براي تبيين و جواب بهتر به شبهه، لازم است كه ابتدا به طور دقيق اين شبهه را مطرح كرد.
حاصل شبهه چنين است: از آن جا كه چيزي در جهان آفرينش بدون ارادة خدا صورت نميپذيرد و آن چه در جهان رخ ميدهد از قلمرو ارادة پيشين و عمومي خدا بيرون نيست، در نتيجه پديدهها و رخدادها و از آن جمله افعال آدمي؛ مراد خدا بوده و ارادة ازلي بر تحقق آنها تعلق گرفته است. ناگفته پيداست كه تحقق مراد پس از تحقق اراده، امري قطعي و الزامي است. نتيجه اين اصل اين ميشود كه فعل انسان به صورت يك رخداد، مراد خدا بوده و تحقق آن در ضرف خود ضروري و واجب ميباشد و اين ضرورت و وجوب با اختيار انسان سازگار نيست.[1]در پاسخ به اين شبهه ميگوييم: گرچه مسئله گستردگي ارادة خدا مورد تصديق عقلي و نقلي است، ولي برداشتي كه برخي از اين اصل كردهاند كاملاً بياساس است، زيرا درست است كه افعال بشر به عنوان پديدههاي امكاني، متعلق قدرت و ارادة خدا است، و درست است كه آن چه مورد ارادة تكويني خدا است، حتماً واقع ميشود، ولي بايد ديد ارادة او به چه چيز تعلق گرفته است، در اينجاست كه مجبور بودن انسان و يا آزادي و اختيار او روشن ميگردد.
هر گاه بگوييم ارادة خدا بر تحقق فعلي از افعال انسان بدون هيچ قيد و شرطي (اختيار و آزادي) تعلق گرفته است، در اين صورت اصل گستردگي ارادة خدا ماية جبر خواهد بود. ولي اگر بگوييم ارادة خدا چنين است كه هر فعلي از فاعل آن با خصوصيت و ويژگيهايي كه در فاعل موجود است صادر شود، در اين صورت چنين اصلي نه تنها ماية جبر نيست، بلكه پشتوانة اختيار است. زيرا او خواسته است كه حرارت از آتش و رطوبت از آب، بدون اختيار صادر شود، ولي دربارة انسان خواسته است كه افعال اختياري او با كمال حريت و آزادي از او صادر شود.
بنابراين، هر گاه فعل انسان به صورت جبر از او سر زند، در اين صورت است كه مراد خدا از ارادة او تخلف ميپذيرد و محال لازم ميآيد.[2]علامه طباطبايي در مورد عدم تنافي اراده و اختيار انسان و ارادة الهي چنين ميفرمايد: تعلق گرفتن ارادة خدا به فعلي كه از فلان شخص صادر ميشود (يعني ارادة خداوند در فعل فلاني دخيل است)، از اين جهت است كه فعل اختياري در زمان و مكان خاصي از فاعل صادر شده است، پس تأثير ارادة الهي در آن فعل، موجب ميشود كه فعل اختياري باشد، چون ارادة خدا به فعل اختياري، تعلق گرفته، و الا اگر فعل، اجباري باشد لازم ميآيد تخلف ارادة خداوند نسبت به فعل فاعل.[3]نتيجه آن كه نسبت دادن كار انسان به ارادهاش، با نسبت دادن آن به ارادة الهي منافاتي ندارد، زيرا تأثير چند علت در پيدايش يك پديده در صورتي كه در طول هم باشند منافاتي ندارد. تأثير مترتب چند عامل طولي به گونهاي است كه وجود هر يك از آنها وابسته به وجود ديگري باشد، تأثير ارادة الهي و ارادة انسان در فعل اختياري هم طولي ميباشد، زيرا وجود ارادة انسان وابسته به ارادة الهي است. تأثير ارادة انسان به عنوان «جزء اخير از علت تامه» است كه با نسبت دادن همة اجزاء علت تامه، و از آن جمله اراده انسان، به خداي متعال منافاتي ندارد.
لازم به ذكر است، برخي شبهه ميكنند كه چگونه ميتوان بين ارادة ازلي و عمومي الهي و كارهاي ناپسند و قبيحاي كه از انسان صادر ميشود جمع كرد؟ اگر همه چيز مطابق ارادة الهي (اگر چه در طول آن انسان هم دخيل باشد)صورت ميگيرد پس كفر كافر و گناه گنهكاران هم به ارادة الهي انجام شده است؟
به طور خلاصه در جواب اين شبهه ميگوييم: ارادة الهي بر دو قسم است:
1. ارادة تكويني؛ 2. ارادة تشريعي.
طبق ارادة تكويني خدا همةموجودات و از آن جمله انسان و افعال انساني، اعم از انسانهاي صالح و كافر، اعم از كارهاي خير و بد، همگي تحت ارادة عمومي الهي قرار گرفته و ارادة تكويني خدا، مانند علم و قدرتِ او، بر همة كارهاي انسانها و موجودات شمول و گسترش دارد. لكن از نظر ارادة تشريعي خدا، كارهاي ارادي و اختياري انسان به دو دسته تقسيم ميشوند: 1. كارهاي نيك و پسنديده؛ 2. كارهاي ناپسند و قبيح. از نظر محبوبيت و مبغوضيت كه ملاك ارادة تشريعي خدا است، فقط دستة اوّل متعلق ارادة تشريعي خدا است، چون خداوند متعال براي انسان فقط طاعت و كارهاي خير و نيك را اراده كرده است. زيرا موجب هدايت و سعادت آدمي مي شوند. امّا كارهاي قبيح و زشت و ناروا، چون مبغوض خداوند هستند، متعلق ارادة تشريعي خداوند نيستند، زيرا موجب ضرر و خسران آدمي مي شوند.
لذا چون انجام يا ترك اين قبايح در اختيار و ارادة خود انسان است، هيچ كار قبيحي به خدا نسبت داده نميشود.
در آخر، توجه شما را به اين حديث شريف از امام رضا ـ عليه السّلام ـ جلب ميكنم؛ ايشان ميفرمايند: اعمال بر سه دسته تقسيم ميشوند: 1. واجبات؛ 2. مستحبات؛ 3. معاصي. امّا واجبات پس به امر خداوند عز و جل و به رضايت خداوند و قضاء الهي و به قدرت و مشيت و علم خداوند است. امّا فضايل و مستحبات به امر (وجوبي) خداوند نيست. لكن به رضايت و به قضاء و قدر و مشيت و به علم خداوند متعال هستند. و امّا معاصي، به امر (و رضايت) خداوند نيستند، امّا به قضاء و قدر و مشيت و علم خداوند هستند، سپس خداوند مردم عاصي را عقاب ميكند.[4]نتيجه آن كه؛ معاصي آدمي تحت مشيت و ارادة تكويني خداوند هستند، لكن ارادة تشريعي الهي آنها را شامل نميشود و اينها به اختيار خود آدمي است.
بنابر اين نمي توان گفت که خداوند نيز در اعمال قبيح انسان ها دخالت دارد و در نتيجه پرسش از اين که صدور اين افعال با عدالت الهي سازگاري دارد يا نه، پرسش صحيحي نيست، چرا که اين افعال از خداوند صادر نشده اند تا با عدل او ناسازگار باشند. و با تبيين اين که اراده تشريعي خداوند خلاف انجام اعمال زشت است، ديگر ادعاي اين که خداوند در انجام آن ها اذن داده است نيز بي مورد خواهد بود.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. مطهري، مرتضي، انسان و سرنوشت، انتشارات صدرا، ص 370 ـ 390.
2. سبحاني، شيخ جعفر، جبر و اختيار، با نگارش علي رباني گلپايگاني، انتشارات سيد الشهداء قم، ص 85 تا 95.
3. مصباح يزدي، محمد تقي، آموزش عقايد، ج 1، نشر سازمان تبليغات اسلامي، ص 180 تا 185.
پي نوشت ها:
[1] . رك: شيخ عضد الدين ايحبي، شرح مواقف، ج 8، ص 156.
[2] . رك، سبحاني، جعفر، جبر و اختيار، به نگارش علي رباني گلپايگاني، قم، مؤسسه تحقيقات سيد الشهداء، 1380، ص 8.
[3] . طباطبايي، سيد محمد حسين، تفسير الميزان، ج 1، ص 99 ـ 100.
[4] . صدوق، التوحيد، باب قضاء و قدر، ح9.