو چیز است : قرآن کریم و زیارت حضرت سیدالشهداء ( علیه السلام ) » 6 . و از نظر معرفت شناختى چون سیر و سلوک درونى و معنوى است و آسیب شناسى هاى پیدا و پنهان آن تنها با نظارت یک مرشد کامل و آگاه امکان پذیر است و از نظر منطقى نیز طى مقامات معنوى و منازل سلوکى باید همراه استاد راه و پیر طریق باشد لذا مسئله مدد گرفتن از خاطرِ رندان ، طى مراحل با مرغ سلیمان ، کمک خواستن از همّت مردان خدا ، خدمت پیر مغان و با دلیل در کوى عشق قدم نهادن از توصیه هاى لسان الغیب شیراز نیز مى باشد 7 .
مرحوم علامه شعرانى نیز سخنى به غایت نغز در ضرورت راهنما طلبى و معلّم خواهى در مقامات سلوکى دارند : « حقّ آن است که سالک احتیاج به استاد عارف دارد ، چرا که مبتدى هنگامى که قصد تهذیب نفس از رذایل را داشته باشد ، نمى داند چطور شروع در سلوک کند و چه چیزى شایسته است تا انجام دهد و از آنچه باید بپرهیزد ، چگونه عمل کند و چه بسا براى او صفت رذیله عجیب حاصل شود و خود بدان ملتفت نباشد تا از آن بپرهیزد ، و لذا محتاج معلمى است تا به او تنبّه دهد و او را به راه تخلّص از آن ارشاد کند . پس همان طور که در صنایع و مهارت ها به استاد احتیاج است در تحصیل ملکه تهذیب نفس نیز به استاد احتیاج مى باشد بلکه احتیاج در این راه شدیدتر است » 8 .
و چه زیبا و دلنشین و شیرین مرحوم امام خمینى ( ره ) فرمودند : « استادِ اخلاق براى خود معیّن نمایید . جلسه وعظ و خطابه و پند و نصیحت تشکیل دهید . خود رُو نمى توان مهذّب شد . . . براى هر علم و صنعتى در دنیا استاد لازم است لکن علوم معنوى و اخلاق به تعلیم و تعلّم نیازى ندارد و خود رُو و بدون معلم حاصل مى گردد ؟ . . . »
{S هر که گیرد پیشه اى بى اوستا # ریشخندى شد به شهر و روستا S}
{S هر که در ره بى قلاووزى رود # هر دو روزه راه صد ساله شود S}
{S کار بى استاد خواهى ساختن # جاهلانه جان بخواهى باختن S}
9
پس از فهم ضرورت استاد و اهمیت منزلت او در سیر اَنْفُسى و سلوک الى الله یکى از مسائل مهمّ و بنیادى و سرنوشت ساز شناختن و یافتن « استاد کامل » و دل سپردن و شاگرد حقیقى شدن اوست ، لذا سؤال محورى آن است که این استاد کیست ؟ چه ویژگى هایى دارد یا باید داشته باشد ؟ به بیان دیگر چه کسانى مجاز به دستگیرى خلق و هدایت معنوى هستند ؟ قبل از پاسخگویى به سؤال هاى یاد شده تذکر سه نکته لازم است :
. 1 بر اساس آیه « وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنَا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ » 10 اگر انسانى به حقیقت در « راه خدا » و با نهایت خلوص و صداقت جهاد کند و گام بردارد H « جَاهَدُوا فِینَا » E ، هر آینه مشمول رحمت خاصه یا رحیمیّه حقّ سبحانه خواهد شد تا هدایت خاصه که هدایت به معناى « ایصال به مطلوب » است شامل حال او گردد و خداوند در هیچ مرحله ایى او را رها نخواهد کرد که « معیّت خاصه » با او دارد « لمع المحسنین » ، و قطعاً یکى از روزیهاى معنوى و هدایت هاى ویژه خداوند آن است که استادى خبیر و بصیر و کامل را در مسیر او قرار خواهد داد و محال است کسى از راه دل و با تمام وجود چیزى از خداى متعال مطالبه نماید و « او » اعطاء نکند لذا از سَرِ صدق بخواهیم او دست ما را بگیرد و . . .
. 2 تبعیت و اطاعت از استاد تنها درخصوص استادِ سلوکى و پیر طریق معنوى است که واجد همه شرایط معرفتى و معنویتى باشد نه « استاد علمى » که آنجا ضمن احترام و ادب استاد و شاگردى ، عقل و دین حکم مى کنند که انسان جستجوگر علم باید اهل « اجتهاد » باشد نه « تقلید » ، و به تجزیه و تحلیل علمى بپردازد و اهل سؤال و جواب و نقد و نقض و ابرام باشد امّا در سلوک درونى و هجرت باطنى وقتى استادِ شایسته شناخته شد دل به او بسپارد و در مقام اطاعت از او برآید که :
{S از آستانِ پیر مُغان سر چرا کشیم # دولت در آن سراى و گشایش در آن در است S}
* * *
{S حافظ جناب پیر مغان مأمن وفاست # درسِ حدیث عشق بر او خوان و زوشنو S}
* * *
{S بنده پیر مغانم که ز جهلم برهاند # پیر ما هر چه کند عینِ ولایت باشد S}
* * *
{S به جانِ پیر خرابات و حقِّ صحبتِ او # که نیست در سَرِ من جز هواى خدمتِ او S}
. 3 انسان کامل معصوم از انبیاء الهى و پیامبر خاتم ( صلى الله علیه و آله ) تا ائمه معصومین ( علیهم السلام ) پیر طریق اصلى و راهنمایان راه و صاحب همّتان و مردان ره اند که وجه خدا ، کلمه الهى و صراط مستقیم هستند و سیر از خلق به حق و از کثرت به وحدت نمودند و مراتب سیر و سفر را یکى از پس از دیگرى پشت سر نهادند و خداوند آنها را براى دستگیرى و هدایت خلق از آسمان به زمین تنزّل داد و از فناء به بقاء و از فرق به جمع و بلکه « جمع الجمعى » رسیدند تا پس از عروج به ذروه ملکوت و طى سیر صعودى به فرمان حضرت احدیت به عالم ناسوت تنزّل کنند و مشاعل هدایت و علائم صعود در رسیدن به مقام شامخ انسانیّت گردند که اینان جانشینان خدا و اولیاء اللَّه هستند و صاحب ولایت تکوینى و تشریعى و باذن اللَّه زمام هدایت مستعدان راه کمال و طریق جمال را در دست گیرند » 11 .
و اینک به برخى از شرائط « استاد سلوکى » اشاراتى خواهیم کرد :
الف . جامعیت استاد
استاد در « عرفان عملى » حتى الامکان باید داراى جامعیت علمى و عملى باشد یعنى از فقاهت و اجتهاد در اصول و فروع دین و شریعت محمّدى ( صلى الله علیه و آله ) برخوردار باشد یا به بیان دیگر اسلام شناس ، دین شناس متخصص در ساحت آموزه ها ، گزاره ها ، بینش ها و گرایش هاى دینى باشد ، اهل فقه و فلسفه ، حکمت و عرفان ، تعقل و تعبد ، عرفان و سیاست ، خلوت و جَلْوت باشد تا سالک را یک سویه ، اهل انزوا و گوشه نشینى و . . . تربیت نکند واقعاً مصداق حدیث امام حسن عسکرى ( علیه السلام ) باشد که فرمود : H « و امّا مَن کان من الفقها ، صائناً لنفسه ، حافظاً لدینه ، مخالفاً لهواه ، مطیعاً لامر مولاه فللعوام ان یقلدوه » E 12 باشد زیرا سالک در مقام سیر و سلوک « عوام » است و باید به « عالم » که ویژگى هاى علمى اخلاقى و معرفتى معنویتى دارد مراجعه نماید ، باید به رفیقى در طریق دست نیاز دراز نماید و دست را در دست او نهد که به تعبیر حضرت مسیح ( علیه السلام ) : دیدن او انسان را به یاد خدا انداخته و گفتارش دانش افزایى و کردارش یاد معاد بوده و اشتیاق به آخرت را در دل و دیده سالک بپروراند 13 اگر انسان چنین استادى یافت که دل آگاه و دیندار باشد باید در خدمت و معیت و مصاحب او باشد تا استعدادهاى بالقوه اش به فعلیت برسد که به قول مولانا :
{S دلا نزد کسى بنشین که او از دل خبر دارد # به زیر آن درختى رو که او گُل هاى تر دارد S}
ب . استاد باید به مقام فنا بار یافته باشد
یعنى خود اسفار اربعه عرفانى را طى کرده باشد و در عالم فنا و توحید سیر نماید زیرا « دکّان دارها » و « حقّه بازها » که دام تنیده اند تا انسان هاى اهل حال و معنا را شکار کنند و به مقاصد شهوانى و امیال دنیایى خویش برسند فراوانند و از سوى دیگر مردمان صاف و زلالى هستند که « سراب » را « آب » مى بینند .
به تعبیر حضرت آقاى نخودکى اصفهانى : « مدّت زمانى است که آن چه را مى بینم آن است که مردم غیر از دو طائفه نبوده و براى آنها ثالثى وجود ندارد . یک طایفه حقّه بازها هستند که به حقه بازى مشغول اند و دسته دیگر مردم صاف و صادقى هستند که از قبل « سراب » را « آب » پنداشته و مشک مصنوعى را به جاى مشک ( واقعى ) انگاشته اند ولى کسى که واقعاً به مقصد رسیده باشد ندیده ایم . . . » 14 .
و به تعبیر مرحوم حدّاد : « استاد باید داراى مقام « توحید » باشد 15 پس استاد راه رفته مى داند که خصوصیات هر منزل و مراقبه هاى در آن راه چیست و تنها باید به انسانهایى که از رهگذر شریعت به شهود رسیدند و واقف به امور هستند و خود استاد دیده و صاحب تجربه اند دل بست و سر تسلیم در برابرشان داشت و اگر سالک خود اهل علم و معرفتِ دینى باشد ، عامل به دانسته هاى خود گردد و با قدم صدق سلوک عملى نماید به یقین خداى متعال او را به سوى چنین استادانى راهنمایى خواهد کرد » 16
ج . صاحب نظر و داراى ولایت باطنى باشد
استاد خود در اثر سوختن و گداختن باید به مرحله ایى رسیده باشد که صاحب نَفْس طیبه و زکیّه و نَفَس رحمانى و روحانى باشد تا گوهر وجود شاگردِ سلوکى اش را بَدَل به حقیقت نماید پس پیر راه باید گوهر شناسِ صاحب نَفَس باشد که حافظ سرود :
{S دوستان عیبِ من بى دلِ حیران مکنید # گوهرى دارم و صاحب نظرى مى جویم S}
و پیرى که کار آزموده و راه آشنا باشد و چون طبیبى حاذق و مشفق عمل نماید تا با مسیحا دَمى مرده دلان را زنده نماید و اهل عشق ، دلیرى و دیندارى باشد که :
{S خامانِ رَه نرفته چه دانند ذوقِ عشق ؟ # دریا دلى بجوى ، دلیرى ، سرآمدى S}
نتیجه آنکه سالک در طریق عرفان علمى و عملى و کمال نظرى و عملى و سیر الى اللَّه از دو جهت به هدایت راهنماى الهى نیازمند است :
. 1 از جهت هدایت تشریعى که استاد باید عالمِ فقیه و حکیم الهى و داراى درک و درد دینى و دیندارى باشد تا راه را از بیراهه در حوزه معرفت و شریعت اسلامى براى سالک روشن سازد که H « هلک من لیس له حکیم یرشده » E 17 .
. 2 از جهت هدایت تکوینى که دستگیرى باطنى استاد نسبت به شاگرد یک ضرورت است تا با عنایت الهى سالک را به حریم امن الهى حرکت داده و به مقصد برساند و سالک نیز توجه به باطن استاد نماید و با او همراه باشد .
د . داراى حُسن سابقه و شهرت بین ارباب معنویت و اصحاب سلوک باشد .
{J اقسام استاد سلوکى J}
دانسته شد که نفوس انسان در سیر استکمالى خویش به « تربیت استاد » محتاج است تا آنها را از حالت استعداد محض به فعلیت برساند و حُجُب ظلمانى و نورانى را در طىّ مقامات معنایى از سَرِ راه بردارد که رفع حجب در ظلمانى به « ترک » و در نورانى به « درک » است و این حقایق سلبى و ایجابى در حرکت جوهرى اشتدادى و حرکت حبّى اشتیاقى به تدبیر و تصرّف و تعلیم و تسلّط استاد کامل در مدتى مدید و زمان طولانى به تدریج امکان پذیر است که استاد بایسته است به تجلّیات ذاتیّه ربّانیه از تجلّیات صفاتیه و اسمائیه رسیده باشد و لذا بزرگان معرفت و معنویت گفته اند : استاد دو قسم اند :
. 1 استاد خاص آن است که بخصوص و منصوص و مخصوص به اشاره و هدایت است که نبىّ و خلفاى خاصّه او هستند 18 .
. 2 استاد عام به خصوص مأمور به هدایت نباشند و لکن داخل در عموم H « فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ » E 19 باشد .
علامه سید محمدحسین حسینى تهرانى نوشته اند : اولیاء خدا و افرادى که به مقام کمال انسانى رسیده اند در هر زمان ممکن است متعدد باشند و هر یک از آنان قابل دستگیرى و هدایت و ارشاد سالکین ، لیکن امام و خلیفه رسول خدا که داراى ولایت کبرى و حافظ شریعت و طریقت و مُهَیْمِن بر جمیع عوالم و محیط بر جزئیات و کلیات است ، در هر زمان بیش از یکى نیست ، و تمام اولیاء در تحت لواى اویند و در تحت شریعت و طریقت او ، و براى سالک ضرورى است که پیوسته متوجه او باشد و این همان مرافقتى است که مصنّف فرموده است زیرا که مرافقت از رفاقت و رفیق مشتق است و مسلّماً مرافقت بدنى شرط نیست ، بلکه مرافقت روحى لازم است و این مبتنى است بر آنکه همانطور که روح ولىّ بر سالک سیطره دارد ، سالک نیز پیوسته متوجه او بوده تا مرافقت صادق شود . و عملاً سیر و حرکت سالک به واسطه این مرافقت با امام صورت گیرد ، که مصنّف ( ره ) از او تعبیر به استاد خاص فرموده است و از زمان غیبت کبرى منحصراً اختصاص دارد به وجود حضرت امام زمان حجه اللَّه البالغه محمدبن الحسن العسکرى ( علیه السلام ) .
و اما سایر اولیاء که دستگیرى مى کنند ، اوّلاً به تبعّیت از استاد خاصّ مى باشد . و ثانیاً لزوم دستگیرى آنان در ظرف عدم تمکّن از استاد خاصى است و امّا در زمان تمکّن دستگیرى آنان ضرورتى نیست گرچه آن نیز ممکن است و اشکالى ندارد .
و مرافقت سالک به استاد عامّ نیز لازم است زیرا نفحات رحمانیّه از جانب ربّ العزّه ، توسط حجابِ اقرب که همان استاد خاص است به توسط قلب استاد عامّ به سالک مى رسد .
بنابراین سالک نباید از افاضات قلبیّه استاد عامّ غافل بماند که از استفاضه معنویات او محروم خواهد ماند و . . . 20 .
چنانکه قبلاً مطرح کردیم « استاد عامّ » باید شرایطى داشته باشد که به برخى از آنها اشارتى رفت و حال چگونه و از چه راهى باید استاد عام را شناخت ؟ اهل معرفت سه راه عقلانى و امکان پذیر را مطرح کردند :
. 1 بررسى شخصى : که به مصاحب و مرافقت با او در خلأ و ملأ ممکن مى شود تا براى سالک واقعیت و یقین او دستگیر شود که اهل خبره و عقلانیت و معرفت ، اهل درد و دغدغه عمل به شریعت و اهل مقام الهى و معنویت است و اصل براى او « عبودیت » است لذا ابداً ظهور خوارق عادات و کشف و کرامات و اطّلاع بر مغیبات و اسرار خواطر افراد بشر و ذهن خوانى ها و عبور بر آب و آتش و طىّ زمین و هوا نمى تواند دلیل بر وصول صاحبش به حقیقت و عبودیت و مقام ولایت الهیّه باشد چه اینکه همه امور یاد شده در اثر « ریاضت نفس » ، مکاشفات روحیّه و حتى ممارست در برخى از علوم غریبه ممکن است 21 .
. 2 رجوع به اهل خُبره : چنانکه در شناخت فقیه اعلم و مجتهد جامع الشرائط و یا متخصص در یک فن علمى یا صنعتى بایسته است به کارشناس و خبره مراجعه کرد در شناخت صاحب نَفَس حوزه معنا و سلوک که بسیار دشوارتر است نیز شایسته است به انسان راه رفته و اهل ذوق عرفانى و مواجید سلوکى که داناى به اسرار و رموز « سلوک عملى » است و در عین حال اهل عرفان علمى نیز مى باشد مراجعه شود البته به تعبیر بزرگان در فقهِ نفس و طبّ روحانى معرفتِ به استاد اصعب و دشوارتر از فقه ظاهر و شریعت ظاهرى است و مراقبت و دقت لازم و بصیرت و صبر باید تا انسان در پرتو بینایى ، بیدارى و پایدارى و درک محضر اصحاب دانایى و دارایى به این مهّم یعنى شناخت « استاد عام » دست پیدا نماید .
. 3 معرّفى استادِ پیشین : به این معنا که انسان « استادى عام » با شرائط محرزه داشته و آن استاد ، فردى جامع ، سالک و به توحید رسیده را معرفى نماید و یا از طریق استاد سلوکى تمام عیار که معروف نزد اصحاب حکمت و شریعت ومعرفت و معنویت است استادِ سلوکى خویش را که باید تحت تعلیم و تربیت او باشد را بشناسد . . . آرى وجود استاد جامع و کامل در سیر درونى لازم است تا انسان هم در فهم به حقایق و دقائق دینى و تفسیر وحى و هم در عمل به دستورات الهى دچار خبط و خطا نشود و گرفتار انحراف و تحریف و تفسیر به رأى یا مبتلا به انانیّت و خودبزرگ بینى نگردد که نداشتن استادِ عامّ یا قرار نگرفتن تحت عنایات و توجهات استادِ خاص ضررها و آفاتى دارد که به برخى از آنها اشاره مى نمائیم :
. 1 خروج از تعادل روحى و توازن در رشد استعدادهاى بالقوه به سوى فعلیت و کمال ،
. 2 گرفتار شدن در دام کبر و عجب و غرور ،
. 3 عدم تشخیص وسوسه هاى شیطانى از الهامات غیبى ،
. 4 فرو رفتن در تأویلات باطل و تفسیر به رأى هاى علمى ، فرهنگى معنوى ،
. 5 خود را قطب و قدوه سالکان معرفى کردن و سپس فرقه سازى و جریان پردازى از رهگذر مرید و مرادى و . . . که برخى گفته اند علّت انحراف حسین بن منصور حلاّج در اذاعه و اضائه مطالب ممنوعه و اسرار الهیّه نداشتن معلّم و شاگردى او در دست استاد ماهر و کامل و راهبر راهرو و به مقصد رسیده بود که او و امثال شیخ احمد احسائى چون خود رُو و بدون استاد عمل کردند دچار اشتباهات فاحش شده اند که بدون استاد حکمت و عرفان خواندن و بدون استاد ریاضت هاى شاقّه کشیدن مایه انحراف و التقاط خواهد شد . 22
. 6 خروج تدریجى از شریعت نورانى اسلام و دعوت به سوى خود به جاى دعوت به سوى خدا و حتىّ روى آورى به انحراف هاى اخلاقى و . . .
لذا شناسایى استاد کامل و سرسپارى به او یک ضرورت است تا بدون دغدغه و نگرانى از انحراف هاى نظرى و عملى حرکت بسوى خدا و سیر الى الله با عشق ، شور و شیدایى شروع و معارج کمال و مدارج جمال الهى به تدریج یکى از پس از دیگرى پشت سرگذاشته شود و اگر استاد جامع الشرائط پیدا شد اولین گام مهم براى گام بعدى یعنى اطاعت مطلق از او در ساحت سلوک معنوى باطنى برداشته شده است که انسان وارد وادى امن و حرم الهى گردد و از خویشتن خویش هجرت نموده و به مقام « عندالله » و « لقاءالله » واصل گردد .
( 1 ) مطهرى ، مرتضى ، مجموعه آثار ، ج 23 ، ص 27 – 26 ، چ اول ، 1383 ، تهران : صدرا . ( 2 ) حیدرى کاشانى ، سیرى در آفاق ، ص . 164 ( 3 ) همائى ، جلال الدین ، مولوى نامه ، ج 2 ، ص . 856 ( 4 ) انصارى همدانى ، محمد جواد ، سوخته ، ص 29 و 37 و . 38 ( 5 ) عطش ، ص . 50 ( 6 ) همان ، ص 50 و . 51 ( 7 ) دیوان اشعار حافظ غزل هاى گوناگون . ( 8 ) اندیشه و حیات شعرانى ( کیهان اندیشه ) ، ش . 45 ( 9 ) قلاووز « لغتى ترکى و به معناى راهبر و دلیل راه است ( فرهنگ معین ، ذیل همین کلمه ) . ( 10 ) عنکبوت ( 29 ) ، آیه . 69 ( 11 ) . ک : جوادى آملى ، عبدالله ، تفسیر موضوعى قرآن مجید ، ج 6 ، ص 129 – 126 ، ج 11 ، ص 92 حسن زاده آملى ، حسن ، انسان کامل در نهج البلاغه ، ص 72 و 73 و 91 و . . . . ( 12 ) وسائل الشیعه ، ج 27 ، ص 131 بحارالانوار ، ج 2 ، ص . 88 ( 13 ) اصول کافى ، ج 1 ، ص . 39 ( 14 ) نشان از بى نشان ها ، ص 119 – . 120 ( 15 ) روح مجرد ، ص . 486 ( 16 ) . ک : مقالات ، ج 1 ، ص 83 87 ، محمد شجاعى . ( 17 ) کشف الغمه ، ج 2 ، ص 325 ، و . ک : علامه محمدحسین حسینى تهرانى ، الله شناسى ، ج 3 ، ص 363 رساله سیر و سلوک منسوب به بحرالعلوم ، ص 124 – 132 ( بسیار مهّم و خواندنى ) . ( 18 ) . ک : رساله سیر و سلوک منسوب به بحر العلوم ، ص 166 رساله انسان کامل نسفى ، ص 5 و . . . . ( 19 ) نحل ( 16 ) ، آیه . 43 ( 20 ) حسینى تهرانى ، سید محمدحسین ، رساله سیر و سلوک منسوب به بحرالعلوم ، ص 166 – 167 ، متن و پاورقى . ( 21 ) . ک : رساله لب اللباب ، ص 135 ، علامه تهرانى . ( 22 ) . ک : علامه تهرانى ، سید محمد حسین ، روح مجرد ، ص 567 الله شناسى ، ج 3 ، ص 362 ، رساله سیر و سلوک منسوب به بحرالعلوم ، ص 185 آیتِ نور ، ج 1 ، ص 232 – 263 یادنامه علامه تهرانى ، گردآورى جمعى از فضلاء ، طبع اول ، 1427 ق ، مشهد : انتشارات علامه طباطبایى .

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد