طلسمات

خانه » همه » مذهبی » اگر پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ مي دانست كه عمر، ابوبكر و عثمان اين همه ظلم به اهل بيت مي كنند و دين اسلام را تحريف مي كنندم چرا اقدامي بر ضد آنها نكرد و آنها را در زمان حيات خويش از خود نراند ؟

اگر پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ مي دانست كه عمر، ابوبكر و عثمان اين همه ظلم به اهل بيت مي كنند و دين اسلام را تحريف مي كنندم چرا اقدامي بر ضد آنها نكرد و آنها را در زمان حيات خويش از خود نراند ؟

طبق آنچه از ادله نقليه و براهين عقليه بر مي آيد علم انبيا و ائمه ـ عليهم السلام ـ بردو قسم است: قسم اول آن كه در هر شرايطي به حقايق جهان هستي به اذن خداوندي واقف هستند، اعم از آنها كه تحت حس قرار دارند، يا آنها كه بيرون از دايرة حس مي باشند، مانند موجودات آسماني و حوادث گذشته و وقايع آينده. قسم دوم: علم عادي است. پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ به نص قرآن كريم، بشري است همانند ساير افراد و اعمالي كه در مسير زندگي انجام مي دهد مانند ساير افراد در مجراي اختيار و براساس علم عادي قرار دارد و آنچه را شايسته مي بيند انجام مي دهد.[1]ويژگي قسم اول علم انبيا و ائمه اين است كه هيچ گونه تكليفي و نيز هيچ قصد و طلبي بر اين گونه علم تعلق نمي گيرد؛ اما قسم دوم علم انبيا و ائمه ـ عليهم السلام ـ تكليف و وظيفه آور است كه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ هم  با همين علم مثل ساير انسانها به عمل به اين علم مكلف بوده است؛ يعني مانند ساير افراد آنچه خير و شر و نفع و ضرر در كارها وجود دارد تشخص داده و اقدام شايسته را به اختيار خويش انجام مي دهد.
پس با درك اين واقعيت كه علم عادي پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ تكليف آور است و نه علم غيبي، مي گوئيم كه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ از طرف خداوند مكلف به عمل به علم ظاهري بود و بايد طبق علم ظاهري حكم مي كرد پس با اين ديد به بررسي ظاهري مسأله عمر، ابوبكر و عثمان در زمان پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ مي پردازيم.
طبق اسناد معتبر تاريخي عمر و ابوبكر از جمله مسلمانان صدر اسلام و جزء اولين كساني بودند كه به رسالت پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ ايمان آوردند و از پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ اطاعت كردند و در بعضي مواقع خدماتي هم نسبت به اسلام و مسلمين داشتند و حداقل جزء صحابه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ به حساب مي آمدند و پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ هم در اين مورد هم مثل ساير موارد عمل به ظاهر مي نمود و درآن زمان عمر، ابوبكر و عثمان نه تنها دشمن پيامبر نبودند؛ بلكه به عنوان يك مسلمان در كنار پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ هم بودند، پيامبر با اين که مي دانست چه حوادثي اتفاق مي افتد، اما او مأمور به ظاهر بود.
از نظر اجتماعي و سياسي هم پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ نمي توانست با اين افراد برخورد بكند زيرا با مطالعه موقعيت اسلام و مسلمانان در صدر اسلام به اين نتيجه خواهيم رسيد. زماني كه اسلام و مسلمين از هر طرف مورد هجوم دشمنان و كفار بود و بودن افرادي همچون ابوبكر در صف مسلمين امتيازي مهم به شمار مي رفت و جبهه كفار را متزلزل مي كرد. حال پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ اين مسلمانان را از خود براند و يا با آنها برخورد بكند اين همان كاري خواهد بود كه دشمنان اسلام مي خواستند و بر عليه پيامبر شروع به تبليغ مي كردند كه پيامبر مسلمانان و ياران خودش را از خود مي راند و يا آنها را مي كشد. و اين كار باعث مي شد عده اي كثيري از اطراف پيامبر پراكنده و موجب تضعيف اسلام و مسلمين مي شوند.
از نظر اخلاقي نيز اين كار امكان پذير نبود، زيرا پيامبري که ـ صلي الله عليه و آله ـ اسوه اخلاق و رحمت للعالمين است كسي را كه ادعاي مسلماني دارد، نماز مي خواند و روزه مي گيرد از خود براند يا برخورد كند اين كار با اخلاق پيامبري كه مأمور به صبر و حسن اخلاق، حتي در مقابل كفار و يهود و منافقين است، منافات دارد.
در آخر هم به اين نكته بايد توجه داشت كه اگرچه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ با اين افراد برخورد جدي نداشته است؛ اما در موارد متعددي مشاهده مي شود كه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ بطور غيرمستقيم عدم صلاحيت اينها را در عمل نشان مي دهد و در عوض، جبهه علي ـ عليه‎ السلام ـ را به مناسبت هاي مختلف تقويت مي كند و فضايل و قدرت علي ـ عليه‎ السلام ـ را به رخ آنان مي كشد. نمونه بارز اين برخورد را هنگام نزول سوره برائت مي بينيم كه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ در آغاز ابلاغ اين پيام بزرگ را به ابوبكر سپرد؛ سپس علي ـ عليه‎ السلام ـ را به دنبال وي فرستاد و گفت سوره را از او بگير و به سوي مكه برو و پيام مرا برسان.
اين واقعه را تمام علماي اهل سنت نقل كرده اند كه به روشني فضيلت و بزرگي علي ـ عليه‎ السلام ـ را اثبات و عدم كفايت ديگران مانند ابوبكر را مي رساند.
در جريان ديگر ابوبكر و عمر و ابوعبيده نزد پيامبر بودند كه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ به علي ـ عليه‎ السلام ـ تكيه داده بود، و با دست خود به شانه علي ـ عليه‎ السلام ـ زد و فرمود: اي علي تو اولين كسي هستي كه ايمان آوردي، تو نسبت به من همانند هارون نسبت به موسي هستي.[2]و پيامبر در روزهاي آخر عمر شريف خود دستور داد كه دوست مرا فرا خوانيد كه عايشه و حفصه ابوبكر و عمر را فرا خواندند؛ ولي پيامبر به آنها توجهي نكرد تا اينكه ام سلمه علي ـ عليه‎ السلام ـ را فرا خواند و پيامبر با علي
ـ عليه‎ السلام ـ به صحبت نشست و آن دو (عمر و ابوبكر) از منزل خارج شدند. و پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ دستور دادند كه كسي نماز را اقامه بكند وقتي ديد ابوبكر آماده نماز شد پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ با وجود تب شديد او را به كنار زد و خودش نشسته نماز را اقامه كرد.[3]و دهها مورد و موضوع ديگر كه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ  به طور غيرمستقيم اينها را از خود رانده و فضايل و برتري علي ـ عليه‎ السلام ـ را به رخ آنها كشيده است.

معرفي منبع جهت مطالعه بيشتر:
ـ سياهترين هفته تاريخ، علي محدث.
 
پي نوشت ها:
[1] . ر.ك: طباطبايي، سيد محمد حسين، تفسيرالميزان، دارالكتب الاسلاميه، ج18، ص 194. رباني، علي، چهره درخشان حسين بن علي، انتشارات مكتب الحسين، ص 134.
[2] . متقي هندي، علي بن حسام الدين، كنزالعمال في سنن الاقوال و الافعال، بيروت، مكتبة التراث الاسلامي، حديث 29.
[3] . ابن شهر آشوب، محمد، مناقب آل ابي طالب، قم، مؤسسه انتشارات علامه، ج 1، ص 236.

دیدگاهتان را ثبت کنید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد