خانه » همه » مذهبی » اين مطلب مسلم است كه اگر در جامعه‏اي، بر كار رهبري آن نظارت نباشد،احتمال خطا يا سوء استفاده وجود خواهد داشت. لطفاً بفرماييد در جامعه اسلامي چنين نظارتي چگونه اعمال مي‏شود؟

اين مطلب مسلم است كه اگر در جامعه‏اي، بر كار رهبري آن نظارت نباشد،احتمال خطا يا سوء استفاده وجود خواهد داشت. لطفاً بفرماييد در جامعه اسلامي چنين نظارتي چگونه اعمال مي‏شود؟

جوامع براي بازداشتن اولياي امر و زمامداران خويش از خودكامگي و استبداد، بايد روش‏هايي را پيش بيني كرده و در قالب قانون قرار دهند ؛ قطعاً جامعه اسلامي هم كه جامعه‏اي مبتني بر تعاليم آسماني و وحي الهي است، نمي‏تواند از اين قاعده استثنا شود زيرا استبداد حاكمان در فرهنگ اسلامي از مفاهيم مذموم محسوب مي‏گردد.
در قرآن كريم صراحتاً اين حق از حاكمان سلب شده است كه مردمان را به تبعيت بي‏چون و چراي خود دعوت نمايند. قرآن مي‏فرمايد: «هيچ انساني از اين حق برخوردار نيست كه وقتي از سوي خداوند صاحب كتاب، حكومت و رسالت پيامبري گرديد، مردم را به جاي خدا، به سوي بندگي خود فرا خواند.»[1] و يا در آيه‏اي ديگر، پس از آن كه به داوود جانشيني خود را در زمين اعطا مي‏كند، مي‏فرمايد: «اي داوود، ما تو را در زمين جانشين و خليفه خود قرار داديم تا در ميان مردمان به حق حكم كني و هرگز از هواي نفس پيروي نكني كه اين تو را از راه خدا گمراه خواهد نمود….»[2]اما، مكانيزم نظارت بر حاكمان و كنترل آنها در جامعه اسلامي طي مراحل متفاوتي صورت مي‏پذيرد كه در اين‏جا به آن‏ها اشاره‏اي خواهيم داشت:
1 – در هنگام نصب حاكمان، رعايت شرايطي لازم است كه حداقل آن‏ها «وجود عناصر دين شناسي، ايمان و ملكه عدالت» در آنان مي‏باشد ؛ زيرا تا زماني كه پيامبر – صلي الله عليه و آله و سلم – در ميان مردم است، تن دادن به حاكميت او از شرايط و لوازم ايمان به خدا است، چنان كه قرآن كريم مي‏فرمايد: به پروردگارت سوگند، تا تو را در آن‏چه بينشان رخ داده است حاكم نسازند از جمله ايمان آورندگان محسوب نخواهند گرديد.[3] پس از پيامبر، اطاعت از اولي الامر كه ائمه معصومين – عليهم السلام -تنها مصاديق آن هستند[4] بر همگان واجب مي‏باشد.[5] درفقدان پيامبر و امام معصوم نيز، تنها كساني حق حاكميت بر مردم مسلمان را دارند كه مورد تاييد پيامبر و امامان معصوم باشند و به تعبيرياز سوي آنان به اين منصب نصب شده باشند. بديهي است كه در زمان غيبت امام معصوم – عليه السلام -:
«به طريق اولي امام بايد مصالح شيعيان خود را رعايت كند و هر آن‏چه را كه مايه تباهي كارشان مي‏شود از آنان دور كند، و اين كار از طريق نصب سرپرست امورشان كه حافظ شؤون سياسي – اجتماعي آنان و قوانين و دنيايشان باشد ممكن است. به اجماع و اتفاق امت، اين سرپرستي كه نيابت عامه دارد تنها از آن فقهاي عادل است.»[6]2 – پس از نظارت جامعه اسلامي در مرحله نصب حاكمان (با احراز وجود شرايط رهبري در آنان) مي‏توان از فريضه امر به معروف و نهي از منكر نام برد كه به طور عام وفراگير، تمام آحاد جامعه را به نظارت همگاني فرا مي‏خواند و آنان را به جلوگيري از فساد و انحراف در جميع دستگاه‏هاي اداره جامعه دعوت مي‏كند؛ به‏گونه‏اي كه عصمت مقام ولايت نيز از بار و ارزش نظارت و مراقبت امت چيزي نمي‏كاهد. چنان‏كه امير مؤمنان – عليه السلام – در خطبه‏اي در صفين فرمودند: «با من چونان كه با حاكمان خودكامه سخن گفته مي‏شود سخن نگوييد و آن‏چه را از مردم خشمگين پنهان مي‏كنيد از من مخفي نداريد و با چاپلوسي و رشوه با من رفتار نكنيد و درباره‌ي من گمان نكنيد كه اگر حقي در برابر من گفته شود، براي من دشوار است. پس، از گفتن حق و مشورت به عدل با من خودداري ننماييد.»[7]3 – مضافاً اين‏كه در متون روايي تعبيري وجود دارد به‏نام «النصيحة لائمة المسلمين» كه در روايات متعددي به چشم مي‏خورد، به‏طوري كه به‏عنوان مثال مرحوم كليني در كتاب الحجة از «كافي» فصلي را به اين عنوان اختصاص داده است.[8] كوتاه سخن اين‏كه نصيحت كه به معناي گفتار يا كردار خيرخواهانه است،[9] نسبت به امام مسلمين بر هر فرد جامعه اسلامي واجب است، چنان‏كه امير مؤمنان در زمره حقوقي كه براي خويش بر مردم برمي‏شمرد مي‏فرمايد: «حق من بر شما اين است كه … در آشكار و نهان خيرخواه من باشيد.»
بر اساس اين بيان علوي، نصيحت كه يك مصداق بارز آن «تذكر و اندرز خيرخواهانه است»، حق حاكم است و كوتاهي مردم در اين باره، ظلم به حاكم اسلامي محسوب مي‏گردد.
«مرحوم نائيني» در اهميت اين مطلب مي‏گويد: در صدر اسلام، استحكام اين اصل (حق مراقبت داشتن ملت بر مسئوليت متصديان) به جايي منتهي بود كه حتي خليفه ثاني با آن ابهت و هيبت، به واسطه يك پيراهن كه از حُلّه يمانيه بر تن پوشيده بود (چون قسمت آحاد مسلمين از آن حله‏ها به آن اندازه نبود)، در فراز منبر، مورد سؤال قرار گرفت و با اثبات آن‏كه پسرش عبدالله قسمت خود را به پدرش بخشيده، اعتراض امت را از خود مندفع ساخت.[10]امام خميني (ره) در اين باره مي‏فرمودند:
همه ما مسئوليم، نه مسؤول كار خودمان، مسؤول كارهاي ديگران هم هستيم، مسؤوليت من هم گردن شما است، مسؤوليت شما هم گردن من است. اگر من پايم را كج گذاشتم شما مسؤوليد اگر نگوئيد چرا پايت را كج گذاشتي، بايد هجوم كنيد، نهي كنيد كه چرا؟[11]اكنون مناسب است كه مكانيزم چنين نظارتي را در جامعه اسلامي ايران به طور اجمالي بررسي نماييم. در اين راستا مطالعه‏اي گذرا در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران راهگشا خواهد بود.
در اولين گام، جهت نظارت بر مسأله رهبري چنان‏كه بيان شد، بايد به مسأله انتخاب و گزينش رهبر اشاره كرد؛ قانون اساسي در اصل پنجم مي‏گويد:
«در زمان غيبت حضرت ولي عصر- عجل الله تعالي فرجه الشريف-، ولايت امر و امامت امت برعهده فقيه عادل و با تقوا، آگاه به زمان، شجاع، مدير و مدبر است.»
و در اصل يك صد و نهم، درباره شرايط رهبري، علاوه بر صلاحيت علمي براي افتاء در جميع ابواب فقه، به شرط عدالت و تقواي لازم براي رهبري امت اسلام نيز اشاره مي‏كند. احراز چنين شرايطي نيز طبق اصل يكصد و هفتم بر عهده مجلس خبرگان منتخب ملت نهاده شده است.
پس از اين مقدار دقت در انتخاب رهبري، وظيفه آحاد امت اسلامي در نظارت بر عملكرد رهبري مورد غفلت قرار نگرفته است؛ چنان‏كه اصل هشتم قانون اساسي چنين نظارتي را در قالب دعوت به خير و امر به معروف و نهي از منكر وظيفه‏اي همگاني مي‏داند كه هم مردم و هم دولت اسلامي در برابر يكديگر موظف به انجام آن هستند.
در اصل يك‏صد و يازدهم قانون اساسي مقرر گرديده است كه هرگاه رهبر از انجام وظايف قانوني خود ناتوان شود يا فاقد يكي از شرايط مذكور در اصل پنجم و يك صد و نهم گردد يا معلوم شود كه از آغاز فاقد بعضي از شرايط بوده است، از مقام خود بر كنار خواهد شد و تشخيص اين امر را نيز برعهده خبرگان رهبري دانسته است.
مطابق اصل يك صد و چهل و دوم، دارايي رهبر و همسر و فرزندان وي، قبل از خدمت و پس از آن، توسط قوه قضائيه رسيدگي مي‏شود كه برخلاف حق افزايش نيافته باشد.
خلاصه مطلب آن‏كه در اسلام علاوه بر وجود شرايطي مثل ملكه عصمت يا عدالت و تقوي كه به خودي خود، بازدارنده و قوي مي‏باشند، حق امت براي نظارت بر رهبري نيز به طور جدي مورد توجه واقع شده است. در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران نيز، اين حق در قالب نظارت عمومي و نيز نظارت ارگان‏هايي چون مجلس خبرگان مورد شناسايي قرار گرفته و به آن جنبه قانوني بخشيده شده است.[12]

پي نوشت ها:
[1]. «ما كان لبشر ان يوتيه اللَّه الكتاب والحكم والنبوة ثم يقول للناس كونوا عباداً لي» آل عمران/79.
[2]. «يا داود انا جعلناك خليفة في الارض فاحكم بين الناس بالحق و لا تتبع الهوي فيضلك عن سبيل اللَّه …» ص/26.
[3]. «فلا و ربك لا يؤمنون حتي يحكموك فيما شجر بينهم» نساء/65.
[4]. همه مفسران شيعه در اين زمينه اتفاق‏نظر دارند كه منظور از اولي‏الامر امامان معصوم مي‏باشند؛ البته كساني كه از طرف آنان به مقامي منصوب شوند، با شروط معيني اطاعت از آن‏ها نيز لازم است، به‏خاطر اين‏كه نمايندگان اولي‏الامر مي‏باشند.) مكارم شيرازي، ناصر وجمعي از نويسندگان، تفسيرنمونه، دارالكتب الاسلاميه، ج 3، ص 436.
[5]. «يا ايهاالذين آمنوا اطيعوا اللَّه و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم» نساء/59.
[6]. صافي گلپايگاني، لطف اللَّه، ضرورت حكومت يا ولايت فقهاء در عصر غيبت، ترجمه سيدحسن اسلامي، مجله «حكومت اسلامي»، سال دوم، شماره دوم، 1376، صص 12 و 11.
[7]. «فلا تكلموني بما تكلّم به الجبابرة و لا تتحفظوا مني بما يتحفظ به عند اهل البادرة …”، فيض الاسلام، نهج‏البلاغه، خطبه 207.
[8]. كليني، محمد بن يعقوب، اصول كافي، ترجمه و شرح سيدجواد مصطفوي، دفتر نشر فرهنگ اهل‏بيت، ج 2، ص 258.
[9]. ر . ك: الراغب الاصفهاني، المفردات في غريب القرآن، بيروت، دارالمعرفة، ص 494 – براي توضيح بيشتر درباره نصيحت ائمه مسلمين ر.ك: مجله حكومت اسلامي، سال اول، شماره اول، پائيز 1375، ص 135.
[10]. غروي نائيني، محمدحسين، تنبيه الامة و تنزيه الملة، ص 16.
[11]. صحيفه نور، ج 8، ص 47.
[12]. در پايان پرسشگر محترم را به مطالعه مجله «حكومت اسلامي» كه در حوزه انديشه و فقه سياسي اسلام به‏طور مسلسل تدوين مي‏يابد و منتشر مي‏گردد توصيه مي‏نمايم )خصوصاً شماره 1 و 4 و 8).

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد