اوّلاً: برخی از افراد در هر دین و مذهبی که باشند، مذهب برایشان معنا و مفهومی نداشته و دین و مذهب فقط در شناسنامهی آنان ثبت شده و بود و نبود آن برایشان فرقی ندارد؛ به شکلی که شاید تا آخر عمر به این مطلب هم برخورد نکنند که دین و مذهبشان چه بوده است؟ به عنوان مثال فرض کنید: شخصی که از پدر و مادری لاابالی و بی اهمیت به دین و مذهب پا به دنیا گذارده و در محیطی شبیه و یا بدتر رشد و نمو پیدا کرده و در دوران بزرگسالی نیز به انواع بزه و کارهای خلاف شرع و فساد روی آورده و از ارتکاب هیچ فسق و فجوری ابائی نداشته و جان خود را نیز در همین مسیر صرف کرده و در نهایت هم در حال ارتکاب جرم جان باخته و از دنیا رفته است. حال طبیعی است که از چنین کسی هرگز نمیتوان توقع داشت که بخواهد به این مباحث و یا آیات و روایات لحظهای فکر کند تا چه رسد که حقانیت ولایت امیر المؤمنین علیه السّلام برایش اهمیتی داشته باشد. حال اینگونه افراد در هر دین و مذهبی که باشند همین وضعیت را دارند و شیعه و یا سنی بودن در تغییر وضعیتشان نقشی ندارد.
ثانیاً: گروهی دیگر در محیطی کاملاً معتقد و متعصب به دنیا آمده و رشد نموده و تا آخر هم به همین شکل زندگی کرده و اعتقاد به دین و مذهب خاص خود در گوشت، خون، پوست و استخوانش عجین شده و هیچ فرض دیگری برای او تصور نمیشود. پس سنی شدن و یا شیعه شدن برای این گونه افراد هم چیزی نزدیک به محال است.
ثالثاً: گروهی دیگر تنها دلیل برای حقانیت دین و مذهب خود را رویه و سیر و سلوک پدران و پدربزرگان و آباء و اجداد خود میدانند و همین دلیل را از هر وحی منزلی بالاتر میدانند.آیاتی از قرآن کریم در باره اینگونه افراد میفرماید: وَ إِذا قیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَیْنا عَلَیْهِ آباءَنا أَوَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَ لا یَهْتَدُون؛ و چون به آنها گفته میشود: از شریعت و آنچه خدا فرستاده است پیروی کنید، پاسخ دهند که ما پیرو کیش و مذهب پدران خود خواهیم بود. آیا باید آنها تابع پدران باشند؟! گرچه آن پدران بى عقل و نادان بوده و هرگز به حق و راستى راه نیافته باشند؟ سوره بقره/ آیه 170.
درباره این گروه نیز فرقی نمیکند که پدران بر چه راه و دین و مذهبی بوده باشند؛ یعنی حتی اگر پدران بر فساد و فحشائی هم بوده باشند همین را ملاک حقانیت دانسته و همان مسیر را طی میکنند؛ قرآن کریم میفرماید:
وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا؛ و چون کار زشتى کنند گویند: ما پدران خود را بدین کار یافته ایم. سوره اعراف/ آیه 28.
در این آیه حتی انجام اعمال فساد و فحشاء از سوی پدران نیز برای برخی ملاک حقانیت به حساب میآید.
این گروه حتی اگر به یقین یافته باشند که پدران و اجدادشان در مسیر آتش دوزخ هستند باز به خاطر تعصبشان همین راه را ادامه میدهند:
قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا أَوَلَوْ کانَ الشَّیْطانُ یَدْعُوهُمْ إِلى عَذابِ السَّعیر؛ جواب دهند ما تنها از طریقى که پدران خود را بر آن یافته ایم پیروى مى کنیم. آیا هر چند آنان را شیطان به آتش دوزخ بخواند (باز پیرو آنها مى شوند)؟
آیاتی دیگر در رابطه با اینگونه افراد در تبعیت از راه و روش نیاکان و اقوامشان در قرآن کریم آمده است که ما به موارد فوق بسنده کردیم. پس توقع شیعه شدن از این گروه نیز توقع کاملاً بیجایی است.
رابعاً: بعد از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله به خاطر سلطه حکومتهای مخالف با فرهنگ شیعه، همواره انواع تهدیدها و مخاطرات بر علیه شیعیان وجود داشته است؛ از قبیل: تهدیدها، تبعیدها، زندانها، شکنجهها، بیخانمانشدنها و کشت و کشتارها که اینها همه باعث گردید تا شیعه بودن به جرمی نابخشودنی و خلاف خواست حکومت تلقی گردد و دیگر کسی هوای شیعه شدن نکند. این سیاست دولتها تا حد زیادی موفق بود و با ایجاد جو خوف و وحشت توانستند در دستیابی به این هدف خود موفق گردند.
خامساً: همیشه و در همه زمانها افرادی لجوج و عنود، با طینتهای ناپاک وجود دارند که به هیچ وجه حاضر به پذیرش حق نیستند. این گونه افراد در مقابل آیات قرآن و تصریحات پیامبر اکرم نیز مقاومت و مخالفت کردهاند.
به عنوان مثال در روز غدیر خم بعد از معرفی امیر المومنین علیه السلام و بیعتی که بسیاری از افراد همچون ابوبکر و عمر و تمامی افراد حاضر در غدیر خم با امیر المؤمنین علیه السلام داشتند؛ اما کسی هم تا به این حد لجوج و عنود پیدا میشود که در همان جا اولین مورد از مخالفت آشکار و صریح خود را بروز داد.
حارث بن نعمان فهری آمد و برخورد بسیار عجیبی با رسول خدا کرد، این برخورد به حدی زشت و زننده بود که آیهای در این مورد نازل شد و به سراحت وعده عذاب به اینگونه افراد داد.
