خانه » همه » مذهبی » امام رضا (ع) و جريان تصوف و عرفان (3)

امام رضا (ع) و جريان تصوف و عرفان (3)

امام رضا (ع) و جريان تصوف و عرفان (3)

تقيه ي امام رضا عليه السلام در مقابل مأمون و پذيرش ولايت عهدي او، به فعل ملامتيان شباهت دارد؛ زيرا ملامتيان از مريدان خود مي خواهند که عبادات و حالات و زهد خود را پنهان کنند (عفيفي، 1369 ش، ص 13). ملامتي با اين

003921 - امام رضا (ع) و جريان تصوف و عرفان (3)
00392 - امام رضا (ع) و جريان تصوف و عرفان (3)

 

نويسنده: علي اشرف امامي

 

5. تقيه و زهد امام رضا عليه السلام

تقيه ي امام رضا عليه السلام در مقابل مأمون و پذيرش ولايت عهدي او، به فعل ملامتيان شباهت دارد؛ زيرا ملامتيان از مريدان خود مي خواهند که عبادات و حالات و زهد خود را پنهان کنند (عفيفي، 1369 ش، ص 13). ملامتي با اين پنهان کاري،‌ رضاي حق را بر خشنودي و خوشنامي نزد خلق بر مي گزيند. کامل مصطفي شيبي بي آنکه به تقيه ي امام رضا عليه السلام اشاره کند، بين تقيه ي شيعي و ملاميه از اهل تصوف ارتباطي را ملاحظه مي کند. تقيه کردن موجب کتمان سرّ انسان از خلق مي شود. اين امر مي تواند ملامت خلق را در پي داشته باشد (شيبي، 1982 م، ج 1، ص 552-551). از آنجا که ورود به صحنه ي سياست و اقتدار دنيوي از نظر توده ي مردم مي توانست نوعي آلودگي تلقي شود، وارد شدن امام، که همواره هاله اي از تقدس را با خود داشت، به حوزه ي دنيوي و غير قدسي، مي توانست اين قداست را بشکند و او را همانند مردم عادي قرار دهد که چون به حکومت رسند، مرتکب ظلم و فساد مي شوند. اين نکته را قفطي در کتاب خود به روشني بيان کرده است (قفطي، بي تا، ص 221-222). از اين رو به عنوان اعتراض به امام گفته مي شد: شما با آن همه اظهار زهد در دنيا چرا ولايت عهدي مأمون را پذيرفتيد؟ امام مي فرمودند: خدا مي داند که من از اين امر چقدر کراهت داشتم (ابن بابويه، 1408 ق، ص 238). حضرت با وجود کراهت از قبول اين امر، با توجه به مرضي بودن تقيه نزد حق، رضاي الهي را مدّ نظر قرار داد، و از سرزنش سرزنش کننده اي نهراسيد، در نتيجه خداوند هم، دوست و دشمن را از او راضي گرداند. امام جواد عليه السلام در وجه تسميه پدرش به نام “رضا” به رضايت موافق و مخالف از آن حضرت اشاره مي کنند و اين که براي هيچ يک از پدران و امامان پيشين چنين رضايت و مقبوليت عامي نمايان نشد. به همين دليل آن حضرت عليه السلام به اين لقب ناميده شد (اربلي، بي تا، ج 3، ص 106؛ مسند امام رضا، 1406 ق، ج 1، ص 10).
سنايي غزنوي در قصيده اي در مدح امام رضا عليه السلام لقب آن حضرت را چنين تفسير مي کند:
از معتبران اهل قبله *** و از معتمدان دين ديّان
کس نيست که نيست از تو راضي *** کس نيست که هست بر تو غضبان

1-5. فتوت و رأفت امام رضا عليه السلام

رضايت عموم مسلمانان از آن حضرت عليه السلام با رأفت و حسن خلق و فتوت آن امام همام مرتبط است. همان گونه که ميان ملامتي و فتوت هم پيوند عميقي وجود دارد، زيرا جوانمردان هيچ گاه دعوي امتياز از طبقات اجتماعي ديگر را نداشتند (عفيفي، 1369 ش، ص 354). نتيجه اين ترک دعوي، اختلاط با خلق از روي رأفت بود. تجلي اين رأفت در حسن سلوک با مردم بود، به گونه اي که رأفت و رحمت امام عليه السلام، عظمت مقام باطني و ظاهري آن حضرت را تحت الشعاع قرار مي داد و مردم جرأت نزديک شدن به ساحت ايشان را پيدا مي کردند. نمونه ي بارز آن حکايتي است که ابوسعد عبدالمالک خرگوشي نيشابوري (وفات 407 ق) در باب حسن خلق از کتاب تهذيب الاسرار درباره ي امام رضا عليه السلام نقل کرده است که در ايام مجاورت آن حضرت عليه السلام در نيشابور، در نزديکي سراي ايشان حمامي بود و هرگاه حضرت عليه السلام بدانجا تشريف مي بردند، صاحب حمام، آنجا را براي امام عليه السلام خالي مي کرد.
يکبار حضرت عليه السلام به گرمابه تشريف مي بردند، به واسطه ي غفلت گرمابه بان، فردي روستايي وارد حمام مي شوند و با نگاه به رنگ پوست حضرت عليه السلام، گمان مي کند که ايشان غلامي هندي است. لذا آن حضرت عليه السلام را براي استحمام خود در خدمت مي گيرد. امام عليه السلام بي آن که چيزي درباره ي هويت واقعي خود بفرمايند، با حلم و رأفت دستورات آن روستايي را اجرا مي فرمودند. اين در حالي است که فرد حمامي پس از شنيدن صداي روستايي و مطلع شدن از داستان، از ترس و خجالت پا به فرار مي گذارد. ولي امام عليه السلام با مطايبه اي حلم و رأفت خويش را نمايان مي سازند (خرگوشي، 1999 م، ص 218). ابو حامد غزالي (وفات 505 ق) اين حکايت را در کيمياي سعادت و احياءالعلوم ذکر کرده است (پور جوادي، ‌1379 ش، ص 64؛ غزالي، 1364 ش، 25-61)
ابن شهرآشوب همين ماجرا را به اختصار چنين آورده است:
“و دخل عليه السلام الحمام. فقال له بعض الناس: دلکني يا رجل، فجعل يدلکه فعرّفوه فجعل الرجل يستعذر منه و هو يطيب قلبه و يد لکه” (ابن شهرآشوب، بي تا، ج 4، ص 362).
رفتار و واکنش امام عليه السلام نسبت به روستايي و حمامي مصداق بارز حسن معاشرت و تحمل اذيت خلق و مکارم اخلاق است و اين سه، از علايم فتوت در معيار ابوعبدالرحمن سلمي نيشابوري است (سلمي، 1372 ش، ج 2، ص 15، 27، 43). جالب آن که سلمي که معاصر و هم شهري خرگوشي است در کتاب الفتوه ي خود، با ذکر سلسله ي روات سخني را از امام رضا عليه السلام نقل مي کند و آن حضرت از جدّ خود امام صادق عليه السلام در تعريف فتوت حديثي را نقل مي کند که در آن ابتدا تعريف سلبي فتوت بيان شده است، سپس تعريف ايجابي. يعني نخست بيان شده است که فتوت چه چيز نيست. حضرت عليه السلام مي فرمايند: الفتوه ليست بالفسوق و الفجور. اين تعريف خبر از وجود جريان انحرافي در فتوت مي دهد که در معيار شريعت با فسق و فجور همراه بود با توجه به پيوندهاي عميق ملامتيه و اهل فتوت، مي تواند اشاره اي به ملامتياني داشته باشد که تجاهر به فسق داشته اند. يعني تعمداً دست به کارهايي مي زدند که بدبيني و کينه و خشم مردم نسبت به آنان را در پي داشت (عفيفي، 1369 ش، ص 339)، و / يا آنچه را که عياران و راهزنان انجام مي دادند. نظير فضيل بن عياض که پيش از توبه و ورود به تصوف بدين کار شهرت داشت، اما پس از توبه صوفي بزرگ و محدثي برجسته شد (لويزن، 1384 ش، ج 1، ص 252).
اما تعريف ايجابي فتوت از ديدگاه امام عليه السلام عبارت است از اطعام (طعام مصنوع) عطا و بخشش به مردم (نائل مبذول)، روي خوش نشان دادن (بشر مقبول) و پاکدامني شايسته و در خور ايمان (عفاف معروف) و تحمل اذيت و آزار خلق و چشم پوشي از آن (اذي مکفوف) (سلمي، 1372 ش، ج 2، ص 275).

