تعارضات علم امام با آیات قرآن (1)
انحصار علم غیب و کلیدهای آن به خداوند متعال
دکتر محمدزمان رستمی
طاهره آل بویه
تعارضات علم امام با آیات قرآن (1)
آیاتی چون آیه شریفه «وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لاَ یَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ… وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ یَابِسٍ إِلاَّ فِی كِتَابٍ مُّبِینٍ» (1)؛ کلیدهای غیب نزد خداست و کسی جز او از آنها آگاه نیست… و هیچ خشک و تری نیست مگر این که در کتاب مبین است. و آیه شریفه «قُل لَّا یَعْلَمُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَیْبَ إِلَّا اللَّهُ» (2)؛ بگو آنان که در آسمان و زمینند جز خدا کسی غیب را نمیداند. با صراحت علم غیب و کلیدهای آن را مختص به خداوند میداند و از غیر او نفی میسازند. در تفسیر این آیات، تقریباً اختلافی میان مفسران نیست و همگی مفاتح (کلیدهای) علم غیب و خزائن آن را در انحصار خداوند میدانند.
اما برای بررسی بیشتر و این که این آیات چه نوع غیبی را در انحصار خداوند میدانند، دیدگاه برخی مفسران ارائه میشود. علامه طباطبایی میفرماید: مفاتح جمع مَفتح، به معنای خزینه و یا جمع مِفتح به معنای کلید است و در نهایت هر دو معنا یکی است، برای این که کسی که کلیدهای خزینههای غیب را در دست دارد، قهراً به آنچه در آن خزائن است، عالم هم هست و میتواند مانند کسی که خود آن خزینهها نزد او است، به دلخواه خود در آن تصرف نماید. (3) به هر حال، جمله « وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَیْبِ لاَ یَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ» علم غیب را منحصر در خدای تعالی میکند، از این جهت که کسی را جز خدا به خزینههای غیب و کلیدهای آن آگاهی ندارد. آیه « وَإِن مِّن شَیْءٍ إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ » (4) نیز متعرض این معناست. این آیه، خزینههای غیب را عبارت دانسته از اموری که مقیاسهای محسوس به آن احاطه ندارند و اندازههای معهود نمیتواند آن را تحدید کند، و بیشک این چنین غیبها از این جهت مکتوم هستند که بیپایان و از اندازه و حد بیرونند و مادامی که از آن عالم به عالم شهود و منزلی که در آن، هر چیزی محدود و مقدر است نازل نشدهاند و مادامی که به وجود مقدر و محدودش، موجود نگشتهاند، به شهادت این آیه در نزد خدا دارای نوعی ثبوت مبهم و غیرمقدرند و علم بشر که تنها امور محدود و مقدر را درک میکند از درک آنها عاجز است.
بنابراین، خزینههای غیب خدا مشتمل بر دو نوع از غیب است: یکی غیبهایی که پا به عرصه شهود هم گذاشتهاند، و دیگری غیبهایی که از مرحله شهادت خارجند و ما آنها را غیب مطلق مینامیم؛ البته آن غیبهایی هم که پا به عرصه وجود و شهود و عالم حد و قدر نهادهاند، در حقیقت و صرف نظر از حد و اندازهای که به خود گرفتهاند، باز به غیب مطلق برمیگردند، و باز همان غیب مطلق هستند، و اگر به آنها شهود میگوییم، با حفظ حدّ و اندازهای است که دارند، و میتوانند متعلق علم ما قرار گیرند، پس این موجودات هم وقتی شهودند که متعلق علم ما قرار گیرند، و گرنه غیب خواهند بود.
درباره فرق « كِتَابٍ مُّبِینٍ » (5) با مفاتح غیب میتوان گفت: خدای تعالی مفاتح غیب و خزینهها را این طور وصف فرموده که دارای اندازه و قابل تحدید نیست و کتاب مبین را این طور وصف فرموده که مشتمل بر دقیقترین حدود موجودات و حوادث است، پس « كِتَابٍ مُّبِینٍ» چیزی است که خدای تعالی آن را به وجود آورده تا دیگر موجودات را بعد از بیرون شدن از خزائن و قبل از رسیدن به عالم وجود و همچنین بعد از آن و بعد از طی شدن دورانشان در این عالم حفظ نماید. خدای تعالی غیب مطلق را که احدی را بدان راهی نیست، این طور وصف کرده که این غیب در خزینهها و در مفاتحی قرار دارد که نزد خداست، و کسی را جز خود او بر آن آگاهی نیست، اما درباره کتاب مبین، بعضی آیات مانند آیه «فِی كِتَابٍ مَّكْنُونٍ * لَّا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ» (6)؛ در کتابی که از خلق نهان است و جز پاکان به آن دسترسی ندارند. دلالت دارند که دیگران هم بر کتاب نامبرده آگاهی پیدا میکنند، پس خزائن غیب و کتاب مبین در این که هر دو شامل تمام موجوداتند تفاوت ندارند، و همانطوری که هیچ موجودی نیست مگر این که برای آن در نزد خدا خزینهای است که از آن جا مدد میگیرد، همچنین هیچ موجودی نیست مگر این که کتاب مبین آن را قبل از هستیاش و در هنگام پیدایش، و بعد از آن، ضبط نموده و بر میشمارد، جز این که کتاب مبین از خزینههای غیب، درجهاش نازلتر است. (7)
در تفسیر انوار درخشان آمده است: هر موجودی که در سلک نظام هستی درآید، وجود نوری آن از ازل در خزائن علم پروردگار بوده و خواهد بود، بدون این که تیرگی فقدان و یا ظلمت امکان بر آنها عارض شده باشد، بلکه هر موجودی از ازل نور محض بودهاست و آنگاه به خواست پروردگار از آن مقام قدس تنزل مینماید و در سلک نظام امکان در میآید و در صحنه زمان و مکان و حدود استقرار مییابد و به لحاظ رفعت آن خزائن، از عالم امکان و از قدسیان و پیامبران پنهان است و جمله «لایَعلَمُها إِلّا هُوَ» نیز تفسیر آن است، یعنی علومی بینهایت است که فرشتگان و پیامبران، ظرفیت درک و آموختن آنها را ندارند و احاطه به آنها اختصاص به پروردگار دارد.
علم حضوری پروردگار به اشیا و به موجودات بیشمار نظام هستی که عوالم امکان، از اشعه آن تشکیل میشوند بر دو قسم است: یکی علم به موجودات در ازل که عین ذات پروردگار است و به عالم امکان تنزل نموده و ظلمت امکان بر آن سایه نیفکنده و در آیه به آن مفاتح غیب گفته شده، یعنی شعاعی از آن خزائن به عوالم امکان تابیده و تا ابد به نظام هستی، روشنایی و حیات بخشیده و جهان آفرینش را مسطورهای از صفات آفریدگار ارائه میدهد و دیگری علم حضوری به آنها پس از تنزل هر یک به نظام امکان است و در آیات قرآن به اختلاف مراتب تنزل آنها به ام الکتاب و به کتاب مبین و لوح محفوظ و کتاب به طور ابهام گفته شده و در آنها شرح و بسط نظام وجود و تدبیر حوادث به طور تمثل ضبط و به موقع اجرا گذارده میشوند و مرتبهای از تدبیر و پیشبینی به کتاب محو و اثبات معرفی شده است و نیز بعضی مراتب کتاب و صحنه مثالی به طور عمومی و مبسوطی است که جمیع حوادث و سرنوشت و حالات و چگونگی موجودات را در بر دارد و ارائه میدهد و نیز مرتبهای از کتاب، عبارت از الواح خاصی است که درباره تدبیر هر یک از موجودات اختصاص داده شده، همچنان که مرتبهای از کتاب به طور مبسوط درباره تقدیر و سرنوشت هر یک از افراد بشر است و نیز به شئون زندگی و اعمال اختیاری هر یک اختصاص دارد و همه مراتب کتاب و تدبیر پیوسته به یکدیگرند و عبارت از عوالم نوری و صحنههای مثالی به طور سلسله است که هر یک بر عوالم مادون شعاع میافکنند و تدبیر آفریدگار را ارائه میدهند و به عرصه ظهور در میآورند و بدین طریق، سلسله تدبیر و نظام هستی تا ابد باقی و پاینده است و مرتبه نازلی از صفت علم و اراده و حکمت پروردگار را در عوالم امکان و از آن جمله نظام طبع است، ارائه میدهند.
