اصول و مبانی هرمنوتیک صدرا
منبع:راسخون
چکیده
اهمیت مباحث تفسیری و فهم متون مقدس دینی از دیدگاه فیلسوفی هم چون ملاصدرا قابل انکار نیست زیرا وی حجم زیادی از تألیفاتش را به این گونه مباحث اختصاص داده است. اما با توجه به جهانبینی خاص صدرا نمیتوان پذیرفت که مباحث تفسیریاش بی ارتباط با فلسفه وی باشد لذا بررسی اصول و مبانی مؤثر بر تفکر تفسیری ملاصدرا ضروری مینماید. این اصول را میتوان به دو بخش اصول تفسیری و مبانی فلسفی تقسیم نمود. که البته در این جا بیشتر به بخش دوم پرداختهایم. اصالت وجود و نظام تشکیکی وجود از مهمترین اصول فلسفی صدرا هستند که بر فضای تفسیری وی نیز سایه افکندهاند.
کلیدواژه: تفسیر، هرمنوتیک، اصول و مبانی فلسفی، وجود، قرآن، ملاصدرا
مقدمه
یکی از معضلات و مشکلات شناخت اندیشمندان بزرگ که نقطه عطفی در طول تاریخ تفکر به شمار میآیند، شناخت ناقص و کاریکاتوری از آنهاست. به این صورت که فقط بخشی از آثار و اندیشههایشان مورد توجه قرار گیرد و قسمتهایی از تفکرشان نادیده گرفته شود. زیرا اندیشههای چنین متفکرانی همانند حلقههای زنجیر به هم متصل میباشد و لذا میبایست تمامی حلقهها و نوع ارتباط و اتصال هر حلقه را به حلقه دیگر شناخت تا بتوان به منظومه معرفتی متفکر راه یافت. صدرالمتالهین نیز به عنوان آخرین نقطه عطف در تاریخ فلسفه اسلامی تا به حال باید به طور جامع و همه جانبه مورد بررسی قرار گیرد و میبایست از بررسی انحصاری مباحث فلسفی وی بر حذر بود لذا در نوشتار حاضر به سراغ مبانی و اصول تفسیری و فلسفی صدرا رفته و سعی در روشن ساختن این مبانی داشتهایم. تبیین و بررسی اندیشه تفسیری ملاصدرا در مقاله مستقلی از نگارنده انجام شده است. بنابراین شناخت نوع اتصال و ارتباط میان دو حلقه فلسفه و تفسیر ملاصدرا، وظیفهای برای این نوشتار به شمار میآید.
در این مقاله، ابتدا مختصری درباره زندگی بزرگترین فیلسوف و متفکر قرون اخیر ملاصدرای شیرازی مطالبی بیان شده است پس از آن برای بیان دیدگاه صدرا پیرامون روش صحیح فهم قرآن، دیدگاههای دیگران تبیین و ارزیابی گردیده است. در این بخش به سه رویکرد ظاهرگرایان، باطنگرایان و دیدگاه تلفیقی اشاره شده است و در ادامه مسلک راسخان در علم را که مورد تأیید ملاصدرا نیز هست، توضیح داده شده است؛ لذا پس از ذکر سه رویکرد نخست و تبیین رویکرد صدرا، برای درک بهتر این دیدگاه، اصول یا پیشفرضهایی که پشتوانه دیدگاه او است ذکر شده است. در این جا یکی از مهمترین اصول هرمنوتیک قرآنی ملاصدرا یعنی مبحث هماهنگی ظاهر و باطن در تشریع و تکوین به طور مستقل توضیح داده شده است در ادامه دیگر اصول تفسیری صدرا همچون اینکه برخی آیات قرآن ناسخ، بعضی آیات منسوخ، برخی آیات محکم و بعضی دیگر متشابهاند و این که قرآن کریم دارای تفسیر و تأویل است و نوع هرمنوتیک صدرا بیان گردیده است و در پایان نیز به تأثیر مهمترین مفاهیم فلسفی صدرا همچون اصالت وجود و تشکیک وجود در تفسیر قرآن پرداختهایم.
درباره صدرا
صدرالدین محمد بن ابراهیم قوامی شیرازی مشهور به صدرالمتألهین یا ملاصدرا در سال 979 و یا 980 هجری قمری در شهر شیراز در خانوادهای متنفذ و ثروتمند به دنیا آمد. پدرش ابراهیم شیرازی، از شخصیتهای با نفوذ حکومتی به شمار میآمد وی که از طایفه اصیل و پرآوازه «قوام» بود، هیچ گاه در تعلیم و تربیت تنها پسرش کوتاهی نکرد. پسر نیز سطوح ابتدایی تحصیل را در شیراز گذراند و پس از مرگ پدر برای ادامه تحصیلات، راهی اصفهان گردید. در حقیقت زندگی علمی صدرا که شامل سه مرحله است، با این سفر آغاز میشود.
در این دوره، که به تعلم علوم نقلی و عقلی گذشت، وی از بزرگترین استادان آن زمان که در اصفهان حضور داشتند بهره برد زیرا این شهر مهمترین مرکز علمی ایران به شمار میآمد. صدرالدین از محضر معروفترین چهرههای علمی همچون شیخ بهاء الدین (1030 ه. ش)، میرداماد (1041 ه. ق) و میرفندرسکی (1050 ه. ق) بهره فراوانی برد و با تکمیل علوم عقلی و نقلی این مرحله از زندگی صدرالمتألهین به پایان رسید.
اما به خاطر تنگ نظری و تحجر برخی فقها و با حکم شاه ایران دومین دوره از زندگی وی رغم خورد. صدرا به شهر کوچک کهک، در حدود 30 کیلومتری جنوب غربی قم رفت و چند سالی در آنجا عزلت گزید و به تفکر و تامل در مسائل و مشکلات فلسفی مانند علم خداوند، وجود، سرنوشت انسان، معاد جسمانی و… پرداخت. البته این تفکر همراه شد با نوعی از سیر وسلوک و مجاهده نفسانی به طوری که از صدرا شخصیتی چند بعدی ساخت. ثمره این مرحله از زندگی او شهود حقایق عوالم بالاست، به طوری که آنچه قبلاً با برهان درک کرده بود، در این دوران با چشم دل شهود کرد.
سومین مرحله از زندگی صدرا پس از اقامتی طولانی در کهک به دعوت اللّه وردی خان، حکمران شیراز، که مدرسه بزرگی در شیراز ساخته بود، آغاز گردید. وی با نقل مکان به این شهر، در آن مدرسه به عنوان بزرگترین استاد به خدمت مشغول شد. صدرا با قبول پیشنهاد الله وردی خان، مدرسه خان را به مرکز اصلی علوم عقلی در ایران تبدیل کرد و در آنجا سالیان متمادی به تدریس پرداخت. در این مرحله است که حکمت متعالیه، که همان نظام فلسفی اوست، حاصل شد و آثار دیگری نیز در وجود شناسی و تفاسیری از چند سوره و آیه از قرآن که بالغ برسه هزار صفحه میشود و همچنین شروحی بر احادیث پیامبر اکرم (ص) و امامان شیعه به نگارش در آمد. (1)
ویژگیهای صدرالمتألهین از نظر شخصیت و موقعیت علمی بسیار فراتر از چنین نوشتهای است اما آنچه در اینجا لازم به ذکر است، تسلط وی بر متون دینی است. وی به خوبی از مذاق شریعت در اصول و فروع آگاه است. تفاسیر او بر بخشهایی از قرآن و شرح او بر بخش معتنابهی از اصول کافی نشانه صحت این گفتار است و مساله نیز به هیچ وجه سطحی و بدون پشتوانه عمیق عقلی و فلسفی نیست بلکه ناشی از برخورداری وی از نظام مستحکم فلسفی است به طوری که وی حکمت متعالیه را در برابر فلسفه مشاء و اشراق ایجاد نمود و تفکر وی پس از حدود چهارصد سال همچنان یگانه مکتب فکری فیلسوفان است و فلاسفه بزرگی همچون آقا علی مدرس، ملا علی نوری و علامه طباطبایی خود را شاگردان ملاصدرا میدانند. در این مقاله نیز به سبب اهمیت فراوان این موضوع سعی در شناخت اصول و مبانی صدرا در فهم متون مقدس دینی داریم.
جایگاه تفسیر در اندیشه صدرا
همان گونه که در بخش قبل اشاره گردید تسلط و احاطه فیلسوفی همچون ملاصدرا بر متون دینی جای شگفتی دارد زیرا در طول تاریخ علم و تفکر کمتر کسی به این صورت جامع معقول و منقول بوده است. بنابر این توجه به علوم منقول که با تفسیر و شرح متون اصیل اسلامی همچون قرآن و اصول کافی فهمیده میشود نشان از عنایت ویژه وی به منقولات مخصوصاً به کار بر روی متون مقدس اسلامی است و البته چنان که از وی انتظار است در تفسیر نیز همانند حکمت متعالیه چارچوب و قالب خاص خود را دارد به گونهای که میتوان او را آغازگر سبکی نو در تفسیر قرآن دانست. البته آن گونه که مناسب است تفاسیر قرآنی و شروح روایی وی مورد توجه قرار نگرفت و اندیشمندان و اهل علم بیشتر به آثار فلسفی او از قبیل اسفار اربعه و شواهد الربوبیه توجه نمودند به گونهای که صدرا فقط با فلسفهاش شناخته میشود و روش تفسیری وی حتی نزد علما و اندیشمندان نیز شناخته شده نیست و بالاتر آن که بسیاری گمان میکنند که روش تفسیری صدرا همان روش مفسران معاصر همچون علامه طباطبایی است در حالی که به هیچ وجه چنین نیست و میتوان گفت هرچند صدرا مکتبی نو در تفسیر پایهگذاری نمود اما بر خلاف مکتب فلسفیاش که بسیار پیرو به دست آورد، پس از او دنبال نشد.
البته روش تفسیری وی همیشه به یک صورت نیست؛ به این معنا که در تفاسیری که در ابتدا نوشته است، هر چند به احادیث و روایان ائمه معصومین توجه دارد، اما نگاهش بیشتر عرفانی است به گونهای که به نکات ادبیاتی چندان توجهی ندارد، همانند تفسیر وی بر آیه الکرسی. اما در تفاسیری که در سومین دروه از حیات علمیاش به نگارش در آورده است به روشی کاملتر و جامعتر روی میآورد؛ در دوره که پس از استقرا در شیراز آغاز میگردد وی برای تحریر تفسیری جامع و کامل مصمم میشود، به این صورت که اول در لغت و ظاهر لفظ و معنا و مشتقات آن بحث میکند و بدون پرداختن به مطالب تکراری و رایج در میان سایر مفسران، بر اساس نظام منطقی و فلسفی خود، و بر پایه مکاشفات شخصیاش، معانی عمیق و اسرار باطنی قرآن را شرح میدهد و سپس در تأیید آراء و عقاید خود از قرآن و حدیث نیز استفادههای فراوانی میبرد. (2)
البته این گفته به این معنا نیست که صدرا در خلأ و بدون توجه به سایر اندیشمندان به تفسیر میپرداخته است بلکه تفسیرش تلفیقی از اسلوبهای چهارگانه تفسیر قرآن همچون تفسیر نزد متصوفه، شیعه، متکلمین و فلاسفه است و همانند نظام فلسفیاش که از مکاتب مختلف عرفان، فلسفه و کلام بهره میبرد اما در نهایت ساختار منسجمی چون حکمت متعالیه از آن حاصل میشود که مکتب جدیدی در فلسفه است، در این جا نیز طرحی نو در میاندازد.
بنابر این تفسیرهای ملاصدرا را میتوان گفت چهار راهی است که همهی این اسلوبهای تفسیر قرآن در آن به یک نقطه میرسند و طبیعی است که درک سخنان و نظرات وی در تفسیرهایش جز با توجه به زمینه این اسلوبهای چهارگانه میسر نخواهد بود. البته صدرا با تفاسیر رایج در بین مفسرین اسلامی، همانند بیضاوی، طبری و زمخشری، آشنا بوده است. امّا همان طور که گفته شد نباید گمان برد که تفسیرهای ملاصدرا بر قرآن صرفا التقاطی از این گونه تفاسیر و آن چهار اسلوب خاص تفسیر قرآن است بلکه معانی و اسرار الاهی از طریق کشف و شهود بر او آشکار گشته است زیرا فهم معانی باطنی و نهانی قرآن جز از این راه قابل درک نیست. اما نباید از این نکته نیز غفلت کرد که این مهم به سادگی تحصیل نمیشود بلکه نیازمند سیر و سلوک و مجاهده نفسانی بسیاری خواهد بود. (3)
هر چند صدرا تلاش میکند تا آیات قرآن را با فلسفه و عرفان بیامیزد اما از حقایق دینی نیز فاصله نمیگیرد؛ بنابر این بر افرادی که ظاهر را رها میکنند و به سراغ تأویلات دور از ذهن میروند، خرده گرفته و آن را از جمود بر ظاهر خطرناکتر میداند. بنابر این میتوان مهمترین اهتمام صدرا در تفسیر قرآن را در جهت هماهنگی میان فلسفه و معانی باطنی قرآن دانست. به طوری که وی در شرحی که بر اصول کافی نوشته است معتقد است که هر نوع تأویلی از کتاب و سنت که همراه با حفظ ظاهر نباشد مردود و غیر قابل قبول است. (4)
نکته مهم دیگری که در تفاسیر صدرا قابل توجه است و البته برای متفکرین امروز جامعهمان هم درسآموز است این است که روش صدرا در تفسیر قرآن و دیگر متون دینی علاوه بر اینکه تحت اصول و مبانی عقلی و فلسفیاش قرار میگیرد، همچنین مسائل، سوالات و مشکلات زمانه خویش را هم از یاد نمیبرد به این صورت که مباحث و نظریات ملاصدرا درباره قرآن، پاسخگوی نیازها و سوالات مطرح در آن زمان بوده است و لذا پاسخهایی ارائه میدهد که حاصل مبانی فلسفی و بالتبع تفسیری خویش است؛ نه این که در گوشه حجره بنشیند و بی خبر از اطراف خود تفسیری بنویسد بلکه با چشمانی باز به اطراف مینگرد و سعی میکند تا دوای دردهای جامعه خویش را از کتاب الاهی دریافت کند.
البته هرچند در تفسیر ملاصدرا از سبکهای تفسیری به یک اندازه استفاده نشده است و به طور نمونه روش ادبی کمتر به کار رفته است و از روش شهودی بیشترین استفاده شده است ولی در هر حال از تمامی سبکها استفادههای زیادی شده است؛ بنابر این به لحاظ روششناسی، تفسیر ملاصدرا در مجموع دارای روشی جامع است. اما باید دانست که از نظر گرایش تفسیری، تفسیر ملاصدرا، فلسفی و عرفانی است. (5)
بنابر آنچه ذکر شد تا حدی جایگاه و اهمیت تفسیر در نگاه صدرا روشن گردید، اما شایسته است برای فهم بهتر روش تفسیری صدرا، پس از ذکر جریانات رایج تفسیری در آن دوره، کمی بیشتر رویکرد صدرا را به تفسیر قرآن بشناسیم.
رویکردها در تفسیر قرآن
همانگونه که اشاره شد صدرا به عنوان یکی از بزرگترین فیلسوفان و مفسران شیعی مکتبی نو در زمینه فهم قرآن و احادیث پایهریزی نمود و همین نگاه تازه باعث میشود تا هرمنوتیک و روش فهم صدرا ارزشی دو چندان بیابد اما برای روشنتر شدن جایگاه این رویکرد لازم است نگاهی گذرا به جریانها و روشهای تفسیری، تا زمان وی بیاندازیم و سپس رویکرد وی و اصول و مبانی آن را مورد بررسی قرار دهیم:
1. رویکرد ظاهرگرایانه
رویکرد ظاهرگرایان مورد قبول اکثر فقها، محدثین، حنابله و کرامیه قرار گرفته است مراد از این رویکرد آن است که در فهم قرآن و احادیث باید مدلول اوّلی و مفهوم ظاهری عبارات مد نظر قرار گیرد؛ هر چند این مفاهیم ظاهری با قوانین عقلی و فلسفی ناسازگار باشند. بنابراین آنچه اصالت دارد ظاهر عبارات است و بالتبع این دسته در جهان خارج نیز مادی مسلک خواهند بود چنان که صدرا در تبیین این رویکرد میگوید که این گروه عقیده دارند که آنچه در مکان نیست ممتنعالوجود است و بنابر این آنچه فیلسوفان در رابطه با امور غیرمادّی و مجرد بیان میکنند، برگرفته از خیالات و تفکرات باطل آنان است؛ زیرا آنچه در مکان و زمان نباشد، وجود خارجی هم نخواهد داشت. از این رو جهان هستی در منحصر در جهان مادی خواهد بود، و بنابر این آیاتی از قرآن هم که جهان هستی را توصیف مینمایند، میبایست بر مبنای مفاهیم حسی و مادی درک شوند. (6)
2. رویکرد عقلگرایانه
این رویکرد بیشتر توسط کسانی است که تفکری عمیق و عقلانی دارند مورد پذیرش قرار میگیرد. طرفداران رویکرد عقلگرایی معتقدند عبارات باید از مفاهیم و معانی ظاهری و اولیهشان به معانی و مفاهیمی که با قوانین عقلی و مقدمات منطقی مطابق هستند برگردانده شوند تا بتوان خداوند را از نقایص و صفات امکانی منزه گردانید. (7) در این دیدگاه که در آن اصالت با عقل و معنا است، ظاهر به تبع و در سایه باطن امکان فهم دارد. به گفته صدرا طرفداران این رویکرد متفلسفه، باطنیّه و اکثر معتزله میباشند که بیشتر آیات را بر پایه یافتههای عقلی خویش تأویل نمودهاند؛ هم در مورد آیات مربوط به خداوند و مبدأ و هم در مورد آیات مربوط به سرنوشت و زندگی پس از مرگ و معاد. البته صدرا این دیدگاه را مورد نقد قرار داده زیرا توجه به عقل و خرد باید طبق اصول و قواعدی باشد و نه به صورتی که منجر به تفسیر به رأی گردد. (8)
3. رویکرد تلفیقی
طرفداران این دیدگاه، هر چند سعی میکنند تا راهی میانه برای جمع میان دو رویکرد قبلی پیدا کند اما به علت عدم انسجام و نظامی عقلانی در این مسیر ناموفق هستند، به گونهای که صدرا این جمع را خلط میان دو دیدگاه قبلی میداند. پیروان این دیدگاه گروهی از معتزله همچون زمخشری، در باب آیات مربوط به مبدا هستی تنزیهی هستند و در آیات مربوط به زندگی پس از مرگ و جهان آخرت و معادشناسی، رویکرد تشبیهی را میپذیرند. بنابراین باید آیات توحیدی را در با عقل نظری و آیات مربوط به معاد را با دانش حسی و تجربی، فهمید. (9)
4. رویکرد صدرالمتألهین
این رویکرد، که بر مبنای جمع میان ظاهر و باطن و البته در چارچوب نظامی عقلانی در سایه تفکر شیعی شکل گرفته است را میتوان یکی از مستحکمترین نظامهای تفسیری دانست. به طوری که صدرا خودش آن را مسلک راسخان در علم مینامد این روش مخصوص افرادی است که با چشمهایی که به انوار الاهی منور شدهاند، بدون هیچگونه انحراف و خطایی مینگرند؛ زیرا حق تعالی سینههای اینان را برای اسلام گشوده است و قلبهایشان را با منور به ایمان گردانیده است. راه و روش این افراد نه جزماندیشی رویکرد دوم است و نه ظاهربینی رویکرد اول و نه خلط رویکرد سوم است، بلکه به صورتی است که سعی میکند تا با نظامی عقلانی از نقائص و کاستیهای این دیدگاهها دور بمانند. (10) در دیدگاه راسخان در علم فرد به دنبال آن است تا به فهم و درک آنچه از کتاب الاهی و سنت معصومین بر او عرضه میشود بپردازد. به این ترتیب، معتقدات خود را بر متن تحمیل نمیکند؛ بلکه با متن تعامل میکند، تا به فهمی عمیقتر وکاملتر نائل شود.
