خانه » همه » مذهبی » اعتدال در خشم

اعتدال در خشم

اعتدال در خشم

يکي از ارزش هاي بسيار مفيد و ممتاز در همه امور و شئون زندگي رعايت اعتدال است. اعتدال، صفت و حالتي بين افراط و تفريط است، در اسلام از افراط و تفريط ، يعني زياده روي، و يا کاستي در امور، به طور مکرر و مؤکد نکوهش شده؛ چرا که اسلام دين اعتدال است و به عبارت روشن تر پرهيز از افراط و تفريط در همه امور و شئون زندگي،

1d84892f cf32 411f 84f8 9d9268dfa9c3 - اعتدال در خشم

0022018 - اعتدال در خشم
اعتدال در خشم

 

نویسنده : جعفرجوان هوشیار

 

فضيلت اعتدال در خشم
 

يکي از ارزش هاي بسيار مفيد و ممتاز در همه امور و شئون زندگي رعايت اعتدال است. اعتدال، صفت و حالتي بين افراط و تفريط است، در اسلام از افراط و تفريط ، يعني زياده روي، و يا کاستي در امور، به طور مکرر و مؤکد نکوهش شده؛ چرا که اسلام دين اعتدال است و به عبارت روشن تر پرهيز از افراط و تفريط در همه امور و شئون زندگي، يک رکن رکين و اصل خلل ناپذير درهمه ابعاد اسلام مي باشد و افراط و تفريط را از صفات جاهلان دانسته، چنان که امام علي(ع) در سخني مي فرمايد:
«لاتري الجاهل الا مفرطاً اومفرطا»؛ هميشه انسان نادان، يا افراط گر و يا تفريط کننده است .
به تعبير امروز استاندارد هر چيزي همان حد اعتدال آن چيز است. يکي از شاخصه هاي اعتدال، اعتدال در خشم است؛ به اين معنا که از نيروي خشم به جا و در جاي مناسب – جايي که برخلاف عقل و شرع نباشد – استفاده شود. در قرآن و روايات فضايل زيادي در کنترل و اعتدال خشم وارد شده است. از جمله در سوره مبارکه آل عمران از آن به عنوان صفات متقين ياد مي کند؛ جايي که مي فرمايد:
(والکاظمين الغيظ و العافين عن الناس و الله يحب المحسنين)؛(1) از صفات متقين آن است که خشم خود را فرو مي نشانند و مردم را عفو مي کنند وخداوند نيکوکاران را دوست مي دارد.
پيامبر اعظم(ص) در فضيلت کنترل و فرو بردن خشم فرمودند:
«من احب السبيل الي الله عز وجل جرعتان: جرعه غيظ تردها بحلم و جرعه مصيبه تردها بصبر»؛(2) از محبوب ترين راه هاي وصول انسان به خداوند، نوشيدن دو جرعه است: جرعه خشمي که با خويشتن داري فرو خورده و برطرف گردد وجرعه مصيبتي که با صبر و بردباري زايل شود.
و در حديثي امام باقر(ع) فرمودند:
«من کظم غيظاً و هو يقدر علي امضائه حشا الله قلبه امناً و إيماناً يوم القيامه»؛(3) هرکس خشم خود را فرو خورد (و کنترل کند) در حالي که بر انجام آن توانا باشد، خداوند در روز قيامت دلش را پر از آرامش و ايمان کند.
و احاديث ديگري که بر کنترل خشم و فضيلت اعتدال آن تأکيد مي کنند. وبه طور کلي اعتدال در خشم، موجب آرامش خود پس از فروکش کردن خشم، رضايت خداوند، رسيدن به ثواب دنيوي و خروي و عدم پشيماني از عمل خود مي باشد.

آثار و مظاهر اعتدال در خشم
 

1- شجاعت
يکي از مهم ترين آثار و مظاهر اعتدال در خشم، شجاعت و پردلي است. شجاعت، معني وسيع و گسترده اي دارد که دليري در ميدان نبرد يکي از شاخه هاي آن است. شجاعت درميدان سياست، در مسائل علمي، ابزار و اظهارنظريات جديد منطقي و نوآوري ها، و شجاعت درمقام قضاوت و داوري و مانند آن، هر کدام يکي از شاخه هاي مهم شجاعت محسوب مي شود؛ لذا در بعضي از روايات مي خوانيم:
«الصبر شجاعه»؛(4) صبر نوعي شجاعت است.

الف- شجاعت معيار انتخاب کارگزاران
 

يکي از معيارهاي انتخاب کارگزاران نظام اسلامي از ديدگاه امام خميني رحمه الله، شجاعت و جسارت آنان در دفاع از حق است. نهال نوپاي اسلام، با شجاعت بي نظير پيامبر اکرم و امير مؤمنان علي (ع) غرس شد و سپس به وسيله ائمه اطهار(ع) آبياري گشت و پس ازغيبت حضرت ولي عصر(عج) نيز شجاعت آن امام همام در دل مؤمنان حقيقي،
بخصوص عالمان مهذب، وارد شد تا با سخت کوشي در راه اعتلاي دين، زمينه ظهور حضرتش را فراهم آورند. امام خميني رحمه الله خود، يکي از مصاديق آشکار اين گونه افراد بود که با شجاعتش اسلام ناب محمدي را به عرصه بين المللي کشاند و براي بقاي آن، يکي از معيارهاي انتخاب مسئولان نظام اسلامي را نيز وجود شجاعت در آن ها بيان نمود: «کساني را که انتخاب مي کنيد، بايد مسائل را تشخيص دهند؛ نه از افرادي باشند که اگر روس يا امريکا يا قدرت ديگري تشري زد؛ بترسند. بايد بايستند و مقابله کنند».(5) همان گونه که اشاره شد، شجاعت، از شرايط لازم زمامداران نظام اسلامي است؛ زيرا بدون وجود چنين صفتي، آنان نمي توانند مجريان احکام الهي باشند وتحت تأثير فشارهاي دشمنان اسلام واقع شده، قافيه را خواهند باخت. چنانچه امام علي (ع) در بيان شرايط رهبر و مسئول جامعه اسلامي مي فرمايد:
«يحتاج الامام الي قلب عقول و لسان قوول و جنان علي اقامه الحق صؤول»؛ (6) رهبر وامام جامعه، به ذهني تيز و زباني پرتوان و گويا، و دلي پرجرأت براي اقامه حق، نيازمند است.

