« انفسنا» و معناشناسي تاريخي مفهوم آن در ادبيات ديني (1)
چکيده
اين نوشتار با رهيافتي تاريخي به بازشناسي مفهوم « انفسنا» در آيه ي مباهله ( فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِل فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ) ( آل عمران: 61) پرداخته و با کمک قراين تاريخي، مفاهيمي را که در تحولات سياسي از سوي پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله و سلم به کار گرفته شده، دست مايه ي اثبات معناي سياسي و معنوي مفهوم « انفسنا» قرار داده است. غزوه ي تبوک، وفد ثقيف، وفد بني وليعه و رويداد ابلاغ آيات سوره ي توبه، جريان هاي خاص تاريخي هستند که با کالبد شکافي آنها، سعي شده تا مفهوم « انفسنا» معناشناسي شود تا اثبات گردد که مفهوم و اصطلاح قرآني « انفسنا» جامع همه ي معاني است که پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله و سلم در مقاطع خاص تاريخي در خصوص برتري معنوي و شايستگي سياسي حضرت علي عليه السلام استعمال نموده اند.
مقدمه
آيه ي « مباهله» از جمله آياتي است که همگان آن را در فهرست فضيلت هاي اهل بيت عليهم السلام ثبت نموده اند. بازتاب اين فضيلت در آثار مسلمانان، به دو صورت عمومي و خصوصي متبلور شده است. شيعه و اهل سنت در معناشناسي عمومي و کلي مفهوم « انفسنا» ، نظر واحد و يکساني دارند؛ اما در معناشناسي خصوصي مفهوم آن، تشيع به صورت ويژه اي به ترجمه ي بيروني و عملي اين مفهوم قرآني روي آورده و به نتيجه اي غير از آنچه مقبول اهل تسنن است دست يافته که در ادامه، توضيح آن خواهد آمد. اما نکته اي که در اينجا ضرورت پرداختن به اين موضوع را دو چندان مي سازد اين پرسش است که آيا مي توان از منظري ديگر، به صحت دريافت هاي معنايي مفهوم « انفسنا» در آيه ي مباهله روي آورد؟ اين نوشتار با کمک عنصر تاريخ، سعي مي نمايد با شيوه اي نوين به بازشناسي مفهوم « انفسنا» بر مبناي رويدادهاي پيشيني از واقعه ي « مباهله» بپردازد. در آغاز، به دريافت هاي معنايي آيه ي « مباهله» در مکاتب اهل تسنن و تشيع خواهد پرداخت و سپس بازشناسي تاريخي مفهوم « انفسنا» از نظر خواهد گذراند.
معناشناسي آيه ي « مباهله» در تفاسير اهل سنت
در بخش نخست، شيعه و سني نظر واحد و يکساني دارند، به گونه اي که کمتر آيه اي است که اينچنين اجماع چشم گيري درباره ي آن مشاهده شود. براي نمونه، زمخشري، از عالمان اهل سنت، پس از ذکر حضرت علي عليه السلام در رويداد « مباهله» ، در اين باره مي گويد: « و قدمهم في الذکر علي الأنفس لينبه علي لطف مکانهم و قرب منزلتهم» ( زمخشري، 1407، ج 1، ص 369) پيامبر ابناء و نساء را بر خود مقدم کرده است تا جايگاه و عزت و احترام آنها را برساند. و در پايان مي گويد: « و فيه دليل لا شيء اقوي منه علي فضل اصحاب الکساء عليهم السلام»؛ ( همان، ج 1، ص 370) در اين آيه، قوي ترين دليل برتري اصحاب کساء عليهم السلام بر ديگران آمده است.
آلوسي نيز، که از مفسران بنام و پرآوازه ي اهل سنت است، ذيل آيه ي « مباهله» اظهار داشته: « وهم القوم الذين لاتحصي خصائصهم»؛ ( آلوسي، 1415، ج 2، ص 181) امتيازهاي اين خانواده قابل شمارش نيست. غالب منابع اهل سنت در معناشناسي مصداق « انفسنا»، حضرت علي عليه السلام را مصداق و معادل مفهوم « انفسنا» ذکر نموده اند.
واحدي در اثر خويش، مصاديق مفاهيم آيه ي « مباهله» را اين گونه بازگو نموده است: « قال الشعبي: ابناءنا: الحسن و الحسين، و نسائنا: فاطمه، و انفسنا: علي بن ابي طالب» ( واحدي، 1411، ص 108) ابن کثير نيز حضرت علي عليه السلام را مصداق « انفسنا» برشمرده است. ( ابن کثير، 1419، ج 2، ص 47) در آثار مفسران ديگر اهل سنت نيز اين حقيقت مشاهده مي شود؛ مانند حسکاني ( حسکاني، 1411، ج 1، ص 158)، بغوي ( بغوي، 1420، ج 1، ص 450) و سيوطي. ( سيوطي، بي تا، ج 2، ص 38)
عالمان اهل سنت در چگونگي تفسير بيروني و تحقق خارجي و معناي عملي مفهوم فضيلت اهل بيت عليهم السلام در آيه ي « مباهله»، يا سکوت نموده اند يا صرفاً به انکار برداشت هاي عملي علماي شيعه از مفهوم آيه ي مزبور روي آورده اند. آلوسي از جمله مفسراني است که واکنش منفي خود را در برابر تفسير خاص شيعه از اين آيه نشان داده است. براي نمونه، وي مي گويد: شايد امام علي عليه السلام داخل در معناي « ابناءنا» باشد. موارد ديگري نيز وجود دارد که بدون دليل، سعي در مخدوش ساختن برداشت معنايي شيعه از مفهوم « انفسنا» دارد. ( آلوسي، 1415، ج 2، ص 181) لازم به ذکر است که اين شبهه با معناشناسي تاريخي رفع مي شود که در بخش هاي بعد ذکر مي شود.
معناشناسي مفهوم « انفسنا» در مکتب تشيع
در بخش گذشته روشن شد که شيعه و سني بر فضيلت اهل بيت عليهم السلام متفق القول اند و عبارات ياد شده گوياي اين حقيقت تابناک است؛ اما در بخش فضيلت اختصاصي و تعيين و اثبات فضيلت هاي مصداقي، دوگانگي و جبهه بندي ميان عالمان شيعه و سني ديده مي شود.
عالمان شيعه از مصداق « انفسنا»، که ظهور در حضرت علي عليه السلام دارد، مرجعيت علمي و سياسي امام علي عليه السلام و اهل بيت عليهم السلام را استنباط نموده اند. از نظر مذهب تشيع، آنچه در روز مباهله رخ داد در چشم انداز تاريخ، حلقه اي ديگر از سلسله سياست هايي بود که از سوي مبلغ دين اسلام براي تکميل نمودن دين و ساختار حکومت اسلامي اتخاذ شد؛ زيرا رويداد مباهله در ادامه ي سياستي است که در ابلاغ آيات نخستين سوره ي توبه انجام پذيرفت. در واقعه ي ابلاغ آيات نخستين سوره ي توبه، تنها مشرکان مشمول قانون شرک زدايي از سرزمين اسلامي بودند، اما در رويداد مباهله، همه ي آيين هاي موجود مخاطب بخش نامه ي جديد حکومت اسلامي قرار گرفتند که روابط و مناسبات مشخصي را ميان گروه هاي ديني تعيين مي نمود.
پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله و سلم در بخش نامه ي خود اعلام نمودند: همه ي کساني که در سرزمين اسلامي حضور دارند موظفند به يکي از سه پيشنهادي که مطرح مي شود، عمل کنند: 1. پذيرفتن اسلام؛ 2. قبول جزيه؛ 3. بيرون رفتن از جزيرة العرب. اما مسيحيان نجران با اين بهانه که هنوز حقانيت پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله و سلم براي آنها روشن نشده است، از پذيرفتن اين بخش نامه امتناع ورزيدند در مقابل، پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم پيشنهادي مبني بر انجام مباهله براي روشن شدن حق، مطرح ساختند که در پي آن، روز 25 ذي حجه به عنوان روز مباهله تعيين شد. با فرارسيدن روز موعود، پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله و سلم با جمعي پنج نفره، که متشکل از حضرت علي، حضرت زهرا و امام حسن و امام حسين عليهم السلام بود، براي انجام مباهله روانه شدند. اما مسيحيان نجران، که برخلاف تصورشان منتظر ديدن شوکت شاهانه ي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم بودند، مبهوت تعداد اندک، اما مصمم و مالامال از يقين و ايمان پيامبر و اهل بيتش عليهم السلام گرديدند. با ديدن اين صحنه، يکي از نمايندگان مسيحيان به ديگري گفت: من صورت هايي مي بينم که اگر رو به آسمان کنند و از خدا بخواهند، کوه ها را از جا مي کند. مبادا با اينها مباهله کنيد! بدين سان، مسيحيان از مباهله اجتناب نمودند و پرداخت جزيه به حکومت اسلامي را پذيرفتند. ( طبرسي، 1372، ج 2، ص 762)
شيعه با تمسک به آيه ي « مباهله» ، همتايي حضرت علي و اهل بيت عليهم السلام را به اثبات مي رساند و از رهگذر آن، به منصوص بودن ولايت حضرت علي عليه السلام باور دارند.
شيخ طوسي در تفسير خود از آيه ي « مباهله» ، علو مقام و جايگاه رفيع و بي نظير حضرت علي عليه السلام، را برداشت مي کند. او با استدلال به آيه ي مزبور، اثبات مي کند که حضرت علي عليه السلام برترين صحابي رسول خدا بود و استدلال خود را به دو وجه بيان نموده است:
در مقدمه ي استدلال نخست، به فلسفه و چرايي مباهله پرداخته و در پاسخ آن آورده است: مباهله با هدف تشخيص حق از باطل صورت مي گيرد. در ادامه، براي تبيين چگونگي تحقق آن، چنين اظهار مي دارد: مباهله صورت نمي پذيرد، مگر با کسي که در صحت و سلامت عقيده، برترين مردم نزد خدا باشد. ( طوسي، بي تا، ج 3، ص 485)
در استدلال دوم، به نتيجه اي که از « نفس» ناميدن حضرت علي عليه السلام حاصل مي شود، پرداخته و آورده است: اينکه در آيه، علي عليه السلام نفس پيغمبر خوانده شده است، دلالت دارد بر علو مکان و درجه اي که هيچ کس بدان راه نيافته، بلکه به نزديکي آن هم نرسيده است. ( طوسي، بي تا، ج 3، ص 485)
علامه طباطبائي با بررسي عبارات به کار رفته در آيه ي « مباهله»، اين نتيجه را به دست مي دهد که اهل بيت عليهم السلام شريک در ادعاي پيامبرند؛ زيرا اگر مباهله – يعني تشخيص حق از باطل – صرفاً بر حقانيت پيامبر ( و نه اهل بيت ايشان) و جمعيت نصارا محدود مي شد لازم مي آمد به جاي لفظ « کاذبين» در آيه، لفظ « کاذباً» ذکر شود و عبارت « فنجعل لعنه الله علي من کان کاذباً استعمال گردد تا معناي آن قابل انطباق با دو طرف مفرد و جمع باشد. اما عدم استعمال اين نوع عبارت شريک بودن اهل بيت عليهم السلام در ادعاي پيامبر را به اثبات مي رساند. ايشان در اين باره مي فرمايند:
معلوم مي شود دروغ گويي که نفرين شامل حالش مي شود، جمعيتي است که در يک طرف اين محاجه قرار گرفته، حال يا در طرف رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و يا در طرف نصارا، و اين خود دليل بر اين است که همه ي حاضران در مباهله شريک در ادعا هستند؛ چون کذب همواره در ادعاست. پس هر کس که با رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم بوده، يعني علي و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام، در دعوي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و در دعوتش شريک بودند و اين از بالاترين مناقبي است که خداي تعالي اهل بيت پيامبرش عليهم السلام را به آن اختصاص داده. ( طباطبائي، 1374، ج 3، ص 354)
علامه طباطبائي در جهت اثبات شريک بودن اهل بيت در دعوت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم، تمام عبارت آيه را مورد توجه قرار مي دهد و تأکيد مي کند که ضرورت حقيقت معنايي آيه ي « مباهله» ايجاب مي کند که صدر و ذيل آيه با هم در نظر گرفته شود و با شاهد قرار دادن لفظ « کاذبين» ، که معناي جمع را افاده مي کند، شريک بودن اهل بيت عليهم السلام را در دعوت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم اثبات مي کند. ( طباطبائي، 1374، ج 2، ص 358)
ايشان بر اثبات وجهي ديگر از شريک بودن اهل بيت عليهم السلام، در ادعاي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به متعلق مباهله اشاره مي کند و مي گويد: مسيحيان نجران براي مخالفت با رسالت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به مدينه آمده بودند و آيه ي ( فَمَن حاجَّک فيه مِن بَعد جائَک مِنَ العِلم)، که خطاب را متوجه را متوجه رسول خدا نموده، مؤيد اين معناست. بنابراين، حضور اهل بيت عليهم السلام در رويدادي که نزاع بر سر رسالت آن حضرت است، بايد فراتر از معناي معمول تفسير شود. علامه طباطبائي در اين باره مي گويد:
از اينجا روشن مي گردد که آوردن رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم حضرات نام برده را با خود، عنوان نمونه اي از مؤمنين را نداشته؛ چون مؤمنين بدان جهت که مؤمن بودند سهمي و نصيبي از محاجه و مباهله نداشتند تا در معرض لعنت و عذاب – البته اگر دروغ گو باشند – قرار بگيرند… و اگر دعوي آن طور که قائم به شخص آن جناب بود به همراهانش قائم نبود، هيچ وجهي براي شرکت دادن آنان به نظر نمي رسيد. ( طباطبائي، 1374، ج 3، ص 357)
معناشناسي تاريخي مفهوم « انفسنا»
با همه ي صراحتي که آيه « مباهله» بر ولايت معنوي و علمي و سياسي حضرت علي عليه السلام دارد، اکتفا نمودن به معناي تفسيري و کلامي آيه و عدم مطالعه ي بستر تاريخي وقوع آيه، نتوانسته است دامنه ي اختلاف را جمع کند. از اين رو، لازم است فضاي تاريخي که رويداد مباهله در ظرف آن انجام شد، ترسيم گردد تا در پرتو آن، تصويري روشن تر و تحليلي گوياتر از اين رويداد بي نظير به نمايش درآيد.
« منابع در تفسير» از مباحث مهمي است که فصل جداگانه و ممتازي در فرايند معناشناسي و منطق فهم کلام الهي به آن اختصاص داده شده است. در تعريف، « منابع تفسير» به مجموعه اطلاعاتي گفته مي شود که با مفاد آيات قرآني تناسب معنايي و محتوايي دارد و با قرار دادن آيات قرآني در چهارچوب آن، افق معنايي آيات روشن تر خواهد شد. ( رجبي، 1385، ص 206)
در اين ميان، عنصر تاريخ نقشي حياتي در مجموعه ي منابع معناشناسي مفاد و محتواي آيات قرآني دارد. با توجه به اينکه شماري از آيات قرآني در بستر تحولات اجتماعي و سياسي خاصي نازل شده است، با حضور تاريخ در صحنه ي معناشناسي مفاهيم کلام الهي، وجوه ناشناخته ي آيات قرآني بيش از پيش روشن خواهد شد.
بحث تاريخي آيه ي « مباهله» با اين هدف مطرح مي گردد که با بررسي رويدادهاي پيش از وقوع تاريخي آن، حلقه هاي مفقود در معناشناسي آيه ي مزبور بازيابي شود؛ زيرا پرداختن به اين آيه ي منهاي رويدادهاي تاريخي پيشين، با وجود صراحت آيه در معنا، ممکن است عده اي را به دليل در موج ابهام و ترديد قرار دهد؛ اما روند معناشناسي تاريخي مفهوم « انفسنا» صرفاً به سال دهم هجري محدود نمي شود، بلکه با بازخواني آنچه در گذشته انجام پذيرفته است، روشن خواهد شد که رسول گرامي صلي الله عليه و آله و سلم به صورت يک حرکت منظم زماني، مفاهيمي را در خصوص حضرت علي عليه السلام در مناسبات و تحولات سياسي و اجتماعي به کار گرفته، که شناخت آنها مؤيدي ديگر در جهت اثبات معناي سياسي و معنوي مفهوم « انفسنا» است:
1. اهميت سال نهم هجري
گزارش هاي تاريخي حکايت دارد که آيه ي « مباهله» در 25 ذي حجه سال دهم هجرت نازل شده است. بنابراين، شروع بحث تاريخي بايد از سال نهم هجري آغاز شود؛ زيرا رمزگشايي رويدادهايي که در اين سال در صفحه ي تاريخ نقش بسته، فضاي روشن تري از محمل نزول آيه مي گشايد.
اهميت سال نهم هجري از آنجا سرچشمه مي گيرد که در آن، فصل جديدي از فرايند تاريخي حيات دين اسلام شروع شد؛ زيرا سال نهم هجري سال تثبيت نظام سياسي اسلام بود. بنابراين، روند فعاليت انجام گرفته از سوي پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله و سلم از اين سال به بعد، رو به سوي تداوم و حفظ ثبات حاکميت سياسي اسلام گام برمي داشت. از اين روست که تابلوي سال نهم هجري چهره ي جديدي از شخصيت حضرت علي عليه السلام در قالب يک رجل سياسي به نمايش مي گذارد. تا پيش از اين سال، حضرت علي عليه السلام بيشتر به عنوان يک سرباز فداکار در عرصه ي نبردهاي نظامي مي درخشيد، اما در اين سال پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله و سلم افکار عمومي جامعه ي اسلامي را براي پذيرش اين وجه از شخصيت حضرت علي عليه السلام آماده ساخت. بدين روي، به موازات حرکت هاي سياسي در گستره ي حاکميت اسلامي، مهم ترين مناصب سياسي نيز به حضرت علي عليه السلام سپرده شد.
2. بررسي نسبت غزوه تبوک با مفهوم « انفسنا»
غزوه تبوک در رجب سال نهم از هجرت انجام شد؛ ( طبري، 1375، ج 4، ص 1232) رويدادي که با بررسي آن مي توان به ابعاد بيشتري از معناي « انفسنا» در سير معناشناسي تاريخي آن دست يافت.
حضرت علي عليه السلام، که در تمام جنگ ها در کنار پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله و سلم حضوري پررنگ داشتند و همواره برگ برنده ي سپاه اسلام به شمار مي رفتند، در غزوه ي تبوک بنا به دستور پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله و سلم مأمور شدند در پايتخت حکومت اسلامي بمانند.
محققان درباره ي علت ماندن حضرت علي عليه السلام در شهر مدينه با وجود نياز مبرم سپاه اسلام به ذوالفقار حضرت علي عليه السلام، حفظ پايتخت اسلامي از توطئه هاي منافقان مدينه را ذکر کرده اند؛ زيرا راه طولاني و فاصله ي پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم با مدينه، ثبات سياسي و حاکميت اسلامي را به مخاطره مي انداخت. از اين رو، ضرورت اقتضا مي کرد تا پيامبر به منظور حفظ ثبات و امنيت سياسي پايتخت اسلامي، جانشيني براي خود بگمارند. ( مفيد، 1413، ص 154 / سبحاني، 1388، ص 477)
الف. روايت « منزلت»:
پيامبر چرايي ماندن حضرت علي عليه السلام در شهر مدينه را اين گونه بازگو نمودند: « أما ترضي أن تکون مني بمنزلة هارون من موسي الا أنه لا نبي بعدي»؛ آيا راضي نيستي که نسبت به من، همانند هارون نسبت به موسي باشي و همان منزلتي را که هارون نسبت به موسي داشت، تو نسبت به من داشته باشي.
اين حديث در بسياري از منابع معتبر روايي شيعه و سني ( بخاري، 1422، ج 9، ص 250 / مسلم، بي تا، ج 4، ص 1870 / نسائي، 1411، ج 5، ص 44) نقل شده است، به گونه اي که ابن عبدالبر درباره ي اين حديث اظهار مي دارد: اين حديث از صحيح ترين و ثابت ترين احاديث اسلامي است که سعد بن ابي وقّاص، ابن عباس، ابوسعيد خدري، ام سلمه، اسماء بنت عميس، جابر بن عبدالله انصاري و عده اي ديگر آن را نقل کرده اند. ( ابن عبدالبر، 1412، ج 3، ص 34)
يکي از دلايلي که موجب شده است تا اين روايت نتواند معناي مفهوم « انفسنا» را در آيه ي « مباهله» به نتيجه ي نهايي برساند نپرداختن کامل به تمام گفتار پيامبر در اين زمينه و تقطيع روايت منزلت از عبارت هاي پيشيني است. بر اين اساس، بازخواني آنچه در قبل از اين قطعه از روايت ذکر شده است مي تواند به بازسازي فضاي معنايي حديث « منزلت» کمک کند. اما ناگفته نماند که اکتفا کردن به عبارت مزبور از حديث « منزلت»، به دليل تواتر و تأيي همگاني آن بوده است و آن گونه که به نظر مي رسد، محققان اين روايت را آن قدر واضح و روشن دانسته اند که شايد نيازي به رجوع و بازگشت به قبل از آن نمي ديده اند.
ب. علت صدور حديث « منزلت» ، قرينه ي معناشناسي مفهوم « انفسنا»:
پاسخ به اين پرسش که چرا حديث منزلت نازل شد، ما را چند گام به سوي معناي اصلي اين روايت نزديک مي سازد. آن گونه که گزارش هاي تاريخي اين رويداد را بازگو نموده اند، دليل صدور اين روايت تبليغاتي بود که از سوي منافقان عليه حضرت عليه السلام انجام مي گرفت. ( ابن هشام، 1383، ج 4، ص 946 / ابن اثير، 1386، ج 2، ص 278)
اما پرسش ديگري که مطرح مي شود اين است که چرا منافقان جنگي رواني خود را به سوي ضربه زدن به شخصيت حضرت علي عليه السلام جهت دادند، با وجود اينکه پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله و سلم غير از حضرت علي عليه السلام، محمد بن مسلمه را نيز به عنوان جانشين خود در شهر مدينه گماشته بودند. ( ابن اثير، 1386، ج 2، ص 278)
براساس آنچه گفته شد و با در نظر گرفتن ماندن حضرت علي عليه السلام در شهر مدينه به دليل نقش حياتي که آن حضرت در طول سال ها در جنگ بدر و احد و احزاب ايفا نموده بودند و نوع جنگ رواني که منافقان عليه ايشان به کار گرفتند، آشکار مي شود که منافقان حضور حضرت علي عليه السلام را به مثابه ي حضور پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله و سلم در شهر مدينه مي پنداشتند و با وجود حضرت علي عليه السلام تمام برنامه هاي خود را نقش بر آب مي ديدند و به جرئت مي توان ادعا کرد روز حضور حضرت علي عليه السلام در شهر مدينه، نخستين بار يأس منافقان را پيش از يأس ايشان در روز غدير رقم زد. بنابراين، فضاي قبل از صدور حديث ياد شده و نوع نگاه و برداشت افکار عمومي از حضور حضرت علي عليه السلام در پايتخت اسلامي، روشن مي سازد که جريان انتقال ميراث پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم به حضرت علي عليه السلام به صورت عملي از اين سال شروع شد؛ همان گونه که پيامبر فرمودند: « خلفتک لما ترکت ورائي فارجع فاخلفني في اهلي و اهلک، افلا ترضي يا علي، ان تکون مني بمنزلة هارون من موسي الا اَنه لانبي بعدي»؛ ( ابن اثير، 1386 ق، ج 4، ص 943): تو را گماردم براي آنچه در پشت سرم باقي گذاشتم. پس برگرد و در ميان خانواده ي من و خانواده ي خودت جانشينم باش.
علاوه بر آنچه ذکر شد، ابن سعد در اثر خويش، بيان ديگري از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نقل نموده است که تصوير روشن تري از بيان ايشان به دست مي دهد. پيامبر در اين انتصاب حساس، نقشي همانند جايگاه خود براي حضرت علي عليه السلام در معادلات سياسي در نظر گرفتند، به گونه اي که چاره اي جز ماندن حضرت علي عليه السلام يا شخص پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در شهر مدينه وجود نداشت: « قال رسول الله لعلي بن ابي طالب: “إنه لا بد من أن أقليم أو تقيم” فخلفه»؛ ( ابن سعد، 1410، ج 3، ص 17) رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم به علي بن ابي طالب عليه السلام فرمودند: چاره اي جز ماندن من يا تو نيست، پس او را باقي گذاشتند.
همين امر موجب شده تا ابن حجر در کتاب خويش، روايت منزلت را اين گونه تفسير نمايد: « أي لاينبغي أن اذهب الا و انت خليفتي»؛ ( ابن حجر، 1415، ج 4، ص 467) يعني رفتن من شايسته نيست، جز اينکه تو جانشين من باشي.
شيخ مفيد همين مضمون را با عبارتي ديگر نقل نموده است که حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم در خصوص ماندن حصرت علي عليه السلام در پايتخت اسلامي فرمودند: « يا علي، اِنّ المدينه لا تصلح الا بي او بک»؛ ( ابن حجر، 1415، ج 4، ص 154): اي علي، شهر مدينه جز به وسيله ي من يا تو اصلاح نمي گردد.
از سوي ديگر، آنچه حاکم نيشابوري از پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله و سلم نقل نموده بازتاب يک قاعده و قانون کلي در غيبت و عدم حضور پيامبر در جامعه ي اسلامي است. ايشان روايت « منزلت» را اينچنين نقل نموده است: « أما ترضي ان تکون مني بمنزله هارون من موسي،الا انه ليس بعدي نبي؛ انه لا ينبغي ان اذهب الا و انت خليفتي»؛ ( حاکم نيشابوري، بي تا، ج 3، ص 133-134) آيا خشنود نمي شوي که بگويم مَثَل تو نسبت به من، مَثَل هارون نسبت به موسي است، جز اينکه پس از من پيامبري نيست. بنابراين، رفتن من شايسته نيست، جز اينکه تو جانشينم باشي. و در ادامه مي فرمايند: « انت ولي کل مؤمن من بعدي و مؤمنه»؛ ( حاکم نيشابوري، ج 3، بي تا، ص 123-134) پس از من، تو سرپرست هر مرد و زن مؤمن هستي.
پي نوشت :
1. استاديار دانشگاه قم.
2. کارشناس ارشد علوم قرآني.
منبع مقاله :
مؤسسه ي شيعه شناسي، (1391)، فصلنامه ي علمي – پژوهشي شيعه شناسي شماره 39، قم: مؤسسه ي شيعه شناسي