سئل سفیان بن عیینة عن قول الله عز وجل: «سأل سائل» فیمن نزلت؟ فقال: لقد سألتنی عن مسألة ما سألنی عنها أحد قبلک. حدثنی أبی عن جعفر بن محمد عن آبائه: لما کان رسول الله صلى الله علیه وسلم بغدیر خم، نادى الناس فاجتمعوا، فأخذ بید علی بن أبی طالب فقال: من کنت مولاه فعلی مولاه، فشاع ذلک وطار فی البلاد، فبلغ ذلک الحارث بن النعمان الفهری، فأتى رسول الله على ناقة حتى أتى الأبطح، فنزل عن ناقته فأناخها وعقلها، ثم أتى النبی وهو فی ملأ من أصحابه فقال: یا محمد! أمرتنا عن الله أن نشهد أن لا إله إلا الله وأنک رسول الله، فقبلناه منک. وأمرتنا أن نصلی خمسا، فقبلناه منک، وأمرتنا بالزکاة فقبلناه، وأمرتنا أن نصوم شهر رمضان فقبلناه منک، وأمرتنا بالحج فقبلناه. ثم لم ترض بهذا حتى رفعت بضبعی ابن عمک ففضلته علینا وقلت: من کنت مولاه فعلی مولاه !! فهذا شئ منک أم من الله عز وجل؟! فقال صلى الله علیه وسلم: والذی لا إله إلا هو إن هذا من الله. فولى الحارث بن النعمان یرید راحلته وهو یقول: اللهم إن کان ما یقوله محمد حقا فأمطر علینا حجارة من السماء أو ائتنا بعذاب ألیم. فما وصل إلیها حتى رماه الله بحجر فسقط على هامته وخرج من دبره فقتله. وأنزل الله عز وجل: «سأل سائل بعذاب واقع للکافرین لیس له دافع».
از سفیان بن عیینه در باره شأن نزول آیه شریفه: «سأل سائل» سؤال نمودند؟ او گفت: از مسألهای سؤال کردید که تاکنون کسی از من سؤال نکرده است. پدرم از حضرت جعفر بن محمد از پدران بزرگوارشان نقل نمود: هنگامیکه رسول خدا به سرزمین غدیر خم رسید، مردم را ندا داد و چون مردم اجتماع نمودند، دست علی بن أبی طالب را گرفت و فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه»، این سخن میان مردم و شهرهای مختلف اشتهار پیدا کرد، تا این که این خبر به حارث بن نعمان فهری رسید، از اینرو سوار بر ناقهای خود را به أبطح و نزد رسول خدا صلّی الله علیه وآله رساند، از مرکب خود پیاده شد و پای شتر خود ببست و در حالی که حضرت میان جمعی از صحابه حضور داشتند جلو آمد و گفت: یا محمد! ما را امر نمودی تا شهادت به وحدانیت خداوند و رسالت تو دهیم و در پنج موعد به نماز بایستیم و زکات بپردازیم ماه رمضان را روزه بگیریم، و حج انجام دهیم این همه را پذیرفته و انجام دادیم. اما انگار به این مقدار رضایت نداده و بعد از آن دست پسر عموی خود گرفتی و بر ما فضیلت بخشیدی و گفتی: «من کنت مولاه فعلی مولاه!!» آیا این که نیز از جانب خداست و یا از جانب خود چنین امری مینمایی؟ رسول خدا صلّی الله علیه وآله فرمود: به خدای یکتا قسم که تمام اینها از جانب خداوند است. حارث بن نعمان وقتی این سخن را شنید رو برگردانید و در حالی که محل را ترک میکرد گفت: خدایا اگر آنچه که محمد میگوید حقیقت دارد باران سنگ و یا عذاب سختی از آسمان فرو فرست. با گفتن این سخن او که هنوز به مرکب خود نرسیده بود سنگی از آسمان فرود آمد و بر فرق سر او اصابت نمود و از عقب او خارج گشت و او را در همان مکان به قتل رسانید. در همین حال بود که آیه نازل شد: «سأل سائل بعذاب واقع للکافرین لیس له دافع». (تقاضاکننده اى تقاضاى عذابى کرد که واقع شد! این عذاب مخصوص کافران است، و هیچ کس نمى تواند آن را دفع کند).
تفسیر الثعلبی، ثعلبی، ج 10، ص 35.
پس با متن فوق به این نتیجه که گروهی نیز به خاطر لجاجت و عناد خود حتی با قرآن و سخن رسول خدا نیز به مخالفت میپردازند. حقیقتی که حتی در زمان خود رسول خدا از سوی بسیاری از کفار اتفاق افتاد و با وجود مشاهده بسیاری از معجزات از سوی نبی گرامی اسلام هرگز به آن حضرت ایمان نیاوردند.
سادساً: یکی دیگر از دلائل عدم پذیرش ولایت امیر المؤمنین علیه السلام حقد و کینههایی که از صدر اسلام در سینهها وجود داشته و این حقد و کینه همیشه میتواند به قوه خود باقی مانده و مانع از پذیرش حقانیت امیر المؤمنین علیه السلام گردد:
شخصی از طایفه بنی اسد از امام علی علیه السلام سؤال کرد: کیف دفعکم قومکم عن هذا المقام وأنتم أحق به؟ چگونه شما را که از همه سزاوارتر بودید از مقام خلافت کنار زده و خلافت شما را نپذیرفتند؟ حضرت در پاسخ فرمود:
یَا أَخَا بَنِی أَسَدٍ إِنَّکَ لَقَلِقُ الْوَضِینِ تُرْسِلُ فِی غَیْرِ سَدَدٍ وَ لَکَ بَعْدُ ذِمَامَةُ الصِّهْرِ وَ حَقُّ الْمَسْأَلَةِ وَ قَدِ اسْتَعْلَمْتَ فَاعْلَمْ أَمَّا الِاسْتِبْدَادُ عَلَیْنَا بِهَذَا الْمَقَامِ وَ نَحْنُ الاَعْلَوْنَ نَسَباً وَ الأَشَدُّونَ بِالرَّسُولِ ص نَوْطاً فَإِنَّهَا کَانَتْ أَثَرَةً شَحَّتْ عَلَیْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ آخَرِینَ وَ الْحَکَمُ اللَّهُ وَ الْمَعْوَدُ إِلَیْهِ الْقِیَامَةُ وَ دَعْ عَنْکَ نَهْباً صِیحَ فِی حَجَرَاتِهِ وَ لَکِنْ حَدِیثاً مَا حَدِیثُ الرَّوَاحِلِ؛ اى برادر بنى اسد! تو مردى پریشان و مضطربى که نابجا پرسش میکنى؛ اما در عین حال احترام خویشاوندى و بستگى برقرار، و حق پرسش محترم است. اکنون که مى خواهى بدانى، پس بدان که آن ظلم و خودکامگى که نسبت به خلافت بر ما تحمیل شد، در حالى بود که ما را نسب برتر و پیوند خویشاوندى با رسول خدا (ص) استوارتر بود؛ جز خودخواهى و انحصارطلبى چیز دیگرى نبود که: گروهى بخیلانه به کرسى خلافت چسبیدند ، و گروهى سخاوتمندانه از آن دست کشیدند، داور خداست، و بازگشت همه ما به روز قیامت است.