ب- آثار شجاعت در زندگي انسان ها
 

در روايات مختلف آثار فراواني براي شجاعت ذکر شده است که به برخي از آن ها اشاره مي شود، از جمله:
1- امير المؤمنين (ع) در فرمان مالک اشتر که جامع ترين فرمان الهي سياسي براي کشورداري است در مواردي متعددي به اين مسأله اشاره فرموده است. در يک جا به مالک هشدار مي دهد که افراد ترسو و حريص را جزء مشاوران خود قرار ندهد. در جاي ديگر اين فرمان، در مورد فرماندهان بزرگ لشکر (يا همه معاونان و کارگزاران) مي فرمايد:
«ثم الصق بذوي المروآت والاحساب و أهل البيوتات الصالحه والسوابق الحسنه ثم أهل النجده والشجاعه والسخاء والسماحه، فإنهم جماع من الکرم و شعب من العرف»؛(7) رابطه خود را با افراد با شخصيت و اصيل و خاندان هاي صالح و خوش سابقه برقرار ساز، سپس با افراد شجاع و با شهامت و سخاوتمند و بزرگوار همکاري داشته باش، چرا که آن ها کانون بزرگواري و مرکز نيکي هستند.
2- در حيدث ليله المبيت (شبي که علي (ع) به جاي پيامبر(ص) در بسترش خوابيد تا آن حضرت هجرت به مدينه را آغاز کند) مي خوانيم: صبحگاهان هنگامي که محاصره کنندگان خانه پيامبر (ص) به درون خانه ريختند و به سوي بستر حمله کردند، علي (ع) را به جاي پيامبر اعظم (ص) در بستر ديدند و با سخنان زشتي نسبت به مقام والاي علي (ع) اهانت کردند، امام (ع) فرمود: اين سخنان را درباره من مي گوييد درحالي که خداوند افتخارات بزرگي به من داده – واز جمله آن ها- اين افتخار را ذکر فرمود:
«و من الشجاعه ما لو قسم علي جميع جبناء الدنيا لصاروا به
شجعاناً»؛(8) (خداوند آن قدر شجاعت به من عطا فرموده که اگر بر تمام افراد ترسو و جبان دنيا تقسيم شود همه شجاع خواهند شد.
3-در حديثي از امام صادق(ع) مي خوانيم که فرمودند: «گروهي از اسيران را خدمت پيامبر اعظم(ص) آوردند، پيامبر اعظم (به خاطر جناياتي که آن ها انجام داده بودند) دستور قتل آن ها را صادر کرد به استثناي يک نفر، آن فرد تعجب نمود و عرض کرد چگونه مرا از ميان همه آن ها آزاد کردي؟! فرمود: جبرئيل از سوي خدا اين خبر را به من داده است که تو داراي پنج صفت هستي که خدا و پيامبرش آن را دوست دارند:
«الغيره الشديده علي حرمک، و السخاء، وحسن الخلق، و صدق اللسان و الشجاعه»؛ غيرت شديد نسبت به ناموست و سخاوت و حسن خلق و راستگويي و شجاعت.
هنگامي که آن مرد اسير آزاده شده اين سخن را شنيد اسلام آورد و در زمره مسلمانان شايسته قرار گرفت.(9)
اين احاديث هر کدام به يکي از آثار و شاخه هاي شجاعت اشاره مي کند که در مفهوم جامع اين واژه درج شده است ؛ از جمله: محبوب خداوند واقع شدن، بزرگواري و زينت انسان، آزادي انسان از کشته شدن و بالاخره فداکاري و از خود گذشتگي در راه دين.
2- حلم وبردباري
يکي ديگر از آثار و مظاهر اعتدال در خشم، حلم وبردباري است که داراي آثار و برکات دنيوي و اخروي مي باشد. حلم از شعبه هاي اعتدال نيروي خشم و غضب است. «وآن عبارت از: ملکه اي است که نفس را به واسطه آن طمأنينه حاصل مي شود که به زودي و بي موقع، هيجان قوه غضب اونشود و اگر برخلاف ميل نفساني او چيزي رخ دهد… از حوصله بيرون نرود.»(10)

الف- حلم در قرآن وروايات
 

در قرآن، دو واژه «حلم» و «کظم غيظ» به عنوان دو خصلت ارزشمند مطرح شده اند که هر دو به معنا باز مي گردند که همان تسلط بر اعصاب و کنترل احساسات و خويشتن داري است. مي توان گفت حلم حالتي است که موجب کظم غيظ ( فرونشاندن خشم) مي گردد. به تعبير ديگر، يکي از مصداق هاي روشن، بلکه بهترين مصداق حلم، کظم غيظ است.
در قرآن واژه حلم با تعبير«حليم» پانزده بار آمده که يازده بار آن، به عنوان يکي از صفات خداوند ذکر شده است و چهار بار آن به عنوان يکي از خصلت هاي پيامبراني همچون ابراهيم خليل (ع) و اسماعيل (ع) و شعيب(ع) ياد شده است . جمله «کظم غيظ» که به معني فرونشاندن خشم است. در قرآن به عنوان يکي از صفات پرهيزکاران بيان شده، آن جا که مي فرمايد:
(و الکاظمين الغيظ)؛ آن ها کساني هستند که خشم خود را فرو مي برند.
و بيش از ده بار از حلم به عنوان يکي از صفات خداوند ياد شده است که در بيش از نيمي از موارد، «غفور» و «حليم» با هم آمده است. منزلت حلم و خويشتن داري در نظام اخلاقي اسلام، آن چنان بلند است که يکي از لوازم امامت و رهبري بر مردم دانسته شده است.(11) از جمله آيات شريفه عبارتند از:
1- (ان ابراهيم لاواه حليم)؛(12) به يقين ابراهيم مهربان وبردبار بود.
2- (ان ابراهيم لحليم اواه منيب)؛(13)چرا که ابراهيم بردبار و دلسوز و بازگشت کننده (به سوي خدا) بود.
3- (فبشرناه بغلام حليم)؛(14) ما او (ابراهيم) را به نوجواني بردبار و صبور بشارت داديم.
«اواه» به معني کسي است که مهربان و رحيم است، وبراي هدايت افراد، دلسوزي فراوان مي کند.
به هر حال توصيف حضرت ابراهيم (ع) به (اواه حليم) يا (حليم اواه) که بيانگر رابطه و نزديکي اين دو وصف با يکديگر است، نشان مي دهد که فرو بردن غضب و حلم و بردباري و دلسوزي حتي درباره مجرمان و تلاش براي نجات آن ها ازچنگال جرم و گناه و کيفر، از صفات برجسته اي است که انبياي بزرگ به آن متصف بودند.
حضرت ابراهيم(ع) نه تنها در برابر عمويش «آزر» که مردي متعصب و لجوج بود حلم و بردباري نشان داد، بلکه حتي در برابر «قوم لوط» با آن آلودگي هاي عجيب، دلسوزي داشت که اگر ممکن باشد آن ها را از اين آلودگي ها و گناهان بزرگ رهايي بخشد تا گرفتار عذاب الهي نشوند.
ولي فرمان الهي فرا رسيد که همين اندازه حلم وبردباري در برابر عمو و قوم لوط کافي است، آن ها قابل هدايت نيستند. و مخصوصاً قوم لوط گرفتار آن عذاب شديد وکوبنده شدند.
در سومين آيه، خداوند، يکي از مواهب بزرگ خويش را بر ابراهيم مي شمرد و مي فرمايد: (دعاي او را درباره فرزند اجابت کرديم و) او را به نوجواني حليم و بردبار وپراستقامت بشارت داديم: (فبشرناه بغلام حليم).
جالب اين که از ميان تمام صفات برجسته انسان، دراين آيه تنها روي صفت حلم و بردباري تکيه شده است.
راغب در کتاب مفردات مي گويد: حلم به معني خويشتن داري به هنگام هيجان غضب است واز آن جا اين حالت از عقل و خرد ناشي مي شود که گاه حلم به معني عقل و خرد نيز به کار رفته است.
اين پيش گويي درباره «اسماعيل» تحقق يافت، هنگامي که به صورت جوان نورسي درآمد هوشياري و عقل و حلم و بردباري خود را به هنگام فرمان الهي درباره ذبح نشان داد و همان گونه که در آيه بعد از آن آمده است، به پدرش عرض کرد:
(يا ابت افعل ما تومر)؛ پدر جان آنچه را دستور داري انجام ده.
و در برابر مسأله ذبح تا آخرين مرحله که فرمان خودداري به ابراهيم(ع) داده شد، خون سرد وتسليم بود.
امام علي (ع) در شرح ارزشمندي حلم، آن را پوششي بر کاستي هاي اخلاقي شمرده، مي فرمايد:
«الحلم غطاء ساتر، و العقل حسام قاطع، فاستر خلل خلقک بحلمک، و قاتل هواک بعقلک»،(15) حلم پرده اي است پوشاننده وعقل شمشيري است بران، پس کمبودهاي اخلاقي خود را با بردباري بپوشان، و هواي نفس خود را با شمشيرعقل بکش.
کظم غيظ و فرو خوردن خشم در حقيقت، با تکلف و زحمت حلم ورزيدن است. بنابراين در ارزشمندي، مقامي پايين تر از حلم دارد. هرچند درجاي خود ارزشمند وستوده است. قرآن کريم، کظم غيظ را از صفات پارسايان و نوعي نيکي واحسان مي داند، درآن جا که مي فرمايد:
(و سارعوا الي مغفره من ربکم و جنه عرضها السموات و الارض اعدت للمتقين* الذين ينفقون في السراء و الضراء والکاظمين الغيظ و العافين عن الناس و الله يحب المحسنين)(16) و براي نيل به آمرزش از پروردگار خود وبهشتي که پهنايش به قدر آسمان ها و زمين است، و براي پرهيزکاران آماده شده است، بشتابيد. همان ها که در فراخي و تنگي انفاق مي کنند و خشم خود را فرو مي برند و از مردم درمي گذرند و خداوند نيکوکاران را دوست دارد.

ب- آثار درخشان حلم و خويشتن داري
 

يکي ازبرکات و آثار حلم، عفو و بخشش است. خصلت عفو از ويژگي هاي جوانمردان است و موجب استحکام روابط و دوستي ها و مهر و محبت خواهد شد. انساني که حلم ندارد، اهل بخشيدن و گذشت نخواهد بود. همان گونه که حلم خداوند متعال موجب عفو و بخشندگي او است. امير مؤمنان علي (ع) در آغاز يکي از خطبه هايش مي فرمايد:
«الحمدلله… الذي عظم حلمه فعفا»؛(17) حمد وسپاس خداوندي را که عظمت حلم او موجب عفو و بخشش او است.
از آثار ديگر اين که، حلم موجب افزايش يار و دوست مي گردد، حضرت علي (ع) مي فرمايد:
«وبالحلم عن السفيه تکثر الانصار عليه»؛(18) وحلم ورزي در برابر سفيهان، بر ياران انسان مي افزايد.
و برهمين اساس مي فرمايد:
«الحلم عشيره»؛(19) حلم (براي انسان) مانند عشيره و طايفه (حامي نيکي) خواهد بود.
از انگيزه ها ونتايج حلم اين که از دامن آن، همت متولد مي گردد و موجب حفظ آبروي انسان مي شود؛ امير مؤمنان علي (ع) مي فرمايد:
«والحلم والاناه توأمان ينتجهما علو الهمه»؛ (20) حلم و خونسردي (در
برابر حوادث (تلخ) فرزندان دوقلويي هستند که از همت بلند متولد مي شوند.
و در عبارت ديگر:
«الحلم غطاء ساتر»(21) حلم پرده اي پوشنده است.
نتيجه ديگر حلم آن است که موجب عزت و سرافرازي مي شود، همان گونه که حضرت علي (ع) فرمود:
ولا عزکالحلم»؛(22) (هيچ عزتي چون حلم نيست.
يعني حلم و خويشتن داري مايه عزت و سربلندي در پيشگاه خدا و مردم مي گردد.
نيز از ديگر آثار و برکات حلم آن است که موجب تقصير و کوتاهي در کارها نشده و باعث زندگي پسنديده و گوارا در پيشگاه مردم مي شود؛ امام علي(ع) فرمود:
«ومن حلم لم يفرط في أمره، وعاش في الناس حميداً؛ (23) کسي که حلم ورزد، در کار خود تفريط و کوتاهي نمي کند، و درميان مردم به طرز پسنديده زندگي خواهد کرد.

