طلسمات

خانه » همه » مذهبی » امام علی علیه‏السلام و تساهل اخلاقی

امام علی علیه‏السلام و تساهل اخلاقی

امام علی علیه‏السلام و تساهل اخلاقی

«تساهل اخلاقی» عبارت است از چشم‏پوشی از خطای دیگران و گذشت و بزرگواری با وجود قدرت بر انتقام و مجازات و تعقیب، در آن صورت با صراحت می‏توان علی علیه‏السلام را نمونه‏ی اعلای تساهل به حساب آورد. این‏که امام علی علیه‏السلام پس از دست‏یابی بر دشمنان مسلح خویش از آنان گذشت می‏کرد (نظیر آن‏چه درباره‏ی عایشه، مروان و ابن‏ملجم شاهد هستیم) یا حد امکان از به کارگیری قوه‏ی قهریه امتناع می‏کرد و پیش از آغاز هر درگیری، تا آخرین لحظه به گفت و گو به استدلال پرداخت، نشان‏گر تساهل و آسان‏گیری او در برخورد با

dd369ee9 e41c 40fe a96a 78a2a92e87c7 - امام علی علیه‏السلام و تساهل اخلاقی

11727 - امام علی علیه‏السلام و تساهل اخلاقی
امام علی علیه‏السلام و تساهل اخلاقی

 

 

 اگر تساهل اخلاقی را یکی از شاخه‏های تساهل بدانیم و آن را چنین تعریف کنیم:
«تساهل اخلاقی» عبارت است از چشم‏پوشی از خطای دیگران و گذشت و بزرگواری با وجود قدرت بر انتقام و مجازات و تعقیب، در آن صورت با صراحت می‏توان علی علیه‏السلام را نمونه‏ی اعلای تساهل به حساب آورد. این‏که امام علی علیه‏السلام پس از دست‏یابی بر دشمنان مسلح خویش از آنان گذشت می‏کرد (نظیر آن‏چه درباره‏ی عایشه، مروان و ابن‏ملجم شاهد هستیم) یا حد امکان از به کارگیری قوه‏ی قهریه امتناع می‏کرد و پیش از آغاز هر درگیری، تا آخرین لحظه به گفت و گو به استدلال پرداخت، نشان‏گر تساهل و آسان‏گیری او در برخورد با مخاطبان و مخالفان است. به برخی از این موارد اشاره می‏کنیم.
 

1 ـ عفو عایشه در جنگ جمل
 

عایشه، دختر ابوبکر و همسر پیامبر به همراه طلحه و زبیر، سه رکن اصلی برپایی جنگ جمل بودند که با شکستن بیعت خود، خون‏های بسیاری از مسلمانان را بر زمین ریختند و در همان سال نخست خلافت علی علیه‏السلام، مشکلات بسیاری برای حکومت آن حضرت ایجاد کردند.1 با این حال علی علیه‏السلام، پس از جنگ جمل او را مورد عفو و بخشش قرار می‏دهد.2

2 ـ دستور منع تعقیب و قتل مجروحان
 

پس از پایان جنگ جمل، امام علی علیه‏السلام دستور داد تا کسی را تعقیب نکنند، هرکس تسیلم شد، او را نکشند و مجروحی را از بین نبرند.3 عبدالفتاح عبدالمقصود با قلم زیبای خود، بزرگ منشی علی علیه‏السلام را چنین تصویر می‏کند:
«شب چادر خود را بر همگان، پیروز و شکست خورده می‏گسترد و سرمای زمستان در هوایش جریان پیدا می‏کرد. اما علی هنوز به حصارهای شهری که دست دوستی خود را به سوی وی دراز کرد، پناه نبرده است. ترجیح داد هم‏چنان در میدان بماند تا یک باره کار اسیران و سلاح و غنیمت‏ها به سامان رسد و مردم هم به کار دفن مردگان و نجات زخمیان خود بپردازند. گروهی از یاران پنداشتند پس از این که خدا او را بر دشمنان پیروز گردانیده است، یک تن از آنان را هم زنده نخواهد گذاشت. یکی از یاران خدمتش رسید و گفت:
یا امیرالمؤمنین! اسیران را بکشم؟ حضرت در جواب فرمود: هیچ اسیری از اهل قبله را که از نظر خود برگردد و دست بکشد نمی‏کشیم».4

3 ـ عفو موسی بن طلحه
 

در همین ساعات، موسی بن طلحه را که اسیر شده بود، خدمت حضرت آوردند. بین مردم شایع شده بود که «این نخستین کسی است که کشته می‏شود». هرگز گمان نمی‏کردند حضرت، نسبت به فرزند رهبر مخالفان حکومت (طلحه) که اکنون گردنش زیر تیزی شمشیر اوست، اندک نرمشی به خرج دهد. اما آن جوان پیش آمد و بیعت کرد و چنان مدارا و نرمشی از علی دید که دل او را آرام ساخت».5 بنابر نقل ابن قتیبه6 حضرت به او فرمود: امید آن داشتم که من و پدرت از کسانی باشیم که خداوند درباره‏ی آن‏ها فرموده است: «و نزعناما فی صدورهم من غل اخوانا علی سررٍ متقابلین؛ ما کینه‏های آنان را از سینه‏هاشان بیرون می‏کنیم تا برادرانه روبه‏روی هم بر تخت‏ها تکیه زنند».7
آری اگر علی علیه‏السلام مردی کینه‏توز و ریاست طلب بود و به معیارهای انسانی و اخلاقی و الهی پای‏بندی نداشت و برای ملک و حکومت شمشیر می‏زد، می‏بایست به نشانه‏ی فرادستی خود، موسی را از پای در می‏آورد، اما علی علیه‏السلام که همیشه در پی حفظ خون مسلمانان و حرمت انسان‏ها بود، چنین کاری نکرد تا نشانه‏ای بر حقیقت‏جویی او باشد.

4 ـ مخالفت با بردگی اسیران
 

گروهی از یاران امام اصرار می‏ورزیدند که با ناکثان، هم‏چون مشرکان معامله کنند؛ یعنی دستگیرشدگان برده و کنیز محسوب شده و اموال‏شان قسمت شود، امام علی علیه‏السلام با این درخواست مخالفت کرد. ابتدا بر کشتگان ناکثان نماز خواند. سپس دستور داد همه‏ی اموال مردم را به خودشان برگردانند به جز اسلحه‏ای که در آن‏ها علامت حکومت باشد. بدین ترتیب برای مردم یک حکم فقهی جدید بیان کرد و آن این که از مال مسلمان مرده و مقتول، جز به وارثان قانونی آن‏ها چیزی به دیگر مسلمانان نمی‏رسد. «لایحلُّ لِمُسلمٍ من المسلم المتوفّی شی‏ء».8
سپس برای توجیه غلام و کنیز نبودن اسیران به یارانش فرمود: اَیُّکُمْ یَأْخُذُ اُمَّ الْمُؤْمِنینَ فی سَهْمِه؟ اگر قرار باشد زنان آن‏ها کنیز باشند، ام‏المؤمنین عایشه سهم چه کسی خواهد بود؟ یعنی آیا ممکن است مسلمانی، زن پیغمبر خود را هرچند فتنه‏گر باشد، به عنوان کنیزی ببرد؟ دیگر زنان نیز، همسران برادران ایمانی ما هستند و نباید برده محسوب شوند.
بنابرنقل ابن قتیبه، در این هنگام مردی به پا خاست و گفت: ای امیرمؤمنان! چگونه اموال (جنگی) آنان بر ما حلال است و زنان و فرزندان‏شان برای ما جایز نیست؟ امام فرمود: (به هر حال) بر شما حلال نیست و چون سخن در این باره زیاد شد، حضرت فرمود: قرعه بیاندازید، با تیرهای‏تان قرعه بیاندازید. سپس فرمود: کدام‏یک از شما مادرتان عایشه را با سهم خود می‏برد؟ گفتند: به خدا پناه می‏بریم و از او آمرزش می‏طلبیم. حضرت گفت: من نیز از خدا آمرزش می‏طلبم».9

5 ـ عفو مروان حکم
 

امیرمؤمنان پس از پیروزی بر اصحاب جمل، متعرض مسبّبان واقعی جنگ مانند مروان حکم و عبدالله بن زبیر نیز نشد. مروان به خانواده‏ای از قبیله «نمره» پناهنده شد و امام حسن و امام حسین علیه‏السلام آن گونه که از سخنان علی علیه‏السلام در نهج‏البلاغه استفاده می‏شود، برای او از علی علیه‏السلام امان گرفتند. امام، او را آزاد گذاشت. وقتی فرزندان امام علیه‏السلام به او یادآور شدند که مروان بیعت خواهد کرد، امام فرمود:
اَوَلَم یُبایعنی بعدَ قتَل عثمانَ؟ لاحاجَةَ لی فی بیعته، إِنَّها کَفٌّ یهودیَّةٌ لَوبا یَعَنی بِکَفِّهِ لَغَدرَ بِسُبَّـتِه. أما اِنَّ لَهُ اِمْرَةً کَلَعْقَةِ الکَلبِ أَنْفَه، و هواَبوُالاَکْبُشِ الأَرْبَعَةِ و سَتَلْقی الأُمَّةُ مِنْهُ وَ مِنْ وُلْدِه یَوْما أَحْمَرَ.10
مگر او پس از کشته شدن عثمان با من بیعت نکرد؟ مرا به بیعت او نیازی نیست؛ که بیعت شکن است و غدّار، با دستی چون دست جهود (یهودیان) مکار، اگر آشکارا با دست خود بیعت کند، رو گرداند و در نها ن با ریش‏خند آن را بشکند. همانا وی بر مردم حکومت کند اما کوتاه، چندان که سگ بینی خود را لیسد. او پدر چهار فرمان رواست، و زودا که امّت از او و فرزندان او روزی سرخ ـ خونین ـ ببینند.11
مروان حکم فرزند حکم بن ابی العاص است که رفتار و حرکات پیامبر را مسخره می‏کرد و حضرت، او و فرزندانش را به طایف تبعید کرد. ابوبکر و عمر هم جرأت بازگرداندن او را نداشتند، تا این که عثمان خلیفه شد و حکم را که عمویش بود به مدینه آورد و مروان را کاتب خود قرار داد. هم او بود که با خودخواهی‏ها و استبداد، زمینه‏ی قتل عثمان به دست شورشیان را فراهم کرد. وی دشمنی عمیقی با علی علیه‏السلامو فرزندان او داشت و امام علیه‏السلام به حیله‏گری و نفاق او تصریح می‏کند. با این وجود، تسامح اخلاقی و اسلامی امام، شامل حال او نیز شد. علی علیه‏السلام او را عفو کرد و هیچ گونه تضییقی برایش قایل نشد (نه حبس، نه تبعید).
این خطبه از اخبار غیبی امیرمؤمنان است که به حکومت آینده‏ی مروان اشاره دارد. وی 9 ماه خلیفه بود و پس از وی عبدالملک مروان و سه فرزندش سلیمان بن عبدالملک و یزید بن عبدالملک و هشام بن عبدالملک به خلافت رسیدند.12
آگاهی امام از فجایعی که به دست او و فرزندانش بر سر مسلمانان خواهد آمد، سبب نشد که وی از سماحت و عفو امام محروم شود.

