امامان (ع) و مقام رضا
امامان (ع) و مقام رضا
«وصرتم في ذلک منه الي الرضا»؛
و در اين راه، به مقام رضا رسيديد.
در اين فراز، به يک ويژگي از ويژگي هاي امامان اشاره شده است و آن «وصول به مقام رضاي الهي» است.
واژه صيرتم
«صيرتم» باب تفعيل از ريشه «صيرورت» است. صيرورت به معناي انتقال از حالتي به حالت جديد است. فيومي، از بزرگان لغت مي گويد:
«صار زيد غنياً صيروره انتقل الي حاله الغني بعد ان لم يکن عليها»(1).
يعني وقتي زيد فقير بود، بعد غني شد، تعبير «صار» به کار مي رود؛ يعني صفت «غني» را نداشت، سپس آن را يافت.
تفاوت «سير» و «صيروت» در اين است که اولي، مقدمه دومي است و به عبارت ديگر، دومي، نتيجه اولي است.
معناي جمله
به اين ترتيب، معناي جمله اين مي شود که شما اين جهاد گسترده فرهنگي را رضايتمندانه سامان داديد. تفاوت است بين اين که کاري را انسان با عشق انجام دهد و کاري که چنين نيست. مثل اين دو، مانند مادر فرزند مرده اي است که از عمق جان مي سوزد و آه مي کشد و او عاشق فرزند خويش است و ديگر، نوحه گري که اجير شده تا مرثيه بسرايد و بگريد که در مثل آمده است:
«ليست النانحه الثکلي کالمستأجره».(2)
مادر را دل سوزد، دايه را دامان و «جگر جگر است و دگر دگر».
گر بومادر را دل سوزد، دايه را دامان و «جگر جگر است و دگر دگر».
گر بود در ماتمي صد نوحه گر
آه صاحب درد را باشد اثرلياي خداوند است. در روايتي از امام سجاد (ع) مي خوانيم:
«اعلي درجات الزهد ادني درجه الورع و اعلي درجه الورع ادني درجه اليقين و اعلي درجه اليقين ادني درجه الرضا».(3)
بالاترين درجه زهد، پايين ترين درجه پارسايي است و بالاترين مرتبه پارسايي، کم ترين درجه يقين است و بالاترين درجه يقين، پايين ترين درجه خشنودي از خدا است.
مقام رضا
حضرت امام خميني(ره) مقام رضا را چنين تعريف مي کنند که : «مقام رضا، عبارت است از خشنودي و فرح ناکي عبد از حق و مرادات او و قضا و قدر او».(4)
امامان (ع)، به اين مقام والا رسيدند. هر آنچه را جانان بر آنان مي پسنديد، با جان و دل بپسنديدند، در مسير ابلاغ رسالت الهي، مرارت ها کشيدند؛ ولي زبان حال و قالشان اين بود که «ما نداريم از رضاي حق گله». سالار شهيدان، اباعبدالله الحسين(ع) فرمود: «رضي الله رضانا اهل بيت»؛(5) رضايت خداوند، رضايت ما اهل بيت است.
مقام رضا آن است که انسان از هر آنچه که از دوست مي رسد، خشنود باشد، چه گوارا و چه ناگوار، عاشقم بر لطف و قهرش به جد.
در روايتي آمده است که امام باقر (ع» به جابر بن عبدالله انصاري فرمود: «کيف تجد حالک»؛ حالت چه طور است؟ جابر گفت: «انا في حال الفقر احب الي من الغني، و المرض احب الي من الصحه و الموت احب الي من الحيوه»؛ من در حالي هستم که فقر، نزدم محبوب تر از توانگري است، مرض نزدم محبوب تر از سلامتي است و مرگ نزدم بهتر از زندگي است.
امام باقر(ع) فرمود: « اما نحن اهل البيت فما يرد علينا من الفقر و الغني و المرض و الصحه و الحياه فهو احب الينا»؛(6) اما ما اهل بيت، هر چه از ناحيه خداوند رسد، نزد ما محبوب ترين است: فقر يا غني، مرض يا سلامتي، مرگ يا زندگي.
رضا، ويژگي شاگردان مکتب اهل بيت (ع)
اهل البيت (ع) انسان هاي بزرگي را مي پروريدند که اين ويژگي آنها بود، و چه شايسته است ما هم از تربيت پذيرفتگان اين مکتب باشيم. «عمار ياسر» اين بزرگ شاگرد مکتب اهل بيت (ع) در جنگ صفين چنين فرمود: «اللهم انک تعلم اني لو اعلم رضاک في ان اقذف بنفسي هذا البحر لفعلت اللهم انک تعلم اني لو اعلم ان رضاک في ان اضع ظبه سيفي في بطني تم انحني عليه حتي يخرج من ظهري لفعلت اللهم اني اعلم ما علمتني اني لا اعمل عملا اليوم هذا هو ارضي لک من جهاد هولاء الفاسقين و لو اعلم اليوم عملاً ارضي لک منه لفعلته»؛ (7) خدايا تو مي داني که اگر من بدانم رضاي تو در اين است که خود را به دريا افکنم، اين را خواهم کرد وخدايا تو مي داني که اگر بدانم رضاي تو در اين است که نوک شمشير را در شکم خود فرو کنم تا از پشتم خارج شود، اين را خواهم کرد. خدايا از آنچه به من تعليم دادي، آموختم و دانستم که امروز کاري دوست داشتني تر از جهاد با اين فاسقان نيست و اگر مي دانستم که امروز کاري نزد تو محبوب تر است، همان را انجام مي دادم.
آرامش، ميوه ي شيرين رضامندي از خداوند
آن کس که به مقام رضا دست يابد، در آرامشي ويژه و وصف ناپذير قرار مي گيرد؛ چون مي داند که آنچه از ناحيه خداي تعالي مي رسد، به مصلحت او و در مسير تربيت بنده است. چه بسا براي رسيدن به مقامات بالا، فقر به مصلحت او باشد، چه بسا براي رسيدن به آن مقامات، مرض به مصلحت اوست. او با اين نگاه هيچ چيز را شر نمي داند. اين است که در روايات آمده: هر که علمش به خداوند بيشتر باشد، بيشتر به قضاي الهي راضي است.
امام صادق (ع) فرمود: «ان اعلم الناس بالله ارضاهم بقضاء الله. عزو جل ».(8)
همانا آگاه ترين مردم به خداوند، راضي ترين آنها به حکم و قضاي الهي است. منطق آنکه به مقام رضا نائل شده اين است که :
عاشقم بر لطف و بر قهرش به حد
بوالعجب من عاشق اين هر دو ضد
ناخوش او خوش بود برجان من
جان فداي يار دلرنجان من.
زهمانا آگاه ترين مردم به خداوند، راضي ترين آنها به حکم و قضاي الهي است. منطق آنکه به مقام رضا نائل شده اين است که :
عاشقم بر لطف و بر قهرش به حد
بوالعجب من عاشق اين هر دو ضدا قسم الله له راضياً»؛(10) گواراترين زندگي را کسي دارد که به آنچه خدا قسمت او کرده، خشنود باشد.
نيز فرمود: « من رضي من الله بما قسم له استراح بدنه»؛(11) هر که به آنچه قسمت او شده خرسند باشد، تنش مي آسايد.
در برابر حوادث سخت روزگار، صاحبان مقام رضا در قله آرامش اند؛ چون معتقدند همين، سرنوشت آنان بوده و سرنوشت حتمي، قابل تغيير نيست.
گر رود سر برنگردد سرنوشت
اين سخن با آب زر بايد نوشت
سرنوشت ما به دست ديگري است
خوش نويس است و نخواهد بدنوشت.
در روايتي از امام صادق (ع) مي خوانيم:
«ان الله بعدله و قسطه جعل الروح و الراحه في اليقين و الرضا و جعل اللهم و الحزن في الشک و السخط »؛(12) خداوند با عدل و دادگري خويش، آسايش را در يقين و خشنودي، و غم و اندوه را در شک و ناخشنودي قرار داده است.
رهاورد اين نگرش، زندگي آرام و بي اضطراب است. اين همان ذکر خداست: «الا بذکر الله تطمئن القلوب»؛(13) آگاه باش که با ياد خدا دل ها آرام مي گيرد.
استغناي نفس از برکات رضا
از برکات رضا به تقديرات الهي، « استغناي نفس» است. حضرت نبي اکرم (ص) فرمود:
«ارض بقسم الله تکن اغني الناس»؛ (14) به قسمت خدا راضي باش، غني ترين مردم خواهي بود.
انسان به ميزان تحصيل صفت رضا به مقدرات الهي، مي تواند از غنا و ثروت رواني و استغناي نفساني بيشتري برخوردار باشد.
يکي از دوستان نقل مي کردند زماني رضاخان در سلطانيه (اراک امروزي) سرباز بود. و در روز عاشورا همراه چند سرباز ديگر، به خانه يکي از علماي بزرگ آن شهر به نام «آقا نورالدين » مي رود. هنگام خروج از خانه، آقا نورالدين با دستش به او اشاره مي کند و مي گويد: « تو شاه مي شوي؛ ولي به قدرت که رسيدي، به اسلام صدمه نزن، به مردم صدمه نزن». رضا خان با تمسخر نگاهي مي کند و پيش خود فکر مي کند که سربازي که به نان شبش نيازمند است، چگونه شاه مي شود؟
مدت ها گذشت و رضاخان به قدرت رسيد و براي زيارت حضرت عبدالعظيم به شهر ري رفت. حرم را براي او خلوت کردند؛ اما سيد پيري در داخل حرم نشسته بود و به فرمان حکومتيان توجهي نمي کرد. شاه وقتي وارد حرم شد، آن پيرمرد را شناخت. او همان آقا نورالدين بود.رضاخان نزد وي رفت و به او احترام گذاشت و پيشگويي او را به خاطرش آورد و از او خواست که چيزي از او بخواهد تا دستور دهد که آن را برايش انجام دهند.
آقا نورالدين گفت: «ما استغناي داريم». رضا خان دوباره سخنش را تکرار کرد. سيد باز هم گفت: « ما استغناي داريم». رضاخان که بي سواد بود، به دربار بازگشت و همان طور که قدم مي زد، به يکي از اطرافيانش (ظاهراً «تقي زاده») مي گويد استغناي يعني چه؟ او مي گويد: يعني بي نيازي. رضاخان داستان را براي او بازگو مي کند و از وي مي خواهد که آن را براي کسي نقل نکند.(15) اينها بخشي از برکات اين جهاني «مقام رضا» بود.
رضوان خداوند، ميوه شيرين رضامندي از او
اما برکات اخروي مقام رضا فراوان است. برترين آنها «رضوان الهي» يعني رضايت خداوند از انسان است که از نعمتهاي بزرگ بهشت است. اين نعمت، از بزرگترين لذات معنوي بهشت است. اينکه انسان احساس کند محبوب عزيز و دلبند والا مقامش از او راضي است، اين احساس رضايت، آن چنان نشاطي به انسان مي بخشد که با هيچ چيز برابر نيست.
در آيه 72 سوره توبه، بعد از بيان شمه اي از نعمت هاي مادي بهشت، از جمله باغ هاي پر طراوتي که نهرها زير درختانش جاري است، مي فرمايد: «و رضوان من الله اکبر»؛ رضا و خشنودي خدا از همه اينها برتر است. سپس آيه را با اين جمله پايان مي دهد که «ذلک هو الفوز العظيم»؛ به خوبي نشان مي دهد که موهبتي از مواهب الهي به اين پايه نمي رسد به گونه اي که جمله اخير – که مفهوم حصر را در بر دارد. – مي گويد: «پيروزي بزرگ همين است و بس».
«رضوان»، معناي مصدري دارد و به معناي راضي شدن و خشنود گشتن است و چون به صورت نکره آمده، دلالت بر عظمت مي کند؛ يعني خشنودي عظيم پروردگار، از همه چيز بالاتر است. گاه نيز گفته مي شود که نکره بودن در اينجا دلالت به معناي قلت و کمي است؛ يعني مختصري از رضاي خدا از تمام مواهب مادي بهشت بالاتر است.
در آيه 119 سوره مائده بعد از ذکر نعمت هاي مادي بهشت، به مسئله رضا و خشنودي به صورت طرفين خلق و خالق اشاره مي فرمايد: « رضي الله عنهم و رضوا عنه ذلک الفوز العظيم»؛ هم خداوند از آنها خشنود است و هم آنها از خداوند خشنود خواهند بود و اين است پيروزي بزرگ، اين حقيقت در آيات ديگري هم آمده است.(16)
اين رضامندي از خداوند است که زمينه ساز الطاف الهي و رحمت و هدايت ويژه او بوده و «فوز عظيم» يعني برنده شدن در ميدان زندگي، صاحبان مقام رضا، برگزيدگان ويژه خدا هستند که مدال ارزشمندي «عبادي» را دارند:
در آيه سوره فجر آمده : «فادخلي في عبادي»؛ در سلوک بندگان درآي. اين مدال، تاج کرامتي است که بر سر صاحبان اين مقام نهاده مي شود و چه افتخار بزرگي که انسان مخاطب، به خطاب «عبادي» شود!
برخي جمله مورد بحث را به معناي رضاي خداوند از آنان گرفته اند؛ ولي تفسيري که بيان شد، مناسب تر به نظر مي رسد؛ گو اين که تفسير دوم هم از لوازم تفسيري است که گفتيم.
مقام رضا در حوزه ي سياسي
مناسب است در پايان بحث مقام رضا، اين نکته را يادآور شويم که از ابعاد مقام رضا، رضا به احکام خداوند است؛ چه رضا به احکامي که مستقيماً خداوند بيان فرموده و چه رضا به احکامي که پيامبر(ص) هم به حکم خداوند بر مي گردد؛ زيرا مشروعيت آن حکم هم به خداوند برمي گردد. مثال اول: دستور جهاد. دستوري است که مستقيماً از سوي خداوند برمي گردد. مثال اول: دستور جهاد. دستوري است که مستقيماً از سوي خداوند صادر مي شود. دستور جهاد، دستوري است همانند دستور روزه. جالب اين است که هر دو دستور، با واژه «کتب»، «بر شما نوشته شده» آمده است: « يا ايها الذين امنوا کتب عليکم الصيام کما کتب علي الذين من قبلکم لعلکم تتقون»؛ (17)
اي کساني که ايمان آورده ايد! روزه بر شما واجب شده، همان گونه که بر کساني قبل از شما بودند، نوشته شده تا تقوا پيشه کنيد.
حکم «جهاد» هم با همين سياق، واجب شده است. همان گونه که يک مسلمان، در برابر حکم الهي روزه تسليم و راضي است، بايد با حکم جهاد هم چنين رفتاري داشته باشد.
«کتب عليکم القتال و هو کره لکم و عسي ان تکرهوا شيئا و هو خير لکم و عسي ان تحبوا شيئا و هو شر لکم و الله يعلم و انتم لا تعلمون»؛(18)
جنگ در راه خدا بر شما واجب شد در حالي که براي تان ناخشنود است. چه بسا چيزي را خوش نداشته باشيد. درحالي که خير شما در آن است و يا چيزي را دوست داشته باشيد. درحالي که شر شما در آن است و خدا مي داند و شما نمي دانيد.
برداشت از آيه، اين نيست که آنچه مهم است راضي بودن به رضاي خداست و کنار گذاشتن ميل شخصي؛ که البته خداوند حکيم، آنچه را براي انسان واجب کرده، به مصلحت انسان است، هر چند در ظاهر براي انسان ناخوشايند باشد.