ج- نمونه هاي عالي حلم در سيره معصومين (ع)
 

1- حلم و بردباري در سيره و رفتار پيامبر اعظم(ص) به خوبي مشهود و ملموس بود. نمونه بارز حلم و بردباري آن حضرت را به طور جامع و کامل مي توان درداستان فتح مکه مشاهده کرد که رسول اکرم (ص) پس از
گذشت بيست سال از آغاز بعثت و تحمل آن همه آزار و شکنجه و مصيبت از مشرکين قريش در جنگ هاي احد و جنگ هاي قبل وبعد از آن و قتل عزيزانش همچون حمزه و ديگران، هنگامي که مکه را فتح کرد و با لشکر مجهز ده هزار نفري وارد مکه و مسجدالحرام شد. مشرکان مکه و سرکردگان و سخنوران آنها همچون ابوسفيان و ديگران در کنار مسجدالحرام صف کشيده بودند و با خود فکر مي کردند: آيا اکنون که پيامبر اسلام مکه را فتح کرده، پاسخ آن همه شکنجه ها و تهمت ها و تکذيب ها و لشکرکشي ها و توطئه ها را که بر ضد او کردند، چه خواهد داد و چه تصميمي درباره آن ها خواهد گرفت. مردم خواستند بدانند اين رادمرد الهي وقهرمان مبارزه با شرک و بت پرستي چه خواهد گفت و با دشمنان خود چه رفتاري انجام خواهد داد. قريشيان مرگ وحيات خود را در ميان لبان پيامبر مي ديدند وخشم و رحمت را در چشمان رسول خدا(ص) مي خواندند. لحظه هاي پراضطراب و تاريخي آن روز براي آنان به کندي گذشت و انتظار به پايان رسيد و صداي روح افزاي فاتح مکه در فضا طنين انداز شد و با همان جمله اي که بيست سال پيش دعوت آسماني خود را با آن آغاز کرده بود، سخن را آغاز کرد وفرمود:«معبودي جز خداي يگانه نيست که شريک ندارد، وعده اش راست درآمد و بنده اش را نصرت وياري داد و احزاب را به تنهايي منهزم ساخت». آن گاه آن ها را مخاطب ساخته فرمود: درباره من چه مي گوييد و چه فکر مي کنيد؟ آن ها با زباني تضرع آميز و پوزش طلبانه گفتند: ما جز خير و خوبي درباره تو چيزي نمي گوييم، تو برادري مهربان وکريم هستي. و با
تعابير بسيار کوتاهي از آن حضرت درخواست گذشت و عفو نمودند. رسول خدا(ص) نيز فرمان عفو عمومي آن ها را صادر کرده و فرمودند: من هماني را به شما مي گويم که برادرم يوسف (هنگامي که برادران او را شناختند) گفت: امروز ملامتي برشما نيست؛ خدايتان بيامرزد که او مهربان ترين مهربانان است. سپس فرمود برويد همه تان آزاديد. مردم پس از شنيدن اين سخنان، همانند مردگاني که ازگورها سر بيرون آورده و آزاد شده باشند، از مسجدالحرام بيرون دويدند و همين بزرگواري و گذشت شگفت انگيز پيامبر اسلام، سبب شد تا بيشتر آنان به دين اسلام درآيند و اين آيين مقدس را بپذيرند.(24)
2- مرد شامي کينه اي، با امام مجتبي(ع) در راهي برخورد کرد و به امام ناسزا گفت. حضرت به تمام سخنان او گوش داد و سپس فرمود:
«ايها الشيخ أظنک غريباً ولعلک شبهت… و إن کنت جائعاً أشبعناک و إن کنت عرياناً کسوناک وإن کنت محتاجاً اغنيناک و إن کنت طريداً آويناک و إن کان لک حاجه قضينا لک، فلو حرکت رحلک إلينا و کنت ضيفاً الي وقت ارتحالک کان أعود عليک؛ لأن لنا موصفاً رحباً و جاهاً عريضاً و مالاً کثيراً»؛ اي مرد! گمان مي کنم غريبي و مرا اشتباه گرفته اي!! اگر از ما طلب رضايت کني از تو راضي خواهيم شد، اگر از ما چيزي بخواهي به تو مي دهيم، اگر از ما راهنمايي بخواهي تو را راهنمايي مي کنيم. اگر از ما کمک بخواهي، به تو کمک مي کنيم، اگر گرسنه هستي تو را سير مي کنيم و اگر برهنه هستي تو
را مي پوشانيم و اگر فقير و محتاج هستي تو را بي نياز مي کنيم واگر رانده شده اي پناهت مي دهيم و اگر حاجتي داري برآورده مي کنيم. سپس اگر به سوي ما آيي و تا وقت رفتن ميهمان ما باشي به نفع توست؛ زيرا منزل ما وسيع و عريض و مال ما بسيار است.
شنيدن اين جملات آن چنان انقلاب روحي اي در مرد شامي ايجاد کرد که به گريه افتاد وگفت:
«أشهد أنک خليفه الله في أرضه (الله اعلم حيث يجعل رسالته) و کنت أنت و أبوک أبغض خلق الله الي والآن أنت أحب خلق الله إلي»؛ شهادت مي دهم که تو خليفه خدا در زمين هستي، خداوند مي داند که کجا رسالتش را قرار دهد. پيش از اين رفتار، تو و پدرت مبغوض ترين مردم در چشم من بوديد، ولي حالا محبوب ترين مردم نزد من هستيد.
سپس به سمت خانه حضرت حرکت کرد و در منزل ايشان اقامت گزيد و تا هنگام بازگشت ميهمان آن حضرت بود. البته در حالي مدينه را ترک کرد که در زمره محبين اهل بيت عصمت و طهارت قرار داشت.(25)
3- کنيزي براي امام سجاد(ع) آب مي ريخت که ناگهان ظرف آب از دستش رها شد و به صورت حضرت خورد و چهره آن حضرت را مجروح کرد. در اين جا امام به نشانه اعتراض سر مبارکش را بلند کرد، کنيز بي درنگ گفت:(والکاظمين الغيظ).امام(ع)فرمود: خشم خود را فرو خوردم. سپس کنيز گفت: (والعافين عن الناس). امام (ع) فرمود: خدا
هم از تو بگذرد، کنيز ادامه داد: (والله يحب المحسنين) امام (ع) فرمود: برو که در راه خدا آزادت کردم.(26)

د- آثار دنيوي حلم
 

علاوه بر ثمرات و پاداش هاي اخروي، در آيات و روايات آثار فراوان دنيوي نيز براي حلم وخويشتن داري بيان شده است. اين آثار چه در زندگي شخصي اعم از ملکات نفساني و حوزه هاي رفتاري و چه در ابعاد مختلف زندگي اجتماعي فرد ظاهر مي گردد. مهم ترين اين آثار عبارتند از: آرامش قلب، وقار، نجابت، رفق و مدارا، صبر، عفو و گذشت، سکوت و عدم شتاب در مجازات، خوشرويي به عنوان آثار فردي. و از کرامت و بزرگواري، موفقيت، صلح، رياست و بزرگي، محبوبيت در قلوب مردم و زندگي پسنديده و گوارا به عنوان ثمرات و آثار اجتماعي حلم و خويشتن داري.(27) به اميد آن که از اين گفتار و جلوه هاي رفتاري بزرگان دين، درس حلم و خويشتن داري بياموزيم و در پرتو آن به تحصيل امتيازات شايسته اي نايل شويم.

و- راه تحصيل حلم
 

اميرالمؤمنين (ع) دراين خصوص مي فرمايند:
«إن لم تکن حليماً فتحلم فإنه قل من تشبه بقوم الا و أوشک أن يکون منهم»؛(28) اگر حليم نيستي خود را به حلم و بردباري بزن؛ زيرا کم
شده کسي خود را شبيه قومي کند و از آنان به شمار نيايد.
و از امام صادق(ع) روايت شده که فرمودند:
«إذا لم تکن حليماً فتحلم»؛(29) اگر حليم نيستي تحمل کن.
امام خميني رحمه الله در تبيين ملکه حلم و راه تحصيل آن مي فرمايد:
اگر کسي در حرکات و سکنات مواظبت کند که با سکونت و آرامش رفتار کند و در اعمال صوريه مانند اشخاص حليم رفتار کند، کم کم اين نقشه ظاهر به روح سرايت کند و روح از آن متأثر شود. و نيز اگر مدتي کظم غيظ کند و حلم را به خود ببندد، ناچار اين تحلم به حلم منتهي شود… و اگر مدتي انسان، خود را به اين امر وادار کند و مواظبت کامل از خود کند و مراقبت صحيح نمايد، نتيجه مطلوبه البته حاصل شود.(30)
3- تواضع و فروتني
يکي ديگر از آثار و مظاهر اعتدال در خشم، تواضع و فروتني است. تواضع و فروتني از جمله صفات پسنديده اي است که مورد رضاي حضرت حق وتحسين بندگان پاک او وباعث تکامل انسان متواضع است. تواضع عبارت است از اين که انسان خود را نه تنها بالاتر از ديگران نبيند، بلکه ديگران را بهتر از خود بداند.(31) در تعريف تواضع همين بس که خداوند متعال به بهترين خلق خود، يعني پيامبر اعظم که تمام دنيا را به طفيل وجود او خلق کرده، فرموده است:
«واخفض جناحک لمن اتبعک من المؤمنين»؛(32) براي مؤمنين از پيروانت، فروتني و ملايمت داشته باش.

الف- درجات تواضع
 

امام خميني رحمه الله در توضيح و بيان تواضع مي فرمايد: تواضع از جمله صفات نفسانيه و به معناي اظهار کوچکي کردن است، تواضع مبدأش علم به خدا وعلم به نفس است وغايتش خدا است ونتيجه و ثمره اش کمال نفساني است. و براي آن درجاتي است از جمله:
1- تواضع اوليا و انبيا: آنان به واسطه تجليات ذاتي و اسمائي و صفاتي وافعالي در قلبشان در پيشگاه حق تعالي متواضع شوند و مشاهده کمال ربوبيت و ذلت عبوديت درآن ها، غايت تواضع را در قلبشان ايجاد کند. اين تواضع کامل ترين مراتب تواضع است.
2- تواضع اهل معرفت: در آن ها همين تواضع اوليا هست، لکن در مرتبه ناقص تر است؛ زيرا مقام معرفت با مشاهدت حضوري فرق دارد.
3- تواضع حکما: آنان نيز اگر به مقام حکمت الهي رسيده باشند و قلب آن ها به نور حکمت روشن شده باشد، براي حق وخلق متواضع مي شوند.
4- تواضع مؤمنين: کساني که با نور ايمان، علم به خدا پيدا کردند و خود را تا آن جا که نور آن ها روشني داده، شناخته اند.(33)

ب- تواضع و کرامت انسان
 

معمولاً دراين گونه مباحث، بعضي راه افراط را در پيش مي گيرند و بعضي راه تفريط ، مثلاً بعضي تصور مي کنند حقيقت تواضع آن است که انسان خود را در برابر مردم خوار و بي مقدار کند و اعمالي انجام دهد که از نظر مردم بيفتد و نسبت به او سوء ظن پيدا کنند، آن گونه که در حالت بعضي از صوفيه نقل شده است که هنگامي که دريک منطقه به خوش نامي معروف مي شدند، مرتکب اعمال زشت و قبيحي مي شدند تا از نظر بيفتند، مثلاً به بي بندوباري در عبادات و خيانت در امانت مردم معروف شوند و مردم آن ها را رها کنند وشايد اين کار را نوعي تواضع و رياضت نفس پنداشتند. اسلام اجازه نمي دهد کسي به نام تواضع، خود را تحقير کند و در نظرها سبک و موهون سازد و کرامت انساني خويش را پايمال کند، مهم اين است که در عين تواضع، شخصيت اجتماعي انسان ضايع نشود و خوار و ذليل و بي مقدار نگردد. اگر تواضع به صورت صحيح انجام شود، نه تنها چنين اثري نخواهد داشت، بلکه به عکس ارزش او در جامعه بالاتر مي رود. به همين دليل در روايات اسلامي از امير مؤمنان علي (ع) آمده است:
«بالتواضع تکون الرفعه»؛(34) تواضع انسان را بالا مي برد!
اين فضيلت اخلاقي مانند ساير صفات اخلاقي داراي طرف افراط و تفريط و حد وسط است، حد افراط «تکبر» و حد تفريط «پذيرش ذلت و پستي» و حد وسط «تواضع» است. آنچه صفت فضيلت محسوب مي شود و قابل ستايش است همان کوچکي کردن بدون پذيرش پستي و ذلت
است، مثلاً کسي که سعي دارد بر امثال خود برتري جويد و آن ها را پشت سراندازد، متکبر است وکسي که خود را بعد از آن ها قرار مي د هد، متواضع است. ولي اگر پاره دوزي بر دانشمند بزرگي وارد شود، او از جاي خود برخيزد و او را به جاي خود بنشاند و کفش او را بردارد و پيش پاي او جفت کند و تواضعي در(حد يک عالم بزرگ) نسبت به او روا دارد، اين تواضع نيست، بلکه نوعي تذلل محسوب مي شود؛ اين امر قابل ستايش نيست. چيزي شايسته ستايش است که در حد اعتدال باشد و حق هر کس را نسبت به او ادا کند، در برابر عالم به گونه اي و در برابر افراد ديگر به گونه ديگر.(35)
4- خوف ممدوح
يکي ديگر از آثار اعتدال در خشم، خوف پسنديده است که داراي فضايل و آثار فراواني است. و آن عبارت است از اين که انسان از ذات مقدس خداوند تبارک و تعالي و نيز از گناهان خود ترس داشته باشد.

الف- منشاء خوف ممدوح
 

منشأ خوف ممدوح، اين است که سالکان مي بينند در گذشته واجبي را ترک کرده اند و هم اکنون غمگينند که چرا آن را ترک کردند. و نسبت به کيفر ترک واجب نيز هم اکنون خائفند که مبادا در آينده به عذاب مبتلا شوند يا معصيتي را قبلاً مرتکب شدند و هم اکنون غمگينند که چرا قبلاً گناه کردند و به همين جهت نيز هم اکنون ترسناکند که مبادا در آينده به
کيفر ارتکاب گناه قبلي، گرفتار شوند. انسان سالک حتي اگر عادل هم باشد؛ يعني واجبي را ترک نکند و حرامي را مرتکب نشود، هميشه با خوف و حزن به سر مي برد؛ زيرا مثلاً غمگين است که چرا فضيلت اداي نماز را از دست داده است ونماز را بايد قضا کند يا هم اکنون مي ترسد که مبادا بر اثر قضا شدن يک نماز، بعضي از فضايلي که مختص مردان الهي است در آينده نصيب او نشود يا غمگين است که چرا مستحبي را ترک کرده است و مي ترسد که بر اثر ترک مستحب در آينده فيض خاص نصيبش نشود.(36)

ب- آثار خوف ممدوح
 

ترس از خدا که خوف پسنديده است، آثار فراواني دارد؛ از جمله اين که ترسي است اميد آفرين. اگر ما اين پيام را در درون خود احساس کرديم که هر گونه قهري از خدا در سايه مهر او تنظيم مي شود وهمه وعيدهاي الهي با وعده او تدوين مي گردد، معلوم مي شود خدا همواره به ياد ما بوده و اگر خدا همواره به ياد ما است، ما هم بايد بکوشيم که همواره به ياد خدا باشيم. گرچه ذات اقدس خداوند، تعبيرهاي مشفقانه و تشويق آميز فراواني در قرآن نسبت به ما دارد.(37) و مي فرمايد: به ياد خدا باشيد تا خدا به ياد شما باشد:
(فاذکروني أذکرکم)(38) يا (اذکروا نعمتي التي انعمت عليکم)(39).
اما بنده هر وقت به ياد خدا باشد، معلوم مي شود اول، خداوند يادي از بنده اش کرده، پس هر توجهي که نصيب بنده مي شود مسبوق به عنايت الهي است.
لطف خدا نخست، شامل حال بنده مي گردد و ميل و گرايشي در او پيدا مي شود، آن گاه او به طرف خدا حرکت مي کند.(40)
يکي ديگر از آثار خوف پسنديده، گريه از خوف خدا است که داراي فضيلت بسيار است. چنانچه امام صادق(ع) فرمودند:
کسي که از ترس خدا چشم هايش گريان شود، به هر قطره از اشک او در بهشت قصري مزين به در و گوهر به او عنايت شود که هيچ چشمي نديده باشد و هيچ گوشي نشنيده باشد و به قلبت کسي خطور نکرده باشد.(41)
در حديث ديگري از حضرت منقول است که:
هر چيزي را کيل و وزني است، مگر گريه را، که قطره اي از آن درياهاي آتش را خاموش مي کند.
و فرمود:
اگر يک نفر گريه کننده دريک امت باشد، همه مورد رحمت شوند.(42)

ج- طرق تحصيل خوف پسنديده
 

به سه طريق مي توان خوف پسنديده را تحصيل کرد:
1-سعي در تحصيل يقين کامل وايمان به خداي تعالي و روز قيامت و جزاي اعمال و بهشت و دوزخ و ثواب و عقاب داشته باشيم که هر چه ايمان قوي تر شود، خوف بيش تر گردد. امير المؤمنين (ع) در خطبه همام در صفات متقين مي فرمايد:
«فهم والجنه کمن قد رآها فهم فيها منعمون وهم والنار کمن قد رآها فهم فيها معذبون»؛(43) آن چنان ايمان آنان کامل شده که گويا اهل بهشت را به چشم مي بينند که در ناز و نعمتند واهل جهنم را که در آن معذب و گرفتارند.(44)
2- همواره در فکر قيامت، عذاب آخرت، مردن، عالم احتضار، قبر و برزخ و غيره باشيم و نيز توجه به حالات خائفين وانبيا و اوليا و صلحا و سرگذشت آنان داشته باشيم و هيچ وقت مرگ را فراموش نکنيم. رسول اکرم(ص) بعد از نماز صبح جواني را که در حال چرت زدن، با رنگ زرد، چشم هاي گود رفته و بدن لاغر و نحيف بود، مشاهده نمود و فرمود: «کيف أصبحت؟» چگونه صبح کردي؟ عرض کرد: صبح کردم در حالي که به يقين رسيده ام. حضرت خوشش آمد. فرمود: هر چيزي حقيقتي دارد، حقيقت يقين تو چيست؟ عرض کرد: يقينم موجب نگراني و ترسم سبب شب زنده داري و تشنگي سبب روزه ام شده است. به اين سبب دل از دنيا و هرچه در آن است بريده ام؛ گويا عرش الهي را مي بينم که براي حساب آماده شده است و مردم همه براي آن محشور شده اند و من هم يکي از آن ها هستم؛ گويا نگاه به اهل بهشت مي کنم که در ناز و
نعمتند و با صميميت تکيه بر تخت هاي بهشتي زده اند و اهل آتش را مي بينم که در عذاب گرفتارند و گويا الآن صداي غرش آتش در گوشم صدا مي کند. حضرت فرمود:
«هذا عبد نور الله قلبه بالايمان»؛ اين بنده اي است که خدا دلش را با نور ايمان منور کرده است.
به او فرمود: آفرين! برهمين حال باش. عرض کرد يا رسول الله دعا کنيد شهادت روزي ام شود. حضرت دعا فرمود: طولي نکشيد که در يکي از غزوات دهمين نفر بود که شهيد شد.(45)
3- تأمل کردن در صفات باري تعالي: درک حقيقت مشيت الهي در توان ما نيست و فهميدن حقايق جهان هستي و قضا و قدر الهي از درک و فهم ما خارج است؛ نبايد بر عبادت و اطاعات خود زياد خرسند باشيم؛ چون از عاقبت امر خودمان خبر نداريم، و در اين موقع است که خوف انسان شديد مي شود؛ هرچند همه کارهاي نيک را انجام داده ودل از دنيا به کلي بريده وسراسر وجودش به حق رو آورده باشد. زيرا خطر سر انجام کار و سختي ثبات و پايداري بر حق دفع شدني نيست.(46)در خصال صدوق است که مالک بن انس مي گويد: نزد صادق، جعفر بن محمد(ع) مي رفتم و ايشان برايم بالشي مي گذاشت و برايم ارزشي قائل بود و مي فرمود: اي مالک! من تو را دوست دارم.
من نيز از اين موضوع خوشحال بودم و خداي را شکر مي کردم. آن بزرگوار همواره، از سه حالت خارج نبود: يا روزه بود، يا درحال قيام (به عبادت) ويا در حال ذکر خداوند. او از عظيم ترين عابدان وبزرگ ترين زاهدان بود، کساني که در مقابل خداوند عزو جل در حالتي از خشيت به سر مي برند. حديثش بسيار و همنشيني با او خوب و فوايدش فراوان بود.
وقتي از پيامبر (ص) حديثي نقل مي کرد و مي فرمود: قال رسول الله (ص) چهره اش به کبودي و زردي مي گراييد و دگرگون مي گشت؛ به طوري که دوست و آشنا نمي توانست او را بشناند. سالي همراه ايشان به حج مشرف شدم. چون زمان احرام فرا رسيد، هرچه مي خواست لبيک بگويد، صدايي از گلويش خارج نمي شد و چيزي نمانده بود که خود را از مرکبش به زمين افکند! به ايشان عرض کردم: اي پسر رسول خدا! بگو! چاره اي نيست؛ بايد بگويي! ايشان فرمود: اي پسرابوعامر! چگونه جسارت کنم و بگويم: لبيک اللهم لبيک؟! درحالي که مي ترسم خداوند عز و جل جوابم دهد: لالبيک و لاسعديک!(47)

خشم ممدوح و مقدس
 

ريشه کن کردن اصل غضب از وجود انسان کاري غير ممکن است. و ما هم مکلف به آن نيستيم، بلکه آنچه ما تکليف داريم، اين است که صولت و قدرتش را بشکنيم و به طوري آن را تضعيف کنيم که در درون شديد نشود و آثارش در صورت هويدا نشود و در مرتبه لايق خود، يعني تحت اشارت عقل و شرع بماند و در جايي که غضب لازم است، بروز کند و
در جايي که حلم لازم است انسان بتواند حليم باشد وطوري نباشد که انسان را از حال اختيار خارج کند. بالاتر از اين ما هيچ تکليفي نداريم و آنچه مورد رضاي خدا است همين است که غضب در اختيار انسان باشد و لذا خداي متعال مي فرمايد:(والکاظمين الغيظ).
در حالي که اگر نداشتن غضب پسنديده بود، بايستي بفرمايد: «والفاقدين الغيظ»؛ يعني آن هايي که هيچ غضبي ندارند.(48) پس به طور کلي خشم مقدس عبارت است از اين که: خشم وغضبي که براي خدا و در راه احياي دين وپاسداري از ارزش ها باشد.

الف- خشم مقدس در قرآن و روايات
 

در آيات و روايات اسلامي سخن از خشم مقدس و غضب الهي بسيار است، از جمله:
1- در داستان موسي (ع) مي خوانيم: هنگامي که براي گرفتن پيام الهي به کوه طور آمده بود و درغياب او سامري گمراه از فرصت استفاده کرد و گوساله معروف خود را ساخت و بني اسرائيل را به پرستش آن وادار نمود و خداوند اين خبر را در همان کوه طور به اطلاع موسي(ع) رسانيد، موسي (ع) خشمگين و اندوهناک به سوي قوم خويش بازگشت و الواحي که درآن احکام بني اسرائيل بود. به کناري افکند و موهاي سر يا ريش برادر و جانشين خود را گرفت و کشيد و بر او فرياد زد که: چرا در مقابل اين انحراف بزرگ خاموش نشستي؟ چرا از من پيروي نکردي؟
و فرمان مرا به بوته فراموشي افکندي؟ دراين جا هارون به دفاع از خود پرداخت و ترس از تفرقه رابه عنوان عذر خود ذکر نمود.
(و لما رجع موسي الي قومه غضبان اسفاً قال بئسما خلفتموني من بعدي اعجلتم امر ربکم والقي الالواح و اخذ براس اخيه يجره اليه).(49)
اين خشم و عصبانيت شديد تکاني به بني اسرائيل داد و بسيار زود متوجه اشتباه بزرگ خود، يعني انحراف از توحيد به شرک شدند. به يقين اين گونه عصبانيت ها و غضب ها که در برابر انحراف و گمراهي مردم ظهور و بروز پيدا مي کند، مثبت و سازنده است و جنبه الهي دارد. به يقين اگر موسي(ع) با خونسردي با اين مسأله برخورد مي کرد، اي بسا خونسردي او را دليل بر امضاي گوساله پرستي مي گرفتند و مبارزه با آن بعداً مشکل مي شد، ولي اين خشم و غضب کار خود را کرد، و تکان سختي به آنان داد.(50)
2- در حالات پيامبر اکرم(ص) نيز مي خوانيم که گاه در برابر بعضي از حوادث به گونه اي عصباني مي شد که آثار خشم و غضب در چهره مبارکش نمايان مي گشت. مثلاً در داستان حديبيه مي خوانيم که پيغمبر اعظم(ص) در برابر پيشنهاد سهيل بن عمرو(نماينده قريش جهت عقد پيمان صلح) درباره بعضي از موارد نادرست صلح نامه سخت عصباني شد؛ به گونه اي که آثار خشم و غضب در چهره او نمايان گشت (وهمين امر سبب پس گرفتن آن پيشنهاد شد).(51)
3- درباره ابوذر مي خوانيم هنگامي که عثمان امر به معروف ونهي از منکر او را تحمل نکرد، دستور تبعيد او را به سرزمين بد آب وهواي ربذه صادر کرد. علي (ع) به بدرقه او آمد و هنگام وداع با او فرمود:
«يا اباذر انک غضبت لله فارج من غضبت له. ان القوم خافوک علي دنياهم و خفتهم علي دينک، فاترک في ايديهم ما خافوک عليه و اهرب منهم بما خفتهم عليه»؛(52) اي ابوذر! تو به خاطر خداخشم گرفتي و غضب کردي، پس به همان کسي که برايش غضب نمودي اميدوار باش. اين مردم از تو بر دنيايشان ترسيدند و تو ازآن ها بر دينت، پس آنچه را که آن ها برايش در وحشتند به خودشان واگذار. و به خاطر آنچه بر آن مي ترسي از آن ها فرار کن.
بديهي است خشم ابوذر نسبت به کساني که اموال بيت المال را به ناحق در ميان خود تقسيم مي کردند و به مردم ظلم و ستم روا مي داشتند، يک خشم مقدس الهي بود.
در سخن ديگري از خود ابوذر به هنگامي که معاويه از انتقادات او به وحشت افتاد و مي خواست او را از شام تبعيد کند، نقل شده است که او خطاب به گروهي از مؤمنان شام که به بدرقه او آمده بودند چنين گفت:
«ايها الناس اجمعوا مع صلاتکم و صومکم غضباً لله عز و جل اذا عصي في الارض»؛ اي مردم! همراه نماز و روزه خود، خشم براي خداوند
متعال را در برابر گناهاني که در زمين انجام مي شود، داشته باشيد.(53)

ب- تفاوت خشم مقدس و مذموم
 

تفاوت خشم هاي مقدس و مذموم دراين است که :
اولاً، خشم مقدس تحت کنترل عقل و شرع قرار دارد و به منظور بسيج تمام نيروها در برابر کار خلافي است که در حال انجام است تا جلوي آن گرفته شود، ولي خشم هاي شيطاني نه تنها تحت کنترل عقل نيست، بلکه هوا وهوس هاي لجام گسيخته بر آن حاکم است.
ثانياً، خشم مقدس هدف مقدسي را دنبال مي کند و همواره توأم با برنامه ريزي است درحالي که خشم هاي شيطاني نه هدف مقدسي دارد و نه برنامه اي.
ثالثاً، خشم هاي مقدس هميشه حدود معيني دارد، و از حد تجاوز نمي کند، در حالي که خشم شيطاني هيچ حد ومرزي را به رسميت نمي شناسد. با يک مثال ساده مي توان تمام تفاوت هايي را که در بالا آمد مشخص کرد، خشم مقدس مانند سيلاب هايي است که از کوه ها به راه مي افتد و پشت سد قرار مي گيرد و به صورت حساب شده در نهرها به جريان مي افتد و سبب انواع آبادي ها و برکت ها است. در حالي که خشم شيطاني همانند سيلاب هايي است که از کوه سرازير مي شود و هيچ مانعي بر سر راه آن نيست وهرچيزي را بر سر راه خود بيابد درهم مي کوبد و ويران سازد.(54)

پي نوشت ها :
 

1-آل عمران (3):132.
2-الکافي، ج2، ص 110، ح 9.
3-همان، ح 7.
4-نهج البلاغه، حکمت 4.
5-صحيفه امام، ج18، ص 276.
6-غررالحکم و دررالکلم، ص340،ح 7780.
7- نهج البلاغه، نامه 53.
8- بحارالانوار، ج19، ص 83.
9- همان، ج 18، ص 108.
10- شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 367.
11- اخلاق اسلامي (احمد ديلمي و مسعود آذربايجاني)، ص 144.
12- توبه (19):114.
13- هود(11):75.
14- صافات(37):101.
15- نهج البلاغه ؛ حکمت 424.
16- آل عمران (3):133-134.
17- نهج البلاغه، خطبه 191.
18- همان، حکمت 224.
19- همان، حکمت 418.
20- همان، حکمت 460.
21- همان، حکمت 424.
22- همان، حکمت 113.
23- همان، حکمت 31.
24- چهل حديث(محلاتي)، ج2، ص 227.
25- بحارالانوار، ج 43، ص 344، ح16.
26- الامالي (شيخ صدوق)، ص 268.
27- اخلاق اسلامي (احمد ديلمي و مسعود آذربايجاني) ص 188.
28- نهج البلاغه، حکمت 207.
29- الکافي، ج2، ص 112، ح6.
30- شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 381.
31- آداب سير و سلوک، ص 291.
32- شعراء(26):215.
33- ر.ک: شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 335-336.
34- غررالحکم و دررالکلم، ص 249، ح 5163.
35- اخلاق در قرآن، ج2، ص80.
36- مراحل اخلاق در قرآن، ص 284.
37- همان.
38- بقره(2):152.
39- بقره(2):40.
40- مراحل اخلاق در قرآن، ص 2.
41- وسائل الشيعه، ج15، ص 223.
42- الکافي، ج2، ص 481، ح 1.
43- نهج البلاغه، خطبه 193.
44- دروس اخلاق اسلامي، ص 156.
45- الکافي، ج2، ص53.
46- علم اخلاق اسلامي، ج1، ص 284.
47- ر. ک: الخصال، ص 167، ح 219.
48- اخلاق(شبر)، ص 249.
49- اعراف(7):150.
50- اخلاق در قرآن، ج3، ص 400.
51- بحارالانوار، ج20، ص360.
52- نهج البلاغه، خطبه130.
53- ميزان الحکمه، ج3، ص 2270.
54- اخلاق در قرآن، ج3، ص 403.
 

منبع: امام خميني (س) و مفاهيم اخلاقي/ 15، مؤسسه ي تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره) -دفتر قم 1388: چاپ و نشر عروج

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد