استعمارگران با تجربهاي از جنبشهاي ضد سلطه در ايران به دست آورده بودند، بر آن شدند كه پايههاي اعتقادي مردم را موردترديد قرار دهند، از اين رو در ايران مكتبي را پايه گذاري كردند كه بعدها به نام بهائيت معروف گرديد.
مسلك ضد اسلامي بهائيت را كه علي محمد شيرازي معروف به باب مژدة آمدن رهبر آن را داد، ميرزا حسينعلي معروف به بهاء الله رهبري كرد. وي متولد 1233 ه . ق در يكي از دهكدههاي نور مازندران به دنيا آمد و در سال 1309 ه . ق در عكا در گذشت پس از آن فرزندش عباس افندي ملقب به عبد البهاء متوفي 1340 ه . ق و پس شوقي افندي نوة دختري عبد البهاء و متوفاي 1336 ه . ش در لندن عهده دار رهبري بهائيت گشتند و امروزه اداره جامعه بهائيت به عهده بيت العدل الاعظم و به صورت گروهي است، بيت العدل الاعظم توسط شوقي افندي و با انتخاب 27 نفر به عنوان ايادي تشكيل يافت و تا 1963 م نه نفر از آنها بهائيت را اداره ميكردند. و دور دوم بيت العدل الاعظم از سال 1972 م با نه نفر آغاز به كار كردند.[1]
عقايد بهائيت:
عقايد باب و بهاء در قالب بابيت و بهائيت هيچ نوع سنخيتي با اديان توحيدي و حتي با اديان غير توحيدي ندارد و اصولي را به عنوان عقايد شان مطرح نموده اند که با هيچ معياري قابل پذيرش نبوده و کوچکترين اثري از اين اصول در اديان ديگر ديده نمي شود و لذا هيچ شباهتي با ساير اديان ندارد. درين جا به طور مختصر به عقايد آنها اشاره مي شود:
1. خدا: هر چند بهاء الله در اوايل خود را جانشين باب و سپس مهدي دانسته و پس از آن مدعي نبوت شد و همه اين ادعاها بيانگر اين بود،كه لااقل خداي متعال را قبول دارد اما با ادعاي خدائي ثابت كرد كه به خدا اعتقادي ندارد. بهاء الله در كتاب اقدس، خود را چنين معرفي ميكند: لا اله الا انا العزيز الحكيم؛ خدايي نيست جز من كه عزيز و حكيم هستم، باقي، تنها و قديم، ناطق قديم، مهيمن قيوم، مقتدر، متكبر، متعالي، عليم و حكيم هستم.[2]پس از بهاء الله خدائي به پسرش عباس افندي و بعد به شوقي رباني رسيد. ولي اعضاي بيت العدل براي شوقي رباني جانشين تعيين نكرد چون فرزند نداشت لذا باب ولايت و خدائي بسته شد.[3]بنابراين، جامعه بهائيت امروز خدا ندارند و همه خدايانشان مرده است؛
2. نبوت: در باور بهائيت، نبوت به پايان نرسيده است، بلكه در هزار سال خداوند پيامبري را ميفرستد كه دين قبلي را نسخ ميكند. بهاء با اينكه خود را خدا ميدانست در تناقض آشكار و بر خلاف ضرورت و بديهي بودن خاتميت نبوت با آمدن حضرت محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ ، ادعاي پيامبري كرد و چنين گفت: به تحقيق كه خداوند مرا مبعوث فرموده و با آيات و بينات به سوي شما فرستاده است، من آنچه را از كتب و صحف خداوند پيش از من آمده است و آنچه را در بيان آمده است {مانند نسخ دين اسلام و …} تصديق دارم، پروردگار عزيز منان براي من گواهي ميدهد.[4]2. امامت و عدل به عنوان صفت خداوند در عقايد باب و بهاء موضوعيت ندارند. زيرا باتوجه به اعتقاد آنان به خدا و نبوت و نيز ادعاي الوهيت آنان، براي امامت و عدل هيچ محل و مفهومي باقي نمي ماند. و از ديدگاه آيين خود شان هم به اين دو اصل توجهي نداشته و مانند ساير اصول اسلامي در نزد آنان مردود شمرده مي شوند.
3. معاد: قيامت يكي از اصول مسلم اديان توحيدي بوده و بر آن تاكيد شده است و قرآن اصل معاد و برپايي انسانها را يك اصل مسلّم دانسته و هدف از اين كار را«هر كسي ذره اي عمل نيك و خوب انجام داده آن را مشاهده كند و هر كسي عمل بد از او سر زده آن را ببيند»[5]اما وقت قيامت و زمان آن كي خواهد بود. قرآن علائمي را بر آن ذكر كرده است كه خبر از وقوع قيامت مي دهد و آن زماني كه تحول عظيمي در دنيا پيدا مي شود و نظام آن متلاشي مي گردد «هنگامي كه چشمها از شدت هول و وحشت به گردش درآيد و مضطرب شود ـ زماني كه ماه بي نور شود ـ زماني كه خورشيد ماه يكجا جمع شود»[6] و علامتهاي ديگري كه در اين نوشته كوتاه نمي گنجد.
اما آنچه بهائيان در اين باره به آن معتقد گشته اند اين است كه روز رستاخيز فرا رسيده است و آن ساعت موعود به سر آمده و قمر منشق شده است. خوشا به حال كسي كه شاهد و فائز باشد و واي به حال كسي كه منكر و مكّار باشد.
قيامت را روزي مي دانند كه ميرزا بهاء خود را به نبوت دعوت كرده است و قيامت مردمان گذشته برپا شد و مردم همه از قبرها بيرون آمدند و يوم حاقّه كه همه پراكنده گشته و كوهها چون پشم زده شده تحقق پيدا كرد و زلزله سخت در زمين بوقوع پيوست. مردم همه دوزخ را مشاهده كردند و نتيجه اعمال خود را ديدند و زمين از وقايع گذشته خود خبر داد و همه مردمان روي زمين از زنده و مرده در پيشگاه رب العالمين حاضر گشتند و اهل بهشت با ديدار جمال ميرزا بهاء به بهشت رسيدند و اهل آتش چون از لقاء او محروم شدند و از نفس خود پيروزي مي كردند مستحق دوزخ شدند.[7]مطالعه مطالب فوق به خوبي نشان مي دهد كه آنها به معادي كه خداوند از آن خبر مي دهد و آن را يك حقيقت انكار ناپذير مي داند و روز رستاخيز را از زماني مي داند كه مردگان از زير خاك ها بيرون مي آيند. اعتقادي ندارند و آن را يك امر پوچ كه اساسي ندارد مطرح مي كنند و بيان مي دارند كه قيامت برپا شده، و انسانها از زير خاك بيرون آمده اند و زنده شدند و در يك جا(حشر) جمع شده اند. و با مشاهده ميرزا بهاء به بهشت رسيدند و با مشاهده نكردن او به جهنم پيوستند.
به عبارت ديگر بهائيان ميگويند: بهاء الله مظهر خداست، و او همان موعودي است كه انبيا آمدنش را بشارت داده بودند، و با آمدنش قيامت بر پا ميشود، و با پيامبري او بر پايي قيامت و محشور شدن انسانها تحقق پيدا ميكند، بنابراين موافقت با او همان بهشت است. و مخالفت او همان جهنم است. پس بهشتي كه در اديان گذشته آمده است همان قبول كردن بهاء الله است و جهنم همان مخالفت با او است نه اينكه واقعاً قيامتي بر پا شود و مردم محاسبه شوند و به بهشت يا جهنم برده شوند. چرا كه قيامت يعني برگشتن تمام مخلوقات به سوي خدا و فنا شدن در آن، و در واقع قيامت و حشر و نشري وجود نخواهد داشت.[8]آري آن بهشتي كه ميرزا بهاء باشد ما به آن نرسيده ايم ولي آن بهشتي كه خداوند به بندگان صالح خود وعده داده است هنوز وقت آن نرسيده است.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. قاطع الوثين در رد طائفه بهائيت، محمد حسين تفتي يزدي.
2. سيري در كتابهاي بهائيان، رضا سلطان زاده {2 جلدي}.
پي نوشت ها:
[1] . ر.ك: مشكور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامي، ص 87، مشهد، آستان رضوي، سوم، 1375 ه ش، و رباني گلپايگاني، علي، فرق و مذاهب كلامي، قم، امير، اول، 1371 ه ش، و سراج الدين، احمد وليد، البهائيه و النظام العالميّ القديم، ج 2، ص 498، دمشق، الداودي، 1994 م.
[2] . چهار دهي، نور الدين، بهائيت چگونه پديد آمد، ص 141، تهران، فتحي، اول،1366 ه ش، و شريف، يحيي الامين، فرهنگ نامه فرقههاي اسلامي، ترجمه محمد رضا موحدي، ص 84، تهران، باز، اول، 1378 ه ش.
[3] . افراسيابي، بهرام، تاريخ جامع بهائيت، ص 438 و ص 576، تهران، مهر فام، دهم، 1382 ه ش.
[4] . همان، ص 452، تهران، سخن، پنجم، 1374 ه ش.
[5] . سوره زلزله، آيه 6.
[6] . سوره قيامت، آيه 9 ـ 7.
[7] . محاكمه باب و بهاء، ج 2 و 3.
[8] . شلبي، احمد، مقارنة الاديان {اليهوديه}، ج 2، ص 329 و ص 333، قاهره، النهضة المصريه، سوم.