انسان خيلي خيلي بزرگ
انسان خيلي خيلي بزرگ
درآمد
حاج آقا شکوهنده، خادم مسجد مرحوم آيت الله بروجردي،ازآن دسته افرادي است که درگفتارش،احساس برکلام غلبه مي کند ومانع ازاداي دقيق جملات مي شود.او که سال ها درمسجدي خدمت کرده که امامت آن را شهيد اشرفي عهده داربوده است، زماني که مي خواهد درباره شهيد اشرفي به گفت وگو بنشيند،عنان ازکف مي دهد وقادر نيست احساسات خودرا با کلمات بيان کند؛ هرچند کلمات هم قادر به بيان آن چه او درنظر دارد نيستند.صدق گفتار حاج علي آقا، نگارنده را بر آن داشت تا آن چه از گفتار و احساس او دريافت کرده است، به نگارش درآورد.
درنظر حاج علي شکوهنده،شهيد اشرفي اصفهاني،جلوه گر منتهاي صفات انساني است وزماني که قصد دارد يکي از اين صفات نيک شهيد را برشمارد،از کلمه” خيلي” با تأکيد صوتي استفاده مي کند؛ آن چنان که ديگر جاي هيچ شبهه اي وجود نداشته باشد.
حاج علي از گذشته ي توأم با فقر، سخن به ميان مي آورد وخود را مديون محبت هاي شهيد اشرفي مي داند واشاره هاي مکرري به بزرگواري همسرمکرمه شهيد دارد واز توجهي که مرحوم حاجيه خانم علويه به خانواده او داشته اند، تعريف ها مي کند. زماني که از اهتمام شهيد اشرفي به حضور در نمازهاي جماعت اين مسجد سخن مي گويد، گريزي هم به سال هاي بعدي مي زند واز خلاء امام جماعت ثابت بعداز شهيد اشرفي گله مي کندودرحالي که اين خلاء او را به رنج آورده،ازنمازهاي جماعت با شکوهي که دردوران شهيد اشرفي دراين مسجد برگزار مي شده است تعريف مي کند واز حضورمستمرشهيد اشرفي دراين نمازها مي گويد؛حضوري که درشرايط برفي و با وجود شيب تند کوچه زندگي شهيد،دشواري زيادي را براي آن بزرگوار به همراه داشته که گاه مجبور بوده اند کفش خودرا از پاي درآورند وبا جوراب بر روي برف ها حرکت کنند تا مانع ازسر خوردن ايشان بشود. دراين جا اوج احساسات حاج علي شکوهنده دربرق چشمان اوديده مي شود وآن، ذکرخاطره اي از شهيد اشرفي است که برايش بسيارارزشمنداست؛از خاطره اي که شايد شاه بيت گفت وگوي اين خادم پيرباشد.اواز شبي مي گويد که شهيد اشرفي به حالت قهر قصد ترک مسجد را داشته وزماني که حاج علي علت را جست وجو مي کند،شهيد اشرفي مي گويد: “دارم از دست تو فرار مي کنم.” حاج علي مي گويد شهيد اشرفي از برخورد تند من با يک فقيرسخت آزرده شده بود ومي گفت:” اين فقير از آبروي خويش مايه گذاشته وبه اين جا آمده است تا چيزي به دست آورد. حتماً اومضطراست يا مستحق، آن وقت توبا اومرافعه مي کني.”حاج علي، اين تذکر را آغاز يک انقلاب اخلاقي درخود مي داند ومي گويد از آن به بعد هيچ گاه با کساني که براي دريافت کمک به اين مسجد مراجعه کردند، نه تنها برخورد تندي نداشتم، بلکه براي رفع نياز آنان نيز از هيچ کوششي دريغ نکرده ام.از ديگر نکاتي که حاج علي- از شخصيت شهيد اشرفي اصفهاني- به ياد دارد، قناعت وساده زيستي ايشان است که با ذکر مثال هايي اين خصوصيت شهيد را بيان مي کند.
آقاي شکوهنده،در پايان صحبت هاي خود، درحالي که اشک در چشمانش حلقه زده است، به توصيف آخرين روزهاي زندگي شهيد مي پردازد وبيش تر اشاره اوبه نورانيت خاص چهره شهيد در روزهاي پاياني حيات دنيوي پربرکت ايشان خلاصه مي شود که براي او حکايت از شهادت قريب الوقوع ايشان داشته است.پيرمرد، درآخرين جملات خود،درحالي که از ياري نکردن ذهن در اداي دين به اين شهيد بزرگوار غمگين است،اين بار ديگر بغضش مي ترکد ودر چند جمله شهيد اشرفي را دعا مي کند وهم چنين ضمن تعريف از فرزندان آن بزرگوار، خصوصاً آقا زاده هاي شهيد، براي آنان نيز طلب خيردارد وبه حقير سفارش مي کند به ايشان بگويم که برايش دعا کنند وباز تکرار مي کند:” شهيد اشرفي انسان خيلي خيلي بزرگي بود.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 44
/ج