سپس حضرت امیر صلوات الله علیه به شعر امرء القیس استناد میجوید و میفرماید: واگذار، داستان تاراج آن غارتگران را و به یاد آور داستان شگفت دزدیدن شترهاى سوارى را … .
نهج البلاغة، خطبة 162، نهج البلاغه محمد عبده، ج2 ، ص64 و شرح ابن أبی الحدید، ج9 ، ص 241 و علل الشرایع، ج1 ، ص146.
ابن أبی الحدید معتزلی در این باره مینویسد:
إن قریشا اجتمعت على حربه منذ یوم بویع بغضا له وحسدا وحقدا علیه ، فأصفقوا کلهم یدا واحدة على شقاقه وحربه ، کما کانت حالهم فی ابتداء الاسلام مع رسول الله صلى الله علیه وآله ، لم تخرم حاله من حاله أبدا؛
قریش با کینههای فروخفته و بیماری حسادت دست در دست یکدیگر به جنگ با امیر المؤمنین روی آورد همانگونه که در شروع و آغاز دعوت رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) نیز به همین روش و سیره عمل کرده بود.
شرح نهج البلاغة، ج 16، ص 151.
علتهای حقد و کینهورزی با امیر المومنین و عدم پذیرش ولایت آن حضرت:
الف: کینه قریش از امام علیه السلام به خاطر کشتن پدرانشان:
از امام زین العابدین و ابن عباس سؤال کردند: لم أبغضت قریش علیا؟ قال: لأنه أورد أولهم النار، وقلد آخرهم العار.
امام سجاد علیه السلام در پاسخ این سؤال که چرا قریش با علی علیه السلام دشمنی میورزید؟ میفرماید: چون علی علیه السلام سران آن ها را به دوزخ فرستاد و برای بازماندگانشان جز عار و ننگ باقی نگذاشت.
مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب، ج 3، ص 21.
و ابن عساکر در تاریخ مدینه دمشق مینویسد: عن ابن طاوس عن أبیه قال قلت لعلی بن حسین بن علی ما بال قریش لا تحب علیا فقال لأنه أورد أولهم النار وألزم آخرهم العار.
ابن طاوس از پدرش نقل میکند که گفت: به امام سجاد عرض کردم: چرا قریش علی علیه السلام را دوست نداشت؟
فرمود: چون سران آنان را به جهنم فرستاد و برای بازماندگانشان جز ننگ و عار چیزی باقی نگذاشت. تاریخ مدینة دمشق، ج 42، ص 290.
عثمان بن عفان در گفتگویی که با امیر المؤمنین علیه السلام داشته، به همین مطلب اشاره میکند: عن ابن عباس، قال: وقع بین عثمان وعلى علیه السلام کلام، فقال عثمان: ما أصنع إن کانت قریش لا تحبکم، وقد قتلتم منهم یوم بدر سبعین، کأن وجوههم شنوف الذهب، تصرع أنفهم قبل شفاههم! از ابن عباس روایت شده است: که میان امیر المؤمنین و عثمان گفتگویی در گرفت. عثمان گفت: من چه کنم که مردم تو را دوست ندارند در حالی که تو فقط در جنگ بدر هفتاد نفر از آنان را به قتل رساندی…شرح نهج البلاغة، ج 9 ص 23 و التذکرة الحمدونیة، ابن حمدون (متوفای 608هـ ) ج 7، ص 168 ، ناشر: دار صادر، بیروت، 1996م، الطبعة: الأولى، تحقیق: إحسان عباس، بکر عباس و نثر الدر فی المحاضرات، منصور بن الحسین الآبی (متوفای 421هـ) ج 2، ص 48، ناشر: دار الکتب العلمیة، بیروت /لبنان، 1424هـ ، 2004م، الطبعة: الأولى، تحقیق: خالد عبد الغنی محفوط.
ب: کینههای مخفی شده در سینههای قریش:
طبرانی در المعجم الکبیر مینویسد: قلت یا رسول الله ما یبکیک قال ضغائن فی صدور أقوام لا یبدونها لک الا من بعدی قال قلت یا رسول الله فی سلامة من دینی قال فی سلامة من دینک.
علی علیه السلام میگوید: از رسول خدا پرسیدم: چرا گریه میکنی؟ فرمود: کینههایی در سینهها حبس شدهاند که پس از رفتن من سرباز خواهند نمود. عرض کردم: آیا دین من سالم خواهد ماند؟ فرمود: آری دینت سالم میماند.
المعجم الکبیر ، طبرانی ، ج11 ، ص60 و تاریخ بغداد ، ج12 ، ص394 و تاریخ مدینة دمشق ، ج42 ، ص322 و فضائل الصحابة ، ابن حنبل ، ج2 ، ص651 ، ح 1109.
ج : حیله گری امت در حق امیر المؤمنین (ع):
حاکم نیشابوری در المستدرک مینویسد: عن ابی ادریس الاودی عن علی رضى اللّه عنه قال: إنّ ممّا عهد إلیّ النبی صلى اللّه علیه وآله أنّ الأمّة ستغدر بی بعده.
علی علیه السلام میفرماید: پیامبر خدا به من فرمود : مردم پس از من با تو کینهورزی خواهند کرد.
و بعد از نقل روایت میگوید: هذا حدیث صحیح الاسناد ولم یخرجاه.
حدیث فوق حدیثی با سند صحیح است اما بخاری و مسلم آن را در کتاب صحیح خود نیاوردهاند.
المستدرک، ج 3، ص140، باب إخبار النبی بقتل علی علیه السلام ـ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج11 ، ص216 ـ البدایة والنهایة، ابن کثیر، ج 6، ص218 ـ مجمع الزوائد، هیثمی، ج 9، ص137.
انتقام از علی علیه السلام به جای پیامبر صلی الله علیه وآله:
قریش در زمان حیات رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم، از آن حضرت شکستهای متعددی متحمل شدند و هیچ وقت نتوانستند این شکستها را جبران کنند. بعد از رحلت آن حضرت، تلاش کردند که انتقام آن را از اهل بیت آن حضرت و به ویژه از امیر المؤمنین علیه السلام بستانند که اتفاقاً موفق نیز بودند. امیر المؤمنین علیه السلام در خطبهای میفرماید: اللَّهُمَّ انّى اسْتَعْدیکَ عَلى قُرَیْش، فَاِنَّهُمْ اضْمَرُوا لِرَسوُلِکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ ضُروُباً مِنَ الشَّرِّ وَ الْغَدْرِ، فَعَجَزوُا عَنْها، وَ حُلْتَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَها، فَکانَتِ الْوَجْبَةُ بى، وَ الدَّآئِرَةُ عَلَىَّ.
از تو بر قریش کمک می خواهم، آنان کینهها وبدیهای فراوانی نسبت به فرستادهات در دل داشتند؛ اما از اجرای آن ناتوان ماندند و تو بین آنان وخواهش هایشان مانع بودی، و اکنون نوبت به من رسیده است و به طرف من هجوم آوردهاند.
و در روایتی دیگر میفرماید:
کل حقد حقدته قریش على رسول الله صلى الله علیه وآله أظهرته فی وستظهره فی ولدى من بعدی، ما لی ولقریش! إنما وترتهم بأمر الله وأمر رسوله، أفهذا جزاء من أطاع الله ورسوله إن کانوا مسلمین!
قریش تمام کینههایی که از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) در دل داشت در حق من آشکار نمود و پس از من به زودی در حق فرزندان من نیز آن را ابراز خواهد کرد ، مرا با قریش چه کار ؟! ، همانا به امر خدا و رسول با آنان جنگیدم، آیا این است سزای کسی که خدا و پیامبرش را اطاعت کرده است؟
شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید، ج 20، ص 328 و ینابیع المودة لذوی القربى، القندوزی، ج 1 ص 407.
انگیزه حسد قریش نسبت به امیر المؤمنین(ع):
بر کسی پوشیده نیست که امیر المؤمنین علیه السلام در دامان رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم پرورش یافته، نخستین کسی است که به آن حضرت ایمان آورد و او را در تمامی مصائب یاری کرده است. رسول خدا نیز او را بیش از هر کسی دوست میداشت؛ تا جایی که دخترش را به آن حضرت داد و در روز مؤاخات با او رسماً عقد اخوت بست و … .
این مسائل دست به دست هم داد تا آتش حسادت نسبت به آن حضرت در دل قریشیان شعله ور شود، و تا زمانی که رسول خدا زنده بود، این آتش خطرناک زیر خاکستر باقی مانده بود؛ ولی با رحلت آن حضرت سربرآورد و شعله ور شد؛ تا جایی که خلافت را که حق آن حضرت بود غصب و انواع و اقسام ظلمها را در حق وی روا داشتند.
سابعاً: گروه کثیری از اهل سنت را معتزله تشکیل میدادند که به افضلیت امیر المؤمنین علیه السلام اعتقاد داشتهاند اما با این وجود بر این اعتقاد بودهاند که اشکال ندارد که خداوند مفضول را بر فاضل مقدم نماید. و از این رو میبینیم که ابن ابی الحدید معتزلی در مقدمه شرح نهج البلاغه اینگونه میگوید: الحمدلله الذی قدم المفضول علی الفاضل.
حمد و سپاس خدایی را که مفضول (کسی که از نظر فضیلت کمتر است) را بر فاضل (کسی که از نظر فضیلت برتر از دیگران است.) برتری بخشید. شرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید، ج 1، ص 9، مقدمه مؤلف.
ثامناً: اما از تمام موارد فوق که بگذریم و با وجود تمام سعی و تلاشی که صورت گرفته تا این شعله را کم فروغ و یا بی فروغ سازند اما با این وجود در طول دوران و تاریخ اسلام افراد زیادی از مذهب اهل سنت به مذهب شیعه گرایش پیدا نمودهاند با این تفاوت که عده زیادی از آنان بعد از پی بردن به حقانیت مذهب شیعه از روی ترس شیعه شدن خود را آشکار نکردهاند. اما با این وجود افراد زیادی نیز به مذهب شیعه تشرف یافته و شیعه شدن خود را نیز آشکار نموده و از سرسختترین مدافعان و مبلغان مذهب شیعه گردیدهاند که به عنوان مثال میتوان از دو تن از شاخصترین چهرههای نمونه عصر حاضر که قبلاً از علمای بزرگ اهل سنت بودهاند نام برد: دکتر محمد تیجانی سماوی و دکتر عصام العماد میباشند.
