پرسشگر محترم مطلب ارسالي شما خيلي براي ما روشن نبود ولي با توجه به آنچه ما برداشت نموده ايم، به گوشه اي از دلايل بطلان فرقه بهائيت به صورت بي طرفانه و از ديدگاه عقل و عقلا اشاره مي کنيم. اما اين که فرموده ايد در صورت آمادگي خواسته ايد مقالات خود را به اين مرکز بفرستيد، مي توانيد به آدرس همين سايت مکاتبه نموده و مقاله هاي تان را بفرستيد تا ملاحظه شود که مقصودتان چيست. هر چند اين مرکز فقط شبهات و سئوالات مخاطبين را پاسخ مي گويد.
در طول تاريخ عده اي تلاش نموده اند براي رسيدن به خواسته ها و اميال باطل شان و يا در راستاي تحقق انگيزه هاي ناروا و ظالمانه طاغوت ها و قدرت هاي ستمگر، استعمارگر و سودجوي زمان شان، عقايد و افکار توده مردم خصوصاً عوام را مورد سوء استفاده قرار داده و با ادعاهاي دروغين و گاه زيرکانه، بعد از اينکه باطل را به صورت حق جلوه دادند دست به ادعاهاي باطل بزنند آنها گاه ادعاي نبوت، گاه ادعاي امامت و در نازل ترين مرتبه ادعاي نيابت و لااقل ارتباط با اولياء الهي نموده اند که متأسفانه در برخي موارد عقايد و افکار عده زيادي را بازيچه سياست هاي شيطاني خود قرار داده و فتنه ها را براي جوامع انساني به وجود آورده اند. هر چند در غالب موارد رسوا گرديده و با توجه به عدم انطباق دعوت و عملکرد آنان با معيارهاي عقل و عقلانيت شکست خورده اند.
فرقه بهائيت يکي از اين فرقه هاست و تنها نکته که در کيفيت شکل گيري و سياست هاي اعمال شده رهبران اين فرقه قابل توجه است و آن را از ساير مدعيان دروغين و اديان و مذاهب ساختگي متمايز مي سازد، بي سليقگي و حماقت روشني است که در اين فرقه و رهبران آن مشاهده مي شود و آن اينکه رهبران و بنيان گذاران اين فرقه، حتي اصول و قوانين کلي و مسلّم عقل را ناديده گرفته اند و خدا و پيامبر را با هم مخلوط نموده اند که اين خود دليل بطلان اين فرقه ها با معيار عقل و عقلا است که نه ديدگاه اسلام و نه ديدگاه هيچ دين ديگري در آن دخالت ندارد.
به اين نکات توجه کنيد:
الف) علي محمد باب که بنيان گذار بابي گري است، داراي چندين ادعا است که در هر زمان يکي از آنها را ادعا کرده است. (او) در ابتدا هرگز به عقايد شيعه انتقاد نگرفت و آئين شيعه را آئين صحيح و متين مي دانست و وجود امام قائم (وليعصر (عج) را تصديق مي کرد. پس از مدتي تنها ادعاي بابيت و ذکريت کرد يعني خود را مأمور از طرف امام زمان (عج) و مفسّر قرآن و آشناي به ذکر (قرآن) قلمداد کرد.[1] و حال آنکه در جاي ديگر مي گويد دين اسلام نسخ شده است.
ب) بعد از چهار سال ادعاي بابيت در اواخر سال 1264 ادعاي قائميت نمود يعني اظهار داشت که من همان حضرت قائم و مهدي و امام زمان هستم، «انا القائم الذي تنتظرون».[2]ج) بعد از مدّتي خود را پيغمبر مستقل صاحب کتاب و شريعت مانند پيامبران اولوالعزم مي شمارد. او در کتاب «بيان» واحد اول، باب 2 و 15 و واحد دوم، باب 7، و واحد سوم، باب 14، خود را به عنوان رجعت رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ … معرفي مي کند (و جالب اينکه) خود را ناسخ اسلام و احکام اسلام دانسته و کتاب خود «بيان» را ناسخ قرآن قلمداد کرده است. او حتي در کتاب احسن القصص خود در سوره 52 خود را به جاي پيامبر قلمداد کرده و تحدّي به مثل نموده مي گويد: «و ان کنتم في ريب ممّا قد انزل الله علي عبدنا هذا فأتوا حرف من مثله» و اگر در آنچه که خداوند بر بنده ما اين (باب) نازل کرده شک داريد چند حرف مانند آن بياوريد.[3]د: شواهد و مدارک بي شماري از کتاب هاي خود ميرزا علي محمد باب و کتب بابيان و بهائيان در دست است که (او بالاخره) ادعاي خدائي نيز کرده است و در نامه خود به يحيي (صبح ازل) چنين مي نويسد:
«هذا الکتاب من الله الحّي القيوم الي الله الحّي القيوم» اين نامه اي است از خداي زنده و بر پا دارنده جهان (باب) به سوي خداي زنده و بر پا دارنده جهان (صبح ازل)[4] و نيز در رساله «للثمره» در صفحه 4 خطاب به ميرزا يحيي صبح ازل مي گويد.. اي يحيي: گواهي بده بر من که نيست خدا جز من که مقتدر و محبوب هستم».
و نيز درکتاب بيان فارسي باب اول مي گويد: کل شي به اين شي واحد (باب) بر مي گردد و کل شي به اين شي واحد خلق مي شود، و اين شي واحد در قيامتِ بعد نيست، مگر من يظهره الله (باب آن پيغمبر يا خدائي را که بعد از او خواهد آمد «من يظهره الله» مي نامد و حسينعلي بهاء مدعي است که منظور از «من يظهره الله» من هستم) الذي ينطق في کل شأن اننّي انا الله الا انا رب کل شيء و ان مادوني خلقي، ان يا خلقي ايّايّ فاعبدون» يعني با آمدن «من يظهر الله» قيامت (باب) بر پا خواهد شد (زيرا قيامت هر ديني به قول بابي ها و بهائي ها آمدن دين بعد است).[5]جالب اينکه جناب باب گاهي و در برخي از آثارش کمي تواضع و فروتني به خرج داده و در عين اينکه خودش را خدا مي داند قائل به خداي جهان نيز شده و مي گويد: «اللهم انک انت اله الالهين لتوتين الالوهية من تشاء و لتنزعن الالوهية عمّن تشاء … اللّهم انک انت الربّان السماوات والارض و ما بينها لتوتيّن الربوبية من تشاء و لتنزعن الربوبية عمّن تشاء».[6]يعني پروردگارا تو خداي بزرگ خداياني و البته عطا مي کني الوهيت را به هر کسي که مي خواهي. و مي گيري الوهيت را از هر که اراده کني، و خداوندا تو پروردگار بزرگ آسمان ها و زميني، البته مي بخشي ربوبيت را به هر کس که خواستي و منع مي کني آن را از هر کس که خواستي.
حسينعلي بهاء نيز هم چون استادش ميرزا علي محمد باب بلکه از او هم بيشتر و بالاتر، ادعاهاي گوناگون کرده است که نه تنها با معيارهاي عقلي و عقلائي سازگار نبوده بلکه با عرف ساده عمومي نيز منافات داشته و قابل قبول نيست. به چند نمونه از ادعاهاي او توجه کنيد:
او در کتاب «مبين» خود گاهي ادعاي بندگي کرده است در صفحه 3 سطر 10، و در همين کتاب ص49 سطر 6 ادعاي رجعت (مسيح) کرده و خطاب به پاپ مسيحيان مي گويد: يا بابا اخرق الاحجاب قد اتي ربّ الارباب في ظل السحاب….» اي پاپ پرده هاي غفلت را بدر، رب الارباب (حضرت مسيح که خود بهاء است) در سايه ابرآمد. اين طور تو را امر مي کند قلم اعلي از طرف پروردگار عزيز و مقتدر، اين که مسيح يکبار ديگر از آسمان آمد… بپرهيز از اينکه اعتراض به او کني.[7] و نيز او درکتاب «اقدس» در موارد متعددي از جمله در صفحات: 145 ـ 149 ـ 161 و 164، خود را رسول و پيامبر خدا خوانده است. و بالاخره اينکه او خود را خدا نيز خوانده و در کتاب مبين صفحه 286 مي گويد: «اسمع ما يوحي من شطر البلاء علي بقعة المحنة و الابتلاء من صدره القضاء انه لا اله الا انا المسجون الفريد»[8] بشنو آنچه که از شطر بلا بر بقعه محنت و گرفتاري از سينه قضا وحي مي شود که نيست خدائي جز من زنداني تنها. و در کتاب «بديع» صفحه 154 مي گويد: «او (حسينعلي) در اين زمان مي گويد: من همان خدايم و خدايي جز من نيست، چنان که «نقطه» (علي محمد باب) نيز از پيش مي گفت، و کسي که بعد از اين ميايد بعينه همين را خواهد گفت.[9]و موارد فراوان ديگري که انسان آگاه و منصف را بي نياز از استدلال بر بطلان عقائد و آئين اين گروه مي سازد. کتب و آثار و عملکرد اين فرقه و رهبران آن بحدي آکنده از تناقضات و مبهم بافي ها و پوچي است که شايد در تاريخ فرقه هاي ضاله بي نظير باشد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ بابي گري و بهائي گري، محمد محمدي اشتهاردي.
2ـ ماجراي باب و بهاء، مصطفي حسيني طباطبائي.
3ـ شيخي گري، بابي گري، بهائي گري، دکتر يوسف فضايي.
پي نوشت ها:
[1]. محمدي اشتهاردي، محمد، بابي گري و بهايي گري، ص148.
[2]. همان، ص151.
[3]. همان، ص154.
[4]. همان، ص155.
[5]. همان.
[6]. همان، ص156، به نقل از رساله «للثمره» و کتاب الواح (لوح دوم).
[7]. بابي گري و بهائي گري، ص159.
[8]. همان، ص160.
[9]. همان، ص161.