امام و قوای بصری
مترجم: ابوالفضل حقیری قزوینی
اتان کولبرگ(2)، پژوهشگر، شیعه شناس معروف و پر اثر و استاد معاصر دانشگاه عبری اورشلیم در اسرائیل است که مدرک دکترای خود را از دانشگاه آکسفورد انگلستان، با تز دکترا با عنوان نگرش تشیع امامی به صحابه ی پیامبر [صلی الله علیه و آله و سلم]، دریافت کرد. آثار پژوهشی مختلف و متعدد او طبق گزارش فرانک اچ. استیوارد به حدود 110 مقاله و کتاب منتشر شده می رسد (4 کتاب، یک ویرایش کتاب، 39 مقاله، 24 مدخل در دایرة المعارف ایرانیکا، 18 مدخل در دایرة المعارف اسلام (ویرایش جدید)، 2 مدخل در دایرة المعارف دین، یک مدخل در دایرة المعارف عبریکا، یک مدخل در دایرة المعارف تفکر سیاسی اسلامی و 19 نقد و بررسی)(3). برخی از آثار او به عنوان نمونه، عبارتند از؛ مقالات و نوشته هایی با عناوین: حدیث شیعی(4)، اصول اربعمأة(5)، برائت در اندیشه ی شیعی(6)، عقیده و فقه در شیعه ی امامیه(7)، تشیع نخستین در تاریخ و پژوهش(8)، شاهدی دیرینه در مورد [استعمال] اصطلاح «اثنا عشریه»(9)، از امامیه تا اثناعشریه(10)، امام و اجتماع در دوره ی پیش از غیبت(11)، ابوجعفر محمد بن علی الباقر[علیه السّلام] (در دایرة المعارف اسلام، ج7)(12)، زین العابدین علی بن حسین بن علی بن ابی طالب [علیه السّلام] (در دایرة المعارف اسلام، ج11)(13)، محدث(14)، موسی الکاظم [علیه السّلام] (در دایرة المعارف اسلام، ج7)(15)، تکامل تدریجی شیعه(16)، کاربرد و نحوه ی استعمال اصطلاح «رافضه» در شیعه ی امامیه(17)، برخی از دیدگاه های شیعه ی امامیه درباره ی صحابه(18) و … .
مقاله ی زیر با عنوان «امام و قوای بصری»، یکی از نوشته های اوست که گرچه ممکن است صرفاً مقاله ای گزارشی در مورد یکی از توانایی های امام در امامت شیعی باشد؛ اما- همان گونه که خواهیم دید- پاورقی های مفصل و متنوع او در این مقاله و مراجعه ی او به منابع فراوان متنوعی چون: علل الشرائع صدوق، مناقب ابن شهر آشوب، کامل الزیارات ابن قولویه، اکمال الدین صدوق، المختصر حلی، الخرائج و الجرائح قطب راوندی، بصائرالدرجات صفار قمی، الاحتجاج طبرسی، دلایل الإمامة طبری، اثبات الهداة عاملی، تفسیر منسوب به امام عسکری [علیه السّلام]، تفسیر عیاشی، تفسیر صافی فیض، تفسیر علی بن ابراهیم قمی، کافی کلینی، بحارالانوار مجلسی، رسائل شریف مرتضی، الاختصاص مفید، مرآة العقول مجلسی، تفسیر البرهان بحرانی و دیگر منابع نشان می دهد که تا چه حد و با چه دقتی، حتی در موضوعی جزئی به مطالعه و بررسی و مرور منابع، از جمله منابع شیعی پرداخته است.
در ادبیات کلاسیک شیعی، از رؤیت اغلب در زمینه و مفاد موقعیت منحصر به فرد ائمه بحث می شود. به ویژه، امامان دارای قدرت رؤیتی فرا انسانی و قادر به معجزاتی مرتبط با رؤیت، توصیف می شوند.(19)
1. قوای رؤیت فرابشری
احادیث امامی به ستون نور (عمود، مَنار، مصباحُ من نور) اشاره دارند که امام با کمک آن می تواند آنچه را بر دیگران نهان است، ببیند. در مورد زمان دقیقی که این نور در اختیار امام قرار می گیرد، اختلاف نظرهایی وجود دارد: هنگامی که [امام] به این دنیا می آید، آن زمان که به سخن گفتن(20) یا راه رفتن آغاز می کند(21)، زمانی که به جوانی می رسد(22)، یا هنگامی که به امامت می رسد(23). با کمک این عمود نور، امام می تواند از این سر دنیا تا آن سر (من بین المشرق و المغرب)(24) را ببیند، درونی ترین افکار انسان ها (ضمیر آن ها) را بداند و اعمال آن ها را هر کجا که باشند مشاهده کند.(25) همچنین گفته شده است زمانی که امام به امامت می رسد، در هر بلد یا قریه ای برای وی عمود نوری برافراشته می شود که به وی امکان می دهد آنچه را مردم انجام می دهند، ببیند.(26)
قوای نظری امام از سطح زمین در می گذرد و آن بخش هایی از ملکوت و زمین را در بر می گیرد که بر چشم سر نهان است. بنیاد این باور بر این آیه از قرآن کریم است که ( وَکَذَلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِیکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ). (انعام: 75) بر طبق سنن شیعی، همان رؤیتی که به ابراهیم داده شده، به ائمه نیز اعطا شده است. ماهیت این رؤیت محل نزاع است. برخی بر این باورند که آیه مذکور به نور درون اشاره دارد(27)؛ اما تفسیری که ظاهراً سنت شیعی متقدم را دقیق تر منعکس می سازد، آن است که ابراهیم، سماوات و زمین را با دیدگان [جسمانی] خود دید.(28) فعلی که برای شرح آنچه بر زمین و آسمان رفته است بیشتر به کار می رود، «کشظ» به معنای «کندن» (مانند کندن پوست حیوان)(29) است.
اما شاید کندن پوست آسمان و زمین را نباید به معنای ظاهری گرفت، بلکه باید به این معنا فهمید که ابراهیم می توانست همه اشیای دوردست را درک کند و هم فراسوی آن ها را ببیند: « به دیدگان وی چنان قدرتی داده شده بود که در آسمان ها نفوذ می کرد و او آنچه را در میان آن ها بود می دید؛ او عرش و آنچه را بالای آن است، زمین و آن چه را زیر آن است، دید»(30). ابراهیم، آنگاه که به زمین می نگریست، می توانست آنچه را دیگران از دیدنش منع شده بودند، ببیند. این مهم آنگاه میسر شد که خدا او را به نقطه ای برد که بلافاصله زیر آسمان قرار داشت و آنگاه دیدگان او را قدرت بخشید (قوّ علی بصره) و بدین ترتیب وی را قادر ساخت زمین و آنان را که در وی اند ببیند، اعم از آن که همه بتوانند آن را ببینند یا نهان باشد (ظاهرین و مستترین)(31). او مرد و زنی را دید که به فحشا مشغول بودند و از خدا خواست که آنان را نابود سازد؛ درخواست وی اجابت شد. ابراهیم درخواست خود را در مورد دو زوج دیگر نیز تکرار کرد، و آن ها نیز مردند؛ اما در مورد چهارم، خدا به ابراهیم امر کرد دست بکشد و فرمود که خود نسبت به نوع انسان رحیم تر از ابراهیم است.(32)
در برخی احادیث میان ابراهیم و ائمه ارتباطی برقرار شده است. مثلاً [امام] جعفر صادق [علیه السّلام] اعلام می کند که هفت آسمان بر ابراهیم [علیه السّلام] گشوده شد تا او بتواند آسمان هفتم را و آنچه را در آن است ببیند؛ به همین نحو، هفت لایه ی زمین گشوده شد تا او بتواند آن ها و آنچه را در آن هاست ببیند؛ همین برای محمد [صلی الله علیه و آله و سلم] روی داد و « من معتقدم برای صاحب شما [یعنی علی [علیه السّلام] و امامان [علیه السّلام] پس از وی نیز روی داده است»(33). همچنین از امام صادق [علیه السّلام] نقل شده است که گفته است:
« خدا آسمان ها را بر ابراهیم گشود تا وی آنچه را بالای عرش بود دید، و زمین برای وی حرکت داده شد تا وی آنچه را زیر مرزهای آن بود دید. همین برای محمد [صلی الله علیه و آله و سلم] روی داد. من معتقدم برای صاحب شما و امامان پس از وی نیز روی داده است»(34).
روش دیگر درک اشیای دوردست، نزدیک تر ساختن آن ها با منقبض ساختن زمین است. در حدیثی که از یکی از موالی پیامبر، طوبان، نقل شده است، محمد [صلی الله علیه و آله و سلم] اعلام می کند که زمین برای وی منقبض گردیده (زویت الأرض)، به نحوی که وی می تواند مشرق و مغرب را ببیند. پیامبر می افزاید که حکومت امت وی به تمام مکان هایی که وی دیده است می رسد.(35) زمانی که حاکم حبشه، نجاشی، درگذشت، محمد [صلی الله علیه و آله و سلم] به قبرستان بقیع رفت و تمام آنچه بین مدینه و حبشه بود بر وی مکشوف گردید؛ او بستر نجاشی را دید و بر وی نماز گزارد.(36) در حدیثی دیگر، [امام] جعفر صادق [علیه السّلام] می گوید که زمین برای امامان [علیه السّلام] منقبض گردیده است؛ آن ها می دانند که اصحابشان چه می کنند.(37)
دلیل آن که امامان [علیه السّلام] اشیای دوردست را می بینند در داستانی بیان شده که عبدالله بن بکیر (یا بکر) الارجانی (یا الرجانی)(38)، که زمانی [امام] جعفر صادق [علیه السّلام] را از مکه تا مدینه همراهی کرده بود، نقل کرده است. در راه به کوهی به نام الغمد (اندوه) رسیدند. اما به ابن بکیر فرمود که زیر این کوه یکی از دره های دوزخ است که در آن قاتلان حسین [علیه السّلام] و دشمنان شیعه تحت شکنجه های وحشتناک قرار دارند. هرگاه که امام صادق [علیه السّلام] از آن مکان می گذشت آن ها را می دید و صدایشان را می شنید که طلب کمک می کنند و به آن ها می گفت: چون آنگاه که در قدرت بودند شفقتی نشان ندادند، اکنون سزاوار هیچ شفقتی نیستند.(39) این امر موجب گردید که بکیر از امام [علیه السّلام] بپرسد که آیا وی می تواند هر آن چیزی را که میان مشرق و مغرب است ببیند؟ امام صادق [علیه السّلام] فرمود: به واقع چنین است؛ چگونه ممکن است امام، حجت خدا بر زمین باشد اگر نتواند هر آن کس را که در آن است ببیند؟ چگونه می تواند وظایف خود را انجام دهد اگر نتواند تمام نوع بشر را ببیند و از سوی آنان دیده شود(40)؟ این نکته که امام بر همه مرئی است در این حدیث بیش از این دنبال نشده است؛ اما در گفتگوی دیگری میان [امام] جعفر صادق [علیه السّلام] و ابن بکیر تبیین شده است. [امام] جعفر صادق [علیه السّلام] از شاگرد خود می پرسد: چگونه پیامبر [صلی الله علیه و آله و سلم] می توانست پیام خود را به تمام نوع بشر برساند، در حالی که در مدینه اقامت داشته است؟ ابن بکیر پاسخ را نمی داند و امام توضیح می دهد: به فرمان خدا، جبرئیل زمینِ را با پری از بال خود از جای کند و آن را برای محمد [صلی الله علیه و آله و سلم] بالا آورد، به نحوی که مانند کف دستش در برابر وی باشد. بدین ترتیب، او می توانست به تمام مردم جهان بنگرد و هر گروه را به زبان خود ایشان مورد خطاب قرار دهد (و احتمالاً هر گروهی می توانست او را ببیند)(41). محتمل است که امامان نیز می توانستند انسان ها را به همین شیوه ببینند.
در حالی که قوای فرابشری ائمه [علیه السّلام] ارتباط نزدیکی با معرفت ایشان از امور نهان دارد، در برخی تبیین ها بر یک جنبه بیش از جنبه های دیگر تأکید شده است. در مثال زیر، این قوای رؤیت ایشان است [که بر آن تأکید شده است]: هنگامی که مبصر بیاع الزوطی(42) به خانه ی امام باقر [علیه السّلام] آمد و بر در کوفت، در را مستخدمه ای جوان گشود. مبصر دست بر سینه ی او نهاد و از او خواست تا امام را از حضورش مطلع سازد. در آن لحظه، امام باقر [علیه السّلام] که در انتهای دیگر خانه بود، به وی گفت وارد شود و فرمود: « اگر این دیوارها دید ما را می پوشاندند، آنگاه که دیدگان شما را می پوشاندند، شما و ما [یعنی امامان] یکسان بودیم». این توبیخ ضمنی رفتار گستاخانه مبصر با این پوزش روبه رو شد: « من فقط می خواستم اعتقاد خود را محکم سازم»(43).
مثال دیگر، ما را به دوره ی پس از انتصاب امام رضا [علیه السّلام] به ولایت عهدی از سوی مأمون می برد. یکی از خوارج تصمیم می گیرد که امام رضا [علیه السّلام] را بیازماید و اگر از پاسخ های امام رضا [علیه السّلام] راضی نشد، او را بکشد. او مسلّح به خنجری زهرآگین که آن را در آستین خود پنهان ساخته است، به نزد امام رضا [علیه السّلام] می آید. امام رضا [علیه السّلام] قول می دهد که پاسخ پرسش های وی را بدهد، به شرط آن که اگر پاسخ ها را قانع کننده یافت، شیئی را که در آستین خود پنهان ساخته است، بکشند. خارجی، متحیر، خنجر را بیرون می کشد و آن را می شکند.(44) در این مورد بر معرفت خاص امام رضا [علیه السّلام] تأکید شده است.
