خانه » همه » مذهبی » افق پيوند ميان آفريدگار و آفريدگان

افق پيوند ميان آفريدگار و آفريدگان

نگاهي به درونمايه و محورهاي سوره ي صافّات

افق پيوند ميان آفريدگار و آفريدگان

سوره ي صافات، با آيات والاي خود، ما را به همان انديشه ها و حقايقي رهنمون مي سازد که آيات سوره ياسين بر آن تأکيد مي کرد، بگذريم که سوره ي صافات، آن انديشه ها و حقايق را با افزودنيهاي ديگر و در سبک تربيتي- رواني نويني ارايه مي دهد.

0050817 - افق پيوند ميان آفريدگار و آفريدگان
0050817 - افق پيوند ميان آفريدگار و آفريدگان

 

نويسنده: آيت الله سيدمحمّدتقي مدرسي
مترجم: محمد تقدمي صابري

 


نگاهي به درونمايه و محورهاي سوره ي صافّات
سوره ي صافات، با آيات والاي خود، ما را به همان انديشه ها و حقايقي رهنمون مي سازد که آيات سوره ياسين بر آن تأکيد مي کرد، بگذريم که سوره ي صافات، آن انديشه ها و حقايق را با افزودنيهاي ديگر و در سبک تربيتي- رواني نويني ارايه مي دهد.
سوره، آيات خود را با يادکردِ فرشتگاني مي آغازد، که در انتظار فرمان پروردگار به صفت ايستاده اند و از همين روست که اين سوره، نام «الصافات» (صف بستگان) به خود گرفته است، همانگونه که آيات پاياني سوره، براي ما از جنّيان و فرشتگان سخن مي گويد و به شبهه افکني نادانان در پيرامون پيوند آنان با پروردگار پاسخ مي دهد، زيرا نادانان مي پنداشتند که اين دو گروه از آفريدگان با پروردگار، پيوند خويشاوندي دارند. (آيه 158) برخي پا را فراتر نهاده، بر آن شدند که جنيان، نتيجه ي مستقيم پيوند زناشويي ميان فرشتگان و پروردگارشان مي باشند- پاک است پروردگار از پندار مشرکان.
سوره ي صافات در ميانه ي آيات خود، از پيامبران سخن مي گويد، پيوند اين سياق با سياقِ پيشين اين گونه است: هنگامي که قرآن لغزش زشت نادانان را در پنداري که در پيرامون پيوند فرشتگان و جنيان با پروردگار داشتند، آشکار ساخت، ناگزير بايد به لغزشي شبيه به آن، اشاره کند که ديگران در آن فرو افتادند، آن هنگام که پنداشتند پيوندي مشابه، ميان پروردگار و پيامبران در ميان است، اين پندار از ارزيابي آنان نسبت به معجزاتي برخاسته بود که بارها و بارها به دست پيامبران تکرار شده بود، بدون اينکه ديگران توانايي انجام دادن چنين معجزاتي را داشته باشند. نادانان، اين معجزات را گواهي گرفتند که پيامبران فرزندان پروردگارند و از همين رو است که مي بينيم آيات قرآن، سخن خود درباره ي اين موضوع را با گستردگي عرضه مي دارد و بر اين حقيقت تأکيد مي ورزد که پيامبري پيامبران از روي اسباب ذاتي و تکويني شخصيت آنان نبوده، بل پروردگار، اين جايگاه را تنها از آن رو به آنان ارزاني داشت که باوري ژرف و کرداري راستين داشتند و به هنگام پا پيش نهادن از خود دليري نشان داده، به مردمان نيکي مي کردند. شايد يادکرد پيامبران در اين سوره با اين جنبه از زندگاني آنان در پيوند باشد تا سخنان نو آفريده ي نادانان، ردّ شود.
با اين نگاه، مي توانيم بگوييم که روند عمومي سوره ي صافات بيان پيوندهاي درستي است که ميان پروردگار و ديگر آفريدگان برقرار است، اين پيوند در جاي خود در ايجاد، آفرينش، نوآوري، روزي رساني و … جلوه گر مي شود، امّا آنچه در مرتبه ي پايين تر اين پيوند قرار دارد اين است که نردباني هست که آفريدگان، تنها با نورديدن آن، به پروردگار خويش نزديک مي گردند و اين نردبان نيست مگر ايمان و کردار شايسته.
هنگامي که در مجموعه بينشهاي سوره انديشه مي کنيم، مسؤوليت در آشکارترين شکل خود، چنان جلوه گر مي شود که هوش از سر آدمي مي ربايد، جلوه گاه اين مسؤوليت، اين سخن پروردگار است که مي فرمايد: «وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْئُولُونَ» بازداشتشان نماييد که آنها مسؤولند. (آيه 158) (آيه 24)
شرک ورزيدن به پروردگار از رهگذر باور داشتن خداوندي فرشتگان، جنيان و يا ديگر خدايان دروغين، توجيهي رواني دارد و آن اينکه آدمي در پي گريختن از مسؤوليت خويش است.
روز رستاخيز، روزي است که مسؤوليت در آن به گونه اي آشکار و ترديدناپذير، نمايان مي شود و در آن هنگام بانگي بلند برمي آيد و ستمگران به پا خاسته، کيفر پروردگار را درمي نگرند. در همين هنگام مسؤوليتي که همواره در سراي دنيا از آن گريزان بودند، رُخ مي نمايد و توجيهات آنان را، که مي پنداشتند مي توانند آن را وسيله اي براي گريز از بار مسؤوليت قرار دهند، باطل مي کند.
آنچه ناگفته ماند اين است که وجود خدا در سراي آخرت، گوياترين گواه بر مسؤوليت آدمي در دنياست، بنابراين هرگاه در جامعه اي به سر برديم که ستم بر آن حکومت مي کند و ما در برابر آن خاموشي گزيديم و به خواري و پستي تن در داديم، اين خود دليلي بر مسؤوليت ما در برابر وضع پيش آمده است، هرچند آن را با فرهنگ جبرگرايي يا فلسفه انتظار توجيه کنيم.
محور مسؤوليت، ديگر محورهاي سوره را به يکديگر پيوند مي دهد که برجسته ترين آنها اين محورهاي سه گانه است:

1- نپذيرفتن همتاياني که نادانان، آنها را به خدايي مي گيرند، تا مگر ياريشان کنند. هدف نادانان از پرستش خدايان دروغين، گريز از جزاي کردارشان است، ليک هيهات، زيرا فرشتگان در برابر پروردگار خود، صفي بشکوه بسته اند و اهريمنان در رسيدن به آسمانها راهي ندارند و شهابها در کمين آنهايند و مستکبران براي محاسبه اي سخت احضار خواهند شد.
2- پيامبران و اوليا، بندگان گرامي خدايند و براي کسي که خداوند خشنود نباشد، شفاعت نمي کنند و در رويارويي با سنتهاي الهي نمي توان بر ايشان تکيه کرد و اين چگونه خواهد بود در حالي که ايشان از آن رو به جايگاه خويش رسيدند و بندگان مخلص پروردگار بودند و براي رهبران شرعي خويش وفاداري و مهري راستين داشتند. پروردگار نيز آنان را از پليديهاي شرک و پيامدهاي فشارهاي اجتماعي و تاريخي رهاند.
3- ويران کردن پايه هاي توجيهاتي که گنهکاران در ارتکاب گناهان، بدان تکيه مي کنند، چه، آنها مي پندارند که در انجام دادن گناه، مجبور بوده اند.

صحنه هايي که قرآن از روز مسؤوليت و جزا براي ما ترسيم مي کند، با اين محور در پيوند است.
نظم قرآني، محور نخست و پاياني را به تدريج آورده، سپس محور دوم را يادآور مي شود و آن را چونان گواهي بر روشن سازي آن دو محور ارايه مي دهد، چه، قرآن براي حقايق نمونه هايي مي آورد و زندگاني پيامبران، از زيباترين نمونه هايي است که در قرآن آمده است؛ پيامبراني که بايد بامدادان و شباهنگام بر آنان درود فرستيم تا مؤمنان، آنها را سرمشقي روشن قرار دهند، از جمله ي اينان ابراهيم (عليه السلام) است که از پيروان نوح (عليه السلام)، پير پيامبران بود.
قرآن، هنگامي که براي ما حقيقت يا حکمي را روشن مي سازد، بي درنگ، نمونه هايي چند، فراپيش مي نهد، اين مثالها تنها براي شرح آن حقيقت يا حکم آورده نمي شود، بلکه هدف از ارايه ي آنها بيان حدود و جنبه هاي آن حقيقت يا حکم نيز هست، زيرا روان آدمي نه تنها بر تحريف واژه ها و تهي نمودن آنها از معاني حقيقي خود، و بدل کردنشان به پوسته هايي بي مغز و بي اثر، تواناست، بلکه مي تواند به اين واژگان معاني ناآشنايي بخشد که با معاني حقيقي آن به هيچ روي پيوندي ندارد.
براي آنکه برخي مفسران سطحي نگر يا کساني که دستخوش وسوسه هاي نفس شده اند، کردار و کژرويهاي مردمان را توجيه نکنند و قرآن را بر پايه ي هواي نفس و رأي خويش تفسير ننمايند، پروردگار، هيچ آيه اي را در قرآن فرونگذاشته مگر اينکه با نمونه هايي تاريخي آن را روشن ساخته است، چندان که، کس را ياراي انکار، تبديل و تأويل آن به معاني ديگر، نباشد.
گويا قرآن بر آن بوده تا معاني واقعي و حقيقي پيروي را روشن سازد، اين معنا، نپذيرفتن بتهاي دروني با توحيد ناب و ردّ بتهاي بيروني- همان بتهايي که صورت ظاهري بتهاي دروني اند- در واقعيت موجود است و سپس تسليم در برابر خدا و جانفشاني و ايستادگي در راه او.
پروردگار آنگاه در پايان، معناي حقيقي اخلاص را براي ما يادآور مي شود، بر اساس اين معنا، آدمي بايد از عوامل و فشارهاي مخالف حق، دور باشد.
جامعه گاه مؤمنان را در تنگنا قرار مي دهد و بر آنان فشار مي آورد تا به سمت و سويي روند، ليک فرمانبري از خدا و اهدافي که بدان اشتياق دارند، بر آنان فشار مي آورد تا به راهي ديگر روند، در اين هنگام، بر مؤمنان بايسته است تا با تکيه بر ايمان و توکل به خدا، اين فشارها را به چالش کشند و بدانند سرفصل کتاب نبوت پيامبران و فرستادگان و برجسته ترين کردار ايشان، به چالش کشانيدن واقعيت اجتماعي فاسد بوده که پيروزي پيامبران در اين مبارزه و چالش، سبب والايي آنان شده است.
در آيات پاياني، پروردگار، پندهاي اين سوره را چکيده مي کند، روشن ترين اين پندها آن است که بندگان خالص خدا، همان کساني هستند که پروردگار خالص گرداند و ايشان نيز خود را براي او خالص کرده اند و عواملي که بر ديگران اثر نهاده، بر آنان کارساز نيست.
منبع مقاله :
مدرسي، سيد محمدتقي؛ (1386)، سوره هاي قرآن: درونمايه ها و محورها، ترجمه: محمد تقدمي صابري، مشهد: مؤسسه چاپ آستان قدس رضوي، چاپ اول.

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد