آن چه نخست لازم به تذكر است آن است كه ماهيت دين اسلام به گونهاي با يک مفهومي از انقلاب در هم آميخته است كه در واقع تصور وجود اسلام را جدا از وصف انقلابي آن ناممكن ميسازد. قيام عليه ظلم و استبداد براي نخستين بار در دينِ اسلام، با ظهور رسالت رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ آغاز شد. قيام عليه حكومت يزيد به رهبري امام حسين ـ عليه السّلام ـ و ديگرقيام هاي اوليه شيعيان، همه نمونههائي از قيام اسلامي در صدر اسلام است. بررسي تحليلي تاريخ اسلام روشن ميكند كه اين دين خود به عنوان قيام عليه جهل، ظلم، استبداد و به منظور استقرار حكومت عدل الهي ظهور گرديد.[1] تشيع به عنوان يك حركت انقلابي از صدر اسلام تا كنون، همواره در طول تاريخ اسلام به وصف انقلابي گري عليه ظلم و بيعدالتي مشهور بوده است. بر اين اساس انقلاب اسلامي ايران يك پديده مستقل و مجزا از كل حركت و ماهيت انقلابي اسلام نيست بلكه بخشي از انقلاب مداوم، مستمر و جهاني نهفته در خود اسلام است كه در واقع معلول دين اسلام است كه 14 قرن پيش ظهور كرده و همواره در طول تاريخ اسلام به صورت مستمر تداوم يافته است.
اصول اساسي يك انقلاب از ديدگاه اسلام:
با توجه به ماهيت انقلابي دين اسلام، بطور طبيعي اين دين تعريف خاصي از انقلاب داشته و اصول مشخصي نيز براي يك انقلاب اسلامي بر ميشمارد. يك نهضت انقلابي در اسلام حركتي است كه ضمن برخورداري از خصائص ديني، براي تأمين هدف يا اهداف خاص مادي و معنوي جامعه اسلامي بوجود آمده باشد.
انقلاب مورد نظر اسلام انقلابي است كه عوامل، محتوا، رهبري، روش، اهداف و خصوصيات ديگر آن كاملاً اسلامي بوده و در راستاي تأمين و تحقق ارزشهاي الهي برپا شده باشد. چنين انقلابي نه تنها تداوم يافته انقلابي است كه با ظهور اسلام و آغاز رسالت پيامبر خاتم ـ صلّي الله عليه و آله ـ تجلي يافت بلكه اساساً ريشه در انقلابها و نهضتهاي توحيدي انبياء گذشته از آدم تا خاتم دارد كه قرآن كريم در آيات متعددي بر اين اتصال و استمرار انقلاب توحيدي اسلام به انقلابها و حركتهاي توحيدي پيامبران گذشته تأكيد ميورزد.[2]حال چنانچه بخواهيم اصول اساسي انقلاب از ديدگاه اسلام را در تمايز با انقلابهاي ديگر برشماريم، ميتوانيم برخي موارد زير را بيان نماييم:
1. اعتلاي توحيد: قدرت، حكومت و سلطنت منحصراً از آن خداست[3] و بشر ميبايست فقط در برابر قدرت و حكومت الهي سر فرود آورد و از بندگي هر حكومت ديگري بپرهيزد. طبعاً چنانچه قدرتهائي بخواهند در مخالفت با اين اصل در آيند مسلمانان موظفند در برابر آن قدرتها قيام كنند.
2. زمينه سازي براي انجام تكاليف و مسئوليت هاي كه دين مبين اسلام براي افراد جامعه در ابعاد مختلف تعيين نموده است: بر اساس اصل توحيد، قهراً مسئوليتهائي متوجه مسلمانان ميباشد كه آنان را در برابر خدا، خود و ديگران مسئول ميسازد. تبيين و تشريح چنين مسئوليتهايي براي مخلوقات الهي، فلسفه و حكمت تشريع اديان و ارسال رسولان الهي بوده است.[4] لذا هر حركت و نهضت انقلابي از ديدگاه اسلام بايد مقدمات و شرائط لازم براي تحقق اين تكاليف و مسئوليت ها فراهم آورد.
3. برقراري عدالت: وظيفة مسلمانان برپائي و پشتيباني از حكومت عدل در روي زمين است آيات فراواني در قرآن كريم، انقلاب عليه ظلم و بيعدالتي و استقرار حكومت عدل الهي را خواستار گرديده و آن را وظيفه ديني مسلمانان ميداند تا براي تحقق عدالت كوشش نمايند[5] و در راه خدا و مبارزه بر عليه طاغوت قيام كنند.[6]ـ رويكرد اسلام به انقلابهاي غير اسلامي:
همان گونه كه گذشت به دليل ماهيت انقلابي دين اسلام، قهراً در اين دين چارچوب مشخصي براي انقلابهاي مطلوب اسلام ترسيم گرديده و آن را تحت ضابطه خاصي كه همان ايدئولوژي اسلامي است قرار خواهد داد. از مطالب فوق چنين ميتوان نتيجه گرفت كه برپائي يك انقلاب در بينش اسلامي ميبايست با سلامتِ هدف و وسيله توأم باشد صِرف برپائي انقلاب در اسلام هدف نيست چه اگر چنين بود جز هرج و مرج چيزي حاصل نميگشت. انقلاب مورد نظر اسلام انقلابي است كه براي نفي سلطة ظالمان و اجراي قسط و عدالت برپا گردد.
به طور كلي ميتوان گفت هر انقلابي كه براي تحقق عدالت اجتماعي، تضعيف فاصله طبقاتي، رفع تبعيضات ظالمانه، حمايت از محرومان و رهايي آنان از سلطه مستكبران و فقرستيزي به وقوع بپيوندد. انقلابي است كه اسلام با ديد مثبت به آن نگريسته و به هر ميزان كه آن انقلاب مصاديق بيشتري از آرمانهاي فوق را پوشش دهد به همان ميزان از ارزش بيشتري در ديدگاه اسلام برخوردار خواهد بود. قرآن كريم با صراحت ميفرمايد كه هدف از ارسال رسل، براي اقامة عدل در ميان مردم بوده است.[7] و يا در جاي ديگر مبارزه براي نجات مستضعفان را از جمله وظايف انسان ها ميداند.[8]با اين اساس اگر انقلاب و وصول به حكومت جديد چنين اهدافي را تضمين نكند ارزشمند نخواهد بود. انقلاب فرانسه يكي از آرزوهاي مهم روسو، ولتر و مونتسكيو بود، انقلاب كمونيستي، ثمره برنامهريزي ماركس و لنين بود. نهضت نازيها در آلمان جز در سرزميني كه هگل، كوته و نيچه در آن مبارزه كرده بودند ظهور نكرد. اين ها همه، حركتهاي مقطعي و زود گذري بودند كه تنها بعضي از جنبههاي مادي انسانها را پوشش ميدادند، لذا انقلاب مورد تأييد اسلام درقالب انقلابهاي سوسياليستي، ليبرال و انقلابهاي صرفاً استقلال طلبانه و يا اقتصادي محض دنبال نميشود. اسلام نميتواند با روح چنين حركتهائي همدم و هماهنگ باشد بلكه ديد اسلام نسبت به انقلاب ديدي فراتر و جامعتر از اهداف صرفاً مادي است. البته اين به آن معنا نيست كه در انقلاب اسلامي اهداف اقتصادي، اجتماعي، آزادي و استقلال، پيشرفت و توسعه دنبال نگردد بلكه مقصود آن است كه منظور كردن اين اهداف در رتبة نخست و بيتوجهي به ارزشهاي ديني و معنوي, انقلاب را غير اسلامي ساخته و اهداف مورد نظر اسلام را تأمين نخواهد كرد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. علي اكبر ذاكري، انقلاب اسلامي ايران در آيات و روايات، قم: دفتر نشر محمد، 1362.
2. ابوالفضل عزتي، اسلام انقلابي و انقلاب اسلامي، انتشارات هدي، بيتا.
پي نوشت ها:
[1] . نهج البلاغه، خطبه 16.
[2] . نساء/163، 165 و عنكبوت/18 و حديد/25 و…
[3] . انعام/57 و يوسف/40.
[4] . نساء/64.
[5] . شوري/15 و انعام/70 و مائده/8.
[6] . نساء/74 تا 76.
[7] . حديد/ 25.
[8] . نساء/ 75.