امامان قادراند اجنه را ببینند؛ هر چند به دلیل آن که بدن هایشان شفاف و لطیف است،(45) علی القاعده در چشم انسان نادیدنی هستند. اجنه برای یافتن پاسخ های فقهی خود به نزد امامان می آیند و بیشتر به عنوان خدمه ایشان رفتار می کنند.(46)
هر چند فرشتگان از جوهری ساخته شده اند که همان کیفیات جوهری را دارد که اجنبه از آن ساخته شده اند، پرسش از این که آیا ائمه می توانند فرشتگان را ببینند، پاسخ روشنی ندارد.(47)
گفته شده است هنگامی که پیامبر رحلت فرمود، جبرئیل و دیگر فرشتگان به زمین فرود آمدند؛ چشمان علی [علیه السّلام] باز بود (فتح لامیرالمؤمنین بصره) و او دید که ایشان در غسل پیامبر، نماز گزاردن بر بدن وی و حفر قبر او به وی پیوسته اند. آنگاه گوش های وی گشوده شد (فتح لامیرالمؤمنین سمعه) و او شنید که فرشتگان به پیامبر می گویند: او [یعنی، علی] دیگر هرگز با چشمان خویش آن ها را نخواهد دید (انه لیس یعایننا ببصره بعد مرتّنا هذه). پس از مرگ علی [علیه السّلام]، حسن [علیه السّلام] و حسین [علیه السّلام] فرشتگان را دیدند که جسد پدرشان را می شویند و پیامبر به ایشان کمک می کند؛ هنگامی که حسن [علیه السّلام] وفات کرد، حسین [علیه السّلام] فرشتگان را دید که جسم برادرش را می شویند و پیامبر [صلی الله علیه و آله و سلم] و علی [علیه السّلام] به ایشان کمک می کنند. بر [جنازه] حسین [علیه السّلام] نیز فرشتگان، محمد [صلی الله علیه و آله و سلم]، علی [علیه السّلام] و حسن [علیه السّلام] حضور یافتند. این الگو با هر امام جدیدی تکرار می شود: او فرشتگان، پیامبر و امامان قبلی را می بیند که آداب کفن و دفن پدر او را انجام می دهند.(48) همین که امامی به امامت می رسد، فرشتگان دیگر برای وی دیدنی نیستند.
شاید این باور که امام حاضر نمی تواند فرشتگان را ببیند با نظریه ی امامی محدَّث بودن امام (کسی که فرشتگان وی را خطاب می کنند) ارتباط داشته باشد. بر اساس این نظریه، وحی ای که هم با شنیدن صدای فرشته و هم با دیدن وی دریافت شود، امتیاز خاص انبیاست؛ امامان معرفت را فقط از طریق شنوایی دریافت می کنند (الهام)(49). شاید احساس شده است که اگر امام نمی تواند فرشته ای را که از وی معرفت الهی را دریافت می کند ببیند، آنگاه در هر موقعیت دیگری هم نمی تواند وی را ببیند؛ اما نشانه هایی هست که این تنها دیدگاه نیست؛ برای مثال، [امام] جعفر صادق [علیه السّلام] می گوید، فرشتگان از خانه ی امامان بازدید می کنند و دست شان را تکان می دهند. وقتی از او پرسیده می شود که آیا فرشتگان بر ایشان نیز ظاهر می شوند، پاسخی غیرمستقیم می دهد: « آن ها با فرزندان ما مهربان تر از خود ما هستند(50)». امام صادق [علیه السّلام] این را نیز می گوید که هنگامی فرشتگان از خانه ی او بازدید می کنند، گاهی بعضی پرهای خود را جا می گذارند.(51) پرسش از این که آیا امامان به واقع فرشتگان را در چنین مواردی می بینند، بار دیگر بدون پاسخ می ماند. در جای دیگر، امام صادق [علیه السّلام] از امامانی سخن می گوید که معرفت را از مخلوقی بزرگ تر از جبرئیل و میکائیل می گیرند و ایشان او را با چشمان خود می بینند.(52)
نوع خاصی از قوه رؤیت فرابشری، توانایی دیدن در تاریکی است. اغلب این توانایی را به ذوالقرنین نسبت می دهند. به گفته ی [امام] علی [علیه السّلام]، او در شب نیز می توانست مانند روز ببیند.(53) همین توانایی به پیامبر نیز نسبت داده شده است.(54) او می توانست آنچه را در پشت سرش قرار دارد به همان وضوحی ببیند که آنچه را روبه رویش بود می دید(55) و بنابراین می توانست آنان را که در نماز پشت سرش صف بسته بودند، به همان وضوح کسانی که در برابرش بودند ببیند.(56) امامان [علیه السّلام] نیز می توانند آنچه در پشت سرشان و در برابرشان قرار دارد ببینند.(57)
به انبیا و امامان فقط قوای رؤیت مخصوصی عطا نشده بود؛ ایشان قادر بودند از دیده شدن از سوی دیگران نیز بگریزند. این توانایی به ویژه در زمان های خطر، به کار گرفته می شد. داستانی نمونه وار در این مورد به ولید بن مغیره مربوط می شود که تصمیم داشت پیامبر را به قتل برساند. او به جایی آمد که محمد [صلی الله علیه و آله و سلم] نماز می گزارد و صدای او را شنید، اما نتوانست وی را ببیند.(58) هنگامی که ام جمیل، همسر ابولهب، می خواست سنگ بزرگی به سوی محمد [صلی الله علیه و آله و سلم] پرتاب کند، نتوانست پیامبر را ببیند؛ پیامبر (برای ابوبکر) توضیح داد که خدا حجابی بین وی و آن زن قرار داده بود.(59) دیگر دشمنان دچار کوری موقت می شدند(60) یا با جانوران شریر روبه رو می گردیدند.(61) خدمت گزاری که خلیفه ی منصور به وی دستور قتل [امام] جعفر صادق [علیه السّلام] را داده بود، نتوانست مأموریت خویش را به انجام برساند؛ امام از خدا حمایت خواست و شیئی مانع دید آن خدمت گزار گردید.(62) هنگامی که خانه [امام] حسن عسکری [علیه السّلام] از سوی حامیان برادر وی جعفر (موسوم به کذاب) مورد حمله قرار گرفت و غارت شد، پسر شش ساله ی او (امام دوازدهم) بر دشمنان وی نامرئی گردید، از میانِ در گذشت و ناپدید شد (غیبت)(63).
2. معجزات مربوط به رؤیت
احادیث معجزات مربوط به رؤیت، بخشی از مجموعه ی غنی احادیث اعجازی امامی را تشکیل می دهد. این احادیث را باید در زندگی نامه های فردی امامان و در مجموعه های احادیث امامی پیدا کرد. آثاری نیز هست که صرفاً به معجزات محمد رسول الله [صلی الله علیه و آله و سلم] و دوازده امام [علیه السّلام] اختصاص یافته است.(64) واژه ی رایج برای این قبیل خرق عادات، معجزه است. این تصادفی نیست؛ با به کارگیری واژه ای که در وهله ی اول برای معجزات انبیا به کار گرفته می شد، این نکته بیان می گردد که همه ی معجزات انبیا و هم معجزات امامان در خدمت یک هدف هستند: نشان دادن صفات فرا انسانی ایشان و اثبات آن که ایشان واقعاً همان اند که ادعا می کنند (یعنی نبی یا امام).(65)
دو معجزه مربوط به رؤیت وجود دارد: وادار کردن دیگران به دیدن غیب و بینا ساختن نابینا.
2 -1. وادار کردن دیگران به دیدن غیب
نقل شده که یک معجزه از این نوع، هنگامی روی داد که پیامبر و ابوبکر در آغاز سفر خود از مکه به مدینه به غاری پناه بردند. پیامبر، جعفر بن ابی طالب و همراهان وی را در کشتی روی دریاهای طوفانی دید و به ابوبکر آنچه را دیده بود گفت. هنگامی که ابوبکر خواست خود این را ببیند، پیامبر چشمان وی را مسح کرد و به وی گفت: « بنگر!» ابوبکر کشتی و محل اقامت اهل مدینه را نیز دید. با خود گفت: « اکنون باور دارم که تو ساحری». پیامبر که افکار وی را می خواند، گفت: « تو آن کسی هستی که صدق آنچه را گفته شده است، می پذیرد»(66). نکته ی پنهان این نظر کنایه دار آن است که ابوبکر، دو بار علیه پیامبر تخلف کرده است: نخست با تردید در آنچه محمد گفته بود که دیده است، و دوم، با توضیح معجزه به عنوان «سحر».
در مورد برخی از امامان روایات مشابهی نقل شده است. هنگامی که جابر بن یزید از [امام] باقر [علیه السّلام] درباره ی آیه 75 سوره ی انعام پرسید، امام دست خود را بالا برد و از جابر خواست که سرش را بالا ببرد. جابر به بالا نگریست و دید که سقف خانه ای که در آن سکونت دارند ترک برداشته است. از میان ترک نگریست و نور خیره کننده ای را دید. امام توضیح داد که این گونه بود که ابراهیم، ملکوت آسمان ها و زمین را دید. سپس به جابر گفت به زمین بنگرد و پس از آن سر خود را بالا بیاورد. هنگامی که جابر به بالا نگریست دید که ترک ناپدید شده است.(67) در روایتی طولانی تر، داستان چنین ادامه می یابد که [امام] باقر [علیه السّلام] جابر را به خانه دیگری هدایت می کند. آنجا امام لباس خود را عوض می کند و شاگرد را به سفری می برد که در طول آن، جابر ظلماتی را که ذوالقرنین از میان آن گذشته بود، چشمه ی آب حیاتی را که خضر از آن نوشیده بود و پنج جهانی را که مانند جهان ما هستند می بیند. امام توضیح می دهد که این ها ملکوت زمین هستند که ابراهیم ندیده بود.(68) سپس به جابر گفته می شود که چشم خود را ببندد. امام وی را با دست می گیرد و هنگامی که چشم خود را باز می کند در می یابد که به خانه ای بازگشته اند که سفر خود را از آن آغاز کرده بودند. امام لباس های قبلی خود را می پوشد و هر دو به خانه نخست باز می گردند. کل سفر سه ساعت طول کشیده بود(69). این امر که امام می تواند جاهایی را که بر ابراهیم پوشیده مانده بود ببیند و به دیگران نشان دهد، متضمن برتری او بر ابراهیم است.
در این روایت، جابر نخست با تقویت بینایی اش و سپس با انتقال فیزیکی به مکان های دوردست آن مکان ها را می بیند. در روایات دیگر، این روش نخست است که شرح داده شده است. صالح بن سعید روایت می کند که امام دهم علی الهادی [علیه السّلام] را دیده و حیرت خود را از منزلگاه نامناسب امام بیان کرده است.(70) [امام] هادی [علیه السّلام] در پاسخ با دست خود اشاره ای می کند و صالح باغ های زیبا و سرسبز را با زنانی به عطر آغشته و جوانانی به زیبایی مرواریدهای پنهان (قرآن کریم، 52:24)، پرندگان، غزالان و نهرهای جاری می بیند. صالح ادامه می دهد: «چشم من لعن و نابینا شده است و چشمم از دیدن عاجز است». امام به وی گفت مکانی که هم اکنون دیده اند، آماده ی استقبال از امامان است.(71)
د روایتی دیگر، [امام] علی زین العابدین [علیه السّلام] از ابوخالد کابلی می پرسد که آیا دوست دارد بهشت را ببیند؛ آنگاه که ابوخالد پاسخ مثبت می دهد، امام چشمان وی را مسح می کند و ابوخالد خود را در بهشت می یابد. پس از مدتی دوباره می نگرد و می بیند که به خانه امام بازگشته است.(72) هنگامی که منخل بن علی، امام نهم، محمد جواد [علیه السّلام] را در سامرا دید از وی درخواست پولی کرد تا بتواند به اورشلیم برود. امام به وی صد دینار داد و به وی گفت چشمانش را ببندد. هنگامی که منحل چشمان خود را بازگشود، خود را در اورشلیم یافت.(73)
در روایات دیگر، امام مردم گوناگون را به دیدن و شنیدن صدای کسانی که مرده اند قادر می سازد. وقتی مرد جوانی از طایفه ی بنی محزوم به علی [علیه السّلام] از اندوه خود در مرگ برادر گفت، علی به وی پیشنهاد کرد که این برادر را به وی نشان دهد. هر دو بر سر مزار برادر رفتند و علی سحابی بر تن کرد؛(74) یعنی همان جامه یا بردی که پیامبر بر تن می کرد. علی چیزی زمزمه کرد و آنگاه به قبر ضربه ای زد؛ با این کار برادر درگذشته از زمین برخاست و کلامی به پارسی گفت.(75) علی از او پرسید: « آیا تو عرب نمردی؟» و مرد پاسخ داد: « بلی، اما ما در پیروی سنت این و آن(76) مردیم و زبانمان وارونه شد».(77)
مدتی پس از مرگ پیامبر، علی [علیه السّلام] به عمر اطلاع داد که تازه از ملاقات با محمد [صلی الله علیه و آله و سلم] و گروهی از فرشتگان بازگردیده است. هنگامی که عمر ناباوری خود را بیان کرد، علی [علیه السّلام] به وی گفت چشم هایش را ببندد، و سپس سه بار آن ها را مسح کرد. وقتی عمر چشم خود را گشود، پیامبر را به همراه گروهی از فرشتگان دید. علی [علیه السّلام] به وی گفت که چشم هایش را ببندد و هنگامی که چشمش را بازگشود، محمد [صلی الله علیه و آله و سلم] و فرشتگان ناپدید شده بودند.(78) پس از مرگ علی [علیه السّلام]، برخی از شاگردان وی (از جمله رُشید حجری) اشتیاق خود را برای [دیدن] وی بیان کردند. حسن [علیه السّلام] پرده ای را که روی یکی از درها بود بالا برد و به حاضران گفت: « بنگرید (انظروا)، در این خانه کیست؟» علی [علیه السّلام] آن جا نشسته بود. حسن [علیه السّلام] پرده را انداخت.(79)
هر چند معمولاً پیامبر و امامان به نحوی نشان داده شده اند که به یکسان قادر به رؤیت غیب هستند، دست کم یک روایت وجود دارد که حاکی از آن است که این توانایی فقط به پیامبر اختصاص دارد. به گفته ی [امام] زین العابدین [علیه السّلام]، پیامبر قبل از ترک تبوک به علی [علیه السّلام] اطمینان داد که وقتی خود (محمد [صلی الله علیه و آله و سلم]) دور است، خداوند به جبرئیل فرمان خواهد داد که زمینی را که وی بر آن گام برمی دارد و زمینی که علی [علیه السّلام] (در مدینه) بر آن ایستاده است را برافرازد و رؤیت علی [علیه السّلام] را تقویت کند تا علی [علیه السّلام] همواره بتواند محمد [صلی الله علیه و آله و سلم] و اصحاب او را ببیند(80) (و صدایشان را بشنود). مردی که این سخن را از امام زین العابدین [علیه السّلام] شنیده بود فریاد برداشت: « چگونه ممکن است این برای علی [علیه السّلام] روی دهد؟ این قدرت فقط به پیامبران عطا شده است.» امام پاسخ داد: این معجزه ی محمد [صلی الله علیه و آله و سلم] بوده است و نه کسی دیگر؛ هنگامی که خدا زمین را برای علی [علیه السّلام] برافراخت و نور دیدگان وی را تقویت کرد، در پاسخ به دعای محمد [صلی الله علیه و آله و سلم] بود.(81)
2-2. بینا ساختن نابینا
قرآن توانایی بینا ساختن نابینا و شفای جذامی را به مسیح نسبت می دهد (49:3 و 110:5). بر اساس احادیث امامیه، مسیح این توانایی را به برخی از حواریون خود منتقل کرد. یکی از حواریون نزد پادشاه روم برده شد و به وی جوان نابینایی را با چشمان از حدقه بیرون آمده (منکشف الحدقة) نشان دادند. حواری دو فندق برداشت(82) و آن ها را بر چشمان جوان نهاد و دعایی خواند؛ بینایی آن مرد بازگشت.(83) دو حواری دیگری که می توانستند بیمار، نابینا و جذامی را شفا دهند از سوی مسیح به انطاکیه فرستاده شدند تا مردم آنجا را به ایمان به خدا فراخوانند. پادشاه بت پرست آنجا دستور داد که ایشان را تازیانه بزنند.(84)
علمای امامیه تأکید می کنند که قدرت شفای معجره آسا که به مسیح داده شده بود، به محمد و امامان نیز عطا شده است. هاشم بن زید(85) می گوید که در زمانی که امام دهم، امام علی الهادی [علیه السّلام] شخص کوری (اکمه)(86) را شفا بخشید و در پرنده ای ساخته شده از گل رسد دمید و آن را به پرنده ای زنده تبدیل کرد، حاضر بوده است. هنگامی که هاشم گفت که تفاوتی بین امام و مسیح نیست، امام پاسخ داد: « من از اویم و او از من است».(87)
در این روایت، امام و مسیح برابر نشان داده شده اند. با این همه، نظریه ی غالب آن است که محمد [صلی الله علیه و آله و سلم] و امامان [علیه السّلام] برتر از مسیح هستند. بر اساس احادیث امامیه، از 73 حرفی که اسم اعظم خدا (اسم الله الأعظم) را تشکیل می دهند دو حرف به مسیح داده شده بود. مسیح با کمک این دو حرف می توانست مرده را به زندگی بازگرداند و کور و جذامی را شفا بخشد. پیامبر و امامان، به نوبه خود، 72 حرف را در اختیار دارند.(88)
قدرت شفابخشی پیامبر و امامان از دوران زندگی ایشان فراتر می رود. قطب الدین راوندی (م. 573 ق/ 1178-1177 م.) می گوید:
« اگر او [عیسی] می توانست کور و جذامی را با اجازه ی خدا شفا بخشد، پس پیامبر ما و آل او نیز می توانند. امروز، کور و جذامی به آرامگاه های ایشان [محمد [صلی الله علیه و آله و سلم] و امامان] می آیند و خداوند با برکت بخشیدن به خاکی که محمد [صلی الله علیه و آله و سلم] و امامان [علیه السّلام] در آن دفن شده اند، به دیده ایشان نور می بخشد و جذام آن ها را رفع می کند؛ این را از خراسان تا بغداد و از کوفه تا حجاز می دانند».(89)
روایات مربوط به توانایی محمد [صلی الله علیه و آله و سلم] به بازگرداندن بینایی، بخشی از زندگی نامه ی وی در منابع سنی و شیعی را تشکیل می دهد.(90) مثلاً عثمان بن حنیف(91) روایت می کند که زمانی که مرد نابینایی به نزد پیامبر آمد و از شرایط خود شکایت کرد، حضور داشته است. پیامبر به وی گفت که غسل کند و پس از آن دو رکعت نماز بگزارد و سپس از خدا بخواهد که شفاعت محمد [صلی الله علیه و آله و سلم] را بپذیرد و کوری را از چشم وی بردارد. آن مرد رفت و اندکی بعد بازگردید، در حالی که نابینایی اش از میان رفته بود.(92) در روایتی دیگر، پیامبر دعا می کند که به زنی نابینا که نزد خدیجه [علیها السّلام] بود بینایی عطا شود؛ درخواست او اجابت شد. خدیجه [علیها السّلام] یادآوری می کند که این دعایی متبرک بود و پیامبر با تلاوت آیه 107:21 قرآن پاسخ داد: « ما تو را چونان رحمتی بر عالمیان فرستادیم».(93) هنگامی که زنی از پیامبر می خواهد که دختر وی را که کور مادرزاد است شفا دهد، پیامبر با مسح چشمان دختر وی با تکه ای چوب (ظاهراً برای اجتناب از تماس مستقیم بدنی) چنین می کند.(94) در طول غزوه ی احد، یکی از چشمان قتادة بن ربیع (یا قتادة بن نعمان انصاری) از حدقه بیرون آمد. پیامبر آن را در دست خویش گرفت و به جای خود برگرداند. از آن پس، این چشم سالم ترین چشم قتادة بود و قتادة به «مردی با دو چشم»(95) (ذوالعینین) مشهور گردید. علی [علیه السّلام] این را معجزه ای بزرگ تر از شفای نابینا توسط عیسی دانست.(96) هنگامی که یکی از چشم های عبدالله بن انیس(97) مجروح شد، پیامبر آن را مسح کرد و سلامت آن چشم بازگشت.(98) در زمان قتل کعب بن الاشرف، رهبر بنی نذیر، چشم محمد بن مسلمه از حدقه بیرون آمد و دستش قطع شد؛ پیامبر چشم و دست او را مسح کرد و هر دو به جای نخست خود بازگشتند و اثری از جراحت باقی نماند.(99) کنیز عبدالدار، موسوم به «زنیرا»، که به اسلام مشرف شده بود، به همین دلیل تحت شکنجه قرار گرفت تا این که ابوبکر او را خرید و آزاد کرد.(100) پس از آزاد شدن، او کور شد.(101) کافران مدعی شدند که لات و عزّی وی را به آن دلیل که دیگر به آن ها ایمان نداشت، مجازات کرده اند، پیامبر بینایی وی را بازگرداند.(102)
هنگامی که جابر بن عبدالله، که در آن زمان مردی پیر بود، با [امام] محمد باقر [علیه السّلام] در سنین جوانی دیدار کرد، درودهای پیامبر را به او رساند. جابر گفت که محمد [صلی الله علیه و آله و سلم] به او گفته است: « یک روز کور خواهی شد، اما بینایی تو باز خواهد گشت».(103) در اینجا محمد [صلی الله علیه و آله و سلم] پیش بینی می کند که جابر دوباره خواهد دید، اما آن قدر زنده نمی ماند که تحقق پیش بینی خود را شاهد باشد.
هر چند تمام امامان در اصول می توانستند نابینا را شفا بدهد، اما این توانایی به برخی از امامان بیش از امامان دیگر نسبت داده شده است. این نکته را روایات ذیل که بر حسب امامان مرتب شده اند، نشان می دهند:
2-2 -1. [امام] علی ابن ابی طالب [علیه السّلام]
چهار نفر برای استمداد به نزد [امام] علی [علیه السّلام] آمدند: دو نفر از آن ها کور بودند، دیگری لنگ و چهارمی جذامی. [امام] علی [علیه السّلام] از ظرفی، کاغذی زرد (یا سفید) برداشت و با صدای بلند از آن خواند؛ همه ی آن ها شفا یافتند.(104) هر چند به ما گفته نشده است که [امام] علی [علیه السّلام] از روی چه متنی خواند، ممکن است این یکی از الواحی بوده باشد که در اختیار امامان بوده است.(105)
پس از آن که یکی از موالی [امام] علی [علیه السّلام] در نبرد صفین کشته شد، علی به دیدار بیوه ی او و دو دخترش رفت که یکی از آن ها در اثر آبله کور شده بود. امام آیاتی را تلاوت کرد و دستش را بر صورت دختر نابینا قرار داد؛ او بی درنگ بینایی اش را بازیافت.(106)
کوری شنید که [امام] علی [علیه السّلام] نیایش می کند؛ دعای وی جمله ی زیر را در خود داشت: « یا رحمان، از تو می خواهم که در چشمم نور و در قلبم یقین قرار دهی!» آنگاه که مرد کور دعای [امام] علی [علیه السّلام] را تکرار کرد و به این جمله رسید، بینا گردید.(107)
صرف محبت [امام] علی [علیه السّلام] بینایی را باز می گرداند. سلیمان بن مهران اعمش (م. 148 هـ ق/ 765 م. (تقریباً)) در حال عبور از قادسیه در مسیر خود به سوی حج، به زن بدوی کوری رسید که دعا می کرد [امام] علی [علیه السّلام] بینایی وی را بازگرداد. اعمش، در راه بازگشت، دوباره زن را دید و این بار او بینا بود. زن به وی گفت که پس از هفت شبانه روز دعا، مردی به سوی او آمد و پرسید که آیا محب علی است؟ زن به وی گفت که هست، و مرد دعا کرد که بینایی وی بازگردد. پس چنین شد. مرد به وی گفت که خضر است و به وی اندرز داد که به محبت علی ادامه دهد، زیرا این هم در دنیا و هم در عقبی به سود او خواهد بود.(108)
2-2-2. [امام] علی زین العابدین [علیه السّلام]
ابراهیم اسود تمیمی (یا یمنی) روایت می کند که کودکی کور را دید که به سوی [امام] زین العابدین [علیه السّلام] آورده می شود؛ امام چشمان کودک را مسح کرد و بینایی وی بازگشت.(109)
2-2 -3. [امام] محمد باقر [علیه السّلام] و [امام] جعفر صادق [علیه السّلام]
اغلب معجزات در اینجا به ابوبصیر مربوط می شود که هم شاگرد [امام] باقر [علیه السّلام] و هم شاگرد [امام] صادق [علیه السّلام] بود.(110) در اینجا دو درون مایه ی عمده وجود دارد؛ نخستین آن ها شاگرد نابینایی است که به وی بینایی داده می شود و دوباره به حال نابینایی بازگردانده می شود. این امر، هنگامی روی داد که [امام] صادق [علیه السّلام] دیدگان ابوبصیر را مسح کرد، او را بینا ساخت، و سپس بار دیگر چشمان وی را مسح کرد و دوباره وی را به حال نابینایی بازگرداند.(111)
یک توضیح برای رفتار امام در روایتی دیگر آمده است. در اینجا، [امام] صادق [علیه السّلام]، پس از بینا ساختن ابوبصیر می گوید، برای ابوبصیر درست نیست که در این حال بماند، زیرا ممکن است مردم بدین وسیله توانایی های خارق العاده ی امام را دریابند. سپس امام چشمان ابوبصیر را مسح می کند و او به حال کوری باز می گردد.(112) بنابراین، قدرت امام در بازگرداندن بینایی، رازی است که اگر آشکار شود ممکن است هم امام و هم شاگرد وی را به خطر اندازد.(113) در این روایت بازگشت به حال نابینایی، امری است که ابوبصیر در آن هیچ اختیاری ندارد.
با این همه، همیشه چنین نیست. در روایتی دیگر، ابوبصیر از [امام] باقر [علیه السّلام] می پرسد: آیا پیامبر دانش تمام پیامبران پیشین را به میراث برده است و آیا امامان دانش پیامبر را به میراث برده اند؟ هنگامی که [امام] باقر [علیه السّلام] به هر دو پرسش پاسخ مثبت می دهد، ابوبصیر می خواهد بداند آیا امامان می توانند مرده را به زندگی بازگردانند، نابینا را بینا سازند و سلامت جذامی را بازگردانند. امام می گوید که می توانند. سپس به ابوبصیر می گوید نزدیک شود و چشم ها و صورت او را مسح می کند؛ ابوبصیر خورشید، آسمان، زمین و اطراف خود را می بیند. امام به وی حق انتخاب می دهد: او می تواند همان گونه که اکنون هست (بینا) بماند، هر چند اگر چنین کند، در روز رستاخیر باید با داوری بازپسین روبه رو شود؛ یا می تواند به حال نابینایی بازگردد و از بهشت خود اطمینان داشته باشد. ابوبصیر راه دوم را انتخاب می کند؛ امام چشمان وی را مسح می کند و او دوباره کور می شود.(114)
در روایتی دیگر از این حدیث، ابوبصیر می گوید که این امر پس از این که نابینا شد، روی داد که نشان می دهد او کور مادرزاد نبوده است.(115)
این اندیشه که بهشت کوران تضمین شده است، در جای دیگری نیز مشاهده می شود. [امام] صادق [علیه السّلام] به شاگرد خویش ابوعوف، از کوری می گوید که از پیامبر خواست تا دعا کند بینایی اش بازگردد. پیامبر دعا کرد و بینایی آن مرد بازگشت. مرد دومی آمد و همان درخواست را کرد؛ پیامبر به وی گفت از میان بینایی و بهشت یکی را انتخاب کند. هنگامی که آن مرد پرسید: آیا پاداش نابینایی بهشت است؟ پیامبر پاسخ داد: « خدا، کریم تر از آن است که مؤمنی را مبتلا به کوری سازد و آنگاه بهشت را پاداش وی نسازد.»(116) این مفهوم به روایات شیعی محدود نیست. در حدیث قدسی منقول از انس بن مالک، پیامبر می گوید: « خدا می گوید: اگر بنده ام را به دو حبیبش (یعنی چشم هایش) مبتلا سازم و او صبورانه مدارا کند، آنگاه وی را به بهشت پاداش می دهم.»(117)
دومین درون مایه، شاگردی است که به وی امتیاز دیدن مسخ شدگان، یعنی آدمیانی که به حیوان تبدیل شده اند، داده شده است. البته قرآن به مجازات تبدیل انسان ها به میمون و خوک اشاره می کند؛(118) و در روایات سنی شواهد زیادی برای این مفهوم وجود دارد که دسته های گناه کاران در گذشته ی پیش از اسلام به حیوان تبدیل شده اند یا در آینده، به این سرنوشت دچار خواهند شد.(119) آنچه خاص سنت امامیه است این ادعاست که آنان که به این شیوه تنبیه شده اند (یا خواهند شد)، دشمنان شیعه هستند و این مسخ با مرگ ایشان هم زمان است. دشمنانی که نام شان ذکر شده است عبارت اند از: عمر بن سعد (فرمانده ی سپاه شام در کربلا) که به میمون(120) تبدیل شد و امویان که به وزغ تبدیل شدند.(121)
در روایات مربوط به مسخ، باز هم، ابوبصیر چهره ی اصلی است. در یکی از این گونه روایات، او از حجّی می گوید که در طی آن نزد [امام] جعفر صادق [علیه السّلام] رفت. در حین طواف، پرسید: آیا خدا تمام کسانی را که در اطراف ایشان هستند، می بخشد. امام پاسخ داد که اغلب ایشان میمون و خوک اند. هنگامی که ابوبصیر خواست آن ها را ببیند، امام کلامی چند گفت و سپس دست خود را از روی چشم های ابوبصیر گذراند؛ ابوبصیر میمون ها و خوک ها را دید و این امر وی را هراسان ساخت. امام بار دیگر دست خود را روی چشم های وی گذاشت و این بار ابوبصیر آن ها را به شکل انسان دید.(122)
دو تفسیر احتمالی از این روایت وجود دارد. نخستین تفسیر آن است که در آغاز ابوبصیر کور بوده است. در این مورد، آنچه در اختیار داریم، معجزه ای دو مرحله ای است: امام نخست اجازه می دهد که ابوبصیر شکل آینده ی حجاج را ببیند. هنگامی که ابوبصیر این تجربه را بسیار هراس آور می یابد، واداشته می شود که حجاج را در شکل فعلی ایشان ببیند. تفسیر دوم آن است که در آغاز ابوبصیر کور نیست،(123) که در این حالت معجزه فقط عبارت از این است که شکل آینده حجاج به ابوبصیر نشان داده می شود.
این که افراد بینا شده می توانند تجربه ای از این نوع داشته باشند، در روایتی مربوط به [امام] زین العابدین [علیه السّلام] و الزهری نشان داده شده است. این دو در عرفات ایستاده اندو الزهری تخمین می زند که بیش از نیم میلیون حاجی در اطراف ایشان است. [امام] زین العابدین [علیه السّلام] چنین پاسخ می دهد: « چه بسیار غوغا و چه اندک حاجی!» سپس، چهره ی الزهری را مسح می کند و الزهری می بیند که به استثنای یکی در هر ده هزار، همه ی آنان که در اطراف ایشان اند میمون هستند. [امام] زین العابدین [علیه السّلام] بار دیگر چهره ی الزهری را مسح می کند و این بار الزهری همه ی ایشان را به شکل خوک می بیند. [امام] زین العابدین [علیه السّلام] این کار را تکرار می کند و الزهری می بیند که، به استثنای تنی چند، تمام کسانی که در اطراف ایشان اند، خرس هستند.(124) سپس به الزهری می گوید چهره اش را با دستان خودش مسح کند و الزهری بار دیگر [ایشان را] به شکل انسان می بیند. امام توضیح می دهد که فقط آن هایی که امامان را دوست دارند، حاجی واقعی هستند.(125)
برخی روایات، ترکیبی از این دو درونمایه را نمایش می دهند. در یک داستان، ابوبصیر که کور است، از [امام] باقر [علیه السّلام] می خواهد که تضمین کند که وی وارد بهشت می شود. امام به وی می گوید نخست علامتی از توانایی های امامان را به وی نشان می دهد؛ او چشم ابوبصیر را مسح می کند و ابوبصیر همه چیز را سقیفه ای که در آن نشسته اند می بیند. سپس [امام] باقر [علیه السّلام] به وی می گوید، به اطراف خود بنگرد و آنگاه که ابوبصیر چنین می کند، فقط سگان، خوکان و میمون ها را می بیند. او در می یابد که اینان مردمی هستند که مسخ شده اند و می پرسد: اینان کیستند؟ امام به وی می گوید: اینان اکثر مردم (سواد عام) هستند؛ اگر پرده از چشم تمام شیعه برداشته شود، آنان مخالفان خود را فقط در این شکل می بینند. امام به ابوبصیر حق انتخاب می دهد: یا بینا بماند و با روز داوری رو به رو شود یا به حال کوری بازگردد و از بهشتش اطمینان داشته باشد. ابوبصیر دومی را انتخاب می کند و می گوید نیازی به دیدن این خلق منکوس (آنان که سر و ته شده اند) ندارد.(126) و (127)
در داستانی که یادآور برخورد میان [امام] زین العابدین [علیه السّلام] و الزهری است، ابوبصیر می گوید: « چه بسیار حاجی و چه سر و صدایی راه انداخته اند!» [امام] باقر [علیه السّلام] سخن وی را تصحیح می کند و می گوید: « بیشترشان غوغایی اند و کمترشان حاجی». سپس چشمان ابوبصیر را مسح می کند و دعا می کند؛ ابوبصیر بینایی خود را باز می یابد. امام به وی می گوید: « به حاجیان بنگر!» هنگامی که ابوبصیر چنین می کند، می بیند که بیشتر آن ها میمون و خوک اند؛ تنها موارد استثنا مؤمنان (یعنی شیعه) هستند که مانند ستاره ای در ظلمت می درخشند. امام دعا می کند و ابوبصیر به حال نابینایی باز می گردد. هنگامی که ابوبصیر از این امر به شگفت در می آید، امام دو دلیل برای وی می آورد. نخست، کوری وی از سوی خدا ظلم نیست، بلکه لطفی است الهی (که ماهیت آن بیش از این توضیح داده نشده است، اما باید آن باشد که به ابوبصیر در بهشت پاداش داده خواهد شد). دلیل دوم آن است که امام هراس آن دارد که مردم با این تصور گمراه شوند که امامان، و نه خدا، دارای قوای الهی هستند.(128)
امامان، همان گونه که می توانند کور را بینا سازند، می توانند بینایان را نیز با کوری مجازات کنند. در روایتی که هر دو عنصر در آن ترکیب شده اند، ابوهارون مکفوف نقل می کند که زمانی که به یکی از دشمنان امام رسید که به وی گفت: «تو کوری هستی که با شتاب به سوی کوری دیگر می روی؛ عاقبت شما، ساحران و کافران، دوزخ خواهد بود». در راه بود که به دیدار [امام] صادق [علیه السّلام] برود. ابوهارون گریان به نزد امام آمد و داستان را برای وی بازگو کرد. [امام] صادق [علیه السّلام] به وی اطمینان داد که این دشمن با بیرون افتادن مردمک های چشم هایش مجازات شده است. در برابر، امام به ابوهارون می گوید: « خدا تو را بینا ساخت، هر چند نابینا بودی»(129). معنای این آن است که ابوهارون از این پس قادر به دیدن اموری است که برای وی اهمیت دارند، و قادر نخواهد بود فقط چیزهایی را ببیند که اهمیتی ندارند. ابوهارون راهنمای خود را بر می گرداند و قادر می شود که بی راهنما راه برود، نوشته های روی سکه ها را بخواند و آذین دیوارها را ببیند. از احوال مردی که او را نفرین کرده بود جویا می شود و در می یابد، پیش از آنکه به خانه برسد، مردمک چشم های آن مرد از چشم هایش بیرون افتاده است. آن مرد که ثروتمند بود به سائلی تبدیل شد.(130)
2-2 -4. [امام] محمد جواد [علیه السّلام]
عمارة بن زید(131) گزارش می دهد که زنی را دید که پسر کورش را به نزد امام نهم، ابوجعفر محمد جواد [علیه السّلام] آورد. امام پسر را لمس کرد، پسر برخاست و شروع به دویدن کرد، گویی چشم هایش هرگز کور نبوده است.(132)
داستان های مربوط به [امام] جواد [علیه السّلام] اغلب با این هدف روایت می شوند که نشان دهند او هنگامی که هنوز پسری بسیار خردسال بوده، حتی پیش از رسیدن به امامت در سن هفت سالگی، قادر به انجام معجزات بوده است.(133) یکی از این داستان ها مربوط به محمد بن میمون می شود که در اثر بیماری، بینایی خود را از دست داده بود.(134) هنگامی که امام هشتم، امام رضا [علیه السّلام]، قصد داشت سفر بازگشت به خراسان را آغاز کند، او در مکه همراه امام بود. به درخواست ابن میمون، امام رضا [علیه السّلام] به وی نامه ای برای ابوجعفر [علیه السّلام] داد. هنگامی که ابن میمون به مدینه رسید، خدمتگزار ابوجعفر [علیه السّلام] ، موفق، او را از گهواره برای دیدار ابن میمون بیرون آورده بود. از آنجا که ابوجعفر [علیه السّلام] خردسال تر از آن بود که خود نامه پدرش را بگشاید، موفق آن را برای او باز کرد. ابوجعفر [علیه السّلام] نامه را خواند و از ابن میمون پرسید: « بینایی تو چگونه است؟» ابن میمون پاسخ داد: « همان گونه که می بینی، چشم های من بیمار شده اند و من بینایی خود را از دست داده ام». ابوجعفر [علیه السّلام] به وی گفت نزدیک شود؛ آنگاه دست خود را بیرون آورد و چشم های او را مسح کرد. بی درنگ، بینایی ابن میمون به وضع نخست آن بازگشت.(135)
در روایتی متفاوت، شخص نابینا محمد بن سنان (م. 220 هـ ق/ 835 م.)(136) است و هنگامی که ابوجعفر [علیه السّلام] را لمس می کند و می گوید: « فطروسیه، فطروسیه» (شاید: باشد که نتیجه ی این عمل مشابه نتایج اعمالی باشد که برای فطروس- یا به وسیله ی او- انجام شد)(137) بینایی اش بازگردانده می شود. هویت فطروس را می توان با حدیثی دیگر اثبات کرد. در این جا، ابن سنان مبتلا به بیماری چشم است. [امام] رضا [علیه السّلام] او را با نامه ای به نزد ابوجعفر [علیه السّلام] می فرستد، در عین حال به ابن سنان می گوید که به زودی برای او چیزی روی خواهد داد، امام آنگاه که چنین می شود، او هرگز نباید آن را بر کسی دیگر فاش سازد. ابوجعفر [علیه السّلام] به نامه پدر خود می نگرد، سر خویش را رو به آسمان بالا می برد و می گوید: « نجات یافت.» او آن قدر به تکرار این سخن ادامه می دهد تا سلامت به چشم های وی باز می گردد. ابن سنان شکرگزار ابوجعفر [علیه السّلام] را شبیه صاحب فطروس (کسی که شبیه صحابی فطروس است) می نامد. ابن سنان توضیح می دهد که فطروس فرشته ای بود که خدا بر او خشمگین شده بود؛ خدا یکی از بال های او را شکست و او را به جزیره ای تبعید کرد. هنگامی که [امام] حسین [علیه السّلام] متولد شد، خدا جبرئیل را فرستاد تا به پیامبر تهنیت بگوید. جبرئیل به سراغ فطروس رفت و به وی پیشنهاد کرد تا او را به نزد محمد [صلی الله علیه و آله و سلم] ببرد تا پیامبر برای وی شفاعت کند. فطروس این را پذیرفت. پیامبر به وی گفت با بال شکسته اش گهواره ی [امام] حسین [علیه السّلام] را لمس کند. هنگامی که فطروس چنین کرد، خدا بال او را ترمیم کرد و او را به جای خود در میان فرشتگان بازگرداند.(138) روایت ابن سنان، برخلاف داستان فطروس، پایان خوشی ندارد؛ ابن سنان به هشدار [امام] رضا [علیه السّلام] توجه نمی کند و پس از مدتی، آشکار می سازد ابو جعفر [علیه السّلام] او را شفا داده است؛ بیماری وی به عنوان تنبیه، عود می کند.(139)
2-2 -5. [امام] علی الهادی [علیه السّلام]
روایت شفای شخص کور به وسیله ی [امام] هادی [علیه السّلام] پیشتر بیان شده است.(140)
2-2 -6. [امام] حسن عسکری [علیه السّلام]
هنگامی که علی بن عاصم کوفی، که کور بود، به نزد [امام] حسن عسکری [علیه السّلام] آمد، امام به وی گفت او فرشی می بافد که بسیاری از انبیا و امامان بر آن گام برداشته اند و راه رفته اند. علی به خود می گوید: « چقدر دلم می خواهد که می توانستم این فرش را ببینم!» امام که افکار علی را می خواند، به وی گفت که نزدیک شود و صورت او را لمس کرد و بدین ترتیب موجب گردید که او ببیند. علی رد پاهایی را روی فرش دید و امام توضیح داد که این ها ردپای انبیا و وارثان ایشان از آدم تا امامان است. سپس [امام] به علی امر کرد که نگاه خود را پایین بیاورد و علی چنین کرد؛ و دوباره کور شد.(141)
توانایی شفای نابینایی، به [امام] حسن عسکری [علیه السّلام] نیز نسبت داده شده است. بر اساس یک روایت، محمد بن حسن شمون (م. 258هـ ق/ 871- 872 م.) به بیماری چشم مبتلا بود که در نتیجه ی آن، بینایی یک چشم خود را از دست داده بود و در خطر آن بود که بینایی چشم دیگر خویش را از دست بدهد. او نامه ای برای [امام] حسن عسکری [علیه السّلام] نوشت و از [امام] حسن عسکری [علیه السّلام] خواست که برای شفای چشم بیمار او دعا کند.(142) امام این درخواست را اجابت کرد و شفا به چشم محمد بازگشت.(143)
2-2 -7. امام دوازدهم [علیه السّلام]
ابوعبدالله محمد بن احمد صفوانی (که در 346 هـ ق/ 988- 957 زنده بود)(144) روایت می کند که قاسم بن علا، که امام دهم و امام یازدهم را دیده بود، هنگامی که بینایی اش را از دست داد، بیش از هشتاد سال داشت. سال ها بعد، در زمانی که رسولی با نامه ای از امام دوازدهم از راه رسید که اعلام می کرد قاسم- که اکنون 117 ساله بود- هفت روز پس از رسیدن نامه بیمار خواهد شد، سپس بینایی به چشمش بازگردانده می شود و چهل روز پس از دریافت نامه درخواهد گذشت. صفوانی در خانه خود در شهر آران آذربایجان بود. این پیک لباس هایی هم آورده بود که قاسم بر تن کرد. رویدادها همان گونه که در نامه گفته شده بود، پیش آمدند؛ قاسم هفت روز بعد بیمار شد. چند روز بعد، خانواده و دوستانش به گرد او جمع شدند. او چشمان خود را با آستین جامه ای که بر تن داشت (که ظاهراً از لباس هایی بود که امام برای وی فرستاده بود) مالید و مایعی شبیه عصاره ی گوشت از چشمش بیرون آمد. پسر خود، حسن و دیگر حاضران را صدا کرد و آن ها دیدند که شفا به عنبیه (یا چشم ها و یا حدقتین) او بازگشته است. خبر این رویداد خارق العاده، منتشر شد و قاضی القضات بغداد، ابو سائب عتبة بن عبیدالله حمدانی مسعودی شافعی (م. 350 هـ ق/ 962 -961 م. یا 351 هـ ق/ 963-962 م.)(145) برای آزمایش بینایی چشم او آمد. حلقه ای با نگین فیروزه به وی نشان داد (146) و قاسم تشخیص داد که سه خط روی آن حک شده است (هر چند نتوانست متن این خطوط را تشخیص بدهد). چهل روز پس از رسیدن نامه، قاسم درگذشت (23 شعبان 304 هـ ق/ 19 فوریه 917م.)(147). یکی از آشنایان قاسم، به نام عبدالرحمن بن محمد که مشهور به شدید النصب بودن (شیعی ستیزی شدید) بود، از آن پس به شیعه پیوست.(148)
2 -3. مسح
همانگونه که مثال های ارائه شده در اینجا نشان می دهند، وسایل گوناگونی وجود دارد که محمد [صلی الله علیه و آله و سلم] و امامان از طریق آن ها معجزات مربوط به بینایی را انجام می دهند. این وسایل عبارتند از: دعا (با عملی همراه با آن یا بدون آن)، قرائت از روی متنی مقدس (لوح)، واداشتن شخصی که معجزه برای وی انجام می شود به لمس امام و یا لمس چشم یا صورت شخص با میله یا با پارچه ای مخصوص. رایج ترین روش برای امام، لمس یا مسح چشم یا صورت شخص است. این عمل به کار معکوس ساختن وضعیتی معین می آید: نابینا را بینا می سازد، اما بینا را هم کور می کند.
البته اعتقاد به اثرات جادویی و شفابخش لمس یا مسح، منحصر به شیعه امامی نیست، بلکه در عربستان پیش از اسلام و در بخش های مختلف عالم اسلامی مشاهده شده است. (149) این [باور] در ادبیات امامی در ارتباط با انواع گوناگون معجزه یافت می شود؛ وقتی امام دوازدهم به دنیا آمد، پس از آن که پدرش صورت او را مسح کرد، به سخن گفتن آغاز نمود.(150) محمد و امامان، برای درمان ناشنوایی،(151) جذام،(152) جراحات سر(153) و سردرد،(154) قرار دادن دستی قطع شده بر سر جای خود،(155) یا بازگرداندن طراوت به درختی خشک شده،(156) از مسح استفاده می کردند. فقط پیامبر یا امام می توانستند چنین استفاده ای از مسح داشته باشند. تلاش ناموفق برای شفابخشی یا انجام معجزه با استفاده از این روش، فریبی را فاش می سازد. هنگامی که به مردم یمن خبر رسید که پیامبر پسری را با مسح سر او شفا بخشیده است، زنی به همراه پسرش و به امید درمانی مشابه به نزد مسیلمه [پیامبر دروغین] آمد. اما هنگامی که مسیلمه سر پسر او را لمس کرد، پسر تاس شد و تمام اخلاف وی نیز به همین نحو تاس بودند.(157)
پی نوشت ها :
1- مشخصات کتاب شناختی این مقاله بدین صورت است:
Kohlberg Etan, ” Vision and the Imams”, in: Autour du regard: Melanges Gimaret, Ed. E.
Chaumont. avec La collaboration de D. Aigle, M. A. AMIR- Moezzi et P. Lory, Peeters, 2003, pp. 125-157.
2- Etan Kohlberg
3- Frank H. Stewart, “Etan Kohlberg; Works of Etan Kohlberg” in: Le shi’ isme imamite quarante ans après: Hommage à Etan Kohlberg, eds. Muhammad Ali Amir- Moezzi, Meir M. Bar- Asher and Simon Hopkins, Paris, 2008, pp. 1123-).
4- Shii Hadith
5- Al- Usul al- arbaumia.
6- Bara’a in Shi’i doctrine.
7- Belief and law in Imami Shi’ism.
8- Early Shiism in History and Research.
9- Early Attesration of the Term ” Ithna’ Ashariyya”.
10- From Imamiyya to Ithna ‘Ashariyya.
11- Imam and community in the pre- Ghayba period.
12- Zayn al- Abidin, Ali b. al- Husayn b. Ali b. Abitalib (in, “Encyclopedia of Islam. Vol. 11).
13- Muhammad b. Ali Zayn al- Abidin Abu Dja’for called al- Bakir (in, “Encyclopedia of Islam. Vol. 7).
14- Muhaddath
15- Musa al- Kazim (in, “Encyclopedia of islam. Vol. 7).
16- The Evolution of the Shi’a.
17- The Term ‘Rafida’ in Imami Shi’a Usage.
18- Some Imami Shii Views on the Sahaba.
19- من به فرانک استیوارت به دلیل نظراتش درباره این مقاله، مدیونم.
20- صفار، بصائر، 431- 432، ح4، ص 432- 433، ح 7 و 8، ص 434، ح 10؛ حلی، مختصر، 127 و مجلسی، بحار، 136/26.
21- صفار، بصائر، 432، ح2.
22- صفار، بصائر، 434-435، ح1، و 2 و مجلسی، بحار، 132/26، ح1. به گفته مجلسی، منبع حلی نوادر الحکمة (اثری از محمد بن احمد اشعری (دوران شکوفایی اواخر قرن سوم هجری/ نهم میلادی؛ نگاه کنید به Kohlberg. Scholar, p. 299, n^° 469) است که حلّی از مؤلف گمنام مناهج التحقیق الی سواء الطریق نقل قول می کند (مقایسه کنید با آقا بزرگ تهرانی، الذریعة، 184/23، ح 8570).
23- صفار، بصائر، 434، ح 10. این اختلاف را می توان با پرسش از این امر مرتبط دانست که: آیا قوای فرا انسانی امام فطری است یا این قوا را در مرحله ای از رندگی خویش دریافت می کند.
24- صفار، بصائر، 434-435، ح1 و 2 و مجلسی، بحار، 26، ح1. این روایت در کتاب خصیبی، هدایة (ص 240 از امام باقر [علیه السّلام] ) چنین است: « امامی از میان ما کلماتی را در شکم مادرش می شنود؛ هنگامی که زاده می شود، ستونی از نور از وی بر می خیزد، که با آن ستون اعمال مردم را می بیند».
25- صفار، بصائر، 432، ح4، ص 433، ح 7 و 8؛ حلی، مختصر، 127 و مجلسی، بحار، 136/26، ح 16.
26- صفار، بصائر، 435-437، ح 1-7 و ص 437، ح 1-3 و مجلسی، بحار، 133/26- 134، ح 3-8. برای این موضوع نک: Amir- Moezzi, Guide divin, p. 151-153; Divine Guide, p. 58-59.
27- محمدباقر مجلسی از این سخن می گوید که به ابراهیم رؤیت (یا رویت در) قلب عطا شده است (بحار، 61/7). برای بحث گسترده در مورد کاربرد این مفهوم در نزد شیعه امامی متقدم نک: Amir- Moezzi, Guide divin, particularly p. 1) 2-45 Divine Guide, p. 44-55. فخر الدین رازی از «عین البصیرة» و «بصیرة القلبی» ابراهیم سخن می گوید (رازی، مفاتیح، 35/8)؛ در حالی که عالم الجزیری عبدالرحمن ابن محمد ثعالبی (م 875 هـ ق/ 1470 م) از این سخن می گوید که به ابراهیم رؤیت قبلی داده شده بود که به هیچ فرد دیگری از نسل وی داده نشده بود (ثعالبی، جواهر، 490/5).
28- مجلسی اشاره می کند که این تفسیر با سنت امامی انطباق بیشتری دارد. در حالی که تفسیر مبتنی بر رؤیت قلبی پذیرفتنی تر است (بحار، 61/7).
29- مثلاً: « سطح زمین برای وی برکنده شد تا او بتواند آن را و آنچه را درون آن است، آسمان و آنچه را درون آن است، فرشتگانی که آن [آسمان] را حمل می کنند، عرش [خدا] و آن چه را بر آن است، ببیند (عیاشی، تفسیر، 363/5، ح33؛ بحرانی، برهان، 534/5. نک: طبرسی، مجمع البیان، 106/7 و فیض، صافی، 131/2).
30- عیاشی، تفسیر، 364/5، ح36 و فیض، صافی، 132/2.
31- نقل شده است که پیامبر این روایت را به ابوجهل نسبت داده است؛ نک: [امام] عسکری [علیه السّلام]، تفسیر، 513؛ طبرسی، احتجاج، 35-36 و مشهدی، تفسیر، 367/4.
32- [امام] عسکری [علیه السّلام]، تفسیر؛ 513 ( تا آیه 108 سوره بقره)؛ طبرسی، احتجاج، 36، هر دو. مجلسی، بحار، 60/12، ح 37 و 61، ح6؛ ابن بابویه، علل، 585-586 تمام و طبرسی، جامع، 246/7 ( تا آیه 6:75 نیز نگاه کنید).
33- راوندی، خرائج، 867/2، ح83؛ همچنین نک: صفار، بصائر، 107، ح2 و مجلسی، بحار، 72/7، ح18.
[امام] باقر [علیه السّلام] درباره محمد [صلی الله علیه و آله و سلم] و علی [علیه السّلام] بیان مشابهی دارد (عیاشی، تفسیر، 363/5، ح14؛ عاملی، اثبات، 137/2، ح562 و بحرانی، برهان، 534/5، ح562).
34- راوندی، خرائج، 866/2-867، ح 81؛ مشهدی، تفسیر، 368/4 و حلی، مختصر، 120.
35- طبرسی، تفسیر، 67/17؛ عاملی، اثبات، 70/2، ح 395 (تا آیه 21:105). برای منابع سنی نک: ensinck, Concordance, s.v. zawa; Gahdami, Gua, p. 44-50؛ بغوی، انوار، 10/5، ح9.
36- طبرسی، مجمع البیان، 311/4 (تا آیه 199:3) و عاملی، اثبات، 57/2، ح 371. مقایسه کنید با Cf. E12, (art. «al- Nadjashi» (E. van Donzel)
37- صفار، بصائر، 398، ح5، معجزات مربوط به طی الارض (انزوی الارض) (Zusammenfaltung der Erde) در Gramlich, Wunder, p. 287-297 مورد بحث قرار گرفته است. برای نگرش شکاکانه نک: مرتضی، رسائل، 57/3- 155.
38- در مورد رجان به عنوان نامی دیگر برای ارجان (در مرز میان خوزستان و فارس) نک: یاقوت، معجم البلدان، 28/3.
39- ابن قولویه، کامل الزیارات، 539-541؛ مفید، اختصاص، 340-341، هر دو؛ مجلسی، بحار، 372/25- 374، ح 24، همچنین نک: Crow, ((The Death of al- I;Iusayn)), p.92,
40- ابن قولویه، کامل الزیارات، 542؛ مجلسی، بحار، 375/25، ح 24 و بحرانی، برهان، 351/3، ح2 (تا آیه 34:28).
این باور را که دیگران باید همیشه امام را ببینند، نمی توان به سادگی با غیبت او جمع کرد. بنابراین ممکن است احادیثی از این نوع، مقدم بر غیبت باشند.
41- قمی، تفسیر، 202/2- 203 (تا آیه 34:28) و بحرانی، برهان، 351/3، ح1. نسب ابن بکیر در اینجا به اشتباه الدجانی (الرجانی) داده شده است.
42- شاید او همان بشر بیاع زوطی باشد که از او در زمره شاگردان [امام] باقر [علیه السّلام] اشاره شده است (طوسی، رجال، 108، ح6).
43- ابن شهر آشوب، مناقب، 182/4 (در احادیث دیگر از آغاز توضیح داده شده است که شاگرد خواهان آزمودن قوای امامان است؛ برای مثال، نک: خصیبی، هدایة، 250). در روایت های دیگر از این حدیث، شخص مورد بحث ابوالصباح الکنانی (رواندی، جرائح، 272/5- 273، ح2؛ إربلی، کشف، 355/2 و مجلسی، بحار، 248-96- 249، ح40) یا میسر (اشتباه در استنساخ) ( برسی، مشارق، 90 و عاملی، اثبات، 304/5، ح56) می باشد. در روایتی مشابه، [امام] صادق [علیه السّلام] شاگرد خود را به دلیل لمس شهوت آلوده یک مستخدمه سرزنش می کند. هر چند امام در زمان وقوع این امر در خانه حضور نداشته است (صفار، بصائر، 243، ح2؛ مجلسی، بحار، 71/97، ح 29؛ عاملی، اثبات، 381/5، ح87؛ طبری، دلایل، 115؛ طبرسی، اعلام، 275؛ ابن شهر آشوب، مناقب، 226/4).
44- راوندی، جرائح، 766/2- 767؛ مجلسی، بحار، 55/99، ح 67 و خلاصه شده در بیاضی، صراط، 198، ح20.
45- طبرسی، مجمع البیان، 38/8؛ تا آیه 7:27 (إِنَّهُ یرَاکُمْ هُوَ وَقَبِیلُهُ مِنْ حَیثُ لَا تَرَوْنَهُمْ ). فقط در ایام سلیمان بود که خدا اجسام ایشان را کدر (کثیف) ساخت و به ایشان قدرت جسمانی بخشید تا بتوانند برای سلیمان کار کنند؛ (طبرسی، مجمع البیان، 38/8 و Gimaret. Lecture, p. 341 تا همین آیه. پس از مرگ سلیمان آن ها به حالت نخستین خود بازگردیدند؛ رازی، مفاتیح، 175/22. نقل شده در Gimaret. Lecture, p. 615 (تا آیه 21:82)؛ رازی، مفاتیح، ج7، منقول در Gimaret. Lecture, p.162-164 تا آیه 275 :2.
46- برای مثال نک: روایات گردآوری شده در صفار، بصائر، 95 -103.
47- مقایسه کنید با: بیان شیخ مفید (م 413 هـ ق/ 1022م.) که خدا گاهی فرد رو به موت را با تقویت قدرت بینایی وی قادر می سازد که بدن های شفاف و لطیف فرشتگان را ببیند؛ مفید، اوایل، 48 و Sourdel, ((L) irnarnisme((, p. 280, MeDermott, Mufid, p. 272. نظریه جسمانی بنیادین این نکته آن است که پرتوهای نور از چشم آغاز می شود و به سوی شیء می رود و نه بر عکس؛ مقایسه کنید با Vemet, Mathematics», p. 483». هنگامی که یکی از مخالفان برجسته پیامبر، عبدالله بن ابی امیة مخزومی، خواست فرشته ای که پیام محمد [صلی الله علیه و آله و سلم] را تأیید می کند به وی نشان داده شود. پیامبر پاسخ داد که حتی اگر بینایی کافران تقویت می شود و ایشان می توانستند فرشتگان را ببینند، تصور می کردند آنچه می بینند، انسان است؛ [امام] عسکری [علیه السّلام]، تفسیر، 505؛ طبرسی، احتجاج، 31؛ مجلسی، بحار، 171/99، ح1 و بحرانی، برهان، 2، ح1، تا آیه 95:17- 90.
48- صفار، بصائر، 225، ح17.