2-5. نقل قول سلمي و قشيري از حضرت رضا عليه السلام

سلمي در حقايق التفسير رواياتي بيشتر از آنچه در کتاب الفتوه آمده، از امام رضا عليه السلام و آن حضرت از جدش جعفر بن محمد الصادق عليه السلام نقل کرده است. صرف نظر از صحت و سقم انتساب آن از جهت روايت و درايت به امام معصوم عليه السلام – که حداقل برخي از آن احاديث در مجامع حديثي مشايخ محدثين شيعه و مفسرين اماميه هم آمده است (صدوقي سها، 1390 ش، ص 30) – وجود اين روايات در تفسير عرفاني سلمي نشان از گرايشي دارد که در بين مؤلفان نيشابوري هم مسلک او نظير ابوسعد خرگوشي و ابوالقاسم قشيري پديد آمد. ابوسعد خرگوشي که حکايت گرمابه رفتن حضرت رضا عليه السلام در نيشابور را نقل کرده است. علاوه بر اين، مؤلف اقوال فراواني را از امامان شيعه، به خصوص حضرت علي عليه السلام نقل کرده است (پورجوادي، 1379 ش، ص 63). ابوالقاسم قشيري نيز در آثار خود خصوصاً شرح اسماء الله الحسني، برخي حکايات از اهل بيت عليهم السلام را نقل کرده است (1427 ق، ص 68، 115، 183، 213). علاوه بر اين درباره ي حديث سلسلة الذهب حکاياتي را از برخي امراي ساماني نقل کرده است که حاکم ساماني پس از نوشتن حديث با طلا، وصيت کرد تا آن نوشته را با وي دفن کنند. پس از مرگ، او را خواب ديدند که به خاطر حرمتي که براي حديث قايل شده بود، مورد آمرزش قرار گرفت (اربلي، بي تا، ج 3، ص 102). اما آنچه قشيري را با احاديث مروي از امام رضا عليه السلام مي پيوندد، مجموعه اي است که توسط فرزندش ابوالفتح عبيدالله بن عبدالکريم (وفات 521 ق) تحت عنوان صحيفه الرضا عليه السلام فراهم آمده است. احاديث صحيفه از طريق خواجه ابوالفتح قشيري به شيخ طبرسي (وفات 548 ق) از علماي مشهور اماميه و صاحب تفسير مجمع البيان به ما رسيده است. قشيري اين احاديث را در سال 501 ق داخل حرم رضوي عليه السلام بر طبرسي قرائت کرده است (صحيفه الرضا عليه السلام، 1406 ق، ص 39).
ابوالفتح قشيري راوي اين مجموعه از اهالي نيشابور و متوطن در اسفراين بود و نزد پدرش علم حديث و تصوف را فرا گرفته بود. نخستين حديث از اين مجموعه،‌ حديث سلسله الذهب است.
“يقول الله عزوجل: لا اله الا الله حصني فمن [دخل حصني] امن من عذابي” (همان اثر، ص 40).
احاديث صحيفة الرضا در موضوعات مختلفي چون زهد، توکل، توحيد، اخلاق، فقه و طب بيان شده است. جالب آن که تنها حديث عرفاني که صاحب روضات الجنات (خوانساري، 1391 ق، ج 3، ص 130) از صحيفة الرضا نقل مي کند، در نسخه ي چاپي صحيفه وجود ندارد. آن حديث چنين است:
“ان لله تبارک تعالي شراباً لاوليائه اذا شربوا سکروا و اذا سکروا طربوا و اذا طربوا طابوا و اذا طابوا ذابوا و اذا ذابوا خلصوا و اذا خلصوا وصلوا و اذا وصلوا اتّصلوا و اذا اتّصلوا لافرق بينهم و بين حبيبهم” (فروزانفر، 1370 ش، ص 180).
مولوي در دفتر ششم تحت عنوان “استدعاي امير ترک مخمور و مطرب را به وقت صبوح و تفسير اين حديث که “ان الله تعالي شراباً اعده لاوليائه اذا شربوا سکروا و اذا سکروا طابوا الي آخر الحديث” از چنين حديثي خبر داده است. شيخ روزبهان بقلي نيز در تفسير آيه 24 سوره ي انسان، مطلبي را از قول جعفر، با همين مضمون نقل کرده است (روزبهان، 1429 ق، ج 3، ص 476). اگر منظور از جعفر، جعفر صادق عليه السلام باشد، پيوند آن با حديث مشخص مي شود. امين الشريعه خويي در شرح قصيده ي فصل الخطاب سيد قطب الدين نيريزي (وفات 1172 ق) به نقل از عوالي اللئالي ابن ابي جمهور احسايي اين حديث را نقل کرده است. به هر حال، به فرض صحت حديث، مضمون آن شرحي است بر شراب عرفاني و اصطلاح سکر.

3-5. دو نمونه از معارف عرفاني امام رضا عليه السلام يا حکمت رضويه

1-3-5. حديث عمران صابي

از رهگذر برگزاري مجالس مناظره و گفت و گوي آن حضرت عليه السلام با ارباب ملل و نحل، معارف ارزشمندي از ميراث علوم رضوي به اهل عرفان رسيده است. در بين احاديثي که شيخ صدوق ابن بابويه آن را عيون اخبار الرضا عليه السلام ناميده، حديث عمران صابي حاوي نکات عرفاني است که مورد توجه عارفان شيعي قرار گرفته است. محتواي عرفاني اين حديث تا بدانجاست که يکي از عارفان بزرگ صفويه، سيد قطب الدين نيريزي از اين حديث با تعبير حکمت رضويه ياد کرده است.
اين عارف که با وجود سلسله داري، واژه صوفي و تصوف را جز در موارد منفي به کار نبرده، به دفعات در بحث از وحدت وجود،‌ مشيت و علم، حقيقت محمديه و تجليات الهي به اين کلام رضوي استناد کرده است. خصوصاً فقره اي از حديث که در پاسخ به سؤال عمران صابي در باب نسبت حق و خلق بيان شده، مورد توجه قرار گرفته است. عمران مي پرسد: آيا خداوند در خلق است يا اين که خلق در خدا؟ امام رضا عليه السلام براي بيان برتري حق از اين گونه نسبت ها از تمثيل آينه استفاده مي کنند و مي پرسند:
“اخبرني عن المرآه انت فيها ام هي فيک” (ابن بابويه، 1363 ش، ج 1، ص 172)
“در اين مورد از تو مي پرسم آيا تو در آيينه هستي يا آن در تو؟”
تمثيل آينه و صورتِ متجلي در آن، از رايج ترين نمادهايي است که بعدها ابن عربي براي بيان رابطه ي واحد و کثير (ابن عربي، 1366 ش، ص 184)، تجلي حق در عالم و نظريه انسان کامل (ابن عربي، 1366 ش، ص 49) از آن استفاده کرده است. سيد قطب الدين نيريزي نيز در قصيده فصل الخطاب، از اين تمثيل، قيوميت حق نسبت به کاينات را استنباط مي کند و اين که افاضات الهي نسبت به ممکنات از نوع اضافه ي اشراقيه است و در هر اضافه و ربطي، صفات الهي در آينه ي امکاني متجلي مي گردد:
و حسبک تمثيل مضي في بياننا *** بمنهاج فهم الحکمه الرضويه
و مثل بالمرآه و الوجه هيهنا *** لتعرف قيوماً لکل البريه
مرايا صفات الله جل ثنائه *** اضافاتها من حيث ربط لافاخته
(همان اثر، ج 3، ص 1602-1603).
شارح فصل الخطاب علاوه بر وحدت وجود، در بيان مظهريت ولايت ائمه اطهار عليهم السلام از اين تمثيل استفاده کرده است و ذيل بيتِ:
ولايه آل المصطفي سرّ وحده *** الوجود بل الموجود عند البصيره
(همان اثر، ج 1، ص 708)
امين الشريعه خويي مي نويسد:
“چنانکه حضرت رضا عليه السلام در حديث عمران تصريح به همين مثال کرده، فرمود: اخبرني عن المرآه انت في المرآه ام هي فيک؟ فان لم يکن کلّ منکما في صاحبه، فبايّ شي استدللت بها علي نفسک يا عمران. آن حضرت بدين مثال شريف، به کيفيت تجلي الهي و بيان ظهور و مظهريت و غير اينها اشاره فرمود، چه تا ما بين مثال و ممثل مطابقت و مناسبت نباشد، تمثيل جايز نشود” (همان اثر، ج 1، ص 714).

شرح سکينه

علاوه بر حديث عمران صابي، شرح و تفسير امام رضا عليه السلام بر سکينه که در قرآن از نزول آن بر مؤمنين ياد شده است (فتح، 4/48) اين تفسير مورد توجه عارفان شيعي قرار گرفت و در سير و سلوک عملي بدان استناد کرده اند. از جمله مجذوب عليشاه کبودرآهنگي (وفات 1238 ق) در بحث از تجليات معنوي قلب، از ظهور صورت مثالي در قلب ياد کرده است که اين صورت در چهره ي انساني بر سالک نمايان مي شود. اين عارف ضمن استناد به کلام امام رضا عليه السلام (ابن بابويه، بي تا، ص 104) مي نويسد:
“چنان که جناب علي بن موسي الرضا – عليه آلاف التحيه و الثنا – در شرح سکينه ي قلبيه ي مذکوره در آيه ي شريفه ي “هُوَ الَّذِي أَنزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ” فرموده اند که “السکينه ريح تفوح من الجنة لها وجه کوجه الانسان” و آگاه باشد که آن تجلي قلبي به حدي قوت کند که از باطن به ظاهر ظهور کند، و در خارج متمثل گردد و ملحوظ چشم ظاهر شود “(مجذوب عليشاه، 1377 ش، ص 135-136).
مجذوب عليشاه در ادامه، اين ظهور قلبي را مشابه تمثل جبرئيل به صورت دحيه ي کلبي براي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و تمثل روح القدس به شکل انسان براي حضرت مريم عليه السلام دانسته و معتقد است مراقبت سالک به هنگام اوراد و اذکار، موجب ظهور اين تمثلات در قلب معنوي مي شود.

2-3-5. مکاشفات رضويه

عارفان ذهبي از اين تمثيل با تعبير صورت فکريه يا وجهه ياد کرده اند که بي اختيار، در باطن سالک نمايان مي شود و سالک تا صاحب اين وجهه باطني نشود، در زمره ي اهل تمکين و ثبات قرار نمي گيرد (مجدالاشراف، بي تا، ص 8، 7). اين وجهه ي باطني و سکينه ي الهي علاوه بر ثبات و تمکين، داراي خاصيت آيينگي است. از ديدگاه راز شيرازي (1286 ق) حکيم و عارف شيعي (صاحب آيات الولاية) آنچه در نهايت، در اين آينه متجلي و نمايان مي شود، نور صاحب ولايت کليه الهيه، حضرت علي بن موسي الرضا – عليه السلام – يا صورت مبارک حضرت علي مرتضي – است (راز شيرازي، 1310 ق، ص 249).
به همين جهت اين عارف در بيان شروط چهارده گانه ي سلوک، شرط چهاردهم را “فناي سالک در صورت سلطان الجن و البشر علي بن موسي الرضا عليه السلام” دانسته و تجربه ي شخصي خود را از اين فنا به تفصيل بيان کرده است (همان اثر، ص 675-659). گزارش راز شيرازي به طور خلاصه حاکي از آن است که در طول هفتم از اطوار سبعه ي قلبيه، چهره نوراني و مبارک امام علي بن موسي الرضا عليه السلام در سرّ سويداي دل عارف نمايان مي شود (همان اثر، ص 668).
بدين ترتيب فيوضات باطني امام رضا عليه السلام در نهايت به رويت حقيقت نورانيش ختم مي شود. از عارفان کبرويه که در مکاشفه اي نحوه ي نزول فيوضات رضوي بر عالم را مشاهده کرده است، مي توان تاج الدين حسين خوارزمي را نام برد، که در تذکره ي جاده العاشقين اثر فرزندش شريف الدين گزارشي از اين مشاهده ارائه و قاضي نورالله شوشتري نيز آن را در مجالس المؤمنين ثبت کرده است.
تاج الدين حسين خوارزمي که به زيارت مرقد مطهر حضرت رضا عليه السلام مشرف شده بود، در واقعه اي مشاهده مي کند که فيض از مبدأ فياض، بسان دريايي مواج، متوجه روح مطهر و روضه مبارک رضوي مي شود و در هنگام طغيان دريا و سرريز شدن آن، خاص و عام از آن بهره مند مي شوند. اين عارف در تمام اين مشاهدات خود را مستغرق در امواج درياي فيض مي ديد، به گونه اي که از سحر تا صبح در غيبت از خود به سر مي برد (شوشتري، 1365 ش، ج 1 ص 168).
از حکما و عرفاي عهد قاجار آقاميرزا جلال الدين محمد مجدالاشراف نيز تصوير و شرح مهر نبوت را که بين دو کتف حضرت ختمي مرتبت صلي الله عليه و آله و سلم وجود داشت، در کتاب خود نگاشته و آن را محصول افاضات حضرت رضويه بين خواب و بيداري دانسته است (مجدالاشراف، بي تا، ص 14).
منابع تحقيق:
1. قرآن کريم؛
2. صحيفه الامام الرضا عليه السلام (1406 ق)، به کوشش محمد مهدي نجف، مشهد: کنگره جهاني امام رضا عليه السلام.
3. آملي، سيد حيدر (1414 ق)، تفسير المحيط الاعظم و البحر الخضم في تأويل کتاب الله العزيز الحکيم، به کوشش موسوي تبريزي، تهران: مؤسسه ي چاپ و نشر ارشاد اسلامي.
4. همو (1368 ش)، جامع الاسرار و منبع الانوار، به کوشش هنري کوربن و عثمان يحيي، تهران: انتشارات علمي فرهنگي تهران.
5. ابن بابويه، محمد (بي تا)، التوحيد، به کوشش هاشم حسيني طهراني، قم: منشورات جماعه المدرسين في الحوزه العلميه.
6. همو (1408 ق)، علل الشرايع، بيروت: مؤسسه الاعلمي.
7. همو (1363 ش)، عيون اخبار الرضا عليه السلام، به کوشش سيد مهدي حسني لاجوردي، قم.
8. همو (1361 ش)، معاني الاخبار، به کوشش علي اکبر غفاري، قم.
9. ابن جوزي، عبدالرحمن بن علي (1405 ق)، صفة الصفوة، به کوشش محمود فاخوري و محمد رواس قلعه جي، بيروت: دارالمعرفه.
10. همو (1406 ق)، مناقب معروف الکرخي و اخباره، به کوشش عبدالله حيوري، بيروت: دارالکتاب العربي.
11. ابن شهرآشوب، محمد بن علي (بي تا)، مناقب آل ابي طالب، قم: انتشارات علامه.
12. ابن عربي، محمد بن علي (1366 ش)، فصوص الحکم، به کوشش ابوالعلاء عفيفي، تهران: انتشارات الزهراء.
13. ابن فهد حلي، احمد (1407 ق)، عدة الداعي و نجاح الساعي، بيروت: دارالکتب الاسلامي.
14. ابن کربلايي، حافظ حسين (1349 ش)، روضات الجنان و جنات الجنان، به کوشش جعفر سلطان القرايي، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
15. ابن نديم، محمد بن اسحاق (1366 ش)، الفهرست، ترجمه و تحقيق محمدرضا تجدد، تهران: انتشارات اميرکبير.
16. ابوالفرج اصفهاني، علي (1408 ق)، مقاتل الطالبين، بيروت: مؤسسه الاعلي للمطبوعات.
17. ابونعيم اصفهاني، احمد بن عبدالله (بي تا)، حلية الاولياء و طبقات الاصفيا، بيروت: دارالفکر.
18. الاختصاص (1413 ق)، منسوب به شيخ مفيد، به کوشش علي اکبر غفاري، قم.
19. اربلي، علي بن عيسي (بي تا)، کشف الغمة في معرفة الائمة، بيروت: دارالاضواء.
20. اصطهباناتي، علينقي (1382 ش)، برهان المرتاضين، به کوشش محمد هرتمني، اصفهان.
21. الگار، حامد (1372 ش)، “امام موسي کاظم عليه السلام و اخبار اهل تصوف”، ترجمه ي آذرميدخت مشايخ فريدني، نشريه ي معارف، دوره ي دهم، شماره ي 2 و 3.
22. امين الشريعه خويي،‌ ابوالقاسم (1383 ش)، ميزان الصواب في شرح فصل الخطاب سيد قطب الدين تبريزي، به کوشش محمد خواجوي، تهران.
23. بدوي، عبدالرحمن (1977 م)، التاريخ التصوف الاسلاميه من البدايه حتي النهايه القرن الثاني، کويت: وکالة المطبوعات.
24. برقي، احمد بن احمد (1370 ش)، المحاسن، تهران.
25. پاکتچي، احمد (1388 ش)، مباحثي در علل الحديث، تهران: انتشارات دانشگاه امام صادق عليه السلام.
26. پورجوادي، نصرالله (1379 ش)، “غزالي و مآخذ صوفيانه ي او”، معارف، دوره ي هفدهم، شماره ي 3.
27. جامي، عبدالرحمان (1372 ش)، نفحات الانس، به کوشش محمود عابدي، تهران: انتشارات اطلاعات.
28. خاوري، اسدالله (1383 ش)، ذهبيه آثار علمي، تهران: انتشارات دانشگاه تهران.
29. خرقاني، احمد بن حسين (1388 ش)، دستور الجمهور، به کوشش محمد تقي دانش پژوه و ايرج افشار، تهران: مرکز ميراث مکتوب.
30. خرگوشي نيشابوري، عبدالملک بن محمد (1999 م)، تهذيب الاسرار، به کوشش بسام محمد بارود، ابوظبي: منشورات مجمع الثفافي.
31. خواجه پارسا، محمد (1385 ش)، فصل الخطاب، به کوشش جليل مسکرنژاد، تهران: نشر دانشگاهي.
32. خواجه عبدالله انصاري (1372 ش)، منازل السائرين، تهران: انتشارات بيدار.
33. خوارزمي، حسين بن حسن (بي تا)، جواهر الاسرار و زواهر الانوار شرح مثنوي مولوي، به کوشش محمدجواد شريعت، اصفهان: مؤسسه انتشاراتي مشعل.
34. خوانساري، محمدباقر موسوي (1391 ق)، روضات الجنات في احوال العلماء و السادات، قم: مکتبه اسماعيليان.
35. راز شيرازي، ابوالقاسم (1310 ق)، قوائم الانوار، چاپ سنگي، تبريز.
36. روزبهان بقلي، ابومحمد صدرالدين (1429 ق)، عرائس البيان في حقايق القرآن، بيروت: دارالکتب العلميه.
37. زرياب خويي، عباس (1375 ش)، “بايزيد بسطامي”، دانشنامه ي جهان اسلام، زير نظر غلامعلي حدادعادل، تهران.
38. زرين کوب، عبدالحسين (1377 ش)، “اسلام”، دايرة المعارف بزرگ اسلامي، ج 8، تهران: انتشارات دايرة المعارف بزرگ اسلامي.
39. سبط ابن حوزي، يوسف (1418 ق)، تذکرة الخواص، قم: منشورات الشريف الرضي.
40. سلمي، ابوعبدالرحمان (1372 ش)، مجموعه ي آثار ابوعبدالرحمان سلمي، به کوشش نصرالله پورجوادي، تهران: نشر دانشگاهي.
41. سهلگي، محمد بن علي (1384 ش)، دفتر روشنايي [کتاب النور] از ميراث عرفاني بايزيد بسطامي، ترجمه ي محمدرضا شفيعي کدکني، تهران: انتشارات سخن.
42. شوشتري، قاضي نورالله (1365 ش)، مجالس المؤمنين، تهران: کتابفروشي اسلاميه.
43. شهيدي، سيد جعفر‌ (1377 ش)، زندگاني امام صادق جعفر بن محمد، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
44. شيبي، کامل مصطفي (1982 م)، الصلة بين التصوف و التشيع، بيروت: دارالاندلس.
45. شيخ مفيد، محمد بن محمد بن نعمان (1410 ق)، المقنعة، قم: جامعه مدرسين حوزه علميه.
46. صدوقي سها، منوچهر (1390 ش)، مقدمه ي حقايق التفسير، ابوعبدالرحمان سلمي، تهران: اميرکبير.
47. صفار، محمد (1404 ق)، بصائر الدرجات، تهران.
48. عطار، فريدالدين (1383 ش)، تذکرة الاوليا، به کوشش رينولد آلن نيکلسون، تهران: اساطير.
49. عفيفي، ابوالعلاء (1369 ش)، رسالة ملامتيه، صوفيه و فتوت، ترجمه ي مهدي تدين، ضمن جلد 2 مجموعه آثار ابوعبدالرحمان سلمي، به کوشش نصر الله پورجوادي، تهران: مرکز نشر دانشگاهي.
50. غزالي، محمد (1364 ش)، کيمياي سعادت، تهران.
51. فروزانفر، بديع الزمان (1370 ش)، احاديث مثنوي، تهران: اميرکبير.
52. قشيري، ابوالقاسم (بي تا)، الرسالة القشيرية،‌ قاهره: دار جوامع الکلم.؛
53. همو (1427 ق)، شرح القشيري لاسماء الله الحسني، بيروت: دارالکتب العلميه.
54. قفطي، علي بن يوسف (بي تا)، تاريخ الحکما و هو مختصر الزوزني المسمي بالمنتخبات الملقطات، بغداد.
55. کشي، محمد (1348 ش)، معرفة الرجال، اختيار طوسي،‌ به کوشش حسن مصطفوي، مشهد.
56. کلابادي، محمد (1400 ق)، التعرف لمذهب اهل التصوف، به کوشش عبدالحليم محمود و طه عبدالباقي مسرور، بيروت.
57. کليني، محمد (1377 ق)، الکافي، به کوشش علي اکبر غفاري، تهران.
58. گيلاني، عبدالرزاق (1366 ش)، شرح فارسي مصباح الشريعة و مفتاح الحقيقة، به کوشش محدث ارموي، تهران: نشر صدوق.
59. لالاني (1381 ش)، نخستين انديشه هاي شيعي تعاليم امام محمدباقر عليه السلام، ترجمه ي فريدون بدره اي، تهران: نشر فرزان.
60. لاهيجي، محمد بن شيخعلي (1373 ش)، تفسير،‌ به کوشش محدث ارموي و محمد ابراهيم آييني، تهران: نشر داد.
61. لوري، پير (1388 ش)، کيميا در عرفان اسلامي، ترجمه ي رضا کوهکن و زينب آقايي پولادينه، تهران: انتشارات طهوري.
62. لويزن، لئونارد (1384 ش)، “اسلام ايراني و تصوف ايراني وار”، ميراث تصوف، ج 1، ترجمه ي مجدالدين کيواني، تهران: نشر مرکز.
63. مجتبايي، فتح الله (1368 ش)،”ابراهيم ادهم”، دايرة المعارف بزرگ اسلامي، زير نظر کاظم موسوي بجنوردي، تهران: انتشارات مرکز دايرة المعارف بزرگ اسلامي.
64. مجدالاشراف، جلال الدين محمد (1332 ق)، مرآت الکاملين، انتشارات خانقاه احمدي، شيراز، بي تا؛
65. همو (بي تا)، خلاصة الذهب، بي جا.
66. مجذوب عليشاه، محمد جعفر (137 ش)، رسائل مجذوبيه، به کوشش حامد ناجي اصفهاني، تهران: انتشارات حقيقت.
67. مجلسي، محمدباقر (1956 م)، بحارالانوار، بيروت: مؤسسة الرسالة.
68. محدث ارموي (1366 ش)، مقدمه بر شرح فارسي مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقه، عبدالرزاق گيلاني، تهران: نشر صدوق.
69. محمد بن منور (1367 ش)، اسرار التوحيد في مقامات الشيخ ابي سعيد، به کوشش محمدرضا شفيعي کدکني، تهران.
70. مسند امام رضا (ع) (1406 ق)، به کوشش عزيزالله عطاردي، تهران: آستان قدس رضوي.
71. معصوم عليشاه (بي تا)، طرايق الحقايق، به کوشش محمد جعفر محجوب، تهران: کتابخانه سنايي.
72. مؤذن خراساني، محمدعلي (1381 ش)، تحفه عباسي، تهران: انتشارات انس تک.
73. مولوي، جلال الدين محمد (بي تا)، مثنوي معنوي، به کوشش گولپينارلي، تهران: انتشارات وزارت ارشاد.
74. مناوي، محمد عبدالرئوف (1999 م)، الکواکب الدرية في تراجم السادة الصوفية، به کوشش عبدالحميد صالح، بيروت.
75. نجاشي، احمد بن علي (بي تا)، الرجال، تهران: مرکز نشر کتاب.
76. نويا، پل (1373 ش)، تفسير قرآني و زبان عرفاني، ترجمه ي اسماعيل سعادت، تهران: نشر دانشگاهي.
77. نهج البلاغه (1373 ش)، ترجمه ي سيد جعفر شهيدي، تهران: انتشارات انقلاب اسلامي.
78. هجويري، علي بن عثمان (1371 ش)، کشف المحجوب، تهران: انتشارات طهوري.
79. همداني، ملاعبدالصمد (1370 ش)، بحرالمعارف، به کوشش حسين استاد ولي، تهران: انتشارات حکمت.
80. يافعي، عبدالله بن اسعد (1374 ق)، روض الرياحين في حکايات الصالحين، مصر: مکتبه مصطفي الحلبي و اولاده.
81. يعقوبي، احمد (1397 ق)، التاريخ، بيروت: دار صادر.

منبع مقاله :
هوشنگي، حسين؛ (1392)، ابعاد شخصيت و زندگي حضرت امام رضا (عليه السلام)، تهران: دانشگاه امام صادق (ع)، اول

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد