خانه » همه » مذهبی » اسلام و علوم انسانی

اسلام و علوم انسانی

اسلام و علوم انسانی

بررسیهای انجام گرفته در باب امور اجتماعی را می توان به سه دسته تقسیم کرد: تفکرات اجتماعی، فلسفه اجتماعی و تحقیقات جامعه شناختی. برخی ادعا کرده اند که این سه دسته را

0026276 - اسلام و علوم انسانی
0026276 - اسلام و علوم انسانی

 

بررسیهای انجام گرفته در باب امور اجتماعی را می توان به سه دسته تقسیم کرد: تفکرات اجتماعی، فلسفه اجتماعی و تحقیقات جامعه شناختی. برخی ادعا کرده اند که این سه دسته را می توان به ترتیب، سه مرحله ی تاریخی در سیر اندیشه های اجتماعی نیز تلقی کرد، ولی شواهد متقنی در این خصوص وجود ندارد و به طور کلی، گذشته ی اندیشه بشری و از آن جمله، گذشته ی اندیشه های اجتماعی آنچنان روشن و شفاف نیست و آثار به جای مانده از گذشته های بسیار دور بشر، اندک است.
تفکرات اجتماعی در بین دانشمندان مختلف و پیروان مذاهب و ادیان گوناگون به چشم می خورد، ولی با عنایت به برجسته بودن توجه به بُعد اجتماعی زندگی انسان در تعالیم دین اسلام، دانشمندان مسلمان به صورت جدی به مسائل اجتماعی پرداخته اند و تفکرات اجتماعی آنان، شایان توجه و تأمل است. بررسی تفکرات اجتماعی دانشمندان مسلمان، ما را به این نتیجه می رساند که متفکران مسلمان، نه تنها آرائی در حدّ تفکرات اجتماعی ارائه کرده اند، بلکه در زمینه ی فلسفه اجتماعی و حتی تحقیقات علوم اجتماعی نیز کم و بیش مسائلی را پیش کشیده اند که قابل مقایسه با دستاوردهای علوم اجتماعی است.
ظهور چنین اندیشه هایی، بی شک از آبشخور معارف اسلامی سرچشمه می گیرد و استدلال به آیات و روایات و اقتباس از آنها و نیز تعالیم و اندیشه های برگرفته از این متون، خود گواه این مدعاست. نکته یاد شده، نشان موضع مثبت اسلام نسبت به علم و از آن جمله علوم اجتماعی است. این مسأله، کم و بیش مورد بررسی و تحقیق قرار گرفته، ولی هنوز در بررسی نسبت میان اسلام و علم و بویژه اسلام و جامعه شناسی گامهای نخستین برداشته شده است و بررسی جدی و گسترده آن ضرورت دارد. از سوی دیگر، با توجه به اینکه این مبحث مقدمه ای بر تاریخ تفکرات اجتماعی در اسلام است، گنجایش یک بررسی گسترده را ندارد؛ از این رو، مهمترین محورهای موضوع یادشده به اختصار مورد بررسی قرار می گیرد.

موضع اسلام نسبت به علم

با توجه به تأکید اسلام بر تأمل و تفکر که با ستایش از مفاهیمی مانند تفکر، تدبر، تعقل، علم، حکمت، معرفت، برهان و بیّنه (دلیل روشن) بیان شده، و نیز تشویق اسلام به فراگیری علم و معرفت، منزلت والای علم و عالم در اسلام برای هر ناظر بیگانه ای که نگاهی گذرا به آیات قرآن و روایات و تعالیم این دین داشته باشد، مسلّم و غیرقابل تردید می نماید. آنچه شایان بحث و بررسی است، قلمرو علوم مورد تکریم اسلام است. آیا اسلام مردم را فقط به علم دین (1) فرا می خواند، یا آنکه با هر یک از دو نوع «علم دین» و «علم دنیا» سرسازگاری دارد و حتی افراد را نسبت به فراگیری آنها تشویق کرده و بی توجهی نسبت به آنها را مورد نکوهش قرار داده است؟
برخی پنداشته اند که موضع دین، به طور کلی، و از آن جمله موضع اسلام نسبت به علوم دنیوی ــ از دیدگاه آنان علم، منحصر در آن است ــ علم ستیزی و دست کم علم گریزی است و علم مورد تأکید و تشویق اسلام، همان علوم دینی است. این پندار نه با بیانات و تعالیم اسلامی سازگار است و نه واقعیتهای عینی جامعه ی اسلامی در طول تاریخ آن را تأیید می کند. در آیات و روایات فراوانی از علم دین تجلیل به عمل آمده و مایه ی نجات بشر معرفی شده است، ولی آیات و روایاتی که در آنها علم به طور کلی مورد تکریم قرار گرفته نیز، وجود دارد و هیچ دلیلی بر اینکه مقصود از این آیات و روایات تنها همان علم دین است در دست نیست؛ بلکه شواهدی بر فراگیری آنها نسبت به علوم دنیوی نیز در آنها یافت می شود.
در آیه شریفه ی و علّم آدم الاسماء کلّها، (2) ملاک برتری انسان بر فرشتگان و جانشینی وی از خدا، آگاهی از همه ی اسماء دانسته شده است. در روایات آمده است که مقصود از علم به اسماء، آگاهی از مخلوقات جهان و واسطه های فیض خداوند است (3) و آدم (ع) از همه ی موجودات جهان آگاه بوده است.(4) آیت الله مصباح نیز، در تفسیر موضوعی خویش همین دیدگاه را برگزیده است.(5) بر این اساس، در بینش قرآنی و روایی، آگاهی از موجودات جهان ــ که علم دنیوی بخشی از آن است ــ یکی از عناصر مؤثر در برتری انسان و شایستگی او برای خلافت خداوند معرفی شده است.
در آیه ی شریفه ی انّ الله اصطفاه علیکم و زاده بسطة فی العلم و الجسم، (6) خداوند ملاک لیاقت و شایستگی طالوت را برای فرماندهی گروهی از بنی اسرائیل در جنگ با دشمنان، توانمندی جسمی و علمی وی می داند. از علی (ع) نقل شده است که فرمود: قیمة کل امرء ما یحسنه (ارزش هر کس به میزان دانشی است که به خوبی فراگرفته است) (7) شاهد صدق این سخن را می توان گفتار خداوند متعال در آیه مزبور در داستان طالوت (ع) دانست.
در داستان حضرت یوسف (ع) نیز، از‌ آن حضرت نقل شده است که فرمود: اجعلنی علی خزائن الارض انّی حفیظ علیم (مرا خزانه دار فرآورده های زمینی قرار ده، چون پاسدار اموال مردم و آگاه [به کم و کیف نگاهبانی و برنامه ریزی برای تولید، توزیع و مصرف آن] هستم.(8)
علی (ع) در روایتی دیگر فرموده: خذوا من العلم ما بدالکم (از دانش هرچه برایتان نمودار شد، فراگیرید). حضرت در ادامه ی این حدیث فرمودند: از فراگیری علم برای مباهات یا جدال کردن، ریاکاری و جلب توجه دیگران برای ریاست بر آنان برحذر باشید. آنگاه می فرماید: لا یستوی عندالله فی العقوبة الذین یعلمون و الذین لایعلمون (آگاهان و ناآگاهان در پیشگاه خدا در عقوبت یکسان نخواهند بود).(9)
روایات متعددی در باب ویژگیهای علم و آگاهی و در مقام ترغیب به فراگیری آن آمده است. ویژگیهای یادشده در این روایات، هیچ اختصاصی به علم دین ندارد، بلکه در همه ی انواع علوم جریان دارد؛ و در نتیجه، نشان آن است که مقصود از علم در این روایات نیز علم دین و دنیا هر دو است؛ مانند: کلّ وعاء یضیق بما جعل فیه الّا وعاءالعلم فانّه یتّسع (هر ظرفی به میزانی که چیزی در آن نهاده شود، از ظرفیتش کاسته می شود، بجز ظرف دانش که گسترده تر می گردد)؛ (10) العلم خیر من المال العلم یحرسک و انت تحرس المال و المال تنقصه النفقة و العلم یزکو علی النفقه و صنیع المال یزول بزواله (دانش بهتر از ثروت است، از تو پاسداری می کند و تو نگهبان ثروت هستی. ثروت با انفاق کاسته می شود، ولی دانش با انفاق افزوده می گردد و دستاورد ثروت، با از بین رفتن ثروت نابود می شود).(11)
از سوی دیگر، تصویر و ترسیمی که اسلام از جامعه ی آرمانی خود ارائه داده، مستلزم شکوفایی علوم و فنون دینی و دنیوی است. در این تصویر، جامعه اسلامی، جامعه ای است که به حداکثر شکوفایی در مقایسه با جوامع معاصر خویش رسیده است، به گونه که وابسته و زیر سلطه ی دیگر جوامع نیست. در آخرین آیه از سوره فتح آمده است: محمّد رسول الله و الذّین معه اشدّاء علی الکفّار رحماء بینهم تراهم رکّعاً سجّداً یبتغون فضلاً من الله و رضواناً سیماهم فی وجوههم من اثر السّجود ذلک مثلهم فی التّوراة و مثلهم فی الانجیل کزرع اخرج شطأه فازره فاستغلظ فاستوی علی سوقه یعجب الزّرّاع لیغیظ بهم الکفّار وعدالله الذّین آمنوا و عملوا الصّالحات منهم مغفرة و اجراً عظیماً (محمد پیام آور خداست و کسانی که با اویند بر کافران سختگیر و در میان خویش مهربانند. آنان را در حال رکوع و سجود در طلب بخشش و خشنودی خدا می بینی. بر اثر سجود، نشان [علامت] آنان، در چهره شان ‍[نمودار] است. آن است توصیف آنان در تورات، و توصیفشان در انجیل، همانند کشتی که جوانه برآورد، پس جوانه اش را نیرومند سازد، پس از آن ستبر گردد، سپس بر ساقه هایش استوار گردد، کشاورزان را شگفت زده سازد، تا کافرانرا به خشم آرد. خداوند به کسانی از ایشان که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، آمرزش و پاداشی بزرگ وعده داده است). در آیه ی 55 از سوره نور نیز می فرماید: وعدالله الّذین آمنوا منکم و عملوا الصّالحات لیستخلفنّهم فی الارض کما استخلف الذین من قبلهم و لیمکنّنّ لهم دینهم الّذی ارتضی لهم و لیبّدلنّهم من بعد خوفهم امناً یعبدوننی لا یشکرون بی شیئاً و من کفر بعد ذلک فاولئک هم الفاسقون (خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، وعده داده است که آنان را در زمین جانشین گرداند، آنگونه که انسانهای پیش از ایشان را جانشین گردانید، و دینشان را که برای آنان پسندیده است، استقرار بخشد و بیمناکی شان را به امنیتی مبدل سازد که مرا بپرستند و چیزی را شریک من قرار ندهند؛ و آنان که از این پس کفر ورزند، براستی که فاسقند). نحوه ی بیان این دو آیه، بویژه آیه ی نخست، به گونه ای است که نشان می دهد چنین جامعه ای به صورت طبیعی ــ نه به طریقی خارق العاده ــ شکل می گیرد و روشن است که تشکیل جامعه ای با این ویژگیها، جز با تفوّق علمی و معنوی مسلمانان در جنبه های مادی و معنوی میسر نیست.
دانشمندان مسلمان نیز، در عین آنکه فراگیری علوم دینی را لازم و ضروری می دانند، سایر علوم را نیز مستحب و در شرایط خاصی واجب می دانند. بر همین اساس، علامه مجلسی که مقصود از واژه علم را در اکثر قریب به اتفاق روایات علم دین می داند، در این زمینه می نویسد: والاشهر بین اصحاب ان تحصیل ازید من ذلک اما من الواجبات الکفائیه او من المستحبات (دیدگاه مشهورتر در میان دانشمندان شیعه آن است که فراگیری چیزی بیش از علم دین، یا از واجبهای کفایی و یا از مستحبات است).(12)
البته چنانکه قبلاً اشاره شد، اسلام علم دین را در اولویت نخست قرار داده، آن را رسالت اصلی خویش می داند و علوم دنیوی را نیز در مسیر سعادت انسان جهت می دهد؛ ولی امور یاد شده به معنای علم ستیزی و علم گریزی اسلام نیست.
نتیجه آنکه، نباید با جهت دادن به علم دنیوی و اصالت دادن به سعادت اخروی را با علم ستیزی، علم گریزی یا بی تفاوتی نسبت به علم دنیوی به هم آمیخت و از این مغلطه کاری، علم گریزی اسلام را نتیجه گرفت.

وضعیت علم در بستر اسلام

موضع مثبت اسلام نسبت به علوم و از آن جمله علوم دنیوی، سبب گردیده که مسلمانان نیز تحت تأثیر تعالیم دینی خویش، فراگیری و رشد علم را وجهه ی همت خود قرار دهند. به همین دلیل، تاریخ علم گواهی می دهد که جامعه اسلامی بستر مناسبی برای رشد علوم مختلف بوده است و قرون وسطی که دوران تاریک غرب به شمار می رود، دوران طلایی علم در تاریخ اسلام نام گرفته است و شاهد شکوفایی و رشد چشمگیر علم در جامعه اسلامی در آن دوران هستیم. اصولاً نمی توان در تاریخ اسلام هیچ دوره ای را یافت که به دلیل حاکمیت بینش اسلامی، علوم مختلف رو به افول گذاشته باشند. گرچه در میان فِرَق اسلامی بینشهایی یافت می شود که با علوم دنیوی چندان سر سازگاری ندارند و صرفاً آن را از باب ضرورت می پذیرند، این بینشها، نه بینش حاکم بر جامعه اسلامی بوده و نه در مقام عمل توانسته اند نقش قابل توجهی در جامعه اسلامی داشته باشند. از این رو، در هیچ مقطع تاریخی، بستر اسلام، زمینه ای مساعد برای رشد علوم نبوده، بلکه خود از عوامل اساسی شکوفایی آن به شمار می آید. برهمین اساس، در میان کتب علم تاریخ، شرق شناسی و تاریخ تمدن، بندرت می توان کتابی یافت که از رشد علوم در بستر اسلام سخنی به میان نیاورده و با عظمت از آن یاد نکرده باشد. شرق شناسان و مورخان تاریخ علم و تمدن، هرچند از عوامل دیگری که در رشد علوم در جامعه اسلامی مؤثر بوده سخن گفته اند، اسلام را نیز به عنوان عامل مهمی مطرح کرده اند. البته برخی از این دانشمندان از رشد علوم در بستر اسلام با تعبیر «علم عرب» یاد کرده و بستر عربیّت را مورد توجه قرار داده اند، ولی اینان نیز تصریح کرده اند که علم عرب در واقع علم اسلام است یا بخش اعظم آن را علوم اسلامی تشکیل می دهد.(13) همچنین برخی از این نویسندگان، چنانکه شایسته عظمت علوم اسلامی است از رشد علوم در بستر اسلام سخن نگفته اند و به نوآوریها، نقش عظیم کاوشهای علمی مسلمانان در شکوفایی تمدن بشری و اینکه غرب و علوم غربی وامدار اسلام و مسلمانان است، اهمیت لازم را نداده اند.
در هر حال، در تاریخ اسلام نه تنها هیچ شاهدی بر مخالفت مسلمانان با علم و برخورد منفی اسلام با دانشمندان و رشد و شکوفایی علم وجود ندارد، بلکه در نقطه ی مقابل، شواهد کافی بر تأسیس و پایه گذاری علوم مختلف به دست توانای دانشمندان مسلمان یافت می شود.(14) علاوه بر کتب تاریخ عمومی و کتب تاریخ علم ــ که بر نقش اسلام و مسلمین در رشد و شکوفایی علوم تأکید دارند ــ شرق شناسان نیز با نگاشتن کتاب های متعدد در زمینه ی نقش اسلام در پیشرفت علم و نفوذ فرهنگ و تمدن اسلامی در تمدن جهان یا با اختصاص دادن فصلی از کتب خویش به این موضوع، حقیقت یاد شده را بازگو کرده اند و انبوه نگاشته های دانشمندان مسلمان و غیرمسلمان، ما را از بررسی اثبات این مدعا بی نیاز ساخته است.(15)
در میان علوم فراوانی که در بستر اسلام رشد کرده اند، تنها تعداد بسیار اندکی از علوم و فنون مانند سحر، کهانت، قیافه شناسی و مجسّمه سازی، که از شمار انگشتان یک دست فراتر نمی رود، به دلیل زیانبار بودن یا سوء استفاده از آنها در رواج دادن بت پرستی و خرافه گرایی، از سوی اسلام ممنوع اعلام شد و در بستر اسلام رشدی نیافت. دستور اسلام بر نابود ساختن کتب ضالّه (16) نیز نباید علم گریزی یا علم ستیزی تلقی شود. به نظر ما هیچ کتاب علمی ــ اگر فقط گزارش دهنده ی حقایق علمی باشد و در شرایط طبیعی مطرح شود ــ هیچ نوع گمراهی به دنبال ندارد. گمراه کننده بودن یک کتاب، به دلیل مسائل غیرعلمی آن است و آیات و روایات دانشمندان مسلمان بر این نکته تأکید دارند که عقل و وحی و علم و دین با یکدیگر سازگارند و مؤیّد و مکمّل یکدیگرند.
همچنین می توان از دستاویزی دروغین که برخی به عنوان یک واقعه تاریخی تحت عنوان کتابسوزی ایران و مصر مطرح کرده اند، نام برد، که محققانی مانند استاد مطهری به بررسی آن پرداخته و بی اساس بودن آن را مشخص ساخته و روشن کرده اند که هیچ سند معتبر تاریخی برای اثبات این مدعا وجود ندارد.(17) مسلمانان در برخورد با فرهنگهای بیگانه، به جذب عناصر مفید و مثبت و تصحیح و تهذیب و تکمیل آنها پرداخته اند و علوم مختلف را ــ اعم از وارداتی و تأسیسی (خودی) ــ در جهت خدمت به جامعه اسلامی و بشری، به کار گرفته اند.

اسلام و علوم اسلامی

درباره اینکه می توان از علوم بشری با پسوندهای مکتبی و دینی یاد کرد و آنها را به مکتبهای مختلف و از جمله اسلام منتسب نمود و به عنوان مثال از علوم انسانی اسلامی سخن به میان آورد، بحثهای نسبتاً زیادی صورت گرفته است، البته این موضوع هنوز نیازمند تحقیق بیشتر و کاملتری است، تا در زوایای مختلف آن کاوش شود و دیدگاهی دقیق و منسجم پدید آید. ما در این جستار، در صدد بررسی این موضوع نیستیم و آنچه مدّ نظر است، پرداختن یا نپرداختن اسلام و متون دینی به موضوعات و مسائل علوم انسانی و مبانی آن است. نکته غیرقابل تردید در این خصوص آن است که اسلام، بسیار و بروشنی به انسان و مسائل انسانی و قوانین حاکم بر پدیده های انسانی پرداخته است. حتی کسانی که در امکان یا وجود علوم انسانی اسلامی مناقشه دارند، با این دیدگاه موافقند که اسلام یک مکتب انسانشناسی و انسانسازی است که در توصیف انسان و تکالیف او، فراوان سخن گفته است.
سخن اسلام در باب مسائل انسانی، در ابعاد فردی او خلاصه نمی شود و بُعد اجتماعی زندگی انسان نیز به صورت برجسته ای مورد توجه قرار گرفته است. علامه طباطبایی در این باره می نویسد:
اسلام اولین منادی توجه به جامعه به عنوان موجودی مستقل … (18) و یگانه دینی است که پایه ی تعالیم خود را آشکارا بر زندگی اجتماعی بنا نهاده و در هیچ بخش و بُعدی از ابعاد خود، جامعه را نادیده نگرفته است.(19)
بررسی آیات و روایات و تأمل در تعالیم اسلام نیز، نشان می دهد که اسلام نه تنها ابعاد حقوقی، اقتصادی، سیاسی و جامعه شناسی را مورد توجه قرار داده، بلکه در هیچ یک از ابعاد به صرف بیان تکلیف و باید و نبایدها اکتفا نکرده و حتی گزاره های توصیفی قابل توجهی در ابعاد اجتماعی ارائه کرده است (20) که با توجه به واقع نمایی گزاره های دینی، در نظر گرفتن این گزاره ها در علوم انسانی و از آن جمله علوم اجتماعی، ضرورت دارد.(21) افزون بر این، گزاره های تکلیفی اسلام نیز برگرفته از واقعیتهای توصیفی انسان و جهان و دست کم متناسب با آنهاست و از این گزاره ها نیز می توان به گزاره های توصیفی پلی زد و آنها را استخراج کرد.

جامعه شناسی اسلامی

چنانکه اشاره شد، در متون اسلامی در زمینه ی مسائل و موضوعات انسانی و پدیده های اجتماعی، گزاره های توصیفی قابل توجهی وجود دارد که نادیده گرفتن آنها، سبب ارائه ی تصویری ناقص و نادرست از پدیده های انسانی و اجتماعی می شود. از سوی دیگر، در دوران معاصر مسأله ی علم دینی و از جمله جامعه شناسی اسلامی از سوی برخی متفکران مسلمان مطرح شده و دیدگاه های متفاوت و احیاناً متضادّی در باب آن، ارائه شده است.
اکنون این سؤال مطرح است که: رابطه ی این گزاره ها با علوم انسانی اسلامی چیست و آیا جامعه شناسی اسلامی یا علوم اجتماعی اسلامی، نظامدار ساختن همین گزاره هاست؟ اصولاً مقصود از جامعه شناسی اسلامی یا علوم اجتماعی اسلامی چیست؟ تفاوت آن با جامعه شناسی تجربی موجود در چه چیز است و در چه شرایطی می توان پسوند اسلامی را به این علم افزود؟
برخی گفته اند که در نسبت دادن چیزی به چیز دیگر، کمترین مناسبت کافی است، ولی به نظر می رسد این سخن از اتقان کافی برخوردار نباشد. چگونه می توان به کسی که شبی را در قم یا تهران گذرانده، قمی یا تهرانی گفت، یا کسی را که صرفاً لباس عربی پوشیده، عرب نامید؟ نسبتها در هر مورد تناسب خاص خود را می طلبد. در مواردی، تناسب در بیان رابطه ی خویشاوندی نَسَبی ضرورت دارد؛ مانند دادن نسبتهای علوی، حسینی و موسوی به افراد. در مواردی نیز حیثیت مکانی و زمانی مورد نظر است، مانند اینکه بگوییم انسان آفریقایی یا ایرانی. به طور کلی دست کم نوعی حضور و وجود یکی از دو طرفِ نسبت ــ منسوب و منسوبٌ الیه ــ در دیگری ضرورت دارد و اینگونه نیست که در همه موارد، کمترین مناسبت کفایت کند. البته در همه موارد، یک نوع خاص از مناسبت و کاملترین حد آن ضرورت ندارد. همچنین امکان دارد و در نسبت دادن به یک شیء، دو نوع کاربرد که به لحاظ دو نوع مناسبت، دارای شدت و ضعف هستند، وجود داشته باشد؛ مانند کربلایی و مشهدی، که در یک کاربرد، وطن بودن کربلا و مشهد ضرورت دارد و در کاربرد دیگر، اگر فرد چند روزی به زیارت امام حسین (ع) و امام رضا (ع) رفته باشد، به او کربلایی یا مشهدی می گویند. اکنون ببینیم در مورد انتساب یک رشته ی علمی به اسلام، چه نوع مناسبتی لازم است.
ابتدا مناسب است مقصود خود را از اسلام و علم بیان کنیم. گاه از واژه اسلام، مسلمانان و جامعه ی اسلامی و گاه دانشمندان مسلمان و آنچه به عنوان اسلام در اندیشه آنان می گذرد یا نگاشته اند، اراده می شود. گاه نیز مقصود از اسلام، آیات و روایات معتبر و تعالیم و دانشهای برگرفته از آنهاست. کاربردهای دیگری نیز برای این واژه متصوّر است. مقصود ما از این واژه در اینجا کاربرد سوم است. واژه ی علم نیز کاربردهای متعددی دارد، ولی آنچه مورد نظر ماست، یک منظومه ی معرفتی است که دارای محور (موضوع) واحدی است. بر این اساس، مقصود از جامعه شناسی اسلامی، یک منظومه ی معرفتی درباره جامعه است که به صورتی برجسته از آیات و روایات و تعالیم برگرفته از آنها اثر پذیرفته باشد.
اثرپذیری و در نتیجه، تمایز جامعه شناسی اسلامی از جامعه شناسی موجود را می توان در سه محور خلاصه کرد: مبانی، مسائل و هدف؛ به این معنی که جامعه شناسی اسلامی یا دارای مبانی متفاوتی با جامعه شناسی موجود است، یا در مسائل مورد بررسی و پاسخهایی که به آنها می دهد (گزاره های درون جامعه شناختی)، از جامعه شناسی موجود متمایز می شود و یا به لحاظ تعدّد هدف مورد نظر، دو نوع جامعه شناسی پدید می آید. هر یک از این سه محور یاد شده دارای زیر مجموعه های متعدد و نیازمند بررسی تفصیلی است. به عنوان مثال، در تمایز بر اساس مبانی، «تمایز بر اساس موضوع» ــ و تصویرهای مختلفی که از آن می توان داشت ــ «تمایز بر حسب روش» و «تمایز بر مبنای سایر مفروضات زمینه ای و حوزه ای» مطرح است. از آنجا که بررسی این موضوع نیازمند مجالی وسیعتر و فرصتی بیشتر است و با مباحث مقدماتی این کتاب تناسب چندانی ندارد، به همین مقدار بسنده می شود.(22)

الف)موضوع

موضوع جامعه شناسی، جامعه و پدیده های اجتماعی است و تبدیل این موضوع به موضوعی دیگر مستلزم تأویل و فروکاهش جامعه شناسی به علمی دیگر است. یکسانی موضوعاتی که در کتب مبانی جامعه شناسی ــ در عین تنوع صاحبنظران ــ وجود دارد نشان آن است که اتفاق نظری تقریبی در این خصوص وجود دارد؛ زیرا مسائلی که در درون یک علم مطرح می شود در واقع زیر مجموعه های موضوع آن علم است. بنابراین تنوعی که در خصوص موضوع جامعه شناسی می تواند مطرح باشد در تفسیر و تبیینی است که از این موضوع ارائه می شود که به تناسب تفاوت نگرش ها و مکتبها متنوع و متفاوت است. این تبیین و تفسیرهای مختلف به دلیل تغییر و تحولی که در مسائل، روشها و احیاناً اهداف و ساختار جامعه شناسی پدید می آورند، تنوع جامعه شناسیها را به دنبال دارند.
حقیقت یادشده مورد تأکید برخی از جامعه شناسان نیز می باشد. الوین گلدنر می نویسد:
جامعه شناسان تحقیقات خود را بر حسب مفروضات پیشینیان سازمان می دهند و خصیصه های جامعه شناسی هم بستگی به همین مفروضات دارد و با تغییر آنها جامعه شناسی هم تغییر خواهد کرد. برای آگاهی از خصیصه های جامعه شناسی و دانستن اینکه جامعه شناسی چیست، لازم است عمیقترین مفروضات آن را نسبت به انسان و جامعه شناسی مشخص سازیم.(23)
همان طور که مشاهده شد، گلدنر، هم تغییر خصیصه های جامعه شناسی را می پذیرد و هم آن را وابسته به تصویرهای مختلفی که از جامعه و انسان می توان داشت می داند و معتقد است که با تغییر این مفروضات جامعه شناسی دیگری با خصیصه های دیگر پدید می آید. ریمون آرن نیز می نویسد:
من شخصاً از [این دیدگاه] دفاع می کنم که همه دستگاههای فکری جامعه شناسی با نوعی بینش کلی درباره ی انسان و تاریخ همبسته اند.(24)
با توجه به آنچه گذشت جامعه شناسی اسلامی بر اساس تفسیر خاصی که از جامعه و با توجه به آنچه گذشت جامعه شناسی اسلامی بر اساس تفسیر خاصی که از جامعه و پدیده های اجتماعی دارد، هویتی مستقل خواهد داشت و با دیگر جامعه شناسیها متفاوت و از آنها متمایز است؛ زیرا این تفاوت تفسیر نسبت به موضوع، تفاوت روش و مسائل را به دنبال دارد.(25)
با این بیان روشن می شود که وحدت موضوع هر علم و از جمله انسانشناسی و جامعه شناسی در متن واقع، مانع از آن نیست که دو نوع از یک علم راجع به آن موضوع واحد صورتبندی شود؛ زیرا آنچه موضوع واقع می شود تصویر یا بُعدی از واقعیت خارجی است که انسان شناس یا جامعه شناس آن را انسان یا جامعه می پندارد و بر اساس آن تصویر؛ به نظریه پردازی، تلاش برای گردآوری داده ها و اثبات، تأیید یا ابطال نظریه ها در پرتو آن داده ها می پردازد و روشن است که این تصویرها تقریباً در هیچ علمی، بویژه در علوم انسانی، نه در طول زمان و نه در گستره جامعه علمی در بین صاحبنظران یکسان نیست و نباید از وحدت موضوع علم در متن خارج دچار این مغالطه شد که چون انسان اسلامی و غیراسلامی، پدیده اجتماعی اسلامی یا غیراسلامی نداریم پس علم انسانی و اجتماعی اسلامی و غیراسلامی نمی توان داشت.(26)

ب)مسائل

برخی از محققان بزرگ، هویت و تمایز علوم را به مجموع گزاره ها یا به تعبیر ایشان «مسائل» یک علم می دانند. بر اساس این دیدگاه، جامعه شناسی اسلامی ناظر به گزاره های موجود در درون آن است. تمایز بر اساس مسائل، یا ناظر به موضوع مسائل (مسأله به اصطلاح جامعه شناسی) و به تعبیری پرسش های موجود در یک علم است و یا به لحاظ محمولها و پاسخها و یا با در نظر گرفتن موضوع و محمول و پرسش و پاسخ و به عبارت دیگر گزاره های موجود در یک علم است. تفاوت پرسشها به لحاظ آنکه ساختار کلی علم و مجموع پاسخهای آن را دگرگون می کند می تواند سبب تمایز و پدید آمدن دو نوع جامعه شناسی شود. جامعه شناسی اسلامی به معنای کلی یک منظومه معرفتی در باب جامعه و دربردارنده مسائلی است که دلمشغولی اسلام به آنها محرز است؛ ممکن است بخش مهمی از مسائل جامعه شناسی موجود، خارج از قلمرو آن قرار گیرد و نیز بخش مهمی از مسائلی که در جامعه شناسی موجود مورد غفلت است در آن مورد بررسی واقع شود.
تفاوت به لحاظ محمولها و پاسخها یک تفاوت اساسی است و به معنی وجود دو نوع نظریه پردازی و ارائه دو گونه تبیین از واقعیت اجتماعی است و نظیر تمایز بر حسب موضوع می باشد. تمایز بر اساس گزاره ها، تمایز جامعه شناسی اسلامی در دو محور یاد شده را به دنبال دارد.

ج)روش

چنانکه اشاره شد، تقسیم بندی رایج در بین دانشمندان در باب علوم، تقسیم بندی و طبقه بندی دو مرحله ای است. در مرحله ی نخست علوم بر اساس روش دسته بندی می شوند، مانند علوم عقلی و علوم تجربی، و در مرحله ی دوم بر اساس موضوع طبقه بندی علوم پرداخته می شود، مانند علوم انسانی و علوم طبیعی و مانند روانشناسی، جامعه شناسی و اقتصاد. به نظر می رسد مرحله سومی نیز می تواند مطرح شود که متناسب با تصویری است که از موضوع ارائه می شود و به طور طبیعی تفاوت روش را به دنبال دارد؛ در درون رشته های علمی به نوعی دیگر از دسته بندی علوم می رسیم، مانند جامعه شناسی پوزیتیویستی و جامعه شناسی تفهمی. بر این اساس می توان هویت و وجوه تمایز جدیدی برای یک علم پدید آورد که در عین آنکه موضوع آن با علم پیشین یکی است ولی به دلیل وجود تفاوت در روش، آنها دو علم متمایز به شمار می آیند. البته چنانکه اشاره شد در یک نظر دقیق، این تفاوت روش برخاسته از تفسیر خاصی است که نسبت به موضوع داشته ایم، ولی می توان برای تمایز و هویت مستقل به روش نظر دوخت و آن را معیار قرار داد. بر این اساس جامعه شناسی اسلامی آن نوع از جامعه شناسی است که روش تحقیق آن از آیات و روایات و تعالیم دینی برگرفته شده است.
در اینجا این سؤال مطرح می شود که آیا مقصود از روش تحقیق برگرفته از آیات و روایات همان روش وحیانی است یا شامل روشهای دیگر هم می شود. در خصوص این مسأله دو پاسخ می توان داد و یکی از دو مبنا را می توان برگزید. نخست آنکه مقصود از روش برگرفته از روایات همان روش وحیانی است. در این صورت جامعه شناسی اسلامی مفاد مجموعه گزاره های جامعه شناسی مندرج در آیات و روایات و استلزامات آنهاست. دوم آنکه روشهای مورد تأیید در آیات و روایات به عنوان روش جامعه شناسی اسلامی مطرح می شود. در این صورت تجربه، اعم از تجربه درونی و بیرونی، و تعقل نیز به عنوان روش مورد تأیید اسلام در کنار روش وحیانی از روشهای مورد استفاده در جامعه شناسی اسلامی به شمار می آیند.(27) همین دوگانگی مبنایی در تمایز بر اساس مسائل نیز مطرح است؛ به این صورت که گاه مقصود از مسائل خاص جامعه اسلامی، مسائلی است که بر اساس روش وحیانی به دست می آید و گاهی به دلیل آنکه وحی برای عقل و تجربه نیز اعتبار و روایی قائل است آنچه از این دو روش هم به دست آید جزو مسائل جامعه شناسی اسلامی به شمار می آید. مجموعه گزاره های به دست آمده از مجموعه این سه روش مسائل جامعه شناسی اسلامی را تشکیل می دهد و این همان تصویر دیگر از هویت و تمایز جامعه شناسی اسلامی بر اساس مسائل است.
بر این اساس اینکه برخی می پندارند تنها با یک روش می توان به شناخت پدیده ها نایل آمد و در علوم طبیعی و انسانی آن تنها روش، روش تجربی است، خود موضوعی قابل مناقشه و تأمل است. اگر روش وحیانی یکی از روشهای شناخت محسوب شود و قلمرو آن در برگیرنده ی پاره ای از مسائل و موضوعات علوم طبیعی و انسانی باشد، دست کم دو روش برای شناخت موضوعات مورد بررسی در علوم اجتماعی وجود خواهد داشت. بعلاوه روش عقلی نیز با نشان دادن تناقض درونی برخی از گزاره های علوم اجتماعی و نادرستی پیشفرضها و استلزامات آنها می تواند در تحقیقات اجتماعی نقش اساسی داشته باشد و پاره ای از گزاره های علوم اجتماعی را ابطال کند. در هر حال نمی توان وحدت روش بررسی در علوم اجتماعی را یک مسأله مسلم و غیر قابل مناقشه و بی نیاز از بررسی دانست.
البته امکان تعدد روش را نباید به معنی دلبخواهی بودن نتیجه گیری از مقدمات و اینکه از هر مقدمه ای می توان هر نوع نتیجه ای را گرفت دانست، بلکه این امکان به معنای وجود روزنه های متعدد به جهان خارج و امکان پیمودن هر یک از آنها برای شناخت جهان خارج است. به عبارت دیگر با پیمودن هر یک از روشها، داده های ویژه آن روش از جهان خارج فراهم می آید و با نظم و نسق بخشیدن به آن داده ها طبق منطق صوری و منطق محتوا، می توان نتیجه درست را استخراج کرد.

د)هدف

جمعی دیگر از دانشمندان هویت و تمایز علوم را به هدف آنها دانسته اند. اگر مقصود از هدف، هدف نظری تحقیقات علمی باشد به مجموعه مسائل یا برآیند کلی آن بازمی گردد، ولی اگر مقصود سودگیری کاربردی علم باشد می تواند معیار دیگری برای تمایز علوم و از آن جمله جامعه شناسی اسلامی به شمار آید.(28) هر چند کاربرد یک علم از قلمرو علم به معنای یک منظومه معرفتی بیرون است، می تواند معیار تمایز قرار گیرد. بر این اساس جامعه شناسی اسلامی نوعی جامعه شناسی است که در خدمت ارزشها، آرمانها و مبانی برگرفته از آیات و روایات قرار می گیرد. روشن است که تمایز به هدف نیز به نحوی در گزینش موضوعهای مورد بررسی و در نتیجه ساختار مجموعه مسائل و چند و چونی آنها مؤثر است و به این دلیل می توان گفت نوع خاص از جامعه شناسی را شکل می دهد. البته جهتدار بودن علم را نباید با خلط دانش و ارزش و نادیده گرفتن بیطرفی علمی در تحقیق یکی دانست. اسلام در عین آنکه بر جهتدار بودن علم تأکید دارد، عدم رعایت بیطرفی علمی در تحقیق را نمی پذیرد و از خلط دانش و ارزش با یکدیگر نکوهش می کند. البته جهتدار بودن علم نیز به طور مطلق پذیرفته نیست و دانش باید در خدمت ارزشهایی قرار گیرد که از پشتوانه ی منطقی و برهانی متقنی برخوردار باشد.

ویژگیهای تفکرات اجتماعی دانشمندان مسلمان

بررسی آراء دانشمندان، از وجود پنج عنصر اساسی در تحلیلهای آنها خبر می دهد. این پنج ویژگی، تفاوت در مبانی، آرمانگرایی، همنشینی دانش و ارزش، تفاوت فضای فرهنگی و فرهنگ ادبی آنان و بیطرفی علمی است. البته مقصود از این ویژگیها، عدم وجود این عناصر در آراء متفکران غیرمسلمان نیست، بلکه کم و بیش در بینش سایر متفکران، بویژه متفکران پیرو ادیان الهی دیگر نیز یافت می شود و آنچه ویژه ی دانشمندان مسلمان است، نوع خاص این عناصر و مجموعه ی آنهاست.

1.تفاوت در مبانی

تأمل در دیدگاههای اجتماعی دانشمندان مسلمان، نشان می دهد که آنان با مبانی و مفروضاتی متفاوت با صاحبنظران جامعه شناسی به بررسی مسائل اجتماعی پرداخته اند. این مبانی را می توان آنگونه که الوین گلدنر نامگذاری کرده، به مفروضات زمینه ای و حوزه ای تقسیم کرد. دانشمندان مسلمان در پاره ای مبانی که در سطحی گسترده تر از مسائل اجتماعی مطرح است (مفروضات زمینه ای) مانند روش شناسی، جهانشناسی و انسانشناسی، به دیدگاهی متفاوت با صاحبنظران جامعه شناسی غرب معتقدند و همین تفاوت در مبانی، باعث تنوّع در آراء اجتماعی و تحلیلهای آنان از پدیده های اجتماعی شده است.
در روش شناسی، متفکران مسلمان در کنار روش تجربی، روش تعقّلی و وحیانی را نیز دارای اعتبار و روایی دانسته و بر همین اساس، در بررسی مسائل اجتماعی از آن سود جسته اند. به عنوان مثال، می توان از استدلالهای کلامی و فلسفی و اثبات مدّعیات اجتماعی یا بیانی تعقلی در آراء خواجه نصیرالدین طوسی و ابن خلدون ــ که نمونه های آن ضمن بیان آراء ایشان خواهد آمد ــ یاد کرد.
بهره گیری از روش وحیانی نیز، جلوه های فراوانی در آراء متفکران مسلمان دارد. ابن خلدون، فارابی و اخوان الصفا در موارد متعددی برای مدعای خویش آیات و روایات را مورد استناد و استشهاد و اقتباس قرار داده اند. تنها تعداد استنادها و استشهادها و اقتباسهای ابن خلدون از آیات و روایات، به بیش از دویست مورد می رسد. به کارگیری روش تجربی در آراء بیرونی، ابن خلدون و فارابی نمود بیشتری دارد.
در هر حال، حتی اگر در آراء این دانشمندان نمونه هایی نیابیم که در آنها با صراحت از به کار گرفتن این روشها سخن به میان آمده باشد، آثار آنان، بخوبی از اعتقاد آنان به اعتبار و روایی این روشها حکایت دارد. البته میزان کارآیی و قلمرو روایی این روشها در نظر این متفکران و بهره گیری از این روشها در آثار آنان، یکسان نیست.
تفاوت جهانشناسی این متفکران با صاحبنظران جامعه شناسی، نیازی به بررسی ندارد. متفکران مسلمان، جهان بینی اسلامی و بر اساس آن، نقش عوامل ماورایی را در جهان و ساماندهی آن پذیرفته اند. تصویری که این متفکران از آغاز و انجام جهان و سازماندهی این جهان و عناصر مؤثر و نقش آفرین در آن دارند، بکلی با دیدگاه اکثر صاحبنظران جامعه شناسی متفاوت است و این تفاوت تصویری، در تحلیلهای آنان از مسائل اجتماعی نیز نمایان است. برای مثال می توان به دیدگاههای ابن خلدون، فارابی و بویژه مولوی در این خصوص مراجعه کرد.
انسانشناسی متفکران مسلمان نیز، بیش از هر چیز در اینجا شایان توجه است. بحث فطرت در دیدگاههای بسیاری از متفکران مسلمان، دو بُعدی دانستن انسان و نقش عوامل روحی در رفتار او، عناصر سازنده ی شخصیت در دیدگاه متفکران مسلمان، آزادی و اختیار انسان و چگونگی ایجاد وفاق بین این عناصر از جمله مبانی انسانشناختی متفکران مسلمان است که لوازم خاص خود را در آراء اجتماعی آنان دارد. در این زمینه، دیدگاههای انسانشناختی مولوی از همه شفّافتر، آشکارتر و برجسته تر است.
مفروضات حوزه ای متفکران مسلمان نیز که در برگیرنده ی دیدگاه خاص آنان در مورد جامعه و پدیده های اجتماعی است، از دیدگاه دانشمندان علوم اجتماعی متمایز است. تحلیل خاص متفکران مسلمان از تقسیم کار و نیاز متقابل افراد به یکدیگر به عنوان الزامهای حیاتی، که از سوی خداوند در متن جامعه طرح ریزی شده است، نقش جهانهای نامرئی و عوامل ماورایی در تحولات اجتماعی و ترسیمی که از ضرورت قانون و رهبری و دین در صحنه ی زندگی اجتماعی ارائه می شود، پاره ای از مفروضات حوزه ای متفکران مسلمان را نشان می دهد.

2.آرمانگرایی

در میان بیشتر متفکران مسلمان، آرمانگرایی و ارائه ی طرحی از جامعه ی آرمانی مورد توجه قرار گرفته است. هرچند این نوع نگرش در بین متفکران یونان باستان و دیگر فلاسفه ی اجتماعی هم وجود داشته است و متفکران مسلمان تا حدی تحت تأثیر آنان بوده اند، طرح تفصیلی و تکمیل و تصحیح شده این ایده از سوی دانشمندان مسلمان، نشانِ انتخاب آگاهانه ی ایشان و احساس ضرورت نسبت به طرح آن است. همچنین همسازی این دیدگاهها با مبانی ارزشی و عقیدتی اسلام، بویژه در آثار فارابی، نشانِ نوآوری و اعتقاد آنان به این مسأله است که آرمانگرایی، یک ضرورت برای دگرگون سازی جامعه است.
نکته شایان توجه آنکه نباید صرفِ پرداختن به آرمانگرایی را نکته ای منفی تلقی کرد و وجود این شاخص را در دیدگاههای متفکران مسلمان ضعیف به شمار آورد. آرمانگرایی اگر با در نظر گرفتن واقعیتها و به منظور بهره گیری از آن در جهت اصلاح جامعه و پی ریزی انقلاب فرهنگی ــ اجتماعی و تغییرات و تحولات اجتماعی لحاظ شود، امتیازی است که تحقیقات کنونی جامعه شناسی از آن محروم است. ترسیم جامعه ی ایدئال می تواند کنایه ای از وجود مفاسد و نابهنجاریهای اجتماعی و ارائه الگویی مناسب برای آینده ی جامعه تلقّی شود و نگرشی انتقادی ــ نه محافظه کارانه ــ به وضعیت موجود باشد. نکته مهم دیگری که ذکر آن در بحث آرمانگرایی ضرورت دارد، ارائه ی راهبردهای نظری و راهکارهای عملی برای حرکت به سوی جامعه ایدئال و تحقق بخشیدن مرحله به مرحله ی آن است.

3.همنشینی دانش و ارزش

این ویژگی سبب شده است که متفکران مسلمان، در تحلیلهای خود به نتیجه گیری ارزشی بپردازند و به صرف ارائه ساز و کارها و تبیینهای علّی اکتفا نکنند. دیدگاههای مولوی را می توان نمونه برجسته این امر دانست. وی در اکثر قریب به اتفاق مواردی که به تحلیل روانشناختی یا روانشناختی ــ جامعه شناختی مسائل می پردازد، در پایان به نتیجه گیریهای ارزشی شگفت انگیزی می پردازد که نشان توانمندی وی در پردازش مطالب است. نتیجه گیریهای مولوی، تا حدی برجسته و مورد تأکید است که می توان گفت هدف اصلی مولوی از طرح مباحث هستی شناختی، مقدمه چینی برای این نتیجه گیریهای ارزشی بوده است. همنشینی دانش و ارزش در اندیشه ی فارابی و خواجه نصیر نیز اندک شمار نیست و در رسائل اخوان الصفا نیز فراوان یافت می شود.
از سوی دیگر، همنشینی دانش و ارزش در ارائه تبیینی معقول از ارزشهای اسلامی نیز، جلوه گر شده است. این متفکران، با توجه به انتقادهایی که از پاره ای از احکام ارزشی اسلام شده است، در تحلیلهای خود به پاسخگویی از انتقادها و دفاع از آن ارزشها پرداخته اند؛ زیرا به درستی این ارزشها و استواری مبانی آن اعتقاد داشته و در جای خود آن را برهانی کرده اند.

4.فضای فرهنگی ویژه

از آنجا که دانشمندان مسلمان در فضای فرهنگی متفاوتی با فضای فرهنگی دانشمندان غربی زندگی کرده اند، دلمشغولی آنان نسبت به پاره ای از مسائل اجتماعی، بیش از مسائل دیگر بوده است. به همین دلیل، پاره ای از مسائل اجتماعی که در منابع جامعه شناسی مورد توجه جامعه شناسان بوده، توجه آنان را به خود جلب نکرده است و در مقابل، در میان موضوعات مورد بررسی، آنان بر مسائل خاصی تأکید داشته اند. این فضای فرهنگی، علاوه بر تأثیری که در گزینش مسائل داشته، در زبان و ادبیات اجتماعی آنان نیز مؤثر بوده است، به گونه ای که می توان گفت سبب آفرینش یک ادبیات نو شده است. انتخاب نام «علم العمران» از سوی ابن خلدون، گروهبندی معروف اخوان الصفا و جوامع فاضله و غیرفاضله ی فارابی و واژگانی که وی در مورد رهبری جامعه ی فاضله به کار گرفته و دهها نمونه دیگر، همه در این فضای فرهنگی، جایگاه و معنای خاصی می یابد.

5.بیطرفی علمی

پنجمین ویژگی تفکرات اجتماعی دانشمندان مسلمان، رعایت بیطرفی علمی است. این ویژگی در بین آنان دارای نوسان است، ولی باید توجه داشت که مقتضای تفکر و باورهای اسلامی ایشان، رعایت کامل آن است، آنگونه که در آثار بیرونی شاهد آن هستیم.
البته نباید خطاها و بی دقتیهای احتمالی یک متفکر را به معنای عدم رعایت بیطرفی علمی او دانست. سفرنامه نویسانی مانند ابن بطوطه و مردم شناسانی چون بیرونی و دائرة المعارف نویسانی مانند اخوان الصفا و فیلسوفانی مانند خواجه نصیرالدین طوسی، بر اساس بینش اسلامی خویش، در عین اعتقاد به حقانیت باورداشتها و ارزشهای مورد پذیرش خویش، در هنگام گزارش واقعیتها بیطرفی علمی را مدّ نظر داشته اند و همین امر سبب شده است که آثار آنان، جهانی و جاودانه شوند.

پی نوشت ها :

1.مقصود از علم دین، معارفی است که در اعتقاد و عمل به تعالیم و دستورهای دین، انسان را یاری می رساند و مستقیماً در این خصوص نقش بازی می کند و در واقع فراگیری تعالیم دینی و مقدمات علمی آن است.
2.بقره، 31.
3.مجلسی، محمدباقر؛ بحارالانوار؛ ج 11، ص 117، 145 و 146.
4.همان؛ ج 11، ص 146 و 147.
5.مصباح یزدی، محمدتقی؛ معارف قرآن؛ ص 365.
6.بقره، 247.
7.بحارالانوار، ج 1، ص 165.
8.یوسف، 55.
9.بحارالانوار؛ ج 2، ص 31.
10.همان؛ ج 1، ص 183.
11.همان؛ ص 187.
12.همان؛ ص 173
13.کالین، رنان، اِی. ؛ تاریخ علم کمبریج؛ ص 281.
14.نصر، سیدحسین؛ علم و تمدن در اسلام؛ معارف اسلامی در جهان معاصر و جوان مسلمان و دنیای متجدد؛ زرین کوب، عبدالحسین؛ کارنامه اسلام؛ حکیمی، محمدرضا؛ دانش مسلمین.
15.بوم، ژول؛ مقدمه ی تفصیل آیات القرآن الکریم؛ الدومیه، لی؛ علوم اسلامی و نقش آن در تحول علمی جهان؛ کالین رنان ای.؛ تاریخ علم کمبریج؛ و یردامپی؛ تاریخ علم؛ ص 94ــ 105.
16.کتب ضالّه، کتابهایی هستند که در گزارش واقعیت، شکل ارائه و نتیجه گیری از آنها، مغلطه کاری صورت گرفته است.
17.مطهری، مرتضی؛ خدمات متقابل ایران و اسلام؛ ص 273ــ 312.
18.طباطبایی، محمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ ج 4، ص 95.
19.همان؛ ج 2، ص 94.
20.بیانات اسلام در باب انسان و پدیده های انسانی، دارای محورهای متعدد و متنوعی است، که برخی از آنها به شرح زیر است:
الف)انسانشناسی و توصیف بعد زیستی، تاریخی و مردم شناختی انسان و استعدادها، انگیزه ها و ساز و کارها و قوانین حاکم بر آنها، که کتب متعددی به منظور ارائه این ابعاد نگاشته شده است (برای اطلاع بیشتر ر.ک: معارف قرآن؛ بخش سوم).
ب)توجه دادن و تشویق و دستور به بررسی زندگی اجتماعی اقوام و ملل گذشته و کشف قوانین حاکم بر آنان و مطالعه سرنوشت آنان و عبرت آموزی از آن؛ مانند آیاتی که انسان ها را به سیر در زمین فرامی خواند.
ج)بیان پاره ای از قوانین حاکم بر پدیده های اجتماعی و ارائه راه حل برای برخی مسائل اجتماعی؛ مانند آیاتی که به ارتباط معضلات اجتماعی با باورهای مردم اشاره دارد.
د)بیان پاره ای از مسائل شناخت شناسی جامعه شناسی شناخت و اشاره به نقش آن در زندگی اجتماعی، مانند بیان موانع شناخت و نقش عوامل اجتماعی در باورهای توده ی مردم.
4.البته در این زمینه سؤالهای جدی و مهمی مطرح است که نیازمند تحقیق و بررسی عمیق است مانند:
الف)گزاره های توصیفی اسلام در باب مسائل اجتماعی به چه میزان است و آیا می توان با استفاده از آنها، علمی نوین در یکی از محورهای علوم اجتماعی پایه ریزی کرد؟
ب)شیوه استخراج و نظامدار ساختن این موضوعات از آیات و روایات چیست و چه معضلاتی فرا راه آن وجود دارد؟
ج)آیا دخالت دادن این گزاره ها در علم منطقاً صحیح است و با همگانی بودن و قابل داوری، انتقال و اثبات بودن علم برای دیگران، منافات ندارد؟
در این مقدمه ی کوتاه، مجال بررسی این گونه پرسشهای اساسی نیست و برخی از آنها را در جلد اول کتاب مبانی جامعه شناسی بررسی کرده ایم و ان شاء الله در جلد دوم مبانی جامعه شناسی و کتاب فلسفه علوم اجتماعی که در دست تهیه است، به آنها خواهیم پرداخت.
22.چنانکه اشاره شد به این موضوع در جلد دوم مبانی جامعه شناسی خواهیم پرداخت.
23.گلدنر، الوین؛ بحران جامعه شناسی غرب؛ ص 59 ــ60.
24.پیتر ال. برگر نیز از ضرورت تصویر درست داشتن از «انسان در وضعیت خاص انسان و به طور کلی» و نقش آن در تحقیقات جامعه شناسی سخن گفته است. ر. ک. :
Berger, peter L.; An Invitaion to sociology; p. 189.
25.تفاوت تفسیر از موضوع، خود برخاسته از اختلاف در مباحث مبنایی و مفروضات زمینه ای جامعه شناسی مانند مباحث انسانشناختی، جهانشناختی، و نیز هستی شناسی پدیده های اجتماعی است.
26.این نکته نیز از دیرباز تاکنون مورد مناقشه جدی بوده است که آیا موضوع هر علم، امر واحد حقیقی است یا آنکه در بسیاری از علوم، بویژه علوم انسانی امری اعتباری و دارای وحدت اعتباری است و مسلم پنداشتن وحدت حقیقی موضوع هر علم با واقعیت رشته های علمی سازگار نیست ر. ک: امام خمینی؛ تهذیب الوصول؛ ج 1، ص 4.
27.این احتمال هم وجود دارد که گفته شود مقصود از روش متخذ همان روش تجربه است؛ زیرا برای بررسی مسائل جامعه شناختی، اسلام نیز همین روش را توصیه می کند و روش دارای اعتبار و پایایی می داند. در هر حال مسأله وابسته به موضع و مبنایی است که بر اساس تحقیق و بررسی در این خصوص اتخاذ می کند. ولی در صورت سوم که صرفاً یک احتمال است بین جامعه شناسی اسلامی و جامعه شناسی رایج تفاوتی از جهت روش وجود نخواهد داشت.
28.مسأله هدف علم از دیرباز مورد توجه بوده و آراء مختلفی در باب آن مطرح شده است. از آن جمله «علم برای علم»، «علم برای مهار طبیعت»، «علم ابزاری برای معاش»، «علم برای بهبود وضع انسانی و سعادت دنیوی» است. اسلام هدف علم را شناخت دقیقتر خدا و آیات او و استفاده از آن در جهت سعادت دنیوی و اخروی، بویژه اخروی می داند.

منبع: تاریخ تفکر اجتماعی در اسلام

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد