امكان شناخت خدا
یكی از دغدغههای كهن انسان امكان معرفت و شناخت خداوند متعال است. پیش از پرداختن به این بحث لازم است نخست به حقیقت و چیستی علم و عالم و همچنین متعلق شناخت اشاره شود تا اصل شناخت خداوند و زوایای آن روشن گردد.
ذهن و عقل انسان كرانمند و مبتلا به انواع كاستیها و حجابهای مادی و نفسانی است كه با این پیشفرض درصدد شناخت و شناسایی آفریدگار متعالی و نامتناهی و مجرد از عالم مادی است.
از سوی دیگر حقیقت خداوند، وجود منحصر به فردی است كه هیچ شباهتی به سنخ عالم امكان و مادی ندارد و وجودش مستجمع تمامی كمالات متصور و غیرمتصور به نحو لایتناهی است.
برای تقریب به ذهن میتوان انسانی را مثال زد كه از كم و كیف ساخت یك سیستم مكانیكی مثل هواپیما سؤال میكند، یا از علم فلسفه و منطق جدید سؤالاتی را مطرح میكند. به مثال دقیقتر، از تجربه دینی و حقیقت وحی پرسشهایی را مدنظر دارد.
روشن است كه پاسخ سؤالات فوق و تحصیل شناخت حقیقی برای انسان مبتدی امكان پذیر نخواهد بود، اما وی به ناچار میتواند شناختی بسیار اجمالی و كلی به دست آورد و شناخت او در مورد وحی و تجربه دینی كه خود تجربه نكرده است، از نقصان و كاستی بیشتری برخوردار خواهد بود.
با این مثالها روشن میشود كه اصل شناخت خداوند و كمیت آن برای انسان چقدر محدود خواهد بود. به تعبیر فلسفی علم و معرفت معلول به علت خویش، علمی ناقص و كرانمند خواهد بود و انسان نیز به عنوان مخلوق و معلول الاهی از این قاعده مستثنا نیست.
حاصل آن كه شناخت انسان نسبت به ذات و حقیقت الاهی- كه در عرفان از آن به مقام احدیت تعبیر میشود- صفر است. (1)
مفهومه من اعرف الاشیاء *** و كنهه فی غایة الخفاء (2)
عنقا شكار كس نشود دام بازچین *** كانجا همیشه باد به دست است دام را (3)
اما نسبت به مقام اسماء و صفات الاهی و از آن پایینتر شناخت خداوند از طریق افعال، شناخت اجمالی میتواند باشد كه كم و كیف آن نسبت به علم و معرفت خود انسانها متفاوت خواهد بود.
این وجه یعنی عدم شناخت كنه و ذات الاهی و امكان شناخت اجمالی اسماء و صفات و افعال الاهی میتوند بهترین راهكار جمع بین روایاتی باشد كه برخی از فحص و شناخت خداوند منع (4) و برخی دیگر بدان تشویق میكنند. (5)
بر این اساس عدم شناخت كنه و ذات الاهی، از نقصان معرفت انسانی از یك سو و حقیقت و وجود محض بودن ذات الاهی و صفات لایتناهی آن از سوی دیگر، نشأت میگیرد. چنان كه انسان نمیتواند به سرچشمه نور قوی مانند خورشید نگاه كند و نگاهش خیره میشود، «یا من هو اختفی لفرط نوره الظاهر الباطن فی ظهوره» (6). لذا عدم فهم و شناخت حقیقت الاهی هیچ نقصان و جرحی نسبت به وجود آن مقام متعالی وارد نمیكند.
باری چنان كه انسان میتواند شعاعهای پایین و نازله نور را مشاهده كند، میتواند اسماء و صفات فعل حقیقت الاهی را برحسب قوه شناخت و ایمان خود، ملاحظه نماید. از این جا روشن میشود كه راز نهی از تأمل در ذات الاهی در احادیث اسلامی نه تشویق به تقلید چشم بسته از آموزههای دینی- چنان كه برخی پنداشتند- بلكه عدم امكان آن برای ذهن كرانمند انسانی است. رهاورد نكته فوق این است كه راهها و دلایل اثبات خداوند تصویری از ذات و كنه الاهی به ما ارائه نمیدهند، بلكه مثبت اسماء و صفات فعل خداوند هستند (7)، مثلاً برهان امكان و وجوب و صدیقین، عنوان واجب الوجود؛ برهان حدوث، عنوان خالق و آفریدگار؛ برهان نظم، عنوان ناظم و مدیر و برهان حركت، عنوان محرك را ثابت و تبیین میكنند. هر چند صدق و انطباق بعض عناوین فوق بر خداوند مانند محرك و مدبر خود محتاج دلیل دیگری است. ما میتوانیم از تحلیل عقلی بعضی عناوین فلسفی مانند واجب الوجود، برخی صفات الاهی را كشف نماییم.
از مطالب پیشین ضعف قایلان به امكان شناخت ذات الاهی روشن میشود كه جمعی از متكلمان اشاعره و معتزله برخلاف حكما و امامیه (8) بدان متمایل شدند. چنان كه فخر رازی نوشته است:
«ذهب جمهور المتكلمین منا و من المعتزلة الی الها [ذات الله تعالی] معلومة لنا. » (9)
دلیل آنان عبارت از این است كه چون ما به اصل وجود شناخت داریم و حقیقت ذات الاهی نیز همان وجود است، پس ما به حقیقت خداوند عالم هستیم.
در نقد این دلیل باید گفت: از آنجا كه حقیقت ذات الاهی وجود محض و لایتناهی است، عقل و ذهن كرانمند انسان به دلیل محدودیت و آلودگی به مادیت، توانایی شناخت الاهی را ندارد و تنها میتواند بر بعض اسماء و صفات الاهی شناخت اجمالی پیدا كند. باری به جرأت میتوان مدعی شد كه از طریق شناخت اسماء و صفات الاهی، برای انسانها (با توجه به مراتب مختلف شناخت انسان ها) مقام الوهی به صورت اجمالی قابل شناخت است.
عدم ضرورت اقامه برهان برای خداوند
اعتقاد به خداوند یك اعتقاد فطری، پایه و همگانی (اجماع عام) است. هر انسانی با تأمل در اندرون خود وجود خویش را ناقص و وابسته به وجود مطلق كامل حس میكند كه آن همان اعتقاد به خدا یا ملازم با آن است. سؤال این است كه آیا وجود خداوند علاوه بر وجود فطری و بدیهی و شهودی، به برهان استدلال عقلی و فلسفی نیز نیازمند است یا خیر؟
به نظر میرسد خود متألهان به دلیل اعتقاد به خداوند از راه شهود، فطرت و همچنین بدیهی و پایهانگاری وجود خداوند، نیازی به اقامه استدلالهای منطقی و فلسفی ندارند، به تعبیری وجود خداوند مستغنی از دلیل و برهان است، اما برای نشان دادن وجود خداوند و اثبات آن برای غیرمتألهان اعم از جاهل، شكاك و ملحد، خصوصاً در عصر كنونی كه باور به خداوند و دین مورد آماج شبهات مختلف قرار گرفته است، اقامه برهان برای اثبات خداوند و پاسخ به شبهات امری ضروری میباشد.
پینوشتها:
1. ر.ك: جوادی آملی، تفسیر موضوعی، توحید در قرآن، ج2، ص34؛ مصباح یزدی، آموزش فلسفه، ج2، ص368.
2. شرح منظومه، ص9، قسم الحكمة.
3. دیوان حافظ، غزل هفت.
4. از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت شده كه: «تفكروا فی خلق الله و لا تفكروا فی الله فتهلكوا» (میزان الحكمة، ج3، ص1892؛ و نیز: الكافی، ج2، ص92).
5. «معرفة الله سبحانه اعلی المعارف»، (غررالحكم، 7999 و 9864)، «العلم بالله افضل العلمین»، (همان: 1674)، «اول الدین معرفته»، (نهج البلاغه، خطبه1)، «اول الدیانة به معرفته» (كافی، ج1، ص140)، «ان افضل الفرائض و اوجبها علی الانسان، معرفة الرب»، (كفایة الاثر، ص258).
6. شرح منظومه، ص5، قسم الحكمة.
7. برای توضیح بیشتر رك. جوادی آملی، تفسیر موضوعی، توحید در قرآن، ص33، 35 و 399.
8. ر. ك: قواعد المرام، ص75.
9. ر. ك: نقد المحصل، ص314؛ فخر رازی در المباحث المشرقیه، ج2، ص521/2 از دیدگاه نفی جانبداری كرده است.
منبع مقاله :
قدردان قراملكی، محمدحسن، (1393)، پاسخ به شبهات كلامی، دفتر اول: خداشناسی، تهران: سازمان انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چاپ سوم