خانه » همه » مذهبی » انگيزه هاي قيام امام حسين (ع)

انگيزه هاي قيام امام حسين (ع)

انگيزه هاي قيام امام حسين (ع)

امام حسين (عليه السلام) از مدينه رهسپار مکه مي شد براي برادرش محمد بن حنفيه که در مدينه باقي ماند، وصيت نامه اي نوشت. مادر محمد بن حنفيه فرزند اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب (عليه السلام)، زني از قبيله بني حنفيه بود و

01891 - انگيزه هاي قيام امام حسين (ع)
01891 - انگيزه هاي قيام امام حسين (ع)

 

نويسنده: دکتر محمّد ابراهيم آيتي

 


امام حسين (عليه السلام) از مدينه رهسپار مکه مي شد براي برادرش محمد بن حنفيه که در مدينه باقي ماند، وصيت نامه اي نوشت. مادر محمد بن حنفيه فرزند اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب (عليه السلام)، زني از قبيله بني حنفيه بود و بدين جهت او را « محمد بن حنفيه » مي گفتند. ولي مردي بزرگوار و شجاع و باتقوي بود و هرچند « کيسانيه » که طايفه اي از شيعه بوده اند او را امام دانسته اند، اما او خود بعد از پدر بزرگوارش اميرالمؤمنين (عليه السلام) به امامت برادرش امام حسن (عليه السلام) و سپس به امامت برادر ديگرش امام حسين (عليه السلام)، و سپس به امامت برادرزاده اش علي بن الحسين سجاد (عليه السلام) معتقد بود و از رجال بزرگوار اهل بيت (عليهم السلام) مي باشد، و در جنگ هاي اميرالمؤمنين مردانگي ها نشان داده است(1). سيد ابن طاووس اين وصيت نامه را نقل مي کند. در اين وصيت نامه امام (عليه السلام) انگيزه قيام خود را بيان کرده است و راهي را که با هر پيش آمدي در پيش خواهد گرفت روشن ساخته است. و نيز به انگيزه هاي باطل که آدمي را تحريک مي کند و در راه تأمين شهوات و تمايلات نفساني به مبارزه وادار مي سازد و ساحت مردان حق از چنان انگيزه هايي پاک و منزّه است، اشاره کرده است:
« بسم الله الرحمن الرحيم هذا ما أوصي به الحسين بن علي بن ابي طالب الي اخيه محمد المعروف بابن الحنفيه: ان الحسين يشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريک له و ان محمداً عبده و رسوله، جاء بالحق من عند الحق، و أن الجنة حق و النار حق و أن الساعة آتية لاريب فيه، وان الله يبعث من في القبور، و اني لم اخرج أشراً ولا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً و انما خرجت لطلب الاصلاح في امة جدي صلي الله عليه و آله. اريد أن آمر بالمعروف و أنهي عن المنکر و أسير بسيرة جدي و ابي علي بن ابي طالب، فمن قبلني بقبول الحق فالله اولي بالحق و من رد علي هذا أصبر حتي يقضي الله بيني و بين القوم بالحق و هو خيرالحاکمين، و هذه وصيتي يا أخي اليک و ما توفيقي الا بالله عليه توکلت و اليه انيب »(2).
به نام خداي بخشاينده مهربان، اين است وصيت حسين بن علي بن ابي طالب به برادرش محمد بن حنفيّه، راستي که حسين به يگانگي پروردگار و اينکه موجودي قابل پرستش جز او نيست و شريک ندارد گواهي مي دهد. و نيز شهادت مي دهد که محمد بنده و فرستاده او است که حقّ را از نزد حق آورده است و بهشت و دوزخ حقّ است، و روز حساب مي رسد و شکّي در آن نيست، و خداوند مردگان در گورها خفته را زنده مي کند.
اينهايي که امام بيان کرد همان عقايدي است که براي هر مسلماني ضرور است و با نداشتن اين عقايد نمي توان مسلمان بود. و ظاهراً مراد امام آن باشد که همين اصول امروز در خطر است و اگر کار بدين منوال بگذرد با دستگاه خلافت از تعرّض به اصول دين هم صرف نظر نکند و در حقيقت انگيزه ي واقعي قيام امام (عليه السلام) حفظ همين اصول و مباني و اساس است که ديگر شئون مذهبي و اجتماعي مسلمانان بر آنها بار و استوار است.
سپس نوشت: که اين نهضت من نه براي سرکشي و طغيان ونه از روي هواي نفس، و انگيزه شيطاني است، و نه منظور آن است که کاري تباه انجام داده باشم، و يا برکسي ستمي روا دارم، تنها آنچه مرا به اين جنبش عظيم دعوت مي کند، آن است که وضعيت امت جدّ خود را به صلاح آورم و از فساد کاري جلوگيري کنم. و راه امر به معروف و نهي از منکر را در پيش گيرم. و روش جدّ خود رسول خدا صلي الله عليه و آله و پدر خود علي (عليه السلام) را دنبال کنم.
در اين وصيت نامه امام انگيزه ي قيام خود را بيان مي کند و مردم را در جريان قيام خويش مي گذارد تا بدانند که اين قيام يک قيام عادي و يک قيام نفساني و نهضتي بر مبناي هواي نفس و تمايلات بشري نيست، از اينرو مي گويد من براي خوشي و سرگرمي و براي لذّت بردن و براي گردآوري ثروت بيرون نرفتم. براي تبهکاري هم بيرون نمي روم. راه و رسم ستم را هم در پيش نگرفته ام « و انما خرجت لطلب الاصلاح في امة جدي صلي الله عليه و آله » با اين جمله امام (عليه السلام) نشان مي دهد که براي امت اسلامي در سال شصتم هجرت يک فساد اجتماعي و ديني خطرناکي پيش آمده، فسادي که جز با قيامي شديد و خونين اصلاح پذير نيست، فسادي که اصلاح آن جز از دست رهبري مانند حسين بن عليّ (عليه السلام) که آيه تطهير در قرآن سوره احزاب شهادت به عصمت او داده ساخته نيست، فسادي که اصلاح آن با خواندن خطبه و انتشار مقالات مذهبي امکان پذير نيست.
سپس گفت: هر کس در مقابل دعوت من قيافه تسليم و پذيرش به خود گرفت و حقّ را از من پذيرفت چه بهتر، و هرکس هم نپذيرد و عکس العمل نشان دهد باز شکيبايم و در راه تعقيب هدف خويش از پيشامدهاي ناگوار و مصيبتها و ناملايمات باکي ندارم (شکيبايم نه به آن معني غلطي که گاهي تصور مي شود، يعني دست روي دست مي گذارم تا يزيد هرچه مي خواهد انجام دهد، بلکه به آن معني صحيحي که شايسته مقام امام است، و به همان معني « صبر اساس ايمان و خداپرستي است » يعني اين راه را اگر چه يکتنه باشد به پايان خواهم برد، تا خدا ميان من و ميان اين مردم به حقّ داوري کند و خدا از همه داوران در داوري داناتر و تواناتر است).
سپس نوشت: اي برادر من اين وصيت من است براي تو و توفيق را جز از خداي نخواهم و تنها بر وي توکّل مي کنم و به سوي او باز مي گردم.
راستي اگر بخواهيم به موجبات قيام امام (عليه السلام) توجه کنيم بايد حداقل مقدّمات آن را در 30 سال پيش از اين تاريخ جستجو کنيم.
چه از حدود سال 29 يا 30 هچري مقدمات و موجبات لزوم و نيازمندي به اين قيام در جامعه اسلامي فراهم گشت. عثمان بن عفّان اُموي در حدود دوازده سال بر مسلمين حکومت کرد و خلافت اسلامي را عهده دار بود و چنانکه در تاريخ اسلام روشن است در شش سال نيمه دوم خلافت عثمان وضع حکومت اسلامي تغيير کرد و در حقيقت خلافت اسلامي که مي بايست فقط در حدود مراقبت اجراي قانون اسلام و نظارت بر عدم انحراف امّت از قانون عملي باشد و انجام شود و همه مردم در همه امور آزاد باشند، جز در عمل کردن به حقّ و رعايت قانون و جز قيد حقّ و جز حدود قانون براي مردم هيچ حدي و مرزي محدوديّتي نباشد، و هيچ فردي جز به رعايت حق و قانون به هيچ امري ملزم نشود، اين وضع خلافت تغيير کرد و به صورت ديگري در آمد که داشت مردم مسلمان را در همه امور آزاد مي گذاشت. حتّي از رعايت حدود قانون جز از رعايت حدود منافع و مصالح و منويّات خليفه، و مردمي روي همين حساب توانستند از مال مسلمين و عوائد مسلمين و بيت المال مردم بيچاره مسلمان ثروت ها و مستغلّات و املاک فراواني به دست آورند، همان بيت المالي که علي بن أبي طالب (عليه السلام) در زمان خلافتش تا آن حد مراقبت مي کرد و پيش از عثمان، خلفاي ديگر و خود عثمان هم در اوايل خلافت خود تا حدّي در صرف و خرج آن و راههاي به مصرف رساندن آن احتياط لازم را به کار مي برد به جاي آنکه صرف مصالح عمومي مسلمين شود، به دست اين و آن افتاد و به نام اين و آن به ثبت رسيد. همين انحراف هاي روز افزون بود که در سال شصت هجري امام حسين (عليه السلام) را بر آن داشت که در برابر اين تيره بختي ها و انحراف هاي شديد که از سي سال پيش فراهم گشته بود با قيامي تند و خونين و با شهادت و سرفرازي بگيرد.

پي‌نوشت‌ها:

1-نوشته اند که پادشاه روم دو مرد پهلوان يک تنومند و ديگري نيرومند و قوي پنجه براي مسابقه نزد معاويه فرستاد تا با پهلوانان اسلامي مشت و پنجه نرم کنند. معاويه به عمروبن عاص گفت حريف اين مرد بلند قامت را داريم و او قيس بن سعد بن عباده است، اما براي آن ديگري به فکر تو احتياج داريم چه کسي مي تواند با وي زورآزمايي کند و بر او پيروز آيد؟ عمرو گفت دو نفر در نظر دارم که هر دو را دشمن مي داري يکي محمدبن حنفيه و ديگري عبدالله بن زبير، معاويه گفت هر کدام اکنون به ما نزديکتر است وي را فراخوان. عمرو از محمدبن حنفيه خواست که اين مهم را کفايت کند، معاويه در مجلس عمومي نشست و بزرگان دولت و ملنت نيز حاضرشدند و مرد زورمند اولي به ميدان زور آزمايي درآمد و با محمد روبرو شد محمد گفت: يا بنشين و دست خود را به من ده تا تو را از جاي بکنم يا من مي نشينم و تو دست مرا بگير و مرا از جاي بلند کن. تا زورمند از ما دو نفر تشخيص داده شود اکنون چه مي خواهي مي نشيني يا بنشينم؟ رومي گفت بنشين. محمد نشست و دست خود را به مرد رومي داد ولي پهلوان رومي آنچه کرد نتوانست محمد را جنبش دهد و به ناتواني خود اعتراف کرد، محمد ايستاد و رومي نشست و دست خود را به پهلوان اسلام داد محمد با يک حرکت بي درنگ او را از جاي کند و در هوا نگهداشت و آنگاه بر زمين انداخت حاضرين بر قدرت او آفرين گفتند و معاويه نيز خوشحال گرديد.
بار ديگر پهلوان بلند قامت رومي در صحنه مسابقه سربلند کرد قيس بن سعد که حاضر بود به گوشه اي رفت و زير جامه از پا در آورد و به رومي داد تا بپوشد و جاي خود را گرفت و نشست. بزرگان انصار از اينکه قيس در چنان مجلس رسمي زيرجامه را از پا درآورد ناراحت شدند و قيس را ملامت کردند و او در جواب با گفتن اشعاري عذرخواهي کرد.
2- بحارالانوار 44: 37/328.

منبع مقاله :
آيتي، محمد ابراهيم؛ (1388) بررسي تاريخ عاشورا، [بي جا]: مؤسسه انتشاراتي امام عصر (عج)، چاپ پنجم.

 

 

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد