انسجام اسلامي از نگاه اهلبيت عليهم السلام
انسجام اسلامي از نگاه اهلبيت عليهم السلام
امام خميني قدس سره الشريف، صحيفه ي نور، جلد 20، صفحه ي 12 و 13، تاريخ 64/4/28
بر جميع سخنرانان، چه در محيط هاي باز و چه بسته و تمام نويسندگان، تکليف حتمي شرعي است که حتي به طور اشاره و کنايه، از گفتار و نوشته هاي اختلاف انگيز اجتناب نمايند که امروز اختلاف براي امت اسلامي، سمّ کشنده است و بايد بدانند که ايجاد اختلاف در محيط حاضر، جز تبعيت از نفس اماره و شيطان دروني و خدمت به ابرقدرت ها خصوصاً آمريکاي جهان خوار، نيست و از منکرات بزرگي است که شيطان به اسم اسلام، بر زبان ها و قلم ها جاري مي کند.
امام خميني قدس سره الشريف، صحيفه ي نور، جلد 14، صفحه ي 157، تاريخ 60/1/12
يک عده اي چرا نمي فهمند؟ امام بزرگوار ما که منادي اتحاد بين مسلمين بود، از همه ي اين هايي که مدعي اند، ولايتش و اعتقادش و ارادتش و عشقش به ائمه، عليهم السلام، بيشتر بود. او بهتر مي فهميد ولايت را يا فلان آدم عامي که حالا به اسم ولايت کارهاي خلاف مي کند، حرف هاي بي ربط مي زند در مجالس عام و خاص؟ وحدت را حفظ کنيد، اگر ديديد در جامعه بين شما کساني هستند که عکس اين رفتار مي کنند، آن ها را طردشان کنيد، مخالفت خودتان را به آن ها ابراز و اعلام کنيد؛ اين ها ضرر مي زنند امروز وحدت اسلامي به نفع نظام اسلامي است؛ به نفع جمهوري اسلامي است. عليه اين جهت گيري حرکت کردن، به نفع آمريکاست؛ به نفع صهيونيست هاست…
اگر امروز کسي کاري کند که آن دشمن انقلاب، آن مأمور سياي آمريکا، آن مأمور استخبارات کشورهاي مزدور آمريکا، وسيله اي پيدا کند، دليل پيدا کند، نواري پيدا کند، ببرد اين جا و آن جا بگذارد، بگويد کشوري که شما مي خواهيد انقلابش را قبول کنيد، اين است، مي دانيد چه فاجعه اي اتفاق مي افتد؟ بعضي ها دارند به فاطمه زهرا، عليها السلام، اين کار را مي کنند. در حالي که فاطمه زهرا، عليها السلام، راضي نيست. اين همه زحمت براي اين انقلاب کشيده شد. آن مرد الهي، آن وارث واقعي فاطمه زهرا، عليهاالسلام، در زمان ما، آن همه زحمت کشيد. اين جوانهاي پاک ما اين جور رفتند خون هايشان را ريختند تا انقلاب را بتوانند عالم گير کنند، آن وقت يک نفري که معلوم نيست تحت تأثير کدام محرکي واقع شده، به نام شاد کردن دل فاطمه زهرا، عليهاالسلام، کاري بکند که دشمنان حضرت فاطمه زهرا، عليهاالسلام، را شاد کند.
بيانات رهبر معظم انقلاب، آيت الله العظمي خامنه اي در ديدار با مداحان و ذاکران اهل بيت عليهم السلام، 86/4/14
در سالي که به تدبير رهبر فرزانه ي انقلاب اسلامي، سال اتحاد ملي و انسجام اسلامي نام گذاري گرديد و در آغاز هفته ي وحدت و سالروز ولادت باسعادت پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله و در راستاي تبيين نظريه ي بلند وحدت جامعه اسلامي اين نوشتار که به همّت محقق گرامي حجت الاسلام مهدي مسائلي آماده گريده است به حضورتان تقديم مي گردد.
مدير کل اداره ي اوقاف و امور خيريه استان اصفهان
سيد محمود فقيهي
مقدمه
وحدت و انسجام امّت را مي توان از بزرگ ترين نعمت هاي الهي دانست که بنابه فرموده ي اميرالمؤمنين، عليه السلام، از منت هاي بزرگ خداوند بر مردم به شمار مي آيد. آن حضرت در اين باره مي فرمايند:
«فان الله سبحانه قد امتن علي جماعه هذه الأمه فيما عقد بينهم من حبل هذه الألفه التي ينتقلون في ظلمها، و يأوون إلي کنفها، بنعمه لا يعرف أحد من المخلوقين لها قيمه لأنها أرجح من کل ثمن وأجل من کل خطر».(1)
خداوند بر اين امّت، منت گذارده و بين آنان الفت و اتحاد ايجاد کرده است که در سايه ي آن زندگي کنند و به کنف حمايت آن پناهنده شوند؛ اين نعمتي است که احدي نمي تواند بهايي برايش بگذارد؛ زيرا از هر بهايي گران قدرتر و از هرچيز پرارزشي، باارزش تر است.
از اين رو وحدت جامعه اسلامي بايد از پراهميت ترين موضوعاتي باشد که مسلمانان آن را دنبال نموده و به فکر تحقق آن مي باشند.
وحدتي که به نص حديث ثقلين با محوريت قرآن و عترت تحقق پيدا خواهند نمود.
امّا متأسفانه در اين ميان افرادي نيز بوده اند که همواره مي خواسته اند تا با تکيه بر يکي از اين دو اصل و کنار نهادن ديگري ميان مسلمين تفرقه ايجاد کنند.
چه بسيار فرقه هاي منحرفي که با تکيه بر قرآن و محروم ساختن خويش از عترت، به ستيز با ساير مسلمين شتافته و حتي همه مسلمانان را يکسر کافر مي دانستند. در مقابل نيز گروهي بوده اند که با تفسير خاص خود از اهل بيت، عليهم السلام، همواره خواسته اند تا ضمن جدا ساختن اهل بيت، عليهم السلام، از قرآن، آن بزرگواران را محور تفرقه جلوه داده و بر طبل تفرقه ميان مسلمانان بکوبند.
اين در حالي است که ائمه ي اطهار، عليهم السلام، ضمن تأکيد فراوان به ضرورت حفظ اتحاد مسلمين، در اين راه حتي از حقوق حقه ي خويش نيز مي گذشتند.
اين نوشته، نگاه کوتاهي به روايات و سيره ي عملي اهل بيت، عليهم السلام، است که در آن سعي شده تا در عين اختصار ابعاد گوناگون برخوردهاي آن بزرگواران با موضوع وحدت اسلامي به رصد کشيده شود.
انسجام اسلامي از نگاه اهل بيت عليهم السلام
با نگاهي دقيق و ژرف به مجموع رواياتي که از ناحيه ي اهل بيت، عليهم السلام، به دست ما رسيده است متوجه ي اين حقيقت بزرگ خواهيم گرديد که موضوع وحدت و يکپارچگي امّت اسلامي از مسائل بسيار مهم و قابل توجّه نزد ائمه، عليهم السلام، بوده است به گونه اي که آن بزرگواران ضمن تأکيدهاي فراوان بر ضرورت حفظ اتحاد مسلمين، توجه به آن را از وظايف اصلي شيعيان در برخورد با مخالفان مذهبي مي دانسته اند. هم چنان که سيره ي عملي آن بزرگواران و شيعيانشان در مدارا با ديگر مسلمانان نيز شاهدي مناسب بر پراهميت بودن اين موضوع نزد آن بزرگواران دارد که البته اين امر نيز دقيقاً ادامه ي سيره ي حضرت اميرالمؤمنين علي، عليه السلام، مي باشد که خطاب به يکي از پيروان خويش چنين فرمودند:
يا بريده، ادخل فيما دخل فيه الناس؛ فان اجتماعهم احب، اليّ من اختلافهم اليوم. (2)
اي بريده، داخل شو در آن چه مردم در آن داخل شده اند؛ زيرا اجتماع ايشان محبوب تر است نزد من از پراکندگي امروز آن ها.
وحدت مسلمين آن قدر مهم است که حضرت علي، عليه السلام، با وجود مصايب سنگين، به شدت، حافظ اتحاد جامعه اسلامي بود. آن حضرت در نامه اي به ابوموسي اشعري مي نويسد:
و ليس رجل- فاعلم- أحرص علي جماعه امه محمد، صلي الله عليه و آله، و الفتها منّي أبتغي بذلک حسن الثواب و کرم الماب؛ (3)
بدان، هيچ کس نيست که نسبت به وحدت و اتحاد امّت محمد، صلي الله عليه و آله، از من حريص تر و انس اش به آن از من بيشتر باشد. من در اين کار، پاداش نيک و سرانجام شايسته را از خدا مي طلبم.
صبر آن حضرت، عليه السلام، نيز براي حفظ وحدت بود؛ صبري که درباره اش فرمودند:
فرأيت أنّ الصبر علي هاتا أحجي فصبرت و في العين قذي و في الحق شجاً؛ (4)
عاقبت ديدم که بردباري و صبر به عقل و خرد نزديک تر است و شکيبايي ورزيدم؛ ولي به کسي مي ماندم که خاشاک چشم اش را پر کرده است و استخوان را ه گلوي اش را گرفته است.
آن حضرت، عليه السلام، درباره ي دليل سکوت خود فرمود:
و أيم الله لولا مخافه الفرقه بين المسلمين و أن يعود الکفر و يبور الدين لکنا علي غير ما کنّا لهم عليه؛ (5)
به خدا سوگند! اگر بيم وقوع تفرقه ميان مسلمين و بازگشت کفر و تباهي دين نبود، رفتار ما با آنان به گونه اي ديگر بود.
در همين راستا، مي توان تأکيدهاي فراوان ائمه اطهار، عليهم السلام، بر حضور شيعيان در اجتماعات ساير مسلمين و خصوصاً نمازگزاردن با آن ها را نيز دليلي ديگر بر اين مدعا دانست که با نظر به آن ها مي توان به عمق توجّه اهل بيت، عليه السلام، به مسأله ي وحدت اسلامي پي برد. چنان چه امام صادق، عليه السلام، درباره ي اهميت نمازگزاردن با مخالفان مذهبي مي فرمودند:
من صلي معهم في الصف الاوّل کان کمن صلي خلف رسول الله، صلي الله عليه و آله، في الصف الاول؛ (6)
هر که با آن ها (مخالفان) در صف اوّل نماز بگذارد، گويا با رسول خدا در صف اوّل نماز خوانده است.
اسحاق بن عمار نيز مي گويد که امام صادق، عليه السلام، به من فرمودند:
يا إسحاق أتصلي معهم في المسجد؟ قلت: نعم، قال: صل معهم فان المصلي معهم في الصف الاوّل کالشاهر سيفه في سبيل الله؛ (7)
اي اسحاق، آيا با مخالفين در مسجد نماز مي خواني، گفتم: آري، امام فرمودند: با آن ها نماز بخوان زيرا کسي که با آن ها در صف اوّل نماز بخواند مانند کسي است که شمشيرش را در راه خدا آخته است.
و يا در روايت ديگري آن حضرت مي فرمايند:
إذا صليت معهم غفر لک بعدد من خلفک؛ (8)
هنگامي که با آن ها نماز مي گذاري خداوند به ميزان کساني که در پشت تو هستند گناهان تو را مي بخشايد.
آيت الله خوئي پس از ذکر تعدادي از اين روايات، با بيان اين که صدور چنين دستورهائي به جهت رعايت تقيه و خوف از ضرر نبوده است، زيرا اصحاب امام، عليه السلام، در آن زمان شناخته شده و معروف بودند، مي نويسد:
همانا حکمت از صدور چنين رواياتي رعايت مدارا و حفظ توحيد کلمه ي مسلمين بوده است تا بدين وسيله شيعيان، خود را به عدم تعصب متمايز و مشخص سازند؛ بنابراين چنين توصيه هايي در زمان ما نيز جاري بوده و حضور در مساجد مخالفان و نماز خواندن با آن ها به منظور مشخص ساختن شيعه از ساير مسلمانان به عدم تعصب، مستحب است تا بدين جهت اتحاد کلمه مسلمين حفظ گردد. (9)
آري ائمه اطهار، عليهم السلام، شيعيان را در فضايي بسته و جداي از ساير مسلمانان در نظر نمي گرفتند؛ بلکه به نوع روابط ايشان با ديگران و نيز بينش ديگران درباره ي آنان اهميت زيادي مي دادند. آن ها بر ترسيم چهره اي خوب و درخشان از شيعه در اذهان عمومي مسلمانان تأکيد فراواني داشتند و براي اين امر، راه کارهاي مختلفي بيان مي فرمودند که مهم ترين آن ها تأکيد بر مدارا با ساير مسلمانان پيرو مذاهب مخالف است؛ مدارايي که در رفتار نيک و کرداري پسنديده رخ نموده، خود تبليغي مؤثر براي ماهيت شيعه در ذهنيت مخالفان مذهبي مي گردد. امام صادق، عليه السلام، در اين باره مي فرمايند:
يا معشر الشيعه إنکم قد نسبتم إلينا، کونوا لنا زينا و لا تکونوا علينا شينا، ما يمنعکم أن تکونوا مثل أصحاب علي، رضوان الله عليه، في الناس، إن کان الرجل منهم ليکون في القبيله فيکون امامهم و مؤذنهم، و صاحب أماناتهم و ودائعهم، عودوا مرضاهم و اشهدوا جنائزهم، و صلّوا في مساجدهم و لا يسبقوکم إلي خير، فأنتم و الله أحق منهم به، ثمّ التفت نحوي و کنت أحدث القوم سنا فقال: أنتم يا معشر الاحداث إياکم و الوساده! عودوهم حتّي يصيروا أذناباً والله خير لکم منهم؛ (10)
اي گروه شيعه! که به ما منسوب هستيد، براي ما زينت باشيد، مايه ننگ و عار ما نباشيد، چه مانعي دارد که همانند ياران علي، عليه السلام، در بين مردم باشيد؟ به طوري که اگر مردي از ياران او در بين قبيله اي قرار مي گرفت امام و مؤذن آن ها بود، و صاحب امانت، و محافظ مال آنان بود. مريضان آنان را عيادت کنيد، و در تشييع جنازه ي آنان حاضر شويد، و در مساجدشان نماز بخوانيد. نگذاريد در امر خير از شما پيشي گيرند، به خدا قسم شما سزواوار تر از آن ها به آن امر هستيد.
راوي مي گويد: سپس امام، عليه السلام، رو به من کرده و چون در آنان از همه جوان تر بودم فرمود: و شما اي جوانان بپرهيزيد از تکيه دادن به بالش، به عيادت آن ها برويد تا حدي که آن ها دنباله رو شما شوند، و خداوند براي شما بهتر از آنان است.
و در روايت ديگري نيز آن حضرت به زيد شحام فرمودند:
يا زيد! خالقوا الناس بأخلاقهم، صلوا في مساجدهم، و عودوا مرضاهم، و اشهدوا جنائزهم، و ان استطعتم أن تکونوا الأئمه و المؤذنين فافعلوا، فأنکم اذا فعلتم ذلک قالوا: هؤلاء الجعفريه رحم الله جعفرا ما کان أحسن ما يؤدب أصحابه، واذا ترکتم ذلک قالوا: هؤلاء الجعفريه فعل الله بجعفر ما کان أسوء ما يؤدب أصحابه؛ (11)
اي زيد! با مردم (يعني عامه و اهل تسنن) با اخلاق خودشان معاشرت کنيد، در مساجدشان نماز بخوانيد، مريضانشان را عيادت کنيد، در تشييع جنازه هايشان حاضر شويد و اگر توانستيد امام جماعت يا مؤذن آن ها شويد اين کار را بکنيد؛ پس اگر شما چنين عمل کرديد خواهند گفت: اينان پيروان جعفرند، خدا او را رحمت کند چه نيکو اصحابي تربيت کرده است و اگر اين امور را ترک نموديد خواهند گفت: اينان پيروان جعفرند، خداوند جزاي او را بدهد چه اصحابش را بد تربيت کرده است.
به راستي اگر کسي سيره ي اهل بيت، عليهم السلام، را به عنوان الگويي براي زندگي خويش انتخاب نموده باشد و در اين مسير شيعه واقعي آن بزرگواران بوده باشد، هيچ گاه در انتخاب چنين روش برخوردي با مخالفان مذهبي دچار شک و ترديد نخواهد شد، چنان چه معاويه بن وهب مي گويد:
قلت لأبي عبد الله عليه السلام: کيف نصنع فيما بيننا و بين قومنا، و فيما بيننا و بين خلطائنا ممن ليس هو علي إثرنا؟ قال: تنظرون أئمتکم الذين تقتدون بهم فتصنعون کمثل ما يصنعون، فوالله انهم ليعودون مرضاهم، و يشهدون جنائزهم، و يقيمون الشهاده لهم و عليهم، و يؤدون الأمانه اليهم. (12)
به امام صادق، عليه السلام، عرض کردم: چگونه شايسته است براي ما که با قوم خود، و مردماني که با ما آميزش دارند و شيعه نيستند رفتار کنيم؟
امام، عليه السلام، فرمودند: به پيشوايان خود نگاه کنيد و از آن ها پيروي کنيد، آن گونه که آنان رفتار مي کنند شما نيز همان طور رفتار کنيد، به خدا سوگند آن ها به عيادت بيمارانشان مي روند، و بر جنازه هايشان حاضر مي شوند، و به سود و ضرر آن ها گواهي مي دهند، و امانت هاي آنان را به آن ها برمي گردانند.
جالب اين جاست که امام، عليه السلام، در روايتي ديگر ضمن تأکيد بر اين مطلب به راوي مي فرمايند:
أتخافون أن نضلکم لا والله لا نضلکم أبدا؛ (14)
آيا مي ترسيد ما شما را گمراه نماييم؟ نه به خدا قسم هرگز شما را گمراه نمي کنيم!
بدين گونه اهل بيت، عليهم السلام، هم در رفتار اجتماعي و روزمره و هم در عرصه هاي علمي، مدارا و نرمش با مخالفان مذهب را به شکل کاملي متجلي مي کردند، به گونه اي که حتي فقهاي اهل سنت نيز هميشه ايشان را منبع راستين علم و فضيلت مي دانستند؛ در حالي که خود به محورهاي مورد اختلاف عقيدتي با ايشان آگاه بودند. مسلماً امامت مذهب خاصي، مثل مذهب شيعه اماميه را داشتن و در عين حال محبوب و مراد پيشوايان مذاهب ديگر بودن، مداراي عميق و وسيعي را در رفتار عملي مي طلبد که باعث جذب و جلب نظر مخالفان شود؛ زيرا کوچک ترين برخورد تند و بدرفتاري باعث تنفر و دوري مخالفان مي شود. ملاقات گسترده و طولاني بزرگان معتزله مثل: عمرو بن عبيد، واصل بن عطاء و حفص بن سالم با امام صادق، عليه السلام، از يک سو و نيز بزرگاني چون سفيان نوري، مالک بن انس، ابوحنيفه و … از سوي ديگر، همگي بيان کننده جلوه هايي بارز در رفتار آن امام همام، عليه السلام است.(14) آن چنان که ابوحنيفه که در مجالس تدريس امام صادق، عليه السلام، دو سال را سپري نموده بود، راجع به آن سال ها مي گويد:
لولا السنتان لهلک النعمان؛ (15) اگر آن دو سال نبود، نعمان (= ابوحنيفه) هلاک مي شد.
و يا آنکه مالک بن انس درباره امام صادق، عليه السلام، مي گويد:
ما رأت عين و لا سمعت أذن و لا خطر علي قلب بشر أفضل من جعفر بن محمد الصادق فضلا و علما و عباده و ورعا؛ (16)
هيچ چشمي نديده است، و هيچ گوشي نشنيده است، و بر دل هيچ بشري خطور نکرده است کسي که از جهت فضل و علم و عبادت و ورع افضل از جعفر الصادق، عليه السلام، بوده باشد.
مدارا و برخورد عالمانه امام صادق و ساير ائمه، عليهم السلام، با پيشوايان مذاهب اهل سنت، به حدي بود که حتي مخالفت شديد آن ها با روش هاي اجتهادي برخي از اين پيشوايان، مانع ملاقات هاي مکررشان با ائمه، عليهم السلام، نمي شد و اين خود نشان مي دهد که چگونه شخصيتي بزرگ مانند امام صادق، عليه السلام، رفتاري نيک و پسنديده با پيشواياني مانند ابوحنيفه داشتند که حتي مخالفت قاطع با روش وي باعث نمي شد که او از امام صادق، عليه السلام، و استفاده بردن از محضر ايشان دست بردارد.
جهت مهم ديگري که اهل بيت، عليهم السلام، همواره شيعيان را در معاشرت با ديگر مسلمانان به آن توجه مي دادند نظر به تفاوتهاي سطح شناخت و درک آن ها نسبت به جايگاه الهي اهل بيت، عليه السلام، بوده است، زيرا متأسفانه عدم توجه به اين موضوع و بيان نمودن فضائل و معارفي که مردم و عامّه توانايي درک آن ها را نداشته اند همواره بيشترين و سنگين ترين ضربه ها را به مکتب اهل بيت، عليهم السلام، وارد نموده و موجب فاصله گرفتن هرچه بيشتر عامه ي مسلمين از معارف الهي آن بزرگواران گرديده است. معارفي که اهل بيت، عليهم السلام، حتي وجود مقدس خويش را نيز فداي تبليغ آن مي نمودند. و از اين رو ضايع نمودن اين معارف – بدين روش- با جنگ با امام و قتل ايشان مساوي دانسته شده است. چنان چه امام صادق، عليه السلام، درباره کسي که احاديث آن ها را فاش مي کند، مي فرمايند:
ما قتلنا من أذاع حديثنا قتل خطأ و لکن قتلنا قتل عمد. (17)
آنکه احاديث ما را فاش مي کند ما را به خطا نکشته است بلکه از روي عمد ما را کشته است.
و در روايت ديگري فرمودند:
من أذاع علينا حديثنا فهو بمنزله من جحدنا حقنا؛ (18)
هر که حديث ما را بر ضرر ما فاش کند مانند کسي است که دانسته حق ما را انکار کند.
براي تقريب هرچه بيشتر اين مطلب، کافي است اندکي در روايت زير تأمل کنيم. امام صادق، عليه السلام، به عبد الاعلي فرمودند:
تحمل امر ما تنها بر تصديق و پذيرفتن آن نيست، از جمله تحمل امر ما پنهان داري و نگه داشتن آن از نااهلش باشد. به شيعيان ما سلام برسان و به آن ها بگو: خدا رحمت کند بنده اي را که دوستي مردم (عامه و اهل سنت) را به سوي خود کشاند، آنچه را مي فهمند به آن ها بگوييد و آنچه را نمي پذيرند از آن ها بپوشيد. سپس فرمود:
به خدا کسي که به جنگ ما برخاسته زحمت اش براي ما از کسي که چيزي را که نمي خواهيم از قول ما مي گويد، بيشتر نيست. چون دانستيد کسي (امر امامت و احاديث مخصوص ما را) فاش مي کند، به نزدش رويد و او را از آن بازداريد، اگر پذيرفت چه بهتر وگرنه کسي را که بالاتر از اوست و از او شنوايي دارد را بر او تحميل کنيد (تا منع اش کند و بازش دارد) همانا مردي از شما مطلوبي که دارد چاره جويي و لطيفه کاري مي کند تا حاجتش برآورده شود، نسبت به حاجت من هم چاره جويي کنيد چنان که نسبت به حوائج خود مي کنيد (يعني با لطائف و حيل او را از فاش کردن اسرار ما باز داريد) اگر از شما پذيرفت چه بهتر وگرنه سخنش را زير پاي خود دفن کنيد (نشنيده انگاريد) و نگوييد او چنين و چنان مي گويد، زيرا نقل شما به ديگران، مردم را به من و شما مي شوراند.
هان به خدا اگر شما آنچه را من مي گويم بگوييد، اعتراف مي کنم که شما اصحاب من هستيد، اين ابوحنيفه است که اصحابي دارد، و اين حسن بصري است که اصحابي دارد (که سخن آن ها را مي شنوند و فرمان مي برند) و من مردي قريشي و زاده ي رسول خدا، صلي الله عليه و آله، هستم و کتاب خدا را فهميده ام، بيان همه چيز در کتاب خدا هست از ابتداي خلقت و امر آسمان و زمين و امر پيشينيان و پسينيان و امر گذشته و آينده و گويا همگي در برابر چشم من است و به آن مي نگرم. (19)
از کلام ائمه مي توان دريافت که تنها چيزي که خواهد توانست ساير مسلمانان را نسبت به مقام والاي الهي ائمه، عليهم السلام، آگاهي داده و آن ها را ملزم به تبعيت از آن بزرگواران سازد، بيان محکمات و محاسن کلام ايشان است. معارفي که حقيقت عاليه ي آن ها براي تمامي مسمانان آشکار بوده و حتي متعصب ترين افراد را وادار به اعتراف به جايگاه رفيع معنوي و علمي ائمه، عليهم السلام، نموده است. چنان چه عبدالسلام هروي مي گويد:
سمعت أباالحسن علي بن موسي الرضا، عليه السلام، يقول: رحم الله عبداً أحيا أمرنا فقلت له: و کيف يحيت أمرکم؟ قال: يتعلم علومنا و يعلمها الناس فإن الناس لو علموا محاسن کلامنا لاتبعونا؛ (20)
از امام رضا، عليه السلام، شنيدم که چنين فرمود: خداوند رحمت کند کسي را که امر ما را زنده بدارد، عرض کردم: چگونه امر شما را زنده بدارد؟ حضرت فرمودند: علوم ما را فراگيرد و به مردم بياموزد، زيرا اگر مردم بر آن گفتار نيک اطلاع مي يافتند، از ما پيروي مي کردند.
و در روايت ديگري مي فرمايند:
رحم الله عبدا حببنا إلي الناس، و لم يبغضنا إليهم، و أيم الله لو يرون محاسن کلامنا لکانوا أعز، و لا استطاع أن يتعلق عليهم بشيء؛ (21)
رحمت خدا بر آن بنده اي که ما را نزد مردم (عامه) محبوب گرداند و منفور آنان نکند. به خدا قسم، اگر محاسن سخن ما را روايت مي کردند، ارجمندتر بودند و هيچ کس نمي توانست به آن ها وصله اي بزند.
اهتمام ائمه، عليهم السلام، به حفظ وحدت و انسجام امّت اسلامي را مي توان بدان اندازه يافت که حتي آن بزرگواران، شيعيان را در مقابل توهين به وجود مقدس شان نيز به صبر فراخوانده و از آن ها مي خواستند که جز خير و نيکي چيزي در ميان آن ها و مخالفان وجود نداشته باشد. چنانچه يکي از ياران امام صادق، عليه السلام، به نام مرازم مي گويد:
حملني أبوعبدالله (عليه السلام) رساله، فلما خرجت دعاني فقال: يا مرازم، لم لا يکون بينک بين الناس إلا خير و ان شتمونا؟ (22)
امام صادق عليه السلام براي رساندن نامه اي مرا مأمور کرد، هنگامي که خارج شدم مرا صدا زد و فرمود: اي مزارم! نبايد بين تو و بين مردم (مخالفين) جز خير و نيکي باشد گرچه به ما دشنام دهند.
اين سکان نيز مي گويد:
قال أبوعبدالله، عليه السلام: اني لأحسبک اذا شتم علي (عليه السلام) بين يديک ان تستطع أن تأکل أنف شاتمه لفعلت، فقلت: اي والله جعلت فداک اني لهکذا و اهل بيتي، قال: فلا تفعل، فوالله لربما سمعت من شتم عليا و ما بيني و بينه الا أسطوانه فأستتر بها، فاذا فرغت من صلاتي أمر به فاسلم عليه و أصافحه؛ (23)
امام صادق، عليه السلام، فرمودند: به گمان ام هرگاه در پيش رويت کسي به علي، عليه السلام، دشنام گويد و تو قدرت داشته باشي بيني آن دشنام دهنده را از بيخ مي کني!
گفتم، آري به خدا فدايت شوم من و خانواده ام اين چنين هستيم.
امام، عليه السلام، فرمودند: اين کار را نکن، به خدا قسم چه بسيار شنيدم که کسي به علي، عليه السلام، دشنام مي داد در حالي که بين من و او فقط ستوني بيش فاصله نبود، و من خودم را پشت آن پنهان مي نمودم، هرگاه نمازم را تمام مي کردم، از کنار او مي گذشتم و بر او سلام مي دادم و با او مصافحه مي نمودم.
بدين گونه ائمه اطهار، عليهم السلام، همواره با تأکيد بر اين حقيقت که اختلاف نظر تا پديد آمدن دولت جهاني اسلام، امري است قطعي و زوال ناپذير، از شيعيان مي خواستند تا در باطن بر اعتقادات حقه ي خويش راسخ بوده ولي در ظاهر با ديگر مسلمانان درآميخته و از هرگونه عملي که موجب تفرقه بين مسلمين شود خودداري نمايند. چنان چه امام صادق، عليه السلام، در اين باره مي فرمايند:
خالطوا الناس بالبرانيه، و خالفوهم بالجوانيه، ما دامت الامره صبيانيه. (24)
با مردم (ساير مسلمانان) در ظاهر دربياميزيد و در باطن با آن ها مخالفت کنيد (و بر اعتقادات حقه ي خويش باقي بمانيد) تا زماني که حکم راني کودکانه است.
همچنان که از اين روايت به دست آمد منظور از حفظ اتحاد و انسجام امّت اسلامي هرگز به معناي دست کشيدن از عقايد و اصول شيعه و به عبارتي سني شدن شيعيان نيست بلکه منظور از آن حفظ شاکله ي امّت اسلامي با تکيه بر مشترکات بين مسلمين و پرهيز از مطرح کردن مسائل تفرقه انگيزانه بين آن هاست، تا بدين وسيله مسلمانان بتوانند با ياري يکديگر مشکلات سياسي، اقتصادي و علمي جهان اسلام را برطرف نمايند. اين مطلبي است که بزرگان و طلايه داران تقريب مذاهب اسلامي نيز همواره بر آن تأکيد نموده و توجه به آن را لازم مي دانسته اند. رهبر معظم انقلاب حضرت آيت الله خامنه اي (مدظله) در اين رابطه مي فرمايند:
البته، بعضي در بيان مطلب اشتباه مي کنند. وقتي که آن ها اين حرف ها را مي زنند، شايد خيلي هم ساده نباشد. وقتي مي خواهند وحدت اسلامي را بيان کنند، مي گويند که در صدر اسلام، نه شيعه و نه سني بود، پس شيعه وسني غلط است! نه، اين حرف نادرست و سستي است. بحث سر اين نيست که در صدر اسلام، آيا شيعه و سني وجود داشت يا نه. بالأخره بعد از پيامبر، آراي مسلمين متفاوت شد، يک عده در مسأله ي امامت نظري داشتند و عده يي نظر متفاوت ديگري داشتند. بعضي منبع احکام الهي را يک چيز و بعضي چيز ديگري دانستند. بنابراين، در اصول و فروع، از همان اوّل اختلافاتي بين مسلمانان به وجود آمد. اين که ما بگوييم در صدر اسلام، نه شيعه و نه سني بود، حرف غلطي است. امروز اين حرف، در حقيقت به معناي نفي کردن و از بين بردن معارف و فقه و محصول فرهنگي همه فرق مسلمين است. روي هر چه دست بگذارند، مي گويند در صدر اسلام نبوده، پس اين غلط است! اين، خودش حرفي شبيه توطئه است.
اوايل انقلاب، در ايران هم بعضي آدم هاي کج سليقه يا واقعاً سوءنيت دار بودند که از اين حرف ها مي زدند، حالا هم در دنيا، بعضي آدم هايي که اصلا چيزي از اسلام سرشان نمي شود، از اين حرف ها مي زنند. ما آن مطالب را نمي گوييم، ما مي گوييم بالاخره اين دو جريان عمده – يعني تسنن و تشيع – وجود دارد که جريان عمل به فقه اسلام از طريق اهل بيت، تشيع است و جريان عمل به شريعت اسلام از غير طريق اهل بيت، برادران اهل تسنن پيرو آن هستند. البته، آن ها هم اهل بيت را قبول دارند، منتها مثل ما انتهاي سلسله را اهل بيت نمي دانند، بلکه آن ها را به عنوان راوي يي که ممکن است سخني را از پيامبر نقل بکند، ملاک قرار مي دهند، ما اين طور معتقد نيستيم. ما هرچه را که اهل بيت رسول اکرم، صلي الله عليه و آله، فرمودند، آن را حکم خدا و مثل بيان پيامبر، صلي الله عليه وآله، مي دانيم. ما آن ها را معصوم مي دانيم. حالا هر کسي مبنايي دارد. ما مي گوييم اين دو جريان که از اوايل اسلام و بعد از رحلت پيامبر، صلي الله عليه و آله، بودند و تا حالا هم هستند، هر کدام زندگي خود را بکنند و با هم دشمني نکنند. امروز، پول هاي نفت براي نوشتن کتاب ضد شيعه مصرف مي شود. دلارهاي آمريکايي براي ردّ تشيع به کار مي رود و به زبان عربي و اردو کتاب نوشته و ترجمه مي شود. اين ها، دست هاي شيطانند. اين ها، انسان هاي سالمي نيستند که اين چيزها را مي نويسند. هر جا باشند، همين طورند، ما مي گوييم امروز نبايد آتش افروزي کرد. هر کسي عقيده ي خود را داشته باشد و آن را اثبات هم بکند. ما نمي گوييم وقتي گويندگان مذاهب مختلف اسلامي، بر منابر خود قرار مي گيرند، استدلال نکنند و عقيده ي خود را اثبات ننمايند. نه، استدلال و اثبات بکنند، اما اثبات عقيده بحثي است و دشمني کردن با طرف مقابل و هم صداشدن با استکبار جهاني و نيروها را صرف جنگ داخلي بين مسلمين کردن، بحث ديگري است. (25)
پي نوشتها:
1- نهج البلاغه، خطبه 192.
2- شريف مرتضي، الشافي في الامامه، ج 3، ص 242؛ علامه مجلسي، بحارالانوار، ج 28، ص 392.
3- نهج البلاغه، نامه 78.
4- نهج البلاغه، خطبه 3.
5- شيخ مفيد، الجمل، ص 234 و بحارالأنوار، ج 29، ص 634.
6- شيخ حر عاملي، وسائل الشيعه، ج 8، ص 299-300.
7- همان، ج 8، ص 301.
8- همان، ج 8، ص 299.
9- سيد ابوالقاسم خوئي، کتاب الطهاره، ج 4، ص 319.
10- علي بن حسن بن فضل طبرسي، مشکاه الانوار في غرر الاخبار، ص 123، ح 311 و بحارالأنوار، ج 85، ص 119.
11- شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 383، و شيخ حر عاملي، وسائل الشيعه، ج 8، ص 430.
12- علي بن حسن بن فضل طبرسي، مشکاه الانوار في غرر الاخبار، ص 123.
13- همان و بحارالأنوار، ج 85، ص 119.
14- سيد علي حسيني، مداراي بين مذاهب، ص 506.
15- شيخ طوسي، الخلاف، ج 1، ص 33.
16- همان و ابن شهر آشوب، مناقب آل أبي طالب، ج 3، ص 372.
17- شيخ کليني، الکافي، ج 2، ص 370.
18- همان.
19- همان، ج 2، ص 222.
20- شيخ صدوق، عيون أخبار الرضا، عليه السلام، ج 2، ص 275.
21- علي بن بابويه، فقه الرضا، ص 356.
22- علي طبرسي، مشکاه الأنوار، ص 128.
23- همان، ص 71، و بحارالأنوار، ج 72، ص 411.
24- شيخ صدوق، الاعتقادات في دين الاماميه، ص 109.
25- حديث ولايت، ج 1، ص 561 و 562، تاريخ سخنراني: 1368/7/19.
فهرست منابع:
ابن شهر آشوب، مناقب آل أبي طالب، به تحقيق: گروهي از اساتيد نجف اشرف ، انتشارات حيدريه، نجف 1376-1956 م.
شيخ صدوق، ثواب الأعمال، تحقيق: سيد محمد مهدي خرسان، چاپ دوم: انتشارات شريف رضي، قم 1368 ش.
علامه مجلسي، بحارالأنوار، تحقيق: محمد باقر بهبودي، چاپ دوم، انتشارات دار احياء تراث عربي، لبنان 1403-1983 م.
شيخ حر عاملي، الاثناء عشريه، تحقيق: سيد مهدي لازوردي حسيني و شيخ محمد درودي، دارالکتب العلميه، قم.
شيخ حر عاملي، وسائل الشيعه، چاپ دوم: مؤسسه آل البيت عليهم السلام لاحياء التراث، قم 1414 هـ ق.
شيخ کليني، الکافي، تصحيح و تعليق: علي أکبر غفاري، چاپ چهارم: دارالکتب الاسلاميه، تهران 1365 ش.
شريف مرتضي، الشافي في الامامه، چاپ دوم: مؤسسه اسماعيليان، قم 1410 ه ق.
شيخ مفيد، الجمل، انتشارات الداوري، قم.
سيد ابوالقاسم خوئي، کتاب الطهاره، چاپ دوم: مؤسسه آل البيت عليهم السلام للطباعه و النشر، قم .
شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، تصحيح و تعليق: علي أکبر غفاري، چاپ دوم: انتشارات جماعه مدرسين، قم.
شيخ طوسي، الخلاف، انتشارات جماعه مدرسين، قم جمادي الآخر 1407 ه ق.
شيخ صدوق، عيون أخبار الرضا، عليه السلام، تصحيح: علي أکبر غفاري، ترجمه: حميدرضا مستفيد، چاپ دوم: دارالکتب الاسلاميه، تهران 1384 هـ ش.
علي بن بابويه: فقه الرضا، چاپ اول: مؤسسه آل البيت عليهم السلام لاحياء التراث، قم، شوال، 1406.
علامه مجلسي، بحارالأنوار، چاپ دوم: دار احياء التراث العربي، بيروت 1403 م.
شريف رضي، نهج البلاغه، تحقيق و شرح: شيخ محمد عبده، چاپ اول: دار الذخائر، قم 1412-1370 ش.
سيدعلي حسيني، مداراي بين مذاهب، چاپ اول، بوستان کتاب، قم، 1383 ش.
شيخ صدوق، الاعتقادات في دين الاماميه، چاپ دوم: دار المفيد للطباعه و النشر و التوزيع، بيروت چاپ: 1414-1993 م.
علي بن حسن بن فضل طبرسي، مشکات الانوار في غرر الاخبار، مترجم: عبدالله محمدي، چاپ اول، دار الثقلين، قم 1379 ش.
حديث ولايت، (مجموعه رهنمودهاي مقام معظم رهبري)، چاپ اول، مرکز چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامي.
منبع: انسجام اسلامي از نگاه اهل بيت عليهم السلام
/خ