امامت در آيينه انسان کامل (2)
ميدانيم که هر صاحب کمال، بيترديد به کمالات خود علم دارد؛ ولي اگر همه کمالات او در يک مجموعه هماهنگ از طريق يک منعکس کننده قوي و فوق العاده نمايش داده شود وصاحب کمال
امامت در آيينه انسان کامل (2)
تقرير استدلال
تا کنون تا حدي با راز آفرينش انسان کامل آشنا شديم. اينک ضروري است به طور مبسوط به اقامه برهان براي لزوم حضور و وجود انسان کامل بپردازيم.
ميدانيم که هر صاحب کمال، بيترديد به کمالات خود علم دارد؛ ولي اگر همه کمالات او در يک مجموعه هماهنگ از طريق يک منعکس کننده قوي و فوق العاده نمايش داده شود وصاحب کمال همه آن را يک جا مشاهده کند، اين گونه رؤيت براي او از لذت خاصي برخوردار است. براي وضوح بيشتر، ناگزيريم به مفهوم جلائيه و استجلائيه اشاره اي کنيم.
مراد از جلا، تجلي و ظهور ذات حق در مقام وحدت است ولي استجلا، عبارت است از تجلي و ظهور ذات حق در مراتب کثرت تعينات خارج از ذات در مظاهر.
جلا، خود را در ذات خويش ديدن است؛ ولي استجلا، خود را در مظاهر خارج از ذات ديدن.
محيي الدين عربي در اين باره ميگويد: «صاحب کمال به کمالات خود علم دارد؛ ولي در آينه ديدن، لذت ديگري است. حال اگر غير، به گونه اي باشد که هر چه در ناظر وجود دارد، نشان دهد، مقصود حاصل شده است».
از سوي ديگر، با وجود آنكه همه عالم مظهر و جلوه گاه حضرت حق هستند، مرآت کامله نيستند؛ چرا که قيود و حدود هر مظهري مانع از انعکاس جامع و کلي اسماي الهي است؛ لذا موجود کاملي لازم است تا بتواند با هويت جمعي اثر، نمايش دهنده جامع و کلي اسماي الهي باشد و آن، تنها انسان کامل است (قيصري، 1363: ص 61؛آشتياني، بيتا: ص165).
به هر روي، انسان کامل، جامع جميع عوالم است؛ به طوري که از جهت روح و عقلش، کتاب عقلي است که به «ام الکتاب» معروف است. از حيث قلبش کتاب «لوح محفوظ» است و از حيث نفس، کتاب «محو و اثبات» است. سپس نسبت عقل اول که همان حقيقت انسان کامل به عالم کبير و حقايق آن عالم است، نسبت روح انساني به بدن و قوايش است و اين که نفس کلي، قلب عالم کبير است؛ چنانکه نفس ناطقه، قلب انسان است؛ به اين سبب به عالم، انسان کبير گفته ميشود (حسن زاده آملي، 1372: ص590).
« فالعالم کله تفصيل آدم وآدم هوالکتاب الجامع فهو للعالم کالروح من الجسد» (همان ص 655)؛
تمام عالم، تفصيل وجود آدم است وآدم، همان کتاب جامع است؛ پس آدم نسبت به عالم همچون روح نسبت به جسم است.
از نگاه فيلسوف نيز کمال جهان هستي، با وجود انسان کامل تحقق پذير است.
« کمال العالم الکوني أن يحدث منه انسان و سائر الحيوانات و النباتات يحدث إما لأجله و إما لئلاتضيع المادة… وغاية کمال الإنسان تحصيل ا لقوة النظرية للعقل المستفاد» (ابن سينا، بيتا: ص99-100)؛
کمال جهان هستي اين است که از آن انسان کاملي نشأت گيرد و ساير حيوانات و نباتات يا به سبب وجود آن انسان حادث ميشوند يا به سبب اين که ماده هستي ضايع نشود و …. غايت کمال انسان، اين است که قوه نظري او به مرتبه عقل مستفاد نايل شود.
بنابراين ميتوان نتيجه گرفت که انسان در جهان هستي، از جايگاهي بسيار بلند برخورداراست؛ به طوري که ميتواندرابطة ميان خالق و مخلوق، واسطة فيض حق تعالي و صاحب ولايت تکويني و تشريعي شده و به مقام تعليم دهندة فرشتگان نائل شود. چنين انساني بيگمان انسان کامل است که جامع جميع عوالم است. اين انسان، عالم کبير و عالم انسان، صغيراست. از آنجا که خداوند خواست همة صفات وکمالات خود را درحقيقتي خارج از ذات خود مشاهده کند، انسان کامل را ايجادکردکه کمال جهان هستي با وجود انسان کامل تحقق يابد.
تطبيق انسان کامل بر امام
در قسمت قبل جايگاه انسان کامل بررسي شد. اينک ضروري است به تطبيق انسان کامل بر امام بپردازيم. براي روشن شدن اين حقيقت که امام، همان انسان کامل است، لازم است نگاهي مقايسهاي به جايگاه و ويژگيهاي انسان کامل و امام بيفكنيم.
1. انسان کامل، خليفة الله است. «إن الإنسان الکامل لکونه خليفة الله مخلوقا علي صورة الرحمن» (شيرازي، 1981: ج 7، ص 7) انسان کامل از آن جهت که خليفه خداوند است، بر صورت خداي رحمان خلق شده است.
سر خلافت انسان، در دو سويه بودن او نهفته است؛ يعني چون يک جهت آن، ربوبي و جهت ديگرش خلقي است و چون يک پاي او در عالم است و پاي ديگر او در صقع ربوبي است، همين اتصال او به آسمان، ملاک خلافت الهي او است. (جوادي آملي، 1385: ص 484) از سوي ديگر بر اساس آيه سيام سوره بقره نخستين انسان روي زمين، خليفه الهي بوده است و خداوند تعالي، خليفه خويش را امام براي مردم قرار داده است (بقره، 124).
از آنجا که انسان کامل، همان مقام رفيع آدميت تام است و به شخص خاص آدم اختصاص ندارد (طباطبايي، 1393: ج1، ص116)، بيترديد حضرت علي بن ابي طالب عليه السلام خليفه تام الهي و مصداق بارز انسان کامل است. همچنين اسم «الله» که جامع جميع اسماي الهي و محيط به همه آنها است، ناگزير بايد مظهري جامع داشته باشد. آن مظهر، خليفه خداوند است که به همه کائنات احاطه و حاکميت دارد و اصل و منشأ کائنات در نزول و صعود و سرّ فيض و امداد است. مقام نبوت و امامت، مظهري از اين خلافت و ولايت تکويني است (يثربي، 1387: ص225).
2. همواره يک انسان کامل در عالم وجود دارد. انسان کامل و خليفه الهي، همواره در زمين وجود دارد؛ چرا که خداوند متعال، براي بيان موضوع جعل خليفه از فعل ماضي (جعلتُ) يا مضارع (اجعل) که بر انجام يک بار فعل دلالت دارند، استفاده نکرده است؛ بلکه آن را با صيغه اسم فاعل آورده که بر استمرار اين امر دلالت دارد. (حسن زاده آملي، 1372: ص105) نسفي نيز در کتاب انسان کامل ميگويد: … و اين انسان کامل، هميشه در عالم باشد و زيادت از يکي نباشد؛ از جهت آنکه تمامت موجودات، همچون يک شخص است و انسان کامل، دل آن شخص است و موجودات، بيدل نتوانند بود و دل، زيادت از يکي نبود (نسفي، بيتا: ص5).
انسان کامل، قطب جهان هستي است که احکام عالم بر محور او ميچرخد و او از ازل تا ابد، مرکز دايره وجود و واحد است. «فالقطب الذي عليه مدار أحکام العالم و هو مرکز دائرة الوجود من الأزل إلي الأبد واحد باعتبار حکم الوحدة» (ابن عربي، 1425: ج6، ص5).
از سوي ديگر، يک امام و حجت نيز همواره در جهان وجود دارد و هيچگاه عالم، خالي از او نيست. اميرالمؤمنين عليه السلام ميفرمايد: اللهم بلي؛ لا تخلو الارض من قائم لله بحجة إما ظاهرا مشهورا و إما خائفا مغمورا لئلاتبطل حجج الله و بيناته… (نهج البلاغه: ص1158) بار خدايا البته چنين است که هيچ گاه زمين از حجت الهي تهي نخواهد ماند؛ چه آشکار باشد و شناخته و چه نگران ازستمگران و پنهان، تا حجتهاي الهي و بينات او از بين نرفته و باطل نشود.
علامه طباطبائي با استفاده از آيه شريف هفتادم سورة اسراء(1) ميفرمايد: «إن الإمام لايخلو عنه زمان من الأزمنة و عصر من الأعصار» (طباطبايي، 1393: ج1، ص273)؛ هيچ زماني از امام خالي نيست و هيچ عصري بدون امام متصور نيست.
استاد مطهري ميگويد:
بنابراين در قرآن، يک چنين برداشت عظيمي براي انسان هست که اولين انساني که پا در اين عالم ميگذارد، به عنوان حجت خدا، پيغمبر خدا و موجودي که با عالم غيب پيوستگي و ارتباط دارد، پا ميگذارد. تکيه کلام ائمه ما روي همين اصالت انسان است؛ به اين معنا که اولين انساني که روي زمين آمده است، از آن سنخ بوده و آخرين انساني هم که روي زمين باشد، از همين تيپ خواهد بودو هيچ گاه جهان انسانيت، از موجودي که جامع روح «إني جاعل في الأرض خليفة» باشد خالي نيست. (اصلا محور مسأله اين است ) ساير انسانها کأنه موجوداتي هستند فرع بر وجود چنين انساني، و اگر چنين انساني نباشد، انسانهاي ديگر هم هرگز نخواهند بود (مطهري، 1386: ج4، ص944).
3. از ويژگيهايي که هم براي انسان کامل و هم براي امام ذکر شده، مقام ولايت تکويني است.
«قدرت وجودي انسان کامل، ولايت تکويني او نام دارد. ولايت تکويني انسان کامل، از آن جهت است که هر علتي تکوينا ولي معلول و هر معلولي تکوينا زير پوشش ولايت علت خود است» (جوادي آملي، 1385: ص301).
شيخ محمد حسين اصفهاني ميگويد: «النبي و الأئمة لهم الولاية المعنوية و سلطنة الباطنية علي جميع الأمور التکوينية و التشريعية…فهم وسائط التکوين و التشريع» (اصفهاني، 1418: ج2، ص379)؛ پيامبر و امامان، صاحب ولايت معنوي و سلطنت باطني براي جميع امور تکويني و تشريعي هستند. آنان، وسايط تکوين و تشريع ميباشند.
صدر المتالهين ميگويد: «حجت خدا و امام، واسطه در ايجاد خلق است». (صدرالمتالهن، 1367: ج2: ص468).
انسانهاي کامل معصوم، همان گونه که در نظام تشريع حجت بالغ خداوندهستند، در نظام تکوين نيز حجت بالغ الهياند (امام خميني، 1360: ص177؛ جوادي آملي، 1381: ج3، ص90). اساسا در مکتب شيعه امامت، خلافت خدا و رياست معنوي بر دين و دنيا است. امام، انسان کاملي است که واسطه فيض خداوند و تنظيم کننده رابطه اسماي حسناي الهي است (همان: ج1، ص431). البته بدون ترديد مظاهر ولايت، مراتب گوناگوني دارند. مظهر اتم و اکمل اين اسم شريف، صاحب ولايت کليه، يعني اميرالمؤمنين عليه السلام است. آن حضرت، در تکوين و تشريع، مظهر ولايت اتم خداوند سبحان است؛ از اين رو در کائنات تصرف ميکند و قواي زميني و آسماني را زير تسخير و تسلط خود دارد (همو: ص431).
به هر روي دو جريان بسيار اساسي و سرنوشت ساز به وجود حجت و خليفه الهي بستگي دارد؛ يکي سامان داشتن کائنات ارضي و ديگري سامان يافتن اجتماعات بشري. جريان نخست به تداوم نظم و تکوين در جهان و جريان دوم به سامان يافتن زندگي و حرکت انسان مربوط است؛ به بيان ديگر، جريان اول به ولايت تکويني و جريان دوم به ولايت تشريعي مربوط است (حکيمي، 1382: ص 186).
سر انجام چنان که پوشيده نيست، بررسي تطبيقي همه ويژگيهاي انسان کامل و امام براي تبيين يگانگي انسان کامل و امام در اين مقاله ميسور نيست. به نظر ميرسد با توجه به شمارش برخي ويژگيهاي انسان کامل و امام که از سويي هر دوخليفة الهي و صاحب مقام ولايت هستند و ازسوي ديگر، هيچگاه جهان از حجت خدا، انسان کامل و خليفة حق خالي نيست و تنها يک حجت الهي در هر زماني وجود دارد، براي دريافت وحدت مصداقي آنها و نيل به اينکه امام، مصداق اتم و اکمل انسان کامل است، کافي باشد.
پی نوشت ها :
1. « يوم ندعو کل اناس بامامهم » ؛ روزي که هر انساني را به امامش ميخوانيم.
منبع:www.entizar.ir
/ن