6 ـ عفو عبدالله بن زبیر
 

عبدالله بن زبیر نیز از عوامل مؤثر در برپایی جنگ جمل است. وی، کسی است که به خانه‏ی عایشه ـ خاله‏ی خود ـ در مکه رفت و پس از گفت و گوی بسیار، او را برای خروج همراه طلحه و زبیر آماده ساخت. او هم‏چنین در شرکت پدرش زبیر در جنگ با علی علیه‏السلام نقش کلیدی داشت؛ زیرا پیش از آغاز جنگ، امیرالمؤمنین علیه‏السلام با زبیر از طریق نامه‏های ارسالی خود به بصره که صعصعة بن صوحان آن‏ها را می‏برد، گفت و گو کرده بود، عبدالله، همیشه پدرش را به پای‏مردی و نترسیدن تشویق می‏کرد. هنگامی که امام علی علیه‏السلام، از قتل زبیر به دست عمروبن جرموح با خبر شد و سر بریده‏ی او را به همراه شمشیرش به آن حضرت دادند، فرمود:
زبیر از طلحه به من نزدیک‏تر بود. او همیشه از ما اهل‏بیت بود تا آن که پسرش عبدالله بزرگ شد و بین ما و او جدایی انداخت.13
نقش عبدالله بن زبیر در تحریک پدر
امیرمؤمنان علیه‏السلام پیش از آغاز جنگ در میدان نبرد زبیر را به مذاکره طلبید و آن دو آن قدر به هم نزدیک شدند که گردن‏های مرکب آن دو به هم رسید. سپس امام علیه‏السلام او را به یاد حدیثی از پیامبر انداخت که فرموده بود: «ای زبیر! تو با علی خواهی جنگید و در آن حال، بر او ستم‏کار خواهی بود». در نتیجه زبیر مردّد شد و به سوی لشکریانش بازگشت، هنگامی که عبدالله دگرگونی رأی پدر را مشاهده کرد، جلو رفت و گفت: پدر! چهره‏ات دگرگون شده و با چهره‏ای بازگشتی که گاه رفتن چنین نبود؟! زبیر گفت: علی مرا به یاد حدیثی انداخت که روزگار آن را از یادم برده بود. از این پس من با او نخواهم جنگید و بازخواهم گشت و امروز از شما جدا خواهم شد.
عبدالله که از این جریان سخت ناراحت شده بود و می‏خواست به هر قیمتی پدر را از رفتن باز دارد، گفت: ولی من فکر می‏کنم تو از شمشیرهای فرزندان عبدالمطلب ترسیده‏ای! زبیر گفت: وای بر تو! آیا مرا به جنگ با علی تحریک می‏کنی؟ بدان که من سوگند خورده‏ام که با او جنگ نکنم. عبدالله گفت: کفّاره‏ی قسم خود را بده و بایست، تا زنان قریش نگویند که ترسیدی! زبیر که تحریک شده بود گفت: غلام من «مکحول» به عنوان کفاره‏ی قسم آزاد است! سپس نیزه‏ی خود را به حرکت درآورد و به میمنه‏ی لشکر علی علیه‏السلام حمله کرد. علی علیه‏السلام به فراست، حال او را دریافت و فرمود: زبیر از روی اجبار این کار را می‏کند، او را تحریک کرده‏اند، راه را بر او باز کنید… بعد از چند بار حمله، زبیر به نزد عبدالله فرزندش بازگشت و گفت: آیا آدم ترسو این کار را می‏کند؟ عبدالله گفت: دین خود را ادا کردی و دیگر راه عذری به جای نگذاردی!14
آری، عبدالله بن زبیر چنین سابقه‏ی تاریکی در جنگ جمل دارد و علی علیه‏السلام نیز به نقش شیطانی او در تحکیم جنایت ناکثان آگاه است. با این وجود، وی را که پس از پایان جنگ به خانه‏ی یکی از «ازدیان» پناه برده بود. سپس با وساطت محمد بن ابی بکر به خانه‏ی محل حفاظت عایشه در بصره (خانه‏ی عبدالله بن خلف خزاعی) منتقل شده بود، مورد عفو و بخشش قرار داد.15

7 ـ عفو سعید بن عاص و فرزندان عثمان
 

از دیگر کسانی که آتش‏افروز جنگ جمل بودند و علی علیه‏السلام آنان را مورد عفو و بزرگواری خود قرار داد، سعید بن عاص و فرزندان عثمان بودند.

8 ـ عفو مردم بصره
 

پس از شکست سپاه بصره در جنگ جمل و کشته شدن طلحه و فرزندش محمد و به هلاکت رسیدن زبیر و سقوط هودج عایشه، امام علی علیه‏السلام وارد بصره شد و در منطقه‏ی مرکزی شهر، مردم را به دلیل پیمان‏شکنی و سست عنصری سرزنش کرد و فرمود:
شما سپاهیان آن زن و پیروان آن شتر بودید. چون صدا کرد، او را پاسخ گفتید و وقتی پی شد، فرار کردید. اخلاق شما پست و پیمان شما غدر (نیرنگ) و دین شما نفاق و آب شما شور است و آن کس که در شهر شما اقامت گزیند، در دام گناهان‏تان گرفتار آید و آن کس که از شما دوری گزیند، رحمت حق را دریابد. گویا می‏بینم که عذاب خدا از آسمان و زمین بر شما فرود می‏آید و به گمانم همگی غرق شده‏اید و تنها قله‏ی مسجدتان، هم‏چون سینه‏ی کشتی، بر روی آب نمایان است.16
سپس فرمود: اکنون ای اهل بصره، درباره‏ی من چه گمان دارید؟ در این هنگام مردی برخاست و گفت: جز خیر و نیکی درباره‏ی تو نسبت به خود، گمان نمی‏بریم. اگر ما را مجازات کنی جا دارد؛ زیرا ما گناه‏کاریم و اگر ما را ببخشی، عفو برای خدا محبوب‏تر است. امام علی علیه‏السلام فرمود:
همه را عفو کردم. از فتنه‏جویی دوری گزینید. شما نخستین کسانی هستید که بیعت را شکستید و عصای امت را دو نیم کردید. از گناه بازگردید و خالصانه توبه کنید.17
بنابر نقل مسعودی در مروج الذهب، علی علیه‏السلام خطاب به همه‏ی مخالفان اعلام کرد:
هرکس اسلحه‏ی خود را بر زمین بگذارد، در امان است و هرکس به خانه‏ی خود رود در امان است».18
طلحه و زبیر هنگام جنگ به مردم بصره اعلام کرده بودند: «اگر علی علیه‏السلام پیروز شود، همه را خواهد کشت و تمام حرمت‏ها را خواهد شکست. او بچه‏ها را می‏کشد و زن‏ها را اسیر می‏کند. پس برای حمایت از حریم خود بجنگید و مرگ را بر رسوایی ترجیح دهید». آن دو با این دروغ وحشتناک مردم را بر ضد حضرت شوراندند، ولی امام علیه‏السلام پس از پیروزی، بر خلاف شایعه‏های مسموم طلحه و زبیر، همه را بخشید.
کلبی می‏گوید: از ابوصالح پرسیدم: چگونه علی علیه‏السلام از اهل بصره صرف‏نظر کرد؟ در پاسخم گفت: همان گونه که پیغمبر با اهل مکه رفتار کرد؛ زیرا دوست داشت آنان هدایت شوند.19
آری، از شخصیتی چون علی که بر اساس روایات منقول از رسول خدا، حلیم‏ترین مردم روی زمین بود،20 رفتاری جز این شایسته نیست و این، نشان دیگری از صبر و عفو و گذشت و در یک کلمه «تسامح اخلاقی» اوست.

9ـ گفتار نیکوی علی درباره‏ی کشتگان جمل
 

از سرداری که بر دشمنان خود پیروز می‏شود و با سینه‏ای پر از کینه و حسّ انتقام‏جویی، بر کشته‏ی دشمن خویش حاضر می‏گردد، چه انتظاری داریم؟ انتظار مدح و ستایش و بیان فضایل آنان یا انتظار دشنام و شماتت و عیب‏جویی و تحقیر و سرزنش؟!
علی علیه‏السلام، با دشمن دنیاطلب، هواپرست و جاهل خویش، به بزرگی و کرامت برخورد می‏کند. او آن گاه که بر بالین کشته‏گان جمل حاضر شد، به بیان فضایل آنان زبان گشود.
بر بالین عبدالله بن خلف
هنگامی که علی علیه‏السلام بر جسد «عبدالله بن خلف خزاعی» گذر کرد، دید لباسی زیبا بر تن دارد. مردم گفتند: «او رییس پیمان شکنان بود!» امام علیه‏السلام به جای آن‏که بر طعن آنان بیافزاید، فرمود: «چنین نبود، بلکه او انسانی شریف و بلند طبع بود».21
این سخن درباره‏ی مردی است که به گفته‏ی سید محسن امین، در روز نبرد به صراحت کینه‏ی خود را نسبت به علی علیه‏السلام ابراز کرده و او را به مبارزه طلبیده بود. او می‏نویسد:
عبدالله بن خلف خزاعی، رییس بصره و توان‏گرترین آنان در مال و زمین، از سپاه عایشه بیرون آمد و هم‏آورد طلبید. وی درخواست کرد کس دیگری جز علی علیه‏السلام برای جنگ با او قدم ننهد و این رجز را خواند:
ای ابوتراب! به آرامی به نزدیک من بیا که من
چون شیری به تو نزدیک شده‏ام در سینه‏ام نسبت به تو کینه دارم
علی علیه‏السلام به سوی او آمد و به او امان نداد تا ضربه‏ای وارد کند و مغز او را از هم شکافت.22
باری، کینه‏ی عبدالله خلف نسبت به علی که خود، آن را اعلام کرده بود و جدال شخصی او با علی، سبب نشد که آن حضرت، او را تحقیر کند و دشنام دهد یا نقایص وی را بر شمرد. آری، این، شیوه‏ی جوان‏مردان است.
بر بالین معبد بن مقداد
سپس علی علیه‏السلام بر کشته‏ی معبد بن مقداد گذر کرد و گفت: «خدا پدر این مرد را بیامرزد که اگر زنده بود، تدبیرش بهتر از تدبیر این مرد بود». عمار بن یاسر عرض کرد: «سپاس خدای را که این مرد را نابود کرد و صورت او را بر خاک مالید. ای امیرمؤمنان! به خدا سوگند ما از کسی که از حق روی گرداند، ترسی نداریم چه پدر باشد چه پسر». امیر مؤمنان باز هم حرمت مقتول را نگه داشت و زبان به شماتت او نگشود، بلکه خطاب به عمار فرمود: «خداوند تو را بیامرزد و به تو اجر نیکو دهد».23
بر بالین کعب بن سور
کعب بن سور، قاضی بصره و قاری قرآن بود که در میان قبیله‏اش نفوذ فراوانی داشت. طلحه و زبیر هرچه کردند نتوانستند او را با خود همراه کنند تا آن که عایشه را به ملاقات حضوری او فرستادند. وی پس از شنیدن سخنان عایشه، برای حضور در سپاه جمل اعلان موافقت کرد. او کسی بود که افسار شتر عایشه را در میدان جنگ در دست داشت و قرآنی به سینه خود آویزان کرده بود و مردم را به یاری عایشه فرا می‏خواند.
هنگامی که امیرمؤمنان علی علیه‏السلام از میان کشتگان جمل می‏گذشت، چشمش بر جسد قاضی بصره افتاد که همان قرآن را بر گردن داشت. دستور داد قرآن را از گردن وی باز کنند و به مکان پاکی انتقال دهند. سپس فرمود: «کعب را بنشانید». او را نشاندند. امیرمؤمنان علی علیه‏السلام همان سخنی را به وی گفت که رسول خدا به کشتگان بدر فرموده بود: «ای کعب! آن‏چه را خدای من به من وعده کرده بود، درست و استوار یافتم، آیا تو هم آن‏چه را پروردگارت وعده کرده بود، درست و استوار یافتی؟»24
سپس دستور داد او را بخوابانند.
بر بالین عبدالرحمنِ بن عِتاب بنِ اُسَید
مسعودی می‏نویسد: «علی علیه‏السلام بر بالین عبدالرحمن بن عِتاب بنِ اُسَید که پسر ابوالعاص و او پسر امیّه می‏باشد، حاضر شد، در حالی که میان کشتگان افتاده بود فرمود:
«آه و اندوه بر تو ای دلیر قریش! شجاعان بنی عبد مناف را کشتی و مرا تیره روز و آشفته حال کردی».25
مالک اشتر که خود، عبدالرحمن را کشته بود گفت: «ای امیرمؤمنان! سخت غم آنان می‏خوری در حالی که آنان سرنوشت خویش را برای تو می‏خواستند!» حضرت فرمود: «زنانی، من و آن‏ها را آورده‏اند که تو را نیاورده‏اند!».
با این جمله علی علیه‏السلام چه نکته‏ای را به اشتر گوشزد می‏کند؟ به نظر می‏رسد او می‏خواهد بر ارتباط قبیلگی خود با عبدالرحمن که او نیز از قریش است تأکید کند و همان را مایه احترام خویش بر کشته‏ی عبدالرحمن بداند. آری، علی علیه‏السلام از هر دست‏مایه‏ای برای ابراز محبت و افسوس خود به کشته‏گان جمل سود می‏بَرَد، به جای آن که به فکر مرهم نهادن بر دل پردرد خویش باشد.
خودداری امام علی علیه‏السلام از آغاز کردن جنگ
امام علی علیه‏السلام با همه‏ی صلابت و قاطعیتی که در پاسداری از حق و حدود الهی و اجرای احکام خداوند داشت و با
همه رشادت‏هایی که در جنگ با دشمنان خدا از خود بروز می‏داد، هیچ‏گاه آغازگر جنگ نبود. او نمی‏خواست خون مسلمانان و حتی کافران به ناحق بر زمین بریزد. از این رو، با ارسال نامه به مخالفان و حتی ملاقات حضوری می‏کوشید آنان را متقاعد سازد و به راه آورد.
این ویژگی امام علی علیه‏السلام، پاسخ خوبی است به کسانی که آن حضرت را اهل خشونت و شمشیر و خون‏ریزی می‏دانند و از انتساب «تساهل» به ایشان که به معنی رأفت و رحمت و آزادی مخالفان تا قبل از اقدام عملی علیه جامعه‏ی اسلامی است، بیم دارند. باری، امام را می‏توان به دلیل همین خویشتن‏داری‏ها، اهل تسامح اخلاقی و سیاسی دانست؛ زیرا دست به شمشیر نمی‏برد مگر هنگامی که مخالفانش دست به شمشیر بردند و خون مسلمانان را بر زمین ریختند.

10 ـ صلح جویی امام در جنگ جمل
 

در ماجرای جنگ جمل، همین رفتار را از امام علی علیه‏السلام مشاهده می‏کنیم. امام علی علیه‏السلام دوبار توسط صعصعة بن صوحان و عبدالله بن عباس، برای بصریان نامه فرستاد که مؤثر واقع نشده پیش از آغاز جنگ نیز برای بار سوم، قرآنی به دست ابن عباس داد تا نزد طلحه و زبیر رود و آنان را به قرآن دعوت کند.26
یک بار نیز زبیر را در میدان به مذاکره فرا خواند و توانست او را تا حدودی نسبت به ادامه جنگ مردّد سازد.27

آغاز حمله از سوی سپاه جمل
 

با وجود خیرخواهی علی علیه‏السلام و فرستادن قرآن برای حکمیت، لشکر بصره قانع نشد و تشنگی خود را برای آغاز نبرد با قتل نوجوان داوطلب، اثبات کرد. بنابر نقل طبری در این جا بود که علی علیه‏السلام به سپاه خود فرمود: «اکنون بر شما نبرد، سزاوار است».28 البته شیخ مفید آغاز درگیری را این گونه توصیف می‏کند:
«در حالی که امام علی علیه‏السلام سرگرم بیان فرمان‏های جنگی به سپاهیان خود بود، ناگهان رگبار تیر دشمن، لشکرگاه امام را فرا گرفت که بر اثر آن، چند تن از یاران امام به شهادت رسیدند. از جمله، تیری به فرزند عبدالله بن بدیل اصابت کرد و او را کشت. عبدالله نعش فرزند خود را نزد امام آورد و گفت: «آیا باز هم باید صبر و بردباری از خود نشان دهیم تا دشمن ما را یکی پس از دیگری بکشد؟! به خدا سوگند اگر هدف اتمام حجت باشد، تو حجت را بر آنان تمام کردی!».
سخنان عبدالله سبب شد که امام آماده‏ی نبرد شود. از این رو، زره رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را پوشید و استر او را که به همراه داشت، سوار شد و در برابر صفوف یاران ایستاد. پرچم را به دست فرزندش، محمد حنفیه داد و فرمان پیش‏روی صادر کرد29 و به او فرمود:
اگر کوه‏ها از جای خود کنده شوند، تو بر جای خود استوار باش. دندان‏ها را بر هم بفشار. کاسه‏ی سرت را به خدا عاریت ده. گام‏های خود را بر زمین میخ‏کوب کن. پیوسته به آخر لشکر بنگر (تا بدان‏جا پیش‏روی کنی) چشم خود را بپوش و بدان که پیروزی از جانب خدای سبحان است.30
دستور تعقیب نکردن فراریان و مجروحان
پس از آن همه خویشتن‏داری علی علیه‏السلام، وقتی تیرباران سپاه بصره آغاز شد، حضرت اجازه‏ی نبرد داد، اما در این فرمان نیز، روح رأفت و رحمت موج می‏زند. امام علی علیه‏السلام فرمود:
وقتی سپاه جمل را شکست دادید، مجروحان را نکشید، اسیران را نکشید، فراریان را تعقیب نکنید، عورت کسی را رو نکنید، کشته‏ای را گوش و بینی نبرید، مال کسی را نبرید، مگر آن‏چه در میدان جنگ گذارده‏اند.31

فرمان عفو عمومی
 

در پایان جنگ نیز، پس از کشته شدن محافظان شتر عایشه و سقوط هودج او که با خونریزی فراوان و هلاکت دست کم چهل تن از محافظان جمل میسر شد، علی علیه‏السلام به منادی خود دستور داد تا فریاد زند:
فراریان را تعقیب نکنید، بر مجروحان حمله نبرید، به خانه‏ها قدم ننهید. هیچ سلاح و لباس و کالایی برندارید. هرکس سلاح خود را بر زمین افکند، امان یافته و هرکه در خانه‏اش را ببندد، در امان است.32
اگر علی علیه‏السلام مردی قدرت طلب و کینه‏توز بود، نباید چنین فرمان انسانی را صادر می‏کرد. باید اجازه می‏داد افراد بیشتری از سپاه دشمن کشته شوند تا قدرت خود را هرچه بیشتر به رخ اهل بصره بکشد، ولی او جنگ را برای تربیت مردم و اصلاح امور آنان می‏خواست، همان گونه که قدرت را برای اقامه‏ی عدل و داد. «آری، این است علی علیه‏السلام، این است مهر علی بر دشمن این است رحمت علی بر بشر در میدان جنگ. آیا در تاریخ بشر کسی دیده است که حکومتی با یاغیان و طاغیان، چنین کند؟».33
11 ـ کوشش برای جلوگیری از خون‏ریزی در صفین
علی علیه‏السلام، پس از انتخاب به خلافت مسلمانان، خلیفه‏ی مشروع و مقبول جامعه بود و حق داشت بر اساس صلاح‏دید خود، استانداران و کارگزاران مناطق گوناگون را عزل و نصب کند. یکی از این استانداران، معاویه بود که در زمان خلافت عمر و عثمان، والی شام بود. امام علی علیه‏السلام هیچ گونه شایستگی برای ادامه‏ی قدرت او نمی‏دید؛ زیرا از پرهیزکاری بهره‏ای نداشت و بسان پادشاهان رفتار می‏کرد و در دمشق برای خود قصرها و بناهای باشکوه ساخته بود.
علی علیه‏السلام با وجود توصیه‏ی مغیرة بن شعبه و ابن عباس مبنی بر تعویض نکردن حاکم شام و باقی نگه داشتن معاویه بر قدرت، تصمیم به عزل او گرفت. مغیره می‏گفت: اگر همه‏ی کارگزاران را تعویض می‏کنی، دست کم به معاویه کاری نداشته باش؛ زیرا او در سرزمین شام ریشه پیدا کرده و مردم، سخن او را می‏شنوند. از سوی دیگر، بر اثبات او دلیل داری؛ زیرا عمر او را بر تمامی شام ولایت داد و می‏توانی به عمل عمر استناد کنی. امام علیه‏السلام در پاسخ فرمود:
لاوَاللّهِ، لاأَسْتَعْمِلُ مُعاوِیَةَ یَوْمَینِ اَبَدا
نه، به خدا سوگند! حتی دو روز نیز او را بر سر کار نگه نمی‏دارم!34
هنگامی که ابن عباس از گفت و گوی مغیرة با آن حضرت آگاه شد، پیشنهاد او را تأیید کرد و گفت: من نیز همین راه را به تو پیشنهاد می‏کنم که معاویه را بر سر کار ثابت بداری. آن گاه که با تو بیعت کرد، بر عهده‏ی من بگذار که او را از جای خود بردارم. امام علیه‏السلام در پاسخ فرمود:
لا، وَاللّهِ لااُعْطِیهِ اِلاّالسَّیفَ
نه، به خدا سوگند! جز شمشیر به او پیشنهاد نخواهم کرد.35
حضرت علی علیه‏السلام خود را در جایگاه خلافت، امین مردم می‏دانست و خدا را ناظر و گواه بر کار خویش می‏دید. از این رو، اعطای مسند قدرت را به فاسدان و قدرت‏طلبان که در پی خدمت به خلق و تحکیم دین نبودند و به اصطلاح «درد دین» نداشتند، بر خلاف عهد خود با مردم و ایمان خود به خدا می‏دانست. بنابراین در پاسخ پیشنهاد مغیرة فرمود:
وَاللّهِ لااُداهِنُ فی دِینی و لا اُعْطی الرِّیاءَ فی أَمْری
به خدا سوگند! در کار دین، کوتاه نمی‏آیم و در امر زمام‏داری، به ریاکاری دست نمی‏زنم.36
همه‏ی این موضع‏گیری‏ها، «قاطعیت» و «قانون مداری» علی علیه‏السلام را نشان می‏دهد که در چهارچوب «سیاست دینی» و در مقابل «سیاست دنیایی» قرار می‏گیرد. هدف او به جای «حفظ قدرت» برای ادامه‏ی حکومت، حفظ حقیقت و ارزش‏ها بود.
با وجود پافشاری امام علی علیه‏السلام بر خلع معاویه از امارت شام، برای جلوگیری از خون‏ریزی و برپایی جنگ تلاش گسترده‏ای به کار برد و تا آخرین لحظه کوشید معاویه را به واگذار کردن قدرت و بیعت با خلیفه‏ی مشروع مسلمانان متقاعد کند.
امام علی علیه‏السلام می‏کوشید با ارسال نامه و اعزام نماینده به شام، هرگونه شبهه را از ذهن معاویه و هوادارانش بزداید و عذری برای مخالفت باقی نگذارد. علی علیه‏السلام، شمشیر را نه اولین راه حل، بلکه آخرین چاره می‏دانست. نامه‏های آن حضرت به معاویه یا پاسخ او به نامه‏های رسیده از معاویه، 17 نامه از مجموع 79 نامه‏ی موجود در نهج‏البلاغه را در بر می‏گیرد که بعضی از آن‏ها، فرازهای برجسته از نامه‏ای مفصّل‏تر است که می‏توان صورت کامل آن‏ها را در کتاب‏های تاریخ که قدمتی بیشتر از نهج‏البلاغه دارند، مشاهده کرد.37
12 ـ صلح جویی امام علیه‏السلام در جنگ نهروان
پس از نیرنگ معاویه در بر سر نیزه کردن قرآن و تردید سپاه عراق در ادامه‏ی جنگ، علی علیه‏السلام تحت فشار یاران خود، آتش‏بس را پذیرفت و به حکمیّت نماینده‏ی عراق و شام بر اساس قرآن تن داد. بنابراین در هفدهم صفر سال 37 هجری پیمان نامه‏ای میان علی علیه‏السلام و معاویه تنظیم شد که بر اساس مفاد 8 ماده‏ای آن، عبدالله بن قیس (ابوموسی اشعری) از سوی علی علیه‏السلام و عمروبن عاص از جانب معاویه، تا پایان رمضان سال 37 (بیش از هفت ماه) فرصت داشتند در نقطه‏ای میان عراق و شام (دومة الجندل) به مشورت بنشینند و بر اساس قرآن در کار امّت داوری کنند.
هنگامی که اشعص بن قیس مفاد پیمان نامه را برای سپاه عراق می‏خواند، گروهی از طوایف عراقی مانند «عتره»، و «بنی راسب»، «بنی تمیم» با دادن شعار «لاحکم الاّ للّه» با آن مخالفت کردند و از تصمیم پیشین خود مبنی بر پذیرش داوری قرآن پشیمان شدند. آنان از علی علیه‏السلام نیز خواستند که آن‏را نادیده بگیرد و به جنگ ادامه دهد و از گناهی که با پذیرش حکمیت مرتکب شده بود، توبه کند وگرنه کافر خواهد بود.
این گروه که در تاریخ به «خوارج» شهرت یافتند، دست به شمشیر برده و دوستان علی علیه‏السلام را که به کفر آن حضرت معتقد نبودند، می‏کشتند و امنیت جامعه را سلب کرده بودند.38
امام علی علیه‏السلام از هر فرصتی برای زدودن شبهه از ذهن و دل آنان، بهره گرفت که آن‏ها را می‏توان به سه قسمت تقسیم کرد: پیش از خروج از صفین، پیش از ورود به نهروان، پس از ورود به نهروان (و در میدان جنگ) بررسی تاریخی این سه مرحله، حکایت از حس بشر دوستی و پرهیز از خون‏ریزی آن حضرت دارد.39
13 ـ خوش‏رفتاری با ابن ملجم و پیشنهاد عفو یا قصاص منصفانه‏ی او
یکی از بزرگ‏ترین فرازهای اخلاقی زندگی آموزنده‏ی امام علی علیه‏السلام، رفتار بزرگوارانه و جوان‏مردانه‏ی او با قاتل کینه‏توز و ناجوانمرد خویش؛ ابن ملجم است. علی علیه‏السلام در گذشته به ابن ملجم محبت‏ها کرده و با وجود آگاهی از نیّت پلیدش او را آزاد گذارده بود و اینک فرق مبارک‏اش به شمشیر کین او شکافته شده بود. با این حال، از لطف و نوازش در حق قاتل خودداری نکرد.
پس از آن که ابن ملجم در مسجد کوفه، شمشیر زهرآگین خود را بر فرق مبارک علی علیه‏السلام وارد کرد، امام فریاد زد: «او را بگیرید و نگذارید فرار کند».40 مردم در پی او دویدند و سرانجام، قثم بن عباس پیش تاخت و او را بغل کرد و به زمین کوبید و دست بسته او را به خانه‏ی علی علیه‏السلام آورد.
بنابر گزارش طبری، آن حضرت به ابن ملجم فرمود: «ای دشمن خدا! مگر با تو نیکی نکرده بودم؟». گفت: «چرا». حضرت فرمود: «پس چرا چنین کردی؟» گفت: «شمشیرم را چهل صبح‏گاه تیز کردم و از خدا خواستم که بدترین مخلوق خویش را با آن بکشد!» حضرت فرمود: خودت با آن کشته می‏شوی که بدترین مخلوق خدایی!».41
با وجود آن که ابن ملجم از کرده‏ی خود پشیمان نبود و پس از دستگیری، هنوز هم با جسارت هرچه تمام‏تر، علی علیه‏السلام را در حضور خودش، بدترین مخلوق خدا می‏خواند، امام علیه‏السلام به او توهین نمی‏کند، او را مورد ضرب و جرح قرار نمی‏دهد، و گرسنه نگاه نمی‏دارد. در عوض، به اطرافیان خود درباره‏ی خوراک و رفاه او سفارش می‏کند.
یعقوبی تاریخ نگار اهل سنت سفارش امیرمؤمنان را چنین گزارش می‏کند: قثم بن عباس، ابن ملجم را دستگیر کرد و او را نزد علی علیه‏السلام آورد. حضرت فرمود: آیا تو ابن ملجم هستی؟ گفت: بلی. فرمود: فرزندم حسن، مواظب دشمنت باش، شکمش را سیر کن و بندش را محکم نمای. اگر من بدرود حیات گفتم، او را به من ملحق کن تا در نزد پروردگارم با او احتجاج کنم و اگر زنده ماندم یا او را می‏بخشم یا قصاص می‏کنم».42
علامه مجلسی، سفارش امام نسبت به قاتل خود را با تفصیل بیشتری نقل می‏کند:
امام چون به هوش آمد، چشم‏هایش را گشود و این جمله را بر زبان آورد، ای ملایکه‏ی پرودگارم! با من مدارا کنید… سپس نگاهش به ابن ملجم افتاد که دست‏هایش را بسته بودند و شمشیرش به گردنش آویزان بود. امام با صدایی ضعیف و لرزان و با مهربانی و لطف فرمود: «ای ابن ملجم! به کاری بزرگ دست زدی و جنایتی هول‏ناک مرتکب شدی، آیا برای تو بد امامی بودم که این گونه مرا پاداش دادی؟ آیا به تو احسان نکردم و بر حقوقت نیافزودم؟ آیا درباره‏ی تو به من گزارش نمی‏دادند که چنین و چنان است و من تو را آزاد می‏گذاشتم… به امید آن‏که از راه ضلالت باز گردی و از گمراهی رو بگردانی؟ سپس امام رو به فرزندش حسن کرد و فرمود: پسرم! با اسیر خود مدارا کن.
و درباره‏ی او رحمت و مهربانی پیش گیر، نمی‏بینی که چشم‏های او از ترس چگونه گردش می‏کند و دلش چگونه مضطرب است!
امام حسن علیه‏السلام عرض کرد: این ملعون، به شما ضربت زده و دل ما را به درد آورده است، حال امر می‏کنی با او مدارا کنم؟ فرمود: آری پسرم! ما از اهل بیت رحمت و مغفرتیم. به حقی که به گردن تو دارم، از آن‏چه خود می‏خوری، به او بخوران و از آن چه می‏آشامی، به او بیاشام، او را به غل و زنجیر مکش و دست‏هایش را نبند…».43
آیا نمی‏توان در مقابل این رفتار، رفتار دیگری را مجسم کرد که با استدلال بر جهنمی بودن ابن ملجم و خروج او از طریق هدایت، وی را مستحق هرگونه توهین و شکنجه بداند؟ چرا امام علی علیه‏السلام با وجود تصریح بر «نهایت شقاوت ابن‏ملجم» با او چنین برخورد می‏کند؟ استاد شهریار در غزل معروف خود چه زیبا به این فراز اشاره می‏کند:
علی ای همای رحمت! تو چه آیتی خدا را
که به ما سوی فکندی همه سایه‏ی هما را…
به جز از علی که گوید به پسر که قاتل من
چو اسیر توست اکنون، به اسیر کن مدارا44

فرستادن کاسه‏ی شیر
 

امام علیه‏السلام، خود نخستین کسی بود که به سفارش خویش درباره‏ی قاتلِ زندانی عمل کرد. هنگامی که به دستور پزشک مقداری شیر برای آن حضرت آوردند تا بیآشامد، مقداری از شیر را نوشید و بقیه را برای ابن مُلْجَم فرستاد. این در حالی بود که بنا بر گزارش علامه مجلسی، از شدّت جراحت و تأثیر سمّ در بدن آن حضرت، گاهی امام به هوش می‏آمد و سپس مدتی طولانی به حال اغما فرو می‏رفت. با این وجود دوباره رو به امام حسن علیه‏السلام کرد و فرمود:
فرزندم! تو را به حقی که بر تو دارم سوگند می‏دهم که در خوراک و نوشیدنی بر ابن‏ملجم نیکویی کنید و با او تا زمان مرگ من مهربانی داشته باشید. از آن‏چه می‏خوری به او بخوران و از آن‏چه می‏نوشی در اختیار او بگذار…45
و شاعر، این بزرگی و کرامت را چنین به نظم کشیده:
چون نظر بر کاسه‏ی شیر او فکند
شیر حق آن شهریار اَرْجمند
یاد کرد از قاتل مأیوس خویش
گفت پس با دختر مأنوس خویش
بَر به نزدِ قاتل من، شیر را
نزد رو بَه بَرْ غذای شیر را!46
و شهریار در شعر زیبای خود با عنوان «شب و علی» این چنین، کار بزرگ امیر مؤمنان را به سلک نظم آورده است:
علی آن شیر خدا شاه عرب
اُلْفتی داشته با این دل شب
شب ز اسرار علی آگاه است
دل شب محرم سرّ اللّه است…
ماهِ محرابِ عبودیّت حقّ
سر به محرابِ عبادت مُنْشَقْ
می‏زند پس لبِ او کاسه‏ی شیر
می‏کند چشم اشارت به اسیر
چه اسیری که همان قاتل اوست
تو خدایی مگر! ای دشمن دوست!
در جهانی همه شور و همه شرّ
ها علیٌّ بشرٌ کیف بَشَرْ47

پیشنهاد عفو یا قصاص منصفانه و پرهیز از خون‏ریزی
 

امام علی علیه‏السلام که همیشه به هدایت و سعادت مردمان می‏اندیشید، در واپسین لحظاتِ زندگی با نفس‏هایی که به شماره افتاده و چشمانی که فروغ خود را از دست داده بود، به سرنوشتِ قاتلِ نگون‏بخت می‏اندیشد و به کینه‏ای که از خوارج، در دل خویشاوندان و اطرافیان و اصحابش بر جای مانده است. بنابراین، در وصایای مکرّر خود، پیوسته به «پرهیز از خشونت و خودداری از به راه انداختن حمّام خون» به بهانه‏ی قتل امیرالمؤمنین سفارش می‏کرد. درباره‏ی ابن ملجم نیز ضمن پیشنهاد عفو او به امام حسن علیه‏السلام، تنها «قصاص منصفانه» و «مشروع» را مجاز می‏دانست: «یک ضربت در برابر یک ضربت و نه بیشتر!» همان چیزی که در فقه و شریعت اسلامی بر آن تأکید شده است48