49- این نکته در« Kohlbrerg, «Muhaddath بیشتر مورد بحث قرار گرفته است.
50- صفار، بصائر، 90، ح1 و ح9؛ همچنین نک: راوندی، جرائح، 850/2- 851، ح65 و مجلسی، بحار، 186/99، ح30.
51- صفار، بصائر، 90، ح2 و 91، ح5 و 93، ح13 و 94، ح20. عبارات مشابهی به [امام] زین العابدین [علیه السّلام] (ص 91-92، ح6) و [امام] باقر [علیه السّلام] (ص 91، ح3) نسبت داده شده است؛ بحرانی، برهان، 110/4، ح7 (تا آیه 41:30)، ص 91، ح7، ص 92، ح8.
52- صفار، بصائر، 231، ح1. همچنین نک: صفار، بصائر، 232، ح4، 5 و 7.
53- عیاشی، تفسیر، 341/2، ح78 تا آیه 18:85؛ مجلسی، بحار، 198/12، ح28؛ بحرانی، برهان، 483/2، ح24 ( [امام] علی [علیه السّلام] عبارت « بسیط له فی النور» را چنین توضیح می دهد که ذوالقرنین می توانست در شب نیز مانند روز ببیند)؛ طبرسی، مجمع البیان، 196/16؛ مجلسی، بحار، 172/12؛ ابن بابویه، اکمال، 373 و مجلسی، بحار، 193/12- 194, ح16. Amir- Moezzi, Guide divin, p. 237, with note 503= Divine Guide, p. 94, 209 را نیز ببینید. در میان علمای امامی در مورد این که آیا ذوالقرنین پیامبر بود اختلاف وجود دارد (نک: متون مورد اشاره در مجلسی، بحار، 172/12، 180-182، 210-212).
54- قضاعی، تاریخ، 162 و نبهانی، وسائل، 47. برای مثال هایی از این امر که صوفیان می توانستند در شب ببینند، نک: Gramlich, Wunder, p. 168.
55- صفار، بصائر، 419، ح4، 5 و 7؛ قضاعی، تاریخ، 162؛ راوندی، حرائح، 507/2، ح20؛ مجلسی، بحار، 17، 299،ح10؛ راوندی، قصص، 299، ح10 و ابن شهر آشوب، مناقب، 124/5.
56- طبرسی، جامع، 144/13، ( از مجاهد تا آیات 218-219: 26: (الَّذِی یرَاکَ حِینَ تَقُومُ تَقَلُّبَکَ فِی السَّاجِدَینَ)؛ طبرسی، مجمع، 189/19؛ فیض، صافی، 54/4؛ قرطبی، جامع، 144/13 و سیوطی، درّ، 183/5.
57- صفار، بصائر، 420، ح6، و 421، ح12؛ طبرسی، احتجاج، 437.
58- طبرسی، اعلام، 30 و بحرانی، برهان، 5، ح4 (تا آیه 36:9).
59- حمیری، قرب الاسناد، 140 و عاملی، اثبات، 475، ح70. همچنین نک: طبرسی، اعلام، 30؛ عاملی، اثبات، 605/5- 606، ح 280 و بحرانی، برهان، 519/4، ح2، (تا آیه 111:4) (هر دو از سعد بن عبدالله، بصائر الدرجات). در مورد احادیث سنی نک: منابع داده شده در~ Rubin, «Abu Lahab», p. 20- niote 47. یک مانع (که به عنوان سد توصیف شده است، نک: آیه 36:9) در جلو و پشت دشمنان محمد قرار داده شده بود که دیدن او را ناممکن می ساخت؛ او سپس بر سر ایشان خاک می ریخت. طبرسی، احتجاج، 213 و بحرانی، برهان، 4/4، ح1.
60- مثلاً هنگامی که پیامبر با ابوبکر وارد غار شد، تعقیب کنندگان ایشان کور شدند؛ (طبرسی، مجمع، 64/10 (تا آیه 9:40)؛ عاملی، اثبات، 62/2، ح383). همچنین نک: مقاتل، تفسیر، 171/5.
61- طبرسی، مجمع، 7/23 (تا آیه 36:9) و عاملی، اثبات، 75/2، ح 405، و طبرسی، اعلام، 29.
62- صفار، بصائر، 494-495، ح1؛ حلی، مختصر، 8-9؛ مجلسی، بحار، 16/97 و کلینی، کافر، 559-560، ح12 و عاملی، اثبات، 344/5-345، ح20، بحرانی، مدینه، 239/3- 240، ح18. روایت تا حدی متفاوات در Gramlich, Wunder, p. 219 نقل شده است (برای مثال های بیشتر در مورد نامرئی شدن نک: ص218-221). دو روایت دیگر در مورد [امام] صادق [علیه السّلام] در صفار، بصائر، 495، ح2 و 3 و حلی، مختصر، 9 نقل شده است.
63- ابن بابویه، اکمال، 373؛ محلسی، بحار، 47/102، ح33 و بحرانی، مدینه 249/5، ح 121. این ناپدید شدن ممکن است همان باشد که غیبت صغری را آغاز کرد. برای یافتن تاریخ های تولد گوناگون امام دوازدهم نک: Midarressi, Crisis, p. 77, note 123.
64- برای بررسی نوشته ها نک: Amir- Moezzi, «Savoir».برای معجزات در کل، نک: Andrre. Person, p. 92-123; Gramlich, Wunder, passim: van Ess, Theologie, index, s. v. «Wunder»’ Adang, Muslim Writers, index, s. v. «miracles». برای معجزات در نظریه شیعی امامی، نک: McDermott, Mufid, index, s. v. «Mirscle» و به ویژه Amir- Moezzi, «Savoir».
65- برای بحث در مورد این باور که می تواند معجزاتی انجام دهد، نک: مفید، اوایل، 40-41؛ Sourdel, «l)imamisme», p. 275, McDermott, Mufid, p. 112 cf. Madelung, «Imiimism», p. 24 پیشتر یادآوری شده بود که به گفته اشعری، گروهی از شیعه به این باور معتقد بودند (اشعری، مقالات، 125/5، نقل شده در Midarressim Grisis, p. 45, note 150 ) بنی نوبخت که عمدتاً نظریات معتزلی داشتند، آن را رد می کردند (مفید، اوایل، 40 و Midarressim Grisis, p. 44).
66- صفار، بصائر، 422، ح14 و مجلسی، بحار، 71/19، ح23 که در Amir- Moezzi, Guide divin, p. 238-239 و یادداشت 508= Divine Guide, p. 95, 210 مورد بحث، تجزیه و تحلیل قرار گرفته است. روایت اندکی متفاوت در قمی، تفسیر؛ عاملی، اثبات، 143، ح576 و بحرانی، برهان، 125/2- 126 نقل شده است. این عبارت در ویرایش نجف تفسیر قمی وجود ندارد، در حالی که باید در ج5، ص 290، خط 6 (تا آیه 9:40) آمده باشد. از آن جا که در این روایت تفسیر موهنی از لقب ابوبکر (صدیق) شده است، ممکن است حذف آن نتیجه سانسور بوده باشد (در این مورد نک: Bar- Asher, Scripture, p. 39-45). همچنین نک: صفار، بصائر، 422، ح13 و عاملی، اثبات، 595/5-596، ح260.
67- ابن شهر آشوب، مناقب، 194/4؛ فیض، صافی، 132/2 و مشهدی، تفسیر، 363/4 (تا آیه 6:75).
68- نک: مجلسی، بحار، 281/96 (توضیحات).
69- صفار، بصائر، 404-405، ح4؛ عاملی، اثبات، 285/5-287، ح36؛ مفید، اختصاص، 317-318؛ مجلسی، بحار، 280/96- 281، ح82 و بحرانی، برهان، 532. صفار به روایات دیگری اشاره می کند که توانایی امام را در انتقال خود و دیگران به مکان های دوردست نشان می دهد (بصائر، 397-407)؛ فقط در حدیثی که در اینجا نقل شده، امام نخست لباس خود را عوض می کند. برای استفاده از لباس در انجام معجزات، نک: Gramlich, Wunder, p. 233-237.
70- بر اساس روایت طبرسی، اعلام الوری، این در روزی بود که امام رسیده بود (احتمالاً به سامرا، در سال 233هـ ق/ 848 م.).
71- صفار، بصائر، 406, ح7 و 407، ح11 و مجلسی، بحار، 132/100- 133، ح15. روایت تقریباً مشابهی در کلینی، کافی، 498/1، ح2؛ طبرسی، اعلام، 365-366؛ عاملی، اثبات، 214/6؛ رواندی، خرائج، 680/2 -681، ح10 و مجلسی، مرآة، 115/6 یافت می شود. مجلسی تفسیرهایی از این حدیث ارائه می کند که یکی از آن ها آن است که خدا بینایی صالح را موقتاً تقویت کرد و بدین ترتیب او را قادر ساخت، بنده های لطیف ایشان را ببیند که ادراک آن ها معمولاً برای فانیان معمولی منع شده است (بحار، 133/100- 135 و مرآة، 115/6-117).
72- طبری، دلایل الإمامة، 90؛ عاملی، اثبات، 257/5، ح64 (از محمد بن جریر بن رستم طبری، کتاب مناقب فاطمه و ولدها)، بحرانی، مدینه، 74/3- 75، ح23 (از اثری از محمد بن جریر طبری). برای ابوخالد کابلی، نک: van Ess, Haresiographie, p. 29-31; Capezzone, ((Abiura)). در حدیث آمده است که ابوخالد در ابتدا پیرو محمد بن حنفیه بود و سرانجام، هنگامی که امام زین العابدین او را «کنکر» خطاب کرد- لقبی که مادرش به وی داده بود و هیچ کس دیگری نمی دانست- قانع شد که امام زین العابدین [علیه السّلام] امام واقعی است؛ خصیبی، هدایة، 221-222 و 226؛ عاملی، اثبات، 253/5- 254، ح54؛ طبرسی، اعلام، 259؛ راوندی، احتجاج/1، 261-262، ح6؛ مجلسی، بحار، 95/92، ح24 و 97، ح48؛ ابن حمزه، ناقب المناقب (مقایسه کنید با تهرانی، الذریعة، 5، ح8)؛ بحرانی، مدینه، 127/3، ح94 (پدر ابوخالد به همسرش می گوید که پسرشان را، پس از آن که وی را وردان می نامد، کنکر خطاب کند)؛ بیاضی، صراط، 180/2-181و مقایسه کنید با کشی، رجال؛ مجلسی، بحار، 94/92- 95، ح23 و 46/96، ح47؛ عاملی، اثبات، 251/5، 49. ترجمه Capezzone, Abiura», p. 5-6»؛ بحرانی، مدینه 75/3، ح24 (از محمد بن جریر طبری). به نظر می رسد که این یک شیوه ادبی سنتی باشد: هنگامی که مردی از یمن به نزد [امام] صادق [علیه السّلام] آمد، امام او را سعد خطاب کرد- نامی که مادرش به وی داده بود و هیچ کس دیگری از آن آگاه نبود- (طبرسی، احتجاج، 352).
73- طبری، نوادر، 181، ح5.
74- در روایتی از بصائر که در بحار نقل شده، چنین آمده است. در نسخه چاپی بصائر و نیز نزد ابن شهر آشوب، این کلمه به شکل المستحاب (اشتباه السحاب) آمده است. مقایسه کنید با: خصیبی، هدایه، 69. نام السحاب (ابر) بیشتر به عمامه پیامبر داده می شود، زیرا در هوا مانند ابر دیده می شد. نک: Lane, Lexicon, s. v. گفته می شود که پیامبر اغلب عمامه خود را روی سر علی قرار می داد (نک: مجلسی، بحار، 250/16- 251 و 203/20 و 297/38 و 88/91) و سپس از هر امامی به امام دیگر رسیده است تا این که در اختیار [امام] مهدی [عج] قرار گرفت (مجلسی، بحار، 15/103 و 36). مقایسه کنید با :Cf Kister, Turban», p.220» با یادداشت 16.
75- این کلمه به شکل «ر- م- ای- ک- آ» و یا « و- م- ای- ک- آ» داده شده است.
76- در برخی نسخه ها آمده است: « علی سنت فلان و فلان».
77- صفار، بصائر، 273، ح3؛ مجلسی، بحار، 230/6، ح39 و 195/91- 196؛ ابن شهر آشوب، مناقب، 340/2؛ مجلسی، بحار، 30/37- 31. روایت کوتاه تری در بیاضی، صراط، 105/1 آمده است؛ در آنجا گفته می شود که این زبان، زبان دوزخیان است. در این مورد که فلان اشاره ای است به سه خلیفه، نک: Bar Asher, Scripture, index, s. v. همچنین نک: فصلی در بصائر تحت عنوان «امامان به دیدار مردگان می روند و مردگان به دیدار ایشان می روند»، ص 274-282.
78- طبری، نوادر، 50-51، ح19؛ پس در این حدیث، هم [امام] علی [علیه السّلام] و هم عمر قادر به دیدن فرشتگان هستند.
79- راوندی، احتجاج/ 810-811، ح19؛ عاملی، اثبات، 152/5، ح15 و بحرانی، مدینه، 187/2- 188، ح35، به همین نحو در برسی، مشارق، 88. در برخی تقریرها، هنگامی که امام با مرده سخن می گوید شاگرد حاضر است، اما نمی تواند آن ها را ببیند (برای مثال نک: کلینی، کافی، 243/3، ح1 و 2.
80- عسکری [علیه السّلام]، تفسیر، 561 (تا آیه 2:114) و مجلسی، بحار،/ 237- 238، ح24.
81- عسکری [علیه السّلام]، تفسیر، 561-562؛ مجلسی، بحار، 238/21- 239؛ طبرسی، احتجاج، 330 و عاملی، اثبات، 52/2-53، ح361.
82- گفته می شود فندق هندی، برای چشم بسیار مفید است (Lane, Lexicon, s.v).
83- راوندی، قصص، ص 268 و مجلسیف بحار، 251، ح43.
84- طبرسی، مجمع، 14/23 (تا آیه 36:20)؛ مجلسی، بحار، 265/14 (از ثعالبی، تفسیر). مقایسه کنید با: طبری، نوادر، 12. گفته می شود الیسا (الیشا) همان معجزات عیسی را انجام داد: روی آب راه رفت، مرده را زنده کرد و کور و جذامی را شفا بخشید (مجلسی، بحار، 401/13، ح8 که از چند منبع نقل قول می کند). در مورد این پیامبر نک: Ez 2, art.«Alisa» (M. Seligsohn- G. Vajda.
85- در کتب معمول رجال به وی اشاره ای نشده است.
86- این کلمه به معنای «کور»، «کورمادرزاد» و «شب کور» است (UIImann, WKAS, I, p. 367 b). همچنین نک: مقاتل، تفسیر، 277/1؛ طبری، جامع، 276/2- 277؛ طبرسی، مجمع، 86/3- 87 و مجلسی، بحار، 259/14 (تا آیه 3:49). طبری ادعا می کند (جامع، 277-278) که اکمه آیه 3:49 به معنای «کور» است و با «قتاده» که کور مادرزاد بود موافقت می کند، که این به ویژه اشاره ای است به کسی که کور مادرزاد است. به گفته طبری، مخالفان عیسی ممکن است ادعا کرده باشند که آن ها نیز می توانند کور مادرزاد را درمان کنند، اما روشن است که درمان نابینا معجزه است، زیرا هیچ پزشکی قادر به انجام آن نیست.
87- شریف مرتضی (منسوب)، عیون المعجزات (مقایسه کنید با: تهرانی، الذریعة، 383/15- 385، ح 2390)؛ مجلسی، بحار، 185/50، ح63؛ بحرانی، مدینه، 27/5، ح40.
88- صفار، بصائر، 208-209، ح3؛ مجلسی، بحار، 211/4، ح5، و 68/11، ح25. به Gramlich, Wunder, p. 164-6 نیز نگاه کنید.
89- راوندی، خرائج، 921/2؛ مجلسی، بحار، 295/17، ح4.
90- روایات متعددی وجود دارد که توانایی محمد [صلی الله علیه و آله و سلم] را شفای بیماران چشم بیان می کند. یکی از بهترین آنها به [امام] علی [علیه السّلام] مربوط می شود که دچار افتالمیا (رمد) شده بود و هنگامی که پیامبر در نبرد خیبر به چشم او دمید (یا آب دهان انداخت)، شفا یافت (ابن بسطام، طب، 80؛ عاملی، اثبات، 147/2 -148، ح583؛ طبرسی، اعلام، 99؛ مجلسی، بحار، 21/21- 22، ح17؛ عاملی، اثبات، 110/2، ح506؛ راوندی، خرائج، 160، ح249، مجلسی، بحار، 13/18، ح36 و 21/ ح30؛ رواندی، قصص، 347؛ ابن شهر آشوب، مناقب، 116/1؛ مجلسی، بحار، 40/18، ح28، مقایسه کنید با: طوسی، امالی، 86/1؛ مجلسی، بحار، 4/18،ح 2؛ عاملی، اثبات، 568/1 -569، ح211؛ اربلی، کشف، 213/1 (از ابن حنبل و عاملی، اثبات، 140/2، ح569). این داستان اغلب در منابع تاریخی بیان شده است؛ برای مثال نک: طبری، تاریخ، سری اول، ص 1579. برای آب دهان به عنوا ابزاری برای شفا، نک: Amir- Moezzi, «DIn (Ali», p. 56-58.
91- در برخی منابع به خطا آمده است، جنید.
92- راوندی، خرائج، 55/1، ح88؛ مجلسی، بحار، 13/18، ح 32 و 5/94، ح6. این داستان در منابع سنی نیز نقل شده است. نک: منابع داده شده از سوی مصحح در راوندی، خرائج، 55/1، ح6.
93- ابن شهر آشوب، مناقب، 83/1 و مجلسی، بحار،/ 17، ح45.
94- ابن شهر آشوب، مناقب، 225/1 و مجلسی، بحار، 416/16- 417، ح1.
95- ابن شهر آشوب، مناقب، 116/1؛ مجلسی، بحار، 40/18، ح28 (ابن شهر آشوب و صفدی (نکت، ص 38-39) دو آیه را نقل می کند که خرنق اوسی این رویداد را یادآوری می کند. دو تقریر مشابه در ابن عبد البر، استیعاب، 1275-1276 آمده است. به قضاعی، تاریخ، 156 و منابعی که مصحح داده است نیز نگاه کنید: راوندی، خرائج، 42/1- 43، ح50؛ مجلسی، بحار، 9/18، ح12؛ راوندی، قصص، 310؛ مجلسی، بحار، 294/17، ح7 و 250، ح3 و 113/20، ح42؛ طبرسی، احتجاج، 224؛ مجلسی، بحار، 294/17، ح7؛ صفدی، نکت، 37-38؛ بیاضی، صراط، 54/1، ح25. در تقریرهای دیگر، نام صحابی و غزوه داده نشده است (طبرسی، اعلام، 28؛ راوندی، خرایج، 32-33، ح30. هر دو؛ مجلسی، بحار، 8/18، ح9).
96- طبرسی، احتجاج، 224؛ مجلسی، بحار، 46/10، ح1.
97- در مورد او نک: ابن عبدالبر، استیعاب، 869-870؛ ابن حجر، اصابه، 15-17، ح4553.
98- ابن شهر آشوب، مناقب، 117/1؛ مجلسی، بحار، 40/18، ح28؛ طبرسی، احتجاج، 224؛ مجلسی، بحار، 294/17، ح7؛ عاملی، اثبات، 45/2، ح349.
99- طبرسی، احتجاج، 224؛ مجلسی، بحار، 295/17، ح7 و عاملی، اثبات، 45/2، ح349. در مورد نقش محمد بن مسلمه در قتل کعب، نک: Lecker, «Account», p. 25-26. در مورد این داستان به طور کلی، نک: »Rubin, «Assassination. به نظر می رسد، در مورد مجروح شدن مسلمه در آن زمان، مطلبی در منابع تاریخی وجود نداشته باشد؛ اما گفته می شود که وی در حین مأموریت در ذوالقسصه در سال ششم مجروح شده باشد (برای مثال نک: بلاذری، انساب، ص 377).
100- ابن عبدالبر، استیعاب، 1849.
101- به نظر بلاذری؛ کوری او، نتیجه شکنجه بوده است.
102- ابن شهر آشوب، مناقب، 117/1 و مجلسی، بحار، 40/18، ح28 (در هر دو منبع نام او به اشتباه «زهرا» ذکر شده است). در تقریرهای مختلفی که در سیره ابن هشام (ص 210) و استیعاب ابن عبدالبر (ص 1849) ذکر شده (هر دو از عروه)، این خداست که بینایی وی را باز می گرداند. در تقریری که بلاذری ارائه کرده است (انساب، 196)، خدا بینایی او را باز می گرداند. اما کافران ادعا می کنند که این سحر محمد [صلی الله علیه و آله و سلم] بوده است.
103- طوسی، امالی، 250/2؛ عاملی، اثبات، 563/1، ح202 و رواندی، خرائج، 270/1- 271، ح14؛ مجلسی، بحار، 32/46، ح26 و طبری، بشارة، 66. در سنن دیگر که این ملاقات را ثبت کرده اند، جابر [امام] باقر [علیه السّلام] را می بیند و اشاره ای به کوری نمی شود (برای مثال: کلینی، کافی، 469/1- 470، ح2 و ابن بابویه، علل، 233-234)، در حالی که در جای دیگر، جابر کور است و تنها وقتی نام [امام] باقر [علیه السّلام] را می پرسد، می داند که امام در برابر او ایستاده است (برای مثال: قاضی نعمان، شرح الاخبار، 276/3، ح 1186؛ مفید، ارشاد، 262؛ طبرسی، اعلام، 268؛ اربلی، کشف، 330/2 و 335؛ نک: Kohlberg), Isnad», p. 146». ابن قتیبه، معارج، 254؛ صفدی، نکت، 2 در فهرست اشخاص کور (مخافیف) به نام جابر بن عبدالله اشاره می کند. صفدی به منابع دیگری اشاره می کند که در آنها نام جابر در چنین فهرست هایی آمده است (نکت، ص 3 و 4؛ مقایسه کنید با: ص 132). شهید ثانی ادعا می کند که جابر در زمان مرگ کور بوده است (نقل شده در مجلسی، مرآه، 19/6).
104- راوندی، خرائج، 496/1، ح34؛ مجلسی، بحار، 195/41؛ بیاضی، صراط، 106/1؛ ابن حمزه، ثاقب المناقب؛ بحرانی، مدینه، 291/1، ح281.
105- Kohlberg,«Scriptures», 297-307.
106- ابن حمزه، ثاقب المناقب، راوندی، خرائج، 543/2- 544؛ ح 5؛ بحرانی، مدینه، 290/1- 291، ح 280؛ ابن شهر آشوب، مناقب، 334/2- 335 و در تقریری دیگر، علی هر دو دختر و یکی از برادران او را شفا می دهد (طبری، بشارة، 71-77؛ مجلسی، بحار، 220/41- 221، ح32).
107- ابن شهر آشوب، مناقب، 287/2 و بحرانی، مدینه، 292-293، ح 284.
108- شریف رضی، مناقب فاخرة (مقایسه کنید با: تهرانی، الذریعة، 331/22، ح 7319)؛ بحرانی، مدینه، 291/1- 292، ح282. اعمش سند دو روایت، مشابه نیز هست. در روایت نخست، به زن کوری در مدینه می رسد؛ سپس با آن زن در مکه ملاقات می کند. او پس از آن که خضر (که خود را از زمره شیعه علی بن ابی طالب توصیف می کند) برای وی دعا می کند، بینا شده است (بحرانی، مدینه، 292/1، ح 283، از کتاب صفوت الاخبار عن الائمة الاثار (مقایسه کنید با: تهرانی، الذریعة، 48/15، ح317). در روایت دوم، اعمش در راه مکه در کنار جاده زن کوری را می بیند؛ در راه بازگشت، در می یابد که آن در اثر دیدار با محمد [صلی الله علیه و آله و سلم] و علی [علیه السّلام] بینا شده است (فرات، تفسیر، 228/1، ح 306؛ مجلسی، بحار، 44/42- 45، ح17).
109- طبری، نوادر، 115 و بحرانی، مدینه، 60/3، ح7.
110- [امام] باقر و [امام] صادق سه شاگرد به نام ابوبصیر دارند: لیط بن باختری مرادی، عبدالله بن محمد اسدی و یحیی بن ابوالقاسم. از آنجا که لیط در میا این سه تن از همه به امامان نزدیک تر بود، ممکن است این احادیث به وی اشاره داشته باشند (نک: روایت کشی، رجال، 155 که در زیر به آن اشاره شده است؛ مقایسه کنید با Amir- Moezzi, Guide divin, p. 87, note 182= Divine Guide, p. 163). یحیی تنها کسی است که دریافته ام که درباره او گفته شده که کور مادرزاد بوده است (حلی، رجال، 130؛ بخرانی، مدینه، 159/3، ح35، و 297، ح83؛ مامقانی، تنقیح، بند 12، 975، تمام با سند عالم قرن چهارم هجری/ دهم میلادی، علی بن احمد عقیقی که کتاب رجالی به وی نسبت داده شده است)؛ نک: طوسی، فهرست، 127، ح426، اردبیلی، جامع، 334 و تهرانی، نوابغ، 172.
111- ابن شهر آشوب، مناقب، 239/4؛ مقایسه کنید با: حلبی، تقریب، 121.
112- صفار، بصائر، 271-282؛ مجلسی، بحار، 79/47, ح59؛ عاملی، اثبات، 390/5، ح105؛ طبری، دلایل، 133؛ بحرانی، مدینه، 297/3، ح83، ترجمه Gramlich, Wunder, p. 45′ Amir- Moezzi, Guide divin, p. 235, note 495= Divine Guide, p. 209.
113- این راز حفظ نشد: هنگامی که ابوعروه (که جز در این مورد ناشناخته است؛ نک: ممقانی، تنقیح، ص 26) و ابوبصیر وارد خانه امام می شوند، ابوبصیر به پنجره کوچکی نزدیک سقف اشاره می کند. ابوعروه متعجب می شود که ابوبصیر چگونه جای آن پنجره را می داند و به وی گفته می شود که: « ابوجعفر [یعنی امام باقر] آن را به من نشان داد» (طبری، اعلام، 267؛ عاملی، اثبات، 291/5، ح36؛ ابن شهر آشوب، مناقب، 184/4؛ بحرانی، مدینه، 159/3- 160، ح35 و 297، ح83).
114- صفار، بصائر، 269، ح1؛ مجلسی، بحار، 237/46، ح13؛ بحرانیف برهان، 158/3- 159، ح35؛ کلینی، مافی، 470/1، ح3؛ عاملی، اثبات، 270/5- 271، ح6؛ بحرانی، مدینه، 158/3، ح35؛ مسعودی، اثبات، 175-176؛ خصیبی، هدایة، 243-244؛ طبری، دلایل، 100، طبرسی، اعلام، 267؛ راوندی، احتجاج، 711/2- 712، ح8؛ مجلسی، بحار، 237/46، ح14؛ ابن شهر آشوب، مناقب، 184/4؛ Gramlich. Wunder, p. 435-6 (with furrther references). کشی در رجال خود (ص 155)، در زندگی نامه لیط بن باختری، تقریر (نسبتاً کوتاه تری) ارائه می کند و بدین ترتیب او را با ابوبصیر این روایت یکی می داند. در تقریری دیگر، این حق انتخاب پس از آن که ابوبصیر به حال نابینایی باز می گردد به وی داده می شود؛ نک: رواندی، خرائج، 274/1- 275، ح5؛ اربلی، کشف، 356/2؛ برسی، مشارق، ص 91 (بدون پایان) و مجلسی، بحار، 249/46- 250، ح42. برای این مفهوم که ابتلای در این جهان با نوید پاداش در جهان دیگر همراه است. نک: Kohlberg, .Martyrdom», p. 24-5»
115- ابن شهر آشوب، مناقب، 184/4 و بحرانی، مدینه، 159/3، ح35. در روایتی دیگر، ابوبصیر می گوید « زمانی که پیر شده بودم و بینایی ام از میان رفته بودم و پایانم نزدیک می شد» نزد [امام] صادق [علیه السّلام] رفتم»؛ قاضی نعمان، شرح الاخبار، 464/2، ح1356؛ ایضاً در دعائم، 76/1.
116- صفار، بصائر، 272، ح8 و مجلسی، بحار، 5/18، ح4. گفته نشده است که چرا پیامبر همین جواب را به مرد اول نداد؛ شاید محمد [صلی الله علیه و آله و سلم] می دانست که تقدیر آن شخص نیست که به بهشت برود.
117- بخاری، صحیح، 42/4 (کتاب المرض، بابا فضل من ذهب بصر)، ابن حنبل، مسند، 144/3. در تقریری با سند ابوهریره، پیامبر نقل می کند که خدا می گوید: « همان گونه که دو حبیب [بینایی] شخصی را از او می گیرم و او ثابت قدم است و امید به پاداش دارد، برای او به پاداشی کم تر از بهشت راضی نیستم»؛ ترمذی، صحیح، 245/9؛ ابن حنبل، مسند، 265/2؛ دارمی، سنن، 231/2 -2؛ کتاب الرقاق باب فی من ذهب بصره فصبر).
118- نک: Cook, «Dietary Law», p. 222-3
119- نک: «Rubin, «Apes.
120- مرتضی، رسائل، 351/1 (نقل شده در نعمان، کتاب التسلی و التقوی) و مجلسی، بحار، 111/45.
121- کلینی، کافی، 232/8-233، ح305 و مجلسی، بحار، 53/61، ح41، و 226/65، ح7؛ راوندی، خرائج، 283/1-284، ح 17؛ مجلسی، بحار، 235/6، ح51 و 268/27، ح17. عبدالملک، درست قبل از مرگ خود، به وزغ تبدیل شد و خزیدن آغازید؛ پسرانش تنه درخت را گرفتند و بر آن کفن پوشاندند و چنین وانمود کردند که این جنازه پدرشان است (نک: منابع ابتدای این یادداشت). در برابر، گفته می شود که [امام] علی زین العابدین [علیه السّلام] این امر را رد کرده است که آن هایی که اهل بیت پیامبر را کشتند در این جهان مسخ می شوند؛ اما تنبیه ایشان در جهان دیگر به مراتب بدتر از مسخ خواهد بود (طبرسی، احتجاج، 312). همچنین نک: Amir- Moezzi, «Seull)Homme», p. 207-8. در مورد نظریه مسخ در میان فرقه های مختلف غلات نک: Ralm, Gnosis, index, s. v. mash; Freitag, Seelenwanderung. index, s. v. mash.
122- صفار، بصائر، 270، ح4؛ رواندی، خرائج، 827/2، ح40؛ عاملی، اثبات، 384/5- 385، ح93؛ بحرانی، مدینه، 296/3، ح82؛ حلی، مختصر، 112-113. روایت کوتاه شده ای در طبری، دلایل، 132 (tr. Gramlich, Wunder, p. 277) داده شده است.
123- به نظر می رسد که این نظر گراملیش باشد (Wunder, p. 277).
124- اشتباه خواندن ذب به جای دب. در مورد خرس به عنوان حیوانی مسخ شده، نک: ابن بابویه، علل، 483-489 و نیز خصال، 464-466.
125- [امام] عسکری [علیه السّلام]، تفسیر، 606-608 (تا آیه 202 -198: 2). منابع امامی تأکید می کنند که الزهری برای [امام] زین العابدین احترام بسیار قائل بود. (E12, art, «Zaun al- AbidIn» (E. Kohlberg) (for thcoming»).
126- هنگامی که ابلیس با بدن خوک و صورت میمون در برابر یحیی بن زکریا ظاهر شد، او را ممسوخ منکوس توصیف کردند (مجلسی، بحار، 227/43، ح71 ( با اشاره به غور الامور، حکیم ترمذی). هم چنین نک: تفسیر مجلسی از منکوس به مثابه اشاره به کسی که از انسان به حیوان تبدیل شده است (بحار، 245/63). عبارت « الخلق المنکوس» ممکن است صرفاً به عنوان ناسزایی به کار برده شده باشد، بی آن که ربطی به مسخ داشته باشد (برای مثال، نک: طبرسی، احتجاج، 440).
127- راوندی، خرائج، 821/2- 822، ح35 و مجلسی، بحار، 30/27، ح3؛ عاملی، اثبات، 303/5، ح54، بحرانی، مدینه، 215/3- 216، ح103، حلی، مختصر، 113؛ مجلسی، بحار، 284/46- 285، ح88 (در اینجا ابوبصیر نخست تمام انسان های حاضر در سقیفه را می بیند). در تقریر بیاضی، صراط، 182/2، ح3، ابوبصیر همه کس جز شیعیان را به شکل سگ، خوک و میمون می بیند.
128- ابن شهر اشوب، مناقب، 184/4، بحرانی، مدینه، 160/3، ح36 (تقریری که تا حدی تحریف شده است)؛ مقایسه کنید با: حلبی، تقریب، ص 121. در داستانی متفاوت، ابوالجارود از تعداد زیاد حاجیان در مکه (یا مدینه) ابراز شگفتی می کند امام [امام] باقر [علیه السّلام] به وی می گوید که شمار حاجیان واقعی اندک است (طبری، بشارة، 73 مقایسه کنید با: ص 99). برای مکالمه ای مشابه میا [امام] صادق [علیه السّلام] و ابوبصیر نک: صفار، بصائر، 271، ح6 ؛ رواندی، خرائج، 821/2، ح34 و مجلسی، بحار، 29/27- 30، ح2.
129- این تقریر بحرانی است. در متن خصیبی آمده است: « تو پس از او بینا شده ای».
130- خصیبی، هدایة، 257؛ بحرانی، مدینه، 52/4، ح257. مثال های دیگری از مردمی که به عنوان مجازات کور شده اند نیز هست: برای مثال، صحابه ای مانند براء بن عازب (کشی، رجال، 46 و قهپایی، مجمع، 239/1- 140) و انس بن مالک (ابن شهر اشوب، مناقب، 338/2) که می دانستند علی جانشین محمد است اما اطلاعات خود را پنهان کردند. مردی که از حسین بدگویی می کرد (قرشی، عیون، 110، 112 و 115)، مردی که برای معاویه جاسوسی می کرد (راوندی، خرائج، 207/1، ح48 و منابعی که مصحح داده است) و محمد بن صفوان که به علی ناسزا گفت ( ابن شهر آشوب، مناقب، 2، 343).
131- در مورد او نک: قهپایی، مجمع، 252/4.
132- طبری، دلایل، 207 و بحرانی، برهان، 315، ح31.
133- McDermott, Mufid, p. 85; Modarressi, Crisis, p. 624.
134- در مورد او نک: ممقانی، تنقیح، بند 11، 435.
135- رواندی، خرائج، 372/1، ح1؛ اربلی، مشف، 157/3؛ مجلسی، بحار، 48/50-، ح20؛ عاملی، اثبات، 184/6، ح24، بحرانی، مدینه، 333/4، ح48 و خلاصه شده در بیاضی، صراط، 199/2، ح1.
136- در مورد او نک: مدخل طولانی در مامقانی، تنقیح، بند 10، 820 و منابع مورد اشاره در آنجا، ابن سنان اغلب به غلو متهم شده است )Ralm. «Schatten», p. 236-41, Gnosis, p. 242-3 and index; Modarressi, Crisis, index, s. v).
137- مسعودی، اثبات، 203-204 و عاملی، 207/6، ح82 (از: حمیری، قرب الاسناد). همچنین نک: کشی، رجال، 488 و مجلسی، بحار، 67/50، ح44.
138- کشی، رجال، 487-488؛ مجلسی، بحار، 66/50-67 و مامقانی، تنقیح، بند 10، 820. هر چند بدین ترتیب هم جبرئیل و هم محمد [صلی الله علیه و آله و سلم] دارای عنوان فطروس تلقی شده اند، اما به نظر می رسد که این اشاره به [امام] حسین [علیه السّلام] در دوران کودکی باشد، که فطروس را یاری کرد همانگونه که ابوجعفر نوزاد، بعدها به ابن سنان کمک کرد. حدیث دیگر آن است که هنگامی که حسین زاده شد، خدا به جبرئیل فرمان داد که با فرشتگان دیگر به زمین برود و به پیامبر تبریک بگوید. او از روی جزیره ای گذشت که فرشته ای به نام فطروس در آن زندگی می کرد. فطروس در انجام مأموریتی که خدا وی را به آن اعزام کرده بود تعلل کرد؛ پس خدا یکی از بال های او را شکست و او را در آن جزیره قرار داد. در آنجا به مدت 700 سال خدا را عبادت کرد. فطروس از جبرئیل خواست که او را به نزد پیامبر ببرد، بدان امید که پیامبر برای او دعا کند. جبرئیل به محمد از شرایط فطروس گفت و محمد [صلی الله علیه و آله و سلم] گفت: « به او بگو بالش را بر روی نوزاد بکشد». فطروس بالش را بر گهواره حسین کشید و خدا بلافاصله بال او را ترمیم کرد؛ سپس، فطروس همراه جبرئیل به بهشت باز می گردد (راوندی، خرائج، 252/1- 253، ح16 ( و منابع داده شده از سوی مصحح) و مجلسی، بحار، 182/42، ح7. همچنین نک: ابن بابویه، امالی، 121 -122 و کامل، 140-141؛ مجلسی، بحار، 243/42- 244 و (تا دی) ج367/101). در تقریر طبری، بشارة، محمد از خدا می خواهد که فطروس را (که در اینجا ملکی کروبی توصیف شده) ببخشد. خدا این درخواست را می پذیرد و فطروس فرشته نگهبانی آرامگاه حسین می شود. برای این روایت، نک: Ayoub, Suffering, p. 1)7 (and p. 268, notes 36-39) در تقریری متفاوت، جناب فطروس تصدیق نکردن ولایت علی است؛ نک: صفار، بصائر، 68، ح7 و مجلسی، بحار، 340/26- 341، ح10.
139- کشی، رجال/ 487؛ مجلسی، بحار، 66/50، ح43. در مورد گناه اذاعه (نشر باورهای سرّی شیعه، نک: Kohlberg), Taqiyya», p. 352».
140- نک: منابع یادداشت 70.
141- برسی، مشارق، 100-101؛ مجلسی، بحار، 304/5-305، ح81؛ حلی، اثبات، 329/6- 30، ح88 (تقریر ناقص). تقریری که اندکی تحریف شده است در خصیبی، هدایة/ 335-337 آمده است. همچنین نک: بحرانی، مدینه، 100/5- 102، ح59 (منبع داده نشده است) و مامقانی، تنقیح، بند 8336 (اشاره به روایت برسی).
142- جالب است که محمد نمی خواهد که بینایی به دیده نابینایش بازگردد.
143- کلینی، کافی، 510-511، ح17؛ عاملی، اثبات، 290/6-، ح20. همچنین نک: کشی، رجال، 448؛ قهپایی، مجمع، 186/5- 187. روایت مشابهی از اسجع بن اقرا نقل شده است (ابن شهر آشوب، مناقب، 432/4 و مجلسی، بحار، 285/50، ح60).
144- در مورد او نک: Kohlberg, Scholar, index, s. v.
145- در مورد او نک: بغدادی، تاریخ، 320/12-322؛ ذهبی، سیر، 47 و منابعی که مصحح داده است.
146- مقایسه کنید با: طوسی، امالی، 48/1.
147- این تاریخ را می توان بر اساس تقریر ابن طاووس، فرج، 250 محاسبه کرد که در آنجا گفته می شود که پیام امام دوازدهم در تاریخ 13 رجب 304 مطابق با 10 ژانویه 917 رسیده است.
148- رواندی، خرائج، 467/1- 470، ح14. تقریر طولانی تر در طوسی، غیبه، 188-192؛ مجلسی، بحار، 313/51- 316، ح36 آمده است. در اینجا ابوالقاسم از هر یک از امامان می خواهد از جانب او در نزد خدا شفاعت کنند؛ هنگامی که به نام موسی و علی (امامان هفتم و هشتم) می رسد، در پلک های او صدایی ایجاد شد، مانند آن صدایی که کودکان هنگان ترکاندن شقایق نعمان ایجاد می کنند؛ عنبیه او منبسط شد، و هنگامی که چشم هایش را با استین خود مالاند، مایعی مانند عصاره گوشت از آن بیرون آمد. بینایی او بازگشته بود (طوسی، غیبه، 191 و مجلسی، بحار، 315/51، ح36). این تقریر را ابن طاووس، فرج، به نقل از راوندی، خرائج نقل کرده است. بنابراین، ممکن است که ابن طاووس نسخه ای از این اثر در اختیار داشته که از آن چه در نمونه های چاپی آمده متفاوت است (مقایسه کنید با: (Kohlberg, Scholar, p. 215, nO 260 تقریر دیگر در بحرانی، مدینه 221/5- 223، ح89 آمده است که به اثری از شیخ مفید اشاره می کند ولی نام آن را نمی برد.
149- نک: Lefebure,. «Miroir», p. 207′ Gildziher,«Zauberslemente», p. 327= p. 56′ Fahd, Pantheon, p. 27 از پروفسور میشائیل لکر برای این منابع بسیار سپاسگزارم. گفته می شود که مسح از سوی فرشتگان مورد استفاده قرار می گرفته است. پیامبر از مردی از بنی اسرائیل سخن می گوید که وقتی فرشته ای او را مسح می کند بینایی اش باز می گردد، بخاری، صحیح، 373/2-374 و صفدی، نکت، 35-36؛ مقایسه کنید با: Gramlich. Wunder, p. 396-7 گفته می شود، افعی به سن هزار سال می رسد. سپس مسافات طولانی طی خواهد کرد تا برگ های رازیانه تازه بیابد، زیرا می داند با کشیدن آن ها به روی چشم هایش، بینایی اش باز خواهد گردید( زمخشری، کشاف، 243/4 (تا آیه 87:3) و دمیری، حیوان، 27/1.
150- برسی، مشارق، 101.
151- [امام] جواد [علیه السّلام] گوشها و سر شخص ناشنوایی را مسح می کند (ابن شهر آشوب، مناقب، ج4، ص 390).
152- طبری، دلایل، 93.
153- [امام] عسکری [علیه السّلام]، تفسیر، 23.
154- ابن شهر آشوب، مناقب، 232/4 و مجلسی، بحار، 134/47 و 182.
155- مانند کاری که روایت شده است که پیامبر وقتی دست عبدالله بن عتیق قطع شد انجام داد؛ نک: رواندی، قصص، 310 و مجلسی، بحار، 250/17، ح3 و 113/20، ح42؛ طبرسی، احتجاج، 224؛ مجلسی، بحار، ج17، ص 294، ح7. همچنین نک: روایت مربوط به محمد بن مسلمه که پیشتر نقل شد.
156- حلی، مختصر، 72 و مجلسی، بحار، 27، ح5.
157- طبرسی، اعلام، 27 و راوندی، خرائج، 29/1، ح19 و مجلسی، بحار، 8/17، ح8. در تقریر ابن شهر آشوب، مناقب، 116/1 و مجلسی، بحار، 39/18-40، ح28، نام پسر ابن محلب ذکر شده است. منبع ابن شهر آشوب، ابانه الکبری و اثر ابن بطة الکبری (م 387 هـ ق/ 997م.) است که فقط بخشی از آن باقی مانده است (نک: Kohlberg, Scholary, p. 185-6, nO 182).
منبع مقاله :
فصلنامه ی تخصصی امامت پژوهی، پاییز 1390