نتیجه:
پس میتوان به این نتیجه رسید که عوامل مختلفی دست به دست هم داده و نتیجه را آن ساخته که امروز شاهد هستیم اما با این وجود باز هم بسیاری از اهل سنت به مذهب شیعه روی نیاورند. البته ذکر این نکته را نیز نباید فراموش کرد که خداوند متعال میفرماید:
یَهْدی مَنْ یَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقیم؛ خدا هر کس را که بخواهد به راه راست هدایت مى کند. سوره بقره، آیه142.
وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدی مَنْ یَشاء؛ بلکه خداست که هر که را که بخواهد هدایت مى کند. سوره بقره، آیه 272.
هدایت تمام انسانها با خداوند است و تا اراده و مشیت الهی بر آن تعلق نگیرد هدایت محقق نخواهد گشت.
ثانیاً: گروهی دیگر در محیطی کاملاً معتقد و متعصب به دنیا آمده و رشد نموده و تا آخر هم به همین شکل زندگی کرده و اعتقاد به دین و مذهب خاص خود در گوشت، خون، پوست و استخوانش عجین شده و هیچ فرض دیگری برای او تصور نمیشود. پس سنی شدن و یا شیعه شدن برای این گونه افراد هم چیزی نزدیک به محال است.
ثالثاً: گروهی دیگر تنها دلیل برای حقانیت دین و مذهب خود را رویه و سیر و سلوک پدران و پدربزرگان و آباء و اجداد خود میدانند و همین دلیل را از هر وحی منزلی بالاتر میدانند.آیاتی از قرآن کریم در باره اینگونه افراد میفرماید: وَ إِذا قیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَیْنا عَلَیْهِ آباءَنا أَوَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَ لا یَهْتَدُون؛ و چون به آنها گفته میشود: از شریعت و آنچه خدا فرستاده است پیروی کنید، پاسخ دهند که ما پیرو کیش و مذهب پدران خود خواهیم بود. آیا باید آنها تابع پدران باشند؟! گرچه آن پدران بى عقل و نادان بوده و هرگز به حق و راستى راه نیافته باشند؟ سوره بقره/ آیه 170.
درباره این گروه نیز فرقی نمیکند که پدران بر چه راه و دین و مذهبی بوده باشند؛ یعنی حتی اگر پدران بر فساد و فحشائی هم بوده باشند همین را ملاک حقانیت دانسته و همان مسیر را طی میکنند؛ قرآن کریم میفرماید:
وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا؛ و چون کار زشتى کنند گویند: ما پدران خود را بدین کار یافته ایم. سوره اعراف/ آیه 28.
در این آیه حتی انجام اعمال فساد و فحشاء از سوی پدران نیز برای برخی ملاک حقانیت به حساب میآید.
این گروه حتی اگر به یقین یافته باشند که پدران و اجدادشان در مسیر آتش دوزخ هستند باز به خاطر تعصبشان همین راه را ادامه میدهند:
قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا أَوَلَوْ کانَ الشَّیْطانُ یَدْعُوهُمْ إِلى عَذابِ السَّعیر؛ جواب دهند ما تنها از طریقى که پدران خود را بر آن یافته ایم پیروى مى کنیم. آیا هر چند آنان را شیطان به آتش دوزخ بخواند (باز پیرو آنها مى شوند)؟
آیاتی دیگر در رابطه با اینگونه افراد در تبعیت از راه و روش نیاکان و اقوامشان در قرآن کریم آمده است که ما به موارد فوق بسنده کردیم. پس توقع شیعه شدن از این گروه نیز توقع کاملاً بیجایی است.
رابعاً: بعد از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله به خاطر سلطه حکومتهای مخالف با فرهنگ شیعه، همواره انواع تهدیدها و مخاطرات بر علیه شیعیان وجود داشته است؛ از قبیل: تهدیدها، تبعیدها، زندانها، شکنجهها، بیخانمانشدنها و کشت و کشتارها که اینها همه باعث گردید تا شیعه بودن به جرمی نابخشودنی و خلاف خواست حکومت تلقی گردد و دیگر کسی هوای شیعه شدن نکند. این سیاست دولتها تا حد زیادی موفق بود و با ایجاد جو خوف و وحشت توانستند در دستیابی به این هدف خود موفق گردند.
خامساً: همیشه و در همه زمانها افرادی لجوج و عنود، با طینتهای ناپاک وجود دارند که به هیچ وجه حاضر به پذیرش حق نیستند. این گونه افراد در مقابل آیات قرآن و تصریحات پیامبر اکرم نیز مقاومت و مخالفت کردهاند.
به عنوان مثال در روز غدیر خم بعد از معرفی امیر المومنین علیه السلام و بیعتی که بسیاری از افراد همچون ابوبکر و عمر و تمامی افراد حاضر در غدیر خم با امیر المؤمنین علیه السلام داشتند؛ اما کسی هم تا به این حد لجوج و عنود پیدا میشود که در همان جا اولین مورد از مخالفت آشکار و صریح خود را بروز داد.
حارث بن نعمان فهری آمد و برخورد بسیار عجیبی با رسول خدا کرد، این برخورد به حدی زشت و زننده بود که آیهای در این مورد نازل شد و به سراحت وعده عذاب به اینگونه افراد داد.
سئل سفیان بن عیینة عن قول الله عز وجل: «سأل سائل» فیمن نزلت؟ فقال: لقد سألتنی عن مسألة ما سألنی عنها أحد قبلک. حدثنی أبی عن جعفر بن محمد عن آبائه: لما کان رسول الله صلى الله علیه وسلم بغدیر خم، نادى الناس فاجتمعوا، فأخذ بید علی بن أبی طالب فقال: من کنت مولاه فعلی مولاه، فشاع ذلک وطار فی البلاد، فبلغ ذلک الحارث بن النعمان الفهری، فأتى رسول الله على ناقة حتى أتى الأبطح، فنزل عن ناقته فأناخها وعقلها، ثم أتى النبی وهو فی ملأ من أصحابه فقال: یا محمد! أمرتنا عن الله أن نشهد أن لا إله إلا الله وأنک رسول الله، فقبلناه منک. وأمرتنا أن نصلی خمسا، فقبلناه منک، وأمرتنا بالزکاة فقبلناه، وأمرتنا أن نصوم شهر رمضان فقبلناه منک، وأمرتنا بالحج فقبلناه. ثم لم ترض بهذا حتى رفعت بضبعی ابن عمک ففضلته علینا وقلت: من کنت مولاه فعلی مولاه !! فهذا شئ منک أم من الله عز وجل؟! فقال صلى الله علیه وسلم: والذی لا إله إلا هو إن هذا من الله. فولى الحارث بن النعمان یرید راحلته وهو یقول: اللهم إن کان ما یقوله محمد حقا فأمطر علینا حجارة من السماء أو ائتنا بعذاب ألیم. فما وصل إلیها حتى رماه الله بحجر فسقط على هامته وخرج من دبره فقتله. وأنزل الله عز وجل: «سأل سائل بعذاب واقع للکافرین لیس له دافع».
از سفیان بن عیینه در باره شأن نزول آیه شریفه: «سأل سائل» سؤال نمودند؟ او گفت: از مسألهای سؤال کردید که تاکنون کسی از من سؤال نکرده است. پدرم از حضرت جعفر بن محمد از پدران بزرگوارشان نقل نمود: هنگامیکه رسول خدا به سرزمین غدیر خم رسید، مردم را ندا داد و چون مردم اجتماع نمودند، دست علی بن أبی طالب را گرفت و فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه»، این سخن میان مردم و شهرهای مختلف اشتهار پیدا کرد، تا این که این خبر به حارث بن نعمان فهری رسید، از اینرو سوار بر ناقهای خود را به أبطح و نزد رسول خدا صلّی الله علیه وآله رساند، از مرکب خود پیاده شد و پای شتر خود ببست و در حالی که حضرت میان جمعی از صحابه حضور داشتند جلو آمد و گفت: یا محمد! ما را امر نمودی تا شهادت به وحدانیت خداوند و رسالت تو دهیم و در پنج موعد به نماز بایستیم و زکات بپردازیم ماه رمضان را روزه بگیریم، و حج انجام دهیم این همه را پذیرفته و انجام دادیم. اما انگار به این مقدار رضایت نداده و بعد از آن دست پسر عموی خود گرفتی و بر ما فضیلت بخشیدی و گفتی: «من کنت مولاه فعلی مولاه!!» آیا این که نیز از جانب خداست و یا از جانب خود چنین امری مینمایی؟ رسول خدا صلّی الله علیه وآله فرمود: به خدای یکتا قسم که تمام اینها از جانب خداوند است. حارث بن نعمان وقتی این سخن را شنید رو برگردانید و در حالی که محل را ترک میکرد گفت: خدایا اگر آنچه که محمد میگوید حقیقت دارد باران سنگ و یا عذاب سختی از آسمان فرو فرست. با گفتن این سخن او که هنوز به مرکب خود نرسیده بود سنگی از آسمان فرود آمد و بر فرق سر او اصابت نمود و از عقب او خارج گشت و او را در همان مکان به قتل رسانید. در همین حال بود که آیه نازل شد: «سأل سائل بعذاب واقع للکافرین لیس له دافع». (تقاضاکننده اى تقاضاى عذابى کرد که واقع شد! این عذاب مخصوص کافران است، و هیچ کس نمى تواند آن را دفع کند).
تفسیر الثعلبی، ثعلبی، ج 10، ص 35.
پس با متن فوق به این نتیجه که گروهی نیز به خاطر لجاجت و عناد خود حتی با قرآن و سخن رسول خدا نیز به مخالفت میپردازند. حقیقتی که حتی در زمان خود رسول خدا از سوی بسیاری از کفار اتفاق افتاد و با وجود مشاهده بسیاری از معجزات از سوی نبی گرامی اسلام هرگز به آن حضرت ایمان نیاوردند.
سادساً: یکی دیگر از دلائل عدم پذیرش ولایت امیر المؤمنین علیه السلام حقد و کینههایی که از صدر اسلام در سینهها وجود داشته و این حقد و کینه همیشه میتواند به قوه خود باقی مانده و مانع از پذیرش حقانیت امیر المؤمنین علیه السلام گردد:
شخصی از طایفه بنی اسد از امام علی علیه السلام سؤال کرد: کیف دفعکم قومکم عن هذا المقام وأنتم أحق به؟ چگونه شما را که از همه سزاوارتر بودید از مقام خلافت کنار زده و خلافت شما را نپذیرفتند؟ حضرت در پاسخ فرمود:
یَا أَخَا بَنِی أَسَدٍ إِنَّکَ لَقَلِقُ الْوَضِینِ تُرْسِلُ فِی غَیْرِ سَدَدٍ وَ لَکَ بَعْدُ ذِمَامَةُ الصِّهْرِ وَ حَقُّ الْمَسْأَلَةِ وَ قَدِ اسْتَعْلَمْتَ فَاعْلَمْ أَمَّا الِاسْتِبْدَادُ عَلَیْنَا بِهَذَا الْمَقَامِ وَ نَحْنُ الاَعْلَوْنَ نَسَباً وَ الأَشَدُّونَ بِالرَّسُولِ ص نَوْطاً فَإِنَّهَا کَانَتْ أَثَرَةً شَحَّتْ عَلَیْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ آخَرِینَ وَ الْحَکَمُ اللَّهُ وَ الْمَعْوَدُ إِلَیْهِ الْقِیَامَةُ وَ دَعْ عَنْکَ نَهْباً صِیحَ فِی حَجَرَاتِهِ وَ لَکِنْ حَدِیثاً مَا حَدِیثُ الرَّوَاحِلِ؛ اى برادر بنى اسد! تو مردى پریشان و مضطربى که نابجا پرسش میکنى؛ اما در عین حال احترام خویشاوندى و بستگى برقرار، و حق پرسش محترم است. اکنون که مى خواهى بدانى، پس بدان که آن ظلم و خودکامگى که نسبت به خلافت بر ما تحمیل شد، در حالى بود که ما را نسب برتر و پیوند خویشاوندى با رسول خدا (ص) استوارتر بود؛ جز خودخواهى و انحصارطلبى چیز دیگرى نبود که: گروهى بخیلانه به کرسى خلافت چسبیدند ، و گروهى سخاوتمندانه از آن دست کشیدند، داور خداست، و بازگشت همه ما به روز قیامت است.
سپس حضرت امیر صلوات الله علیه به شعر امرء القیس استناد میجوید و میفرماید: واگذار، داستان تاراج آن غارتگران را و به یاد آور داستان شگفت دزدیدن شترهاى سوارى را … .
نهج البلاغة، خطبة 162، نهج البلاغه محمد عبده، ج2 ، ص64 و شرح ابن أبی الحدید، ج9 ، ص 241 و علل الشرایع، ج1 ، ص146.
ابن أبی الحدید معتزلی در این باره مینویسد:
إن قریشا اجتمعت على حربه منذ یوم بویع بغضا له وحسدا وحقدا علیه ، فأصفقوا کلهم یدا واحدة على شقاقه وحربه ، کما کانت حالهم فی ابتداء الاسلام مع رسول الله صلى الله علیه وآله ، لم تخرم حاله من حاله أبدا؛
قریش با کینههای فروخفته و بیماری حسادت دست در دست یکدیگر به جنگ با امیر المؤمنین روی آورد همانگونه که در شروع و آغاز دعوت رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) نیز به همین روش و سیره عمل کرده بود.
شرح نهج البلاغة، ج 16، ص 151.
علتهای حقد و کینهورزی با امیر المومنین و عدم پذیرش ولایت آن حضرت:
الف: کینه قریش از امام علیه السلام به خاطر کشتن پدرانشان:
از امام زین العابدین و ابن عباس سؤال کردند: لم أبغضت قریش علیا؟ قال: لأنه أورد أولهم النار، وقلد آخرهم العار.
امام سجاد علیه السلام در پاسخ این سؤال که چرا قریش با علی علیه السلام دشمنی میورزید؟ میفرماید: چون علی علیه السلام سران آن ها را به دوزخ فرستاد و برای بازماندگانشان جز عار و ننگ باقی نگذاشت.
مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب، ج 3، ص 21.
و ابن عساکر در تاریخ مدینه دمشق مینویسد: عن ابن طاوس عن أبیه قال قلت لعلی بن حسین بن علی ما بال قریش لا تحب علیا فقال لأنه أورد أولهم النار وألزم آخرهم العار.
ابن طاوس از پدرش نقل میکند که گفت: به امام سجاد عرض کردم: چرا قریش علی علیه السلام را دوست نداشت؟
فرمود: چون سران آنان را به جهنم فرستاد و برای بازماندگانشان جز ننگ و عار چیزی باقی نگذاشت. تاریخ مدینة دمشق، ج 42، ص 290.
عثمان بن عفان در گفتگویی که با امیر المؤمنین علیه السلام داشته، به همین مطلب اشاره میکند: عن ابن عباس، قال: وقع بین عثمان وعلى علیه السلام کلام، فقال عثمان: ما أصنع إن کانت قریش لا تحبکم، وقد قتلتم منهم یوم بدر سبعین، کأن وجوههم شنوف الذهب، تصرع أنفهم قبل شفاههم! از ابن عباس روایت شده است: که میان امیر المؤمنین و عثمان گفتگویی در گرفت. عثمان گفت: من چه کنم که مردم تو را دوست ندارند در حالی که تو فقط در جنگ بدر هفتاد نفر از آنان را به قتل رساندی…شرح نهج البلاغة، ج 9 ص 23 و التذکرة الحمدونیة، ابن حمدون (متوفای 608هـ ) ج 7، ص 168 ، ناشر: دار صادر، بیروت، 1996م، الطبعة: الأولى، تحقیق: إحسان عباس، بکر عباس و نثر الدر فی المحاضرات، منصور بن الحسین الآبی (متوفای 421هـ) ج 2، ص 48، ناشر: دار الکتب العلمیة، بیروت /لبنان، 1424هـ ، 2004م، الطبعة: الأولى، تحقیق: خالد عبد الغنی محفوط.
ب: کینههای مخفی شده در سینههای قریش:
طبرانی در المعجم الکبیر مینویسد: قلت یا رسول الله ما یبکیک قال ضغائن فی صدور أقوام لا یبدونها لک الا من بعدی قال قلت یا رسول الله فی سلامة من دینی قال فی سلامة من دینک.
علی علیه السلام میگوید: از رسول خدا پرسیدم: چرا گریه میکنی؟ فرمود: کینههایی در سینهها حبس شدهاند که پس از رفتن من سرباز خواهند نمود. عرض کردم: آیا دین من سالم خواهد ماند؟ فرمود: آری دینت سالم میماند.
المعجم الکبیر ، طبرانی ، ج11 ، ص60 و تاریخ بغداد ، ج12 ، ص394 و تاریخ مدینة دمشق ، ج42 ، ص322 و فضائل الصحابة ، ابن حنبل ، ج2 ، ص651 ، ح 1109.
ج : حیله گری امت در حق امیر المؤمنین (ع):
حاکم نیشابوری در المستدرک مینویسد: عن ابی ادریس الاودی عن علی رضى اللّه عنه قال: إنّ ممّا عهد إلیّ النبی صلى اللّه علیه وآله أنّ الأمّة ستغدر بی بعده.
علی علیه السلام میفرماید: پیامبر خدا به من فرمود : مردم پس از من با تو کینهورزی خواهند کرد.
و بعد از نقل روایت میگوید: هذا حدیث صحیح الاسناد ولم یخرجاه.
حدیث فوق حدیثی با سند صحیح است اما بخاری و مسلم آن را در کتاب صحیح خود نیاوردهاند.
المستدرک، ج 3، ص140، باب إخبار النبی بقتل علی علیه السلام ـ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج11 ، ص216 ـ البدایة والنهایة، ابن کثیر، ج 6، ص218 ـ مجمع الزوائد، هیثمی، ج 9، ص137.
انتقام از علی علیه السلام به جای پیامبر صلی الله علیه وآله:
قریش در زمان حیات رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم، از آن حضرت شکستهای متعددی متحمل شدند و هیچ وقت نتوانستند این شکستها را جبران کنند. بعد از رحلت آن حضرت، تلاش کردند که انتقام آن را از اهل بیت آن حضرت و به ویژه از امیر المؤمنین علیه السلام بستانند که اتفاقاً موفق نیز بودند. امیر المؤمنین علیه السلام در خطبهای میفرماید: اللَّهُمَّ انّى اسْتَعْدیکَ عَلى قُرَیْش، فَاِنَّهُمْ اضْمَرُوا لِرَسوُلِکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ ضُروُباً مِنَ الشَّرِّ وَ الْغَدْرِ، فَعَجَزوُا عَنْها، وَ حُلْتَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَها، فَکانَتِ الْوَجْبَةُ بى، وَ الدَّآئِرَةُ عَلَىَّ.
از تو بر قریش کمک می خواهم، آنان کینهها وبدیهای فراوانی نسبت به فرستادهات در دل داشتند؛ اما از اجرای آن ناتوان ماندند و تو بین آنان وخواهش هایشان مانع بودی، و اکنون نوبت به من رسیده است و به طرف من هجوم آوردهاند.
و در روایتی دیگر میفرماید:
کل حقد حقدته قریش على رسول الله صلى الله علیه وآله أظهرته فی وستظهره فی ولدى من بعدی، ما لی ولقریش! إنما وترتهم بأمر الله وأمر رسوله، أفهذا جزاء من أطاع الله ورسوله إن کانوا مسلمین!
قریش تمام کینههایی که از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) در دل داشت در حق من آشکار نمود و پس از من به زودی در حق فرزندان من نیز آن را ابراز خواهد کرد ، مرا با قریش چه کار ؟! ، همانا به امر خدا و رسول با آنان جنگیدم، آیا این است سزای کسی که خدا و پیامبرش را اطاعت کرده است؟
شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید، ج 20، ص 328 و ینابیع المودة لذوی القربى، القندوزی، ج 1 ص 407.
انگیزه حسد قریش نسبت به امیر المؤمنین(ع):
بر کسی پوشیده نیست که امیر المؤمنین علیه السلام در دامان رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم پرورش یافته، نخستین کسی است که به آن حضرت ایمان آورد و او را در تمامی مصائب یاری کرده است. رسول خدا نیز او را بیش از هر کسی دوست میداشت؛ تا جایی که دخترش را به آن حضرت داد و در روز مؤاخات با او رسماً عقد اخوت بست و … .
این مسائل دست به دست هم داد تا آتش حسادت نسبت به آن حضرت در دل قریشیان شعله ور شود، و تا زمانی که رسول خدا زنده بود، این آتش خطرناک زیر خاکستر باقی مانده بود؛ ولی با رحلت آن حضرت سربرآورد و شعله ور شد؛ تا جایی که خلافت را که حق آن حضرت بود غصب و انواع و اقسام ظلمها را در حق وی روا داشتند.
سابعاً: گروه کثیری از اهل سنت را معتزله تشکیل میدادند که به افضلیت امیر المؤمنین علیه السلام اعتقاد داشتهاند اما با این وجود بر این اعتقاد بودهاند که اشکال ندارد که خداوند مفضول را بر فاضل مقدم نماید. و از این رو میبینیم که ابن ابی الحدید معتزلی در مقدمه شرح نهج البلاغه اینگونه میگوید: الحمدلله الذی قدم المفضول علی الفاضل.
حمد و سپاس خدایی را که مفضول (کسی که از نظر فضیلت کمتر است) را بر فاضل (کسی که از نظر فضیلت برتر از دیگران است.) برتری بخشید. شرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید، ج 1، ص 9، مقدمه مؤلف.
ثامناً: اما از تمام موارد فوق که بگذریم و با وجود تمام سعی و تلاشی که صورت گرفته تا این شعله را کم فروغ و یا بی فروغ سازند اما با این وجود در طول دوران و تاریخ اسلام افراد زیادی از مذهب اهل سنت به مذهب شیعه گرایش پیدا نمودهاند با این تفاوت که عده زیادی از آنان بعد از پی بردن به حقانیت مذهب شیعه از روی ترس شیعه شدن خود را آشکار نکردهاند. اما با این وجود افراد زیادی نیز به مذهب شیعه تشرف یافته و شیعه شدن خود را نیز آشکار نموده و از سرسختترین مدافعان و مبلغان مذهب شیعه گردیدهاند که به عنوان مثال میتوان از دو تن از شاخصترین چهرههای نمونه عصر حاضر که قبلاً از علمای بزرگ اهل سنت بودهاند نام برد: دکتر محمد تیجانی سماوی و دکتر عصام العماد میباشند.
نتیجه:
پس میتوان به این نتیجه رسید که عوامل مختلفی دست به دست هم داده و نتیجه را آن ساخته که امروز شاهد هستیم اما با این وجود باز هم بسیاری از اهل سنت به مذهب شیعه روی نیاورند. البته ذکر این نکته را نیز نباید فراموش کرد که خداوند متعال میفرماید:
یَهْدی مَنْ یَشاءُ إِلى صِراطٍ مُسْتَقیم؛ خدا هر کس را که بخواهد به راه راست هدایت مى کند. سوره بقره، آیه142.
وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدی مَنْ یَشاء؛ بلکه خداست که هر که را که بخواهد هدایت مى کند. سوره بقره، آیه 272.
هدایت تمام انسانها با خداوند است و تا اراده و مشیت الهی بر آن تعلق نگیرد هدایت محقق نخواهد گشت.