سفارش به عفو
 

امام علیه‏السلام در نامه‏ی 23 و 47 نهج البلاغه به این موضوع اشاره دارد. ایشان در نامه‏ی 23 می‏فرماید:
وَصِیَّتی لَکُمْ أَلاّ تُشْرکوا باللّهِ شَیئا، و مُحَمَّدٌ فَلا تُضَیِّعُوا سُنَّته، أَقیمُوا هَذیْن العَموُدَیْنِ و أوقِدُوا هذینِ المِصباحَیْن، و خَلاکُمْ ذمٌّ، أَنَا بالأَمْسِ صاحبُکُم، و الیومَ عِبْرَةٌ لکم و غَدَا مُفارِقُکُم، إنْ أَبْقَ فَأَنَا وَلِیُّ دَمی، و إنْ أَفْنَ فالْفَناءُ میعادی، و إِنْ أَعْفُ فالْعَفْوُ لی قُرْبَةٌ، و هُوَ لَکُمْ حسنةٌ، فَاعْفُوا «ألا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِر اللّهُ لکُم».
سفارش من به شما این است که هیچ چیزی را برای خدا شریک قرار ندهید و سنّت محمد صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را تباه نسازید. این دو ستون محکم دین را برپا دارید و این دو چراغ را روشن نگاه‏دارید، تا سرزنش نشوید.
من دیروز یار شما بودم و امروز مایه‏ی عبرت شما هستم و فردا از شما جدا خواهم شد. اگر مَن از این ضربت جان‏کاه جان سالم به در بَرَم، خود ولیّ خون خویشتنم، و اگر رخت از این دنیا بر بندم، مرگ وعده‏گاهِ من است (و برایم ناخوشایند نیست) و اگر قاتلم را عفو کنم، عفو وسیله‏ی تقرّب من به خدا و مایه‏ی ثوابِ شماست. پس (قاتلِ مرا) عفو کنید: «آیا دوست ندارید خدا شما را عفو کند؟49 50
امام در این وصیت، به صورت غیرصریح، تصمیم خود را بر عفو قاتل در صورت زنده ماندن، اعلام می‏کند و می‏گوید: در صورت زنده ماندن، خود اختیار خون خود را دارم! کنایه از این‏که افکار عمومی و خشمِ اطرافیان از خوارج و ابن ملجم، نمی‏تواند مرا به در پیش گرفتن موضعِ خشونت‏بار وا دارد واگر بخواهم، عفو می‏کنم و به دیگران کاری ندارم. نشانه‏ی این تصمیم امام، در پیشنهاد آن حضرت به خانواده‏ی خویش است که می‏فرماید: حتی اگر جان دادم، چندان غمگین نباشید؛ زیرا من با مرگ آشنایم و با آن، انس دارم. بنابراین، باز هم از سر رحمت و کرامت، قاتل را عفو کنید تا شایسته‏ی بخشایش خداوند باشید.

نهی از خشونت غیرقانونی
 

در نامه‏ی 47 که دربردارنده‏ی سخنان امام علی علیه‏السلام در واپسین لحظه‏های حیات اوست، با سفارش به پرهیزکاری، ترکِ دنیاطلبی، پیکار با ستم‏کار و یاری ستم‏دیده، تلاش در آشتی دادن میان مردم، رسیدگی به حال یتیمان، رعایت حال همسایگان، توجه به قرآن، نماز، جهاد و امر به معروف، می‏فرماید:
یا بنی عبدِ المُطَّلِب لا أَلْفِیَنَّکُمْ تَخُوضُونَ دِماءَ المُسلِمینَ خَوضا، تَقُولُونَ: قُتِلَ أَمیرُالمُؤمِنین، قُتِلَ اَمیرُالمؤمِنینَ، ألا لا یُقْتَلَنَّ بی إلّا قاتِلی! اُنْظُروا، إِذا أَنَا مِتُّ مِنْ ضَرْبَتِه هذِهِ فَاضْرِبُوُه ضَرْبةً بضربةٍ، و لا یُمَثَّلُ بالرَّجُلِ فأِنّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللّهِ صلی‏الله‏علیه‏و‏آله یَقوُل: «اِیّاکُمْ و المُثْلَةَ و لَو بالْکَلْبِ العَقُور».
ای فرزندان عبدالمُطلّب! نبینم در خون مسلمانان فرو رفته‏اید و می‏گویید: امیر مؤمنان را کشته‏اند! امیر مؤمنان را کشته‏اند! بدانید جز کشنده‏ی من نباید کسی به خون من کشته شود. بنگرید! اگر من از این ضربت، جهان را بدرود گفتم، او را تنها یک ضربت بزنید تا ضربتی در برابر ضربتی باشد. زنهار که او را مُثْلِه نکنید ودست و پا و دیگر اندامِ او را نَبُرید که من از رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله شنیدم می‏فرمود: بپرهیزید از بریدن اندام مرده هرچند سگ دیوانه باشد.51
امام علی علیه‏السلام در این سخنان، به طور هم‏زمان، از تساهل مثبت و قانون‏گرایی سخن می‏گوید. تساهل به این دلیل که به خویشتن‏داری، آسان‏گیری و خودداری از اقدامات احساسی و کینه‏توزانه دستور می‏دهد و از به‏راه انداختن حمّام خون نهی می‏کند و قانون‏گرایی، از آن جهت که به آنان اجازه می‏دهد قاتل را به قصاص و با وارد آوردن یک ضربه به قتل برسانند و این، خشونت مشروع است.
بنابر این، تساهل از دیدگاه امام علی علیه‏السلام نمی‏تواند به «سهل‏انگاری و بی‏توجّهی در رعایت قانون الهی» و «بی‏قیدی و بی‏غیرتی» تفسیر شود و یا با اتکا به آن از هرگونه «ریختنِ خون انسان» حتی در قالب قصاص که یک قانونِ الهی است، به عنوان اقدامی بر ضدّ تساهل یاد شود!
14 ـ عفو عمروعاص و بُسْربن ارطاة در جنگ صفین
یکی از موارد تساهل اخلاقی در سیره‏ی امام علی علیه‏السلام، چشم‏پوشی او از قتل عمروبن‏عاص، معاونِ اوّل معاویه در جنگ و بُسربن ارطاة یکی از سردارانِ سپاه شام است که با وجود قدرت امام بر قتل آنان، به دلیل رعایت یک ارزش اخلاقی صورت گرفته است.52

عفو عمروعاص
 

نصربن مزاحم مُنْقَری، وقایع‏نگار صفین نخستین گزارش‏گرِ این حادثه است که با اندک تغییری سخن او را نقل می‏کنیم:
«در یکی از روزها که جنگ مغلوبه شده بود و هردو طرف به نابودی هم کمر بسته بودند، عمرو عاص با حارث بن جَثْمی روبه‏رو شد که با عمرو دشمنی دیرینه داشت و با اشعاری، عمرو را مورد تمسخر و استهزا قرار می‏داد. حارث، اشعارش را برای عمرو خواند. عمرو بسیار خشمگین شد تا آن‏جا که سوگند یاد کرد به جنگ علی برود، هرچند هزار بار کشته شود.
در پی این سوگند، در میان صفوف جنگ‏جویان به دنبال علی رفت و با نیزه بر آن حضرت حمله کرد. علی علیه‏السلام با نیزه و شمشیر حمله‏ی او را پاسخ گفت و اسب خود را نهیب داد تا خود را به عمروعاص برسانَد. عمروعاص که چنان دید خود را از اسب به زیر افکند و پاهای خود را بلند کرد و شرم‏گاه خود را آشکار ساخت. امیرالمؤمنین که این رفتار را از او دید، شرمگین شد و از او وی گرداند و از کشتن او صرف‏نظر کرد.53
مردم این گذشت و چشم‏پوشی را نشانه‏ی کرامت و بزرگواری او دانستند و ضرب‏المثل قرار دادند. چنان‏چه ابونواس در شعری می‏گوید:
دور کردن پستی و شکست با مذلّت و خواری خیری ندارد
هم‏چنان که عمرو، روزی با عورت خود، چنین کرد54
ابن شهر آشوب داستان رسوایی عمرو عاص و گذشت علی علیه‏السلام را چنین نقل می‏کند:
روزی امیرمؤمنان به صورت ناشناس به میدان آمد. عمروعاص که از شایعاتِ مبنی بر ترسو بودنِ خودش نگران بود، شمشیر خود را برداشت و به مبارزه آمد، امّا گمان می‏کرد حریف او، یکی از فرماندهان لشکر علی است. علی علیه‏السلاماو را دنبال کرد و رجز خواند و لابه‏لای اشعار حماسی خود را معرفی کرد. عمر و از روی ترس و وحشت پا به فرار گذاشت. امام او را تعقیب کرد و با نیزه‏ای چنان به او فشار داد که نقش بر زمین شد. در این حال عمرو که خود را به مرگ نزدیک می‏دید، دست به حیله زد و پاهایش را بلند کرد و عورتش را آشکار ساخت. علی علیه‏السلام که مظهر حیا و شرم بود، از کشتن وی صرف‏نظر کرد و به میان سربازانش بازگشت».55
عفو امام علیه‏السلام و گذشت او از قتل عمروعاص، بسیار آموزنده است. علی علیه‏السلام می‏داند که عمروعاص مغز متفکر سپاه معاویه محسوب می‏شود و اکنون شخصیت شماره‏ی دو سپاه شام به حساب می‏آید، با این حال، از او در می‏گذرد. آیا اگر علی علیه‏السلام عمرو را در این حادثه می‏کشت، داستان حکمیت و قرآن بر نیزه کردن پیش می‏آمد و سپاه علی علیه‏السلام دچار تفرقه می‏شد؟ آیا علی علیه‏السلام از راه غیب، آینده را نمی‏دانست؟
باید گفت علی علیه‏السلام همه‏ی این نکته‏ها را می‏دانست، ولی باز هم، عمرو را عفو کرد؛ زیرا می‏خواست بگوید من برای احیای ارزش‏های انسانی و اسلامی شمشیر می‏زنم، نه برای استمرار خلافتِ خودم! اگر علی علیه‏السلام، بقای حکومت خود را به هر قیمتی می‏خواست، در داستان شریعه‏ی فرات، آب را بر سپاه معاویه نمی‏گشود تا از تشنگی بمیرند تا راه بازگشت پیش گیرند! امّا به همان دلیلی که امام علی علیه‏السلام پس از بستنِ آب از سوی معاویه و فتح شریعه به دست سپاهیانش، اجازه داد سربازان معاویه سیراب شوند، در این‏جا نیز از قتل عمرو عاص چشم می‏پوشد و برای زنده نگه داشتن ارزش‏هایی مانند «حیا، کرامت» و «انصاف»، هزینه‏ی گزافِ زنده ماندن عمرو عاص را می‏پذیرد.56 علی علیه‏السلام تا هنگامی حاضر به قتل حریف است که نبرد، منصفانه و جانانه باشد، امّا آن‏گاه که حریف با آشکار کردن شرم‏گاه خود، آبرو و حیثیّت خود را حصارِ جان خویش قرار می‏دهد و در واقع به سودای آبرو در مقابل جان دست می‏یازد، علی علیه‏السلامبر او آسان می‏گیرد و «تسامح اخلاقیِ» خود را شامل حال حریف می‏کند؛ زیرا حریف، با عرضه کردن آبروی خود، در حقیقت، پرچم امان برافراشته و جوان‏مردی چون علی علیه‏السلام را به عفوِ خویش دعوت کرده است.
امام علی علیه‏السلام در خطبه‏ی 84 نهج‏البلاغه که درباره‏ی عمروعاص و تبلیغات دروغین و مکر و فریب او بیان کرده است، به تبیین شخصیت عمروعاص می‏پردازد و بر لاف‏زنی او پیش از جنگ و عورت‏گشایی او در گرماگرمِ کارزار تصریح می‏کند و می‏فرماید:
عَجَبا لِابْنِ النّابِغَةِ، یَزْعُمُ لِأَهل الشّامِ أَنَّ فِیَّ دُعابَةً و أَنّی امْرُؤٌ تِلْعابَةٌ، اُعافِسُ و أُمارِس، لَقَدْ قال باطلاً وَ نَطَقَ آثِما… فَإِذا کانَ عند الحَرْبِ، فَأَیُّ زاجرٍ و آمرٍ هو، ما لَمْ تَأَخُذِ السّیوفُ مَآخِذَها، فاذا کان ذلک، کانَ أَکْبَرُ مَکیدَتِه ان یَمْنَحَ القِرْمَ سُبَّتَه. أَما واللّه إِنّی لََیمْنَعُنی مِنَ اللَّعِبِ ذکْرُ الموتِ. و اِنَّهُ لَیَمْنَعُهُ مِن قَولِ الحَقِّ نِسْیانُ الآخِرَةِ. إِنّهُ لَمْ یُبایِعْ مُعاوِیَةَ حَتّی شَرَطَ أَنْ یُؤْتِیَهُ أَتیَّةً و یَرْضَخَ لَهُ علی ترکِ الدّین رَضیخَةً.
شگفتا از پسر آن زنِ بدکاره (لیلی، مادرِ عمروعاص)! به شامیان گفته که من بسیار شوخم و مردی بیهوده‏گوی و عَبَث‏کارم. تردیدی نیست که او یاوه‏سرایی می‏کند و به گناه لب می‏گشاید…57 چون سخن جنگ در میان باشد، دلیر است و در هیاهو و امر و نهی، بی‏مانند! و چون پیکار آغاز می‏شود و صدای شمشیرهایی که از نیام بر آمده است، طنین می‏افکند، بزرگ‏ترین نیرنگ او این است که (از بی‏شرمی خویش و شرم دلاورمردان سود جوید) کمر بگشاید و پایین تنه را عریان کند (و خود را برهاند).
به خدا سوگند! یاد مرگ، مرا از شوخ طبعی باز می‏دارد، در حالی که فراموشی آخرت به عمرو اجازه نمی‏دهد تا سخن حق بر زبان آرد. او با معاویه بیعت نکرد مگر بدان شرط که او را پاداشی رساند و در مقابلِ ترک دین خویش، بدو لُقمه‏ای خوراند!58
از کلماتِ خطبه بر می‏آید که امام علی علیه‏السلام این سخنان را پس از پایان جنگ صفین فرموده است؛ زیرا عمروعاص تنها در مقابل علی علیه‏السلام و در جنگ صفین، به چنان اقدام حقارت‏آمیزی دست زد و در جنگ‏های گذشته سابقه نداشته است.

