انواع ظلمها به امامت
انواع ظلمها به امامت
ظلم اقتصادى
قدرت مالى را از اهلبیت علیهم السلام با غصب فدك كه در آن زمان درآمد زیادى داشت سلب نمودند و سهم ذىالقربى و اهلبیت را از مالیات اسلامى حذف كردند.
تهمت و شایعه پراكنى
با انواع دروغها و افتراها، به امام انواع تهمتها زدند و كار را به جائى رساندند كه هنگامى كه مردم شام شنیدند حضرت علىعلیه السلام در مسجد كوفه ترور شد، گفتند: على در مسجد چه مىكرد، مگر او اهل نماز بود!!
ظلم فكرى
با شعار «حَسبُنا كتاب اللّه» قرآن ما را بس است، جلو نشر احادیث و كلمات رسول خدا صلى الله علیه وآله را گرفتند و مهر برلب امام معصوم زدند و مردم را از منابع اصلى علم بازداشتند.
دروغ سازى
كارخانه جعل حدیث به راه انداختند و آن قدر حدیث دروغ در مدح بنىامیه و كوبیدن بنىهاشم و مسائل دیگر جعل كردند تا راه را براى شناخت حق و باطل براى گروهى مشكل نمودند.
تحریف و توجیه
بیانات صریح و روشنى كه پیامبر درباره مسئله امامت بیان فرموده بود، تحریف و توجیه نموده و با تغییر مسیر رهبرى، كار را به جایى رساندند كه خلافتِ پیامبر تا سرحد حكومت یزید سقوط كرد.
ظلم فرهنگى
من نمىدانم چرا شخصیّت مشهور اهل سنت كه معاصر امام كاظمعلیه السلام بود، حتى یك حدیث از آن حضرت نقل نكرده است؟! آیا امام علیه السلام را نباید همانند یك راوى عادى به حساب آورد؟
چگونه است كه در كتاب بسیار مهم صحیح بخارى از برخى خوارج حدیث نقل شده است، امّا از امام جعفر صادق علیه السلام و امامان معصوم پس از او حدیثى نیامده است؟!
جاهل به جاى عالم
به جاى رهبرى كه فریاد مىزد «سلونى» هر چه مىخواهید سؤال كنید كه جواب دهم، سراغ رهبرى رفتند كه فریاد مىزد «اقیلونى» مرا رها كنید كه اطلاعاتى ندارم.
به جاى علىعلیه السلام، درگاه علم پیامبر صلى الله علیه وآله، سراغ كسى رفتند كه بارها در مسائل گوناگون متحیر و از حضرت على علیه السلام كمك مىگرفت و بارها مىگفت: اگر على به فریادم نمىرسید و مرا از بنبستها بیرون نمىآورد، هلاكت من حتمى بود.
بهانهها و كینهها
به بهانه اینكه على علیه السلام جوان است، شوخ است، مسلمانان از او كینههاى دیرینه در جنگ خیبر و بدر و احد و حنین دارند، امام معصوم را خانهنشین كردند تا جایى كه امام فرمود: من از روز اول مظلوم بودم.(1)
با اینكه براى هیچ یك از اصحاب پیامبر صلى الله علیه وآله به اندازه حضرت علىعلیه السلام فضائل نقل نشده است او را كنار زدند.
براستى مگر جوان بودن عیب است.
مگر حضرت ابراهیمعلیه السلام كه بتان را شكست جوان نبود؟ «فتى یذكرهم یقال له ابراهیم»(2)
مگر قرآن در باره اصحاب كهف نمىفرماید: «انّهم فتیة آمنوا بربهم»(3) آنان جوانانى بودند كه به پروردگار خویش ایمان آوردند.
مگر حضرت یوسف جوان نبود و مگر مصعب اولین مبلغ پیامبر جوان نبود.
مگر پیامبر صلى الله علیه وآله جوان هیجده سالهاى به نام اُسامه را به مقام فرماندهى نصب نكرد و در باره او نفرمود: «لعن اللّه من تخلّف عن جیش اسامة» خداوند هركس را كه از لشگر اسامه سرپیچى كند، لعنت كند.
مگر كهولت سن شرط رهبرى است؟!
مگر امامت، كیلویى و مترى است؟!
مگر قرآن معیار ارزشها را علم، تقوى، جهاد، هجرت، سابقه، اخلاص و ایمان قرار نداده است؟ چرا در برابر آن ملاكهاى الهى مسائل دیگرى را مطرح كردند؟
موضوع دیگرى را كه بهانه كردند، شوخ بودن حضرت علىعلیه السلام بود. براستى مگر شوخ بودن مانع لیاقت است؟ امامت، علم و بینش و عصمت مىخواهد. لذا امامان ما هم سنشان با هم متفاوت است و هم شیوه برخوردشان و هم مسئولیّتشان ، همان گونه كه انبیا نیز داراى شرائط متفاوتى بودند.
پي نوشت ها :
1 – بحارالانوار، ج27، ص209.
2- سوره انبیاء، آیه 60.
3- سوره كهف، آیه 13.
ارسال توسط كاربر محترم : sadrian