آیه «وَإِن مِّن شَیْءٍ إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ» (8) این حقیقت را شرح و تفسیر نموده است و هر موجود و خواستهای که در نظام امکان درآید، در ازل، وجود نوری آن در علم ازلی بوده و تا ابد خواهد بود و همه عوالم امکان و جهان آفرینش از آن خزائن سرچشمه میگیرند و پرتوی از اشعه آن بر جهان تابیده و مسطورهای از نظام تدبیر پروردگارند، پس خزائن علمی موجودات در نزد پروردگار به طور علم حضوری او به آثار خلقت است و مفاد «وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ» آن است که موجودی از آن مقام مقدس تنزل نخواهد نمود و به مرحله امکان فرود نمیآید، جز به تدبیر و تقدیر پروردگار که در اوراق و صحایف نوری ضبط شده و در صحنههای مثالی منعکس است و به طور اجمال و تفصیل به یکدیگر پیوسته و اراده پروردگار را نمایش میدهند.
پس قسمتی از علم حضوری پروردگار که به آن مفاتیح غیب گفته شده، صفت ذات است و به پروردگار اختصاص دارد و از آن غیب مطلق نیز تعبیر میشود و به جز آفریدگار، موجودی بر علم نامتناهی احاطه نیافته و آگاه نخواهد بود. قسم دیگر از علم حضوری پروردگار عبارت از احاطه و تدبیر درباره آفرینش جهان و نیز تقدیر و اندازهگیری برای هر یک از اشیا و موجودات است. نظام تدبیر جهان از خزائن غیب سرچشمه گرفته و به عالم امکان تنزل نموده و در کتابهای نوری و صحایف مثالی که برای تدبیر آفرینش و قدر و اندازه هر یک از موجودات اختصاص داده شده ضبط است و به طور شرح و بسط و اجمال و تفصیل از نظام تدبیر حکایت مینماید و به طور مثال آن را نمایش میدهد. آن صحایف مثالی به نام ام الکتاب و لوح محفوظ و کتاب مبین نامگذاری شده و به هم پیوستهاند. در این کتابها درباره زندگی هر یک از موجودات، از نظر سعادت و نیک بختی و یا تیره بختی آنها تدبیر خاصی به کار رفته تا این که هر یک از آنها از طریق علل و اسباب مربوطه به ظهور رسد و در سلک موجودات درآید و جزئی از نظام هستی به شمار آید.
بر حسب آیه «عَالِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلَى غَیْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ» (9) و آیه «إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِیمٌ * فِی كِتَابٍ مَّكْنُونٍ * لَّا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ» (10) پروردگار پیامبران را به کتاب مبین که برنامه تدبیر و اندازهگیری درباره موجودات و نظام آفرینش است به طور اجمال و یا تفصیل آگاه فرموده و از حوادث جهان کم و بیش آنها را آگاه نموده و ارائه داده، بدین نظر، علم به کتاب مبین و صحایف آن را به قدسیان و به پیامبر و اوصیا (علیهم السلام) نیز تعلیم فرموده است. (11)
آیه شریفه دیگری که بر عدم علم رسول اکرم به غیب دلالت دارد، آیه «وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَمَا مَسَّنِیَ السُّوءُ إِنْ أَنَاْ إِلاَّ نَذِیرٌ وَبَشِیرٌ لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ» (12) میباشد که در آن رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به صراحت علم به غیب را از خود نفی میکند و فرماید: من از غیب و اسرار نهان آگاه نیستم، زیرا اگر از اسرار نهان آگاهی داشتم، منافع فراوانی را برای خودم فراهم میساختم و هیچ گونه زیانی به من نمیرسید، چون آن کس که از تمام اسرار نهان آگاه باشد میتواند آنچه به نفع او است انتخاب کند و از آنچه ممکن است به زیان او تمام شود بپرهیزد، سپس حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) مقام واقعی و رسالت خویش را در یک جمله کوتاه و صریح بیان کرده و میگوید: من فقط بیم دهنده و بشارت دهنده برای افرادی که ایمان میآورند هستم.
آیه شریفه «وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَمَا مَسَّنِیَ السُّوءُ» میفرماید: علم به غیب به طور اطلاق، به ساحت پروردگار اختصاص دارد و موجود امکانی که محدود است، از علوم بی شماری بیبهره است و چنان چه بشر از حوادث آینده آگاه باشد، سود بسیار متوجه او شده و از هر شر و خطر و زیانی ایمن خواهد بود و این از جمله سخنان و تعلیمات رسول گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) است که میفرماید: این که من در معرض حوادث و ضرر و زیان هستم، دلیل آن است که از علم به غیب بیبهرهام، جز آن چه پروردگار نصیبم فرماید.
و نظر به این که «لو» حرف شرط است و در مورد امر محال به کار میرود، مفاد آیه آن است که هرگز بشر بر حوادث آینده و بر سود و زیان خود آگاه نبوده و احاطه نخواهد داشت، حکمت و نظام آفرینش نیز بر آن استوار است و اقرار رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به نفی علم غیب از خود و این که به اسرار حوادث و امور احاطه و آگاهی ندارد، از نظر جنبه بشریّت او است که چنان چه بر حوادث آینده احاطه میداشت، بر حسب طبع بشری در مورد جلب نفع و دفع خطر و ضرر از خود به کار میبرد و این امر منافات ندارد با این که از طریق تعلیمات الهی و نزول وحی، حقایقی از غیب بر او مکشوف و آشکار باشد و بر حوادث آینده آگهی بیابد، مانند معجزات ایشان که هیچ یک مستند به جنبه بشریت نیست و نیز به قدرت روانی ارتباط ندارد، بلکه به جنبه رسالت مربوط است، چنان که جملهی « ِنْ أَنَاْ إِلاَّ نَذِیرٌ وَبَشِیرٌ لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ» دلالت دارد که پیامبر فقط از جنبه رسالتی خود عمل میکند و در این جنبه، مانعی نیست که از علوم غیب برخوردار باشد، زیرا در این هنگام نه براساس سود خود، بلکه براساس وحی الهی عمل مینماید. (13)
آیه دیگری که برای نفی علم از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مورد استناد قرار میگیرد آیه شریفه « قُل لاَّ أَقُولُ لَكُمْ عِندِی خَزَآئِنُ اللّهِ وَلا أَعْلَمُ الْغَیْبَ» (14) میباشد که در آن خداوند با صراحت، علم به غیب را از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله و سلم) نفی مینماید.
آیه فوق در پی پاسخگویی به اعتراضات گوناگون کفار و مشرکان است. نخست این که آنها به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پیشنهاد معجزات عجیب و غریبی می کردند، و هر یک به میل خود پیشنهادی داشتند، حتی قانع به مشاهده معجزات مورد درخواست دیگران نیز نبودهاند و گاهی خانههایی از طلا، و گاهی نزول فرشتگان و زمانی تبدیل سرزمین خشک و سوزان مکه به یک باغستان پر آب و میوه، و گاهی موضوعات دیگر از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تقاضا میکردند و گویا با این تقاضاهای غریب و عجیب، نوعی مقام الوهیت و مالکیت زمین و آسمان برای پیامبر (صلیالله علیه و آلهوسلم) انتظار داشتند؛ از این رو، در پاسخ این افراد، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مأمور میشود بگوید من هرگز ادعا نمیکنم که خزائن الهی به دست من است: « قُل لاَّ أَقُولُ لَكُمْ عِندِی خَزَآئِنُ اللّهِ».
خزائن جمع خزینه به معنای منبع و مرکز هر چیزی است که برای حفظ آن و عدم دسترسی دیگران در آن جا جمعآوری شده و با توجه به آیه «وَإِن مِّن شَیْءٍ إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ» (15)؛ خزائن هر چیزی در نزد ما است و ما جز به اندازه معلوم آن را نازل نمیکنیم. روشن میشود که خزائن الله، منبع همه چیز را در برمیگیرد، و در حقیقت، این منبع از ذات بیانتهای او که سرچشمه جمیع کمالات و قدرتها است، میباشد.
سپس در برابر افرادی که انتظار داشتند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آنها را از تمام اسرار آینده و گذشته آگاه سازد، و حتی به آنها بگوید در آینده چه حوادثی مربوط به زندگی آنها روی میدهد، تا برای رفع ضرر و جلب منفعت به پا خیزند، میگوید من هرگز ادعا نمیکنم که از همه امور پنهانی و اسرار غیب آگاهم « وَلا أَعْلَمُ الْغَیْبَ».
ولی هیچ مانعی ندارد که خداوند قسمتی از علم غیب را که مصلحت میداند، و برای تکمیل رهبری رهبران الهی لازم است، در اختیار آنها بگذارد و البته این را علم غیب بالذات نمیگویند، بلکه علم غیب بالعرض و به تعبیر دیگر، یادگیری و تعلم از دانای غیب است، چنان که آیات متعددی، مانند آیه شریفه «عَالِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلَى غَیْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ» (16)؛ خداوند از تمام امور پنهانی آگاه است و هیچ کس را از علم غیب خود آگاه نمیکند، مگر رسولانی که مورد رضایت او هستند. گواهی میدهند که خداوند چنین علمی را نه تنها در اختیار پیامبران قرار داده، بلکه گاهی در اختیار غیر آنها نیز قرار میداده است. اصولاً تکمیل مقام رهبری، آن هم یک رهبری جهانی و همگانی، نیاز به آگاهی بر بسیاری از مسائل که از نظر دیگر مردم مکتوم است، دارد، و اگر خداوند این علم غیب را در اختیار فرستادگان و اولیایش نگذارد، مقام رهبری آنها تکمیل نخواهد شد. این که جای خود دارد، گاهی یک موجود زنده برای ادامه حیات خود به دانستن گوشهای از غیب نیاز دارد، و خداوند در اختیار آن میگذارد؛ برای مثال، بعضی حشرات در تابستان، پیش بینی وضع هوای زمستان را میکنند، یعنی خداوند این غیب را به خصوص در اختیار آنها میگذارد، زیرا زندگی آنها بدون این مطلب، چه بسا دست خوش فنا میگردد. (17)
مردم بی ایمان خیال میکردند کسی میتواند پیامبر باشد که خزائن الهی در اختیار باشد، یا انتظار داشتند تمام کارهای خود را از مسیر علم غیب حل کند؛ از این رو، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مأمور میشود با صراحت، جلوی توقّعات نابهجا و پندارهای غلط آنان را بگیرد و محدودهی وظایف خود را بیان کند و بگوید معجزات من نیز در چارچوب وحی الهی است، نه تمایلات شما و هر کجا به من وحی شد، معجزه ارائه خواهم داد، نه هر کجا و هر چه شما هوس کنید. در این آیه، غیب دانستن پیامبر به صورت مستقل نفی شده، ولی آگاهی از غیب به صورت وحی نفی نشده است. خداوند بارها دربارهی تاریخ حضرت یوسف و مریم و نوح و … به پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: « ذَلِكَ مِنْ أَنبَاء الْغَیْبِ نُوحِیهِ إِلَیكَ »؛ این قصهها، اطلاعات غیبی است که به تو میدهیم. و در آخر سورهی جنّ هم میفرماید: خداوند علم غیب دارد و آن را جز به اولیای خویش عطا نمیکند، پس علم غیب مخصوص خداست و اگر بخواهد گوشهای از آن را در اختیار اولیای خود قرار میدهد. برخورد همهی انبیا با مردم یکسان بوده است؛ از این رو، همین سخنان را حضرت نوح هم به مردم خود میگفت. (18) در واقع، این آیات میخواهند این پیامها را القا نمایند که از کارهای انبیا، مبارزه با خرافه گرایی، و شخصیّت سازی کاذب است و این که مردم از پیامبران، توقعات بیجا نداشته باشند و خود را سرگرم اموری که برایشان فایده ندارد نسازند، بلکه هدایت را همانگونه که انبیا القا میکنند دریافت دارند تا سعادتمند شوند و به دنبال بهانه جوییهای غیرمفید نروند و این که پیامبران برای زندگی شخصی یا ادارهی حکومت، همچون دیگران از مسیر عادی اقدام میکند و از علم غیب و خزانهی الهی استفاده شخصی نمیکند، گرچه برای اثبات نبوّت لازم است استفاده کند و این که گرچه پیامبران خزائن الهی و علم غیب ندارند، ولی غیب به ایشان وحی میشود و ایشان فقط براساس آن عمل میکنند نه براساس خواسته مردم. (19)
پینوشتها:
1. انعام، آیه 59.
2.نمل، آیه 65.
3.ولی با توجه به آیاتی مانند: «أَمْ عِندَهُمْ خَزَائِنُ رَبِّكَ» (طور، آیه 37)؛ یا مگر خزینههای پروردگارت نزد آنان است. و آیه شریفه «لاَّ أَقُولُ لَكُمْ عِندِی خَزَآئِنُ اللّهِ» (انعام، آیه 55)؛ من به شما نمیگویم که خزینههای خدا نزد من است. و آیه شریفه «وَإِن مِّن شَیْءٍ إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ» (حجر، آیه 21)؛ هیچ چیز نیست مگر این که خزینههای آن نزد ماست. و آیه شریفه «وَلِلَّهِ خَزَائِنُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» (منافقون، آیه 7)؛ خزینههای آسمان و زمین همه مال خدا است. و آیه شریفه «أَمْ عِندَهُمْ خَزَائِنُ رَحْمَةِ رَبِّكَ» (ص، آیه 9)؛ یا مگر خزینههای رحمت پروردگارت نزد آنان است. بعید نیست که مراد از مفاتح غیب، همان خزینههای غیب باشد (طباطبائی، ترجمه المیزان، ج 7، ص 178).
4.حجر، آیه 21.
5.از آیه شریفه «مَا أَصَابَ مِن مُّصِیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَلَا فِی أَنفُسِكُمْ إِلَّا فِی كِتَابٍ مِّن قَبْلِ أَن نَّبْرَأَهَا» (حدید، آیه 22)؛ هیچ مصیبتی در زمین و در نفوس شما پیش نمیآید، مگر این که قبل از تحقق دادنش، آن را در کتابی نوشته بودیم. چنین برمیآید که نسبت کتاب مبین به حوادث خارجی، نسبت خطوط برنامه عملی است به خود عمل. از آیه «لَا یَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَلَا فِی الْأَرْضِ وَلَا أَصْغَرُ مِن ذَلِكَ وَلَا أَكْبَرُ إِلَّا فِی كِتَابٍ مُّبِینٍ» (سبا، آیه 3)؛ چیزی به سنگینی ذره در آسمانها و زمین نیست که از وی پوشیده باشد، و هیچ چیز کوچکتر از ذره و نه بزرگتر از آن نیست، مگر این که در کتاب مبین نوشته شده است. و از آیات دیگری نیز این معنا استفاده میشود، پس کتاب مبین کتابی است که نسبت به موجودات خارجی تقدم داشته و بعد از فنای آنها هم باقی میماند، درست مانند خطوط برنامه که مشتمل بر مشخصات عمل بوده، قبل از عمل وجود داشته و بعد از آن هم باقی میماند. شاهد دیگر این است که ما به چشم خود میبینیم موجودات و حوادث جهان، تحت قوانین عمومی حرکت در حال تغییر و دگرگونی هستند، و حال آن که آیاتی از قرآن دلالت دارند بر این که آنچه در کتاب مبین است، قابل تغییر و دگرگونی نیست، مانند آیه «یَمْحُو اللّهُ مَا یَشَاءُ وَیُثْبِتُ وَعِندَهُ أُمُّ الْكِتَابِ» (رعد، آیه 39)؛ خداوند آنچه را که بخواهد محو نموده و آنچه را که بخواهد اثبات میکند و در نزد او سرچشمه و اصل کتاب است. و آیه «فِی لَوْحٍ مَّحْفُوظٍ» (بروج، آیه 22) و آیه «وَعِندَنَا كِتَابٌ حَفِیظٌ» (ق، آیه 4)، زیرا این آیات دلالت دارند بر این که این کتاب در عین این که بر جمیع مشخصات حوادث و خصوصیات اشخاص و تغییراتی که دارند مشتمل است، در عین حال، خودش تغییر و دگرگونی ندارد (همان، ص 179 – 181).
6.واقعه، آیات 77 – 79.
7.طباطبائی، ترجمه المیزان، ج 7، ص 179 – 182.
8.حجر، آیه 21.
9.جن، آیه 26.
10.واقعه، آیه 79.
11.حسینی همدانی، انوار درخشان، ج 5، ص 339 – 342.
12.اعراف، آیه 188.
13.حسینی همدانی، انوار درخشان، ج 7، ص 180 – 185.
14.انعام، آیه 50.
15.حجر، آیه 21.
16.جن، آیات 26 و 27.
17.مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج 5، ص 246 – 249.
18.ر. ک: هود، آیه 31.
19.قرائتی، تفسیر نور، ج 3، ص 264.
منبع مقاله:
رستمی، محمدزمان و آل بویه، طاهره، (1390)، علم امام (با رویکرد قرآنی، روایی، عرفانی، فلسفی و کلامی)، قم: مؤسسه بوستان کتاب (مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیّه قم)، چاپ دوم
/م