در مورد همين مسئله جهاد، افراد سطحي نگر در جهاد، ضرب و جرح و مشکلات آن را مي بينند و آن را ناخوشايند مي انگارند؛ ولي اگر شرف، عظمت، افتخار و آزادي را – که در ايثار و جهاد است. ملاحظه کنند، با آغوشي باز از آن استقبال مي کنند؛ همان گونه که انسان از داروي تلخ و بد طعم، به خاطر طبع ذاتي تنفر دارد؛ اما وقتي پيامد آنها را – که سلامتي و نجات است. مي نگرد، با آغوش باز به استقبال آن داروها مي رود.
به هر حال آن کس که به مقام رضا دست يافته، هم در برابر احکام تکويني خداوند راضي و تسليم است و هم در برابر احکام تشريعي او.
رضا و تسليم به احکام حکومتي نبي اکرم (ص)
در آيه 65 سوره نساء آمده است:
«فلا و ربک لايومنون حتي يحکموک فيما شجر بينهم ثم لايجد وافي انفسهم حرجاً مما قضيت و يسلموا تسليماً»؛(19) به پروردگارت سوگند که آنها مؤمن نخواهند بود مگر اين که در اختلافات خود، تو را به داوري طلبند و سپس از داوري تو در دل خود احساس ناراحتي نکنند و کاملاً تسليم باشند.
در اين آيه، دو نکته مهم است: يکي آن که از لوازم ايمان، آن است که حتي در دل هم گله و شکايتي به حکم پيامبر نبايد داشت.
در روايتي از امام صادق (ع) در تفسير آيه آمده است که: « اگر جمعيتي خدا را بپرستند، نماز را به پا دارند، زکات را بپردازند، روزه ماه رمضان و حج را به جا آورند، ولي نسبت به کارهايي که پيامبر انجام داده، با سوء ظن بنگرند و يا بگويند اگر فلان کار را انجام نداده بود، بهتر بود، آنها در حقيقت، مؤمنان واقعي نيستند».
سپس امام(ع) آيه فوق را تلاوت فرمود، چنين دستور دادند که : «بر شما باد که در مقابل خدا و حق، هميشه تسليم باشيد».(20)
نکته ديگر آن که علاوه بر رضاي قلبي، مؤمن بايد در مقام عمل هم کاملاً تسليم فرمان پيامبر باشد و آن را اجرا کند.
در يک جمله نبايد مقام راض را تنها در عرصه عرفاني ديد که در عرصه سياسي و غير آن نيز بايد مقام رضا از ذات مقدس ربوبي تجلي يابد.
پي نوشت ها :
1. مصباح المنير، ص 353؛ ماده رضا.
2. امثال و حکم، دهخدا، ص73.
3. اصول کافي، ج، ص 128.
4. شرح حديث جنود عقل و جهل، امام خميني «ره»، ص 163.
5. بحار الانوار، ج 44، ص 367.
6. جامع السعادات، ج 3، ص 285.
7. وقعه صفين، ص 220.
8. اصول کافي، ج 2، ص 49 (کتاب الايمان و الکفر، باب الرضا بالقضاء).
9. غرر الحکم، کلمه «رضا».
10. همان جا.
11. همان جا.
12. اصول کافي، ج 2، ص 57.
13. سوره رعد آيه.
14. بحار الانوار، ج 69، ص 388.
15. تفسير قرآن ناطق، ص 236 و 237 (بامختصري تفاوت در نقل).
16. سوره توبه، آيه 100؛ سوره مجادله، آيه 22؛ سوره فجر، آيه 28؛ سوره بينه، آيه 8.
17. سوره بقره، آيه 182.
18. سوره بقره، آيه 216.
19. سوره نساء آيه 65.
20. اصول کافي، ج 1، ص 290 و ج 2، ص 398؛ تفسير العياشي، ج 1، ص 255 و 256؛ بحار الانوار، ج 2، ص 305.
منبع: نشريه پاسدار اسلام، شماره 341.