هنگامی که راسخان در علم به حقیقتی دست مییابند، آن را بدون ابطال معنای ظاهری میپذیرند. صدرالمتالهین، عرفا و خودش، را در این دسته افراد قرار میدهد. همچنین به عقیده او، تنها روش قابل اعتماد برای درک و فهم اسرار کتاب الاهی، مسلک راسخان در علم است. (11)
همان طور که بیان گردید سبک ملاصدرا در تفاسیرش بر قرآن جمع ظاهر و باطن است، وی سعی در دوری از خطر محدود شدن به معنی ظاهری قرآن مجید دارد همچنین در عین حال دوری از خطای نادیده گرفتن یا انکار معنی ظاهری آن را هم خطناک میداند. با اینکه صدرا در آغاز تفسیرش بر سوره سجده، مخالفت خود را با کسانی که تنها به معنی ظاهری قرآن اکتفا میکنند، ابراز میدارد، در تفسیری که بر آیه نور نوشته است بر کسانی خرده میگیرد که، به اسم تأویل، به معنی ظاهری الفاظ قرآن، هیچ توجهی ندارند. تا آنجا که میگوید اینگونه مفسران خطرناکتر از کسانی هستند که قرآن را صرفا به معنی ظاهری آن محدود میسازند. (12)
هماهنگی ظاهر و باطن در تشریع و تکوین
آنچه واضح است، این است که قرآن به عنوان کتاب و برنامهای برای بشریت تا قیامت محدود به ظاهر و همین الفاظ نمیشود بلکه از آن جا که نویسندهاش حکیمی خبیر است، لایههایی در پس ظاهرش دارد به طوری که در مورد آن فرمودهاند: (إِنَّ الْقُرْآنَ لَهُ ظَهْرٌ وَ بَطْن) (13) لذا برای درک بهتر مقصود و مراد متکلم آن میبایست تا آن جا که میسر است از ظاهر به سمت باطن و عمق قرآن پیش رویم، تا بتوانیم به حقایق الفاظ و عبارات برسیم. اگر همین استدلال را در رابطه با جهان و هستی نیز به عنوان یکی دیگر از مخلوقات خداوند جاری نماییم، خواهیم دید در آن جا نیز ظاهری داریم و باطنی. عالم هستی ظاهری دارد که در قرآن با اصطلاح عالم شهود از آن یاد شده است و بالتبع در ورای آن نیز باطنی دارد که به عنوان عالم ملکوت شناخته میشود. اگر همچنان به تنقیح مناط ادامه دهیم متوجه ظاهر و باطنی نیز برای انسان به عنوان اشرف مخلوقات و خلیفه الاهی در زمین خواهیم شد و البته بدیهی است که این سه مخلوق الاهی با یکدیگر هماهنگ و مطابق باشند به طوری که حتی میتوان ادعا نمود ظاهر این سه با هم و باطنشان نیز با هم مطابق است به صورتی که فقط کسی میتواند به باطن هستی و به تبع آن به حقیقت قرآن دست یابد که خود نیز از مرتبه جسم فراتر رود و بتواند سلوکی روحانی داشته باشد. بنابراین میتوان دیدگاه ملاصدرا را در این زمینه مبتنی بر چند اصل دانست:
1. هستی دارای مراتب یا عوالم متعددی است که هر یک از این عوالم قوانین و ویژگیهای خاص خود را دارد به طور مثال برخی از مراتب بر برخی دیگر احاطه دارند به این معنا که وجود برتر آن مرتبه دانسته میشوند، از این مطلب در اصطلاح فلسفی، به عنوان تشکیک در وجود یاد میشود.
2. مراتب متعدد هستی یا همان عوالم وجودی یعنی جهان عقلی، مثالی و مادی متناسب و متطابق هستند؛ یعنی جهان مثالی انعکاس و بازتاب مثالی حقایق و قوانین موجود در جهان عقلی است و جهان طبیعت بازتاب طبیعی و مادی موجودات و قوانین حاکم بر جهان مثالی و همه اینها به نوعی بازتاب عینی علم الاهی هستند. بنابراین هر حقیقت عقلی دارای رقیقهای مثالی است؛ همانطور که هر حقیقت مثالی دارای رقیقه و نمودی مادی است. (14)
3. قرآن که جلوه کامل علم الاهی است، بیانگر حقایق هستی است که در سه جهان یاد شده تجلی یافتهاند. بنابراین قرآن نیز همچون هستی لایههای تو در تو یا به تعبیر روایات، بطونی دارد که متناظر مراتب سه گانه هستی است. در نتیجه میتوان گونهای تکثر معنایی درباره واژهها و گزارهها و عبارات قرآنی در نظر آورد که ناشی از تناظر مذکور میباشد؛ مثلاً واژه «نور» در آیه (اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ) که به اعتبار جهان حسی معنایی دارد، متفاوت و در عین حال متناظر با معنای آن در جهان مثالی و به همین صورت معنایی متناسب با جهان عقلی خواهد داشت.
ملاصدرا این نظریه را با در نظر گرفتن سه طریق دریافت وحی الهی، بر تفسیر خویش از این آیه قرآن استوار میسازد: (وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیاً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولًا فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ ما یَشاء) (15) یعنی این با انسان نیست که خداوند مستقیماً یا از طریق الهام، یا از پس حجاب (که از نظر ملاصدرا نشانهها هستند)، یا از طریق فرستادن پیامبری برای او، کلام خود را بر او القا کند. (16) به عبارت دیگر، به عقیده ملاصدرا، کتاب آسمانی دارای سه سطح عمده هرمنوتیکی میباشد شامل: معرفتی، نمادین و لفظی. در جایی دیگر ملاصدرا میگوید: «بیشتر کلمات کتاب آسمانی، معنی بیرونی و تحت اللفظی را میرساند که بر معنای درونی و پنهان دلالت میکند، که آن نیز به نوبه خود به معنای درونی و پنهانی دیگری اشاره دارد».(17)
ملاصدرا در همین زمینه، در کتاب اسفار خویش میگوید: «قرآن همانند انسان، دارای جنبههای درونی و بیرونی است، هر کدام از آنها معانی پوشیده و پنهانی دارند. هر معنی پنهان، معنی پنهان دیگری دارد و این تا حد غایی، که تنها بر خداوند آشکار میباشد، ادامه مییابد». سپس حدیثی منسوب به پیامبر اکرم (ص) را نقل میکند: «قرآن دارای معانی درونی و بیرونی میباشد. معنای درونی، معنای درونی دیگری دارد و این تا هفت معنی دیگر که در هر یک از معانی پوشیده میباشد، ادامه دارد».(18)
4. همه لایههای گفته شده درباره هستی و قرآن، بالتبع در مورد انسان نیز وجود دارند؛ یعنی انسان نیز دارای سه جهان به همین نحو است. انسان در مرتبه پایینتر جهانی حسی و مادی دارد، در مرتیه بعدی جهانی خیالی یا به تعبیر بهتر جهانی مثالی ادرد و در بالاترین سطح جهانی عقلی را در خود دارد، که این جهانها در حقیقت جهانهایی متناظر با جهانهای ذکر شده در هستی و قرآناند. البته بر خلاف جهانهای عینی و قرآنی که جهانهایی بالفعل هستند، جهانهای انسانی در ابتدا بالقوه بوده، به تدریج بر اثر تحولات تدریجی و جوهری به فعلیّت میرسند. بنابراین انسانها شامل طیفی از درجات میان قوه محض و فعلیت محض را دربرمیگیرند که کاملترین مرتبه آنها حقیقت انسان کامل است که جهانهای عینی و قرآنی را به طور کامل در خویش دارد. بنابراین هر انسانی فراخور حال خویش و مناسب جهانی که در خویشتن خویش دارد به مرتبه معنایی خاصی از معانی آیات قرآن دست مییابد و فقط انسان جامعی که جهان درونش همه جهانهای یاد شده را در حیطه خویش دارد، در مطالعه آیات قرآن همه سطوح معنایی آن را در مییابد. (19)
بنابراین نکته مهمی که بدون توجه به آن، فهم نظرگاه ملاصدرا درباره هرمنوتیک قران غیر ممکن است این است که در هستیشناسی ملاصدرا، کتاب تکوین (عالم وجودی) و کتاب تدوین (قرآن کریم) و کتاب نفس (انسان کامل) مطابق با یکدیگرند، به گونهای که احکام هر یک در خصوص دیگری جاری است و مقام ظاهر قرآن با مقام ظاهر انسان و عالم، و مقام باطن قرآن با باطن عالم و حقیقت انسان کاملاً مطابقت دارد.
اصول هرمنوتیک قرآنی ملاصدرا
اصول تفسیر ملاصدرا تفاوت چندانی با اصول تفسیر شیعه ندارد، در تفسیر ملاصدرا پنج اصل زیر مشاهده میشود.
1. مهمترین مبنای تفسیری ملاصدرا که با توجه به اهمیتش در بخش قبلی به طور مستقل توضیح داده شد این است که قرآن دارای ظاهر و باطنی است و فهم و درک آنها میان برترین انسانها تا پایینترین اقشار و افراد بشری توزیع شده است بنابراین قرآن سطوح مختلفی است که این سطوح همانند هستی و انسان دارای سه سطح عقلی، خیالی و حسّی میباشند.
2. اینکه قرآن دارای سطوح معنایی ظاهری و باطنی است، ما را به دومین اصل ملاصدرا رهنمون میسازد که عبارت است از اینکه برخی آیات ناسخ، بعضی آیات منسوخ، برخی آیات محکم و بعضی دیگر متشابهاند.
ملاصدرا به صورت گذرا اشاره میکند که قرآن شامل این چند دسته آیات میباشد ولی بر روی آنها تأکید نمیکند و اظهار میکند که این امر در حیطه فقهاست، در حالی که حیطه او علم المکاشفه است. این حیطه، رموز وحدت الهی، فرشتگان و قلمرو ایشان، اسرار کتاب آسمانی، پیامبران خداوند، روح انسان، معاد و رستاخیز و جسم و روح را شامل میشود. (20)
همچنین از هرمنوتیک قرآنی ملاصدرا میتوان تلفیق بین وجوه ثابت و متغیر قرآن را فهمید. او اصول ثابت و جاودان وحی را محکمات و موضوعات قابل تغییر و تفسیر را متشابهات مینامد.
3. یکی دیگر از اصول تفسیری ملاصدرا این است که قرآن کریم دارای تفسیر و تاویل است. منظور او از تفسیر، بیان معانی و مفاهیم ظاهری الفاظ و عبارات است و مرادش از تأویل، پرداختن به بطون آیات و اسرار غیبی و معانی پنهانی کلمات و عبارات قرآن کریم است. (21) او فهم تفسیر آیات را به شرط آشنایی با ادبیات عرب و علوم ظاهری، برای همگان مقدور میداند؛ ولی فهم تاویل قرآن را که همان آگاهی از اسرار و بطون آیات است، بدون سیر و سلوک معنوی و مکاشفات عرفانی، اساسا امکانپذیر نمیداند. (22)
4. هرمنوتیک صدرا مانند دیگر اندیشمندان مسلمان مولف محور است، وی معتقد است لازمه فهم کلام، فهم مراد متکلم است، زیرا فهم مراد متکلم، فهم متن را نیز در پی خواهد داشت. صدرا این مطلب را چنین بیان مینماید: «و المطلوب هو الفهم عن المتکلم لا الفهم عن الکلام و ذلک لا یعلمه إلا من نزل الکلام علی قلبه و الفهم عن المتکلم یختص بالخاصة و فهم الکلام للعامة و من فهم عن المتکلم فهم الکلام دون العکس» یعنی آنچه مطلوب است فهم مراد متکلم است نه فهم متن؛ و فهم منظور متکلم فقط برکسی که کلام الاهی بر او نازل میشود ممکن است. این نوع از فهم مختص خواص است اما فهم متن چیزی است که نصیب عوام میشود و البته کسی که به فهم مراد متکلم برسد لزوما به فهم متن نیز نایل شده است اما عکس آن صحیح نیست. (23) در این عبارت صدرا به نفی دیدگاه کسانی میپردازد که متنمحور هستند و متن را برای فهم کافی میدانند.
تاثیر مبانی فلسقی صدرا بر تفسیر قرآن
شاید مهمتر از تاثیر اصول تفسیری صدرا بر قرآن بتوان از تاثیر مبانی فلسفی وی سخن به میان آورد. یکی از این مبانی که از ابتکارات خاص ملاصدرا نیز میباشد اصالت وجود است این مبحث مبناییترین و اصلیترین بخش فلسفه صدرا است. اصالت وجود که ستون فقرات فلسفه صدرا را تشکیل میدهد در تمامی حکمت متعالیه سریان دارد و بالتبع در مباحث تفسیری نیز جای خود را باز میکند زیرا صدرا از دریچه اصالت وجود به جهان هستی مینگرد وچیزی جز وجود نمیبیند. به طور مثال وی در تفسیر سوره حمد خود در اعتراض به فخر رازی که میخواهد در فضای فکر اصالت ماهیتی، توحید اخص الخواص را اثبات کند، بحث مفصلی در اصالت وجود مطرح میکند. زیرا فخر رازی ضمن رد اصالت وجود، تأثیر و تأثر را در محور ماهیت قرار داده و میگوید؛ فاعل و مؤثر در ماهیت اثر کرده و آن را را ایجاد میکند. بدون تأثیر قدرت فاعل ماهیت و وجودی در کار نیست. این معنای «لا هو الا هو» است؛ یعنی هیچ تحققی برای حقایق نیست مگر با اثربخشی او.
ملا صدرا بعد از نقل کلام فخر رازی میگوید بلندای توحید خاصی، فراتر از آنست که گرفتار تارهای عنکبوت گردد. وی سپس به اثبات اصالت وجود و استدلال بر توحید خاصی (نفی مشارکت در وجوب) و توحید اخصی (نفی مشارکت در وجود) میپردازد. (24)
همچنین در مسئله شرور صدرا براساس مبنای فکری خود، انتساب شرور به خدا را رد میکند و معتقد است مطابق اصالت وجود، آنچه خداوند عطا میکند، وجود است اما از آنجا که وجود در مراتب مختلف از شدت و ضعف برخوردار است، هر مرتبهیی از وجود ماهیت خاص خود را دارد. به عبارت دیگر، اختلاف ماهیت ناشی از تنزلات وجود است. بنابرین نقایص و اختلافات نوعیه و جنسیه مربوط به ماهیات است و چون جعل به ماهیت تعلق نمیگیرد و تنها وجود است که از خداوند متعال فیض میگیرد، پس نقایص و شرور نیز هیچ انتسابی به حق تعالی ندارند. (25)
بنابراین صدرا براساس اصول فلسفی خود، به تفسیری خاص از آیات میپردازد. به یقین، اگر صدرا بدون زمینه فلسفی به سراغ تفسیر قرآن رفته بود از برداشتهای خاص او خبری نبود.
همان گونه که فیلسوفان اسلامی اذعان دارند، نقطه آغاز در فلسفه ملاصدرا، «وجود» است؛ وی معتقد است هر کس از مسأله «وجود» غفلت کند، از تمامی مسائل اساسی مابعدالطبیعه غافل مانده است. در هرم هستیای که ملاصدرا ترسیم نموده، در عین حال که وجود، حقیقت واحدی است، دارای مراتب و مشکک است. رأس این هرمِ وجودی را «حقیقت وجود» یا «عین الوجود» تشکیل میدهد و مراتب و عوالم وجودی دیگر، همگی تجلیات و شؤونات حضرت حقاند.
در نگاه ملاصدرا، دنیا و شؤونات آن همان گونه که به نظر میرسد نیست، بلکه اشاره به حقیقتی ورای خود دارد که آن حقیقت نیز دارای حقیقتی دیگر است تا اینکه به «حقیقه الحقایق» منتهی گردد و همان طور که ذکر شد صدرا، قرآن را نیز مانند هستی دارای مراتبی میداند و این مساله با توجه به هستشناسی وی و جایگاهی که بحث تشکیک وجود در اندیشه صدرا دارد، حائز اهمیت است زیرا همین مراتب را نیز در قرآن و بطون متعدد آن و بالتبع در فهم از کلام الاهی قائل خواهد بود.
از نظر ملاصدرا، قرآن عین وجود است، این مطلب را یکی از محققین در مقدمهاش بر مفاتیح الغیب این گونه بیان داشته است: «قرآن و وجود با یکدیگر مساوقاند، زیرا قرآن ناشی از اسم جمعی و احدی خداست و به دلیل مظهریتش نسبت به اسم جمعی، جمیع اسماء ربوبی را منعکس میکند و به همین دلیل است که شریعت قرآن خاتم همه شرایع شده، و ولایت اولیاء قرآن نیز طبق همین میزان، ولایت ختمیّه الهیّه است.»
وجود بهسان قرآن حروفی دارد که مفاتیح غیباند. از ترکیب آنها کلمات ساخته شده، و از کلمات آیات، و از آیات سوره به وجود میآید؛ و سرانجام از سوره کتاب مبین هستی در دو وجه فرقانی و قرآنی محقق میگردد. وجه فرقانی کتاب مبین عالم کبیر با جمیع تفاصیلش میباشد. وجه قرآنی و جمعی آن حقیقت کامل ربّانی است.
اسماء ربوبی مفاتیح غیب و اصول کلی وجودند و از طریق تجلّی احدی ثابت در همه دراری و ذراری جریان دارند. علم اسماء اشرف علوم است، و علوم پیغمبر و آل معصوم او علوم اسمائی است و از این جا رابطه عالم وجود اکبر، بدان صورت که اسماء گوناگون الهی را منعکس میسازد، با سورهها و آیات قرآن مجید که انعکاس اسماء خداوندند و مفتاح این هر دو حقیقت را از طریق علم اسماء الهی که در اختیار پیامبر اکرم (ص) بود و پس از او به «راسخون فی العلم» منتقل میشود، مشخص خواهد شد… (26)
در واقع، همین نام مفاتیح الغیب را ملاصدرا برای این کتاب خود که مفتاح تفاسیر قرآنی وی است برگزید، زیرا ملاصدرا در صدد ارائه ابزارهایی است که غیب وجود و قرآن را میگشایند. در نظر صدر الدین و بسیاری از عرفا و فلاسفه، قرآن به تمام معنی با هستی هماهنگی دارد، زیرا از مبداء هستی و اصل واقعیت و متن اعیان صدور یافته، پس ابزاری که غیب قرآن را میگشاید، در همان حال، غیب وجود را نیز گشوده میکند. مفاتیح قرآن مفاتیح غیب وجود است؛ عکس این قضیّه هم صادق است.
در اسفار و آثار مشابه آن، ملاصدرا با بحث وجود آغاز به سخن میکند و گهگاه آیات قرآن را نقل میکند. در مفاتیح الغیب و تفسیرهایش بر قرآن، سخن را با قرآن آغاز میکند و سپس به بحث درباره اسرار وجود میپردازد. این دو نوع نگارش مکمل یکدیگرند و آشکار میسازند که تفسیرهای ملاصدرا بر قرآن نه تنها سفری در دل معنی باطنی کلام اللّه بلکه رسوخ به درون معنی باطنی وجود کل است. در این تفسیرهای عالیقدر، یکی از شیواترین تفسیرها را نه تنها درباره معنی وحی الهی در قالب کلام خداوند، بلکه درباره معنی آن دیگر وحی ازلی که عالم هستنی و مهبط وجود است، نیز مییابیم. (27)
همچنین او قائل به تفسیر پدیدههای عالم هستی است، لذا هرمنوتیک ملا صدرا چهار قرن جلوتر از اروپا، تفسیر متن را از عرصه الفاظ به پدیدههای عالم کشاند. همانگونه که امروز برخی، تفسیر متون را معادل شناخت پدیدههای روانشناختی، جامعهشناختی و تاریخی میدانند، او نیز تفسیر قرآن را معادل تفسیر جهان و انسان و حقایق پنهان و آشکار دانسته است. (28)
یکی دیگر از مبانی مستحکم فلسفه صدرا بحث تشکیک وجود است. اهمیت این بحث به اندازهای است که همه حقایق وجودی و واقعیتهای خارجی، از واجب بالذات تا هیولای اولی مشمول آن اند، به طوری که واقعیات خارجی جز از طریق تشکیک قابل تمایز و تکثر نیستند. (29)
اما وقتی نوبت به تفسیر میرسد صدرا از این مبنای فلسفی در بحث اسماء و صفات حق تعالی بهره میگیرد و چگونگی رحمانیت و رحیمیت خداوند متعال و این که حق تعالی دچار انفعال نمیشود را توضیح میدهد. صدرا بر مبنای نظام تشکیکی وجود، قاعدهای عقلی ایجاد مینماید که به کمک آن این مساله حل خواهد شد. وی معتقد است مطابق نظریه تشکیک وجود، موجودات عالم در یک سطح از وجود قرار ندارند بلکه موجوداتی در درجات پایینتر قرار دارند و چون جسم دارند، با قوه و انفعال و عدم همراهاند. بنابراین هر فاعلی از این قسم منفعل خواهد بود. البته این انفعال به خاطر نقصان درجه وجودی آنهاست نه اینکه هر فاعلی منفعل باشد. بنابراین در سطوح بالای وجود، فاعل بدون انفعال و تأثر عمل میکند. صدرا مثالی را برای توضیح بیشتر ذکر میکند. طبق قاعده فوق، قضیه «هر آتشی حرارت دارد» درست نیست؛ زیرا در مراتب بالاتر وجود آتشی یافت میشود که علیرغم سوزان بودن حرارت ندارد، مانند قوه غضب در بحث نفس و بالاتر از آن قهر الاهی. با این تبیین واضح شد که هر رحیمی متأثر و منفعل نیست بلکه تأثّر، ناشی از پستی وجودی فاعل رحمت است و ربطی به اصل رحمت ندارد. (30)
در تفسیر آیه نور وجوه فراوانی توسط مفسرین و اندیشمندان اسلامی ذکر شده است. اما ملا صدرا تفسیری را صحیح میداند که مطابق کشف و اشراق است، وی اینگونه توضیح میدهد که نور «ظاهر بذاته و مظهر لغیره» است؛ یعنی خود دارد و غیر خود را هم ظاهر میکند، به عبارت دیگر روشن و روشنی بخش است. هر چیزی که این معنا بر او صدق کند، نور است. بنابرین نور محسوس تنها یکی از مصادیق نور است، نه اینکه مفهوم نور منحصر در آن باشد. این بحث در همه الفاظ و معانی چنین است؛
بنابراین، نور بر خداوند سبحان صدق میکند، چون او «ظاهر بذاته و مظهر لغیره» است، بر همین مبنا، اشراقیون «نور الانوار» را بر ذات حق اطلاق میکنند. نور و وجود یک چیزند و وجود هر چیزی ظهور آن چیز است. از آنجا که نور و وجود دارای تفاوت مراتب و شدت و ضعفاند، بالاترین مرتبه نور الاهی، سپس انوار عقلیه، نفسیه، کوکبیه و عنصریه است. بنابرین «الله نور السموات» به معنای «الله نور الانوار» است. به عبارت دیگر، خداوند متعال در سلسله تشکیکی وجودات در بالاترین درجه است و از او نور دیگر موجودات، یکی پس از دیگری ظهور مییابد. (31)
نتیجه:
1. ملا صدرا با استفاده از اصول ومبانی تفسیری و فلسفی خود طرحی نو در زمینه تفسیر قرآن در انداخت. وی معتقد است؛ برای تفسیر قرآن باید با حفظ ظواهر الفاظ، با معرفت عقلانی و شهود روحانی که در سایه تزکیه و تعالی نفس به دست میآید، آیات قرآن را مطالعه و بررسی نمود. وی به مقابله با روش ظاهرگرایان و باطنگرایان بر میخیزد و دیدگاهی اعتدالی در زمینه روش تفسیر قرآن ارائه مینماید که از آن با نام مسلک راسخان در علم یاد میکند.
2. قرآن، هستی و انسان این سه مخلوق الاهی با یکدیگر هماهنگ و مطابق هستند؛ به طوری که ظاهر این سه با هم و باطنشان نیز بر هم انطباق دارند بنابراین فقط کسی میتواند به باطن و حقیقت قرآن دست یابد که خود نیز از مرتبه جسم فراتر رود و بتواند سلوکی روحانی داشته باشد.
3. صدرا نیز همچون دانشمندان علوم قرآنی برخی آیات را محکم و بعضی دیگر را متشابه میداند ولی ملاکی متفاوت برای شناخت محکم و متشابه عرضه میکند. در هرمنوتیک قرآنی ملاصدرا بین وجوه ثابت و متغیر قرآن، نوعی تلفیق صورت میگیرد. وی اصول ثابت و جاودان وحی را محکمات و موضوعات قابل تغییر و تفسیر را متشابهات مینامد
4. قرآن کریم تفسیر و تاویلی دارد. تفسیر، که به بیان معانی و مفاهیم ظاهری الفاظ و عبارات میپردازد به شرط آشنایی با ادبیات عرب و علوم ظاهری، برای همگان مقدور است؛ اما تاویل، باطن آیات و اسرار غیبی و معانی پنهانی کلمات و عبارات قرآن کریم را بر ملا میسازد و لذا فهم تاویل قرآن، بدون سیر و سلوک معنوی و مکاشفات عرفانی، اساسا امکانپذیر نیست.
5. از نظر ملاصدرا، اصالت با وجود است و نه با ماهیت، لذا وی قرآن را عین وجود میداند؛ به عبارت دیگر قرآن و وجود با یکدیگر مساوقاند، زیرا وجود نیز مانند قرآن حروفی دارد که مفاتیح غیباند و از ترکیب آنها کتاب مبین هستی در دو وجه فرقانی و قرآنی محقق میگردد؛ بر این مبنا وی قائل به تفسیر پدیدههای عالم هستی است.
6. مطابق با نظام تشکیکی وجود، وجود مراتب گوناگونی دارد که هر مرتبه ویژگیهای خاص خود را دارد، از این رو میان صفات الاهی و انسانی تفاوت فراوانی وجود دارد. صفات در مراتب بالا خالی از انفعال و تأثیر هستند. بنابراین به کمک فهم تشکیکی از وجود لزومی به حمل صفات الاهی همچون رحمت و غضب بر معنای مجازی نیست؛ زیرا تاثیر پذیری ناشی از ضعف و نقص وجودی است نه از ذات آن صفات. در این نظام فلسفی آیه «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» تفسیری واضح مییابد. اسمانها بهرهیی از نور وجود دارند اما حق تعالی در اعلی مرتبه وجود قرار دارد، پس او وجودالوجودات و نورالانوار است.
بنابراین تأثیر نگرش فلسفی ملا صدرا در تفسیر قرآن غیر قابل انکار مینماید. او براساس مبانی فلسفی خود، به تفسیری خاص از آیات میپردازد. مسلما، اگر صدرا بدون اصول و مبانی فلسفی به سراغ تفسیر قرآن و احادیث رفته بود از برداشتهای خاص او خبری نبود و بسیاری از معضلات و مشکلات تفسیری هم چنان لاینحل باقی میماند.
پینوشتها:
* طلبه سطح دو حوزه علمیه اصفهان و دانشجوی کارشناسی ارشد فلسفه دانشگاه اصفهان.
1. عبدالرسول عبودیت، در آمدی به نظام حکمت صدرائی، ج اول، ص 28 و 29.
2. مجید فلاحپور، مبانی، اصول و روش تفسیری ملاصدرا، ص 257.
3. سید حسین نصر، تفاسیر ملاصدرا بر قرآن، ص 28.
4. صدر المتألهین، شرح اصول الکافی، ج 2، ص 15.
5. مجید فلاحپور، مبانی، اصول و روش تفسیری ملاصدرا، ص 258.
6. صدر المتألهین، مفاتیح الغیب، ص 73-74.
7. همان، ص 74.
8. صدر المتالهین، متشابهات القرآن، ص 260.
9. صدر المتألهین، مفاتیح الغیب، ص 74.
10. همان، ص 75.
11. صدر المتألهین، متشابهات القرآن، ص 260 و 271.
12. محمد خواجوی، لوامع العارفین، ص 107.
13. کلینی، الکافی، ج 1، ص 374.
14. صدر المتألهین، متشابهات القرآن، ص 268 و 284.
15. سوره شوری، آیه 51.
16. صدر المتألهین، الحکمة المتعالیه فی الاسفار الاربعه، ج 7، ص 11.
17. همان، ص 9.
18. همان، ص 37.
19. ابوالفضل کیاشمشکی، هرمنوتیک متن، ص 91-92.
20. صدر المتألهین، مفاتیح الغیب، ص 69 72.
21. صدر المتألهین، متشابهات القرآن، ص 273، 274 و 282.
22. مجید فلاحپور، مبانی، اصول و روش تفسیری ملاصدرا، ص 330.
23. صدر المتألهین، مفاتیح الغیب، ص 66.
24. علی رضا دهقانپور، رویکرد حکمت صدرایی به تفسیر قرآن، ص 49
25. همان، ص 51
26. محمد خواجوی، لوامع العارفین، ص 202.
27. سید حسین نصر، تفاسیر ملاصدرا بر قرآن، ص 33.
28. سید محمد خامنهای، اصول تفسیری و هرمنوتیک قرآنی نزد ملا صدرا، ص 67-68.
29. عبدالرسول عبودیت، در آمدی به نظام حکمت صدرائی، ج اول، ص 160.
30. تفسیر القرآن الکریم، ج 1، ص 68-69.
31. علی رضا دهقانپور، رویکرد حکمت صدرایی به تفسیر قرآن، ص 59.
منابع:
قرآن کریم.
1 دهقانپور، علی رضا، رویکرد حکمت صدرایی به تفسیر قرآن، مجله خردنامه صدرا، ش 56، 1388 ش.
2 خامنهای، سید محمد، اصول تفسیری و هرمنوتیک قرآنی نزد ملاصدرا، مجله خردنامه صدرا، ش 18، تهران، 1378 ش.
3 خواجوی، محمد، لوامع العارفین فی احوال صدر المتألهین، مولی، تهران، چاپ اول، 1366 ش.
4 صدر المتألهین، الحکمة المتعالیه فی الاسفار الاربعه، ج 7، طلیعه نور، قم، چاپ سوم، 1430 ق.
5 صدر المتألهین، تفسیر القرآن الکریم، ج 1، بنیاد حکمت اسلامی صدرا، تهران، چاپ اول، 1389 ش.
6 صدر المتالهین، سه رسائل فلسفی (متشابهات القرآن)، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، چاپ سوم، 1387 ش.
7 صدر المتألهین، شرح اصول کافی، تصحیح: محمد خواجوی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، چاپ دوم، 1383 ش.
8 صدر المتألهین، مفاتیح الغیب، تصحیح: محمد خواجوی، موسسه تحقیقات فرهنگی، تهران، چاپ اول، 1363 ش.
9 عبدالرسول عبودیت، در آمدی به نظام حکمت صدرائی، ج اول، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت) تهران، چاپ دوم، 1388 ش.
10 کیاشمشکی، ابوالفضل، هرمنوتیک متن، تأویل و روش شناسی فهم قرآن، پژوهش و حوزه، ش 19، 1384 ش.
11 کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق: علی اکبر غفاری، ج 1 و 2، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق
12 فلاحپور، مجید، مبانی، اصول و روش تفسیری ملاصدرا، حکمت، تهران، چاپ اول، 1389 ش.
13 نصر، سید حسین، تفاسیر ملاصدرا بر قرآن، ترجمه حسن لاهوتی، بخارا، ش 1، 1377 ش.
/ج