عفو بُسربن ارطاة
 

بُسرِ بن ارطاة، یکی از سردارانِ معاویه در جنگ صفین و همان کسی است که پس از پایانِ جنگ و ضعف سپاهِ عراق، از سوی معاویه مأموریت یافت به شهرهای مکه و طایف و مدینه و منطقه‏ی یمن حمله کند59 و شیعیانِ علی علیه‏السلام را از دمِ تیغ بگذراند و او چنین کرد:
بنا بر گزارش ابنِ عَبْدُ البِّرِ قُرْطُبی؛ دانشمند بزرگ اهل سنت و شرح حال نویس مشهور، بُسْرِبنِ اَرطاة نیز هم‏چون عَمروِ بنِ عاص، روزی به نبرد علی شتافت، ولی علی، وی را بر زمین کوفت و او چاره‏ای نداشت جز آن‏که با عورت‏گشایی، علی را به حیا وا دارد و از دستِ او بگریزد. سخن ابن عبدالبِرّ چنین است:
«بُسْر، از سردارانِ ستم‏پیشه بود که با معاویه در صفین حاضر شده بود. روزی معاویه او را فرمان داد تا به جنگ علی علیه‏السلام برود و به او گفت: شنیده‏ام که در آرزوی رویارویی با علی هستی، به نبرد او برو که اگر خدا تو را بر او پیروز ساخت و او را بر زمین زدی، دنیا و آخرت را با هم به چنگ آورده‏ای! معاویه پیوسته بُسر را تشویق و تشجیع می‏کرد تا روزی علی را در گرماگرم جنگ در میدان دید، به او نزدیک شد و با وی درآویخت. علی علیه‏السلام او را بر زمین زد و برایش همان ماجرایی رخ داد که برای عمروعاص در داستان کشف عورت رخ داده بود.»60
آری، علی مردی است که شمشیر را از روی خداخواهی می‏زند نه خودخواهی و چنین است که هم‏اکنون نیز سیاست‏مدارانِ خودخواه و قدرت‏طلب، علی را در مصاف عمروعاص و بسربن ارطاة، به دلیل گذشت او محکوم می‏کنند، ولی خداخواهان او را می‏ستایند. علی علیه‏السلام برای همین گذشت‏ها و ارزش‏مداری‏ها، شگفت‏آفرین و جهانی گشته، وگرنه بسیارند کسانی که چنگیزگونه از روی شهوتِ قدرت، انسان‏ها و ملّت‏هایی را از دم تیغ گذرانده‏اند و برای همیشه، مطرودِ تاریخ شده‏اند.
اگر بر عملکرد علی علیه‏السلام در صفین، علم غیبِ او را که از راه اتصال به منبع نبوّت به دست آورده است، بیافزاییم، شگفتیِ ما دوچندان خواهد شد؛ زیرا در آن‏صورت، علی علیه‏السلام از قتل کسی در می‏گذرد که در اوج ضعف و زبونی است و می‏بیند که همین شخص، در آینده، خون‏های دوستانِ او را، سفّاکانه بر زمین خواهد ریخت. آری، علی علیه‏السلام از قتل قاتلِ آینده‏ی شیعیانِ خود در می‏گذرد، همان‏گونه که بر اساس روایات، از قتل قاتل خودش، ابن ملجم نیز چشم می‏پوشد و قصاصِ قبل از جنایت نمی‏کند. این در حالی است که سیاست‏مدارانِ قدرت‏طلبِ عالم، مخالفانِ احتمالی خویش را نیز پیشاپیش از سر راه بر می‏دارند و انسانیت را به پای تندیس قدرت خود، قربانی می‏کنند هم‏چون فرعون که با تکیه بر پیش‏گویی کاهنان، پسران بی‏گناه بنی‏اسراییل را می‏کشت.
عفو عمروعاص و بُسْر، از موارد درخشانِ «تسامح اخلاقی» در سیره‏ی امام علی علیه‏السلام است؛ زیرا شرط تسامح، قدرت داشتن و چیره بودنِ تسامح کننده بر تسامح شونده است و در صفین، به بهترین شکلی، قدرت علی علیه‏السلام بر حریفانش آشکار شد.
15 ـ حذف عنوان امیرالمؤمنین علیه‏السلام در پیمان صلح صفین
اگر تسامح را به معنای آسان گرفتن بر طرف مقابل اعم از دوست و دشمن بدانیم که گاه در قالب عفو و بخششِ گناهِ دشمن جلوه می‏کند و گاه در پذیرش خواسته‏ی دشمن که تحمّل آن سخت است. حرکت علی علیه‏السلام در پذیرش حذف عنوان «امیرالمؤمنین» از متن صلح‏نامه‏ی صفین، از مصادیق بارز «تسامُحِ اخلاقی» است. هرچند علی علیه‏السلام در موضع ضعف قرار داشت و از سَرِ اجبار به صلح نامه تن داده بود، امّا در مجموع، با اولویت دادن به مصلحت مسلمانان و حفظ خون یاران خویش، از خشونتِ نابجا که می‏توانست حمامی از خون جاری کند، جلوگیری کرد. این، دقیقا همان کاری بود که رسول خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله در صلح حدیبیّه انجام داد و به حذفِ عنوانِ «رسول اللّه» از جلوی نام مبارکش اقدام کرد تا بهانه‏ای به دست جاهلان و معاندان ندهد.
مورّخان نوشته‏اند:
چون نیرنگ معاویه و عمروعاص در برافراشتن قرآن بر سر نیزه‏ها، برای فریب سپاه علی علیه‏السلام کارگر افتاد، قرار شد پیمانِ آتش‏بس نگاشته شود که بر اساس آن، نماینده‏ای از دو طرف تعیین شود و به موضوع اختلاف عراق و شام رسیدگی کنند. متن این پیمان‏نامه که بنا بر نقلی به دستِ «عُمَر بن سعد» و بنا بر گزارشی دیگر به دست «عبید اللّه بن رافع» دبیر علی علیه‏السلام یا مالک اشتر نوشته شد، با این جمله آغاز می‏گشت:
بسم اللّه الرحمن الرحیم. هذا ما تَقاضی عَلَیْهِ عَلِیٌّ اَمیرُالمُؤمِنینَ و مُعاویةُ بنُ ابی سفیانَ و شیعَتُهُما فیما تَراضَیا بِهِ مِنَ الْحُکْمِ بِکِتابِ اللّهِ و سُنَّةِ نبیّه صلی‏الله‏علیه‏و‏آله.61
این بیانیه‏ای است که علی امیرمؤمنان و معاویه و پیروان آن دو، مفاد آن را پذیرفته‏اند مبنی بر این که داوری میان آنان بر اساس کتاب خدا و سنّت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله انجام شود.
در این هنگام معاویه اسپندوار از جای جهید و گفت: «بد آدمی هستم که اقرار کنم که علی، امیر مؤمنان است، و با این حال با او نبرد کنم.» عمروعاص که در جلسه حضور داشت به کاتب گفت: «نام علی و نام پدر او را بنویس. او امیر شماست نه امیر ما!» احنف بن قیس تمیمی، سردار شجاع علی علیه‏السلام رو به آن حضرت کرد و گفت: «مبادا لقب امیرمؤمنان را از کنار نامِ خود پاک کنی، که می‏ترسم بار دیگر به تو باز نگردد! تن به این کار مده هرچند کار به کشتار بیانجامد.»
امام تا ساعتی از روز، از محو عنوان، خودداری کرد تا آن‏که اشعث بن قیس، مرد مرموزی که از نخستین روز در لباس دوستی بر ضد امام کار می‏کرد و با معاویه سر و سرّی داشت، اصرار ورزید که لقب برداشته شود.62
در این کشمکش، امام علی علیه‏السلام خاطره‏ی تلخ «صلح حدیبیّه» را به زبان آورد و فرمود:
من در سرزمین حدیبیّه، کاتب پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله بودم. در یک طرف، پیامبر خدا و در طرفِ مشرکان، سهیل بن عمرو قرار داشت. من صلح نامه را به این صورت تنظیم کردم: این، قرارداد صلحی است که محمد رسول خدا و سهیل بن عمرو آن را می‏پذیرند. در این حال، نماینده‏ی مشرکان رو به پیامبر کرد و گفت: من هرگز نامه‏ای را که در آن خود را «پیامبر خدا» بدانی، امضا نمی‏کنم. اگر من می‏دانستم که تو پیامبر خدا هستی، با تو نمی‏جنگیدم. اگر چنین چیزی را بپذیرم و با وجودِ آن، تو را از طواف خانه‏ی خدا باز دارم، مردی ستم‏کار خواهم بود.
من، خشمگین شدم و گفتم: به خدا سوگند! محمد رسول خداست، هرچند تو نخواهی! امّا رسول خدا به سخن آمد و فرمود: آن‏چه سهیل می‏خواهد بنویس که تو نیز همین مشکل را در آینده خواهی داشت و سرانجام به آن رضایت می‏دهی، در حالی که مجبور و تحت فشار خواهی بود.»63
فشار خوارج و دوست‏نمایانی هم‏چون اشعث بن قیس از یک سو برای حذف عنوان «امیرالمؤمنین»، و رشادتِ گروهی دیگر از یاران امام که با شمشیرهای آخته به حضور حضرت آمده و دفاع خود را از امیرمؤمنان ابراز می‏کردند، ممکن بود به خون‏ریزی دوباره‏ای بیانجامد. از این‏رو، امام علی علیه‏السلام با تشخیص موقعیت، به حذف عنوان رضایت داد و قرارداد حکمیت نوشته شده است.
16 ـ توبیخ عمروبن حَمِق به دلیل لعنِ مردم شام
یکی دیگر از مصادیق «تساهل اخلاقی» در سیره‏ی امام علی علیه‏السلام، خودداری ایشان از «خشونت‏کلامی» در برخورد با اهل شام است.
پس از اتمام حجت‏ها و نامه‏نگاری‏های فراوان، زمانی که لجاجت معاویه در پافشاری بر مطالبه‏ی خون عثمان و متهم ساختن علی و یارانش به قتل خلیفه آشکار شد، امام علی علیه‏السلام مردم کوفه را برای نبرد با معاویه آماده کرد و در خطبه‏ای فرمود:
سیرُوا اِلی اَعْداء اللّه، سیرُوا اِلی اَعْداء السُّنَنِ وَ القُرآن، سیروا اِلی بَقِیَّةِ الاَحْزابِ قَتَلَةِ المُهاجِرینَ وَ الاَنصارِ
حرکت کنید به سوی دشمنان خدا. حرکت کنید به سوی دشمنان سنت پیامبر و قرآن. حرکت کنید به سوی باقی‏ماندگان دشمنانِ اسلام در جنگ احزاب و کشندگانِ مهاجران و انصار!64
حُجْر بن عَدِیّ و عَمْروبنِ حَمِقِ خُزاعی، دو تن از یاران مقاوم و با اخلاص علی، در کوچه‏های کوفه به راه افتادند تا با سخنرانی و تبلیغات خود، مردم را برای پیوستن به سپاه علی علیه‏السلام آماده کنند.65
آنان در لابه‏لای کلمات خود، از مردم شام به دلیل ترک حق و یاری باطل برائت جسته و اظهار بیزاری می‏کردند و به آنان دشنام می‏دادند. علی علیه‏السلام چون از عمل آنان خبردار شد، کس به دنبال آنان فرستاد که از دشنام و بدگویی دست بردارید. آنان نزد علی آمدند و با تعجب پرسیدند: «مگر ما بر حق نیستیم؟» علی علیه‏السلام فرمود: «آری، چنین است» گفتند: «مگر اهل شام بر باطل نیستند» حضرت فرمود: «چنین است.» گفتند: «چرا ما را از دشنامِ آنان باز می‏داری؟»67
علی علیه‏السلام فرمود:
اِنّی أَکْرَهُ لَکُمْ أَنْ تُکونُوا سَبّابینَ، و لکِنَّکُمْ لَوْ وَصَفْتُمْ أَعْمالَهُمْ و ذَکَرْتُمْ حالَهُمْ کانَ اَصْوَبَ فی الْقَوْلِ، و أَبْلَغَ فی العُذْر، و قُلْتُمْ مکانَ سبِّکُمْ ایّاهُمْ: اللّهُمَّ احْقِنْ دِماءَنا و دِماءَهُمْ، و أَصْلِحْ ذاتَ بَیْنِنا و بَیْنِهم و اهْدِهِمْ من ضَلالتهم حتّی یَعْرِفَ الحقَّ مَنْ جَهِلَه، و یَرْعَوِیَ عَنِ الغَیِّ وَ العُدْوانِ مَنْ لَهِجَ به.68
من خوش ندارم شما دشنام‏گو باشید. به جای دشنام، ا گر به توصیف اعمال و بیانِ حال دشمن بپردازید، سخن‏تان به صواب نزدیک‏تر و عذرتان پذیرفته‏تر است. به جای آن‏که دشنام‏شان دهید، بگویید: بار خدایا! خون ما و آنان را از ریختن نگه‏دار و میان ما و ایشان، سازش برقرار بدار و آنان را از گمراهی به راه راست برسان، تا آن‏که حق را نمی‏داند، بشناسد و آن که شیفته‏ی دشمنی است، باز ایستد.69 70
17 ـ عفو عمرو بن عَبْدَود دلیل آب دهان انداختن
یکی از موارد «تسامح اخلاقی» در سیره‏ی امام علی علیه‏السلام، برخورد خالصانه و کریمانه‏ی او در برابر توهین عمروبن عبدود، در جنگ خندق است. هرچند علی علیه‏السلام عمرو را که به مبارزه آمده بود، کشت، ولی قتل را مجازاتِ توهین او قرار نداد.
هنگامی که علی علیه‏السلام با موافقت پیامبر خدا صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به مصافِ وی رفت، آن حضرت فرمود:
بَرَزَ الإیمَانُ کُلُّهُ اِلَی الشِّرْک کُلِّه
همه‏ی ایمان با همه‏ی شرک روبه‏رو شد.71
علی علیه‏السلام ابتدا عمرو را به اسلام دعوت کرد و چون او خودداری کرد، پس از نبردی دیدنی، سر او را از بدن جدا کرد و در حالی که قطرات خون از آن می‏چکید، به سوی سپاه اسلام آورد. در این حال فریاد تکبیر از جانب مسلمانان به پا خاست.72
هرچند منابع تاریخی، در بیشتر موارد، داستان مبارزه علی علیه‏السلام و عمرو را این‏گونه، گزارش کرده و یادی از جسارت عمرو نسبت به علی علیه‏السلام نکرده‏اند، ولی با این وجود، غزالی در کیمیای سعادت73، و ابن طباطبا در تاریخ «الفخری»،74 آن را به صورت زیر و با عبارات گوناگون نقل کرده‏اند.75

