خانه » همه » مذهبی » امام علي(ع) كامل ترين انسان

امام علي(ع) كامل ترين انسان

امام علي(ع) كامل ترين انسان

مكه در يكي از ماههاي حرام، ماه رجب، پذيراي مقدم زيارت‌كنندگان خانه خدا بود. زائران با آداب و مناسك خود به گرد خانه خدا طواف مي‌كردند، گاه پروردگارشان را مي‌خواندند و گاه بتها را. و آن روز نيز كه روز جمعه 13 ماه رجب سال سي‌ام از عام‌الفيل بود در اطراف خانه كعبه ازدحام عجيبي برپا بود. در اين جمع، تنها يك زن بود كه به جاي عبادت بت، خدا را عبادت مي‌كرد، شرك و كفر بر روحش سايه نينداخته بود. او دين حنيف داشت، همان دين جدش ابراهيم خليل الرحمن، و او نيز در اطراف

9eb02678 5921 4754 a097 211ebbb8d720 - امام علي(ع) كامل ترين انسان
0000819 - امام علي(ع) كامل ترين انسان
امام علي(ع) كامل ترين انسان

تولد در خانه خدا

مكه در يكي از ماههاي حرام، ماه رجب، پذيراي مقدم زيارت‌كنندگان خانه خدا بود. زائران با آداب و مناسك خود به گرد خانه خدا طواف مي‌كردند، گاه پروردگارشان را مي‌خواندند و گاه بتها را. و آن روز نيز كه روز جمعه 13 ماه رجب سال سي‌ام از عام‌الفيل بود در اطراف خانه كعبه ازدحام عجيبي برپا بود. در اين جمع، تنها يك زن بود كه به جاي عبادت بت، خدا را عبادت مي‌كرد، شرك و كفر بر روحش سايه نينداخته بود. او دين حنيف داشت، همان دين جدش ابراهيم خليل الرحمن، و او نيز در اطراف خانه خدا طواف مي‌كرد و از خدا مي‌خواست تا وضع حملش را آسان كند.او فاطمه دختر اسد بن‌هاشم بود و فرزندي را به بار داشت. تقدير چنين بود كه اين فرزند تولدي مبارك و استثنايي داشته باشد… تولد در خانه خدا…
فاطمه با خدا راز و نياز مي‌كرد. ناگهان در خود احساس دردي شديد كرد، دردي كه فاطمه آن را به خوبي مي‌شناخت، آخر اين پنجمين حمل او بود، او قبلاً چهار بار ديگر اين درد را در خود احساس كرده بود. فاطمه مضطرب و پريشان شد، او در ميان جمعيت غوطه مي‌خورد و طواف مي‌كرد، پس از اين احساس از طواف باز ايستاد، ولي موج جمعيت او را به اين سو و آن سو مي‌كشاند. و درد هر لحظه شديدتر و شديدتر مي‌شد. چه مي‌دانست كه خدا چه سرنوشت افتخارآميزي براي او و نوزادش رقم زده است.
فاطمه به دنبال پناهگاهي مي‌گشت، مأمني كه او را از چشم مردم پنهان كند، و سرانجام آغوش گشوده كعبه را در برابر خود ديد. فاطمه قدم به درون خانه كعبه گذارد. اين تقدير الهي بود كه مرد خدا در خانه خدا قدم به صحنه حيات پرافتخار خود بگذارد. نامش را علي نهادند.

‏علي تربيت شده مكتب پيامبر

هنگـامى‌كـه مـادر حضرت على(علیه السّلام) نوزاد را خدمت پيامبر آورد، آن حضرت با علاقه شديد با كودك روبرو شد. حضرت محمد از وى خواست كه گهواره حضرت علي را در كنار بستر او قرار دهد. از اين جهت، زندگانى امام از روزهاى نخست با لطف خاص پيامبر همراه شد. نه ‌تنها پيامبر گهواره حضرت على را در موقع خواب حركت مي‌داد، بلكه در مواقعى از روز بدن او را مـى شـسـت و در موقع بيدارى با او با كمال ملاطفت سخن مي‌گفت. گاهى او را به سينه مى‌فشرد و مي‌گفت: اين كودك برادر من است و در آينده ولى و ياور و وصى من خواهد بود.
بـه سبب علاقه‌اى كه به حضرت على داشت هيچگاه از او جدا نمى‌شد و هر موقع از مكه براى عـبـادت بـه خـارج شـهر مى‌رفت، حضرت على را همچون برادري كوچك يا فرزندي دلبند همراه خود مى برد.هدف از اين مراقبتها اين بود كه شخصيت حضرت على، به وسيله او شكل گيرد وهيچ كس جز پيامبر در اين شكل‌گيرى مؤثر نباشد.
اميرمؤمنان در سخنان خود خدمات ارزنده رسول‌الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را يادكرده، مى فرمايد:
شما اى ياران پيامبر، از خويشاوندى نزديك من با رسول خدا و مقام (احترام) مخصوصى كه نزد آن حضرت داشتم كاملاً آگاه هستيد و مى‌دانيد كه من در آغوش پر مهر او بزرگ شده‌ام؛ هنگامى كـه نـوزاد بودم، مرا به سينه خود مى‌گرفت و از من حمايت مىكرد ودست بر بدن من مى‌ماليد، ومن بوى خوش او را استشمام مىكردم، و او غذا در دهان من مى‌گذاشت.
پيامبر اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، حضرت على را به خانه خود مي‌برد. از آنـجـا كه خدا مى‌خواهد ولى بزرگ دين او در خانه پيامبر بزرگ شود و تحت تربيت رسول خدا قرار گيرد، توجه پيامبر را به اين كار معطوف مى‌دارد.
‎مورخان اسلامى مي‌نويسند: خشكسالى عجيبى در مكه واقع شد. ابوطالب، عموى پيامبر، با عايله و هزينه سنگينى روبرو بود.
پيامبر با عموى ديگر خود، عباس، كه ثروت و مكنت مالى او بيش از ابوطالب بود به گفتگو پـرداخـت و هـر دو تـوافـق كردند كه هركدام يكى از فرزندان ابوطالب را به خانه خود ببرد تا در روزهاى قحطى گشايشى در كار ابوطالب پديد آيد. از اين جهت عباس، جعفر را وپيامبر اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، على را به خانه خود بردند.

پدر علي (علیه السّلام)

يكي از شخصيتهاي نقش آفرين صدر اسلام، حضرت ابوطالب پدر حضرت علي (علیه السّلام) و عموي بزرگوار پيامبر خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است. او يكي از ده فرزند عبدالمطلب و خود از بزرگان مكه و رئيس قبيله بني‌هاشم، و سراسر وجودش، سرشار از بخشش، مهرباني و فداكاري در راه آيين توحيدي بود. ابوطالب بعد از وفات عبدالمطلب، سرپرستي پيامبر اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را به عهده گرفت و بعد از اين كه پيامبر به مقام رسالت رسيد، در راه هدف مقدس ايشان كه همان گسترش آيين يكتا پرستي بود، باتمام وجود جانبازي و فداكاري كرد تا آنجا كه گفت: «تا جان دارم، از محمد دفاع مي‌كنم.» او سرانجام در سال دهم بعثت در 64 سالگي ديده از جهان فروبست. حضرت علي (علیه السّلام) مراحل آغازين كودكي را در دامان تربيت چنين پدري بزرگوار رشد يافت.

مادر امام علي (علیه السّلام)

مادر گرامي حضرت علي (علیه السّلام)، از نخستين زناني بود كه به پيامبر ايمان آورد و در دوران كودكي، پيامبر، مدتي سرپرستي او را به عهده داشت. از اين رو، پيامبر اكرم ضمن تكريم وي، با تعبير مادر از او ياد مي‌كرد و حتي هنگام رحلت فاطمه بنت اسد، پيامبر اكرم بسيار متأثر شده و پيراهن خود را بر او پوشانده و بر او نماز خواند و فرمود: «خداوند است كه زنده مي‌كند و مي‌ميراند. ‌اي خدا، به حق من و همه انبياي پيش از من، مادرم فاطمه بنت اسد را ببخشاي و دليل و برهانش را بر او تلقين كن و جايگاهش را وسعت بده، همانا كه تو ارحم الراحمين هستي.»

جواني امام علي(علیه السّلام)

پيامبر اكرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و علي (علیه السّلام) همواره با هم بودند، از هنگام عبادت و خلوت در غار حرا گرفته تا مراحل مختلف دعوت خويشان، دعوت عمومي در خانه خدا و حتي سفرهاي تبليغي پيامبر. علي (علیه السّلام) هميشه اول صبح به ديدار پيامبر مي‌رفت و آنگاه يكديگر را شاداب در آغوش مي‌كشيدند و احوال هم را مي‌پرسيدند. آن‌دو بزرگوار اوقات زيادي از شبانه روز را در كنار هم به كار و تلاش مي‌پرداختند و گاه علي (علیه السّلام) خالصانه عرق از پيشاني پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) پاك مي‌كرد.
علي(علیه السّلام) مي‌فرمايد: «پيامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مرا در دامان خود پروريد. من كودك بودم، پيامبر مرا چون فرزند خود در آغوش گرمش مي‌فشرد و در استراحتگاه مخصوص خود جاي مي‌داد. هرگز نيافت كه من دروغي بگويم و در كردار من اشتباهي رخ دهد. من همچون كودكي كه پيوسته به دنبال مادرش هست، دنبال او مي‌رفتم. او هرروز نكته‌هاي تازه‌اي از اخلاق را براي من آشكار مي‌كرد. و مرا فرمان مي‌داد كه در خط او حركت كنم. آن حضرت مدتي از سال در كوه حرا به سر مي‌برد و كسي جز من او را نمي‌ديد. من نور وحي و رسالت را مي‌ديدم و بوي خوش و دل‌انگيز نبوت را احساس مي‌كردم. موقعيتي كه من در محضر رسول‌الله داشتم براي هيچكس نبود.»

شجاعت و جوانمردي

در دوران کودکي علي(علیه السّلام) که مصادف با آغاز بعثت پيامبر بود، کودکان به تحريک مشرکان پيامبر را آزار مي‌دادند و سنگ مي‌پراندند. علي(علیه السّلام) با شجاعت، آنها را از اطراف پيامبر دور مي‌کرد. چه کسي، شب را در بستري پر خطر به‌جاي محبوبش خوابيده و از آن شب به‌عنوان لذتبخش‌ترين شب عمرش ياد کرده‌است؟ رشادتهاي اميرالمومنين در جنگ بدر شنيدني است. آن هنگام او فقط 25 سال داشته است و به گفته مورخان نيمي از کشته‌شدگان اين جنگ با ضرب شمشير علي(علیه السّلام) از پاي درآمده‌اند. در جنگ احد زماني که علي (علیه السّلام) 26 سال داشت، در همان اوايل جنگ، 9پرچمدار لشگر دشمن را به خاک انداخت و بعد هنگامي که پيامبر در خطر محاصره بود، پروانه وار به دور آن حضرت مي‌چرخيد و از وجود مبارکشان محافظت مي‌کرد.
در جنگ خندق نيز، داوطلب شدن علي(علیه السّلام) جهت مبارزه با عمرو بن عبدود يكي از نيرومندترين مردان عرب، شجاعت بي‌همتاي ايشان را به همه ثابت كرد. در آن زمان اميرالمومنين 28 سال بيشتر نداشت. در جنگ خيبر هنگامي‌كه تمام مردان با تجربه و جنگ ديده سپاه اسلام شكست خورده بازگشتند، علي(علیه السّلام) به ميدان آمد و با فتح قلعه محكم و مقاوم خيبر، آن پيروزي بزرگ را براي اسلام به ارمغان آورد.
همه مردان بزرگ تاريخ بشريت و پيشاپيش همه آنها علي(علیه السّلام) در دوران جواني از رموز موفقيت به خوبي بهره برده، راههاي پرپيچ و خم آن را با درخشندگي پشت سر نهاده و توانسته‌اند كارهاي بزرگي را به انجام رسانند.

تفريح و شادي علي(علیه السّلام)

حضرت علي(علیه السّلام)، مردي خوش‌رو و خندان بودند. هميشه تبسمي برلب داشتند كه دل مومنان را شاد مي‌كرد. او تفريح هم مي‌كرد، ولي تفريح در ديدگاه امام علي(علیه السّلام) اتلاف وقت يا روز را به شب رساندن نبود. علي(علیه السّلام) كار را تفريح مي‌دانست. تفريح او را، مسافرت، كمك به ديگران، تحصيل و تدريس، سرودن، نوشتن، حفظ و قرائت قرآن، مباحثه، نگريستن به طبيعت و ورزش تشكيل مي‌داد. پرداختن به ورزشهاي شمشيربازي، پرتاب نيزه، اسب‌سواري، كشتي، وزنه‌برداري و شركت در مسابقات ورزشي هم براي ايشان جنبه تفريح داشت.
احتمالاً به دليل همين ديدگاه اميرالمومنين نسبت به تفريح و زندگي بوده است كه اگر سرتاسر زندگي‌شان را مرور كنيم، لحظه‌اي توقف و سكون در آن نمي‌يابيم. گويي حتي يك لحظه زندگي او با لحظه قبلي‌اش مشابه نبوده است. شوخي و خنده هم در سيره مولاي متقيان شكل ديگري داشت. اميرالمومنين اهل شوخي و مزاح بود. اما شوخيهاي معنادار و آموزنده.
هرگاه يكي از ياران و دوستانش را گرفته مي‌ديد با شوخي او را خوشحال مي‌كرد تا اندكي از اندوهش كم شود. از همه مهمتر اين كه شادي علي(علیه السّلام) هنگامي بود كه يك كافر، مسلمان مي‌شد. جنگي به پيروزي ختم مي‌شد، غذايي به فقير مي‌رساند، دل غمديده‌اي را شاد مي‌كرد، مشكل را برطرف و كودك يتيمي را ذوق زده مي‌كرد.
نكته ديگر هم اين بود كه مولاي متقيان در شوخيهايش مراقب و محافظ حدود شرعي بود تا حتي به شوخي دروغ نگويد و يا دل مؤمني را نشكند.

خواستگاري از فاطمه (سلام الله علیها)

يک روز ابوبکر و عمر در مسجد رسول خدا نشسته بودند، صحبت از ازدواج فاطمه (سلام الله علیها) پيش آمد. ابوبکر گفت اشراف قريش از فاطمه خواستگاري کرده‌اند و رسول خدا نپذيرفته‌است، اما علي بن‌ابيطالب هنوز از او خواستگاري نکرده و من گمان مي‌کنم به اين علت است که دستش از مال دنيا خالي است و به نظر من خداوند و پيامبرش فاطمه را براي علي‌بن ابيطالب نگه داشته‌اند. گفتند برويم و به علي‌(علیه السّلام) پيشنهاد بدهيم. از مسجد خارج شدند و نزد اميرالمومنين رفتند.
ابوبکر گفت: ‌اي علي چرا از فاطمه خواستگاري نمي‌کني؟ فرمود: به خدا قسم فاطمه در موضع رغبت و ميل من است ولي من چيزي از مال دنيا ندارم. آنها اميرالمؤمنين را راضي کردند اميرالمؤمنين به خانه آمد و نعلين خود را پوشيد و به سوي رسول خدا رفت.
رسول خدا در منزل ام‌سلمه بود. اميرالمؤمنين آمد و در زد و رسول خدا فرمود: ‌اي ام‌سلمه بلند شو و در را باز کن، کوبنده در کسي است که او را خدا و رسولش دوست دارند و او خدا و رسولش را دوست دارد. ام‌سلمه گفت: ‌اي رسول خدا او را که هنوز نديده‌اي! رسول خدا فرمود ساکت باش اي ام‌سلمه؛ او برادر و پسر عم من علي (علیه السّلام) است. او نه سست رأي است و نه سبک مغز. او محبوب‌ترين خلق در نزد من است.
ام‌سلمه مي‌گويد: فوراً بلند شدم و در را باز کردم. ديدم علي بن ابيطالب است ولي به خدا قسم علي صبر کرد تا من در محل مستور و پوشيده‌اي رفتم، بعد داخل شد.
اميرالمومنين به محض داخل شدن سلام کرد و رسول خدا پاسخ او را داد و فرمود بنشين. اميرالمومنين نشست اما جلالت و عظمت رسول خدا مانع از آن بود که حرفي بزند، سر خود را پايين انداخت. گويي براي حاجتي آمده است اما از اظهار آن حيا مي‌کند.
رسول خدا فرمود گويا براي حاجتي آمده‌اي. هر چه مي‌خواهي بگو اميرالمومنين عرضه داشت پدر و مادرم فدايت باد از کوچکي در دامان پر مهر شما بزرگ شده‌ام شما مرا غذا داديد و مرا ادب نموديد و از پدر و مادرم بر من مهربانتر بوديد و بالاتر از همه خداي تعالي مرا بدست مبارک شما هدايت فرمود و از حيرت و شک بيرون آورد. شما اي رسول‌خدا به‌خدا قسم ذخيره من هستيد در دنيا و آخرت. اي رسول خدا من دوست دارم خانه‌اي داشته باشم و زوجه‌اي انتخاب کنم تا موجب آرامش من باشد و اينک آمده ام تا از دختر گرامي‌ات فاطمه خواستگاري کنم.
ام‌سلمه مي‌گويد: من به‌صورت رسول خدا نگاه کردم، ديدم از شدت خرسندي و شادماني مي‌درخشد، فرمود علي جان قبل از تو افراد زيادي از فاطمه خواستگاري کرده‌اند ولي من در صورت فاطمه گرفتگي و کراهت مي‌ديدم کمي صبر کن تا برگردم. رسول خدا بلند شدند و نزد فاطمه رفتند و فرمودند: فاطمه جان من از خداي تعالي خواسته‌ام که بهترين خلقش با تو ازدواج کند و اينک علي بن ابيطالب که تو سابقه فضل و اسلامش را مي‌داني آمده و صحبتي کرده‌است.
فاطمه (سلام الله علیها) که يک دنيا حيا و عفت بود سکوت کرد. رسول خدا فرمود الله‌اکبر. سکوت او دليل بر رضايت اوست در اين هنگام جبرئيل نازل شد و عرضه داشت ‌اي محمد فاطمه را به ازدواج علي درآور که خداوند به اين ازدواج راضي و خشنود است. رسول خدا برگشت و خبر رضايت را به اميرالمومنين داد.

مراسم عروسي علي(علیه السّلام) و زهرا(سلام الله علیها)

در شب عروسي علي(علیه السّلام) و فاطمه(سلام الله علیها)، وقتي آفتاب غروب كرد رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دستور داد فاطمه(سلام الله علیها) را براي رفتن به خانه شوهر آماده كنند. به زنان مهاجر و انصار و دختران عبدالمطلب فرمود او را همراهي كنند و با خوشحالي شعر بخوانند و تكبير بگويند، ولي چيزي را كه موجب ناخشنودي خداوند است به زبان نياورند.فاطمه را سوار ناقه‌اي كردند و زمام آن را سلمان در دست گرفت.
رسول خدا و حمزه و عقيل و جعفر و افراد ديگري از اهل‌بيت به دنبال ناقه عروس به راه افتادند. در اين هنگام جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل با جمع زيادي از ملائكه به زمين نازل شدند.
جبرئيل تكبيري سر داد. ميكائيل و اسرافيل، و سپس همه ملائكه تكبير گفتند. رسول خدا هم تكبير گفت و سلمان هم پس از او تكبير گفت، و به اين ترتيب، تكبير گفتن در شب عروسي، سنت شد. وقتي به خانه علي(علیه السّلام) رسيدند، رسول خدا چادر را از صورت زهرا(سلام الله علیها) كنار زد و دست او را گرفت و در دست علي(علیه السّلام) گذاشت و فرمود: «خداوند به تو مبارك گرداند. اي علي، فاطمه براي تو همسري خوب است و اي فاطمه، علي هم براي تو شوهري خوب است؛ به خانه خود برويد تا من بيايم.»

ديدار پيامبر پس از عروسي

رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) صبح فرداي عروسي علي(علیه السّلام) و فاطمه زهرا(سلام الله علیها) به خانه آنان رفت. قدحي شير به دست فاطمه داد و فرمود: از اين شير بنوش. پدرت فداي تو باد.
بعد به علي (علیه السّلام) گفت: تو هم از اين شير بنوش. پسرعمويت فدايت باد.
سپس پرسيد: «علي‌جان، همسرت را چگونه ديدي؟»
اميرالمؤمنين گفت: براي طاعت خداوند، ياور بزرگي است.
آنگاه پيامبر از فاطمه (سلام الله علیها) پرسيد: «تو شوهرت را چگونه يافتي؟
فاطمه(سلام الله علیها) گفت: بهترين شوهر.
رسول خدا فرمود: بار پروردگارا، دلهاي آنها را الفت بخش و آنها و اولادشان را از وارثان بهشت قرار بده، به آنها ذريه پاك و مطهري روزي فرما و به آنها بركت عنايت كن.
منبع: www.ettelaat.com

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد