لازم است تفكيك شود كه مراد از اديان و مذاهب چيست؟
اگر مراد از اديان و مذاهب، اديان غير اسلامي باشد، همه آن ها قائل نيستند كه منجي عالم هنوز بدنيا نيامده است، بلكه بايد تفكيك نمود.
1- مسيحيان: منجي را همان مسيح (پسر خدا) مي دانند، كه قطعاً بدنيا آمده، منتهي آنها مي گويند بدار زده شده و دوباره زنده شده است.[1]2- يهوديان: ميگويند هنوز زاده نشده است، ولي با دقت در متون ديني آن ها (هر چند تحريف شده) كه به ظهور پيامبر امّي وعده داده شده، وبيان نموده كه نسلي از ذرية او، روزگار درازي خواهند زيست و آينده روشن تاريخ بشريت، به دست آنان متحقق خواهد شد[2] روشن مي شود كه جز بر ائمه دوازده گانه شيعه قابل انطباق نيست.
3- هندوها: در كتاب «ويد» نام منجي را «منصور» گفته اند، و در روايات شيعيان در ذيل آية « إِنَّهُ كَانَ مَنْصُورًا » نقل شده كه مراد از منصور[3] همان مهدي است.[4]4- زردشت: در كتاب «جاماسب» شاگرد زردشت اوصافي ذكر شده براي منجي كه فقط با روايات شيعه درباره امام زمان (عج) سازگاري دارد از جمله مي گويد، «زمين را پر از داد كند و از داد وي باشد گرگ با ميش آب خورد».[5] چنانكه در روايات شيعه آمده «و لو قد قام قائمنا. . . واصطلحت السباع و البهائم»[6] با قيام حضرت . . . درندگان و حيوانات در كنار هم زندگي مي كنند در نتيجه بطور قطع نمي توان گفت همه اديان قائل اند كه منجي به دنيا نيامده، از اين گذشته مسئله حيات حضرت مهدي يك مسئله درون ديني است ضرورتي ندارد و منطقي هم نيست كه براي كساني كه اصل دين ما را قبول ندارند، اقامه دليل شود.
و اگر مراد از مذاهب و اديان، مذاهب درون ديني باشد، دليل هاي فراواني بر حيات امام زمان (عج) داريم، كه اقامه آن هم براي اقناع مذاهب ديگر، و هم تقويت ايمان شيعيان لازم و ضروري مي نمايد، ما برخي از اين ادله را در دو بخش ارائه مي كنيم:
الف: دلايلي كه به صورت كلي وجود امام زنده را در هر زمان لازم و ضروري شمرده اند كه اين گروه از ادلّه هم، بر دو دسته تقسيم مي شوند:
1- دلائل عقلي محض، دلائل عقلي كه در لزوم بعثت انبياء، در تمام اديان مخصوصاً اسلام بيان شده است ، در امامت هم جاري و ساري است، مخصوصاً در اسلام كه، نبوّت خاتمه يافته است، و حكمت الهي اقتضا مي كند، كه اين خاتميت توأم با نصب امام در هر زمان باشد، آن هم امامي كه زنده باشد، در نتيجه در اين زمان هم وجود امام زنده و حيّ در بين جامعه بشري لازم و ضروري مي باشد.[7] والّا اگر امام زنده نباشد با نظام احسن بودن هستي، و كمال مطلق بودن خداوند سازگاري ندارد.
2- دلايل نقلي؛ كه فهرست وار به برخي از آن ها اشاره مي شود: 1. امام واسطة فيض الهي و قلب عالم امكان است؛ اگر زمين لحظه اي از حجت خدا و امام زنده خالي باشد از هم مي پاشد و فرو مي ريزد، سبط بن جوزي از علماي اهل سنت در تذكرة الخواص نقل مي كند كه پيغمبر اكرم(ص) فرمود: «ستارگان امان اهل آسمان اند، اگر نابود شوند اهل آسمان نيز نابود مي شوند و اهل بيت من امان ساكنين زمين مي باشند پس اگر اهل بيت من وجود نداشته باشند اهل زمين نيز هلاك مي گردند»[8] ابن ابي الحديد از علي ـ عليه السلام ـ نقل نموده كه حضرت فرمود: «زمين خالي از حجت نيست، خواه ظاهر و آشكار و يا بيمناك و پنهان«اللهم بلي لا تخلو الارض من قائم لله بحجّةِ اما ظاهراً مشهورا او خائفاً مغمورا». و همچنين ابن حجر عسقلاني يكي از علماي اهل سنت اين نظر را تأييد نموده است[9].
2. همراهي قرآن و پاسداري آيين خدا،از حديث ثقلين كه تواتر آن بين مسلمين قطعي است نكاتي استفاده مي شود از جمله اينكه قرآن و اهل بيت هميشه همراه يكديگرند و جدايي ناپذير «لن يفترقا»[10] لذا بايد هميشه امام زنده اي در هر زمان در كنار قرآن وجود داشته باشد، تا مضمون حديث تحقق پيدا كند. و همچنين پاسداري و صيانت از قرآن و آيين خدا مي طلبد كه هميشه امام زنده اي وجود داشته باشد، علي ـ عليه السلام ـ فرمود: «هرگز روي زمين از قيام كننده اي يا حجت و دليلي، خالي نمي ماند . . . تا دلايل و اسناد روشني الهي از بين نرود و به فراموشي نگرايد.[11]3. وجود شب قدر دليل وجود امام زنده در هر عصر و زمان: چرا كه نزول تقديرات يكسال مي طلبد نبي و يا امامي را كه تقديرات را از عالم اعلي دريافت (و تلقي) نمايد، چنانكه پيامبر اسلام ـ صل الله عليه و آله ـ به ابابكر و عمر فرمود: تقديرات (هر سال در شب قدر)بر چه كسي نازل مي شود؟ گفتند: بر شما يا رسول الله، فرمود: آيا شب قدر بعد از من ادامه دارد، گفتند بلي، فرمود: در آن وقت تقديرات بر چه كسي فرود مي آيد؟ گفتند نمي دانيم، فرمود: بدانيد بر اين شخص (اشاره فرمود به علي ـ عليه السلام ـ)نازل مي شود . . . [12] با توجّه به اينكه ائمه ـ عليهم السلام ـ توسط امام سابق به عنوان امام اعلام ميشود و از طرف خداوند تعيين شدهاند. بعد از علي ـ عليه السلام ـ بر ائمة ديگر تا مي رسد،به اين زمان ،چون شهادت امام حسن عسكري ـ عليه السلام ـ از مسلمات تاريخ است بعد از ايشان، بايد امام زنده اي باشد تا تقديرات بر او(و قلب مباركش) نازل شود، و حوادث يكسال را دريافت نمايد. چنانكه علي ـ عليه السلام ـ فرمود: «ليلة القدر در هر سال وجود دارد كه تقديرات يكسال بر واليان بعد از پيامبر ـ صل الله عليه و آله ـ نازل مي شود، گفته شد ولات امر چه كساني هستند؟ فرمود: من و يازده نفراز نسل من.[13]ب: دلائلي كه به صورت خاص نشانگر تولد، و زنده بودن منجي و مهدي موعود (عج) مي باشد:
1- ثبت تاريخ ولادت، مكان و زمان و . . . حضرت در تاريخ به صورت متواتر. گزارش مستند در اين زمينه، از طرف «حكيمه» عمة حضرت عسكري ـ عليه السلام ـ رسيده كه از نزديك شاهد تولد حضرت مهدي بوده كه در اوان سپيده دم جمعه نيمة شعبان سال(255،ه ق)مطابق 868 ميلادي در شهر«سامراء» در خانة امام حسن عسكري ديده به جهان گشود.[14] و همچنين عده اي زيادي به ديدار حضرت مهدي (عج) در زمان خود امام حسن عسكري ـ عليه السلام ـ نائل شدهاند كه دانشمندان ما جريان اين ديدارها را به صورت گسترده گزارش كرده اند.[15] از جمله ديدار چهل تن از اصحاب امام حسن عسكري با آن حضرت است . . . فرمود: مي خواهيد به شما بگويم كه براي چه اينجا آمده ايد؟ همه گفتند: بفرماييد، فرمود: براي اين به اينجا آمده ايد كه از حجت و امام پس از من بپرسيد. گفتند بلي، در اين هنگام پسري نوراني همچون پاره ماه كه شبيه ترين مردم به امام عسكري ـ عليه السلام ـ بود وارد مجلس شد حضرت با اشاره به او فرمود: اين امام شما بعد از من و جانشين من در ميان شما است و . . .[16] از اين گذشته تعداد قابل توجهي از مورخان اهل سنت هم، تولد آن حضرت را در كتب خود ذكر كردهاند، و آن را يك واقعيت دانسته اند، بعضي از پژوهشگران بيش از صد نفر از آنان را معرّفي كرده اند،[17]با جمع قول شيعيان، و صد نفر از علماي اهل سنت تواتر قطعي بدست مي آيد كه امام زنده و حيات دارند، و سال ها قبل متولد شده است و مؤبد اين مسئله وجود نائبان خاص،[18] و تشرف عده اي زياد از بزرگان و انسان هاي وارسته در طول تاريخ خدمت آن حضرت است كه تعداد آن ها فوق حد تواتر مي باشد،[19] نوعاً براي اثبات قضايايي تاريخي، به يك نقل و چند نقل اكتفاء مي شود، و حال آنكه درباره تولد و زنده بودن آن حضرت و تشرف به محضر او نقل فراواني وجود دارد.
نتيجه اين شد كه هم دلايل عقلي و هم نقلي، و هم وقايع تاريخي تولد، و حيات آن حضرت را بخوبي ثابت مي كنند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. سيرة پيشوايان، مهدي پيشوائي.
2. مهدي منتظر در نهج البلاغه، مهدي فقيه ايماني.
3. پيشواي دوازدهم، حضرت امام حجة بن الحسن المهدي – مؤسسة در راه حق.
پي نوشت ها:
[1] . ر ك، او خواهد آمد، چاپ هشتم، ص 58- 73، و مجلّه انتظار شمارة 1، ص 175 .
[2] . مجلّه انتظار شمارة 1، ص 175 .
[3] . بشارات عهدين، ص 245، به نقل از پيشواي دوازدهم، مؤسسه در راه حق، (چاپ دهم 1376) ص 8 .
[4] . محدث نوري، نجم الثاقب، ص 47 .
[5] . بشارات عهدين، ص 258، به نقل از پيشواي دوازدهم، ص 9.
[6] . صافي گلپايگاني، لطف الله، منتخب الاثر، ص 473.
[7] . آموزش عقائد (پيشين)، ص 306 .
[8] . سبط بن جوزي، تذكره الخواص الامه، چاپ سوم، 1285ه ، ص185.
[9] . «وفي صلاة عيسي خلف رجل من هذه الامة مع كونِهِ في آخر الزمان و قرب قيام السائد، دلالةٌ للصحيح من الاقوالِ ان الارض لا نخلو عن قائم لله بحجّة» احمد بن علي بن حجر العسقلاني، فتح الباري شرح صحيح البخاري، بيروت، دار المعرفة، ج 6، ص 494 .
[10] . مكارم شيرازي، ناصر، با همكاري جمعي از دانشمندان، پيام قرآن، قم، انتشارات نسل جوان، چاپ دوم، 1374 ش، ج 9، ص 75 .
[11] . ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، قاهره، دار احياء الكتب العربّيه، 1960 م، ج 18، خطبة 147 .
[12] . كليني، محمد بن يقوب، اصول كافي، ترجمة سيد هاشم رسولي، تهران، انتشارات علميه اسلاميه ، چاپ چهارم، ج 1، ص 363 .
[13] . حر عاملي، اثباة الهداة، ج 2، ص 298، به نقل از بداية، ج 2،ص 127 .
[14] . مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، دار التراث العربي، ج 51، ص 15 – 16، وص 25، و رك، اصول كافي، ج 1، ص 514، و ارشاد مفيد، ص 326، اكمال الدين صدوق، ج 2، ص 97 و 106، و غيبت شيخ طوسي، ص 124- 128 .
[15] . صدوق، كمال الدين، قم، موسسة النشر الاسلامي، 1405 ه . ق، ص 475، و ر ك، ينابيع المودة، بيروت، موسسة الاعلمي للمطبوعات، ج 3، ص 125، و ارشاد مفيد، ص 350- 351 .
[16] . طوسي، الغيبة، تهران، مكتبة نينوي الحديثه، ص 141، و ر- ك، قندوزي، سليمان، ينابيع المودة، بيروت موسسة الاعلمي للمطبوعات، ج 3، ص 131، و صافي، لطفالله، منتخب الاثر، تهران، مركز نشر كتاب، 1373 ه . ق، ص 355 .
[17] . فقيه ايماني، مهدي، مهدي منتظر در نهج البلاغه، اصفهان، كتابخانة عمومي امير المؤمنين ـ عليه السلام ـ ص 23- 39 ، و مهدي پيشوايي در سيرة پيشوايان، ص 667، منابعي را كه به اين حقيقت اعتراف دارند چنين نام مي برد: ابن حجر هيتمي، الصواعق المحرقة (ط 2، قاهره ه . ق)، ص 208 شيراوي، الاتحاف بحب الاشراف، قم، منشورات الارضي 1363 ه . ش، چاپ 2، ص 179، محمد امين بغدادي سويدي، سبائك الذهب في معرفة قبائل العرب، بيروت، دارصعب، ص 78، مؤمن شبلنجي، نور الابصار، قاهرة، مكتبة المشهد الحسيني، ص 168 –محمد صبان اسعاف الراغبين ،در حاشية نور الابصار، ص 141 – ابن اثير، الكامل في التاريخ، بيروت، دار صادر، ج 7، ص 274، (حوادث سال 260) – حمدالله مستوفي، تاريخ گزيده، تهران، انتشارات امير كبير، چاپ دوم، 1362 ه . ش، ص 207 – ابن طولون، الائمة الاثني عشر، قم، منشورات الارضي، ص 117 – ابن صباغ مالكي، الفصول المهمة (بي تا) ص 310، قندوزي، سليمان ينابيع المودّة، بيروت، موسسة الاعلمي للمطبوعات، ج 3، ص 36 .
[18] . سيرة پيشوايان، پيشين، ص 675 .
[19] . بحار، ج 53، ص 323 و ج 52، ص 6 – 89 .