جسارت عمرو و عفو علی علیه‏السلام
 

«عمرو بن عبدود که دلیری نامدار بود، به همراهی عِکْرمة پسر ابوجهل بر آن شدند که از خندق عبور کنند. عمرو از سپاه مدینه هم‏آورد خواست، امّا هیچ کس جرأت درافتادن با او را نداشت. علی علیه‏السلام به جنگ او رفت. چون با وی روبه‏رو شد، او را ضربتی نزد. کسانی که نزد پیغمبر بودند و از دور می‏نگریستند، خرده گرفتند و پنداشتند علی ترسیده است. حُذَیْفه به دفاع از این کسان برخاست. پیغمبر فرمود: «حذیفه! بس کن. علی خود سبب آن را خواهد گفت».
علی، عمرو را از پا درآورد و نزد رسول خدا آمد. پیغمبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله پرسید: «چرا هنگامی که با او روبه‏رو شدی، او را نکشتی؟»76 علی علیه‏السلام در پاسخ گفت: «مادرم را دشنام داد و بر چهره‏ام، آب دهان انداخت. ترسیدم اگر او را بکشم برای خشم خودم باشد. او را وا گذاشتم تا خشم فرو نشست، سپس او را کشتم.»77
مولانا جلال الدین بلخی، داستان آب دهان انداختن عمرو و صبر و بردباری و اخلاص علی علیه‏السلام را در مثنوی با تعبیرهایی لطیف که خاصِ اوست به نظم آورده است:
از علی‏آموز اخلاص عمل
شیر حق را دان مُنَزَّه از دَغَل
در غزا بر پهلوانی دست یافت
زود شمشیری برآورد و شتافت
او خدو انداخت بر روی علی
افتخار هر نبیّ و هر ولیّ
آن خدو زد بر رخی که روی ماه
سجده آرد پیش او در سجده‏گاه
در زمان، انداخت شمشیر آن علی
کرد او اندر غزایش کاهلی
گشت حیران آن مبارز زین عمل
وز نمودن عفو و رحمت بی محلّ
گفت: بر من تیغ تیز افراشتی
از چه افکندی مرا بگذاشتی
آن چه دیدی بهتر از پیکار من
تا شدستی سست در اِشکارِ من
آن چه دیدی که چنین خشمت نشست
تا چنان برقی نمود و باز جست
در شجاعت شیر ربّا نیستی
در مروّت خود که داند کیستی؟…78

 

مولوی که از مدح علی‏بن‏ابیطالب علیه‏السلام به وجد آمده و احساس خستگی نمی‏کند، ادامه می‏دهد:
ای علی که جمله عقل و دیده‏ای
شمّه‏ای واگو از آن‏چه دیده‏ای
تیغِ حلمت جان ما را چاک کرد
آب علمت، خاک ما را پاک کرد
بازگو دانم که این اسرارِ هوست
زان که بی شمشیر کشتن کارِ اوست…
باز گو ای باز عرش خوش شکار!
تا چه دیدی این زمان از کردگار
چشم تو ادراک غیب آموخته
چشم‏های حاضران بر دوخته…

سرانجام علی علیه‏السلام در پاسخ اصرارهای مولوی پاسخ می‏دهد که چرا شمشیر را انداخته و بی‏درنگ پس از آب دهان انداختن عمرو، او را نکشته است:
گفت: من تیغ از پی حق می‏زنم
بنده‏ی حقّم، نه مأمور تنم
شیر حقّم، نیستم شیر هوا
فعل من بر دین من باشد گوا…
کَهْ نیم، کوهم ز حلم و صبر و داد
کوه را کِی در رباید تند باد
آن که از بادی رود از جا، خسی است
زان که باد ناموافق، خود بسی است

و در پایان رازِ این همه حلم عفو را، عشق به خدا معرفی می‏کند و می‏فرماید:

جز به بادِ او نجنبد میل من
نیست جز عشق احد، سر خیلِ من
خشم بر شاهان، شه و ما را، غلام
خشم را هم بسته‏ام زیر لِگام
تیغ حِلْمم، گردن خشمم زده است
خشم حق بر من چو رحمت آمده است…
چون درآمد در میان غیر خدا
تیغ را اندر میان کردن سزا

علی علیه‏السلام؛ الگوی تسامح اخلاقی

علی علیه‏السلام همان‏گونه که الگوی شجاعت و مبارزه و جهاد است، الگوی تسامح و عفو و گذشت نیز هست و البته الگوی غیرت دینی، حق باوری، قاطعیت و ارزش‏مداری نیز است.
علی هم عَمرو را عفو می‏کند و هم می‏کشد! آن‏جا که پای خودش در میان است، عمرو را می‏بخشد و آن‏جا که دستور خدایش فرا روی اوست، عمرو را سر می‏برد و بر آن افتخار می‏کند!
بار دیگر باید این سخن علی علیه‏السلام را از زبان مولانا تکرار کنیم که:

گفت: من تیغ از پی حق می‏زنم
بنده‏ی حقّم، نه مأمور تنم
 

پي‌نوشت‌ها:
 

1ـ فروغ ولایت، فصل ششم نبرد با ناکثان، ص 414.
2ـ ر.ک: المختصر فى اخبار البشر تاریخ ابى الفداء، ابوالفداء عمادالدین اسماعیل (م 732 ه) ج 1، ذِکرُ اَخبارِ عَلىِّ بنِ ابى طالب رَضى اللهُ عَنه، ص 172، الجمل (النّصرة لسیّدِ العترة فى حرب البصرة) ابوعبدالله محمد بن نعمان مفید (م 413 ه) ص 429 (خاتمة: فى تَتِمَّةِ اَسبابِ بُغضِ عایِشه لاَمیرِالمؤمنین علیه‏السلام)؛ انساب الاشراف، احمد بن یحیى بلاذرى (م 279 ه) ج 6، مقتل عثمان بن عفان، ص 227، تحقیق و مقدمه: دکتر سهیل زکّار و دکتر ریاض زرکلى، دارالفکر)؛ تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبرى)، ابوجعفر محمد بن جریر طبرى (م 310 ه) ج 4، وقایع سال 36 هجرى، ص 450؛ فروغ ولایت، ص 372؛ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 1، ص 253 (شرح خطبه سیزدهم)؛ على بن ابى طالب، عبدالفتاح عبدالمقصود، ج 3 (فاجعه‏ى جمل)، ترجمه: سیدمحمدمهدى جعفرى، ص 438.
3ـ تاریخ سیاسى اسلام، ج 2 تاریخ خلفا ص 272.
4ـ الامام على بن ابى طالب، ترجمه: سیدمحمدمهدى جعفرى، جلد سوم فاجعه جمل ص 381 (با تصرف).
5ـ همان، ص 382.
6 الامامة والسیاسه، ابومحمد عبدالله بن مسلم ابن قتیبه دینورى م 276 ه، ج 1، ص 98.
7ـ حجر، 47.
8ـ تاریخ طبرى، ج 4، ص 446.
9ـ الامامة والسیاسة، ج 1، ص 98.
10ـ نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه 73، ص 102.
11ـ ترجمه نهج البلاغه، سیدجعفر شهیدى، خطبه 73، ص 55.
12ـ فى ظلال نهج البلاغه، محمد جواد مغنیه م 1400 ه، ج 1، ص 358، شرح خطبه‏ى 72.
13ـ الجمل، باب ذکر مقتل الزبیر بن العوام، ص 389؛ تاریخ سیاسى اسلام تاریخ خلفا ج 2، ص 270 (جنگ جمل).
14ـ زندگانى امیرالمؤمنین علیه‏السلام، جنگ جمل، ص 407.
15ـ فروغ ولایت، ص 453.
16ـ نهج البلاغه، خطبه‏ى 130.
17ـ الجمل، ص 218.
18ـ مروج الذهب و معادن الجوهر، ابوالحسن على بن الحسین مسعودى م 346 ه تحقیق: محمدمحى الدین عبدالحمید، ج2.
19ـ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 1، ص 247.
20ـ کشف الیقین فى فضائل امیرالمؤمنین، ص 140، روایت چنین است: «قال رسول الله لفاطمة: یا فاطِمَةُ، اِنَّ لِکِرامَةِ اللّه اِیّاکِ، زَوَّجْتُکِ مَن أَقْدَمُهُمْ سِلْما و اَکْثَرُهُمْ عِلْما وَ أَعْظَمُهُم حِلما».
21ـ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 1، ص 348.
22ـ فى رحاب ائمه اهل البیت، سیدمحسن امین، ترجمه: على حجتى کرمانى باعنوان: سیره‏ى معصومان ج 3، بخش دوم، ص 518.
23ـ همان، ص 521.
24ـ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 1، ص 348؛ فروغ ولایت، ص 420؛ تجلى ولایت، ص 466؛ تاریخ سیاسى اسلام، ج دوم تاریخ خلفا، ص 273؛ الجمل، ص 392.
25ـ مروج الذهب، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، ج 1، ص 728
26ـ تاریخ سیاسى اسلام، ج دوم خلفا، ص 269.
27ـ ر.ک: الجمل، ص 313؛ تاریخ سیاسى اسلام، ج 2 تاریخ خلفا، ص 267؛ البدایة و النّهایة، ابن کثیر دمشقى، ج 6، ص 236؛ تاریخ‏نامه طبرى، ج 2، ص 628 (حرب جمل)؛ الفتوح، ترجمه: محمدبن احمد مستوفى هروى (قرن ششم هجرى) تصحیح: غلام‏رضا طباطبایى مجد، ص 426؛ الائمة الاثنى عشر، هاشم معروف الحسنى، ترجمه: محمد درخشنده (با عنوان: زندگى دوازده امام) ج 1، ص 445؛ تاریخ الامم و الملوک، ج 3، ص 520؛ فروغ ولایت، ص 406.
28ـ تاریخ الامم و الملوک، ج 3، ص 520.
29ـ الجمل، ص 172؛ انساب الاشراف، ج 7.
30ـ نهج البلاغه، خطبه‏ى 11.
31ـ الکامل فى التاریخ، ابن اثیر، ترجمه: دکتر محمدحسین روحانى، ج 4، ص 1806.
32ـ سیره‏ى معصومان، ج سوم، بخش دوم امام على علیه‏السلام، ص 521.
33ـ راه على علیه‏السلام، صدر، سیدرضا، به اهتمام: سیدباقر خسروشاهى، ص 59.
34ـ مروج الذهب، ج 2، ص 364.
35ـ همان، ص 365. امام على علیه‏السلام در نامه‏هاى 6، 7، 8، 9، 10، 17، 28، 30، 32، 37، 48، 49، 55، 64، 65، 73 و 75 نهج البلاغه که خطاب به معاویه نگاشته است از بى‏لیاقتى او براى امارت شام پرده برداشته و در حقیقت، مخالفت خود را با بقاى معاویه بر پایه‏ى اصل «شایسته‏سالارى» که مورد اتفاق عقل و نقل است، بنا مى‏نهد.
36ـ مروج الذهب، ج 2، ص 364.
37ـ ر.ک: تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 82؛ الامامة و السیاسة، ج 1، ص 847، وقعة صفین، منقرى، نصر بن مزاحم م 212 ه ترجمه: پرویز اتابکى (با عنوان: پیکار صفین) ص 80.
38ـ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 2، ص 237؛ وقعة صفین، ص 513؛ مروج الذهب، ج 2، ص 405؛ تاریخ سیاسى اسلام، ج 2 تاریخ خلفا، ص 307؛ الفتوح، ص 692.
39ـ ر.ک: شذرات الذّهب فى أخبار من ذهب، شهاب الدین عبدالحى بن احمد م 1089 ه ابن عماد حنبلى، ج 1، ص 215، سنة سبع و ثلاثین، انساب الاشراف، ج 7، ص 346؛ الکامل فى اللّغة و الأدب، ج 3، ص 179، جاذبه و دافعه على علیه‏السلام، مرتضى مطهرى، ص 124 (اصول عقاید خوارج)؛ خوارج از دیدگاه نهج‏البلاغه، حسین نورى، تنظیم: محمدتقى بشارت، ص 101.
40ـ مروج الذهب، ج 2، ص 412.
41ـ تاریخ الامم و الملوک، ج 6، ص 2684.
42ـ تاریخ الیعقوبى، ج 2، ص 212.
43ـ بحارالانوار، ج 42، ص 287.
44ـ کلیات دیوان شهریار، غزلیات، ص 76. 
45ـ بحارالانوار، ج 42، ص 289.
46ـ تجلى امامت، ص 756.
47ـ کلیات دیوان شهریار، مثنویّات، ص 604 ذکر على و معاویه و تحکیم الحکمین. 
48ـ الطبقات الکُبْرى، ج 3، ص 25.
نور، 22.
50ـ ترجمه نهج البلاغه، محمدتقى جعفرى، ص 827؛ ترجمه نهج البلاغه، محمد دشتى، ص 503.
51ـ ترجمه نهج البلاغه، شهیدى، نامه 47، ص 321. 
52ـ زندگانى امیرالمؤمنین على ، ص 540. 
53ـ وقعةُ صفین، ص 205.
54ـ زندگانى امیرالمؤمنین علیه‏السلام، ص 522.
55ـ مناقب آل ابى طالب، ج 3 فى حرب صفّین ص 207.
56ـ ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، محمدتقى جعفرى، ج 13، ص 185.
57ـ خورشید بى‏غروب نهج‏البلاغه ترجمه نهج‏البلاغه، ص 85.
58ـ ترجمه نهج البلاغه، شهیدى، ص 85.
59ـ الغارات، ص 215.
60ـ الاستیعاب فى معرفة الاصحاب، ابن عبد البرّ قُرْطُبى، ابوعمرو یوسف بن عبد اللّه م 463 ه، ج 1، ص 245، على محمد مُعَوَّض و عادل احمد عبدالموجود، با مقدمه: محمد عبدالمنعم البرّى و جُمْعة طاهر نجّار، شرح نهج‏البلاغه، ابن ابى‏الحدید، ج 6، ص 316 (شرح خطبه 83).
61ـ وقعةُ صفین، صص 508 ـ 509.
62ـ فروغ ولایت، ص 657.
63ـ تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 189؛ الاخبار الطُّوال، ص 194؛ الکامل فى التاریخ، ج 2، ص 388.
64ـ وقعة صفین، ص 94.
65ـ منهاج البراعة فى شرح نهج البلاغه، ج 13، ص 94، شرح خطبه‏ى 205.
66ـ الفتوح، ج 2، ص 448.
67ـ نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه‏ى 197، و خطبه‏ى 206 ترجمه دکتر شهیدى.
68ـ ترجمه‏ى نهج البلاغه، عبدالمحمد آیتى، ج 1، ص 215 شرح خطبه 197؛ ترجمه نهج البلاغه، شهیدى، ص 240 (شرح خطبه 206)؛ ترجمه و شرح نهج البلاغه، فیض الاسلام، ص 660 (شرح خطبه 197).
69ـ ر.ک: شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 12، ص 22 شرح خطبه 199؛ فى ظلال نهج البلاغه، ج 3، ص 232 (شرح خطبه 204)؛ احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج 8، ص 378 (ما بَرَزَمِن شجاعته فى غزوة خندق) مغازى، واقدى، ج 2، ص 470 (غزوة الخندق)؛ کشف الیقین فى فضائل امیرالمؤمنین، تحقیق: حسین درگاهى، ص 132.
71ـ زندگانى امیرالمؤمنین علیه‏السلام، ص 110.
72ـ المناقب، ص 104، کشف الغمة فى معرفة الائمّة، ج 1، ص 204.
73ـ کیمیاى سعادت، غزالى طوسى، به کوشش حسین خدیوجم، ج 1، ص 517 اصل نُهم: امر به معروف، آداب مُحْتَسِب.
74ـ أَلْفَخْرى (فى الأداب السلطانیة و الدُّوَلِ الاِسلامیّة)، محمدبن على بن طباطبا ابن طَقْطَقا، الفصل الأوّل: فى الأمور السلطانیه، اصناف العقوبات، ص 44.
75ـ زندگانى امیرالمؤمنین على علیه‏السلام، سیدجعفر شهیدى، ص 20.
76ـ بحارالانوار، ج 41، ص 50 (تاریخ على، باب 104، بابُ حُسْنِ خُلْقِه و بِشْرِه و حِلْهِ و عَفْوِه).
77ـ مناقب آل ابى‏طالب، ج 2، ص 132 (بابُ درجاتِ امیرالمؤمنین علیه‏السلام، فصلٌ فى حِلْمه و شَفْقَتِه).
78ـ مثنوى معنوى، دفتر اوّل، ابیات 3810 تا 3721.

منبع:خبرگزاری فارس
ارسال توسط کاربر محترم سایت :hasantaleb

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد