استنباط امامت از حدیث غدیر ، از دیدگاه علمای اهل سنت (1)
سخنان چهار تن از آنان را در ذیل می خوانید :
استنباط امامت از حدیث غدیر ، از دیدگاه علمای اهل سنت (1)
سخنان چهار تن از آنان را در ذیل می خوانید :
۱ . أبو حامد غزالی :
وی در کتاب سرّ العالمین مینویسد :
واجمع الجماهیر على متن الحدیث من خطبته فی یوم عید یزحم باتفاق الجمیع وهو یقول : « من کنت مولاه فعلی مولاه » فقال عمر بخ بخ یا أبا الحسن لقد أصبحت مولای ومولى کل مولى فهذا تسلیم ورضى وتحکیم ثم بعد هذا غلب الهوى تحب الریاسه وحمل عمود الخلافه وعقود النبوه وخفقان الهوى فی قعقعه الرایات واشتباک ازدحام الخیول وفتح الأمصار وسقاهم کأس الهوى فعادوا إلى الخلاف الأول : فنبذوه وراء ظهورهم واشتروا به ثمناً قلیلا .
از خطبههای رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم) خطبه غدیر خم است که همه مسلمانان بر متن آن اتفاق دارند . رسول خدا فرمود : هر کس من مولا و سرپرست او هستم ، علی مولا و سرپرست او است . عمر پس از این فرمایش رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) به علی (علیه السلام) این گونه تبریک گفت : «مبارک، مبارک ، ای ابوالحسن ، تو اکنون مولا و رهبر من و هر مولای دیگری هستی.»
این سخن عمر حکایت از تسلیم او در برابر فرمان پیامبر و امامت و رهبری علی (علیه السلام) و نشانه رضایتش از انتخاب علی (علیه السلام) به رهبری امت دارد ؛ اما پس از گذشت آن روزها ، عمر تحت تأثیر هوای نفس و علاقه به ریاست و رهبری خودش قرار گرفت و استوانه خلافت را از مکان اصلی تغییر داد و با لشکر کشیها ، برافراشتن پرچمها و گشودن سرزمینهای دیگر ، راه امت را به اختلاف و بازگشت به دوران جاهلی هموار کرد و [مصداق این آیه قرآن شد :]پس، آن [عهد] را پشتِ سرِ خود انداختند و در برابر آن ، بهایى ناچیز به دست آوردند، و چه بد معاملهاى کردند .
الغزالی ، أبو حامد محمد بن محمد ، سر العالمین وکشف ما فی الدارین ، ج ۱ ، ص ۱۸ ، باب فی ترتیب الخلافه والمملکه ، تحقیق : محمد حسن محمد حسن إسماعیل وأحمد فرید المزیدی ، ناشر : دار الکتب العلمیه – بیروت / لبنان ، الطبعه : الأولى ، ۱۴۲۴هـ ۲۰۰۳م .
۲ . سبط ابن جوزی :
سبط ابن جوزی از بزرگان اهل سنت و حنفی مذهب ، در کتاب تذکره الخواص ، در باره حدیث غدیر و معنای کلمه «مولی» بحث مفصلی دارد و بعد از نقل تمامی معانی کلمه «مولی» و رد آنها ، این گونه نتیجه گیری میکند که غیر از اولویت و امامت چیز دیگری را نمیتوان از این حدیث استفاده کرد :
فأما قوله من کنت مولاه ، فقال علماء العربیه لفظه المولی ترد علی وجوه احدها بمعنی المالک … والعاشر بمعنی الأولی قال الله تعالی « … هی مولاکم» أی أولی بکم واذا ثبت هذا لم یجز حمل لفظه المولی فی هذا الحدیث علی مالک الرق لأن النبی (صلّی الله علیه و آله و سلّم) لم یکن مالکا لرق علی (علیه السّلام) حقیقه ولا علی المولی المعتِق لأنه لم یکن معتقاً لعلی ولا علی المعتَق لأن علیا کان حراً ولا علی ابن العم لأنه کان ابن عمه ولا علی الحلیف لأن الحلف یکون بین الغرماء للتعاضد والتناصر وهذا المعنی موجود فیه ولا علی المتولی لضمان الجریره لما قلنا انه انتسخ ذلک و لا علی الجار لأنه یکون لغواً من الکلام وحوشی منصه الکریم من ذلک ولا علی السید المطاع لأنه کان مطیعاً له یقیه بنفسه ویجاهد بین یدیه و المراد من الحدیث الطاعه المحضه المخصوصه فتعین الوجه العاشر وهو الأولی ومعنا من کنت أولی به من نفسه فعلی أولی به .
وقد صرح بهذا المعنی الحافظ أبو الفرج یحیی بن السعید الثقفی الأصبهانی فی کتابه المسمی بمرج البحرین فانه روی هذا الحدیث بإسناده الی مشایخه وقال فیه فاخذ رسول ا لله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بید علی (علیه السّلام) فقال من کنت ولیه وأولی به من نفسه فعلی ولیه فعلم أن جمیع المعانی راجعه الی الوجه العاشر ودل علیه ایضاً قوله (علیه السّلام) الست أولی بالمؤمنین من أنفسهم وهذا نص صریح فی اثبات امامته وقبول طاعته .
دانشمندان عرب در تفسیر کلمه (مولی) در فرمایش رسول خدا که فرمود : (من کنت مولاه) وجوهی ذکر کردهاند که یکی از آنها به معنای مالک است و… معنای دهمین آن اولی و برتر است ، خداوند فرمود: این مولای شما است ، به این معنا است که او اولی و برتر به شما است ، و چون ثابت شد که مولی به معنای اولی است ؛ پس حمل لفظ مولی در این حدیث بر کسی که مالک بندهای باشد جائز نخواهد بود ؛ چون پیامبر مالک علی و علی بنده رسول خدا و آزاد شده او نبود ، و نیز حمل آن بر کسی که پسر عموی دیگری است جایز نیست ؛ زیرا او پسر عمویش بود . و نه بر هم پیمان ، چون این قضیه مربوط به کسانی است که ضرر دیدهاند و پیمان بر کمک و همراهی می بندند . و نه بر یاری و کمک ؛ زیرا این معنی در خود کلمه موجود است . و نه بر کسی که سر پرستی (ضمان جریره) را دارد و نه بر همسایه که چنین حملی لغو است و نه بر آقا و سروری که اطاعتش لازم است .
پس مقصود از کلمه مولی در این حدیث غیر از معنای دهم آن که اطاعت محض و مخصوص ؛ یعنی همان حمل بر اَولی نخواهد بود ، و معنایش این میشود : کسی که من اولی و برتر از جان وی به خود او هستم پس علی هم اولی و برتر از جان او به او است. من در این معنی و تفسیر تنها نیستم ؛ بلکه ابو الفرج اصفهانی نیز در کتابش مرج البحرین این حدیث را از اساتیدش نقل کرده و میگوید : رسول خدا دست علی را گرفت و فرمود : کسی که من ولی و سرپرست او و برتر از جانش به وی هستم ؛ پس علی سرپرست او است .
از این تعابیر فهمیده میشود که همه معانی کلمه مولی در نهایت باز گشت به وجه دهم آن دارد که جمله : آیا من بر جان مؤمنان برتر از خودشان نیستم ؟ و این نص آشکاری است در اثبات امامت و پذیرفتن طاعت و پیشوائی .
سبط بن الجوزی الحنفی ، شمس الدین أبوالمظفر یوسف بن فرغلی بن عبد الله البغدادی ، تذکره الخواص ، ص۳۷ ـ ۳۹ ، ناشر : مؤسسه أهل البیت ـ بیروت ، ۱۴۰۱هـ ـ ۱۹۸۱م .
۳ . محمد بن طلحه شافعی (متوفای ۶۵۸هـ) :
وی در کتاب کفایه الطالب که آن را در باره مناقب امیر مؤمنان علیه السلام نگاشته است ، بعد از نقل روایت « ولو کنت مستخلفاً أحداً لم یکن أحد أحق منک لقدمک فی الإسلام وقرابتک من رسول الله ، وصهرک … ؛ اگر بنا بود جانشین برگزینم هیچ کس سزاوارتر از تو به جهت پیشگامیات در اسلام و نزدیک بودن به پیامبر خدا و داماد او بودن نیست) مینویسد :
وهذا الحدیث وإن دل على عدم الاستخلاف ، لکن حدیث غدیر خم دلیل على التولیه وهی الاستخلاف ، وهذا الحدیث أعنی حدیث غدیر خم ناسخ لأنه کان فی آخر عمره (صلّی الله علیه و آله و سلّم) .
این حدیث اگر چه از ظاهر آن بر میآید که رسول خدا جانشین تعیین نکرد ؛ ولی حدیث غدیر خم دلیل بر تعیین سرپرست است که همان جانشینی رسول خدا است ؛ بنا بر این حدیث غدیر خم ناسخ حدیث قبل میشود ؛ چون حدیث غدیر در آخر عمر مبارک رسول الله ایراد شده و متأخر است .
الگنجی الشافعی ، الإمام الحافظ أبی عبد الله محمد بن یوسف بن محمد القرشی ، کفایه الطالب فی مناقب علی بن أبی طالب ، ص ۱۶۶ ـ ۱۶۷ ، الباب السادس والثلاثون ، تحقیق و تصحیح و تعلیق : محمد هادی امینی ، ناشر : دار احیاء تراث اهل البیت (علیهم السلام) ، طهران ، الطبعه الثالثه ، ۱۴۰۴هـ .
۴ . ابراهیم بن سیار ، معروف به نظام معتزلی (متوفای ۲۲۰هـ به بعد) :
نظام معتزلی ، از کسانی است که اعتقاد داشته است ، رسول خدا صلی الله علیه وآله ، امیر مؤمنان علیه السلام را به جانشینی خود برگزید ؛ اما خلیفه دوم عمر بن خطاب ، با کتمان این مطلب در سقیفه به نفع خلیفه اول از مردم بیعت گرفت . متأسفانه اعتراف ایشان به این مطلب ؛ آنهم در اواخر عمرش سبب شد که بزرگان اهل سنت علیه او موضع تندی بگیرند و گفتن همین مطلب را دلیل بر ضعف و عدم اعتماد بر او تلقی نمایند . !
قال : اولا : لا امامه الا بالنص والتعیین ظاهراً مکشوفاً وقد نص النبى صلى الله علیه وسلم على على رضى الله عنه فى مواضع وأظهر اظهاراً لم یشتبه على الجماعه الا ان عمر کتم ذلک وهو الذى تولى بیعه ابى بکر یوم السقیفه .
امامت محقق نمیشود ؛ مگر با نص ( سخن صریح از طرف خدا یا پیامبر) و مشخص نمودن به شکل واضح و روشن ، و به تحقیق که رسول خدا تصریح کرد بر امامت علی در موارد گوناگون آن هم به صورتی آشکار و واضح که امر بر مردم مشتبه نشود ؛ ولی عمر آن را در روز سقیفه که در آن روز بیعت گرفتن بر خلافت ابوبکر را عهده دار بود انکار کرد .
الشهرستانی ، محمد بن عبد الکریم بن أبی بکر أحمد (متوفای۵۴۸هـ) ، الملل والنحل ، ج ۱ ، ص ۵۷ ، تحقیق : محمد سید کیلانی ، ناشر : دار المعرفه – بیروت – ۱۴۰۴هـ .
کلمه «ولی» در حدیث غدیر :
از همه آنچه که گفته شد اگر صرف نظر نمائیم و فرض کنیم که مولی به معنای دوست ، ناصر و … باشد ، ولی باید بگوئیم : حدیث غدیر فقط با جمله «من کنت مولاه فعلی مولاه» نقل نشده است ؛ بلکه در برخی از روایات با سندهای صحیح نقل شده است که رسول خدا صلی الله علیه وآله در حدیث غدیر از کلمه «ولی» استفاده کرده است . که به سه روایت اشاره میکنیم :
الف : روایت نسائی از زید بن ارقم :
أخبرنا محمد بن المثنى قال حدثنی یحیى بن حماد قال حدثنا أبو عوانه عن سلیمان قال حدثنا حبیب بن أبی ثابت عن أبی الطفیل عن زید بن أرقم قال لما رجع رسول الله صلى الله علیه وسلم عن حجه الوداع ونزل غدیر خم أمر بدوحات فقممن ثم قال کأنی قد دعیت فأجبت و إنی قد ترکت فیکم الثقلین أحدهما أکبر من الآخر کتاب الله وعترتی أهل بیتی فأنظروا کیف تخلفونی فیهما فإنهما لن یتفرقا حتى یردا على الحوض ثم قال إن الله مولای وأنا ولی کل مؤمن ثم أخذ بید علی فقال من کنت ولیه فهذا ولیه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه فقلت لزید سمعته من رسول الله صلى الله علیه وسلم فقال ما کان فی الدوحات أحد إلا رآه بعینیه وسمعه بأذنیه .
ابو طفیل از زید بن ارقم نقل کرده است : هنگامى که پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله از حجّه الوداع بازمىگشت ، در محل غدیر خم منزل کرد و به درختان چندى که در آن نزدیکى بود اشاره کرد . اصحاب بلا فاصله زیر آن درختها را تمیز کرده و سایبانى براى رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله ساختند . حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله در زیر آن سایبان قرار گرفت و خطاب به حاضران فرمود :
روزگار من به پایان رسیده و خدا مرا دعوت کرده است ، دعوت او را اجابت کردهام . اینک ، دو اثر گرانبها در میان شما به جاى مىگذارم که یکى از آن دو ، مهمتر از دیگرى است و آن دو اثر گرانبار ، کتاب خدا و عترت (اهل بیت) من است ؛ اینک بنگرید تا پس از رحلت من با آن چگونه رفتار خواهید کرد . بدیهى است این دو یادگار از یکدیگر دور نخواهند شد تا اینکه در کنار حوض کوثر با من ملاقات نمایند . سپس فرمود :
«انّ اللّه مولاى و انا ولىّ کلّ مؤمن»
خداوند مولا و سرپرست من، و من سرپرست هر مؤمن می باشم.
سپس دست على علیه السّلام را گرفت و فرمود :
«من کنت ولیّه فهذا ولیّه اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه»
کسی که من مولا و سرپرست اویم پس این علی سرپرست او است
ابو طفیل گوید : از زید پرسیدم : آیا تو از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله این جملات را شنیدهاى ؟ زید در پاسخ گفت : آرى ! همه آن ها که در اطراف درختان حضور داشتند آن حضرت را دیدند و سخن ایشان را شنیدند.
النسائی ، أحمد بن شعیب أبو عبد الرحمن (متوفای۳۰۳ هـ) ، خصائص أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب ، ج ۱ ، ص ۹۶ ، ح۷۹ ، تحقیق : أحمد میرین البلوشی ، ناشر : مکتبه المعلا – الکویت الطبعه : الأولى ، ۱۴۰۶ هـ .
حاکم نیشابوری بعد از نقل روایت میگوید :
هذا حدیث صحیح على شرط الشیخین ولم یخرجاه بطوله .
این حدیث با شرائطی که بخاری و مسلم در صحت روایت قائل هستند ، صحیح است ؛ ولی آن را با تفصیل نقل نکردهاند .
الحاکم النیسابوری ، محمد بن عبدالله أبو عبدالله (متوفای ۴۰۵ هـ) المستدرک علی الصحیحن ، ج۳ ص۱۱۸ ، تحقیق : مصطفى عبد القادر عطا ، الناشر : دار الکتب العلمیه ـ بیروت، ط۱، ۱۴۱۱هـ ـ ۱۹۹۰م .
ابن کثیر دمشقی سلفی (متوفای۷۷۴هـ) بعد از نقل روایت میگوید :
قال شیخنا أبو عبد الله الذهبی وهذا حدیث صحیح .
ابن کثیر الدمشقی ، إسماعیل بن عمر القرشی أبو الفداء ، البدایه والنهایه ، ج ۵ ، ص ۲۰۹ ، ناشر : مکتبه المعارف – بیروت .
استاد ما ابو عبد الله ذهبی گفته است: این حدیث صحیح است .
ب : بزار از سعد بن أبی وقاص :
حدثنا هلال بن بشر قال نا محمد بن خالد بن عثمه قال نا موسى بن یعقوب قال نا مهاجر بن مسمار عن عائشه بنت سعد عن أبیها أن رسول الله أخذ بید علی فقال ( ألست أولى بالمؤمنین من أنفسهم؟ من کنت ولیه فإن علیا ولیه .
عائشه دختر سعد از پدرش نقل کرده است که رسول خدا صلی الله علیه وآله دست علی علیه السلام را گرفت و فرمود : آیا من از مؤمنین نسبت به خودشان سزاوارتر نیستم ؟ هر کس که من مولای او هستم ، علی مولای او است .
البزار ، أبو بکر أحمد بن عمرو بن عبد الخالق (متوفای۲۹۲ هـ) ، البحر الزخار (مسند البزار) ج ۴ ، ص ۴۱ ، ح۱۲۰۳ ، تحقیق : د. محفوظ الرحمن زین الله ، ناشر : مؤسسه علوم القرآن ، مکتبه العلوم والحکم – بیروت ، المدینه الطبعه : الأولى ، ۱۴۰۹ هـ .
هیثمی بعد از نقل روایت میگوید :
رواه البزار ورجاله ثقات .
مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ، ج ۹ ، ص ۱۰۷ ، علی بن أبی بکر الهیثمی (متوفای۸۰۷ ، ناشر : دار الریان للتراث/دار الکتاب العربی – القاهره ، بیروت – ۱۴۰۷ .
این روایت را بزار نقل کرده و راویان آن مورد اعتماد هستند .
ج : ابن ماجه قزوینی از براء بن عازب :
حدثنا عَلِیُّ بن مُحَمَّدٍ ثنا أبو الْحُسَیْنِ أخبرنی حَمَّادُ بن سَلَمَهَ عن عَلِیِّ بن زَیْدِ بن جُدْعَانَ عن عَدِیِّ بن ثَابِتٍ عن الْبَرَاءِ بن عَازِبٍ قال أَقْبَلْنَا مع رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم فی حَجَّتِهِ التی حَجَّ فَنَزَلَ فی بَعْضِ الطَّرِیقِ فَأَمَرَ الصَّلَاهَ جَامِعَهً فَأَخَذَ بِیَدِ عَلِیٍّ فقال أَلَسْتُ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ من أَنْفُسِهِمْ قالوا بَلَى قال أَلَسْتُ أَوْلَى بِکُلِّ مُؤْمِنٍ من نَفْسِهِ قالوا بَلَى قال فَهَذَا وَلِیُّ من أنا مَوْلَاهُ اللهم وَالِ من وَالَاهُ اللهم عَادِ من عَادَاهُ .
عدی بن ثابت از براء بن عازب نقل کرده است که در «حجه الوداع» که افتخار همراهى با رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله را داشتیم ، در بازگشت ، در یکى از مسیرها دستور داد براى نماز جمع شویم سپس دست على علیه السّلام را گرفت و فرمود :
«ألست أَوْلى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ؟ »
آیا من به مؤمنان از خود آنها سزاوارتر نیستم؟ همه تصدیق کردند. باز هم فرمود :
«ألست أولى بکلّ مؤمن من نفسه »
آیا من نسبت به تک تک مؤمنان از خود آنها سزاوارتر نیستم ؟ .
باز هم تصدیق کرده و بله گفتند . سپس اشاره به حضرت على علیه السّلام کرده و فرمود:
«فهذا ولىّ من أنا مولاه» ؛ اکنون که مرا تصدیق کردید ، بدانید که على به هر مؤمنى همان مقام اولویت را دارد که من نسبت به آن مؤمن دارم.
سپس فرمود : « پروردگارا! دوست على را دوست بدار ، و دشمن او را خوار و ذلیل فرما.
ابن ماجه القزوینی ، محمد بن یزید (متوفای۲۷۵ هـ) ، سنن ابن ماجه ، ج ۱ ، ص ۴۳ ، ح۱۱۶ ، فَضْلِ عَلِیِّ بن أبی طَالِبٍ رضی الله عنه ، تحقیق : محمد فؤاد عبد الباقی ، ناشر : دار الفکر – بیروت .
البانی بعد از نقل این روایت میگوید :
صحیح .
محمّد ناصر الألبانی ، صحیح ابن ماجه ، ج ۱ ، ص ۲۶ ، ح۱۱۳ ، طبق برنامه المکتبه الشامله .
معنای واژه «ولی» در فرهنگ خلفا :
با مطالعه خطبهها ، سخنان و نامههای مردم عصر رسول خدا صلی الله علیه وآله و قرون نخستین اسلامی ، درمییابیم که آنها همواره از واژه «ولی» استفاده و از آن امامت ، خلافت ، سرپرستی و أولویت را اراده و استنباط میکردهاند . خلیفه اول و دوم در خطبههای متعددی که داشتهاند ، خود را «ولی امر مسلمین» ، «ولی رسول خدا» و … میدانستهاند . و نیز وقتی جانشین خود را انتخاب و یا شخصی را به حکومت یک منطقهای نصب میکردند ، به او عنوان «والی» داده و در حکم او از کلمه «ولی» استفاده میکردند .
۱. ابوبکر و عمر خود را «ولی رسول خدا» میدانستند :
مسلم بن حجاج نیشابوری در صحیحش به نقل از خلیفه دوم مینویسد :
فَلَمَّا تُوُفِّىَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- قَالَ أَبُو بَکْرٍ أَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- فَجِئْتُمَا تَطْلُبُ مِیرَاثَکَ مِنَ ابْنِ أَخِیکَ وَیَطْلُبُ هَذَا مِیرَاثَ امْرَأَتِهِ مِنْ أَبِیهَا فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- « مَا نُورَثُ مَا تَرَکْنَا صَدَقَهٌ ». فَرَأَیْتُمَاهُ کَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا وَاللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّهُ لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ ثُمَّ تُوُفِّىَ أَبُو بَکْرٍ وَأَنَا وَلِىُّ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- وَوَلِىُّ أَبِى بَکْرٍ فَرَأَیْتُمَانِى کَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا .
پس از وفات رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) ابوبکر گفت : من جانشین رسول خدا هستم ، شما دو نفر (عباس و علی ) آمدید و تو ای عباس میراث برادر زادهات را درخواست کردی و تو ای علی میراث فاطمه دختر پیامبر را .
ابوبکر گفت : رسول خدا فرموده است : ما چیزی به ارث نمیگذاریم ، آنچه میماند صدقه است و شما او را دروغگو ، گناهکار ، حیلهگر و خیانتکار معرفی کردید و حال آن که خدا می داند که ابوبکر راستگو ، دین دار و پیرو حق بود .
پس از مرگ ابوبکر ، من جانشین پیامبر و ابوبکر شدم و باز شما دو نفر مرا خائن ، دروغگو حیله گر و گناهکار خواندید .
النیسابوری ، مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری (متوفای۲۶۱هـ) ، صحیح مسلم ، ج ۳ ، ص ۱۳۷۸ ، ح ۱۷۵۷ ، کِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّیَرِ، بَاب حُکْمِ الْفَیْءِ ، تحقیق : محمد فؤاد عبد الباقی ، ناشر : دار إحیاء التراث العربی – بیروت .
در این روایت خلیفه دوم تصریح میکند که ابوبکر خود را ولی = خلیفه رسول خدا میدانست ؛ ولی شما دو نفر او را تکذیب کرده و وی را خیانت کار و … میدانستید ، من نیز خودم را ولی = خلیفه رسول خدا میدانم و شما دو نفر مرا دروغگو خیانت کار و … میدانید.
عبد الرزاق عن معمر عن الزهری عن مالک بن أوس بن الحدثان النصری … فلما قبض رسول الله (ص) قال أبو بکر أنا ولی رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بعده أعمل فیه بما کان یعمل رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فیها ثم أقبل على علی والعباس فقال وأنتما تزعمان أنه فیها ظالم فاجر والله یعلم أنه فیها صادق بار تابع للحق ثم ولیتها بعد أبی بکر سنتین من إمارتی فعملت فیها بما عمل رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) وأبو بکر وأنتما تزعمان أنی فیها ظالم فاجر … .
عمر گفت : و چون رسول خدا از دنیا رفت ابوبکر گفت : من ولی و جانشین پیامیرم ، و همانگونه که او رفتار کرد من نیز چنان خواهم رفت ؛ سپس عمر به علی و عباس گفت : شما خیال میکردید که أبو بکر ظالم و فاجر است … سپس من بعد از ابوبکر دو سال حکومت کردم و روش رسول و ابوبکر را ادامه دادم …
إبن أبی شیبه الکوفی ، أبو بکر عبد الله بن محمد (متوفای۲۳۵ هـ) ، الکتاب المصنف فی الأحادیث والآثار ، ج ۵ ، ص ۴۶۹ ، ح۹۷۷۲ ، تحقیق : کمال یوسف الحوت ، ناشر : مکتبه الرشد – الریاض ، الطبعه : الأولى ، ۱۴۰۹هـ .
نکته مهم در این روایت این است که ابوبکر میگوید : «أنا ولی رسول الله (ص) بعده» کلمه «بعده» مطلب را روشن تر و ما را بهتر به مقصود میرساند .
حال سؤال این جا است که چرا باید کلمه (ولی) و (مولی) که در سخن رسول باید با هزاران تأویل حمل بر غیر مراد متکلم شود ولی در سخن دیگران نیازی نباشد ؟
بررسی سند روایت :
مالک بن أوس بن الحدثان النصری :
وی از روات صحیح بخاری ، مسلم و بقیه صحاح سته اهل سنت است و حتی بعضیها اعتقاد داشتهاند که او رسول خدا صلی الله علیه وآله را نیز دیده است.
مزی در تهذیب الکمال در باره او مینویسد :
ذکره محمد بن سعد فی “الصغیر “فی الطبقه الثامنه من الصحابه ممن ادرک النبی صلى الله علیه وسلم ورآه ولم یحفط عنه شیئا .
محمد بن سعد وی را در کتابش (الصغیر) در طبقه هشتم از صحابه ذکر میکند و میگوید: او از کسانی است که رسول خدا را درک کرد اما سخنی از حضرت نقل نکرده است.
المزی ، یوسف بن الزکی عبدالرحمن أبو الحجاج (متوفای۷۴۲هـ) ، تهذیب الکمال ، ج ۲۷ ، ص ۱۲۲ ، تحقیق د . بشار عواد معروف ، ناشر : مؤسسه الرساله – بیروت ، الطبعه : الأولى ، ۱۴۰۰هـ – ۱۹۸۰م .
محمد بن مسلم معروف به ابن شهاب زهری :
از روات بخاری ، مسلم و بقیه صحاح سته اهل سنت است .
ابن حجر در باره او مینویسد :
الفقیه الحافظ متفق على جلالته وإتقانه وهو من رؤوس الطبقه الرابعه
فقیه و حافظ بود، بر بزرگی جایگاه او اتفاق نظر است و از سران طبقه چهارم است.
العسقلانی الشافعی ، أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل (متوفای۸۵۲هـ) تقریب التهذیب ، ج ۱ ، ص ۵۰۶ ، تحقیق : محمد عوامه ، ناشر : دار الرشید – سوریا ، الطبعه : الأولى ، ۱۴۰۶ – ۱۹۸۶ .
معمر بن راشد :
از روات بخاری ، مسلم و بقیه صحاح سته اهل سنت.
ذهبی در باره او مینویسد :
معمر بن راشد أبو عروه الأزدی … وقال أحمد لا تضم معمرا إلى أحد إلا وجدته یتقدمه کان من أطلب أهل زمانه للعلم وقال عبد الرزاق سمعت منه عشره آلاف .
احمد گفته است: هیچ کس را نمی توان در ردیف معمر قرار داد بلکه او تقدم و برتری دارد، در زمان خودش بر همگان بر کسب دانش تقدم داشت، عبد الرزاق میگوید: ده هزار حدیث از وی شنیدم.
الذهبی ، شمس الدین محمد بن أحمد بن عثمان ، (متوفای۷۴۸هـ) ، الکاشف فی معرفه من له روایه فی الکتب السته ، ج ۲ ، ص ۲۸۲ ، تحقیق محمد عوامه ، ناشر : دار القبله للثقافه الإسلامیه ، مؤسسه علو – جده ، الطبعه : الأولى ، ۱۴۱۳هـ – ۱۹۹۲م.
بنابراین ، سند روایت نیز قطعی است و هیچ مشکلی ندارد .
ادامه دارد ….
/س