اهل مزاح بودن حضرت علی (ع) دلیلی بر غصب خلافت او
یکی از توجیهات خلیفه دوم پیش کشیدن اهل مزاح و شوخطبع بودن حضرت است، چنانکه وی در گفتگوی با ابنعباس به سه علت (کثرت شوخی، بغض قریش و صغر سن) در حذف حضرت از صحنه حکومت اشاره و تصریح میکند که اگر این سه خصلت نبود کسی از وی به حکومت شایستهتر نبود:
کثرة دعابته و بغض قریش له و صغر سنه. (1)
تحلیل و بررسی
در تحلیل این شبهه نکات ذیل قابل تأمل است:
1. ناهمخوانی با شخصیت حضرت:
اگر مقصود از اهل مزاح بودن صورت افراطی آن باشد به گونهای که شخصیت انسان و احترام و منزلت او را در میان اطرافیان و جامعه زیر سؤال ببرد، باید گفت تاریخ زندگی حضرت علی (علیه السلام) آن را نشان نمیدهد، بلکه نیمنگاهی به زندگی حضرت نشان میدهد که وی در انجام امور مهم فردی قاطع بود و اهل شوخی و تساهل نبود، در میدان جنگ افسر و رزمنده شجاع بود که دشمنان از آوازه نام وی میترسیدند، اشاره به نبرد وی با عمروبن عبدود در جنگ احزاب گشودن دروازه خیبر برای اثبات این مدعا کافی است.
در اجرای احکام دینی نیز قاطع و با صلابت بود و اهل تساهل نبود، چنانکه زمانی که آن حضرت از طرف پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرماندهی لشکری را پذیرفته بود، برخی از لشکریان سختگیریهای وی با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شکایت نمودند، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بالفور از حضرت دفاع نموده و ضمن پذیرفتن اصل قاطعیت وی فرمود:
ایها الناس لاتشکو علیّاً فوالله انه لأخشن فی ذات الله و فی سبیلالله. (2)
حضرت علی (علیه السلام) کسانی را که در دوستی وی غلو نموده و به وی مرتبه الوهی بخشیدهاند را بعد از درخواست توبه و عدم اجابت آن، اعدام نمود. (3) حضرت بر یکی از طرفداران خود به نام نجاشی- که در ماه رمضان شراب خورده بود- حد جاری نمود و به درخواست شفاعت احدی گوش نداد. (4)
با این نمونهها- که نشانگر کارنامه عملی حضرت است- روشن میشود اهل مزاح بودن حضرت عادی و به معنای خوشچهره و خوشرفتاری با مردم و اطرافیان خود بود و بیخود حالت خشم و غرور و خشونت به خود نمیگرفت، بلکه، بنابر گزارش بعض صحابه و همراهان آن حضرت مانند سعدبن مالک وی «الغلظة و سوء الصحبة» بود. (5) این نوع رفتار حضرت در واقع از رفتار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) الگوگیری شده بود، چنانکه در کتب تاریخ ثبت شده که آن حضرت دارای وصف «دائمالبشر» (6) و «دعابة» (7) بودند.
بنابراین دارا بودن صفات کمالی چون نرمخویی و خوشرو بودن نه تنها از صفات منفی حاکم نیست بلکه از صفات نیکو حاکم نیز محسوب میشود، و اگر چنین صفاتی صفات منفی تلقی میشد، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز به آنها متصف نمیشد.
به دیگر سخن نکته مقابل آن یعنی روحیه خشونت و تندروی از صفات منفی حاکم به حساب میآید و اگر لازم است حاکم فاقد صفات منفی باشد، این صفت، خوی تندروی و عصبانیت و خشونتگرایی است که نباید در حاکم آن هم جانشین پیامبر یافت شود.
2. تکذیب اتهام فوق توسط خود حضرت:
اتهام فوق یعنی افراط در شوخطبع بودن غیر از خلیفه دوم توسط امثال عمروبن عاص- که فرزند مادر بدکار بود- تبلیغ میشد، حضرت در پاسخ وی صریحتر و با ذکر عنوان مادر بدکارش به تکذیب وی پرداخت:
عجبا لابن التابغة یزعم لاهل اشام انّ فیّ دعابة و انی امرء تعابة اعافس. (8)
شگفتم از فرزند زن بدکاره که بر مردم شام تبلیغ میکند که من مرد لهوگرا و بازی و شوخ دوستم که مردم را سرگرم میکنم.
حضرت در ادامه تصریح میکند یاد مرگ و آخرت او را از لعب و بازی وامیدارد.
3. ناسازگاری با نصوص نصب:
در فصل پاسخ به شبهه عدم ورود نص درباره امامت حضرت علی (علیه السلام) روایات متعددی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گزارش شد که به موجب آنها حضرت برای مقام امامت و خلافت نصب شده بود، در صورت صحت شبهه فوق یعنی عدم صلاحیت حضرت برای مقام امامت به دلیل اهل مزاح بودن، این سؤال مطرح میشود که چرا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با این فرض آن حضرت را به مقام امامت و خلافت نصب کرد؟ آیا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از این مسئله- با وجود اینکه حضرت علی (علیه السلام) از کودکی در دامن مبارک وی بزرگ شده و تربیت یافته بود- باخبر نبود؟ یا اینکه- العیاذ بالله- حضرت اهمال نموده و با وجود عدم صلاحیت علی (علیه السلام) وی را به خاطر مسائل شخصی مثل رابطه فامیلی، به این منصب نصب نمود؟ آیا خلیفه دوم و طرفدارانش میتوانند به لوازم فوق (جهل پیامبر به یک مسئله روشن، ترجیح مسئله فامیلی بر مصلحت امت) ملتزم شوند و باز ادعای اهل سنت بودن و طرفدارای از سنت نبوی سر دهند؟!
4. ناسازگاری با اولویت و احقیت:
اگر شبهه شود که دلالت نصوص نبوی بر امامت حضرت علی (علیه السلام) به صورت یک اصل دینی و به عنوان «نصب» مورد مناقشه و به اصطلاح اول کلام است، باید گفت، با فرض این شبهه باز اصل تعارض به قوت خود باقی است، چرا که حداقل نصوص فوق بر معرفی و کاندیداتوری حضرت علی (علیه السلام) بر مقام امامت دلالت میکنند، اینجا سؤال پیشین تکرار میشود که چرا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با وجود و فرض عدم صلاحیت حضرت علی (علیه السلام) به معرفی و کاندیداتوری وی پرداخت؟ آیا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از خصلت ادعایی شبهه (کثرت مزاح) خبری نداشت؟ یا اینکه- العیاذ بالله- در معرفی حضرت منافع شخصی را بر مصلحت امت خود ترجیح داد؟!
5. اعتراف حضرت علی (علیه السلام) به احقیت و صلاحیت خویش:
حضرت علی (علیه السلام) در خطبههای مختلف بارها به صلاحیت منحصر به فرد خود برای مقام امامت و خلافت اعتراف کرده است و خود را مانند قطب و محور سنگ آسیاب برای حکومت وصف نموده و از غصب مقام خویش سخن و به تعبیر دقیق شکوائیه نموده است.
حال این سؤال مطرح است که آیا آن حضرت- العیاذ بالله- با وجود فقدان صلاحیت برای حکومت به احقیت و شایستگی خود تأکید کرده است؟ آیا این به معنای وارد نمودن صفت «کذب»- العیاذ بالله- به آن حضرت نیست؟
اهل سنت که همیشه از عدالت صحابه سخن میگویند چگونه به خود اجازه میدهند به کسی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درباره او صفاتی چون ملاک حق، مدار هدایت، ملازم قرآن و سفینه نجات و غیره به کار برده است، آگاهانه یا ناآگاهانه چنین اتهامی را وارد کنند؟
6. تعارض با مبنای عمر در تأیید صلاحیت حضرت:
اگر واقعاً حضرت از دید عمر به دلیل شوخطبع بودن برای خلافت فاقد صلاحیت و شایستگی است. سؤال این است که عمر چرا آن حضرت را یکی از شش کاندیدای صلاحیتدار برای احراز مقام خلافت بعد از فوت خود قرار داد؟ آیا اهل مزاح بودن حضرت تغییر کرده بود؟ یا اینکه مانعیت آن جدی نبود و خود آن به شوخی بودن بیشتر تناسب داشت.
تکذیب ابن ابیالحدید:
در پایان این بحث به اعتراف و تکذیب عالم معتزلی درباره رد اتهام فوق اشاره میکنیم که گفت:
“اگر تاریخ زندگانی علی (علیه السلام) در دوران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را نگاه کنی، خواهی یافت نسبت شوخی و مزاح به آن حضرت بعید و در کتبی اعم از شیعه و محدثین گزارش نشده است، همچنین در زندگانی حضرت در دوران خلافت ابوبکر و عمر یک حدیث مثبت نسبت فوق یافت نمیشود … اصلاً علی (علیه السلام) وقتی برای این کارها نداشت، همانا وقت او با عبادت، نماز، ذکر، فتوا، علم، تفسیر و قرآن پر شده بود، روزها به روزهداری و شبها به عبادت میپرداخت. (9)”
پینوشتها:
1. فرائدالسمطین، ج1، ص 334.
2. تاریخ طبری، ج2، ص 402؛ کنزالعمال، ج11، ص 620؛ فرائدالسمطین، ج1، ص 163؛ ش 125؛ فضایل الصحابة لابن حنبل، ج2، ص 679؛ السیرة النبویة، ج6، ص 8.
3. وسایل الشیعه، ج18، ص 552، چاپ 20 جلدی؛ کافی، ج7، ص 257.
4. شرح نهجالبلاغه ابن ابیالحدید، ج4، ص 88؛ کافی، ج7، ص 216 و نیز: الفصول المائة فی حیاة ابی الأئمة، ج4، ص 88.
5. ر. ک: الفصول المأة، ج4، ص 92؛ تاریخ دمشق، ج1، ص 387، ح 493.
6. «کان رسول الله دائم البشر سهل الخلق لین الجانب لیس بفظ و لاغلیظ و لاسخاب»، (دلائل النبوة، ج1، ص 291).
7. «کانت فی النبی دعابة و عن بعض السلف کان للنبی مهابة فکان یبسط الناس بالدعابة». (السیرة الحلبیه، ج3، ص 440).
8. نهجالبلاغه، خطبه 83 و 84؛ شرح نهجالبلاغه ابن ابیالحدید، ج6، ص 280.
9. شرح نهجالبلاغه، ج6، صص 328 و 329.
منبع مقاله :
زرشناس، زهره؛ (1391)، درآمدی بر ایرانشناسی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اوّل